نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2016-01-14

نویدنو  24/10/1394 

 

 

 

به یاد قهرمان شهید رفیق پرویز حکمت جو

سخنرانی رفیق احسان طبری در جلسه ی یاد بود حزبی

 

بار دیگر یک خبر شوم، ما اعضاء حزب توده ایران و همه ی دوست داران آزادی و استقلال ایران را ماتم زده ساخت . رفیق قهرمان و مقاوم ما پرویز حکمت جو ، عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران در زیر شکنجه های وحشیانه ی دژخیمان شاه به شهادت رسید . رشته ی زندگی سراپا نبرد یک توده ای دلیر در شکوفائی عمر ، در سن 48 سالگی ، پس از قریب نه سال زندان پررنج و سالیان دراز پیکار پرافتخار علیه امپریالیسم و ارتجاع ، گسسته شد .

رفیق قهرمان پرویز حکمت جو در سال 1306 در یک خانواده پزشک متول شد . ایام کودکی را در تهران گذراند . غالبا به همراهی پدر که ماموریت های مختلف داشت به شهرستان ها می رفت و این امر چه بسا مانع تحصیل منظم او در یک شهر و یک مدرسه می شد . در ایام ماموریت پدرش در مرزهای خراسان ، وی در شهر مشهد تحصیل کرد . سپس به تهران آمد و در دبیرستان های " رازی " و " البرز " درس خواند . آن گاه وارد مدرسه ی نظام شد . پرویز از طرف مادر به یک خاندان نظامی وابستگی داشت و عشق وی به تحصیل نظامی هم از این سنت و هم از سرشت پیکارجوی خود او برمی خاست . پس از طی دبیرستان نظام پرویز وارد دانشکده افسری خلبانی شد . چشم تیز بین و قلب حساسش خیلی زود به فساد محیط ارتش شاهنشاهی و معایب عمیق نظام اجتماعی پی برد . در سال 1331 به صفوف سازمان نظامی حزب توده ایران پیوست . پرویز مدت ها بود که برای ورود در راه انقلاب ، در راه طبقه ی کارگر آمادگی روحی داشت . لذا ورود به حزب در نزد او سرانجام منطقی یک تکامل روحی بود . در این راه برگزیده ی خود ، پرویز ، به گواهی زندگی و مرگ پرافتخارش با صداقتی در خورد تحسین و سزاوار شگفتی گام برداشت .

در سال 1332 ازدواج کرد . پس از کودتای 28 مرداد و لو رفتن سازمان نظامی به ناچار مخفی شد و موافق تصمیم حزب از ایران بیرون امد . طی کمتر از ده سال مهاجرت پرویز در راه تکامل سیاسی و ایدئولوژیک خود کوشش کرد . وی همیشه داوطلب بود که برای کار انقلابی ، علیرغم شرایط دشوار و مرگبار رژیم آریامهری ، به ایران باز گردد . حزب در سال 1343 با این بازگشت موافقت کرد . پرویز ابتدا به تنهائی به ایران مراجعت نمود . وپس از مدتی فعالیت بازگشت و بار دیگر همراه همرزم ارجمند دیگرش علی خاوری به ایران مراجعت نمود . متاسفانه در اثر رخنه ی عناصر پلیس در سازمان ، رفقا پرویز حکمت جو و علی خاوری در شهریور 1344 به همراه جمع دیگر دستگیر شدند . و در خرداد 1345 در دادگاه دربسته ی نظامی محاکمه و به اعدام محکوم گردیدند . حزب ما از همان آغاز دستگیری رفقا حکمت جو و خاوری دست به مبارزه وسیعی در مقیاس جهانی برای دفاع از جان این رفقا زد . رهبری حزب ما ، مطبوعات حزبی ، رادیوی پیک ایران ، سازمان های حزبی در خارج از کشور وظائف خود را در این زمینه با شور فراوان انجام دادند . سازمان ها و مطبوعات دموکراتیک جهان این جریان را منعکس کردند . رژیم مجبور شد به ژول شومه وکیل بلژیکی از شهر بروکسل که بر اثر اقدام حزب ما به تهران رفته بود ، امکان دهد در دادگاه رفقا به عنوان ناظر حضور یابد .

رفیق پرویز حکمت جو و همرزم ارجمند او رفیق علی خاوری در بیدادگاه آریامهری با دلاوری تمام از مواضع حزب مدافعه کردند . دفاع این رفقا در رادیوی پیک ایران و مطبوعات حزب و ضمن جزوه جداگانه ای نشر یافته است .

موج نیرومند افکار عمومی سرانجام دژخیمان را وادار به عقب نشینی کرد . حکم اعدام به حبس ابد مبدل شد . از این تاریخ دوران طولانی مقاومت سرسخت پرویز حکمت جو در زندان آغاز می شود و این دوران واقعا دوران حماسه آمیز زندگی این قهرمان دلیر است .

رفقا پرویز حکمت جو و علی خاوری در ایام اقامت در زندان نامه ی سرگشاده ای خطاب به نخست وزیر هویدا ، رونوشت به دادستانی ارتش و روزنامه ی اطلاعات و مجله امید ایران نوشتند . در این نامه که خود نمود روشنی ار شهامت کم نظیر این رفقا ست ، آن ها ، به دفاع از زندانیان سیاسی پرداختند و پرده از آن جنایات ساواک و شهربانی که در پس میله های زندان می گذرد برداشتند . ان ها در نامه ی خود خطاب به هویدا از جمله می نویسند :

"بنا به تشخیص و رای دادگاه های تابع دولت شما و اسلاف شما که به هرحال مسئولیت اعمال خلاف رویه و قانون آن ها و عواقب آن تا روزی که برطرف نشود به عهده ی شماست ، عده ای افراد وطن پرست ، در چهار دیوار تنگ زندان ها و تبعیدگاه ها به سر می برند . این ها به جرم عدالت خواهی ، آزادی دوستی و میهن پرستی و داشتن عقاید مترقی و انسان دوستانه ، دچار بی عدالتی ، سلب هرگونه آزادی و محرومیت از خدمت به وطن گردیده اند ."

سپس رفقا پرویز حکمت جو و علی خاوری در نامه ی سرگشاده ی خود می نویسند :

" امکانات فوق العاده محدود معالجه و مداوای بیماران که اغلب به نحو بسیار زننده و ناشایستی ارائه می شود ، محدودیت های عجیب در ارسال و دریافت نامه برای زندانیانی که سال ها از دیدار فرزندان خود ، حتی از پشت میله های زندان محروم می باشند ، محدودیت در امر دریافت کتاب و مطبوعاتی که در داخل کشور اجازه ی طبع و نشر پیدا کرده اند ، ترتیب دیدار با خویشان ، که اغلب آن ها سالخورده  و بیمارند واز پشت دیوار از میله های آهنین انجام می گیرد ، هیچ یک از آن ها را ما شایسته ی خود نمی دانیم ."

یک بار دیگر خواندن این نامه که آن را به حق می توان یک سند تاریخی شمرد و سراپای آن افشاگری بی امان ، سراپای آن شور انقلابی است ، برای همه ی ما سودمند است . در همین نامه است که این رفقا که خود در بند استبداد و اسیر پنجه ی دژخیمند ، با هیجان از حق مهاجران سیاسی توده ای به بازگشت شرافت مندانه و آزادانه به وطن خود دفاع می کنند و در قبال آن همبستگی که رفقای مهاجرت در جریان نبرد برای نجات آنان انجام دادند همبستگی متقابل و جوانمردانه ی انقلابی خود را نشان می دهند .

ارتجاع سیه دل زود دانست که در وجود پرویز حکمت جو ، علی خاوری و دیگر زندانیان مقاوم با چه نیروی معنوی شکست ناپذیری روبروست . لذا تبعید رفقا به نقاط بد آب و هوا در پیش گرفته شد . رفیق حکمت جو را همراه جمعی دیگر از زندانیان سیاسی به زندان براز جان و سپس به زندان بروجرد و رفقای دیگر را به زندان های زاهدان ، بندر عباس تبعید کردند . هدف رژیم کشتن این مردان پایدار و پاکباز در شرایط دشوار زندان های جنوب بود .

رفیق پرویز حکمت جو که روح پرشورش دمی از تجلی باز نمی ایستاد مورد  کین توزی شدیدی قرار گرفت . سلول تاریک ، تازیانه زدن ، به زنجیر کشیدن ، محرومیت از غذا و مداوای طبی ، انتقال به بخش بزهکاران در زندان ، تحریک منازعات توهین کننده و دسیسه های سیاسی به دست جاسوسان  پلیس علیه او ، محروم کردن از ملاقات با مادر پیر و رنجدیده و خواهر -  چنین است فهرست ناقصی از رنج هائی که طی سالیان دراز نصیب رفیق شهید شد . به این رنج ها باید دوری از همسر و دو فرزند یعنی بهزاد و یکتا حکمت جو را افزود که از جهت روحی به هیچ وجه از رنج های پیش گفته کمتر نیست .

حزب ما در تمام این مدت خاموش ننشست ، در اثر اقدامات او ژول شومه وکیل دادگستری در 12 مارس 1973 ، که در دادگاه رفقا حکمت جو و خاوری حضور یافته بود ، نامه ای به شاه نوشت و آزادی مشروط رفیق حکمت جو را که سخت بیمار بود برای معالجه خواست .

در اکتبر 1973 بر اثر اقدام حزب ما ویلیلم کاروشه وکیل دادگستری از شهر نیس برای گرفتن امداد طبی ( grace  medicale) در مورد رفیق حکمت جو اقدام کرد . البته اقدامات این وکلا بی نتیجه ماند ولی در اثر اقدامات ویلیام کاروشه همسر رفیق شهید اجازه یافت که به تهران برود . ولی دستگاه جنایت پیشه به وی اجازه نداد با رفیق حکمت جو ملاقات کند . مامورین دولتی نه تنها چنین اجازه ای ندادند بلکه این بانو را با نشاندن در هواپیمائی که به پاریس می رفت ، از ایران اخراج کردند .

19 اردبهشت 1353 روز آخرین ملاقات مادر پیر و رنج دیده ی رفیق حکمت جو با فرزند قهرمان است . از آن پس دیگر مادر موفق به دیدار فرزند قهرمان خود نشد . پس از اقدامات متعدد مادر و خواهر ، در 29 اردیبهشت 1353 ماموران پلیس به آنان گفتند که پرویز را برای " گوشمالی " ، این عین اصطلاح آن هاست ، به " کمیته " برده اند .

" کمیته " نام شوم یک دستگاه نو بنیاد مشترک ساواک و شهربانی است که وظیفه اش شکاندن مقاومت زندانیان سیاسی پایدار و مبارز است . به کمیته بردن ، یعنی به شکنجه بردن . در همین " کمیته " است که پرویز را برای همیشه نابود می کنند و شعله سوزان یک روح بی آرام و سرکش را فرو می نشانند .

روز 22 خرداد 1353 روزنامه ی آیندگان طی خبر کوتاهی اطلاع داد که پرویز حکمت جو گویا در اثر فشار خون و اوره در زندان فوت کرده است . مطلبی که نادرست است زیرا رفیق شهید در زندگی دارای چنین بیماری هائی نبوده است .

مقامات پلیس از تحویل جنازه ی پرویز به مادر داغ دیده و خویشان خود داری می کنند ، زیرا پیکر شکنجه دیده اش سالوسی های دستگاه را برملا می ساخت و علت واقعی شهادت را نشان می داد . خبر شهادت رفیق پرویز رفیق پرویز حکمت جو در اثر اقدامات حزب ما بلافاصله بازتاب بین المللی یافت . روزنامه ی " اومانیته " در شماره 22 ژوئن 1974 تحت عنوان " یک عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران در زندان به قتل رسید " و سپس در شماره ی 24 ژوئن خود تحت عنوان " تاریخ یک جنایت " جریان این شهادت را و اعلامیه حزب ما را در این باره به تفصیل منعکس کرد .

روزنامه ی " لوموند" در شماره 26 ژوئن 1974 تحت عنوان " یک عضو کمیته مرکزی حزب توده ( کمونیست ) در زیر شکنجه در گذشته است " اطلاعیه حزب را منتشر کرد و جملاتی از این اطلاعیه را که در باره ی نقش جلادان شاه در امحاء رفیق حکمت جو و مسئولیت شخص شاه در این جنایات است نقل کرده است .

انتشار این خبر با مسافرت شاه به فرانسه که به قصد غارت درآمد سرشار نفتی ما انجام گرفته همراه بود و بر موج خشم و بیزاری مردم فرانسه از دژخیم ایران افزود .

در  اطلاعیه ای که نمایندگان کمونیست، سوسیالیست و رادیکال چپ فرانسه صادر کرده اند گفته شده است که به علت گسترش فشار و تضییق علیه دموکرات های ایرانی ، آن ها از شرکت در مراسم  پذیرائی از شاه ایران در هتل دوویل پاریس خود داری می ورزند . در حقیقت این نمایندگان در این مراسم شرکت نورزیدند و با این عمل نفرت خود را از دیکتاتور ایران و همبستگی خود را با دموکرات ها و انقلابیون ایران بیان داشتند .

به علاوه سازمان های مشهور بین المللی مانند" انجمن حقوق دانان دموکرات فرانسه " ، " سازمان جهانی بخشودگی " (   amnesty  international) ، " شعبه ی سازمان حقوق بشر در فرانسه " ، "جنبش اقدام قضائی " و " سازمان حقوق دانان کاتولیک " طی اعلامیه ای چنین نوشتند : "ما اضطراب عمیق خود را به مناسبت تضییق دائمی و محیط ترور که در ایران حکم رواست ابراز می داریم . شکنجه که اکنون در ایران عمومیت یافته است با کامل ترین اسلوب ها به کار می رود و زن و کودک واین نعداد به نظر بسیاری از ناظران حتی به 200نفر بالغ می گردد " . چنین است عین عبارات اعلامیه سازمان های بین المللی نامبرده .

علاوه بر این سازمان ها ، حزب سوسیالیست متحد در فرانسه و کلیه ی اتحاد یه های کارگری این کشور وحتی سازمان طرفداران دوگل طی اعلامیه هائی ترور پلیسی را در ایران تقبیح کردند .

ما بر آنیم که برای بر ملا کردن این جنایت فجیع نوین شاه باز هم باید ابتکارات تازه ای به کار رود و برای معرفی شخصیت ارجمند قهرمان شهید از هر باره کوشش به عمل آید .

رفیق پرویز حکمت جو در راهی قهرمانانه و با سربلندی و افتخار به شهادت رسید که خود آن را در عین آگاهی و از روی نهایت سنجش و خردمندی برگزیده بود . این راه ، راه نبرد به خاطر صلح ، استقلال ، دموکراسی و سوسیالیسم بود .

بهترین نمود ار این واقعیت سخنان خود او در دادگاه دربسته ی نظامی است . رفیق پرویز حکمت جو در دادگاه چنین گفت :

 " افسوس ، نه ادیبم که با قلملم و نه خطیبم که با سخنم عشق مقدسم را به وطنم و هم میهنانم بیان دارم . عشق آتشین من به وطنم ، به خلقم ، به رفقایم ، به دوستانم ، به تمام آن هائی که در راه بهروزی افراد شرافتمند و رنجبر در تلاشند ، عشق من به همه ی زحمت کشان میهنم و سراسر جهان ، عشق و احترام به کسانی است که در راه صلح بین کلیه ی ملل به جهاد برخاسته اند و همین عشق بزرگ به سعادت مردم است که به اصطلاح صوفیان در مقام فنایم نشانده است . این عشق و احساسات که از خود بی خودم ساخته ، با زبان الکن من قابل توصیف نیست و این رباعی شیخ بزرگوار عبدالله انصاری شاید این عشق مقدس و عظیم راکه در اعماق وجودم رخنه کرده ، ترجمان باشد :

عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست

تا کرد مرا زخود تهی ، پر از دوست

اجزاء وجودم همگی دوست گرفت

نامی است زمن و باقی همه اوست

در واقع نام رفیق شهید و قهرمان ما در کارنامه مجاهدان  راه حزب توده ایران ، راه خلق ، راه کمونیسم و انترناسیونالیسم ابدی خواهد بود . در شرایط تسلط اهریمنی امپریالیسم واستبداد سلطنتی ، روشن است که شکنجه و مرگ نصیب آن روح های بزرگ و نیرومندی است که به هیچ قیمتی نمی خواهند به حقیقت و عدالت پشت کنند و به خاطر امتیازات تن به تسلیم و فرومایگی دهند . به قول شاعر کلاسیک ما ، ابن یمین فریومدی :

در آسمان ستاره بود بی شمار ، لیک

رنج خسوف بهره ی شمس و قمر بود.

منبع : دنیا ، نشریه ی سیاسی و تئوریک کمیته مرکزی حزب توده ایران

مرداد 1353، شماره 2 ( دوره سوم )

                  

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: