انتخابات یا "
غسل تعمید اجتماعی"؟
یاسر عزیزی
هر کسی که از کمترین آشنایی با دانش و اندیشهی سیاسی برخوردار باشد، به
خوبی میداند که «انتخابات آزاد»(نه فرمایشی و گزینشی، آن هم با این شدتی
که در جمهوری اسلامی شاهدیم) در کنار «آزادیهای سیاسی»، «مطبوعات آزاد» و
«احزاب سیاسی»، از ارکان مهم دموکراسی شناخته میشود. در نظامهای سیاسیِ
نظیر نظام حاکم بر ایران، با تحقیر و تقلیل تک تک این ارکان، همواره به شکل
مضحکی از دموکراسی تظاهر میشود. با این همه، کسانی چون نگارندهی این
سطور، به سبب امکانهایی که از خلال برخی مجالهای انتخاباتی با همین عیار
پایین و مضحک به وجود آمده و میآید، در بسیاری مواقع قایل به مشارکت
بودهاند و در این برهوت امکانهای جدیتر، معتقد به ایجاد برخی زمینههای
کوچک فعالیت و تنفس سیاسی از خلال همین پروژهای شبهانتخاباتی هستند. به
عبارتی مادام که شدت اختناق، مجال کنشهای مستقل را سلب کرده است، تقویت
تنشها و تشتتهای درون ساختار از طریق مشارکت توصیه شده است. در این میان
آنچه این روزها برای این قلم بازنمود پیدا کرده است موضوعی است که از آن به
«غسل تعمید اجتماعی» یاد کردهام.
در واقع از انتخابات مجلس ششم که به اعتبار موج تحولخواهیِ برخاسته از پی
دوم خرداد ۷۶، شاهد مجلسی با اکثریت متفاوت از نگاه رسمیِ حاکمیتی بودیم،
تا کنون، انتخابات همواره بیآنکه به طور خاص از حیث پارلمانی تاثیری بر
زندگی و معیشت، حتا آزادیهای مردم داشته باشد، پیش از هرچیز، مجالی بوده
است برای تعمید دادن برخی چهرههای سیاسی که واقعیت امروز ما ناشی از حیات
سیاسی و نقش موثر ایشان بوده است. طی سالهای اخیر، این غسل تعمید بیش از
دیگران، شامل حال «اکبر هاشمی رفسنجانی» شده، بهگونهای که عدهای وی را
در جایگاه ناجی و رهبر تحول اجتماعی میبینند و از خلال همین تعمیدهاست
اگر هاشمی رفسنجانی نیز خود از دل لیست انتخابات خبرگانش، درصدد تعمید دادن
کسانی چون «موحدی کرمانی»، «دری نجفآبادی»، «محمدی ریشهری» و نظایر
اینها برآمده است. مبادرت به این تطهیرسازیها از سوی کسانی چون رفسنجانی
طبیعی است، امثال وی هم متوجه منافع و قدرت خود هستند و هم در صدد یارگیری
از مردم. مسئله بر سر کسانی است که گویی نفس و اصل این تعمید را
پذیرفتهاند و جدای از واقعگرایی سیاسی، خط اغماض بر واقعیت و سوابق
تاریخی هاشمی میکشند، بلکه نقد هاشمی و شناخت «هاشمی بدون روتوش» برایشان
خط قرمز شده است. این که «رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام»، قطب عالم امکان این
اصلاحطلبها و احیانن تحولخواهان ما شده است را باید از زبان «علی
شریعتی» تحلیل کنیم که همواره دو میل را به شدت میکوبید. یکی «داشتن» و
دیگری «خواستن». پر پیداست این هر دو میل نه فینفسه، بل هنگامی که در جهت
خاصی سیر کند از نگاه شریعتی، بر اثر میل نخست، انسان را «محافظهکار»
میکند و در پی میل دوم، فرد و یا گروه را «مصلحتگرا و متملق و چاپلوس».
حال که جناح اصولگرا بر اثر «داشتههای خود» از قدرت و ثروت و رانت، به
سختی محافظهکار شده است، طیفهای مقابل ایشان بر میل «خواستنِ» بخشی از
همان داشتهها، به شدت مصلحتگرا، فراموشکار و مزور شدهاند. به همین علت
است اگر چشم امید بر رئیس تشخیص مصلحتها بستهاند. رئیس تشخیص مصلحتی که
پس از سالهای پشت سر و از میان ستم جاری بر مردم و درست دو روز مانده به
سالروز «حصر رهبران جنبش سبز»، در تلویزیون رسمی همچنان از حیث صحت و بقای
شرایطی نظیر عدالت، تصمیم مجلس خبرگان در پی درگذشت «آیتالله خمینی» را
بهترین انتخاب و تصمیم میخواند، تا به خوبی مصلحت امور را در نظر داشته
باشد.
هیهات اگر ما، بازیگر آن تصویر مکرر «مهدی اخوان ثالث» باشیم که؛
«...آبها
از آسیا افتاده است
دارها برچیده، خونها شستهاند
جای رنج و خشم و عصیان بوتهها
پشکبنهای پلیدی رستهاند
مشتهای آسمانکوبِ قوی
وا شدند و گونهگون رسوا شدند
یا نهان سیلیزنان یا آشکار
کاسهی پست گداییها شدند...
...خشمگین
ما بیخردها ماندهایم»
مطلب را به بالاترین بفرستید:
مطلب را به آزادگی بفرستید:
بازگشت به صفحه نخست