نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

2015-04-01

نویدنو  12/01/1394 

 

 

بحران سوسیالیسم یا بحران دولت ؟

سایمون کلارک - ترجمه و خلاصه - امیر حسینی

 

بحثی که مطرح می کند : " سوسیالیسم هیچگاه در اروپای شرقی وجود نداشت " , ساده لوحانه است. ممکن است که سوسیالیسم در اروپای شرقی ناقص بود ولی تنها یک شعار نبود. سوسیالیسم در اروپای شرقی بر مبنای : نفی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید , تعهد برای تقسیم عادلانه درآمد , برنامه ریزی هدفمند برای گسترش نیروهای مولده , عرضه خدمات رفاهی بسته به نیازهای اجتماعی و ضمانت کاری هر چند نسبی بنا شده بود. این اصول با همه کاستی هایشان , برای جامعه ای که خود را سوسیالیست می نامد اصولی الزامی هستند. با وجود تمام محدودیت ها , هیچ شکی وجود ندارد که ارزش های سوسیالیستی - بویژه در میان طبقه کارگر اتحاد شوروی - ریشه های ژرفی داشتند.

کاستی های سوسیالیسم اروپای شرقی در شکل بیگانه شده سوسیالیسم دولتی ریشه داشتند. اصول سوسیالیسم نه بوسیله تشکیلات دمکراتیک طبقه کارگر بلکه بوسیله دستورات دولتی در هر گوشه از زندگی اجتماعی تحمیل می شدند. از نظر تئوریک , دلیل این کاستی ها , درک  بورژوایی از مفهوم  دولت بود. طبق این درک , دولت ابزاری برای متحد کردن جامعه است. منبع کاستی های سوسیالیسم در اروپای شرقی از این باور بر می خاست که دولت از سلطه بورژوازی خارج شده می تواند ابزاری برای حکومت طبقه کارگر شود.  درحالی که مفهوم مارکسیستی دولت , شکل بیگانه شده حکومت طبقاتی است.

پایگاه اجتماعی سوسیالیسم دولتی

پایگاه اجتماعی سوسیالیسم دولتی لایه ای از کارگران روشنفکر هستند. این لایه شامل گروه هائی مانند : مدیران , کارمندان اداری , دانشمندان , مهندسین , تکنیسین ها , آموزگاران و لایه های محدودتری از روشنفکران هستند. این گروه ها بحران ها و تنش های شکل های اجتماعی تولید سرمایه داری را مانعی در برابر اهداف حرفه ای خود می بینند. این لایه بر این باور است که ساختن جامعه ای عادلانه تر و منطقی تر با بسیج کردن مهارت های فنی , روشنفکرانه و مدیریتی آنها ممکن است.

با این که این لایه از نظر اجتماعی خود را از طبقه کارگر متفاوت می داند ولی هستی اجتماعی خود را مدیون نیروی کار خود دانسته و خود را نماینده خواسته های طبقه کارگر در نظر می گیرد. در عین حال این لایه خود را مجهز به مهارت هایی می بیند که می تواند جامعه را بنا به خواسته های طبقه کارگر متشکل کند. توانایی این لایه برای رسیدن به آرزوهای خود بستگی به امکان دسترسی یافتن به قدرت اجتماعی و سیاسی دارد. نقش منطقی هدایت کننده ای که این لایه برای خود قائل می شود , توجیه کننده روش های دستیابی به قدرت و توضیح دهنده این است که این لایه برای رسیدن به قدرت زیر سلطه هر نیروی اجتماعی ای قرار می گیرد. در نتیجه , این لایه از نظر سیاسی بی ثبات است و می تواند تغییر جبهه سیاسی دهد.

دید این لایه از سوسیالیسم با اصول تشکیلات دمکراتیک طبقه کارگر در مبارزه برای آزادسازی خود از تمامی اشکال قدرت اجتماعی بیگانه شده , متفاوت است. ولی این دو دید می توانند با هم در شکل حزب طبقه کارگر , به هر نامی , تا حدی همزیستی داشته باشند. از دید طبقه کارگر , حزب وسیله ای برای بسیج , تشکل , عمومی کردن مخالفت خود با سرمایه و دولت سرمایه و همچنین برای ساختن شکل های خودگردان تشکیلات جمعی است. برای لایه روشنفکر , حزب وسیله ای برای بدست گرفتن قدرت علیه سرمایه و دولت است. طبقه کارگر فعال ترین واحد حزبی در درون حزب طبقه کارگر است. لایه روشنفکر ممکن است که مبارزه طبقه کارگر و افزایش خودگردانی آن را تشویق کند . با نمایان شدن چشم انداز دستیابی به قدرت , تعداد روشنفکران و تمرکز قدرت آنها در درون حزب افزایش یافته و این لایه تمایل خود را برای افزایش تعداد روشنفکران نشان می دهد. با به قدرت رسیدن حزب , به هر وسیله ای , از نظر روشنفکران حزب وظایف خود را انجام داده است. در این نقطه , هدف روشنفکران حفظ موقعیت خود در درون حزب و به اجرا گذاشتن برنامه حزب به نمایندگی از طبقه کارگر می شود. با به قدرت رسیدن حزب هر گونه مخالفتی بعنوان فراکسیونیسم و یا مخالفت با منافع طبقه کارگر تلقی می شود به این دلیل که حزب نماینده طبقه کارگر است.

سوسیالیسم دولتی عرضه کننده خواسته های لایه کارگران روشنفکر است. سوسیالیسم دولتی به سرعت بر علیه نیروهای اجتماعی ای که او را به قدرت رساند , شورید و از تمام قدرت دولتی برای فشار وارد کردن به تشکیلات خودگردان طبقه کارگر استفاده کرد. زوال انقلاب اکتبر به دلیل : ناشکیبائی لنین , مبارزه طلبی تروتسکی , شخصیت استالین , عقب ماندگی اقتصادی روسیه , کوچک بودن طبقه کارگر روسیه و شرایط دولت انقلابی نبود. با این که تمامی این عوامل در زوال انقلاب نقش داشتند. دلیل زوال انقلاب اکتبر در ویژگی طبقاتی انقلاب بخاطر برگزیدن سوسیالیسم دولتی بعنوان برنامه خود بود.

بحران اقتصادی سوسیالیسم دولتی

تشخیص ویژگی طبقاتی سوسیالیسم دولتی برای رسیدن به این نتیجه که : بحران سوسیالیسم مستقیمأ به شکل دولتی آن بستگی داشت , کافی نیست. نفی سوسیالیسم دولتی توسط مردم نیز به معنی نفی سوسیالیسم نیست . تعهد بسیار گسترده ای برای ارزش های سوسیالیستی وجود داشت که می توانست زمینه ساز جنبشی برای برپایی سوسیالیسم دمکراتیک باشد : جنبشی مردمی برای دموکراتیک کردن دولت به جای انهدام آن , دموکراتیک کردن سیستم برنامه ریزی اقتصادی به جای برپائی سیستم بازار.

برخی از منتقدین غربی و بخش وسیعی از رهبری انحاد شوروی این بحث را مطرح کردند که سیستم فرماندهی اقتصادی باعث بروز بحران در سوسیالیسم دولتی شد. شکی وجود ندارد که سیستم برنامه ریزی شده نتوانست نیروهای مولده را شدیدتر از سرمایه داری افزایش دهد ولی این توضیح کافی بنظر نمی رسد. بطور کلی , بحران اقتصادی شرط کافی برای بروز بحران سیاسی نیست. بسیاری از کشوهای جهان سوم درآمد کمتری نسبت به اتحاد شوروی داشتند و بحران های اقتصادی آنها بسیار شدیدتر بود. کشورهای توسعه یافته سرمایه داری نیز از بحران بدور نبوده اند. بعنوان مثال سرمایه داری بریتانیا از اوایل دهه شصت میلادی در بحران به سر برده است. چرا بحران اقتصادی در بلوک شرق به نفی سوسیالیسم دولتی منتهی شد در حالی که بحران اقتصادی در غرب به نفی سرمایه داری فرا نروئید؟

چهار عامل تعریف کننده منبع و شکل این بحران بودند:

 یک - بحران اقتصاد فرماندهی شده.

 دو- بخش نظامی و بحران برنامه ریزی.

 سه- بحران اصلاحات اقتصادی . 

چهار- تبدیل شدن رکود اقتصادی به بحران اقتصادی.

 

بحران سرمایه داری و بحران دولت

بحران بلوک شرق با نارضایتی های عمومی همراه بود. این نارضایتی ها در هر کشوری متفاوت بودند و ویژگی های مذهبی , ملی و طبقاتی خود را داشتند. در گذشته چنین نارضایتی هایی در آلمان شرقی , لهستان , چکسلواکی و مجارستان بوقوع پیوسته بود و اصلاحاتی نیز انجام گرفت. ولی شگفت آور , سرعت این نارضایتی هاست. سرعت این نارضایتی ها آنها را به سطح انقلاب می رساند , ولی انقلابی از بالا. این انقلاب ها ممکن است توسط مردم شروع شده باشند ولی بوسیله دولت رهبری می شوند.  در اینجا برای دولت فرقی نمی کند که چه اتفاقی رخ دهد , در نهایت مردم نباید به قدرت دست یابند و قدرت باید در دست دولت باقی بماند.

بحران شوروی شباهت های زیادی با بحران های سوسیال دمکراسی در اواخر دهه شصت میلادی , با بحران دیکتاتوری های جنوب اروپا و با بحران های جهان سوم در دهه هشتاد میلادی داشت. وجه مشترک همه این بحران ها , گذشته از ساختار اقتصادی ,  سیاسی و موازنه قدرت طبقاتی در آنها , در وجود دولت های مداخله گر است که خصلت سیاست های مرکزی اقتصادی را به شدت سیاسی می کردند.

زمانی که دولت زیر فشار مالی قرار می گیرد , به بازسازی روابط اقتصادی-اجتماعی و بازتولید سرمایه نیاز پیدا می کند. اگر نهادهای سرمایه داران و طبقه کارگر , بدون ارائه هیچ جایگزینی برای حل بحران , مانعی در برابر بحران باشند , بحران اقتصادی مبدل به بحران سیاسی می شود. با عمیق تر شدن بحران و حاد شدن مبارزه طبقاتی , مشروعیت دولت هر چه بیشتر به زیر سئوال می رود. در این زمان دولت هر چه بیشتر از نیروهای مختلف اجتماعی کمک می خواهد. پاسخ به این بحران در بدست گرفتن قدرت دولتی بوسیله یکی از این نیروها نیست , بلکه در نوسازی دولت و بازسازی روابط طبقاتی است.

نیروی پیش برنده این بازسازی تلاش برای بیرون رفتن از بحران اقتصادی نیست , بلکه تلاشی است برای حل بحران سیاسی دولت با کنار نگه داشتن سیاسی دولت از اقتصاد. این کار بوسیله بازسازی مونیتاریستی دولت و رابطه دولت با اقتصاد انجام می گیرد. پول جای دولت را بعنوان مأمور بازسازی می گیرد. اهمیت این سیاست در این است که سرمایه هم دولت و هم طبقه کارگر را بازسازی می کند.

در دهه هفتاد و هشتاد میلادی دولت بعنوان مانع اولیه برای حل بحران سیاسی و اقتصادی در نظر گرفته می شد ولی برای سرمایه مانع اصلی برای حل بحران سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر بود. مقاومت طبقه کارگر در برابر راه حل های سرمایه داران برای حل بحران سیاسی و اقتصادی  احتمال درگیری مستقیم طبقاتی را به همراه داشت . این مقاومت نمی توانست بوسیله درگیری مستقیم سیاسی شکسته شود. شکستن مقاومت کارگران بطور تدریجی و با ایجاد تفرقه در درون طبقه کارگر انجام گرفت که در هم شکستن سیاسی طبقه کارگر را ممکن ساخت.

در کشورهای توسعه یافته سرمایه داری شکستن مقاومت طبقه کارگر تقریبأ به سادگی انجام گرفت. بازسازی های اولیه بوسیله دولت های سوسیال دمکرات انجام گرفت. بخاطر رابطه ای که این دولت ها با رهبران سندیکاهای کارگری داشتند توانستند مخالفین را منزوی کنند . سپس محافظه کاران قدرت را بدست گرفته و با چماق های خود حمله کردند. در دیکتاتوری های جنوب اروپا قبل از این که مقاومت طبقه کارگر شکل توده ای به خود بگیرد, این دیکتاتوری ها با فشار بورژوازی جهانی و بورژوازی ملی حکومت های استبدادی خود را کنار گذاشتند. در نتیجه , طبقه کارگر تبدیل به مانعی بزرگ برای بازسازی دولت و روابط طبقاتی زیر سلطه سرمایه نشد.

بحران دولت و چشم انداز سوسیالیسم

اصلاحاتی که در شوروی آغاز شد قشر جدیدی ( مدیران شرکت ها , دلالان بازار سیاه , دانشمندان و کارگران بخش فنی ) را بوجود آورد که دولت را بعنوان مانعی در برابر آرزوهایشان دیده و سرمایه داری را وسیله ای برای رهائی از زنجیر کنترل دولتی و یافتن آزادی حرفه ای و مزایای مالی یافتند. طبقه کارگر نیز دیوان سالاری را بعنوان مانعی در برابر زندگی روزمره خود یافت. دولت مزدها را افزایش نداد , مشکل مسکن را حل نکرد و کالاهای مورد نیاز را فراهم نکرد. نتیجه این که اکثریت طبقه کارگر به دام شعار اصلاحات افتادند.

 تجربه سوسیالیسم دولتی در  شوروی و دولت های سوسیال دمکرات این درس را می آموزد که سوسیالیسم نمی تواند به شکل بیگانه شده دولتی آن به جامعه تحمیل شود. سوسیالیسم تنها می تواند با ساختن تشکیلات طبقه کارگر برای خود بوجود آید. تا زمانی که طبقه کارگر شکل های جایگزین سازمان های دمکراتیک خود را به جای شکل بیگانه قدرت دولتی بوجود نیاورده , بدست گرفتن قدرت دولتی خطاست.

 

نوشتارهای دیگر از این نویسنده :

پول , بازار و دولت

مارکس و بازار

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: