نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

2015-04-06

نویدنو  17/01/1394 

 

توضیح مختصر : من جیمز پتراس را دوست دارم . نگاه تیزبینی که مسئولانه جهان را می پاید و همه جا از منافع ستم دیده ترین و مترقی ترین نیروها به دفاع بر می خیزد . انسانی صریح وقاطع در بیان حقیقت هایی که بدان باور دارد . من کارهای او را سال هاست که دنبال می کنم . این آخرین نوشتارش را که خواندم دو روزی غرق تفکر وتعجب بودم . آیا پیرمرد "چپ" می زند؟ رفیقی که نوشتار را به انگلیسی خوانده بود برایم نوشت :" جیمز پتراس انگار پیر تر که می شود چپ تر هم می شود " . با این حال نوشتار او را به فارسی برگرداندم . پیش از موعد انتشار نوید نو بود . برگردان نوشتار را برای دوست عزیزی که سردبیری تارنگاشتی را به عهده دارد ارسال کردم . فردای آن ای میل زیررااز آن گرامی دوست دریافت کردم :

"سلام هاتف عزيز. 

اين مقاله آن بخشی که مربوط به يونان و سيريزا و همچنين برزيل است، بسيار کينه جويانه، تندخويانه و تحقيرآميز است. ما تا به حال چندين مقاله ی انتقادی نسبت به سياست های سيريزا در ... از منتقدين و مخالفين منتشر کرده ايم. اما اين مقاله انتقادی نيست، دشمنانه و تحقيرآميز است و من نمی دانم ترجمه و انتشار ان چه کمکی به «چپ» می کند.

به هر حال ...از انتشار اين مقاله معذور است.

با پوزش. "

 با دریافت ای میل دوست عزیزم باز هم به فکر فرو رفتم. به خصوص پرسش پایانی ایشان که « ترجمه و انتشار ان چه کمکی به «چپ» می کند» تمام فکرم را مشغول کرد . از خودم بارها وبارها پرسیدم  به راستی انتشار این نوشتار چه کمکی به چپ می کند؟  وبارها وبارها به نوشتار رجوع کردم . چندین بار دیگر آن را خواندم و اکنون با خیالی آسوده نوشتار را در معرض دیگران می گذارم به دلیل آن که :

1.    نوشتاری انتقادی از درون به چپ است . چپی که با به دست گرفتن قدرت و کشاندن مردم به آستانه نا امیدی عملا آب به آسیاب راست افراطی می ریزد . و مردم را به این فکر می اندازد که اگر آلترناتیو چپ همان کاری را انجام می دهد که راست افراطی ، چرا زمام امور را به همان راست که هم سابقه وهم توان بیشتری در این امور دارد نسپارم ؟ نمونه می خواهید ؟ همین روزهای اخیر فرانسه !

2.    آیا اگر متنی از نظر" من" دارای "توهین وتحقیر" بود اجازه انتشار ندارد ؟ اگر چنین است چرا هزار ها نوشتار سرشار دشنام ، دروغ ، تحریف و اتهام را علیه کشورهای سوسیالیستی پیشین منتشر می کنند ؟

3.    نوشتار هشدارباشی است به ویزه برای "چپ" ایران که با دگر دیسی های نو به نو قدم در راه همین چپ ها می گذارد

4.    نوشتار می تواند به بحث هایی که در اطراف به ویژه سیریزا وپودوموس در بین هواداران "چپ" در داخل وخارج کشور دامن گرفته است کمک رسان باشد .

امیدوارم رفقای نویدنو هم اعمال سانسورننموده وخواندن آن را روا بدانند .

با احترام

هاتف رحمانی

 

دروغ وتقلب در چپ : سیاست های خود ویرانگر

یونان ، فرانسه ، برزیل

جیمز پتراس –برگردان : هاتف رحمانی

طی سال گذشته ، آن چه نشانه امید بخشی به نظر می رسید ، که دولت های چپ بعنوان بدیل های قدرتمند رژیم های راست طرف دار امریکا پدیدار می شدند ، درحال چرخش به شکستی تاریخی هستند ؛ که آن ها را در چند سال آینده به زیاله دان تاریخ خواهد انداخت .

ظهور و تلاشی سریع دولت های چپ در فرانسه ، یونان و برزیل نه نتیجه کودتای نظامی و نه به خاطر دسیسه های سی آی ا است .  سرنگونی دولت های چپ نتیجه تصمیم های دانسته سیاسی است ، که به صورت قطعی از برنامه های مترقی ، وعده ها و تعهد هایی که رهبر های سیاسی به توده های عظیم طبقه کارگر و طبقه متوسط انتخاب کننده آن ها می دهندمی گسلد .  

به صورت فزاینده ای ،حوزه های انتخاباتی حاکم های چپ گرا را هم چون خائن هایی می بینند  ، که پشت سر به حمایت کننده های خود خیانت کردند و دشمن های طبقاتی فاحش آن ها : بانک دارها ، سرمایه دارها و ایدئولوژی های نئو لیبرالی را فرا خواندند. 

دولت های چپ خودکشی می کنند

خود ویرانگری چپ یک پیروزی غیر منتظره برای عقب مانده ترین نیروهای سیاسی نئو لیبرال است . این نیروها برای نابودی سامانه رفاه ، تحمیل قواعد خود از طریق مقام های غیر انتخابی ، گسترش و ژرفا بخشیدن به نابرابری ها ، فروکاهی حقوق کارگران و خصوصی کردن و غیر ملی کردن پرسود ترین بخش اقتصاد تلاش کرده اند . 

سه نمونه از چپ خائن به برجسته کردن این فرایند خدمت می کنند : رژیم سوسیالیست رئیس جمهور فرانسه فرانسوا اولاند اداره کننده دومین قدرت برجسته اروپا ( 2012-2015) ، سیریزا ، رژیم چپ در یونان منتخب 25 ژانویه 2015 ، که بعنوان یک طرفدار تمام عیار یک سیاست بدیل برای " ریاضت مالی" به تصویر کشیده می شد ، و حرب کارگران برزیل ، اداره کننده بزرگترین کشور امریکای لاتین (2003-2015) ، و عضو برجسته بریکس . 

          "سوسیالیسم" فرانسوی : پرش بزرگ به عقب

فرانسوا اولاند در کار زار انتخاباتی خود قول داد مالیات ثروتمند ها را تا 75 درصد افزایش دهد ، سن بازنشستگی را از 62 به 60 کاهش دهد ، سرمایه گذاری عمومی عظیمی را برای برنامه کاهش بیکاری به راه اندازد ، بودجه آموزش وپرورش( استخدام 60.000 آموزگار جدید) ، بهداشت و مسکن عمومی را به مقدارزیادی افزایش دهد ، و بعنوان اولین گام برای کاهش نقش فرانسه بعنوان همدست امپریالیست سربازهای فرانسه را از افغانستان خارج نماید .

از 2012 ، که او انتخاب شد ، تا کنون ( مارس 2015) ، فرانسوا اولاند به تمام تعهدهای سیاسی خود خیانت کرده است : سرمایه گذاری دولتی عملی نشد و بیکاری به بیش از سه میلیون نفر افزایش یافت .وزیر دارایی به تازگی منصوب شده او امانوئل ماکرون ، شریک سابق بانک روچیلد ، به شدت مالیات تجاری را تا 50 میلیارد یورو کاهش داد . مانوئل والس ، نخست وزیر به تازگی منصوب شده او ، یک نئو لیبرال متعصب ، کاهش های عمده ای را در برنامه های اجتماعی اعمال کرد ، مقررات دولتی تجارت و بانک داری را تضعیف کرد و امنیت شغلی را از بین برد . اولاند  لورن بون از بانک امریکا را بعنوان مشاور عالی اقتصادی خود منصوب کرد . 

"رئیس جمهور سوسیالیست" فرانسه به مالی سرباز اعزام کرد ، لیبی را بمباران کرد ، به دیکتاتور اکرایین مشاوره نظامی داد و به "شورشی " های  فرضی سوریه ( بیشتر مزدورهای جهادی) کمک کرد . فروش میلیاردی اسلحه به دیکتاتور – سلطان عربستان سعودی را امضا کرد ودر یک قرار فروش کشتی های جنگی به روسیه جر زد . 

اولاند در درخواست آن که دولت یونان با پرداخت کامل و سریع بدهی به بانک های خصوصی و حفظ " برنامه ریاضتی" وحشیانه خود موافقت نماید به المان پیوست .

در نتیجه فریب رای دهنده های فرانسوی ، خیانت به کارگر ها و در آغوش گرفتن بانک دارها ، بازرگان های بزرگ و نظامی گرا ها ، کمتر از 19 درصد حوزه های انتخاباتی دید مثبتی نسبت به دولت "سوسیالیست" دارند ، که آن حزب را در جایگاه سوم در بین حزب های عمده قرار می دهد . سیاست های طرف داری از اسرائیل اولاند و موضع تند او در گفتگوهای صلح امریکا – ایران ، اسلام هراسی والس وزیر در محله های مسلمان نشین فرانسه و حمایت از دخالت های نظامی علیه جنبش های اسلامی ، به صورت فزاینده ای جامعه فرانسه را قطبی کرد و خشونت قومی – مذهبی را در کشور بالا برد .  

یونان : تغییر شکل فوری سیریزا

از لحظه ای که سیریزا انتخابات یونان را در 25 ژانویه 2015 برد تا میانه ماه مارس ، الکسیس تسپیراس ، نخست وزیر و یانیس واروفاکیس وزیر دارایی منصوب شده با آهنگ تندی در تمام برنامه بزرگ وکوچک انتخاباتی جر زدند . آن ها به منحط ترین اقدام ها ، شیوه ها و ارتباط ها با تروئیکا ( صندوق بین المللی پول ، و کمیسیون اروپا در بانک مرکزی اروپایی ) ، که سیریزا چندی قبل در برنامه  یونانی ( تزالونیکا) خود اعلام کرده بود  دست زدند ،

تسپیراس و واروفاکیس وعده رد دستورهای تروئیکا را فسخ کردند . به عبارت دیگر ، حاکمیت استعماری و ادامه بندگی را پذیرفته اند .

نوع مردم فریبی وتقلب آن ها ، پوشاندن تمکین به تروئیکای عموما مورد نفرت با آرایش آن بعنوان " نهاد" – که  کسی غیر از خود آن ها را احمق نمی کند – و تبدیل شدن به هدف وراج های غرغروی مباشران اتحادیه اروپایی آن ها را دنبال می کند .   

در دوران کارزار انتخاباتی ، سیریزا قول داده بود تمام یا بیشتر بدهی یونان را حذف کند. تسپیراس و واروفاکیس در دولت ، بی درنگ به تروئیکا اطمینان دادند که تعهدهای بدهی خود را به رسمیت می شناسند وقول پرداخت ان را دادند .

سیریزا قول داده بود بودجه های انسانی بر سر ریاضت اقتصادی – افزایش حداقل حقوق ، استخدام دوباره کارمند دولت در بهداشت و آموزش و پرورش و افزایش پرداخت مستمری ها – را در اولویت قرار دهد . پس از دو هفته چاپلوسی فرومایه ، تسپیراس و واروفاکیس "تعمیرشده" ریاضت را در اولویت قرار دادند – پرداخت بدهی ها و " به تعویق انداختن " حتی ناچیز ترین هزینه های ضد فقر . زمانی که تروئیکا رژیم سیریزا را از پرداخت 2میلیارد دلار برای یونان گرسنه پرهیز داد ، تسپیراس از مباشر های خود تجلیل کرد و قول داد لیستی از "اصلاح های" کاهنده چند میلیارد دلاری تقدیم نماید .  

سیریزا قول داده بود خصوصی سازی مشکوک دارایی های عمومی سود آور رژیم دست راستی گذشته را مورد بازرسی مجدد قرار دهد و به خصوصی سازی جاری و آینده پایان دهد . تسپیراس و واروفاکیس در دولت ، به سرعت آن وعده را به کلی رها کردند . آن ها خصوصی سازی گذشته ، حال و آینده را مورد تایید قرار دادند . در حقیقت آن ها ، با ارائه امتیاز های مالیاتی سود آور مقدماتی برای به دست آوردن "شرکای" جدید خصوصی سازی  در فروش شرکت های عمومی بیشتر  تهیه کردند 

سیریزا قول داد سطح رکود بیکاری را ( 26 درصد در سطح ملی ، 55 درصد در سطح جوانان) از طریق هزینه های عمومی و کم کردن پرداخت بدهی ها کاهش دهد . تسپیراس و واروفاکیس وظیفه شناسانه به پرداخت های بدهی عمل کردند و برای ایجاد شغل هیچ بودجه ای منظور نکردند !

نه تنها سیریزا به سیاست های پیشینیان دست راستی خود ادامه داد ، بلکه آن را به روشی مسخره و عینی انجام داد : پذیرفتن وضعیت مسخره عمومی و حرکت های غیر منطقی مردم فریب  

تسپیراس یک روز باید  دسته گلی درمزار 200 پارتیزان یونانی کشته شده توسط نازی ها در جنگ جهانی دوم بگذارد . روز بعد باید در مقابل یانک دار های المانی سینه خیز برود و خواسته های ان ها را با در اختیار داشتن پول های دو میلیون بیکار یونانی برای بودجه ریاضتی تصویب کند . 

بعد از ظهری ، واروفاکیس وزیر دارایی باید برای عکس منتشر شده از او در پاری ماچ ، در حالی که نوشابه ای در دست از تراس خانه اش به اکروپولیس نگاه می کند ژست بگیرد و چند ساعت بعد باید به سخنرانی برای توده های فقیر شده دعوت شود !   

با این همه خیانت ، تقلب و مردم فریبی در طی اولین دو ماه در حکومت ، سیریزا در تبدیل خود از یک حزب چپ ضد ریاضتی به یک همنوا ،و رعیت چاپلوس اتحادیه اروپا رکورد ثبت کرده است .

درخواست تسپیراس از المان برای پرداخت غرامت برای آسیب های یونان در طی جنگ جهانی دوم – درخواستی به تعویق افتاده وبه حق –  اقدام عوام فریبانه ساختگی دیگری برای منحرف کردن یونانی های فقیر شده از معامله تسپیراس و واروفاکیس با درخواست های هم زمان ریاضتی المان است. یک مقام غرغروی اتحادیه اروپا به تایمز مالی می گوید (12 مارس 2015)" او ( تسپیراس) به آن ها ( رزمنده های سیریزا) استخوانی برای لیسیدن می دهد ." 

هیچ کس انتظار ندارد رهبر های المان تندرویی خود را به خاطر بی عدالتی گذشته ، و کمتر از همه به خاطر آن که آن ها (یونانی ها) از هم صحبت به زانوزده ها تبدیل شده اند اصلاح کنند. هیچ کس در اتحادیه اروپا درخواست تسپیراس را جدی نمی گیرد . آن ها آن را یک لفاظی میان تهی " رادیکال" برای مصرف داخلی تلقی می کنند . 

امروز با صحبت از 70 سال غرامت المان ، ازاتخاذ اقدام عملی برای لغو یا کاهش پرداخت  بدهی های نامشروع به بانک های المان و رها کردن دستورهای مرکل خود داری می کند.  خیانت روشن به التزام های بنیادی آن ها برای مردم فقیر شده یونان از قبل سیریزا را منشعب کرده است . بیش از 40 درصد کمیته مرکزی ، از جمله رئیس مجلس ، توافق تسپیراس – واروفاکیس با تروئیکا را نپذیرفتند . 

اکثریت بزرگی از یونانی ها ، که به سیریزا رای داده بودند ، در انتظار تسکین واصلاح های فوری بودند. آن ها به صورت فزاینده ای از شیفتگی رها می شوند . آن ها انتظار نداشتند تسپیراس یانیس واروفاکیس ، مشاور اقتصادی جرج پاپاندرو رهبر حزب پاسوک نئولیبرال فاسد پیشین را بعنوان وزیر دارایی منصوب نماید . بسیاری از رای دهنده ها در طی پنج سال گذشته پاسوک را ، فقط به خاطردیدن همان دولت مردان فاسد وبی مرام فرصت طلب اشغال کننده مقام های عالی در سیریزا با اشاره انگشت سبابه تسپیراس ترک نکرده بودند .  

هیچ حوزه انتخاباتی نمی تواند انتظار هیچ مبارزه ، مقاومت و اراده ای برای گسست از تروئیکا را از پرفسور های هوادار سابق انگلیس - یونان منصوب تسپیراس داشته باشد . این چپ های صندلی راحتی ( مارکیست های سمیناری) نه در مبارزه توده ای شرکت دارند و نه از پی امد های رکود طولانی مدت رنج برده اند . 

سیریزا حزبی است که توسط پرفسور های سطح بالای پر تحرک دولتمند ، دانشگاهی ها و روشنفکر ها هدایت می شود . آن ها ( البته با نام ) زحمتکشان فقیر شده و حقوق بگیران دون پایه طبقه متوسط ، اما به مصلحت یونان ، و به ویژه بانک دارهای المانی حکومت می کنند . 

آن ها به عضویت در اتحادیه اروپا بر یک سیاست اقتصادی مستقل ملی اولویت می دهند . آن ها با پشتیبانی از خوانتای کیف در اکرایین ، تحریم های اتحادیه اروپا بر روسیه ، دخالت ناتو در سوریه / عراق و حفظ سکوتی گویا نسبت به تهدید نظامی امریکا علیه ونزوئلا با ناتو همراهی می کنند !

برزیل : کسری بودجه ، فساد و شورش توده ها

دولت ظاهری حزب کارگران برزیل در قدرت شوم 13 ساله ، یکی از فاسد ترین رژیم ها در امریکای لاتین بوده است . با حمایت یکی از بزرگترین فدراسیون های کارگری ، و چندین سازمان کارگران روستایی بی زمین و در تقسیم قدرت با حزب های چپ مرکز و راست مرکز ، توانست ده ها میلیون دلار سرمایه خارجی استخراجی ، مالی و تجارت کشاورزی را جذب نماید . به خاطر یک دهه رونق کالایی در کالاهای کشاورزی معدنی ، اعتبار آسان و نرخ بهره پایین ، درآمد ها ، مصرف و حداقل دستمزد را در عین چند برابر کردن درآمد نخبگان اقتصادی افزایش داد.  

به دنبال بحران مالی 2009 ، و کاهش قیمت کالا ها ، درست زمانی که دیلما روسف رئیس جمهور جدید انتخاب شده بود ، اقتصاد راکد شد. دولت روسف ، مانند دولت پیش از خود ، لولا دا سیلوا ، تاجرآن کشاورزی را بر درخواست های کارگران روستایی بی زمین برای اصلاح ارضی ترجیح داد . رژیم او بارون های تخته والوار و سویا کاران را بر جوامع سرخ پوست و جنگل های بارانی امازون مقدم قرار داد . 

روسف با انتخاب در دور دوم با بحران سیاسی واقتصادی بزرگی مواجه شد : رکود اقتصادی ژرفنده ، کسر بودجه مالی، و دستگیری وتعقیب حساب های فاسد حزب کارگران و نماینده های مجلس متحد و مدیران اجرایی نفت پتروبراس .

رهبرهای حزب کارگر و خزانه دار کارزار انتخاباتی حزب میلیون ها دلار رشوه از شرکت های ساختمانی برای تضمین کنترات ها با شرکت غول پیکر نفتی نیمه دولتی دریافت کرده اند . رئیس جمهور روسف در طی کارزار انتخاباتی قول داد " به حمایت از برنامه های اجتماعی مردمی ادامه دهد " ، و" فساد را ریشه کن نماید " . هر چند ، بی درنگ پس از انتخاب سیاست های نئو لیبرال ارتدکسی را پیش گرفت و کابینه ای از نئولیبرال های راست افراطی از جمله بانکدار برادسکو ، جاکوین لوی را بعنوان وزیر داریی منصوب کرد .لوی کاهش پرداخت بیکاری ، مستمری و دستمزد های دولتی را پیشنهاد کرد . او برای بی نظمی بزرگتر بانک ها دلیل آورد . او پیشنهاد کرد تا قانون های محافظ شغل را برای جلب سرمایه تضعیف کنند. او برای دست یابی به مازاد بودجه و جذب سرمایه گذاری خارجی به هزینه کارگران تلاش کرد .  

روسف با اصرار بر در آغوش گرفتن نئو لیبرال ارتدکس ، کاتیا ابرو، سناتور دست راستی ، رهبر مادام العمر منافع تجارت کشاورزی و دشمن قسم خورده اصلاحات ارضی را بعنوان وزیر جدید کشاورزی منصوب کرد . سناتور ابرو با کسب تاج " بانوی جنگل زدا" از سوی جنبش صلح سبز،به شدت با مخالفت جنبش کارگران روستایی بی زمین ، و کنفدراسیون کارمواجه شده بود . با حمایت کامل روسف ابرو جریانی از پایان دادن به حتی کمترین توزیع زمین انجام شده در دور اول ریاست روسف ( برقراری حل وفصل زمین به سود کمتر از 10 درصد از ساکنان) به راه انداخت . ابرو بر مقررات آسان سازی گسترش بذرهای از نظر ژنتیک اصلاح شده صحه گذاشت ، و قول داد به صورت موثری از سرخ پوست های امازونی اشغال کننده زمین های تولیدی به سود شرکت های تجاری کشاورزی بزرگ خلع ید نماید . علاوه بر این او قول داد باقدرت از مالکان زمین اشغال شده از سوی کارگران روستایی بی زمین دفاع نماید .

روسف برای هدف قرار دادن و تعقیب خزانه دار حزب کارگران ، که در طول یک دهه در گیر رشوه میلیارد دلاری و رسوایی رشوه خواری بود ، که مخالفت توده ها را ژرف تر وگسترده تر کرد ناتوان یا بی میل است . 

در 15 مارس 2015 بیش از یک میلیون برزیلی خیابان های سراسر کشور را ، تحت رهبری راست گراترین حزب ها  ، اما با گرفتن حمایت از طبقه های مردمی خواستار برپا شدن بی درنگ دادگاه های ضد فساد و صدور حکم های مجازات شدید ، ولغو قطع مخارج اجتماعی لوی هستند پر کردند.

تظاهرات مخالفی در حمایت از روسف از سوی کنفدراسیون کارگری و کارگران روستایی بی زمین برگزار شد که یک دهم جمعیت ، تقریبا 100.000 نفر را به خیابان کشید .

روسف با دعوت به "گفتگو" پاسخ داد و ادعا کرد " پیشنهاد های آشکار" در باره موضوع فساد باز باشد اما صریحا هر تغییری را در سیاست های واپسگرایانه مالی ، انتصابات کابینه نئولیبرال و برنامه در آغوش گرفتن کشاورزی – معدنی خود را رد کرد .

در کمتر از دو ماه ، حزب کارگران و رئیس جمهور آن لکه های رهبرهای خود، سیاست ها و حامی هایش را با برس فساد و سیاست های واپس گرایانه اجتماعی پاک کرده است .

حمایت مردمی نزول کرده است . دست راستی ها در حال رشدند . حتی فعال های کودتایی قدرت طلب طرف دار ارتش در تظاهرات توده ای ، با حمل شعار های دعوت به " اعلام جرم " و بازگشت حکومت نظامی حاضر بودند. 

مانند بسیاری از کشورهای امریکای لاتین ، قدرت طلب های راست برزیل نیرویی در حال رشدند ، که خود را بعنوان چپ مرکز هایی که برنامه نئو لیبرالی را در سراسر منطقه پذیرفته اند آماده کسب قدرت می کنند. حزب های بازیگر " چپ مرکز " ، مانند جبهه گسترده در اروگوئه ، حزب طرف دار دولت برای پیروزی در آرژانتین ، ارتباط های خود را با سرمایه داری کشاورزی – معدنی ژرف تر می کنند .  

ادعاهای جاهلانه از سوی نویسنده های چپ گرای امریکایی مانند نوام چامسکی ، که " امریکای لاتین علیه نئو لیبرالیسم پیشگام است " در بهترین حالت یک دهه دیر و قطعا گمراه کننده است . ان ها با اطلاعیه های سیاسی پوپولیستی فریب خورده اند و از تایید تلاشی رژیم های چپ مرکز خود داری می کنند ، و از این رو از شناخت آن که اقدام های سیاسی نئو لیبرال آن ها چگونه عدم رضایت توده های مردمی را تغذیه می کنند در می مانند . رژیم هایی ، که سیاست های اجتماعی – اقتصادی واپسگرایانه را پذیرفته اند ، نمی توانند پیشگامی برای رهایی اجتماعی را تشکیل دهند ... 

جمع بندی

برای این نقض عهد ها و وعده های به سرعت نقض شده از سوی حزب های "فرضا چپ" اخیرا انتخاب شده در اروپا وامریکای لاتین چه حسابی می توان باز کرد ؟  

ادم می باید این نوع از رفتار را در امریکای شمالی از اوبامای دموکرات یا حزب دموکراتیک نو در کانادا انتظار داشته باشد ... اما ما به این اعتقاد رسیده بودیم که در فرانسه ، با سنت های جمهوری سرخ آن ، یک رژیم سوسیالیست مورد حمایت ( انتقادی) چپ گراهای ضد سرمایه داری حداقل می تواند اصلاح های سوسیالیستی مترقی را به اجرا بگذارد . با ارتشی از وبلاگ نویس های مترقی به ما گفته شده بود که سیریزا ، با رهبر کاریزماتیک آن ، و لفاظی های رادیکال ، باید حداقل به ابتدایی ترین قول های خود با برداشتن یوغ تسلط تروئیکا ، و آغاز پایان دادن به بی چیزی و تدارک برق برای 300.000 لامپ خانواده ها وفا دار بماند . "ترقی خواه ها " به تکرار به ما گفته اند که حزب کارگر 30 میلیون نفر را از فقر رها کرده است . آن ها ادعا کردند که یک " کارگر اتوموبیل سازی محترم" سابق هرگز اجازه نمی دهد حزب کارگران به قطع بودجه واپسگرایانه نئولیبرالی باز گردد و "دشمن های طبقاتی" فرضی خود را در آغوش بگیرد . پروفسور چپ گرای امریکایی از باور به دزدی میلیارد دلاری خزانه ملی برزیلی تحت حکومت دو رئیس جمهور حزب کارگران خود داری می کند .     

توضیح های بسیاری برای این خیانت های سیاسی به مغز خطور می کند . اول ، با وجود ادعا های مردمی" کارگرگرای" آن ها، این حزب ها از سوی وکلای طبقه متوسط، حرفه ای ها ، و بوروکرات های سندیکایی ، که اساسا از پایگاه توده ای خود جدا شده اند اداره می شوند . در دوران کارزار انتخاباتی ، در جستجوی رای ، آن ها به طور مختصر کارگرها وفقرا را در آغوش می گیرند ، و سپس باقی وقت خود را در رستوران های گران قیمت " معامله" با بانک دارها ، تجاراهدا کننده رشوه و سرمایه گذار های خارجی برای تامین مالی انتخابات بعدی آن ها ، مدرسه خصوصی فرزندانشان و معشوقه های آپارتمان های شیک صرف می کنند .

برای مدتی ، وقتی که اقتصاد پر رونق بود ، سود، بازده ورشوه های شرکت های بزرگ ، همراه با افزایش مزدها و برنامه های فقر دست به دست می شد . اما وقتی که بحران رخ داد ، رهبرهای " مردمی" کلاه حزب شان را به کناری زدند و اعلام کردند " ریاضت مالی ناگزیر بود " ، در حالی که با کاسه های گدائیشان پیش ارباب های بین المللی خود زوان بودند. 

در تمام این کشورهای رو در رو با دوره های دشوار ، رهبر های طبقه متوسط چپ از مشکل ( بحران سرمایه داری) واز راه حل واقعی { تحول رادیکال ( ریشه ای) } ترسیدند . در عوض آن ها به "تنها" راه حل رو کردند : به رهبر های سرمایه دار نزدیک شدند و برای قانع کردن انجمن های تجاری ، و در راس همه ارباب های مالی خود ،تلاش کردند ، که "سیاست مدارهای مسئول وجدی" ، خواهان رها کردن برنامه های اجتماعی و پیش گرفتن نظم مالی بودند . برای مصرف داخلی ، آن ها نخبه ها را مورد لعنت وترس قرار دادند ،اما برای سرگرمی  پیروان عادی خود نمایش کوچکی تدارک دیدند ، و پیش روی آن ها تسلیم شدند !  

هیچ یک ازرهبر های دانشگاهی رو کرده به چپ هیچ ارتباط ژرف و پایداری با مبارزه توده ها ندارند . " اعتقاد به لزوم عمل " آن ها به خواندن مقاله ها در " فوروم های اجتماعی" و ارائه مقاله برای کنفرانس هایی در باره " رهایی و برابری" خلاصه می شود . شلخته های سیاسی و ریاضت مالی موقعیت اقتصادی آن ها را به خطر نخواهد انداخت . اگر از حزب های چپ آن ها با مولفه های عصبانی و جنبش های رادیکال اجتماعی خلع ید شود رهبرهای چپ چمدان هایشان را می بندند و به مشاغل راحت نگهداری شده بر می گردند یا دوباره به دفترهای وکالت خود می پیوندند . آن ها نگرانی نسبت به اخراج توده ها یا مستمری امرار معاش کاهش یافته ندارند . آن ها در اوقات فراغت خود برای بازگشت به گذشته و نوشتن مقاله دیگری در باره آن که " بحران سرمایه داری" چگونه برنامه های اجتماعی خیرخواهانه آن ها را خراب کرد یا چگونه "بحران چپ" را تجربه کردند وقت پیدا خواهند کرد.

      به خاطر جدایی آن ها از مشقت های رای دهنده های فقیر شده  ، وبیکار ، چپ گراهای طبقه متوسط حاکم نسبت به ضرورت ایجاد گسست با سیستم کورند. در واقعیت ، آن ها چشم انداز جهانی دشمنان فرضی محافظه کار خود را به اشتراک می گذارند : آن ها اعتقاد زیادی دارند که " آن سرمایه داری یا هرج ومرج است" . این کلمه مبتذل عاریه ای در درون معماهای سوسیالیست های دموکراتیک بینش ژرفی تلقی می شود . مقام های چپ گرای طبقه متوسط و مستشار ها همیشه از بهانه " محدودیت های نهادی" استفاده می کنند . آن ها ناتوانی سیاسی خود را "تئوریزه" می کنند – آن ها هرگز قدرت جنبش های طبقاتی سازمان یافته را به رسمیت نمی شناسند .

بزدلی سیاسی آن ها ساختاری است وبه سادگی به خیانت های اخلاقی منجر می شود : آن ها استدلال می کنند " بحران زمانی برای تعمیر سیستم نیست "

برای طبقه متوسط " زمان" به بهانه ای سیاسی تبدیل می شود . رهبرهای طبقه متوسط جنبش های مردمی ، بدون جسارت یا برنامه های مبارزه ، همیشه از تغییر... در آینده ... دم می زنند.

به جای مبارزه توده ای ، آن ها بین مرکز های قدرت مالی و کمیته های مرکزی خود با "گفتگو های " گیج کننده ، که به تسلیمی با نتایج پایدارختم می شود ، می دوند و عقب و جلو می روند .

در پایان مردم تاوان آن ها را با پشت کردن به آن ها ورد درخواست های آن ها برای انتخاب دوباره آن ها " برای یک شانس دیگر" پرداخت خواهند کرد .

شانس دیگری وجود نخواهد داشت . این "چپ" در چشم کسانی که به اعتماد آن ها خیانت کرده اند بی اعتبار خواهد شد .

تراژدی آن است که کل چپ لکه دار خواهد شد .چه کسی می تواند به کلمه های نیک " رهایی" ،" میل به امید "، و "بازگشت استقلال" پس از سال ها تجربه مخالف آن کلمه ها،آن ها را  باور کند ؟

سیاست های چپ برای یک نسل کامل ، حداقل در برزیل ، فرانسه ویونان خواهد باخت .

دست راستی ها زیپ باز اولاند ، فروتنی ساختگی روسف ، حرکت های تهی مایه تسپیراس و لودگی واروفاکیس را ریشخند خواهد کرد .

مردم به خاطره آن ها و خیانت آن ها با انگیزه ای شریف دشنام خواهند داد .   

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: