نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2015-07-27

نویدنو  1/05/1394 

 

آن چه از کوبانی ها و یونان می توان آموخت

احمد سپیداری

 

سیر وقایع در یونان توجه بسیاری از تحلیلگران و به ویژه تحلیلگران چپ را به خود مشغول کرده است. پس از مقاومت پیروزمندانهٔ مردم به رهبری چپ در کوبانی که با یکی از بزرگ ترین یورش های بربریت مدرن مواجه بود- و نه تنها در هم نشکست، بلکه توانست بر پرچم سیاه داعش ضربدر سرخ رنگی بزند - آتن به قلب تپندهٔ امیدهای ما تبدیل شد.

جنبش سیریزا موفق شد در یک رقابت نابرابر در برابر یک ساختار قدرتمند سیاسی اقتصادی بایستد، خواست های مردم را به پلتفرم نمایندگی شان تبدیل کند، آرای وسیع مردم را به دست بیاورد و در انتخابات پیروز شود. این پیروزی نیز بر امید ها و باورهای چپ به این که «دنیای دیگری ممکن است» تاکید مجددی داشت و شور و شوق بسیاری را دامن زد.

اگر به رویدادها در کوبانی و یونان نگاهی کلیشه ای داشته باشیم و در آن عمیق نشویم ، و بدون توجه به شرایط جهانی ای که در آن به سر می بریم، به دنبال این باشیم که کدام مشی مبارزه درست تر بوده ، یا در پی این باشیم که بدانیم ماهیت این نیرو یا آن نیروها به کدام فرمول های ما نزدیک تر است و کدام یک چپ «واقعی» یا چپ تر است، این دو شاید از هیچ نظر مشابه و شبیه به «چپ» مورد نظر برخی از ما نباشند. پیروزی در کوبانی با تکیه بر مقاومت مسلحانهٔ توده ای صورت گرفت و پیروزی چپ ها در یونان در یک کارزار انتخاباتی ، و این دو شیوهٔ مبارزه ای است که سال ها چپ را به دو نیمه تقسیم کرده بود.

پیروزی در کوبانی با فشارهای بعدی منطقه ای و جهانی برای تسلیم و یا انحراف از سمت و سوی ضد سرمایه داری جهانی و منطقه ای اش همراه بود و هنوز به شدت در جریان است. در یونان نیز اعمال فشار جنون آمیز اتحادیه اروپا در  طرح ریزی فضایی کودتاییِ ، آن هم با نادیده گرفتن آشکار رای «نه» ی مردم به پذیرش سیاست های ضد دمکراتیک اتحادیه اروپا در یک رفراندم ملی ، دولت را به تسلیمِ یک برنامه ریاضتی البته تاحدی تعدیل شده- برای ادامه همین فاجعه گیریم تا چند سال بعد- وادار کرد.

مسلم است که برنامهٔ محوری در کوبانی گسترش کانتون های خود گردان مردمی در منطقه ای پیشاصنعتی بوده و در یونان تسخیر یکی از دولت های مدرن در اقتصادیِ سرمایه داری جهانی شدهٔ معاصر در قلب اتحادیه اروپا و چرخش کارکرد اقتصاد سیاسی آن به نفع زحمتکشان.

اما با این همه، آنچه این دو رویداد را به هم مشابه می کند، خیزش وسیع مردم با رهبری چپ برای مقابله با فاجعه ای است که سرمایه داری به شدت انحصاری شده جهانی بر سر زندگی مردم زحمت کش جهان و زیستگاه آن کره زمین آورده تا با پارو کردن سودهای غارتگرانهٔ قمارخانه ای ، به خیال خود بتواند، به شکل دهی به یک دسپوتیزم فئودالی «مطلقه» ی مالی جهانی بپردازد.

آنچه این دو خیزش را به هم شبیه می سازد، امید، همبستگی و اتحادی است که در نیروهای ترقیخواه دامن زد و آنچه به این دو تجربهٔ محدود ولی به غایت ارزشمند معنای واحدی می دهد، ضربه پذیری و امکان شکستن برخی کلیشه ها و سنت های جان سختی است که بخش های وسیعی از چپ را در این نبرد سرنوشت ساز از توش و توان واقعی اش انداخته است.

در کوبانی ، پشتیبانی و دلگرمی نیروهای چپ بیش از تحلیل ها برجسته بود. در یونان حجم تحلیل های اغلب ذهنی و بدون فاکتوگرافی (جمع آوری فاکت ها) اصولی و جامع و وجود متدولوژی و شیوهٔ برخورد درست و امروزین بیشتر بود. سایت های چپ و حتی بخشی از سایت های فارسی زبان راست و میانه درگیر بحث های «که بر که» در یونان شدند و در طول این مدت، با چرخش های متعدد در خادم و خائن خواندن این و آن روبرو بوده ایم.  

به اغلب این تحلیل ها که بنگریم با مضمون هم سانی روبرو می شویم و آن این که نویسنده و یا گوینده از قبل " می داند " نتیجه تحلیل اش باید به " چه چیزی " بینجامد (اثبات دیدگاه های شخصی و یا گروهی). به همین دلیل، وجود چند فاکت و یا ترجمه یک تحلیل همخوان برای آنکه ذهنیات خود را بر رویدادهای یونان منطبق کند ، کافی شناخته می شود. (و همه می دانیم که این یکی از بزرگ ترین نقایص یک تحلیل است.)  

تحلیل ذهنی رویدادهایی با این وسعت و پیچیدگی، آن هم از بیرون از ماجرا و با اتکا به نظریات دیگرانی که آن ها هم حتی زبان یونانی نمی دانند و بیرون از یونان زندگی می کنند، جدا شگفتی آور است. به همین دلیل نیز چرخش در تحلیل ها بسیار زیاد بود و سیریزا یک روز «قهرمان» خوانده شد ، و روز دیگر یک «خودی» که از پشت خنجر زد نام گرفت ، و روز دیگرتری به « دو جناح » تقسیم شد که یکی "خائن" و دیگری ظاهرا تا اعلام "خیانت" بعدی « قهرمان » است.

نقد موضع گیری های حزب کمونیست قدرتمند یونان نیز قابل توجه است. یورش تبلیغاتی تمام عیار به سیریزا در مبارزات انتخاباتی و حملات تمام قد به برنامه و کمپین انتخاباتی آن، مورد نقد بسیاری از چپ ها قرار گرفت. عدم شرکت در دولت سیریزا، پشت کردن به منافع مردم دیده شد. رای «باطله» این حزب در رفراندوم را «خیانت» خواندند ، و چرخش دولت سیپراس به سمت پذیرش برنامهٔ ریاضتی تاره ، به ناگهان همه چیز را تغییر داد و فضا به سمت تحلیل های نوع دیگری رفت که مدعی بودند  " ما از قبل می گفتیم" . این بار مدعیان ایرانی هوادار این حزب بودند که انگار پیروزی کلیشه ها و فرمول های خود را باید نتیجه می گرفتند.

(تکرار واژه های کلیشه و فرمول احتمالا برخی خوانندگانم را تا همین جای کار باید آزرده باشد.. از این عزیزان می خواهم حوصله کنند. نظرم را  توضیح خواهم داد.)

***

نقد تاکتیک (راهکار) های حزب ها و جریان های سیاسی در مبارزات روزمره و یا برآمدهای سیاسی - اجتماعی در یک کشور دیگر بسیار دشوار است. دلیل آن هم روشن است. این راهکار ها به ده ها عامل سیاسی ، اقتصادی ، تشکیلاتی ، فرهنگی و سنت های مبارزه در هر کشور یا منطقه ای وابسته است ، که راهکار مورد نظر در فضای حاصل از آن شکل می گیرد و بر آن اثر می گذارد. به همین دلیل دقت و قابلیت اطمینان چنین تحلیل هایی به شدت پایین می آید.

با این حال، اگر بپذیریم هدف راهکار های سیاسی یک حزب یا جریان سیاسی ، گردآوردن مجموعه نیروی مورد نیاز برای چرخش اوضاع سیاسی اقتصادی به سمت اهداف و اجرای برنامه های آن است، به شاخصی برای این کار دست می یابیم. باید پرسید:

۱- آیا نیروی سیاسی مورد نظر توانسته است برنامه و اهداف مورد نظرش را به میان مردم ببرد؟

۲- آیا توانسته است آن را به نیروی مادی تبدیل کند؟

۳- آیا توانسته است این نیروی مادی را در ائتلاف با دیگر جریان های همسو و هم هدف مرحله ای  (یا به طور مستقل ) به حد نیروی لازم برای چرخش اوضاع افزایش دهد؟

۴- آیا توانسته است توده های گردآمده را به صورت مستقیم و یا در مشارکت با دیگر جریان ها به درستی هدایت کند و مبارزه آن ها را به نتیجه برساند؟

بسته به این که یک نیروی سیاسی از چه وزن و چه جایگاهی در جامعه و جنبش برخوردار باشد ، و این وزن و اعتبار و جایگاه چه رشد کمی یا کیفی ای کرده ، و کار در مراحل پیش گفته تا چه حد پیش رفته باشد ، می توان یک راهکار یا مجموعه ای از راهکار های سیاسی را موفق یا ناموفق ارزیابی کرد.

باید توجه داشت ، هدف های سیریزا همان هدف های حزب کمونیست یونان نیست و نبوده است. سوسیالیسم آن ها هم یکی نبوده و نیست. تحلیل آن ها از اروپا و ارزیابی شان از مرحله ای که با آن روبرو بوده اند، هم متفاوت است و این امر پنهانی هم نبوده و نیست و از همان ابتدا در بیانیه ها بازگو شده و لذا این راهکار ها  در بنیان بر اساس هدف های متفاوتی تعریف شده است.

نکته بعدی در زمینه آن است که از خود بپرسیم:

ما بعنوان چپ های ایران چه هدفی از بررسی و تحلیل مبارزات در یونان داریم و در این زمینه به دنبال چه بوده و هستیم؟

هدف ما می تواند در درجه اول ، پشتیبانی از مبارزات مردم جهان علیه دشمن مشترک باشد ، با این امید که همبستگی ما باعث تقویت مبارزه شود و شکستن هر حلقه ای از این زنجیر، دشمنان سیاسی ما را تضعیف و ما را در نبرد مصم تر کند.

از این زاویه ، چپ ایران در مجموع ، هم در یونان و هم در کوبانی به خوبی به میدان آمد و در حد توش و توان خود در این کارزار همبستگی شرکت کرد و از آن نیرو گرفت.

هدف دیگر ما می تواند آموختن از مبارزات مردم جهان باشد.

 

آموختن معنای یکسانی برای همه ندارد. شاید برای برخی "معنای" آموختن ، شنیدن صدای مطلوب خود از زبان دیگران- گیرم به شکلی و در ابعادی تازه- باشد. شاید " معنای " آموختن برای بعضی از ما  مهر تایید خوردن بر نظرات مان در جریان رویدادها باشد. شاید برای گروه هایی از چپ ، معنای آموختن در اساس این است که « ما نیستیم که باید بیاموزیم ، بلکه رقیب های سیاسی ما باید بیاموزند تا به این نتیجه برسند که "ما همیشه بر حق بوده ایم؟!"

 

اما ، اگر آموختن را به این معنا درک کنیم که آموختن یافتن پاسخ های مشخص برای سوال ها و نادانسته هایی ست که داریم ، آنگاه، طرح سوال ها و نادانسته های مورد نظر، هدف آموختن ما را از سیر تحولات روشن می کند و ما نیز برنامه عمل روشنی در کار خود خواهیم داشت.

۱- چپ ما در مجموع در مرحله ای قرار دارد که نیازمند پیوند با توده ها و بردن برنامهٔ عملش میان مردم است (مرحلهٔ «ا» در سوال های بالا).، اما ضربه های مرگبارامنیتی - روانی و کشتارهای وسیع رهبران و کادر های با تجربه ، نبود حداقلی از آزادی های سیاسی برای فعالیت ، آن هم در طی سال هایی طولانی ،  پیوند عمیق چپ با توده های مردم و بویژه نیروی کار را تضعیف کرده است.

برای ما چپ ها نا دانسته های بسیاری در زمینهٔ راهکارهای عملی، بویژه با توجه به تغییرهای گسترده در چگونگی ارتباط ها، عملکرد رسانه ها و روانشناسی مخاطبانمان وجود دارد و باید از هر تجربه موفقی در این عرصه بیاموزیم. شیوه های تبلیغ و ترویج ، نحوهٔ به راه انداختن کارزار ها، سازماندهی های انعطاف پذیر ، سیال و شبکه ای، آن هم در کنار تشکل های منسجم و انقلابی و … زمینه های خوبی برای آموختن و باز آموزی های ما برای فعالیت در شرایط سخت و دشوار میهنمان است.

۲- جهان با سرعتی هر چه تمام تر تغییر می کند. تغییر نیروهای مولدهٔ تولید شدت و سرعت عجیبی پیدا می کند. سرمایه داری انحصاری افسار گسیخته، سوار بر موج این فن آوری های نوین ، وارد تغییر و تحول های هر چه ویرانگر تری می شود و برای پیشبرد سیاست های ضد بشری خود دست به تغییرهای پر دامنه در ساختارهای سیاسی ، اقتصادی، اجتماعی ، نظامی و فرهنگی می زند.

ما با جهانی رو در رو می شویم که نیازمند باز شناخت آنیم و تجربه های روزمره ما را با سوال های بسیار وسیعی در این زمینه روبرو می کند. آنچه در یونان در قلب اروپا و کوبانی در قلب خاورمیانه می گذرد ، شناخت ما را از اقتصاد سیاسی این نظم نوین ضد بشری جهانی بالا می برد و به روز می کند.

۳- در میان چپ های ایران پراکندگی و هنوز تفرقه حاکم است. حد تشکل پذیری و تقسیم کار پایین است. درک روشنی از رقابت و همبستگی به صورت همزمان وجود ندارد و با وجود شعار های بسیار شدید حاکی از همبستگی، هنوز هم تخریب دیگر نیروها وزن بالایی دارد. (این نقص در میان همه احزاب و جریان ها اصلا به یک میزان نیست، ولی به نظر من این هنوز هم نقصی عمومی در میان ماست.)

هر نوع اتحاد عمل یا همکاری و همبستگی یا رقابت و پلیمیک سیاسی بین چپ ها در سطح جهان ، می تواند برای ما پر از درس آموزی باشد.

۴- مهندسی انتخابات یا بکار گیری علوم و فنون بازاریابی سیاسی از جمله مسائلی است که در کشور ما توجه چپ را به خود مشغول کرده است. رژیم جمهوری اسلامی توانسته با برخورداری از مشاورانی در نظام انتخاباتی خود ، آرای بخشی از مردم مخالف سیاست های خود را جلب کند و در پیامد آن به مدیریت خواست های آنان اقدام کند. درک هر چه دقیق تر این ترفندها و - شناخت عملکرد موفق چپ ها در کارزار انتخاباتی در مقابله با اقدامات فریبکارانهٔ راست ها - از جمله نیازهایی است که می توان برشمرد. شناخت بازاریابی سیاسی و فراگرفتن شیوه برخورد به آن تنها محدود به ما نیست. در اسپانیا، ایتالیا و … هم انتخاباتی همچون یونان در جریان است. در آمریکا نیز با نامزد شدن برنی ساندرز توجه ها را به خود جلب کرده. او بخشی از شعارهای چپ را که بر آمده از خواست کارگران و زحمتکشان امریکاست به برنامه انتخاباتی اش تبدیل کرده و دارد پیش می رود. کمونیست ها چه برخوردی باید بکنند؟ بگویند او از بالایی هاست و کارزای علیه او راه بیندازند؟ از او حمایت کنند و در کمپین انتخاباتی اش مشارکت کنند؟ از تاثیرات سخنان او برای شکستن تابوی تفکر و برنامهٔ عمل چپ در آمریکا خوشحال باشند؟ از این فریبکاری تازه به خشم بیایند؟

همین که سکوت می کنیم، آیا نشان از آن ندارد که نمی دانیم چه باید بکنیم؟

و …

(به این فهرست می توان افزود و هدف هایی را تعیین کرد… اما همین مثال ها باید برای بحث مورد نظرم کافی باشد.)

***

اگر به تجربهٔ مبارزات مردم در کوبانی و یونان و به زودی اسپانیا و ایتالیا، آمریکا و ...  با این دید نگاه کنیم ، پر از درس هایی است که متاسفانه بخش بزرگی از چپ های ما به سادگی از کنار آن می گذرند. ما کمتر مقاله و گفتاری را می بینیم که در آن بررسی تجربه ها پیرامون مسائل برشمرده دیده شود و آنجا که دیده می شود، چون خادم و خائن فوری ای در برابر چشم نمی گذارد، مورد توجه برخی از عزیزان نیز قرار نمی گیرد.

کلیشه ها می گویند انقلاب اکتبر دیگری می توانست در وسط تابستان یونان رخ دهد. (کاری ندارند که این خواست مردم نیست و فقط اندکی بیش از  ۶ درصد رای داشته که با تاکتیک های اخیر حزب کمونیست یونان نه تنها افزایش نیافته، کاهش هم نشانداده و با جمع آرای باطله به زیر ۶ درصد رفته است.)

فرمول ها می گویند کمونیست ها باید ماشین دولتی را در دست گرفته، خرد کنند و با تملک  سرمایه ها نظام سرمایه داری را به زیر بکشند. (کاری ندارد که با تشکیل اتحاد اروپا این ماشین های دولتی به هم دوخته شده و به قطاری تبدیل شده که رانندهٔ دیگری دارد و اصلا سرش و اطاق فرمانش جای دیگری است و این کشورها دارند به سرعت به استان های یک کشور بزرگ تبدیل می شوند. دستگاه امنیت و پلیس اروپایی است. ارتش تحت نظر ناتو است و فرماندهی اش جای دیگری است. بانک ها به هم وصل اند. رسانه های اصلی از جای دیگری کنترل می شوند. ساختارهای صنعتی به هم وابسته اند و تملک بانک ها وقتی پول ملی وجود ندارد و در جای دیگری چاپ می شود چیزی جز توقف کار آن ها نیست.)

کلیشه ها و فورمول ها می گویند باید بلافاصله از یورو و اتحادیه اروپا بیرون رفت (کاری ندارند که بخش بزرگی از نیروهای جوان و نخبگان کشور با پاسپورت یونانی- اروپایی در بیرون از یونان و در سایر کشورهای اروپایی زندگی می کنند یا آرزومند اند زندگی کنند و بیرون ماندن از اروپا حکم نابودی زندگی آن ها را دارد. بیرون رفتن بدون برنامه از اتحادیه اروپا رویارویی هایی را دامن می زند. یونان یک کشور توریستی است و هر نوع ناامنی و رویارویی تبلیغاتی با آن به شدت به اقتصاد توریستی آن ضربه می زند و مردم بسیاری را به مخالفت با دولت می کشد. هنوز هیچ پول دیگری وجود ندارد که بیرون از یورو آن را به جریان بیندازند. ارزش این پول تازه می تواند باز هم با بازی بزرگان بازار مالی جهانی دچار بحران های جدی گردد.)

کلیشه ها می گویند کوبانی نباید با مذاکره با نیروهای سرکوبگر جهانی می پرداخت. نباید اجازه می داد ارتش کردهای عراق وارد کوبانی شوند. نباید کمک هایی را از این و آن می پذیرفت. (کاری هم به آن ندارند که یک منطقه بسیار کوچک در محاصره کامل و زیر ضرب از بالا و پایین چگونه می تواند بدون بکارگیری تاکتیک هایی حساب شده ، به مقاومتش ادامه دهد و برنامه هایش را اجرایی کند.)

عجیب هم نیست. کلیشه و فرمول کاری به تحلیل مشخص از اوضاع مشخص نداشته و ندارد. برخی ها برای همه چیز فرمول دارند.

کلیشه ها در روز تولدشان راهکارهایی خلاقانه بوده اند. بخشی از این کلیشه ها «تصاحب و خرد کردن ماشین دولتی بورژوازی» روزی در تحلیل مشخص ازاوضای مشخص توسط رهبر هوشمند و انقلابی روسیه، لنین ، آموزگار بزرگ خلق شد و بکار رفت و اکتبر عظیم تاریخ ساز را آفرید، اما کلیشه کردن آن ها برای هر کجا و باور به این که این ها فرمول هایی جاودان اند که در همه جا و هر زمان می توان چشم بسته بکار گرفت، نه تنها مبتنی بر سوسیالیسم علمی نیست، در اساس مارکسیستی لنینیستی هم نیست. لنین آشکارا در تک تک صفحات کتاب ارزشمند خود بیماری کودکی چپ روی بر این نکته پافشاری کرده است که با هر نوع کلیشه سازی از راهکارهایش و فرمول دانستن آن ها برای هر شرایط به شدت مخالف بوده است.

بیرون رفتن از اتحادیه اروپا نه تنها رای نداشت ، بلکه در این شرایط عملی هم نبود. به همین دلیل حزب کمونیست یونان ، خود با بیرون رفتن از اتحادیه اروپا و حوزهٔ یورو تحت رهبری سیریزا مخالفت کرد و شرط سومی را هم در باطل کردن ارای خود در رفراندم اضافه کرد. از دید آن ها این کار باید با رهبری یک دولت کمونیستی صورت بگیرد و دولت در دست نیروهای حزب باشد تا عملی گردد. (تراژدی کار در آنجاست که آرا نشان می دهد حزب هم برای جلب مردم به این برنامه ناموفق است و خوب می داند با ۵.۵ درصد آرا نمی شود «ماشین» دولتی را از طریق یک انقلاب در قلب اروپا در دست گرفت بویژه که فرمانش جای دیگری باشد.)

پس به راستی چه باید کرد؟

باید درس گرفت. مردم یونان در حال مبارزه اند. حزب کمونیست یونان حزب بسیار قدرتمندی است و ریشهٔ عظیمی در توده های مردم و بویژه نیروهای کار دارد. سیریزا تجربه عظیمی را برای نیروهای چپ اروپایی به ارمغان آورد. درک چپ از معضلات چرخش اوضاع به نفع نیروهای کار و زحمت در اروپا در حال افزایش است. بزودی اسپانیا و ایتالیا به میدان می آیند و تجارب باز هم بیشتری کسب خواهد شد. سرمایه داری جهانی با تسلیم کردن دولت سیپراس به رضایت در برنامهٔ تازه ریاضتی از بحران بیرون نمی آید. چپ می آموزد و هر بار با توان و آگاهی گسترده و عمیق تری وارد این کار زار می شود. مسلم است که گرایش های چپ روانه و راست روانه ای وجود دارند که در این کارزار باید نقد و در عمل تضعیف شوند. خود سیر تحولات نیروهای انقلابی واقع بین را به تفکر وا خواهد داشت.

کوبانی و سیریزا در پیگیری ده ها خیزش و مبارزهٔ دیگر، از مبارزات مسلحانه کوهستانی کردها در سوریه و ترکیه گرفته تا جنبش تسخیر وال استریت و براشفتگان و مبارزات بدون وقفه کارگران و زحمتکشان جهان شکل گرفته اند. خود آن مبارزات هم دنبالهٔ یک مسیر تاریخی برای نجات بشریت از استثمار و از خود بیگانگی با هدف ساختن جامعه ای به واقع شایستهٔ زندگی انسانی است. ما باید از این مبارزات نیرو بگیریم. به همبستگی مان بیفزاییم. تجربه بیندوزیم. درس بگیریم و وسیع تر عمل کنیم. هستند کسانی که در هر یک از این مبارزات دشوار از اول آیه نحس می خوانند و در آخر هم نتیجه می گیرند، فلان نیروی درگیر در کارزار مبارزه بدان دلیل شکست خورد که درست مثل آنچه ما گفته بودیم، عمل نکرد. در مورد بهار عربی همین برخورد را داشتند. در مورد جنبش تسخیر وال استریت و برآشفتگان همین را گفتند. در مورد کوبانی و یونان همین موضع را داشتند. آن ها از خود نمی پرسند چرا هیچ یک از این مبارزات در چارچوب کلیشه های آنان پیش نمی رود؟ براستی چرا مردم جهان از آن ها نمی آموزند و مبارزات پیوسته و فزایندهٔ مردم بیرون از چارچوب کلیشه های آنان رخ می دهد؟ اگر بر روی این سوال ها درنگ کنیم، یونان و کوبانی پر از درس های آموزنده اند.

تورنتو 3مرداد 1394- 25 جولای 2015

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: