نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

2014-11-14

نویدنو  22/08/1393 

 

 

 

داعش ودیدگاه ها -2

داعش از کجا شکل گرفت؟

جنبشی برخواسته از واقعیت های عراق

سیدعلی موجانی

دیپلماسی ایرانی: سیدعلی موجانی پژوهشگر حوزۀ تاریخ روابط خارجی و خاورمیانه در نشست علمی بررسی چگونگی شکل گیری داعش و محیط راهبردی منطقه که در محل انجمن علوم سیاسی برگزار شد، به بررسی شکل گیری پدیده داعش برگرفته از سه تفکر، بعثی، تصوف و تشیع_ مشعشیان_ پرداخت. آنچه در ادامه می آید متن سخنان او در این نشست است:

اگر قرار است به توصیف پدیده داعش پرداخته شود، ابتدا باید ذهنیت خود را از حوادثی که منجر به سقوط موصل شد را پاک کرده به دو یا سه سال قبل در عراق بازگشته و به سهم هر یک از گروه ها و افرادی که در این پدیده سهم دارند، نگاهی انداخته شود.

1.           اصولگرایان بعث عراق و سوریه :

به نظر می رسد بخش قابل ملاحظه ای از سهم این گروه به بعثی ها مربوط می شود که به عنوان یک پدیده اصلی باید مورد توجه قرار گیرد. وقتی صحبت از بعث می شود باید از سه تفکر متفاوت صحبت شود. این تفکر، جریان سنتی است که حزب بعث را به وجود آورد. عفلق و بیطار اندیشه های بعث را مطرح کرده و آن را در تقابل با دولت عثمانی نه در تقابل با مفهوم دولت اسلامی مطرح می کردند. نقد آنها بر این بود که چرا خلیفه غیر عرب است و چرا زبان این قلمرو خلافت غیر عربی است. از این رو به تقابل با نظام عثمانی پرداختند. ریشه این افکار نیز به اتحاد اسلام و ایجاد شکل واحدی برای قلمرو اسلامی باز می گردد. از سیدجمال الدین تا کواکبی همه سعی داشتند در این راستا حرکت کنند. همزمان با ظهر بعث سه جنبش دیگر هم به وجود آمد که در کنار آنها چنین هدفی را دنبال می کردند. جریان وهابیان نجد که باور سلفی داشته و بعد از دولت اول وهابیان نجد شکل گرفتند. آنها بر این عقیده بودند که خلافت باید به قلمر اصلی و خاستگاه آن یعنی شبه جزیره بازگردد. جریان دیگر سنوسی های لیبی یعنی بخشی از متصوفه بود. امروز وقتی صحبت از نقش بندیان یا گرایش های طریقی که در کنار داعش عمل می کنند، می شود، این اسم _ سنوسی ها_ حائز اهمیت است. جریان دیگر که در مقابل عثمانی ها قیام کردند، جنبش ملی سودانی، یا جنبش آخر الزمانی بود. آنها به دنبال منجی بودند که آن را در ظهور مدی سودانی مشاهده کردند. از این رو این جنبش ها جریانی را بر خلاف نظام حاکم و رایج _ عثمانی _ نمایندگی می کردند. به همین خاطر بعث به این نتیجه رسید که عروبیت باید به دلیل قدمتی که حتی قبل از اسلام دارد، مبنایی برای حرکت قرار گیرد. این حرکت ها نیز مگر در قالب انقلاب ها و آن هم بر اساس نوعی بیداری و توام با خشونت و خونریزی باشد. این تفکر بعد از تشکیل دو دولت بعثی عراق و سوریه به خاطر حضور شعبی از بعثی ها در درون قدرت، کنار زده شده و شاهدیم حتی عفلق و بیطار نیز عملا از صحنه تاثیرگذاری بر روند حزب بعث چه در سوریه و چه در عراق، خارج شدند. اما این جریان همچنان باقی مانده هایی داشت. به نحوی که در یک مقطع تاریخی یعنی مقارن با سال های انقلاب اسلامی ایران به یک تحول اساسی و بنیادین رسیده بود. در ژانویه 1970 حزب بعث، برای نزدیکی با بعث سوریه، مفهوم عروبیت و سوسیالیسم را در کنار هم قرار داد. در این سال مجموعه مذاکراتی صورت گرفت، به نحوی که عفلق به بغداد دعوت شد. دو دولت حسن البکر و حافظ اسد در فاصله 24 تا 26 اکتبر 78 به این نتیجه رسیدند که دولت مشترک تشکیل داده تا ایده عفلق که 40 سال قبل مبنی بر دولت مشترک را مطرح کرده بود، پایه ریزی کنند. عفلق اعتقاد داشت جدال تاریخی میان دمشق و بغداد منجر به عدم سیطره عروبیت به عنوان یک بنیان اساسی در دنیای اسلام شود. به همین خاطر برای گذار، باید این دو در کنار هم یک حکومت را تشکیل دهند. بنابراین در اکتبر 78 قرار شد که چند ماه بعد یک دوره گذار شش ماه با مرکزیت دمشق و رهبری جناح سوری حزب بعث و شخص حافظ اسد شکل بگیرد و طی آن وزارت خارجه، ارکان استخبارات و نظامی با یکدیگر اقدام و ساختار متحد و اقلیم به وجود آید. عبارت اقلیم را امروز در بیان خلافت و قلمروی که داعش تعریف می کند، مشاهده می کنیم. بنا به دلایلی این اتفاق نیافتاد.

بعد از آن طبیعتا برای صدام که قدرت قابل ملاحظه ای در درون شبکه بعث عراق به دست آورده بود، دنبال کردن سیاست های تحت لوای دمشق امکان پذیر نبود. از این رو در مجلس کناره گیری البکر، او سخنرانی کرده و بسیاری از فرماندهان را متهم به خیانت کرد. کودتایی اتفاق افتاد که در تقابل با جریان اصولگرایی بود. جریان اصولگرا با وجود اینکه آسیب جدی را از تصمیم صدام حسین خورده بود، اما تاثیری اساسی گذاشت. بدین صورت که آنها از عراق خارج شده و تحت عنوان بعثی های متوازن یا معارض در خارج از قلمرو عراق شورع به ادامه فعالیت و ادامه روند تفکر و بازاندیشی کردند. اما مجالی پیدا نکردند، تا اینکه در سال 2003 که شرایط عراق تغییر و صدام سقوط کرد.

اتفاقات زیادی برای به قدرت رسیدن آنها به وجود آمد. نمونه آنها ایاد علاوی یکی از نمایندگان این تفکر است. همچنین نفر اول کربلا در انتخابات 2010 مجلس یک شخصیت کاملا بعثی است. آنها توانستند از دوران پسا صدام با توجه به انیکه بخش قابل ملاحظه ای از آنها شیعی و علوی بودند، استفاده کنند.

عناصر بازمانده از دوران صدام:

آنها دسته ای از افسران رده های میانی حذف شده در جریان بعثی زدایی بودند که به صورت رها و سرگردان در نظام عراق حضور داشتند و به دلیل محدودیت هایی ایجاد شده برای آنها، مجبور به حضور در همان شبکه عشیره ای و سیستمی خودشان بودند. بعضی از آنها گردان های مقاومت را به وجود آورده و برخی عملا به سمت جریان های اسلامی و ضد اشغال گرایش پیدا کردند. به دلیل روابط خونی و عشیره ای وارد فرایندی شدند که به سرعت توانستند بر سیستم نظامی مستولی شوند. در اینجا نقش عزت ابراهیم الدوری به عنوان شخصیت برجسته و تاثیرگذار قابل توجه است.  

بعثی های سوریه در لبنان:

نیروی سوم که از جنس عراقی نبوده و سوری بودند، اما با آنها یک سفره شده و پدیده  عجیب دوران تاریخ معاصر خاورمیانه است، نیروهای استخبارات امنیتی بعثی در لبنان بود. پس از آنکه در مارس 2005 رفیق حریری ترور شد سازمان ملل تصمیم به خروج این نیروها از لبنان گرفت. به شهادت تمام افرادی که در مسایل لبنان کار کرده اند، یکی از نیروهای خاص که خارج از چارچوب های ارتش و حزب بعث سوریه عمل می کرد، این گروه بود. این گروه مستقیم با سیستم مخابرات سوریه در ارتباط بوده و گاهی هم می توانست بر سیستم مخابرات سوریه اثرگذار باشد. لبنان حیاط خلوتی برای آنها بود و حدود 15 سال بر لبنان سیطره داشت. نمی توان این شبکه را پاک و منزه دانست. سیستمی که حتی برای سوریه هم مشکل ایجاد کرده بود. دولت سوریه موظف به خارج کردن این نیروها از لبنان شد. ابتدا آنها را به جبل عامل فرستادند اما به دلیل فشارهای سیاسی، مجبور شدند به داخل سوریه بیاورند. اما به دلیل فساد بیش از حد دولت سوریه نه می توانست آنها را پراکنده و نه می توانست جذب کند. بهترین مکان برای این نیرو که  تصادفات بسیار نا امن هم بود، رفتن آنها به کنار مرزهای عراق است. این نیروها به منطقه رقه و دیرالزور مستفر شده و امنیت مرزهای آنجا را بر عهده گرفتند. این مرزها همزمان با پدیده انتقال جهادی ها مواجه شده و فضایی برای ارتباط با شبکه های بعثی را فراهم آورد. از سال 2007 شاهد شدیدترین نوع انفجارها و عملیات ها در عراق هستیم. ضرقاوی را می توان پدیده همین سال به حساب آورد. این شبکه بسیار موثر عمل کرد و توانست صرف نظر از یک مجموعه عملیات های متنوع و متعدد، به راحتی در درون سیستم های جهادی وارد شود. کمی به عقب باز می گردیم صدام پس از شکست در جریان جنگ کویت، مشی سیاسی خود را عوض کرد. او در ابتدا به عنوان سیف العرب و در نقش خالد بن ولید خود را مطرح می کرد. اما از این سال به بعد و پس از سرکوب انتفاضیه شیعیان در شعبانیه 1991، تصمیمات اساسی در ارتباط با شبکه های اسلامگرا گرفت. کلمه الله اکبر بر روی پرچم عراق نقش بست و شبکه های فلسطینی چپ حذف شدند. از سال 2001 در تمامی بنانیه های صادر شده از آیات و عبارات قرآنی استفاده می شد که بن لادن استفاده می کرد. پس گرایش به بهره گیری از ابزار اسلامی و فرایند القاعده در دنیای اسلام و استفاده از پتانسیل آن در دستور کار دولت بعث عراق قرار گرفت. حتی پس از سقوط، صدام در دادگاه ریش گذاشته و قرآن در دست می گرفت. پس از آن اولین نمونه از جریان با ریشه بعثی به تشکیل مجلس شورای مجاهدین در اول دسامبر 2005 در عراق بر می گردد.  در این زمان شخصی اعلام حضور و اعلام کرد که خواهان ایجاد کشور اسلامی عراق است. او خودش را ابو عمر بغدادی حاکمی الحسنی معرفی کرد. مدیر عملیات این شبکه نیز کسی جز ضرقاوی نبود. بر اساس اطلاعات منتشر شده ضرقاوی کشته شده و جانشین او ابوحمزه مهاجر شد که قائله الجهاد در سرزمین دجله و فرات را به وجود آورد. عبارت دجله و فرات را باید به لحاظ ترم، معادل سازی کرد: دجله با عراق و فرات با سوریه. ابوحمزه مهاجر و ابوبکر بغدادی در زندان بوکا هم سلولی ضرقاوی بودند. پس از آن نیز ابوعسامه عراقی به وجود آمد. او یکی از افسران بعث در دوران صدام بود. او مهمترین جریان یا حلقه مفقوده داعش با شبکه بعث است.

1.           تصوف و داعش:

تصوفی که امروز در کنار داعش می جنگد را می توان به سه دسته اصلی تقسیم کرد.

1.           شبکه طریقتی  قفقازی: اگر نگاهی به عملیات های سال 2001 تا به امروز که القاعده و سلفی ها انجام دادند، بیاندازیم، نقش چچنی ها و داغستانی  ها را مشاهده می کنیم. حتی قبل از القاعده با پدیده چچنی ها مواجه هستیم. چچن یا قفقاز شمالی و از نظر روس ها قفقاز جنوی، نقطه بسیار مستعدی برای مقاومت و مبارزه است. ابوحمزه داغستانی، او شومه بخارایی نقش بندی و شیخ شامل، نمادهای مبارزه این منطقه هستند و این شبکه طی صد ساله گذشته مسئولیت و ماموریت را در نظر داشته و برای آن تلاش می کند. با بررسی منابع دوران شیخ شامل به هدف آنها یعنی خلافت اسلامی و ایجاد مفهوم خلافت مواجه می شویم. این یعنی بازتولید مفهوم خلافت. شبکه های طریقتی قفقازی به سرعت توانستند با نقطه های کلیدی داعش ارتباط برقرار کنند. این نقطه ها جایی جز تکیه ها و زوایایی زابکه _ ازبک ها _ یا قفقازی ها که در رقه و دیرالزور وجود داشت، نبود. در ابتدا برخی از آنها به جبهه النصره پیوستند و پس از شکل گیری داعش، و اعلام خلافت، آرمان خود را یافته و به آن پیوستند. توفق داعش این بود که زودتر از دیگران خلافت را عرضه کرد. باید توجه داشت که میان پدیده القاعده و سلفیسم و داعش یک تفاوت عمده وجود دارد.  القاعده برای خود زمین یا قلمروی در نظر نگرفت. این گروه فقط به دنبال جهاد بود. حال این جهاد چه در یمن، چه در چچن، آسیا، آفریقا و حتی اروپا می تواند باشد. اما داعش عمیقا به قلمرو اعتقاد دارد.

2.           بخش دیگر شاخه تصوف، جریان ضد طریقت است که خود به دو پارچه تقسیم می شود. پارچه اول که جریان نسبتا مهمی بوده و امروز در کوبانی شاهدیم، همان پ.ک.ک است. جریانی کاملا کمونیست- سوسیالیسم که به صورت جدی با طریقت و مذهب در تقابل است. آنها به اجتماع معارضان پ.ک.ک و شبکه های وابسته به آن مانند حزب کارگران کردستان کمک کردند. پارچه دوم این جریان در منطقه اورامان است. یعنی منطقه کردستان ایران و پیوست آن تا سلیمانیه. این جریان نه خود را ضد طریقی و نه قادری می دانست و به شدت در تقابل با این دو قرار داشت. از درون این جریان ملا کریکا و پدیده انصارالاسلام به وجود آمد. این شبکه نیز به دنبال تقویت شعائر اسلامی در محیط کردی و از بین بردن طریقتی ها است. جریان دیگر  که بر پدیده داعش موثر است، نقش بندی هاست.

3.           نقش بندی ها: نقطه عطف تاریخ تصوف، بهاالدین نقش بند است. او معتقد بود که تصوف نباید در خلوت باشد و باید از زاویه بیرون آمده و نقش اجتماعی ولو در کنار ظلمه  و کفار ایجاد کند. این زاویه از تصوف نقش بندی به شدت متشرح است. در این میان تصوفی از مکتب بخارا وجود داشته که در قرن دهم هجری در هند شکل تازه ای پیدا کرد.  زمانی که اکبرشاه در هند به دنبال تسامح و ارتباط با تمام جریان های هندی بود، این گروه شمشیر در دست گرفته و به تقابل با اکبر شاه و جنبش مجددی نقش بندی  به رهبری احمد سرهندی یا امام ربانی پرداختند. اینها شبکه اصلی دیوبندی هایی هستند که تا قبل از استقلال پاکستان در بنگال حضور داشتند و پس از آن به پنجاب رفته و هسته مرکزی طالبان این منطقه را تشکیل دادند. ارتباط آنها با کردها بدین صورت است که بزرگترین کسی که طریقه نقش بندی را در منطقه کردی وارد کرد، مولانا خالد نقش بندی بود که 200 سال قبل به این منطقه رفته و آموزهایی را دریافت کرد. گرچه خود اعتقادی به خشونت نداشت، اما شریعت را وارد کرده و در مقابل جریان رفاعی – قادری قرار داشت. از این رو گرایش به سمت شعریفت محوری در جریان نقش بندی از این دوره وارد مناطق کردی شد و اصول و سنت هایی را به وجود آورد که به لحاظ فکری بخشی از آن در داعش فعالیت می کند. این بخش خودش را در تعارض با بیالیه و بارزان می بیند. جایی که به صورت سنتی بزرگان طریقت نقش بندی یعنی خاندان بازرانی قدرت را داشته و حتی حاضر نیستند قدرت سیاسی خود را نیز واگذار کنند.

4.           نقش بندی شاخه عرب: این شاخه در منطقه کرکوک است. منطقه که یکی از مسایل جدی عراق بوده و مشخص نیست جزو اقلیم کردستا باشد یا عراق. این منطقه دائما تغییر بافت جمعیتی داشته است. اعرابی که وارد این منطقه شده به سرعت طریقت نقش بندی را پذیرفته اند. یکی از شخصیت های حامی آنها عزت الدوری است که امروز به استخدام داعش در آمدند.

1.           حضور تشیع در داعش:

برخلاف آن چیزی که تصور می شود، داعش پدیده ای در مقابل تشیع است، اما شواهدی وجود دارد که نشان می دهد، داعش توانسته بر این محیط نیز موثر باشد. چیزی تحت عنوان مفهوم صوفی در عراق وجود دارد که در سوریه نیز گسترش یافته است. تا پیش از صفویه ایرانی ها عجم بودند. صفویه توانسته بود بر مناطق شیعی عراق تسلط داشته باشد. از این رو واژه صفوی در تقابل با ایران در همین قلمرو های شیعی متولد شد و امروز دامنه اش وسیع تر شده است. زمانی که شاه اسماعیل مذهب امامیه را در ایران ترویج داد، در جنوب ایران یعنی خوزستان سید محمد مشعشع اعلام موجودیت کرده و توانست در کسوت حضرت حجت_ اعلام منجی بودن خود_ تاثیر عمیقی بگذارد. شاه اسماعیل مشعشعیان را سرکوب کرد. آنها که از ریشه قبیله قحطانی زبید در نجد بودند در تماس با شیعیان احصا و بحرین که خود را به نوعی سادات می دانستند_ که بعدا معلوم شد نصب آنها مخدوش است _ پراکنده شده و سپس به امار العزیز آمدند. سپس به دیوانه و بعد به کربلا رفتند. محمود حسنی سرخی مرجع شیعی عربی کربلا که در مقابل آیت الله سیستانی قرار گرفت، از این گروه است. این پدیده مستقیما در کنار داعش می جنگید. شاخه دیگر نیز عزی نقش بندی است که هم صوفی و هم سادات بوده و در رقه دیرالزور قرار دارد. البته بر اساس منابع اطلاعاتی صدام مشخص شد که نصب آنها نیز مخدوش است.  این جریان نیز امروز نگاه آخر الزمانی داشته  و معتقد است حجت ظاهر شده است.

نتیجه:

آن چیزی که به عنوان پدیده داعش مطرح می شود، یک جنبش است. جنبشی برخواسته از واقعیت های قومی، عشیره ای، سیاسی و تاریخی این سرزمین است که در قلمرو و سیطره ای که برای خود از گذشته در نظر دارد، حرکت می کند. نمی توان با این جنبش با نگاه اطلاعاتی یا ابزار قدرت خاص برخورد کرد. به طور حتم دستگاه های اطلاعاتی، سلول های بسیار زیادی را در این جنبش شناسایی کرده و بر آن تسلط دارند. اما به این منزله نیست که به صورت کامل توسط فلان شخص، شبکه، سازمان یا دولت هدایت می شوند. این پدیده به لحاظ جامعه شناسی، متاسفانه تاثیرات دراز مدتی خواهد گذاشت.

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: