نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2016-01-07

نویدنو  16/10/1394 

 

 

 

پوستینم را از من وا نمی کنم

رحمان

امروز صبح بود

آمدی به خوابم

گفتی سالها گذشت

از ایام کبود سیاه،

دستانت را به من بده

آرزوهایت پشت در

دل آزرده ات را به آغوش خود

انتظار می کشد

گفتم،

من به روز نیامده بودم

که طلوع دوباره تو را ببینم

گر، دل آزرده و غمگینم هنوز،

فصل سرما

به درازای قرن ها

مرگ مکرر را شاهدم

پوستینم را از من

وا نمی کنم

می دانی که...

شکوفه ها گل ندادند

در خزان بهاران

حالا صبوری می کنم

که تو باز آیی بی صدا

گفتم،

لباس تو بوی عطر یاس می دهد

من که می دانم

تو سپیده صبح خواهی آمد

و طلوع تبسم بر لبانت خواهد نشست

و پایان غم آلوده هزاره سرما را نوید خواهی داد

من که می دانم...

 

رحمان

14/10/94

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: