نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2015-07-23

نویدنو  1/05/1394 

 

یونان تسلیم شد ، اما به چه کسانی ؟

  بدون استقلال ملی نمی تواند دموکراسی وجود داشته باشد

دیانا جانستون – هاتف رحمانی

 

در 12 جولای یونانبا خواری  و کاملا تسلیم شد . الکسیس تسپیراس نخست وزیر ، که قول داده بود با اقدام های ریاضتی که مردم یونان را به ورشکستگی ، فقر و خودکشی می کشاند مبارزه کند ، به همه وعده های خود خیانت کرد، خواسته اظهار شده مردم در رفراندوم 5 جولای را نادیده گرفت ، و پارلمان یونان را وادار به پذیرش موافقت نامه ای با ملت های وام دهنده حتی بدتر از تمام تفاهم نامه هایی که قبلا سبب آب رفتن اقتصاد شده بود کرد  و آخرین قراضه های حق حاکمیت ملی را بیشتر متروک گذاشت .

آری ، یونان بی قید وشرط تسلیم شد ،همان طور که در کانتر پانچ و دیگر جا ها کاملا و با فصاحت بیان شد . اما به نظر می رسد به یک پرسش تعیین کننده پاسخ قانع کننده ای داده نشده است . یونان ، کلا به چه کسانی تسلیم شد ؟ 

یک پاسخ عمومی به این پرسش آن است که به : آلمان . یونانی های فقیر تسلیم المانی های گردن فراز شدند . این مضمون به زنده شدن احساس ضد المانی باقی مانده از جنگ جهانی دوم خدمت می کند. مرکل فرعون هم چون تبه کاری بی احساس تصویر می شود . یک چیز قطعی است : دشمنی تحریک شده بین یونان و المان با این فاجعه وام ثابت می کند که " رویای اروپایی" تبدیل کردن ملت های تاریخی اروپای غربی به یک فدراسیون برادرانه واحد ، با مدل ایالات متحده امریکا ، یک شکست کامل است . احساس تعلق به یک ملت واحد ، با همه برای یکی و یکی برای همه ، به سادگی بین خلق هایی که زبان ها ، سنت ها و اداب ان ها به اندازه  فنلاندی ها ویونانی ها متفاوت است  وجود ندارد . پذیرش یک پول مشترک ، بسیار دور از گرد هم آوردن آن ها، آن ها را بیشتر از هم جدا می کند .     

 اما آیا این عملا فاجعه ای بود که از سوی المانی های شریر دیکته شد ؟

 در واقع ، المانی های بسیاری ، از وزیر مالی دست راستی ولفگانگ شوبیله در نقطه نهایی گرفته تا  اسکار لافونتن رهبر پیشین حزب چپ مایل بودند  راه حل دیگری را ترجیح دهند: خروج یونان از منطقه یورو . شوبیله به دارایی المان فکر می کرد ، اما لافونتن به آن چه می توانست برای مردم یونان – و نیز کل اروپا – بهترین باشد می اندیشید .

بین این دو طرف ، سازش المان می توانست تسلیم فرومایه 12 جولای را با سازمان دادن بازگشت یونان به پول ملی خود ، دراخما دفع نماید . در عوض ، هم زمان با رفراندوم یونان ، اکثریتی از دولت های وام دهنده اتحادیه اروپا ترجیح می دادند شاهد باشند که یونان منطقه یورو را ترک می کند .  

تنها دولتی که از پیروزی بر سر تسلیم یونان غرغر کرد  دولت فرانسوا اولاند فرانسوی بود . در آخرین دقیقه های مذاکره فرانسه موضع  گرفت که یونان باید ، در راستای "نجات اروپا" کاملا در منطقه یورو حفظ شود . مفسر های فرانسوی خوشحالند که اولاند با پافشاری بر ان که چسبیدن یونان  به پول قوی چیزی است که ان را می کشد  " در برابر مرکل ایستاد" و هم "جفت مقدس فرانسو –المان" را حفظ کرد و هم خود اتحادیه اروپا را .   

پس آیا می توانیم نتیجه بگیریم که یونان تسلیم فرانسه شد ؟ 

 اجازه دهید مضحک نباشیم . وام فرانسه با وام المان رقابت می کند ، البته ، با تفاوت ، که فراسه یک اقتصاد واقعی دارد . فرانسه مالک بزرگترین سهم وام یونان پس از المان است . اما با این حال ، فرانسه هم در نهایت با قاعده های منطقه یورو که بردگی را بر کشور های جنوبی عضو اروپا تحمیل می کند تهدید می شود. فرانسه در جایگاهی نیست که سیاست اقتصادی را بر المان دیکته کند.  

 و آن ملاحظه مارا به عاملی که در مورد یونان مسلط بوده است نزدیک می کند: رابطه  نیروها در داخل "جامعه دو سوی اقیانوس" و شعبه نظامی آن ناتو .

 ایالات متحده امریکا در این بحران نسبتا دور بوده است ، اما خواسته واشنگتن معلوم است . یونان باید  به خاطر دلیل های جغراسیاسی محکم در داخل اتحادیه اروپا بماند . درست نگاه کنید یونان کجا واقع شده و چیست :  یک کشور مسیحی ارتدوکس با روابط خوب با روسیه ، واقع در مدیترانه نه خیلی دور از "روسیه پوتین" . 

پرسش دیگری که کاملا مسلط شده بود آن است که ایا امکان دارد یک  کشورعضو ناتو سیاستش را بر خلاف منافع امریکا تغییر دهد ؟ آیا حرکت به سمت رابطه واقعا دوستانه با روسیه آزاد است ؟ یونان هدف توطئه ای نظامی در زمانی نه چندان گذشته بوده است . کنترل و فرماندهی  کشورهای عضو ناتو از نزدیک توسط ارتش ایالات متحده دیده بانی می شود .    

 از زمانی که سارکوزی رئیس جمهور سابق حرکت راهبردی ژنرال دو گل برای تامین استقلال ملی رالغو و به فرماندهی ناتو بازگشت ، فرانسه در واقع خود را تا حد بی سابقه ای با واشنگتن تطبیق داد . فرانسوا اولاند با نمایش مختصر " مقاومت در برابر خانم مرکل" در حقیقت در حال اجرای سیاست ویکتوریا نولند بود .

اتحادیه اروپا ( از جمله المان) به کشتی گرفتن با "مشکل یونان" ادامه خواهد داد ، در حالی که یونان به دورشدن  از سوی اتحادیه اروپا ادامه خواهد داد .

تسلیم اروپایی ها به ایالات متحده حدود هفتاد سال پیش رخ داد . آن تسلیم  البته ، بعنوان رهایی مورد استقبال قرار گرفت ، اما به سلطه پایدار تبدیل شد . آن تسلیم به سادگی در 12 جولای 2015 تسلیم یونان را محرز کرد . و آن تسلیم  با یک ایدئولوژی مسلط فزاینده ضد ملی گرایی ، به ویژه قدرتمند در چپ ، که "ملی گرایی" را منبع شر و اتحادیه اروپا را منبع خیر می داند ، چون حق حاکمیت ملت ها را نابود می کند به اجرا در آمد .این ایدئولوژی اکنون آن چنان بر چپ مسلط است که چپ گراهای اندکی جرات می کنند آن را به چالش کشند – و سیریزا چپ گرایی کاملا به آن شیوه است که به فضیلت " تعلق به اتحادیه اروپا" ، هر چقدر هم که مستلزم  درد و عذاب باشد  باور دارد . از این رو سیریزا حتی نمی تواند برای ترک منطقه یورو ، وخیلی کمتر ترک اتحادیه اروپا آماده  باشد .   

در نتیجه ، تنها حزب های راستگرا جرات می کنند از حق حاکمیت ملی دفاع کنند. یا بلکه هر کسی که از حق حاکمیت ملی دفاع کند برچسب راستگرا خواهد خورد . فراموش کردن ان که بدون حق حاکمیت ملی ، هیچ دموکراسی ، هیچ گزینش مردم  نمی تواند وجود داشته باشد بسیار ساده است . چون فاجعه یونان بیشتر وبیشتر اروپایی ها را به شک در باره سیاست اتحادیه اروپا، به شوق استوار برای دفاع کردن از استقلال ملی در برابر مانع کلیشه راست – چپ وادار می کند. بسیاری از چپ های اروپایی به صورت فزاینده ای خود را گرفتار تضاد بین ملی گرایی ستیزی " رویای اروپایی " و نابودی  دموکراسی از سوی بوروکراسی مالی اتحادیه اروپا می یابند . درام یونان  عمل آغازین یک  ستیزه طولانی و گم گشته اروپایی است .   

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: