نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2015-11-30

نویدنو  09/09/1394 

 

 

بحران های چند سویه در خاور میانه و جهنمی که غرب بر پا کرده است

هدایت فلاح نژاد

 

بحران در منطقه خاور میانه را نمی توان بحران ناشی از جنگ قلمداد کرد . بلکه جنگ نیز بر امده از بحران های گونا گون ( منطقه ای) است  که باید مورد مطالعه جدی قرار گیرد . نگارنده به منظور گشودن بحث در این زمینه تلاش می کند به طور فشرده در این نوشتار کوتاه از نگاه خود به جنبه هایی از آن بپردازد . به همین منظور به اختصار به پنچ بحرانی که به اعتقاد من سبب پیچیدگی مسائل این منطقه است به توان خویش می پردازد . گمان بر آن است که گسترش بحث و گفتگو در باب این بحران هااز سوی صاحب نظران می تواند به پرباری آن کمک نماید . این بحران ها عبارتند :

1 –بحران ناشی از دخالت های غرب به رهبری امریکا برای شکل دهی خاور میانه جدید.

2 – بحران های ساختاری سیاسی – اقتصادی و اجتماعی موجود در کشور های این منطقه.

3 – بحران گذار از ساختار اقتصادی موجود و نوع سمت گیری های اقتصادی

4 – بحران هژمونی در بین قدرت های منطقه ای

5 – بحران خلاء قدرت ناشی از سیاست های سر نگون سازی .

موضوح اول بحران دخالت های امپر یالیستی برای شکل دهی خاورمیانه جدید .

کشور های غربی و در راس ان دولت ایالات متحده امریکا ، چند سالی است که سیاست ایجاد خاور میانه جدید را در دستور کار خود قرار داده اند . اهداف اصلی این سیاست را، ایجاد دگرگونی در ساختارهای سیاسی ، تقسیمات جغرافیایی و فرم های اقتصادی موجود درکشور های منطقه تشکیل می دهد . این تغییرات باید به صورتی انجام گیرد که منافع انحصارهای غربی را با توجه به تغییراتی که در توازن جهانی قدرت صورت گرفته است تامین نماید . بعداز  فرو پاشی اتحاد شوروی و بلوک سوسیالیستی ، و بی دفاع ماندن کشور هایی که در برزخ بین دو بلوک  سیاست های اقتصادی و سیاسی – اجتماعی بینابینی راا تخاذ کرده بودند ؛ این کشور ها در شرایط جدید و ویژه ای قرار گرفتند . در شرایط ایجاد شده دولت امریکا خود را قادر و مجاز می داند ، که این دولت ها را با مداخله مستقیم ، سر نگون کرده و دولت هایی را که با منافع ایالات متحده همخوانی داشته باشند  جایگزین نماید (سیاست رژیم چنج) .کشور هایی چون عراق ، لیبی، سوریه، وحتی تا زمانی الجزایر و بعضی دیگر از کشور های افریقایی مشمول این سیاست تهاجمی امریکا بوده اند ، که این سیاست در رابطه با بعضی از ان ها کشور ها به اجرا نیز گذاشته شد .

 هدف های امریکا وبلوک متحد او روی چند هدف متمرکز می باشد :

 1 – تغییر در فرم های سیاسی – اجتماعی کشور های منطقه و دست آموز کردن کامل ان ها.

 2  –  تلاش برای ایجاد ساختار های جدید اقتصادی ، که تعرض وهجوم شیوه اقتصاد نو لیبرالی را تاب آورده ومنافع بین المللی انها را تامین کند . مثل رفرم های پل بر مر در عراق تحت اشغال که به صورت قانون به ان کشور تحمیل شد .

3 – سرو سامان دادن به مرز های جغرافیایی به نحوی که از قدرت کشور های بزرگ و متمرد کاسته شود و در دستور کار بودن موضوع تجزیه این کشور ها به کشور های کوچکتر بر مبنای مذهبی و قومی ، که در موقع نیاز بتوان این اختلافات را شعله ور ساخت . بدیهی است که تغییرات جدید باید منافع بین المللی انحصارات امریکایی را تامین کند .

اهداف دیگر این سیاست را می توان  فشار به قدرت های منطقه ای که سیاست های برتری طلبانه امریکا را بر نمی تابند، فشار به دولت چین که به منابع انرژی منطقه وابسته است، تحت فشار قرار دادن کشور های گروه بریکس و حتی در موقع لزوم  فشار برمتحدان اروپایی به منظور باج خواهی اقتصادی ذکر کرد  .

موضوع دوم ، بحران های ساختاری سیاسی – اقتصادی و اجتماعی موجود در کشور های این منطقه

جنبش های موسوم به بهار عربی نشان داد که کهنگی مزمن در ساختارهای سیاسی – اجتماعی موجود در کشورهای منطقه ، با توجه به تغییرات قابل توجهی که در شالوده اقتصادی این کشور ها رخ می دهد به وجود آورنده بحران است . ازآن جایی که این تغییرات اقتصادی سبب تحول در آرایش نیروهای اجتماعی گردیده است ، روبنای سیاسی اصلاح نشده  و نا سازگار با این تغییرات نمی تواند وضعیت جدید را تاب اورد .از این رو باید دگر گونی های دمکراتیکی در آن زوبنا ها صورت گیرد . این دگر گونی های اقتصادی واجتماعی باید از چه نمونه یا مدل هایی پیروی نماید ؟

در توضیح باید گفت پس از سلطه و گسترش اقتصاد نولیبرالی و مالی گرایی در اقتصاد های سرمایه داری بین المللی ، در اقتصاد کشور های منطقه نیز به مرور تغییراتی رخ داده است . این تغییرات در راستای نزدیکی سیستم سرمایه داری این کشور ها به نمونه ومدل های جهانی بوده است . به دلیل فروپاشی مرز های اقتصادی این کشور ها در مقابل تهاجم سیاست های اقتصادی نو لیبرالی ، ضربات کاری به اقتصاداین کشورها اعم از کشاورزی ، تولیدات سنتی وملی و حتی کارخانجات وموسسات اقتصادی که ، به طور عمده در دست دولت بود، وارد شده است . در هم شکستن این اقتصاد ها منجر به تغییرآرایش اجتماعی این کشورها ، از جمله جا به جایی عظیم جمعیتی ، وبه هم ریختگی ساختار شهر وروستا در داخل این کشورها گشته است . برای نمونه می توان به جمعیت بیست ملیونی شهر قاهره اشاره کرد که یک سوم از جمعیت مصررا در خود جای داده است ، یا شاهد نمونه تونس بودیم که بحران ازخودسوزی اعتراضی یک دست فروش تحصیلکرده آغاز شد . در این تغییر آرایش اجتماعی به یکباره نیروی کار غیر ماهر زیادی از اقتصاد های دهقانی و اقتصاد های سنتی ویران شده  رها شده اند که شیوه اقتصاد نو لیبرالی قادر به جذب آنان نیست . جنبش های بهار عربی  نتیجه این تعییر آرایش بود که از دل این بحران ها سر براورد که  هدف های ان را خواسته های ملی و دمکراتیک تشکیل می دادند .

 در شرایط کنونی هیچ چشم انداز امید وار کننده ای  برای رشد اقتصاد های ملی کشور های بزرگ خاور میانه و شمال افریقا ، کشور های پر جمعیتی که از رانت های نفتی نیز بر خوردارنیستند وجود ندارد . براساس آمار های معتبر در آمد سرانه در کشور 80 میلیونی مصر یک دلار در روز است. جمعیت اغلب  این کشور ها، جوان هستند، اما در بازار خرید و فروش، که کار بشدت کالایی شده است، برای  خرید کالای این جوانان غیر ماهر وبی تخصص در مقابل کالای کار جوانان چینی ، اندونزیایی ،هندی ،و...  بشدت شانس کمتری وجود دارد و سرمایه نیز به آنجا «مهاجرت» نمی کند .

 اما بازارمصرف و دهان هایی که برای خوردن و تن هایی که برای پوشاندن و نیاز های مصرفی ومصنوعی ایجاد شده است جمعیت انیوهی را تشکیل می دهند که ، با سرمایه داری جهانی که بشدت با معضل اضافه تولید مواجه است پیوند حیاتی دارد . ساختار های سیاسی در  این کشور ها ، نماینده وسیع ترین اقشار و طبقات اجتماعی نیست . پیوند ها نیز روز به روز گسسته تر می گردد . ساختار های سیاسی در اغلب این کشور ها از نظر مدل اقتصادی و سیاسی ، حتی در ارتباط با شیوه اقتصاد نو لیبرالی به کهنگی گراییده است و بحران زا می باشد و قادر نیست که شالوده اقتصادی و اجتماعی را تاب اورد . هر مقدار که زیر ساخت های ملی ویران گردد و هر مقدار که طبقات مرتبط با ان اسیب دیده و محو گردند . زیر ساخت ها و شالوده های مدنی برای تغییرات اجتماعی ضعیف و ضعیف تر خواهد شد وجای ان را نیروهای ارتجاعی وابسته به خورده بورژوازی سنتی و بشدت عقب مانده و عصیانگر پر خواهد کرد. خرده بورژوازی گه از تغییرات سهمگین و بسیار سریع به جنون کشیده شده است .

بحران گذار وبحران سمت گیری ها .

هم اقدامات امپر یالیستی ،به منظور تغییر در فرم دولت های منطقه ،ویا تغییر در مرز های ملی و جفرافیایی منجر به بحران گذار است و هم شرکت اقشار وطبقات گونا گون اجتماعی در خیزش های مردمی که می خواهند ساختار قدرت سیاسی را با منافع خود همسان سازند منجر به ایجاد بحران گذار از یک مرحله به مرحله دیگر و از یک ساخت سیاسی و اقتصادی به یک ساخت سیاسی و اقتصادی دیگر شده است .این بحران گذار دو سمت و سوی کلی را در پیش روی خود دارد . اول سمت و سویی که بلوک غرب ان را در اهداف خود قرار داده است . و در بالا به ان اشاره شد . و سمت گیری دوم مرحله گذار در جهت منافع اقشار و طبقات مردمی و شرکت کننده در جنبش های اجتماعی است ، که منظور از ان باز سازی و دمکراتیزه کردن ساختار سیاسی با شرکت داوطلبانه و ازاد اقشار و طبقات موجود و شکل گیری یک توازن قدرت و الترناتیو جایگزین برای بازسازی و دمکراتیزه کردن اقتصاد کشور است . این بازسازی می تواند و باید به نحوی باشد که بتوان ان را در جهت منافع ملی گسترش داد. این روند بسیار دشواری است که در شرایط موجود پیش روی کشور های منطقه قرار دارد . شرایط کنونی حد اقل به دلایل زیر وضعیت نا امید کننده ای را نشان می دهد :

الف مداخلات امپر یالیستی.   

ب. حضور اقشار و طبقات ارتحاعی – مذهبی و بهره گیری امپریالیسم از ان ها در جهت مقاصد خود ت- ویرانی نهاد های اقتصادی و مدنی و منابع نیروی انسانی و زیر ساخت ها بر اثر جنگ داخلی و بمب باران هایی که صورت گرفته و ادامه دارد .

 بی اثر شدن نقش هر کدام از اقشار و طبقات اجتماعی در در هم ریختگی ویران گر سیاسی موجود ، وضعیت کنونی اوضاع جهانی و قطب بندی های به وجود آمده پس از فروپاشی اتحاد شوروی ، شانس و توان کشور های فوق را برای اتخاذ سمت گیری ملی و دمکرالیک و به ثمر رساندن ان بشدت کاهش داده است .

4 – بحران هژمونی در بین قدرت های منطقه

در دوره جنگ سرد و پیش از انقلاب ایران . توازن هژمونیگ در بین کشور های بزرگ و قدرتمند منطقه و ارتباط ان ها با هر کدام از بلوک ها، شکل خود را پیدا کرده بود .  این توازن در گذشته نیز از درون یک سری از منازعات منطقه ای و بین المللی بیرون امده و در نهایت تعادل خود را به دست اورده بود . شکل و ابعاد ان مشخص و قابل اندازه گیری بود و نقش ها نیز تا حدودی تعیین شده بودند .

پس از انقلاب ایران و چند سال پس از ان فرو پاشی اتحا د شوروی ؛توازن هژمونیک در منطقه بهم خورده و شکل گیری مجد د ان از ضروریات این مرحله است که باید حل شود .موضوع این است که حل بحران هژمونی مصادف است با بحران های حل نشده دیگری که از ان نام بردیم و بحران هایی که در ذیل به ان خواهیم پرداخت . گذشته از ان جبهه بندی های منطقه ای وفرا منطقه ای در رابطه با خاور میانه همچنان متغیر است . رژیم های منطقه در اوج نا پایداری و در مناطقی  در اوج بی ثباتی خود قرار دارند. این شرایط ایحاد موازنه را در بین کشور های بزرگ منطقه ونقش کشور های کوچک را که اقمار ان ها به شمار می رود دشوار کرده است . بحران هژمونی در خاور میانه متاثر از بحران هژمونی در سطح بین المللی است . فروپاشی اتحاد شوروی سوسیالیستی و سرکردگی جهانی امریکا ، شرایط جدیدی را از نظر هژمونی بین المللی بوحود اورد . از طرف دیگر رشد قدرت های نو طهور مخصوصا چین و کشور های گزوه بریکس و قدرت های منطقه ای که در مواقعی بر سر سهم منافع خود با ایالات متحده در گیر می شوند ؛ شراط جدیدی را فراهم اورده است که می تواند سرکردگی امریکا و بلوک های نزدیک به آن را به چالش بکشد. در نتیجه بحران هژمونیک در خاور میانه هم دارای ویژگی های منطقه ای و هم به خاطر موقعیت ژئو پلتیک و ژئو استراتژیک و منابع انرژی که از ویژگی های سیاسی واستراتژیک  بر خوردار است. بشدت دارای ویژگی بین المللی است ، و بحران های ان در خارج از قدرت های منطقه ای به گفتگو ورایزنی گداشته می شود و حتی حل وفصل می گردد.   

5 –بحران خلاء قدرت

بحران خلاء قدرت در کشور هایی مثل لیبی ؛ عراق ؛ سوریه ؛ افغانستان ؛ و حتی در مواقعی در مصر و تونس و بعضی ازکشور های شمال افریقا از دو موضوع اساسی سرچشمه می گیرد:

 1 – نابودی ساختار های دولتی قبلی با مداخلات نظامی و قهری ایالات متحده و همدستان ان ؛ که ساختارهای موجود را نابود  و قادر به تحمیل یا ایجاد ساختار های جدید نیستند . قدرت های امپریالیستی در کشور های نامبرده برای ایجاد دولت های دست اموز با مقاومت های زیادی مواجه می باشند .

 2 – خلاء قدرت متاثر از عوامل داخلی خود این کشور ها نیز از عوامل موثر دوم است. در کشور های مورد نظر معمولا اعتراضات اجتماعی به صورت اعتراضات انفجاری رخ می نماید . این شکل از اعتراض ها ناشی از حاکمیت سال ها دیکتا توری است که تمامی نهاد های مدنی ، صنفی و سیاسی را نابود کرده است .نیرو های ملی و چپ به شدت سرکوب شده اند . اقشار و طبقات اجتماعی از هم گسیخته و معمولا به منافع خود اگاه نیستند و نمی توانند در یک مشارکت داو طلبانه و ازاد ساختار سیاسی جایگزین را شکل دهند . در چنین شرایطی نیرو های مذهبی ارتجاعی که به دلیل وسعت و امکان عمل از طریق خیریه ها و دیگر نهادهای مذهبی سازمان یافته تر ند؛ ابتکار عمل و در مواقعی قدرت سیاسی را از توده ها می ربایند . .

از مجموعه آن چه مورد بحث  وبررسی قرار گرفت می توان نتیجه گرفت :

1 – منطفه خاور میانه، به عنوان کانون نا ارامی و بی ثباتی باقی خواهد ماند .

2 – اوضاع برای جنبش های دمکراتیک و موقعیت ان ها بسیار تیره و تار می نماید

 3 – این کانون بحران می تواند به مناطق دیگر نیز سرایت کرده و ابعاد ان را گسترش دهد . یا اینکه به یک نزاع بین المللی فرا روید .

4 – این بحران با بحران جهانی سرمایه داری مرتبط است .عامل اصلی شکل دهی این بحران امپریالیسم جهانی به رهبری امریکاست.

 5 – مبارزات مردم خاور میانه با مبارزات و موقعیت همه نیرو های ترقی خواه حهان ونیرو های صلح پیوند خورده است و باید از ان بهره گیری کند.

 6 – مسئله مداخلات نظامی قادر یه حل این بحران ها نیست یا حد اقل در دراز مدت نیست . چنین مداخلاتی به ویژه برای نیرو های ترقی خواه و دمکرات بسیار مخرب خواهد بود .زیرا همه زیر ساخت ها و نهاد های دمکراتیک موجود را نابود خواهد کرد . در حالی که این نهاد های دمکراتیک پایه های اصلی برای نیرو های دمکراتیک می باشند . فرو ریزی ان ها این نیرو ها را بی پشتوانه خواهد نمود . 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: