از سرنگونی
سلطنت استبدادی تا استقرار جمهوری ملی و دمکراتیک
( برخی نکات در باره شکل ، فرم و ماهیت دولت )
رفیق زنده یاد منوچهر بهزادی
اینکه
مسئله ی تاکتیک و استراتژی و مرز و پیوند بین آن ها ، در جنبش انقلابی
ایران بیش از پیش حائز اهمیت می شود ، کاملا طبیعی است . رشد جنبش انقلابی
ایران ، مسئله ی تاکتیک و استراتژی جنبش را از بحث تئوریک مجرد خارج ساخته
و در دستور عمل روز قرار داده است . ابهامات و سردرگمی هایی هم که در این
زمینه ، از نظر تئوریک و انطباق تئوری بر شرایط خاص ایران ، در بین نیروهای
اپوزیسیون دیده می شود ، در واقع نتیجه ی بحث گرم در این زمینه است که بروز
می کند . پرداختن پیگیر حزب ما به روشن ساختن مسئله ی تاکتیک و استراتژی
جنبش انقلابی ایران نیز ناشی از همین ضرورت است .
در پیوند نزدیک با مسئله ی تاکتیک و استراتژی جنبش انقلابی ایران ، بحث در
باره ی شکل دولت آینده ی ایران ، پس از سرنگونی شاه ، نیز گرم شده است . و
این هم طبیعی است . جنبش انقلابی ایران می کوشد و باید بکوشد که آن شکلی از
دولت را ، که تسریع کننده ی تحقق هدف های تاکتیکی و استراتژی باشد ، بیابد
و تحقق بخشد . ولی در این زمینه هم بحث ها خالی از ابهام و سردرگمی نیست .
به همین جهت کوشش ما در این مقاله آن است که نخست مسئله را از نظر تئوریک (
تا آنجا این بحث تئوریک رهنمودی برای بحث ما در مورد ایران می تواند باشد و
نه بحث همه جانبه در باره ی تئوری دولت ) توضیح و سپس وضع خاص ایران را در
این زمینه بررسی کنیم .
شکل ، نوع و ماهیت دولت
در مسئله ی شکل ، نوع و ماهیت دولت ، تمایز و پیوند آن ها با یکدیگر و
چگونگی برخورد جنبش انقلابی و قبل از همه حزب طبقه ی کارگر به آن ها ، از
نظر تئوریک به طور عمده دو نظریه ی نادرست در بین نیروهای اپوزیسیون ایران
وجود دارد :
نظریه ی اول مربوط به کسانی است که عملا شکل دولت را مطلق می کنند . یعنی
تصور می کنند که اگر مثلا سلطنت از بین برود و جمهوری جای آن را بگیرد ،
مسئله ی نوع و ماهیت دولت هم حل شده است . به سخن دیگر گویا صرف از بین
رفتن سلطنت و استقرار جمهوری بخودی خود استقرار حاکمیت خلق را به همره دارد
.
نظریه ی دوم مربوط به کسانی است که برای شکل دولت اصولا نقشی قائل نیستند ،
یعنی معتقدند که چون دولت - تا زمانی که دولت پرولتاریائی بوجو نیاید -
ابزار حفظ حاکمیت طبقه ی استثمارگر بر طبقه ی استثمار شونده است ، لذا این
که چنین دولتی ، چه شکلی داشته باشد ، برای طبقه ی کارگر و سایر زحمت کشان
فرقی نمی کند .
برای درک صحیح مسئله نخست به تعریف مفاهیم شکل ، نوع و ماهیت دولت می
پرازیم و سپس محتوی آن ها را تشریح می کنیم :
دولت از نظر ماهیت خود ، ابزار حفظ حاکمیت یک طبقه بر طبقه ی دیگر است .
حتی دولت پرولتاریائی مشمول این تعریف عام می شود . البته با این فرق اساسی
که دولت پرولتاریائی ابزار حفظ حاکمیت اکثریت زحمتکش بر اقلیت استثمارگر
است و دولت غیر پرولتاریائی ابزار حفظ حاکمیت اقلیت استثمارگر بر اکثریت
استثمار شونده .
نوع دولت بیان کننده ی محتوی و ماهیت طبقاتی دولت است و با فرماسیون های
اقتصادی اجتماعی جامعه تطبیق می کند ، مانند : دولت برده داری ، دولت
فئودالی ، دولت بورژوائی و دولت پرولتاریائی .
شکل دولت ، شیوه اعمال قدرت سیاسی طبقه ی حاکم است ، مانند : سلطنت
استبدادی ، سلطنت مشروطه ، دیکتاتوری فاشیستی ، جمهوری پارلمانی بورژوائی ،
جمهوری ملی و دموکراتیک و جمهوری شوروی .
از این تعاریف و انطباق آن ها بر روند تاریخی تکامل دولت نتایج زیرین حاصل
می شود :
شکل این حاکمیت تغییری در نوع و ماهیت دولت نمی دهد . زیرا در طول تاریخ ،
طبقات استثمارگر اشکال بکلی متنوعی برای حفظ حاکمیت و اعمال قدرت سیاسی خود
بکار برده اند : از جمهوری اشرافی برده داری ، که در آن فقط اقلیت ممتاز
برده داران حق رای داشتند ، تا جمهوری دموکراتیک برده داری ، که در آن ، به
غیر از برده ها ، همه از حق رای برخوردار بودند ، از سلطنت استبدادی ، که
در آن پادشاه حاکم مطلق است ، تا سلطنت مشروطه ، که در آن قدرت پادشاه
محدود می شود ، از جمهوری بورژوائی با شیوه ی دیکتاتوری تا جمهوری بورژوائی
با شیوه ی پارلمانی ، همه ی این اشکال اعمال قدرت سیاسی اقلیت استثمارگر ،
که متناسب با سیر تکامل تاریخ و شرایط خاص هر جامعه ای بوجود آمده اند ، در
بهترین حالت ، یعنی در جمهوری پارلمانی بورژوائی ، فقط پوشش ظریف تری برای
استثمار اکثریت زحمتکش اند .
بر این اساس ، تصور این که فقط با تغییر شکل دولت ، می توان نوع و ماهیت آن
را هم تغییر داد ، عمیقا نادرست است .
2_ این که تنوع اشکال دولت در جوامع مبتنی بر استثمار ، تغییری در نوع و
ماهیت دولت نمی دهد ، به هیچ وجه به این معنی نیست که این اشکال در تکامل
مبارزه ی طبقاتی بی تاثیراند و لذا طبقه ی کارگر و سایر زحمتکشان می توانند
نسبت به این اشکال بی تفاوت باشند .
برده داری ، فئودالیسم و سرمایه داری همه نظام های مبتنی بر استثمارند .
ولی فئودالیسم نسبت به برده داری و سرمایه داری نسبت به فئودالیسم ، تحول
بزرگی در تکامل جامعه ی بشری به جلو است . به همین ترتیب اشکال مختلف دولت
در جوامع مبتنی براستثمار ، با اینکه تغییری در نوع و ماهیت دولت به منزله
ی ابزار حفظ حاکمیت اقلیت استثمارگر نمی دهند ، ولی مثلا سلطنت مشروطه نسبت
به سلطنت استبدادی و جمهوری پارلمانی بورژوائی نسبت به سلطنت مشروطه در
تکامل مبارزه ی طبقاتی گامی به جلو بشمار می روند . ملاک پرولتاریا و سایر
زحمت کشان در مورد اشکال اعمال قدرت سیاسی اقلیت استثمار گر آن است که شکل
مفروض تا چه حد به آن ها برای از بین بردن حاکمیت اقلیت استثمارگر ،
استقرار حاکمیت خود و سرانجام از بین بردن حاکمیت طبقاتی و جامعه ی طبقاتی
امکان می دهد . از این جاست که لنین می گوید : پرولتاریا نسبت به " شکل ستم
" به هیچ وجه " بی تفاوت " نیست و " شکل گسترده تر ، آزادتر ، آشکارتر
مبارزه ی طبقاتی و ستم طبقاتی ، کار پرولتاریا را در مبارزه برای از بین
بردن طبقات به طور کلی ، به مراتب آسان تر می کند ."
3_ در ارزیابی برتری یک شکل دولت بر شکل دیگر باید دو نکته را همیشه در نظر
داشت :
نخست اینکه یک شکل پیشرفته همیشه بیان کننده یک نوع پیشرفته ویک شکل عقب
مانده همیشه بیان کننده ی یک نوع عقب مانده نیست . مثلا : زمانی در یونان و
رم قدیم شکل دولت جمهوری ، ولی نوع دولت برده داری بود . و در دوران ما شکل
دولت انگلستان و سوئد سلطنتی است ، ولی نوع دولت در این کشورها سرمایه داری
پیشرفته . دیگر اینکه یک شکل پیشرفته همیشه بیان کننده ی آزادی بیشتر برای
زحمتکشان و یک شکل عقب مانده همیشه بیان کننده ی آزادی کمتر برای زحمتکشان
نیست . مثلا : شکل دولت در شیلی و بسیاری دیگر از کشورهای آمریکای لاتین
جمهوری است ، در حالی که دیکتاتوری فاشیستی در این کشورها برقرار است .
وشکل دولت در سوئد و برخی دیگر از کشورهای اروپائی سلطنتی است ، ولی در این
کشورها بالاترین حد آزادی های بورژوائی دیده می شود .
4_ طبقه ی کارگر و سایر زحمت کشان در درجه اول برای تغییر نوع دولت ، برای
استقرار دولتی که حاکمیت زحمت کشان را تامین کند ، مبارزه می کنند . مبارزه
ی طبقه ی کارگر و سایر زحمت کشان برای تغییر شکل دولت از آن جهت است که
مناسب ترین شکل را برای تغییر نوع دولت و انجام وظائف دولت نوع جدید بیابند
و تحقق بخشند .
از سرنگونی سلطنت استبدادی تا استقرار جمهوری ملی و دموکراتیک در ایران
اینک ببینیم وضع در ایران ، از نظر شکل و نوع دولت و هدف های تاکتیکی و
استراتژی جنبش انقلابی ایران در این زمینه ، از چه قرار است :
در ایران ما با دولتی از نوع بورژوائی ، که ابزار حفظ حاکیت سرمایه داران و
مالکان بزرگ است ، روبرو هستیم . با این ویژگی که دولت ایران با پیوندهای
گوناگونی به امپریالیسم خارجی وابسته است . شکل این دولت طاهرا سلطنت
مشروطه است . با این ویژگی که شاه با سرکوب جنبش خلق ، با مسلط ساختن
سازمان پلیسی و تروریستی ساواک بر حیات جامعه ، با دستبردهای مکرر به قانون
اساسی با تمرکز تمام قدرت قانون گذاری ، اجرائی و قضائی در دست خود ، عملا
سلطنت مشروطه را به سلطنت استبدادی مبدل کرده است .
هدف استراتژیک جنبش انقلابی ایران آن است که دولتی از نوع ملی و دموکراتیک
با سمت گیری سوسیالیستی ایجاد کند ، یعنی دولتی که حاکمیت خلق ، به رهبری
طبقه ی کارگر ، را مستقر سازد ، سلطه ی امپریالیسم را براندازد ، حیات
جامعه را در تمام زمینه ها دموکراتیزه کند و راه را برای نیل به سوسیالیسم
هموار نماید . شکل این دولت جمهوری دموکراتیک است . یعنی آن چنان شکلی که
انجام وظائف چنین دولتی را برای نیل به سوسیالیسم تسهیل می کند . این هر دو
نکته در برنامه ی جدید حزب توده ایران ، حزب طبقه ی کار گر ایران ، تصریح
شده است .
ولی در برنامه ی جدید حزب توده ایران این نکته هم تصریح شده است که برای
نیل به هدف استراتژیک ، یعنی استقرار جمهوری ملی و دموکراتیک با سمت گیری
سوسیالیستی ، نخست می باید سلطنت استبدادی شاه را برانداخت . چرا ؟ لنین به
این سئوال چنین پاسخ می دهد :
" چرا سرنگون ساختن سلطنت مطلقه باید نخستین وظیفه ی طبقه ی کارگر ( روسیه
) باشد ؟ برای اینکه طبقه ی کارگر زیر تسلط سلطنت مطلقه نمی تواند مبارزه ی
خود را در جبهه ی گسترده ای تکامل بخشد ، برای اینکه طبقه ی کارگر نمی
تواند مواضع محکمی نه در زمینه ی اقتصادی و نه در زمینه ی سیاسی بدست آورد
، برای اینکه طبقه ی کارگر نمی تواند سازمان های توده ای استواری ایجاد کند
ودر برابر همه ی زحمت کشان پرچم انقلاب اجتماعی را به اهتزاز در آورد و
برای اینکه طبقه ی کارگر نمی تواند به توده ها بیاموزد که برای انقلاب
مبارزه کنند . فقط در شرایط آزادی سیاسی است که مبارزه ی قاطع تمام طبقه ی
کارگر بر ضد طبقه ی بورژوا امکان پذیر است و هدف نهائی مبارزه هم آن است که
پرولتاریا قدرت سیاسی را بدست آورد و جامعه ی سوسیالیستی را بر قرار سازد .
بدینسان وظیفه روشن است . ولی در اینجا چند سئوال هم مطرح می شود که باید
به آن ها پاسخ داد :
1_ آیا سرنگونی سلطنت استبدادی شاه حتما باید با بر انداختن سلطنت به طور
کلی همراه باشد ؟ به نظر ما نه ، تمایل و تلاش جنبش انقلابی ایران این است
و باید این باشد که سرنگونی سلطنت استبدادی شاه را با بر انداختن سلطنت
بطور کلی ، یعنی این شکل قرون وسطائی دولت ، همراه سازد . ولی می دانیم که
تمایل و حتی تلاش نیروهای انقلابی برای نیل به هدف های تاکتیکی و استراتژیک
به تنهائی کافی نیست . عوامل عینی و ذهنی ، داخلی و خارجی گوناگونی باید با
هم جمع شوند تا تمایل تحقق پذیرد و تلاش به نتیجه برسد . لذا کاملا ممکن
است که حکومت فردی شاه و رژیم ترور پلیسی او از بین برود ولی خود سلطنت هم
چنان تا مدتی باقی بماند .
2_ آیا ممکن است سرنگونی سلطنت استبدادی شاه با بر انداختن سلطنت بطور کلی
همراه باشد ؟
به نظر ما کاملا ممکن است ، زیرا شاه رژیم کنونی را چنان با سلطنت خود ، با
سلطنت خاندان پهلوی با سلطنت به طور کلی یا به قول خودش " نظام شاهنشاهی "
پیوند داده که هر گونه تغییر جدی و اساسی در این رژیم ، به ویژه در آن چه
که مربوط به شیوه ی حکومت است ، به احتمال قوی موجب سرنگونی نه فقط سلطنت
استبدادی شاه ، نه فقط سلطنت خاندان پهلوی ، بلکه از بین رفتن سلطنت به طور
کلی نیز خواهد شد .
3_ آیا سرنگونی سلطنت استبدادی ، همراه با از بین رفتن سلطنت به طور کلی و
استقرار جمهوری به خودی خود به معنی استقرار جمهوری ملی و دموکراتیک است ؟
به نظر ما نه ، چنان که در پیش گفتیم تغییر شکل دولت به هیچ وجه به معنی
تغییر نوع دولت نیست . ممکن است جمهوری به وجود آید ، ولی قدرت حاکمه در
این جمهوری نیز همچنان در دست اقلیت استثمار گر باقی بماند .
4_ آیا استقرار جمهوری ، با شرط از بین رفتن رژیم ترور پلیسی و تامین آزادی
های دموکراتیک برای مردم ، گامی جلوتر از حفظ سلطنت در عین از بین رفتن
رژیم ترور پلیسی و تامین آزادی های دموکراتیک برای مردم نیست ؟
به نظر ما حتما هست . جمهوری دموکراتیک بورژوائی آسان ترین شرایط را برای
تکامل مبارزه ی طبقاتی برای انقلاب اجتماعی به منظور استقرار دولت جمهوری
ملی و دموکراتیک با سمت گیری سوسیالیستی فراهم می کند .
از مطالب فوق این نتیجه حاصل می شود که در شرایط کنونی در برابر جنبش
انقلابی ایران یک وظیفه ی حتمی و مبرم وجود دارد و آن تجهیز و متحد ساختن
وسیع ترین نیروهای ممکن برای سرنگون ساختن رژیم استبدادی شاه است .زیرا فقط
در این صورت است که می توان برای خلق ، برای زحمت کشان برای طبقه ی کارگر
این امکان را فراهم آورد که مبارزه ی خود را برای استقرار جمهوری ملی و
دموکراتیک با سمت گیری سوسیالیستی گسترش دهند و به پیروزی رسانند .
چرا تکیه ی مکرر بر روی این وظیفه لازم است ؟ زیرا در دوران اخیر مائوئیست
ها برای آن که سازش خائنانه ی خود را با رژیم شاه بپوشانند ، برای آن که
نیروهای جوان انقلابی را از تمرکز مبارزه برای سرنگون ساختن رژیم استبدادی
شاه باز دارند ، با " تئوری " جدیدی به میدان آمده اند مبنی بر این که گویا
در حال حاضر باید برای " جمهوری دموکراتیک نوین " مبارزه کرد و کسانی که
شعار سرنگونی رژیم شاه را می دهند ، می خواهند از مبارزه در این راه سرباز
زنند ، لذا دادن این شعار و به ویژه تمرکز تمام نیروها برای تحقق آن
ارتجاعی است ! سفسطه ی آشکاری است برای حفظ رژیم شاه . ولی با این همه این
چپ نمائی می تواند در آن نیروهای جوانی که تمایز و پیوند بین هدف های
تاکتیکی و استراتژیک ، تفاوت و پیوند بین شکل و نوع دولت را بدرستی تشخیص
نمی دهند ، موثر واقع شود و آن را به بیراهه ی کم بها دادن به شعار سرنگونی
رژیم استبدادی شاه بکشاند . لذا باید گفت و تکرار کرد و مستدل نمود که :
سرنگونی رژیم استبدادی شاه شرط مقدماتی و اصلی برای استقرار جمهوری ملی و
دموکراتیک در ایران است .
سرچشمه : دنیا نشریه سیاسی و تئوریک کمیته ی مرکزی حزب توده ایران شماره
11 بهمن ماه سال 1354
نوید نو از رفقایی که بازتایپ این نوشتار را بعده
داشته اند صمیمانه سپاسگذاری می کند .
مطلب
را به بالاترین بفرستید:
مطلب را به آزادگی بفرستید:
بازگشت به صفحه نخست