تغییر دیپلماسی
چین بر مدار جهش اقتصادی
دکتر
بهزاد شاهنده
استاد پایه مطالعات شرق آسیای دانشگاه تهران
در
واپسین روزهای سال 2014 اتفاقی مهم در اقتصاد بینالملل به ثبت رسید. صندوق
بینالمللی پول به عنوان بالاترین مرجع اقتصادی اعلام کرد چین با پیشی
گرفتن از امریکا در امر تولید ناخالص ملی براساس معیار قدرت خرید به اقتصاد
اول جهان تبدیل شد. بر اساس اعلام مذکور چین با هفده تریلیون و هفتصد
میلیارد دلار در مقایسه با هفده تریلیون و چهارصد میلیارد دلار متعلق به
امریکا بر سکوی اول اقتصادی جهان ایستاد.
در تاریخ معاصر بینالملل همواره زمانی که یک کشور به درجه بالایی از قدرت
اقتصادی رسیده به سمت کسب جایگاه و منزلت تازه در ابعاد دیگر قدرت از جمله
سیاسی و نظامی خیز برداشته است. رهبران «بیجینگ» چندی است که چنین راهی را
برگزیدهاند. نشانه بارز آن تخصیص بودجه 120 میلیارد دلاری برای بازسازی و
نوسازی نظامی است(البته رقم واقعی بودجه نظامی این کشور به مراتب بیشتر از
این میزان است).
در عرصه دیپلماسی نیز «بیجینگ» برنامههایی را تدارک دیده که با منزلت جدید
اقتصادی همپوشانی دارد.
تصمیم چینیها برای ارتقای روابط با کشورهای همسایه به موازات مناسباتشان
با امریکا و دیگر قدرتهای بزرگ نشانههایی از این نگرش جدید است. «بیجینگ»
بر این باور است که روابط با دولتهای آسیایی و قدرتهای در حال ظهور در
احیای اقتدار چین نقش به مراتب مهمتری نسبت به همکاری آن با کشورهای توسعه
یافته ایفا میکند.
انتخاب این رویکرد دلالت بر واقعیت دیگری نیز دارد که آستانه تحمل این قدرت
در مقابل آنچه دخالت قدرتهای غرب میخواند پایین آمده و از این طریق
بیجینگ میخواهد اقتدار خویش را در جهت ایجاد نظم نوین بینالمللی تثبیت
کند.
البته کشورهایی که چین آنها را در اولویت دیپلماسی نوین خویش نشانده به طور
متقابل و به دلایل مختلف از جمله در هم تنیدگی اقتصادی و تجاری بر گسترش
مراوده با بیجینگ اصرار دارند. نمونه بارز آن مقاومت کشورهای سنگاپور-
تایلند- مالزی و اندونزی است که حاضر نشدند در برنامه مهار چین امریکا و
ماجرای مناقشات دریای جنوب چین شرکت کنند و جالبتر اینکه کشور ویتنام که
با چین درگیری مستقیم پیدا کرده نیز بواسطه پیوندهای قوی اقتصادی قبول نکرد
در مقابل چین صف آرایی کند.
دیپلماسی جمهوری خلق چین با توجه به منزلت و قدرت اقتصادی آن برپایه
اولویتهایی مشخص بنا شده است. در ابتدای انقلاب سوسیالیستی، چین، سیاست
«تکیه بر یک طرف» (اتکا بر اتحاد جماهیر شوروی سابق) را سرلوحه سیاست خارجی
خود قرار داد. به باور اغلب «چین شناسان» (سینولوگها)، «اتحاد جماهیر
شوروی سابق» در آن دوره بیشترین کمکهای ممکن را به «جمهوری خلق چین» ارائه
کرد و از این نظر میتوان گفت که بنیان قدرت امروزی چین تا حد زیادی مدیون
«شوروی سابق است.»
البته چینیها استاد بهرهگیری از فرصتها هستند. آنها معتقدند که:
«فرصتها از بحرانها برمی خیزد». با همین تفکر رهبرانش در دورهای از «جنگ
سرد» بر «شوروی» تکیه کردند و کشور ویرانهای را که بواسطه جنگهای طولانی
داخلی تحویل گرفته بودند، ظرف چند سال با کمکهای بیدریغ «مسکو» بازسازی
کردند. سپس همین رویه را با امریکا دنبال کردند و زمانی که واشنگتن به سبب
جنگ ویتنام وتنش روز افزون با مسکو در باتلاقی بزرگ فرو رفت، چین با
استفاده از این بحران در چرخش 180درجهای روابط نوینی را با امریکا رقم زد.
این چرخش بلاشک نقش بسزایی را در کامل کردن پروسه نوسازی اقتصاد چین ایفا
کرد.
آن روزها به موازات برقراری روابط دیپلماتیک با امریکا فرصت دیگری برای چین
فراهم شد. فرصت هشت ساله جنگ ایران و عراق که طی آن چینیها در سایه مراوده
گسترده بخصوص نظامی بهقول معروف بار خود را بستند و ارز خارجی لازم را
برای اجرا و تداوم «سیاست درهای باز» «دنگ شیا ئوپینگ» – معمار چین نو- به
چنگ آوردند.
به هر روی چینیها برای رسیدن به نقطه طلایی امروز در نظام بینالملل مسیری
پرفراز و فرود طی کرده اند: در دوره اول که چین «سیاست تکیه به یک طرف» را
در پیش گرفت، «بیجینگ» سیاست خویش را در چارچوبی پیش برد که «مائو ز دونگ»
بنیانگذار انقلاب چین تدوین و پیشنهاد کرده بود که در آن جهان به سه قسمت؛
جهان اول، جهان دوم و جهان سوم تقسیم میشد (اشاره به جهان سرمایه داری،
جهان کمونیستی و جهان در حال توسعه).
اما «دنگ شیا پینگ» جانشین تجدید نظر طلب مائو در نگرش جدید چین، جهان را
«کشورهای بزرگ»، «کشورهای همسایه» (که «کشورهای پیرامونی» هم نامیده میشد)
و «کشورهای در حال توسعه» نامید. به این صورت نتیجه تغییری که از زمان
اجرای «سیاستهای اصلاحی» «دنگ» در فرآیند دیپلماسی «بیجینگ» ایجاد شد،
همانا افزوده شدن طبقه بندیهای جدید بود. «جیانگ زمین»، رئیس جمهوری اسبق
چین، در سال 2002 همزمان با برگزاری شانزدهمین کنگره حزب کمونیست چین،
«سازمانهای چند ملیتی» را به این تقسیمات اضافه کرد. دراینجا باید عنوان
کرد که در هجدهمین کنگرهحزب کمونیست چین که در سال 2012 تشکیل یافت عنصر
جدید «دیپلماسی عمومی» هم به طبقه بندیهای مذکور افزوده شد. از این تاریخ
چارچوب و تقسیم بندی جدیدی شامل: قدرتهای بزرگ (عمدتاً امریکا، اتحادیه
اروپا، ژاپن و روسیه)، کشورهای پیرامونی (کشورهای همسایه ودارای مرز با
چین)، کشورهای در حال توسعه(تمامی کشورهای کم درآمد و چین) و سازمانهای
چند ملیتی(شامل سازمان ملل متحد، آپک، آسه آن) و دیپلماسی عمومی مدنظر قرار
گرفت.
التبه طبقه بندی مزبور دقیق نیست و محل مناقشه است زیرا کشوری مثل
«میانمار» (برمه، سیلان) هم در تقسیم بندی کشورهای پیرامونی است و هم در
بخش کشورهای در حال توسعه.
حزب کمونیست در تعقیب دیپلماسی نوین چین بر ایجاد روابط بلند مدت و با ثبات
با قدرتهای بزرگ تکیه دارد. در قبال «کشورهای پیرامونی» بر استحکام
مناسبات همسایگی و روابط دوستانه متمرکز است. در ارتباط با دولت های در حال
توسعه بر حمایت از حضور قدرتمندانه آنها در امور بینالملل تأکید میورزد و
سرانجام اینکه چین مجدانه خواهد کوشید که در ارتقای ارتباطات مردمی و حراست
از حقوق ملت چین و منافع ملی کشور کوشا باشد.
در سال 2013 و با به قدرت رسیدن «شی جین پینگ» به عنوان ریاست جمهوری- صدر
هیأت رئیسه حزب کمونیست 85 میلیون نفری- و ریاست کمیسیون نظامی حزب
کمونیست- تحولات جدیدی آشکار شد که پایه و اساس آن تحکیم قدرت اقتصادی و
تجاری چین است. غول اقتصادی چین سیاست نوینی را طلب میکند تا در حفظ و
تعمیم آن جایگاه اقتصادی به دست آمده حرکت کند.
در این نگرش جدید، «کشورهای پیرامون» اولویت ممتاز را در دیپلماسی چین
احراز کردهاند. علت اصلی این چرخش ارزیابی نوین روند بلند مدت و ژئو –
سیاسی چین است. زیرا که «بیجینگ» بر این موضوع کاملاً واقف شده که منطقه
پیرامونی به طور روزافزونی برای این کشور نقش حیاتی و سرنوشت ساز یافته
است. در تأکید بر این واقعیت غیرقابل انکار دولت چین اخیراً اعلام داشته
است که حجم تجارت چین با منطقه(شرق و جنوب شرقی آسیا) بالغ بر 4/1 تریلیون
دلار است که از جمع تجارت با امریکا و اتحادیه اروپا بیشتر است. در اعلامیه
مزبور آمده است که نیمی از شرکای بزرگ تجاری چین در آسیا هستند و اینکه
70درصدسرمایهگذاری خارجی چین در آسیا است. همانطور که در ابتدای این
مقاله توضیح داده شد به واسطه تنیدگی تجاری و اقتصادی چین با کشورهای
پیرامونی است که کشورهای مطرح «اتحادیه آسهآن» در طرح به انزوا کشاندن
چین از سوی «واشنگتن» در مناقشات منطقهای شرکت نکردند (و باوجود کمک مالی
20 میلیارد دلاری که «توکیو» قول آن را به کشورهای«آسهآن»داده است). کشور
کره جنوبی که بالغ بر 450 میلیارد دلار با چین مراوده تجاری دارد نیز حاضر
نشده در این ورطه وارد شودباوجود آنکه سئول روابط نزدیک با امریکا دارد و
37 هزار نیروی نظامی امریکا در آن کشور مستقر است.
«شی
جین پینگ» در خصوص طبقه بندی کشورهای در حال توسعه بر زیر مجموعه آن تحت
عنوان «قدرتهای اصلی کشورهای در حال توسعه»
تأکید دارد که چین موظف به گسترش همه جانبه روابط با آنها است.
«بیجینگ»
این دسته از قدرتها را شرکای مهم در حمایت و پشتیبانی از اصلاح نظام
بینالملل تلقی میکند. کشورهایی که در زمره این تقسیمبندی قرار میگیرند
شامل روسیه، برزیل، آفریقای جنوبی، هندوستان، اندونزی و مکزیک هستند که
بالقوه کشورهایی نظیر ایران را هم در بر خواهد داشت. سفر قریب الوقوع «شی»
به ایران که بعد از یک دهه و نیم وقفه انجام میگیرد قابل تأمل است.
«خوچینگ تا» رئیس جمهوری پیشین جمهوری خلق چین در دوره صدارت 10 ساله خود
حتی یکبار هم به ایران سفر نکرد و این «جیا نگ زمین» ریاست جمهور اسبق چین
بود که در دوره «خاتمی» به ایران آمد...
طبق ارزیابی «صندوق بینالمللی پول» در صورتی که منطقه آسیا- پاسفیک
برنامههای اصلاحات ساختاری وسرمایهگذاری دربخش زیربنایی لازم را به اجرا
گذارد میتواند موتور رشد اقتصادی جهان شود. «بیجینگ» در تلاش است که هدف
فوق را از طریق ابتکاراتی از قبیل «راه ابریشم»، «راه ابریشم دریایی» و
«بانک آسیایی سرمایهگذاری زیر بنایی» به حقیقت مبدل کند. بنابراین چین بر
این باور است که آینده کشور در گرو اصلاحاتی است که منطقه آسیا- پاسفیک را
در مسیر توسعه همه جانبه قرار خواهد داد و «بیجینگ» در این راستای تمام
تلاش خود را مبذول خواهد داشت.
گره خوردن آینده چین با منطقه مزبور نکتهای درخور توجه است. «بیجینگ» با
استناد به تاریخ بر این عقیده است که در گذشته این مناقشات همسایگان منطقه
آسیا- پاسفیک بوده که باعث شده این منطقه سیر نزول در قدرت را تجربه کند و
با وحدت عمل میتوان شکوفایی مجدد را احیا کرد.
چین برای ترمیم وضع موجود که باعث شده فقدان توازن بین امنیت سیاسی و توسعه
اقتصادی در کشورهای منطقه پدیدار شود- طرح ایجاد «سرنوشت مشترک جامعه
آسیایی» را پیشنهاد داده است.
ارتقا و اولویت بخشیدن به منطقه پیرامون در سیاست خارجی جمهوری خلق چین
الزاماً تنزل اولویت استراتژیک روابط چین با امریکا و دولت های بزرگ را در
بر خواهد داشت. جای تردیدی نیست از یک منظر میتوان گفت که منزلت امروزی
چین مدیون دسترسی به بازارها و تکنولوژی غرب است و تنزل اولویت دولتهای
توسعه یافته در مناسبات چین کمی تعجبآور است. در همین راستا توافق
«بیجینگ» و «واشنگتن» درخصوص تغییرات جوی و تمایل دو کشور در افزایش
همکاریهای نظامی و... نشان از این دارد که روابط با امریکا هنوز هم از
اهمیت بسزایی برای سران این کشور برخوردار است.
با تمام این تفاصیل، چین که به یک ابر قدرت اقتصادی مبدل شد و میرود که با
سیر پرشتابی تبدیل به یک قدرت تمام عیار در آینده نه چندان دور شود به یک
ارزیابی نوین از در اولویتبندیهای روابط جهانی خود دست زده است. تفوق
منطقه آسیا-پاسفیک در دیپلماسی چین هماکنون هویدا شده است. از آثار این
سیاست است که اروپاییها احساس میکنند که در نگاه «بیجینگ» اعتراضات به
مسائل مربوط به حقوق بشر چندان اهمیت ندارد. کما اینکه در خصوص ایالات
متحده امریکا نیز چین انتقادات آن کشور نسبت به ادعاهای سرزمینی چین در
دریای جنوبی چین را رد کرده است. از طرف دیگر از هیچ اقدامی برای تشکیل
نهادها و مکانیزمهای موازی در جهت اعمال رهبری منطقه آسیا فروگذار
نمیکند.
تلاش امریکا در تعدیل حرکتهایی که به زعم آن کشور بر هم زننده «وضع موجود»
در حوزه آسیا -پاسفیک است - به یأس انجامیده است. انتظار میرود با گامهای
بلندی که این کشور با هدف نیل به یک قدرت تمام عیار برمیدارد تحمل آن نسبت
به دخالتهای امریکا در مسائلی که چین آنان را حساس تلقی میکند کاهش یابد.
به احتمال زیاد «بیجینگ» تلاش وافری را برای تحکیم رهبری در آسیا مبذول و
طالب ایجاد نظم نوین جهانی که متأثر از قدرتمندی امروزی باشد خواهد داشت.
همچنین باید تأکید کرد که در صورت مقاومت در قبال خواستهای چین – این کشور
طریقه غیر مسالمتآمیز را در پیش خواهدگرفت که نزاع با امریکا به عنوان
مهارکننده اصلی چین را به طور روزافزونی جایگزین همکاری خواهد کرد و
«سیاست صعود صلح آمیزچین» که در چند دهه الگوی روابط «بیجینگ» و «واشنگتن»
را مورد چالش جدی قرار خواهد داد. چین «شی جین پینگ» دیگر چین گذشته نیست
که برای رسیدن به قله قدرت اقتصادی با چراغ خاموش حرکت کند بلکه رهبرانش
درصدد حفظ و گسترش قدرت به دست آمده و تحقق جایگاهی مناسب با «آرزوهای» این
کشور هستند چین با بهکارگیری قدرت بالفعل که در دو دهه اول حکومت
سوسیالیستی سرکوب شده بود و آزادسازی قدرت بالقوه خود به جایگاهی ارتقا
پیدا کرده که فاصله آن با جهان پیشرفته به سرعت بیسابقهای در حال کاهش
است و هماکنون برندهایی نظیر «علی بابا»-
<هواوی>-
«شیائومی»
(پیشبینی میشود که وارد شدن عنقریب گوشیهای هوشمند «شیائومی» به بازارها
غربی گوی سبقت را به دلیل کیفیت بالاتر و قیمت نازلتر از «آیفون 6 اپل»
بگیرد)...
همانطوری که اشاره شد چین مثل هر قدرت در حال ظهور در ابتدا به یک قدرت
اقتصادی و تجاری مبدل شده و هماکنون جهت حفظ وحراست و گسترش منزلت به دست
آمده در حوزههای مختلف از جمله نظامی در شرف کم کردن فاصلههای فناوری
است. حضور قدرتمندانه نیروی دریایی «ارتش آزادیبخش چین» در آبهایی که
هزاران کیلومتر از سواحل چین فاصله دارند نشانهای از این تلاش در
قدرتیابی است.
امریکا پس از رسیدن به مقام قدرت اول اقتصادی جهان در نیمه دوم قرن نوزدهم
– 80 سال را در پشت سر گذاشتن مراحل تبدیل به ابرقدرت بلامنازع جهان سپری
کرد و پس از پایان جنگ دوم جهانی منزلت و جایگاه قدرت اول را از آن خود
کرد. با این محاسبه و با در نظر گرفتن رقابتهای علمی و فناوری میتوان گفت
که چین در فاصله کوتاهتری این پروسه را طی خواهد کرد که نشانههای آن
هماکنون در اعتماد بهنفس امروزی نخبگان سیاسی و سرمایهگذاران اقتصادی و
نیز ضرباهنگ تحرکات دیپلماسی این کشور هویدا شده است.
روزنامه ایران 16بهمن 93
مطلب
را به بالاترین بفرستید:
مطلب را به آزادگی بفرستید:
بازگشت به صفحه نخست