نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2015-12-18

نویدنو  27/09/1394 

 

 

 

نویدنو : آن چه تقدیم خواننده های گرامی می شود نوشتاری از رفیق زنده یاد استاد احسان طبری است که برای اولین بار پس از انتشار نخست خود باز انتشار می یابد . نوید نو وظیفه خود می داند سپاس خود را به  رفقایی که باز تایپ این نوشته را برای حفظ و گسترش نظر گاه ها، و ارثیه معوی رفیق طبری بعهده داشته اند تقدیم نماید  .  

 

شعر را آئینی است

رفیق زنده یاد استاد احسان طبری

 

 صد بار به عقده در شوم ، تا خود

از عهده  یک  سخن  بدر آیم

       انوری

 

1 ) شعر کلاسیک  ) یکی از قله های فرهنگ معنوی ما

در دوران پس از اسلام ، به علل گوناگون تاریخی ، ما با یک دوران اعتلاء فرهنگ مادی و معنوی جامعه ی فئودالی آن دوران روبرو هستیم که بعدها نظیر آن کمتر دیده شده وبرخی آن را «رنسانس شرق » نامیده اند .

در این دوران شعر فارسی ، نسبت به دوران ساسانی یک تحول کیفی بزرگ را طی می کند و، صرف نظر از زبان ، از جهت تنوع اوزان شعری ، گوناگونی سبک ها و اشکال شعر و رنگارنگی مضامین نسبت به گذشته جهش وار به جلو می رود . از جهت زبان  زبان پارسی دری مخلوط با لغات عربی ( از آغاز کمتر وسپس بیشتر) جای پهلوی ساسانی را می گیرد . مسلم است که این زبان در دوران ساسانی نیز متداول بوده ولی مقام زبان رسمی وادبی ، علمی و دینی نداشته ولی پس از اسلام با سرعتی شگفتی آور رشد می یابد و به زبانی که حتی در نزد نخستین شاعران ما سخت رنگین و ظریف است بدل می شود و یکی از انگیزه های این پدیده ی شگفت را در هیجان ایرانیان برای پایداری معنوی در مقابل عرب باید دانست . از جهت وزن  ، شعر فارسی با استفاده از عروض عربی ، وبا ایجاد بحور وزحافات خاص خود ، از دایره ی محدود اوزان متداول در ایران پیش از اسلام که در "فهلویات" وترانه های عامیانه ی ما منعکس است ، بیرون می آید و به گمان نگارنده ( بدون آن که این گمان بر استقصاء آماری متکی باشد ) ، تنوع اوزان شعر فارسی از عربی نیز پیشی می گیرد . از جهت اشکال شعر مانند غزل و قصیده و مسمط و مستزاد و قطعه و مثنوی و دو بیتی و رباعی واز نوع مضامین  مانند توصیف روائی و تغزل و مدح و رثا ء و موعظه و حماسه و حکمت و هزل و مطایبه ، شعر فارسی پس از اسلام حدود و ثغور تنگ تر و بی رنگ تر گذشته را می شکند و از آن جا که نخست احیاء گران اساطیر حماسی و سپس صوفیان وحدت وجودی از عنصر شعر برای تبلیغ نظر خود استفاده کرده اند ( و منظومه های فردوسی ، اسدی ، سنائی و عطار و مولوی از این دست است )  شعر فارسی به بخش مهمی از فرهنگ معنوی و به یکی از عناصر عمده ی این فرهنگ و به اصطلاح جامعه شناسی معاصر به یک « سوب کولتور »( subculture) بدل شده است .

از رودکی تا حافظ ارثیه ای پدید آمده که در قیاس با آفرینش نظیر در کشورهای دیگر ، نسبت به زبان خود بی همتاست . و این مطلبی است  که با غرور و اطمینان می توان گفت همه ی آن هائی که در ایجاد این فرهنگ شرکت داشته اند حق دارند بدان ببالند و آن را ارثیه ی مشترک خود بشمارند .

چیزی که مایه تاسف است ، آن است که نسل نو خیز ، در اثر اسلوب نادرست و گاه عامدا خراب کارانه  رژیم موجود ، دم به دم از درک ژرف این ارثیه ی کهن دورتر می شود و حال آن که اگر قصد نداریم تمام این فرهنگ را فراموش کنیم و اگر نمی خواهیم تنها ابجد خوان فرهنگ اروپای غربی و امریکا باشیم و اگر مایلیم که تکامل فرهنگی آتی ما پیوند ضرور و متناسبی از فرهنگ جهان و فرهنگ سنتی ایران باشد ، در آن صورت باید از افزایش این شکاف بین نسل نوخیز و فرهنگ کلاسیک ما به طور اعم ، و از آن جمله فرهنگ شعری کلاسیک ما به طور اخص ، جلو گیری شود . این کار مربوط است به عرضه داشت سودمند و مطبوعی از این فرهنگ ، که آن را برای نسل نو ، که سلیقه و برخوردی دیگر دارد ، جالب و مفهوم سازد . ولی افسوس که غالب عرضه و دارندگان این فرهنگ به نسل نو ( غالب  و نه همه ، زیرا ادیبان و ادب شناسان با ارزش بسیاری وجود دارند ) خود از فرهنگ کهن ما چیز زیادی نمی فهمند تا بفهمانند و از زمره همان هائی هستند که در قرون وسطی به آن ها " انسان های نادان تحصیل کرده " ( homet nstptens dtdactus) می گفتند . « کمثل احمار یحمل اسفارا ».

لذا یک نظر متداول در نزد برخی از جوانان ما که حاکی از بی اعتنائی و یا کم بها دادن به فرهنگ شعری گذشته و منسوخ شمردن آن هاست ، نظر نادرستی است . از آنجا که در فرهنگ شعری ما نوابغ درخشانی مانند فردوسی ، نظامی ، ناصر خسرو ، مولوی ، سعدی ، حافظ و غیره ظهور کرده اند ، گنجینه ای که به جای هشته اند ، با همه ی کهنگی زمانی ، آموزنده ، الهام بخش ، و سخت دل انگیز است . منتها باید آن ها را به خوبی فرا گرفت زیرا در این آثار هزاران واژه ، اصطلاح ، اشارات ، تعابیر و مسائل ایدئولوژیک وجود دارد که اینک به کلی یا تا حدودی منسوخ شده و حال آن که بدون پی بردن به کنه آن ها ، پی بردن به کنه اشعار دشوار و گاه محال است . به عنوان مثال سنائی می گوید :

" برفاب چرا دهی تو ما را

ما از تو فقع نمی گشائیم "  

"برفاب " ( چیزی مانند شربت با یخ ) و " فقع یا فقع ( آبجو ) " را از جمله پس از حمام رفتن به کار می بردند و برفاب دادن به کنایه یعنی حسرت دادن ، شاید از این جهت که نوشنده ی برفاب ، تشنه ای را که منتظر آن و یا از آن محروم بود حسرت می داد ( ؟) و " فقع گشودن " انگیزه ی باد گلو می شد که آن را برای سلامت سودمند می شمردند و سپس به کنایه یعنی لاف زدن و گزاف گفتن و حاصل معنی شعر آن است که چرا ما را بی هوده حسرت می دهی و ناز می فروشی ، ما که در باره ی تو لافی نمی زنیم و ادعائی نداریم . تصور نکنید که این شعر در زمان سنائی قلمبه و مبهم بوده ، نه . او اصطلاحات کاملا عادی زمان خود را به کار برده که امروز به کلی فراموش و به معما مبدل شده و استنباط ادیبانه ی شادروان دهخدا مثلا معنای این بیت را گشوده است . این مثال البته نمونه وار نیست و به اصطلاح در شعر فارسی از نوع " شوّاذ و نوادر " است ولی نظایر نسبتا ساده تر آن بسیار متداول است و می توان گفت اشعار استادان کهن از این نوع اصطلاحات که در دورانشان بسیار عادی و مردم فهم بوده ولی حالا مفهوم نیست ، کم ندارد و ما برخی نمونه های دیگر از غزلیات حافظ را در مقاله ای که در "دنیا " تحت عنوان « بار دیگر در باره خط و زبان پارسی " چاپ شده ، آورده ایم که نیاز به بسط سخن نیست و خود مسئله ای است آشکار . نکته این جاست که زبان کهن ( آرکائیک ) ادبی ما با زبان امروزی فارسی در ظاهر شبیه است ولی در واقع تفاوت بسیار دارد و این را باید بی کم و کاست درک کرد .

به این " رمیدگی" نسل جوان و بالنده از شعر کلاسیک فارسی این نکته نیز افزوده می شود که در این گنیجینه عظیم «غث و ثمین »، نیک و بد محکم و سست ، شاعرانه و بی ذوقانه سخت در آمیخته و تقلید از تعابین و مضامین دیگران و تکرار مکرر به حد ملامت و مضامین بی ربط و مباحث کهنه و کودکانه و در سطح امروز به کلی غلط و عامیانه زیاد است و اصولا معنای "نظم" و قافیه پردازی در ایران با " شعر " مخلوط شده و حال آن که شعر یک آفرینش دشوار هنری است و خورند تخیل نیرومند و معرفت ژرف زندگی است و باید مانند همه ی آثار هنری بتواند واقعیت نیک یا بد ، زشت یا زیبا را چنان  تصویر کند  که تاثیر بخشد .

چون درک جوهر شعر و تشخیص شعر واقعی و سره از ناسره و قافیه بافی صرف دشوار است ، لذا دوغ و دوشاب قاطی شده و ای چه بسا غزل یا قصیده یا مثنوی می شنوید که خنک ، غیر فصیح ، مصنوعی ، بی مضمون یا دارای مضمون تکرار شده ، لهیده و مچاله و فرسوده است و لذا چنگی به دل نمی زند . و حال آن که در ادبیات کلاسیک ما ، اگر در درجه ی اول جمع معدود شاعران حقیقی را از انبوه متشاعران و ناظمان قافیه باز جدا کنیم و سپس از میان آثار همین جمع شاعران حقیقی ، آن چه را که آفرینش هنری به معنای جدی کلمه است جدا سازیم و سپس آن ها را با شرح تاریخی و لغوی و ادبی و فلسفی ، که همه ی جوانب سخن گزین شده را روشن کند ، همراه نمائیم ، خواهیم توانست جاذبه ی نیرومند ادب کلاسیک را صد چندان کنیم (1) .

2_نو پردازی در شعر فارسی + یک جریان قانونمند

نو پردازی در زبان ، اوزان ، اشکال و مضامین شعر فارسی که هم روند با تحول نظام سنتی ما از اواخر قرن نوزدهم آغاز شده جریانی است قانون مند . پس از انقلاب بورژوائی فرانسه که خلق انقلابی باستیل استبداد سلطنتی را نابود کرد ، هوگو در حق خود گفت که من نیز باستیل  قوافی را گرفتم و ویران ساختم ( jail pris et demoli la bastille des rimes  ) . نه تنها در فرانسه و دیگر کشورهای اروپائی ، در کشورهای آسیائی نیز مانند ترکیه ، کشورهای عربی ، شبه قاره هند ، همین پدیده قانونمند دیده می شود . تحول زندگی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جامعه ، تحول زندگی معنوی و از آن جمله هنری ، و از آن جمله شعریش را ضرور می سازد . لذا بحث در باره ضرور بودن نوپردازی بحث عبث و دکان داری بی معنائی است .

با آن که نیما یوشیج به حق بزرگ ترین نماینده ی نو پردازی در شعر فارسی  معرفی شده ، ولی اگر بخواهیم تاریخ این تحول کیفی را یاد کنیم ، باید مطلب را بسی پیش تر از اینجا آغاز نمائیم . در این باره در جلد دوم کتاب سودمند « از صبا تا نیما » نوشته ی یحیی آرین پور اطلاعات فاکتوگرافیک کافی آمده است و خواننده به کمک این کتاب با بحث بزرگی که در آغاز قرن در باره تحول یا انقلاب ادبی در مطبوعات ایران در گرفته ، آشنا می شود و ما در این نوشته کوتاه به تکرار آن مطالب نمی پردازیم . این یک تحول کیفی عمیق در شعر فارسی است که تاکنون مراحل گوناگونی را گذرانده و به تدریج نضج یافته ، دامنه گرفته و به یک جریان نیرومند و شاید نیرومند ترین جریان در شعر معاصر فارسی مبدل شده و هم اکنون دهها نماینده برجسته و یا جالب بیرون داده است . اشعار موزون و با قافیه ی منظم یا قافیه ی آزاد ، موزون و بدون قافیه ، موزون ولی با وزن متغیر و آزاد ، با قافیه ، بدون وزن و قافیه ، اشعار هجائی و سرانجام نثر شاعرانه به وسیله ی شاعران گوناگون نوپرداز با مضامین نوین غنائی ، حماسی و اجتماعی و فلسفی و انبوهی واژه ها و تعبیرات و استعارات و ترکیبات فرازه ئولوژیک نو ، عرضه شده است .  در اثر وجود سنت غنی شعر در ایران به راستی  مرتع شعر نو در سه دهه ی اخیر حضیب و پر ثمر بوده است .

این ها به جای خود خوب و مثبت است ، ولی در این زمینه چند نکته را باید یاد آور شد :

  1.   مسئله ی شعر در کشور ما به مراتب بیش از آن که جای این مسئله در زندگی معاصر است بزرگ شده و این خود دارای علل مختلفی است و از آن جمله نیرنگ هئیت حاکمه برای سرگرم کردن روشنفکران مانیز در این جریان بی تاثیر نبوده است . نگارنده به عنوان یک شاعر که به نوبه ی خود در زمینه نوپردازانه کمتر از زمینه ی شعر کلاسیک سخن نبافته ، از جهت ذهنی و خود گرایانه قاعدتا نباید از رونق بازار شعری ناخرسند باشد . ولی صحبت بر سر آن است که رونق شعر چیزی است و بدل کردن بحث شعر به تنها بحث یا تقریبا تنها بحث وسیع و جدی در مطبوعات چیز دیگر . این که در کشور ما طنبور شعر این همه هیجان انگیز است ، نشانه ی ذوق و حساسیت هم وطنان ماست و پدیده ای است مثبت . ولی به ویژه ایران نیاز سوزانی دارد که در زمینه ی علوم طبیعی و اجتماعی و اشکال دیگر هنر ، نقایص خود را جبران کند . مباحث فراوانی است که باید به میان آید ولی در باره آن ها سکوت کامل  یا نسبی حکمرواست .

  2.    شعر نو پردازانه هنوز به ویژه از جهت مضمون در چارچوب " خود بیان گری"( self-expression ) شاعر محدود مانده و مانند شعر کلاسیک در مقیاس وسیع و متنوع به کار نرفته است . حق شاعر در مورد بیان احساس و رنج خویش و استفاده از قریحه ی آفریننده ی خود برای جبران و تسکین این رنج ها ، مورد انکار ما نیست . همه جا بر سر حدود است . این همه جلوه های غنی زندگی و طبیعت در اشعار نوپردازانه انعکاس خود را نیافته است .

  3.  به شعر نو پرداختن ، به معنای رها کردن اشکال و اوزان شعر کلا سیک ما نیست . البته می توان و باید از اشکال و اوزان نو استفاده کرد ولی عروض کلاسیک و اشکال غزل ، چکامه ، مثنوی و غیره کاملا می تواند جلوه گاه تخیل شاعرانه نو ، زبان نو ، مضامین نو باشد ، چنان که برخی آزمایش ها در زمینه غزل نشان داده است که نباید این قالب های کهنه ولی ظریف را به فراموشی سپرد .

  4.  امروز دیگر در مورد مسئله ی تعهد اجتماعی شعر و مسئولیت شاعر نباید دست به اقناع زد ، زیرا مسئله روشن است و کسانی مانند گلسرخی از این حکم حتی با خون خود در ایران دفاع کرده اند . در این مورد این نکته در خورد ذکر است که وقتی ما از مسئولیت و تعهد صحبت می کنیم ، منظور ما آن طور که برخی مبتذل کنندگان این نظر می خواهند جلوه دهند ، این نیست که « شعر باید شعار باشد » . نظریات سیاسی _ اجتماعی شاعر در اثر هنری او تنها از راه آن جهان بینی که شاعر را به خود جلب کرده و تنها از وراء جدارهای درک عمیق زندگی و بیان صادقانه و جسورانه ادراک شده ها می تواند از آفرینش نشد کند ، نفوذ کند ، جلوه گر شود . این چیزی نیست که مانند یک جفت کفش طبق سفارش دوخته شود . ولی نه تنها امروز ، سال ها است که شعر فارسی حربه ی نبرد است . کافی است که حماسه فردوسی ، چکامه های ناصر خسرو ، رباعیات خیام ، غزلیات مولوی و حافظ را یاد کنیم . در جنبش مشروطیت سخن موزون نقش مقدس خود را بازی کرد . همین طور در جنبش های دوران اخیر ، واین سنت والای تعهد و مسئولیت شعر در برابر حقیقت و عدالت است که باید ادامه یابد و مسلما علی رغم ساواک ادامه خواهد یافت .

3_ ولی شعر را به هر شیوه که باشد آئینی است

این مقدمات و یاد آوری ها را برای شاعران نوخیزی که دست به قلم می برند تا احساس خود را به صورت شعر نو پردازانه در آورند سودمند دانستیم برای آن که به یک نتیجه ی عملی برسیم و آن این که : درست است که شعر نو پردازانه ی فارسی حتی شکل اشعار آزاد از وزن و قافیه را نیز پذیرفته ، ولی این بدان معنی نیست که هر سطوری که زیر هم نگاشته شود شعر است . هر عمل هنری یک آفرینش است که تنها بر پایه ی وجود قریحه ( تالانت ) ، تنها با اتکا ء به دانش و تمرین ، تنها بر پایه ی تجربه و مشاهده ی دقیق زندگی می تواند به کالای معنوی ارزشمندی بدل شود .

فرض کنیم  نوپرداز جوان ما شوری دارد ، ولی آیا این به معنای وجود  قریحه ی  شاعری است ؟ حال بگیریم که دارای قریحه نیز هست ، ولی آیا قریحه ی خام و ناپرورده کافی است ؟  آیا بدون اطلاع از ادب کلاسیک ایران و جهان ، بدون دانش و قدرت تفکر و پندار شاعرانه ، بدون داشتن مضمون های گیرا و دلنشین می توان چیز ارزش مندی پدید آورد ؟ اگر شاعری آن قدر آسان بود که دیگر هنری نبود ! شور تنها یا قریحه ی نا پرورده ابدا قادر نیست چیز در خوردی پدید آورد ، مگر در موارد بسیار استثنائی که قریحه های نیرومند و زود رسی پدید می شوند و نخستین آثار آن ها می درخشد . باید محجوب بود و خود را زمره ی این نوابغ زودرس نشمرد ، زیرا نبوغ در اکثریت قریب به تمام موارد یعنی تمرین ، کار صبورانه ، گرد آوری تدریجی معرفت و تجربه . به قول معروف : بی مایه فطیر است .

به علاوه به دست کردن یک یا چند مضمون گیرا و نوشتن یک یا چند قطعه ی واقعا شاعرانه هنوز به معنی اوج تا مقام " شاعر " نیست . در آن بارگاهی که این همه متفکران هنرمند واقعا بزرگ و ژرف در آن صف به صف ایستاده اند ، با اندک مایه نمی توان پای نهاد .

وقتی گاه دوستان جوان دور و نزدیک ، برای پاسخ گوئی به هیجانات پاک خود ، و با استفاده از بی قید و بند بودن عرصه ی شعر نوپردازانه به ویژه شعر آزاد بی وزن و قافیه ، سطوری چند احساساتی زیر هم می نویسند و برای چاپ به مطبوعات حزبی ما می فرستند ، نگارنده غالبا باید آن ها را برای انتشار آماده سازد و همین خود انگیزه ی نگارش این سطور شده است و امید است که بتواند برای این دوستان ارجمند به صورت برخی یاد آوری ها سودمند باشد . باید دانست که شعر آزاد بیش از شعر مقید به وزن و قافیه ، به رنگینی و آهنگینی زبان و جذابیت و ژرفای مضمون نیاز مند است ، تا نقص موزونیت خود را به کمک محاسن دیگر جبران کند . در ادبیات جهانی از والت ویتمن تا پابلو نرودا ، در زمینه شعر آزاد نمونه های گاه کلاسیک به وجود آمده است . ردیف کردن مشتی حقایق بر همه معلوم ، نوشتن آن ها با زبانی هیجان انگیز ، قرار دادن آن ها در زیر هم ، سیاه کردن صفحات عدیده ای از این نوع سطور ، شعر نیست .

یکی از مهم ترین توصیه ها که به شاعران آغاز گر می توان کرد آن است که به نخستین صادرات ذهن خود خرسند نشوند ، بلکه اعماق روح خود را بیشتر بکاوند تا گوهرهای زبده تر به دست آید . شاعر بزرگ رومی هراسیوس (  8 _ 56 م .) در اثر خود موسوم به  " دانش شعر " جمله ای دارد که شهرت بسیاری کسب کرده است ، وی می گوید :  " بگذار در نهمین سال ثبت شود " (1) . یعنی در انتشار شعر خود شتاب نکنید و بگذارید مدت ها برای به سازی و تکمیل نزد شما بماند . چرنیشوسکی می گوید  : پوشکین این دستور هراسیوس را اکیدا اجرا ء می کرد و آثار زیادی را که تکمیل بود چاپ نشده نگاه می داشت . بو آلو ( 1711_ 1636) شاعر کلاسیک فرانسه در " هنر شهر " ( جلد اول صفحات 173_ 174) توصیه می کند : " دائما شعر را صیقل بدهید و بار دیگر صیقل بدهید گاه به آن چیزی بیافزائید ولی بیشتر پاکش کنید (3) "

ببینید چقدر احتیاط و سخت گیری را توصیه می کنند . تصور می کنم  اینک معنی شعر زیبای انوری که ما آن را در سر لوحه این مقال قرار دادیم ، روشن تر می شود .

احسان طبری خرداد _ 1354.

1_ روشن است که ما تحقیقات آکادمیک در باره هر کتاب یا سخن گوئی را هر قدر هم که مقامش عادی باشد ، از لحاظ سودمندی تاریخی آن ابدا نفی نمی کنیم .

2_  عبارت لاتین چنین است :  nonumgue  premature in  annum

3_ شعر بوآ لو  چنین است :

Polissses_is  sens  cesse le replissez

Ajouter  parfois     et    souvant   effecsz

منبع : دنیا  نشریه سیاسی و تئوریک کمیته مرکزی حزب توده ایران شماره 5 مرداد 1354

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: