ویژه نامه مسئله ملی
مسئله ملی در
ادبیات حزب توده ایران
جنبشِ
دوم بهمن در تاریخ مبارزات مردم میهن ما جایگاه ماندگاری را بهخود اختصاص
میدهد. روز
۲
بهمنماه سال
۱۳۲۴،
در گردهماییای باشکوه در شهر مهاباد که به ابتکار حزب دمکرات کُردستان
برپا شده بود، طی قطعنامهیی، تشکیل حکومت خودمختار کُردستان، در چارچوبِ
ایران، و بهصدارتِ رفیق شهید قاضی محمد اعلام گردید. این جنبش، بنا
بهتصریح تمامی تاریخنگاران و پژوهشگران مترقی، “ یک نقطهتحول بنیادین
در تاریخ خلق کرد” و دربردارندهٔ دستاوردهای پرارزش برای مبارزه سراسری ضد
استبدادی و ضدامپریالیستی و الغای ستمملی در میهن ما و نیز منطقه
خاورمیانه بوده و هست.
*
جنبشِ دوم بهمن، ماهیت و سنتهای انقلابیِ آن
حکومت ملی و خودمختار کُردستان، که دستاوردِ جنبش دوم بهمن محسوب میشود،
سرآغاز تحولی تاریخی در مبارزهٔ خلق کُرد و نیز مبارزه در راه برابریِ حقوق
خلقها در چارچوب ایران بهشمار میآید. این جنبش، در درجهٔ نخست، با صراحت
و قاطعیت تمام، مسئلهٔ ملی بهطورِعام و مسئلهٔ ملی در کُردستان را بخشی
جداییناپذیر از جنبش انقلابی و دمکراتیک سراسری مردم ایران ارزیابی و
معرفی میکرد. بهعبارت دقیقتر، حل مسئلهٔ ملی را در بطنِ مبارزهٔ سراسری
میدید، و راهحل الغایِ ستمملی را در پیوند ناگسستنی با پیکارِ سراسری
مردم ایران برضد استبداد، واپسماندگی، و امپریالیسم میدانست!
بهعلاوه، جنبش دوم بهمن به سلطهٔ انحصاری و سنتیِ طبقهٔ فئودال- عشایر بر
جنبشِ آزادی ملی خلق کُرد نقطهٔ پایان نهاد و نمایندگانِ خلق را در صف و
سنگر مقدم مبارزه وارد کرد. جنبش دوم بهمن و حکومتِ ملی و خودمختار
کُردستان، شناختِ صحیح و ارزیابیای درست از دوستان و دشمنان خلق کُرد
داشت. جنبش دوم بهمن تکیهگاهش را در داخل کشور، نیروهای راستین مبارز در
راه عدالت اجتماعی و آزادی و در رأس همه حزب تودهٔ ایران معرفی میکرد و در
عرصهٔ جهانی، اردوگاهِ سوسیالیستی و تمامی نیروهای ترقیخواه و صلحدوست را
پشتیبان واقعی و صادق خود میشناخت. در حقیقت، جنبش دوم بهمن بیانگر ارادهٔ
خلق کُرد برای الغایِ ستمملی و پیوند ناگسستنی با جنبش سراسری مردم ایران
برای نیل به آزادی، پیشرفت اجتماعی، استقلال ملی و تضمین حق حاکمیت ملی بود
و ماهیتِ عمیقاً مردمی و ضد استعماری داشت. رفیق شهید علی گلاویژ، در
ارزیابیِ ماهیت و معرفی سنتهای انقلابی جنبش دوم بهمن، با تأکید یادآوری
میکند: ”بهویژه کسانی که با تاریخ گذشتهٔ خلق کُرد آشنایی دارند بهروشنی
پی میبرند که جنبش
۲
بهمن با ایجاد یک چنین چرخشی در سرنوشت کُردستان و با پیریزیِ اصول عمدهٔ
جنبش معاصر کُرد بزرگترین خدمت را به خلق کرد انجام داده است. حکومت ملی
کُردستان گرچه بیش از یازده ماه نپایید و با تهاجم ارتجاع ایران سرنگون
گردید، ولی بدون بیم از مبالغه باید این واقعیت را تکرار کنیم که این
دورانِ کوتاه با روح دمکراتیک، محتوی انقلابی و سمتگیریِ درست خود... به
نسلهای امروز و آیندهٔ خلق کُرد یگانه راه آزادی را نشان داد.”۱
*
دستاوردهای حکومتِ ملی و خودمختارِ کردستان
گرچه جنبش دوم بهمن با حملهٔ ارتجاع و امپریالیسم خیلی زود در خون غرقه
شد، با اینهمه، حکومت ملی و خودمختار کُردستان در مدت زمانی کوتاه، در خلال
موجودیتِ یازدهماههاش، تحولهایی بنیادین بهسودِ منافع مردم بهخصوص
دهقانان و زحمتکشان شهری بهوجود آورد. زمینهای برخی از فئودالهای فراری
مصادره شد، بهمنظورِ رهاییِ دهقانان از یوغ مناسبات اربابرعیتی، در گام
نخست در نسبتِ تقسیم محصول، بهسودِ دهقانان تجدیدنظر شد، نقشهٔ نخستین
مؤسسههای صنعتی در کُردستان تهیه گردید، نخستین کانونهای آموزش و بهداشتِ
رایگان برای تودهها بهوجود آمد، ایستگاه رادیوییِ کُردستان آغاز بهکار
کرد و مطبوعات و نشریههای متعدد انتشار یافت و چاپخانه تأسیس شد، برای
زنان در جامعه و خانواده حقِ مساوی تأمین گردید، و افزون بر اینها، به
اقدامهای مترقی دیگری دست زده شد که روح زندگی و پیشرفت را در جامعهٔ سنتی
آن روز کُردستان ایران دمید. در کنارِ این دستاوردها، محتوا، ماهیت،
ویژگیها، و خصلتِ جنبش دوم بهمن، تجربهها و اندوختههای مبارزاتی پرارزشی
بهشمار میآیند که به همه خلقهای ایران تعلق دارند و چراغ رهنمایِ پیکار
کنونی با ستمملی، نابرابری، و استبداد ولایی است.
*
تجربههای تاریخ، جنبشِ معاصر کُرد، و منافعِ مشترک خلقهای منطقه
مبارزه برای حق تعیینِ سرنوشت و الغایِ ستمملی در منطقه خاورمیانه و
مبارزه برای رهایی از بندهای امپریالیسم، و پیکار با ارتجاع و پیامدهای
اقتدار اسلام سیاسی، باهدفِ تأمین عدالتِ اجتماعی، آزادی، حق حاکمیت ملی، و
تضمینِ پیشرفت اجتماعی مستقل و دمکراتیک، هدف های واحدی را دنبال می کند.
این مبارزه، مبارزهیی است که در طول چند دههٔ اخیر نیروهای مترقی و
صلحطلب در صف نخست آن جای داشتهاند، و در رویارویی با امپریالیسم،
ارتجاع، و همه نیروهای ضدمردمی و نوستیز که در مهار و نابودیِ آن سعی
داشتهاند، رزمیدهاند. تحولهای اخیر منطقه و پیدایش جریانهای
ارتجاعیای نظیر داعش و رقابتهای تنگاتنگ و نفسگیر منطقهای که
امپریالیسم- بهویژه امپریالیسم آمریکا- در چارچوب طرح خاورمیانه جدید عامل
و برانگیزانندهٔ آنها هستند، بر سمتِ مبارزه و تعیینِ شعارهای جنبشهای
رهاییبخشملی و نیروهای سیاسی، از جمله جنبش معاصر کُرد، تأثیر معینی
داشتهاند. ازاینروی، مراجعه به برخی تجربههای تاریخی، بهخصوص برای
مبارزان خلق کُرد و همه مبارزان راه الغای ستمملی و ضداستبدادی و مترقی
میهن ما، خالی از فایده نخواهد بود.
با پایان جنگ جهانی اول و پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، کشورهای
امپریالیستی، بهویژه انگلیس و فرانسه، برای مقابله با انقلاب اکتبر،
توجهشان را بیشازپیش بر محاصرهٔ اتحاد شوروی از راه خاورمیانه متمرکز
کردند. دراثنای جنگ اول، انگلیس و فرانسه با شکست دادن آلمان، پیمان
“سایکس- پیکو” را بهمنظورِ شکل دادن به مرزهای جدید جغرافیایی در
خاورمیانه و شرق مدیترانه امضا کردند. بهموجب این پیمان، منطقهٔ زیرِ
نفوذِ انگلیس میانرودان (یا بینالنهرین، عراق کنونی) و حاشیهٔ خلیجفارس
را شامل میشد. فرانسه نیز بر منطقهیی شامل سوریه، قسمت کُردنشینِ جنوب
شرقی امپراتوری عثمانی (ترکیه کنونی) و لبنان چنگ میانداخت. منطقهٔ فلسطین
در این تقسیمبندی- با حفظِ حقِ اعمالنفوذ انگلیس و فرانسه بر آن- منطقهٔ
زیرِ نظارتِ بینالمللی شناخته میشد. انقلاب اکتبر و مولود آن، دولت
نوبنیادِ شوروی، قَدَرقدرتیِ استعمار را در منطقه بهچالش میطلبید، و
حمایت خلقها از این انقلاب و آرمانهای آن، خطری برای تضمینِ نفوذ
استعمار، بر پایهٔ پیمانِ “سایکس- پیکو”، دانسته میشد. برای نخستین بار
این حکومت شوروی بود که پرده از راز این پیمان برداشت، و بهسودِ خلقهای
خاورمیانه به اقدامهایی دست زد. در
۱۹۲۰،
بر اساس پیمان [صلح] “ورسای”، و با اعمال فشار از سوی امپریالیسم فرانسه و
انگلیس، پیمان “سور” امضا شد. هدفِ پیمان “سور”، تقسیمِ امپراتوری عثمانی
به دولتهای متعددِ کوچک و زیرِفرمانِ امپریالیسم در این محدوده بود، چنان
که این دولتها به وسیلهیی برای فشار وارد آوردن بر شوروی تبدیل گردند.
هدف واقعی انگلیس و فرانسه جلوگیری از گسترشِ آرمانها و آثار انقلاب اکتبر
بود. سیاست خفه کردن و نابودیِ انقلاب اکتبر از راه محاصرهٔ جغرافیاییِ آن،
بهشکل دیگری، در میهن ما و با روی کار آوردن رضاخان بهوسیلهٔ ژنرال
آیرونساید انگلیسی دنبال شد. پیمان “سور”، براثر تحولهای داخلی
بازماندههای امپراتوری عثمانی و فعلوانفعالهای منطقه، پس از مدت کوتاهی
از میان رفت و موضوعیتش را، بر اساس پیمان “لوزان”، از دست داد. پس از
پیمان “لوزان”، اعمال فشار بر خلق کُرد در ترکیه افزایش یافت و سرکوب و
امحایِ سیستماتیک خلق کُرد در برنامه دولت ترکیه قرار گرفت. پس از اجرای
پیمان “سایکس- پیکو” و اشغال عراق کنونی از سوی انگلیس، قیامهای پرشماری
در عراق بر پا شد، که کُردها بهطورعمده در آنها شرکت داشتند. آنچه در
پیمان “سایکس- پیکو”، و بعداً در پیمان “لوزان”، برای انگلیس و فرانسه و
تمامی امپریالیستها از اهمیت برخوردار بود، جز نفت و تضمینِ سلطه بر منابع
نفتی خاورمیانه چیز دیگری نبود. در
۱۹۲۶،
بین انگلیس، عراق و ترکیه معاهدهیی به امضا رسید که بهموجب آن مسئلهٔ
نفت، بهویژه در منطقهٔ موصل، به نفع انگلیس حل و فصل گردید. در این خصوص
عبدالرحمن قاسملو در کتاب “کُردستان و کُرد” با اشاره به تاریخ مبارزهٔ خلق
کُرد در عراق، مینویسد: “بعد از جنگ اول تا به امروز دولتهای بزرگ
امپریالیستی سعی در پراکندن تخم نفاق و اختلاف ملی نموده و خود را دلسوز و
وکیل مدافع خلق کُرد نشان دادهاند، تا از این طریق جنبش آزادیخواهانهٔ
ملی را دچار تشتت نمایند. برای اثبات صحت مطالب فوق کافی است به سیاست
بریتانیا در عراق و ترکیه بعد از جنگ اول جهانی، سیاست بریتانیا و فرانسه
در عراق و سوریه در فاصلهٔ دو جنگ بزرگ جهانی و همچنین سیاست ایالاتمتحده
آمریکا در ایران و عراق بعد از جنگ دوم نظری بیفکنیم. لازم به یادآوری است
که سیاست موذیانهٔ امپریالیستها در بسیاری از موارد موجب عدم پیروزی
مبارزهٔ آزادیبخش خلق کُرد شده است. تجربیات چندین سال مبارزهٔ خلق کُرد و
تجارب مبارزه خلقهای دیگر در عصر حاضر درسهای مهمی دراینباره به ملت
کُرد آموخته است. شاید کمتر ملتی را بتوان یافت که بهاندازه خلق کُرد خون
داده و رنج و محنت کشیده باشد تا بتواند دشمن اصلی خود یعنی امپریالیسم را
بشناسد.”۲
قاسملو در ادامه میافزاید: “از جنگ جهانی اول سرنوشت خلق کُرد با نفت...
گره خورده است. بدین ترتیب کُردستان به علت وجود منابع سرشار نفتی هر روز
درنظر کشورهای سرمایهداری اهمیت بیشتری کسب میکند.”۳
در پرتو این واقعیتهای تاریخی، بهتر و دقیقتر میتوان به برخی تحولها و
رخدادهای منطقهای، بهویژه سیاست و تبلیغات هدفمند امپریالیسم (آمریکا و
اتحادیه اروپا) پی برد. مداخله در امور داخلی کشورها و هدفهای استعماری نه
پدیدهای تازه و نه مبحثی متعلق به گذشته است، بلکه محتوا و هستهٔ اصلی
سیاستهای امروزی امپریالیسم را تشکیل میدهد. در این میان ارتجاع منطقه و
رژیمهایی مانند رژیم ولایتفقیه با اعمال ستمملی و سرکوب، عملاً بهسود
مقاصد امپریالیسم گام برمیدارند. اِعمالِ ستمملی به هر شکل، همسویی با
سیاست امپریالیسم در منطقه و طرح خاورمیانه جدید قلمداد میشود.
*
الغایِ ستمملی، و پیوندِ آن با مبارزهٔ ضدِ دیکتاتوری
همانگونه که پیشتر اشاره شد، جنبش دوم بهمن راهگشایِ مبارزه کنونی خلق
کُرد برای الغای ستمملی و برابریِ حقوق در میهن ماست. تجربه و دستاورد
عمدهٔ جنبش دوم بهمن، تأکید بر پیوند میان مبارزه سراسری خلق و پیکار برای
الغای ستمملی و همه مظاهر آن است. در مرحلهٔ کنونی، بهویژه باید بر این
مهم پا فشرد، زیرا با تقویت و تحکیم رابطه میان مبارزهٔ سراسری و پیکار ملی
و حلِ مسئلهٔ ملی، در مسیرِ تقویت و بازسازیِ جنبشِ مردمی و احیایِ بدنهٔ
اجتماعی آن برضد ارتجاع و استبداد ولایی و بهسودِ عدالت اجتماعی، آزادی و
استقلال ملی گامهایی مؤثر بهپیش برداشته میشود. خلق کُرد مانند دیگر
خلقها، در این مبارزه نقش پررنگ داشته و دارد.
دست یافتن به عدالت اجتماعی و آزادی بدونِ مبارزهٔ پیگیر برضد ستمملی و
شکلهای آن، به سرانجام مطلوب نمیرسد، و درعینحال، پیکار در راه الغای
ستمملی و برابریِ کامل حقوق خلقهای ایران، بدونِ پیوند با مبارزهٔ سراسری
ضداستبدادی به پیروزی نخواهد رسید!
۱.
اسناد و دیدگاهها، انتشارات حزب تودهٔ ایران، صفحهٔ
۹۵.
۲.
کُردستان و کُرد، عبدالرحمن قاسملو، چاپ اول
۱۹۹۶،
آپیک، صفحهٔ
۲۹۰.
۳.
همان، صفحهٔ
۲۹۱.
به نقل از «نامه مردم»، شماره
۹۶۴،
۲۲
دی ماه
۱۳۹۳
مطلب
را به بالاترین بفرستید:
مطلب را به آزادگی بفرستید:
بازگشت به صفحه نخست