اسید پاشی ودیدگاه ها
دکتر رضا سراج:
رمزگشایی از لایههای پنهان
سناریوی اسیدپاشی
هرچند اسیدپاشی به ظاهر پدیده ای اجتماعی است که برخی تلاش میکنند در آن
نیروهای مؤمن و ارزشی را متهم کنند، اما در ورای آن مقاصد شوم سیاسی نهفته
است که ارزشهای فرهنگی عزاداری سیدالشهدا (ع) و ماه محرم را نشانه رفته است.
در روزهای اخیر شاهد چند حادثهی اسیدپاشی در اصفهان بوده ایم که اینک با
موج سواری روانی و رسانه ای حول آن می توان گفت به «پروژه اسیدپاشی»
تبدیل شده است. مطالعه تطبیقی تاریخ می تواند به بخشی از ابهامات این موضوع
کمک کند. در سال 1378، تجدیدنظرطلبان، طرح مجلس در مورد اصلاح قانون
مطبوعات و نیروهای معتقد به گفتمان امام و رهبری را مهمترین مانع پروژه
توسعه سیاسی خود می دیدند و اکنون نیز، عده ای طرح حمایت از آمران به
معروف و جبهه جوانان مومن انقلاب را مانعی جدی بر سر راه پروژه ی تغییر
هویت و سیرت انقلاب اسلامی تصور کرده و با همزمانی این پروژه مشکوک به
دنبال از دستور خارج کردن طرح و منفعل کردن جبهه مومن انقلاب هستند. بر این
مبنا در این مقاله کوشیده خواهد شد ابعاد ناپیدای سناریوسازی حول این پروژه
مورد بررسی قرار گیرد.
چندی پیش چند واقعه مشکوک اسیدپاشی به صورت سریالی در اصفهان رخ می دهد و
با موج سواری رسانه های ضدانقلاب و انتشار شایعات بی مبنا پیرامون این
مسئله به تدریج پروژه روانی اسیدپاشی شکل می گیرد. فضاسازی رسانه های
گوناگون به گونه ای هم افزا، بر غبارآلود کردن فضا دامن میزند.
روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز مدعی می شود: «کار حمله با اسید بخشی از
یک بسیج در حمایت از مقررات جدیدی است که هدفش مجازات زنان بدحجاب است.» (1)
بی بیسی فارسی نیز با پیوند دادن این چند حادثه به موضوع حجاب تلاش می
کند مقصر را نیروهای ارزشی جلوه دهد: «قربانی این سوء قصدها، زنانی هستند
که پوشش آنها کمتر از چیزی است که مقامهای حکومتی تأیید می کنند. در
ماهای اخیر محافظه کاران بر لزوم تشدید فشارها در این باره بر شهروندان
تأکید کرده اند. آن ها دولت حسن روحانی را متهم می کنند که در این باره
سهل انگاری می کند.».(2)
نکته ی قابل تأمل سناریوی اخیر، همزمانی کاملاً بحث برانگیز این سلسله
حوادث با بررسی طرح حمایت از آمرین به معروف و ناهیان از منکر در مجلس
شورای اسلامی است. درست در زمانی که در مجلس شورای اسلامی طرحی با هدف
حمایت از امر به معروف و نهی از منکر در حال تصویب قانونی است. چند حادثه و
فضاسازی رسانه ای بر روی آن در شبکه های ماهواره ای، رسانه های اجتماعی
و روزنامه های زنجیره ای، آن را به پروژه ای علیه جریان مؤمن و انقلابی
و یک فریضهی شرعی تبدیل میکند.
در همین ایام، تجمعی در اصفهان در اعتراض به اسیدپاشی ها برگزار میگردد
که شعارهای هنجارشکنانه ی سر داده شده در آن، نشان از پیچیدگی ماجرا دارد.
طرح شعارهایی با موضوع مرتبط دانستن این حوادث با نیروهای ارزشی و بسیجی و
فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر نشان از آن دارد که هدف این مرحله از
سناریو بردن انگشت اتهام به سمت نیروهای انقلابی و ارزشی و متوقف کردن طرح
حمایت از آمرین به معروف است.
جالب اینجاست در این تجمع، مردی زن نما که تلاش میکرد با پوشش زنانه به
تحریک جمعیت به اعتراض بپردازد، بازداشت گردید و از وی ادوات جاسوسی نیز به
دست آمد.
رصد فضای مجازی و رسانه ای نشان می دهد ماجرا به همین جا ختم نشده و
جریانی که به دنبال ماهیگیری از این آب گلآلود است، به دنبال مراحلی دیگر
از این سناریو، همچون فراخوان های مجدد در سراسر کشور و جریان سازی و موج
سواری گسترده تر است.
سناریوی تکراری:
در این میان شباهت هایی میان آنچه که در چندروز گذشته در ورای سناریوی
اسیدپاشی روی داده است با حوادث سالهای 1377 تا 1379 مشاهده می شود. لذا
برای رمزگشایی از سناریوی اخیر اسیدپاشی، به نظر می رسد باید مروری و
بازخوانی هرچند کوتاه بر روند آن سال ها داشته باشیم.
از روزهای پایانی سال 1376 با گسترش مطبوعات زنجیره ای و اجرایی شدن تئوری
فشار از پایین، روند لیبرالیزه کردن جامعه شتاب بیشتری یافت. هواخواهان
لیبرالیسم با القای تردید در باورهای مذهبی، نفی باورها و مقدسات دینی، نفی
عصمت و ولایت امام معصوم و ... توسعه ی فضای لیبرالی و تغییر از بالا را
به انتظار نشسته بودند. آنان که گمان میکردند این اقداماتشان موجب جدایی
مردم از افراد و جریانهای معتقد به نظام اسلامی شده است، خط تردید و کاهش
مشارکت مردم در انتخابات سومین دوره مجلس خبرگان را مورد توجه قرار دادند و
تأکید کردند: «باید کاری کنیم که[ بیشتر از] هفت میلیون رأی از صندوقها
بیرون نیاید.» دلیل این کار آنها این بود که از این طریق بتوانند با
مستمسک قرار دادن مشارکت کم مردم در انتخابات خبرگان، اسلامی بودن نظام و
بخشهای برآمده از آن را فاقد پشتوانه و مقبولیت مردمی نشان داده، با
تبلیغات روانی و فشار از پایین، ضرورت سکولاریزه شدن نظام و انجام رفراندوم
را پی بگیرند.
اما با وجود تبلیغات سنگین جریانهای تجدید نظر طلب، انتخابات سومین دوره
مجلس خبرگان با شرکت بسیار باشکوه مردم برگزار شد و طرح بی اعتبار سازی
نظام دینی با شکست مواجه گردید به طوری که سعید حجاریان از این شکست به
«ریزش در جبهه دوم خرداد» تعبیر نمود. حضور گستردهی مردم در انتخابات
خبرگان (دورهی سوم) و رأی آنها به افراد انقلابی، تجدید نظر طلبان را با
این نگرانی روبرو ساخت که ممکن است این فرآیند در انتخابات بعدی نیز تکرار
شود در نتیجه از این مقطع به بعد آنها مجموعه پروژه های مشروعیت قهقرایی
را که رهاوردی جز تضعیف و بی اعتبار ساختن نظام دینی و تخریب پایگاه
اجتماعی جریانهای ارزشی و رویگردانی مردم از حاکمیت را نداشت با جدیت
بیشتری دنبال نمودند.
پروژه مشروعیت قهقرایی عبارت بود از: «به صفر نردیک کردن اعتبار مسئولان
نظام و ارزشهای آن و اعتماد عمومی به نظام و نهادهای آن از طریق سناریوهای
پیچیده جنگ روانی و مدیریت ادراک و برداشت جامعه توسط رسانه های زنجیره ای»
در همان ایام یکی از عناصر تجدیدنظرطلب که در رأس یکی از وزارتخانه حساس
کشور قرار گرفته بود، در این خصوص گفت: «ما به دلیل شرایط خاص اجتماعی،
تصمیم گرفتیم برای پیروزی بر رقیب، بحث جناحی و خط کشی جناحی را به شکل جدی
تعقیب کنیم و واقعاً جامعه را به قرمز و آبی تقسیم کنیم و زمینه حذف آنان
را برای همیشه فراهم نماییم.» (3)
یکی دیگر از تجدیدنظرطلبان اهداف عملیات مشروعیت قهقرایی را چنین تشریح
میکند: « بعد از دوم خرداد، ثابت شد که نیروهای نظامی و انتظامی به عنوان
سدی رخنه ناپذیر هستند و مانع اهداف ما میباشند. قوه قضائیه و اطلاعات نیز
یک مانع عمده میباشند. صدا و سیما هم با توجه به اینکه حدود نود درصد مردم
از طریق آنها تغذیه میشوند و حدود ده درصد از مطبوعات، لذا بدون داشتن
این رسانه، نمیتوانیم کاری موثر داشته باشیم. اگر دور بعدی ما بخواهیم
آقای خاتمی را انتخاب کنیم یا اگر ایشان نتوانند اهداف ما را تأمین نمایند
و ما بخواهیم شخص دیگری را روی کار بیاوریم، باید به این دستگاهها دست
یابیم و اگر بخواهیم این کار انجام شود باید جوی درست کنیم که مسئولین این
مراکز برای حفظ نظام به عنوان تکلیف کناره گیری کنند و ما در این میان از
فرصت جابجایی و تعویض مسئولین استفاده کرده و کار نفوذ در این دستگاهها را
انجام دهیم.» (4)
بر همین اساس، اولین پروژه از سلسله پروژه های مشروعیت قهقرایی در سیزدهم
شهریور 1377 به اجرا در آمد. در این تاریخ آقایان عبدا... نوری – وزیر کشور
– و عطاء ا... مهاجرانی – وزیر ارشاد- که به خاطر عملکردشان در این دو
وزارتخانه به شدت مورد انتقاد قرار داشتند ضمن شرکت در نماز جمعه و حضور در
محلی که معمولاً نیروهای رزمنده، استقرار داشتند، هنگام اقامهی نماز جمعه،
به خواندن نماز به صورت فرادی پرداختند، این اقدام آنها همراه با جوسازی و
غائله آفرینی عوامل نفوذی موجب به وجود آمدن درگیری شد و درست از فردای آن،
روزنامهها با مستمسک قرار دادن این واقعه، جامعه را به آبی و قرمز، خشونت
طلب و اصلاح طلب و ... تقسیم بندی نمودند، از این تاریخ به بعد کنفرانسها
و برنامههایی با موضوعاتی نظیر نفی خشونت، ریشههای خشونت طلبی در تاریخ و
... به صورت هماهنگ و برنامه ریزی شده برگزار گردید و هراز گاهی هم از سوی
برخی تشکلهای دانشجویی یا نهادهای ظاهراً مردمی، نامهها یا بیانیههایی
در نفی خشونتطلبی صادر میگردید تا به این طریق دوقطبی خشونت طلبان و
اصلاح طلبان، در جامعه باز تولید شده و عمق یابد. وقوع قتلهای زنجیرهای،
کوی دانشگاه و ... را نیز، باید در قالب اجرای پروژهی مشروعیت قهقرایی
بررسی و تفسیر نمود.
بهترین دلیل بر این مدعی را میتوان سخنان استراتژیست جریان تجدید نظر طلب
دانست که پیش از وقایع کوی دانشگاه اظهار داشته بود: « باید در گامهای
بعدی به سراغ مدیریت سپاه، نیروی انتظامی و صدا و سیما برویم.... ساختارهای
فعلی این دو نیرو آن ها را به مانعی بر سر راه توسعه سیاسی تبدیل کرده
است.»(5)
در پروژه قتلهای زنجیرهای، با رخنه ایجاد شده در دستگاه امنیتی کشور،
خلأی در چتر امنیتی ایجاد شد و جریان اپوزیسیون و ضدانقلاب با خروج از این
چتر، عملاً موفق به احیای دوبارهی خود شد.
در پروژهی توسعه سیاسی تجدیدنظرطلبان، بار اصلی این مدل بر دوش
روزنامههای زنجیرهای نهاده شده بود. در مقابل این سناریو، مجلس پنجم با
هدف نظارت دقیقتر بر فعالیت رسانهای و جلوگیری از ساختارشکنی این جریان
طرح اصلاح قانون مطبوعات را در دستور کار قرار داد. تجدیدنظرطلبان که با
وجود قانون جدید، مانع بزرگی بر سر راه پیاده سازی سناریوی خود مشاهده
میکردند، تلاش کردند با پیوند زدن قانون جدید به «سعید امامی» مجلس را
منفعل کرده و مانع از تصویب این طرح شوند. در چنین شرایطی انتشار نامه طبقه
بندی شده در روزنامه سلام و پیامد آن یعنی توقیف این روزنامه فتنه تیرماه
78 در قالب جنبش اجتماعی با محوریت دانشجویان رخ داد.
در تجمعات ساختارشکنانه اغتشاشگران در فتنه تیرماه 78 تلاش زیادی برای نسبت
دادن جنایت به نیروهای ارزشی و نیز پیوند دادن این موضوع به نظام و رهبری
انجام گرفت. در نتیجه روندی که گفته شد عملاً نیروهای ارزشی و انقلابی
منفعل شده و نقش آفرینی سیاسی اجتماعی جریان مؤمن تضعیف گردید و این مسئله
کاملاً به سود طراحی تجدیدنظرطلبان بود.
رهاورد اجرای مشروعیت قهقرایی، ضمن تخریب باورهای دینی مردم، وارد شدن رئیس
جمهور وقت به دوقطبی و بازی وی در زمین این سناریو، ایجاد شکاف بین مردم و
مسئولان، موجب شد تا در فضای دوقطبی شکل گرفته، تجدیدنظرطلبان هواخواه
لیبرالیسم سوار بر آرای مردم وارد مجلس ششم شده و توانستند از این به بعد
با تکیه بر آرای خود در انتخابات مجلس، کارها و اقداماتشان در جهت
استحالهی قانونی نظام را مشروع جلوه دهند.(6)
تکرار مشروعیت قهقرایی
حال با توجه به مروری که بر پروژه مشروعیت قهقرایی در سالهای 77 تا 79
انجام گرفت، میتوان مقایسهای میان حوادث کنونی و روند یادشده داشت. به
نظر میرسد تلاشهایی برای تکرار مجدد این سناریو در حال پیگیری است که
فرایند آن بدین ترتیب است:
-
تلاش برای نسبت دادن حوادث اخیر به نیروهای ارزشی و منفعل کردن آنها،
-
تصویر سازی از نیروهای ارزشی به عنوان خشونت طلب،
-
دوقطبی نشان دادن فضای جامعه در این موضوع
-
هدف قرار دادن طرح امر به معروف همانند طرح اصلاح قانون مطبوعات در مجلس
پنجم
اینها همه قرائنی است که نشان از تکرار این پروژه را دارد. به نظر می رسد
پروژهی جدید با محوریت رویکرد فرهنگی اجتماعی به دنبال تغییر هویت و
گفتمان ارزشی جامعه است تا از این رهگذر استحالهای بنیادین در جامعه را
رقم بزند.(7)
اگر در آن سالها، تجدیدنظرطلبان طرح مجلس در مورد اصلاح قانون مطبوعات و
نیروهای معتقد به گفتمان امام و رهبری را مهمترین مانع پروژه توسعه سیاسی
خود میدیدند، اکنون دنبالکنندگان پروژهی تغییر هویت و سیرت انقلاب
اسلامی، طرح حمایت از آمران به معروف و جبهه جوانان مومن انقلاب را مانعی
جدی بر سر این راه تصور کرده و با همزمانی این پروژه مشکوک به دنبال از
دستور خارج کردن طرح و منفعل کردن جبهه مومن انقلاب هستند.
پروژه منسی کردن محرم
از جنبهی دیگر نیز این مسئله اهمیت مییابد. چرایی اجرای این پروژه در
آستانه ماه محرم خود قابل تأمل است. در حالی که زنده نگاه داشتن ماه محرم و
عزاداری برای اباعبدالله الحسین (ع) یکی از مهمترین و اصلیترین مؤلفههای
فرهنگی انقلاب اسلامی است، پروژه مرموز به دنبال تأثیرگذاری بر ایام است.
حضرت امام خمینی (ره) در مقدمهی وصیتنامه سیاسی الهی خود تأکید میکنند:
«همه باید بدانیم که آنچه موجب وحدت بین مسلمین است این مراسم سیاسی است که
حافظ ملّیت مسلمین، به ویژه شیعیان ائمه اثنیعشر علیهم صلوات الله و سلامه
است.» (8)
آن عزیز سفر کرده همچنین توصیه میکنند: « باید ما محرّم و صفر را زنده نگه
داریم به ذکر مصائب اهل بیت- علیهمالسلام- که با ذکر مصائب اهل بیت-
علیهمالسلام- زنده مانده است این مذهب تا حالا؛ با همان وضع سنتی، با همان
وضع مرثیه سرایی و روضهخوانی. شیاطین به گوش شما نگویند که ما انقلاب
کردیم، حالا باید همان مسائل انقلاب را بگوییم و مسائلی که در سابق بود
حالا دیگر منسی باید بشود؛ خیر. ما باید حافظ این سنتهای اسلامی، حافظ این
دستهجات مبارک اسلامی که در عاشورا، در محرّم و صفر، در مواقع مقتضی به
راه میافتند، [باشیم؛] تأکید کنیم که بیشتر دنبالش باشند. محرّم و صفر است
که اسلام را نگه داشته است. فداکاری سیدالشهدا- سلام اللَّه علیه- است که
اسلام را برای ما زنده نگه داشته است؛ زنده نگه داشتن عاشورا با همان وضع
سنتی خودش از طرف روحانیون، از طرف خطبا، با همان وضع سابق و از طرف
تودههای مردم با همان ترتیب سابق که دستهجات معظم و منظم، دستهجات
عزاداری به عنوان عزاداری راه میافتاد. باید بدانید که اگر بخواهید نهضت
شما محفوظ بماند، باید این سنتها را حفظ کنید. البته اگر یک چیزهای
ناروایی بوده است سابق و دست اشخاص بیاطلاع از مسائل اسلام بوده، آنها
باید یک قدری تصفیه بشود، لکن عزاداری به همان قوّت خودش باید باقی بماند و
گویندگان پس از اینکه مسائل روز را گفتند، روضه را همان طور که سابق
میخواندند و مرثیه را همان طور که سابق میخواندند، بخوانند و مردم را
مهیا کنند برای فداکاری. این خون سیدالشهداست که خونهای همه ملتهای
اسلامی را به جوش میآورد و این دستهجات عزیز عاشوراست که مردم را به
هیجان میآورد و برای اسلام و برای حفظ مقاصد اسلامی مهیا میکند. در این
امر، سستی نباید کرد. البته باید مسائل روز گفته بشود.»(9)
اینها همه نشان از اهمیت راهبردی عزاداری و زنده نگاه داشتن یاد و نام
قیام حسینی در ماه محرم است و اکنون مشاهده میشود پروژه یادشده با برگزاری
تجمعات و فراخوانها به دنبال موجسازی و تأثیرگذاری منفی بر برگزاری هرچه
باشکوهتر عزای حسینی است.
در تحلیل چرایی این موضوع نیز باید یادآور شد که نام و یاد قیام عاشورا بخش
جداناشدنی از فرهنگ انقلاب اسلامی است و تضعیف این مؤلفه با هدف جلوگیری از
تأثیرات مثبت این رویداد فرهنگی عظیم است. ایام محرم، ایامی است که
ارزشهای الهی و اسلامی بیش از پیش در جامعه احیا میشود و همگان مرور
میکنند که فلسفه قیام آن حضرت فریضه امر به معروف و نهی از منکر است و این
دقیقاً در تضاد خواسته تغییرطلبان است.
ملتهب کردن فضای جامعه در ایام منتهی به عاشورای حسینی که با 13 آبان ماه
روز ملی مبارزه با استکبار جهانی همزمان شده است، علاوه بر آن که منسی و به
فراموشی سپردن این ایام تأثیرگذار را به همراه دارد، با تحتالشعاع قرار
دادن راهپیمایی 13 آبان ماه میتواند مؤلفههای استکبارستیزی جامعه را
متأثر کند. در جریان فتنه 88 نیز مشابه چنین رفتاری را از فتنه گران در
جریان برگزاری راهپیمایی روز 13 آبان شاهد بودیم.
در اینجا باید به این بیان حضرت امام (ره) اشاره کنیم که ایشان توطئههای
تلاشگران برای منسی شدن(فراموشی) این شعار مرگ بر آمریکا را تقبیح کرده و
در مورخه 13/4/60 نسبت به حوادث عاشورای آن سال واکنش نشان داده و می
فرمایند:« بی جهت نیست که در آن نطق های با اجتماع زیاد روز عاشورا سوت می
زنند و کف می زنند، امام مظلوم ما به شهادت رسیده، روز شهادت امام مظلوم
ما، پای نطق و سخنرانی یک نفر آدمی که با آنها دوست است کف می زنند و سوت
می کشند و آمریکا را از یاد می برند. خط این بود که اصلاً آمریکا منسی
بشود. یک دسته شوروی را طرح میکردند تا آمریکا منسی بشود، یک دسته الله
اکبر را کنار میگذاشتند، سوت می زدند و کف می زدند آن هم در روز عاشورا،
خط این بود که این قضیه مرگ بر آمریکا منسی بشود. و لهذا دیدید که آن روزی
که این جوانهای بیدار عزیز ما این لانه جاسوسی را گرفتند، این شیاطین به
دست و پا افتادند.» (10)
در اینجا لازم است به موردی مشکوک که به ظاهر به نظر می رسد بی ارتباط با
سناریوی مذکور باشد، اشاره گردد. وزارت امورخارجه انگلستان برای کلیه
سفرهای غیر ضروری به همه مناطق ایران نیز محدودیت قایل شد. این بیانیه مدعی
شده از آنجایی که مسافران خارجی انگلیسی بیش از هر ملیت دیگری در ایران در
خطر هستند، اتباع این کشور تا حد ممکن به ایران سفر نکنند. وزارت خارجه
انگلیس همچنین از کسانی که تابعیت دوگانه انگلیسی-ایرانی دارند نیز خواست
به ایران سفر نکنند چون ممکن است به خاطر فعالیت های سیاسی یا حقوق بشری
دستگیر شوند.(11) به نظر میرسد با توجه به سابقه ای که از این کشور
استعماری وجود دارد و خصوصاً اقدامات این دولت در جریان فتنه 88، باید در
خصوص چرایی صدور این اعلام هشدار نگران بود.
تداوم مشروعیت قهقرایی تا انتخابات آینده
در نهایت میتوان گفت این سناریو در بازه دو ساله در هدفگذاری خود،
انتخابات مجلس خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی در پایان سال 1394 را
نشانه رفته است. دوقطبی سازی جامعه در موضوعات فرهنگی اجتماعی و نیز پیوند
با مسائل سیاسی از طریق احیای فتنه، مطالبه مکرر رفع حصر از سران فتنه،
میتواند روند تغییر در محیط داخلی را سرعت بخشد.
استمرار سناریوهای مشروعیت قهقرایی تا یک سال و نیم آینده عملاً نتیجهی
خود را در انتخابات مجلس دهم و خبرگان بروز خواهد داد و هدف تغییرطلبان که
عقب راندن اصولگرایان در این آوردگاه حساس است را به ثمر خواهد نشاند.
با توجه به آنچه گفته شد، لازم است تأکید گردد پروژهی مذکور تنها به مسئله
اسیدپاشی و یا ایام خاصی محدود نگردیده و شواهد و قرائن نشان میدهد تا
ایام انتخابات آتی تداوم خواهد یافت. لذا هوشیاری نیروهای دلسوز و مؤمن به
ارزشهای انقلاب بیش از پیش ضروری به نظر میرسد.
پی نوشت:
1نیویورک
تایمز
2
بی بی سی
3
نشریهی گزیده اخبار، ش 18، مرداد ماه 1377، به نقل از جنگ در پناه صلح،
صفحه 129
4
نشریه گزیده اخبار، ش 24
5
گزیده اخبار، ش 19، ص 8
6
برای مطالعه بیشتر به کتاب جنگ در پناه صلح اثر نگارنده مراجعه گردد.
7
ر.ک: هویت انقلاب در کمین تغییر، اندیشکده برهان:
http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=7012
8
وصیّت نامه الهی سیاسی امام خمینی(قدس سره)) صحیفه نور، ج 21، ص 173.
9
صحیفه امام، ج15، ص: 330-333
10
صحیفه نور، ج 15، ص 66
https://www.gov.uk/foreign-travel-advice/iran11
رضا سراج
عضو هیئت علمی دانشگاه و کارشناس ارشد مسائل راهبردی
ماجرای اسیدپاشی بصورت زنان یا
جنایت علیه بشریت
https://eb1384.wordpress.com/2014/10/25/
ا. م. شیری
۳ آبان- عقرب ۱۳۹۳
یکی از دهشتناکترین روشهای خشونت علیه زنان، اسیدپاشی بصورت آنان است، که
در سالهای حاکمیت اسلامی در ایران رواج کم سابقه ای یافته است. ماجرای
اسیدپاشی های هفته های اخیر در شهر اصفهان بجرأت می توان گفت یکی از سخیف
ترین نوع این جنایت است، که بحق با نکوهش و اعتراض همگانی مواجه شده است.
خشونت علیه زنان، بعبار دقیق تر، علیه نجابت و زیبائی مادران، خواهران،
همسران و دختران مردان، همان زنانی که هم به خود و هم به مردان زندگی می
بخشد، بی تردید، محصول و پرورده یک تفکر و ایدئولوژی بیمار در جامعه مرد
سالار است که جز با مبارزه سخت و بی امان جمعی، ریشه آن هرگز نخواهد خشکید.
ماجرای اسیدپاشی های اخیر موتورسیکلت سواران مشکوک بصورت زنان در شهر
اصفهان و سکوت مقامات و مسئولان طراز اول حکومتی و همچنین عدم قاطعیت
نیروهای انتظامی کشور در برخورد با این جانیان، برخی گمانه زنی ها را دامن
می زند. در همین ارتباط، یادآوری دو نکته همواره مورد توجه و تأکید
تحلیلگران و کارشناسان ضروری بنظر می رسد.
نکته اول- روشها و رویکردهای مورد استفاده دشمنان و مخالفان برای بر هم زدن
کشورهای «نامطلوب» غرب و ایجاد آشوب و هرج و مرج در آنهاست:
بسیاری از کارشنان و تحلیلگران، همچنین نویسنده این سطور علاوه بر استناد
به اسناد و شواهد متعدد، بر اساس مشاهدات و تحقیق و بررسی های شخصی خود
بارها نشان داده است که باجگیران و زرسالاران بین المللی متد بسیار کارآمد
«انقلابات رنگی» را برای ایجاد هرج و هرج در کشورهای مختلف، از جمله آنها،
در کشورهای نابود شده اتحاد شوروی، چکسلواکی، یوگسلاوی و بعدها، در تونس،
مصر، جماهیری سابق لیبی و سوریه در جریان موسوم به «بهار عربی» که در ایران
با عنوان «بیداری اسلامی» نامیده شد، بکار بستند که بمراتب کم هزینه تر است
و بی نیاز از تعداد زیاد نیروی انسانی. موارد مهم آن چنین است:
یک خیابان یا محله پر رفت و آمد شهر انتخاب می شود؛
تک تیراندازان در اطراف محل مشخص شده جاسازی می شوند؛
یک گروه کوچک
۱۰- ۱۵
نفری خوب آموزش دیده وارد صحنه می شوند؛
گروه
۱۰- ۱۵
نفره پلاکاتها و پارچه نوشته های از قبل آماده شده را ناگهان از زیر لباس
خود بیرون کشیده، بالای سر می گیرند و در میان عابران شعار می دهند. مثلا:
«آزادی»...؛
عابران بی خبر از همه چیز و از همه جا، هاج و واج در اطراف آنها ازدحام می
کنند؛
همینکه نیروهای انتظامی برای اطلاع از چند و چون ازدحام، به محل تجمع نزدیک
شدند، تک تیراندازان چند نفری را هدف قرار می دهند؛
....
سپس، ناتوی رسانه ای وارد عمل می شود و بکمک اخبار جعلی، نشر اکاذیب، فیلم
های شبیه سازی شده، گوش جهانیان را کر می کند: که بلی! در فلان کشور، فلان
رژیم یا فلان «دیکتاتور»، «اعتراضات مسالمت آمیز مردم» را بخاک و خون کشید.
http://www.hafteh.de/?p=60456
نکته دوم- ایران مانند بسیار از کشورهای «نامطلوب» جهان در شرایط جنگی با
امپریالیستهای استعمارگر بسر می برد. بدین معنی، که جنگ، فقط بمعنی جنگ
مسلحانه همراه با بمبارانها و حملات گسترده نظامی تعریف نمی شود. جنگها به
اشکال و روشهای مختلفی، از قبیل جنگهای روانی- تبلیغاتی، اقتصادی، سیاسی و
فرهنگی پیش برده می شوند که علاوه بر خود ایران، متحدان طبیعی آن مانند
روسیه، چین، ونزوئلا، کوبا و غیره نیز با همین روشها و اشکال، درگیر جنگهای
استعماری هستند.
در چنین شرایط جنگی، در شرایطی که گروه اصلی متحدان ایران مانند سوریه،
عراق، لبنان و مقاومت فلسطین در زیر بمبارانها و حملات فاشیسم غرب
بسردمداری امپرتوری آمریکا از هم می پاشد، هر قانون و دستورالعمل دولتی که
موجب دامن زدن به تنشها و تشدید آنها در جامعه کثیرالمله ایران بشود؛ هر
نهاد یا مقام دولتی که لباس و پوشش زنان را معضل اصلی اجتماعی قلمداد
نموده، حکم یا فتوای شرعی برای مبارزه با «بدحجابی» یا «نهی از منکرات»
صادر نماید، صرفنظر از موقعیت و مقام سیاسی یا دینی خود، در واقعیت امر، در
نقش پیاده نظام امپریالیسم مهاجم، یا به تعبیر مقامات رسمی ایران، «استکبار
جهانی» و در همآهنگی کامل با سیاستهای ایران برانداز آن عمل نموده و مثل
حاکمان سالهای نود میلادی اتحاد شوروی و سایر کشورهای اروپای شرقی، به کشور
و ملتهای تحت رهبری خود خیانت می کند.
با ارائه این توصیف و شناخت مختصر از حوادث تقریبا سه دهه اخیر، به گمان
قریب به یقین، ماجرای اسیدپاشی بصورت زنان در اصفهان در انطباق با همین دو
نکته فوق الذکر بوقوع پیوسته، فقط با این تفاوت که در ایران بجای تک
تیراندازان، موتورسیکلت سواران وارد عمل شده اند.
بنا بر این، برای حفاظت و حراست از تمامیت کشور و برای تأمین منافع عمومی
مردم ایران، بمنظور پیشگیری از دچار شدن ایران به سرنوشت شوم اروپای شرقی
یا مصر، لیبی، عراق، سوریه و سایر کشورهای جنگ زده، مقامات مسئول ایران،
بویژه، رهبری دینی کشور، آیت الله سید علی خامنه ایی یا باید حساب و حد و
مرز خود را با گروه های اسیدپاش و فتوادهنده یا دهندگان این جنایات هولناک
روشن نموده، بدون هیچ ملاحظه کاری، اسامی همه آنان را، چه در مقام «امام
جمعه» یا «نماینده رهبر» و چه در هر مقام مسئول و دولتی یا نماینده مجلس که
به قانون مبارزه با «بدحجابی» رأی مثبت داده، در سطح علنی اعلام نمایند و
یا باید مسئولیت همه این جنایت دهشتناک را بر عهده خود بگیرند. نهادهای
انتظامی کشور نیز موظفند ضمن کشف و شناسایی موتورسیکلت سواران اسیدپاش و
فرماندهان آنها، همه آنها را طبق قوانین موجود به شدیدترین وجه مجازات
نمایند.
در غیر اینصورت، داور تاریخ همان قضاوتی را در مورد مقامات و مسئولین ایران
خواهد کرد که هم اکنون در باره حاکمان خائن سالهای نود اتحاد شوروی و
اروپای شرقی می کند. همان حاکمان خائنی که در همدستی و اتحاد عمل با
دولتهای امپریالیستی غربی و انواع نهادهای باصطلاح غیردولتی آنها، از قبیل
«خانه آزادی» آمریکا و «جامعه باز» جرج سورس صهیونیست، کشورهای تحت رهبری
خود را به مسعتمرات مفلوک غرب تبدیل نموده، مردم خود را به زیر یوغ بردگی
استعمارگران رهنمون شدند.
کشاورز در گفتوگو با ایلنا:
مجازات تعیین شده برای اسیدپاشی
کافی نیست
یک وکیل پایه یک دادگستری گفت:در شرایط فعلی اسیدپاشی قصاص دارد که با عدم
اجرا به دیه تبدیل میشود و حبسی هم که برای مجازات اسیدپاشی تعیین شده است
برای چنین جرمی کافی به نظر نمیرسد.
بهمن کشاورز در گفتوگو با خبرنگار ایلنا گفت: به طور کلی بر مبنای
تجربیات و سوابق موجود شدت مجازاتها باعث کاهش موارد ارتکاب جرم نیست اما
علیرغم این نکته، در خصوص جرم اسیدپاشی به نظر میرسد شایع شدن اینکه
مرتکبان از مجازات جسمی مصون خواهند ماند به نوعی باعث تجری و تشجیع
مرتکبان میشود.
این وکیل پایه یک دادگستری افزود: از طرفی اجرای حکم قصاص در این موارد از
یک سو ممکن است به علت سرایت زخمهای ایجاد شده به سایر اعضا باعث ضایعاتی
بیش از آنچه مجرم به قربانی وارد کرده بشود و از دیگر سوی مطمئنا اجرای این
مجازات در سطح داخلی و بین المللی انعکاس و آثاری سوء خواهد داشت.
وی ادامه داد: بنابراین به نظر میرسد در جوار کار فرهنگی و آگاهسازی و
نهادینه کردن قانونگرایی از نظر تعیین مجازات باید به مورد بینابینی دست
پیدا کرد.
کشاورز تصریح کرد: این راه حل بینابینی میتواند تعیین مجازات حبس بسیار
طولانی یا سلب حق تخفیف و یا تعلیق مجازات و همچنین محروم کردن محکوم علیه
از برخورداری از عفو و آزادی مشروط باشد؛ به نحوی که مرتکبان بدانند در
صورت ارتکاب این جرم مابقی عمرشان را در زندان و بدون امکان خلاصی و یا
برخورداری از حق مرخصی طی خواهند کرد.
این وکیل پایه یک دادگستری خاطرنشان کرد: در شرایط فعلی اسیدپاشی قصاص دارد
که با عدم اجرا به دیه تبدیل میشود و حبسی هم که برای مجازات اسیدپاشی
تعیین شده است برای چنین جرمی کافی به نظر نمیرسد.
معنای سکوت در برابر اسیدپاشی
چیست؟
عبدالله گیویان با بیان این اعتقاد که سکوت کامل خبری به معنای انکار
ضعفهای فرهنگی ماست، میگوید در مواجهه با پدیده اسیدپاشی، رسانهها باید
این موضوع را تحلیل کنند و به خبررسانی صرف اکتفا نکنند.
این پژوهشگر میگوید در شرایطی که رییسِ دولت، منادی جهان عاری از خشونت
است، چرا نباید این فضا ایجاد شود که خود مردم آستین بالا بزنند و این زگیل
فرهنگی را بکنند؟ این جذام است.
عبدالله گیویان - پژوهشگر و مدرس دانشگاه - در گفتوگو با خبرنگار بخش
رسانه ایسنا، درباره اینکه رسانهها هنگام وقوع مسائلی همچون اسیدپاشی چه
وظیفهای در انتقال اخبار آن دارند، گفت: چیزی که در رسانهای کردن مهم
است، ایدئولوژی و نگاه یک رسانه است. چون خیلی وقت است پنبه افسانه بیطرف
بودن رسانهها زده شده است. قرار نیست رسانهای فقط خبر بدهد، این خبر حتما
با حواشی همراه است که تحلیل آن خبر است. حواشی ایدئولوژی کسی است که خبر
میرساند، بنابراین اصلا چنین چیزی نداریم که واقعهای رخ داده است، ما از
آن خبر بدهیم یا ندهیم. ما خبر را به گونه خاصی میدهیم.
او در ادامه اظهار کرد: در بحرانهایی که رخ میدهد و موضوع فعلی به عنوان
یک مسئله اجتماعی، جدیترین مسئلهای که وجود دارد این است که ما چگونه خبر
میدهیم. اگر رسانه نگاه نقادی داشته باشد، میتواند زمینههای فرهنگی،
اجتماعی، سیاسی و اقتصادیِ وقوع این اتفاقها را بررسی کند و صرفا به یک
کار دمِ دستی و گرفتن مصاحبه و عکس بسنده نکند، بلکه ریشههای این ماجرا را
پیگیری کند. شخصا فکر میکنم اگر قرار است درباره این طور مسائل فقط
خبررسانی شود، حتما نباید این کار انجام شود، چون به یک شکل ایجاد هراس
منتهی میشود. در این مورد خاص به نظر من نه تنها نباید سکوت شود، بلکه
باید اعماق موضوع هم بررسی شود؛ یعنی باید کاملا مشخص شود که چه چیزی باعث
میشود زن قربانی یک سری حوادث بشود؛ آن هم به شکل بسیار وحشیانهای که
عبارت از پاشیدن اسید باشد.
گیویان سپس در تحلیل اسیدپاشی گفت: پدیده اسیدپاشی در واقع حاکی از فرهنگی
است که در آن فرهنگ، زن معادل زیبایی و جسمانیتش شناخته میشود و وقتی قرار
است قربانی شود، زیبایی و جسمانیتش هدف قرار میگیرد و قرار است از بین
برود. در این پدیده اتفاقا رسانهها باید این موضوع را تحلیل کنند و بعد
نشان بدهند که موضوع اصلی فقط قربانیان نیستند. چون وقتی شما به قربانیان
بپردازید، از آن طرف کسی هم که عامل انجام چنین کاری بوده، ممکن است به شدت
تحت فشار قرار بگیرد و نوعی خشونت اجتماعی علیه او ایجاد شود. به همین دلیل
رسانهها باید در کنار پرداختن به کیسهای خاصی که قربانیان فعلی اسیدپاشی
هستند، حتما به پدیده اسیدپاشی بهای بیشتری بدهند و بیشتر به آن بپردازند.
او افزود: ما یک مورد اسیدپاشی شامل اسیدپاشی به چهار، شش نفر داریم که
الآن اتفاق افتاده است و یک پدیده عامتر به اسم اسیدپاشی داریم که از
سالیان گذشته در این مملکت و این فرهنگ اتفاق میافتد. به گمان من رسانه
متعهد رسانهای است که به این مسئله بپردازد که چرا این پدیده وجود دارد.
رسانه باید از طریق بررسی این کیسها، به پدیده اسیدپاشی برسد، نه اینکه
پدیده اسیدپاشی را کمرنگ کند و فقط روی خود قربانیان تمرکز کند. این کارِ
رسانهی زرد است. رسانه زرد با ماجراآفرینی، هیاهوآفرینی و ایجاد تنش در
جامعه به دنبال کسب مخاطب، مشتری و فروش است. یک رسانه متعهد در عوض این
کار، به اعماقِ مسئله میپردازد.
این مدرس دانشگاه سپس گفت: من به عنوان کسی که به ایسنا علاقه دارم، خیلی
دوست دارم و ترجیح میدهم که ایسنا به اعماق این پدیده بپردازد و این را
مشخص کند که چرا بخشی از فرهنگ ما دچار این معلولیت و این عقبماندگی است
که قرار است با زن اینطور رفتار و برخورد شود. در این صورت خیلی خوب است
که مطالب مربوط به این پدیده مطرح شود، بدون اینکه هراسآفرینی شود و بدون
اینکه دل خانمها و دخترهای جامعه را خالی کند.
او همچنین درباره تأثیر منفی خبررسانیِ صرف از پدیده اسیدپاشی گفت: به غیر
از هراسآفرینی، این کار در درازمدت باعث رسمیت پیدا کردنِ وجود چنین خرده
فرهنگی میشود، آن را تشدید و تقویت میکند تا به رویه اجتماعی تبدیل
میشود که با این رویه اجتماعی میشود انتقام گرفت.
این مدرس دانشگاه سپس درباره ابعاد مثبت تحلیل در رسانهها گفت: باید یک
حلقه تشکیل شود. نگاه تحلیلی باید فعالان اجتماعی را به سمت تشکیل کمپینی
علیه این آسیب و نقصان فرهنگی ببرد. یعنی رسانه و فعالان اجتماعی در جامعه
مدنی باید بخشهای مکمل یکدیگر شوند و به یک کمپین تبدیل شوند. ما در حال
حاضر حداقل
NGOهایی
داریم که درباره حقوق زن، حقوق بشر و صلح کار میکنند. این مسئله هم یک وجه
از خشونت است. در شرایطی که رئیسِ دولت منادی جهان عاری از خشونت است، چرا
نباید این فضا ایجاد شود که خود مردم آستین بالا بزنند و این زگیل فرهنگی
را بکنند؟ این جذام است.
او در ادامه درباره دعوت رسانهها به سکوت درباره موضوع اسیدپاشی گفت: به
مجرد اینکه اتفاقی در جامعه میافتد، متناسب با نظام ارزشی آن جامعه، نسبت
به آن پدیده واکنش نشان داده میشود. اگر پدیده اسیدپاشی را یکی از
زشتترین جلوههای فرهنگ ضد زن در جامعه فرض کنیم، به نظر من اگر کسی نسبت
به اصل پدیده اسیدپاشی سکوت کند، یا در نظام ارزشیاش مشکل وجود دارد و یا
در فهم، تحلیل و تلقیاش از جامعه. ما این دشواریِ خیلی جدی را داریم،
یعنی چه که کسی وقتی با با کسی اختلاف پیدا میکند، برود و به صورتش اسید
بپاشد؟ یعنی هیچ راه انسانی برای حل اختلاف و رفع مشکل نیست؟ اگر این مسأله
کوچک است، پس چه چیزی بزرگ است؟ اگر این موضوع اهمیت ندارد، چه چیزی اهمیت
دارد؟
عبدالله گیویان اظهار کرد: به نظر من کسانی که صرفا میگویند سکوت کنیم،
نسبت به اصل پدیده نوعی سوء تفاهم دارند. این اصلا پدیده کوچکی نیست. این
بحث که نباید تشویش ایجاد کرد، کاملا درست است. من هم با آن موافقم. ما
نباید با خبرهایی به شکل ژورنالیسم زرد، به هراس دامن بزنیم، اما از آن طرف
معتقدم سکوت کامل خبری به معنی انکار ضعفهای فرهنگی ماست. مسئلهای که من
میخواهم بر آن تأکید کنم، این است که خبررسانی و اطلاعرسانی در این مورد
نباید اشاعه فحشا باشد. این یک امر زشت و یک فحشای علنی است و نباید اشاعه
داده شود. اما این موضوع نباید بهانهای باشد برای بیاهمیت برخورد کردن با
پدیده خشونت علیه زنان در جامعه ما. این یک معضل و جذام فرهنگی است که باید
آن را جدی گرفت.
او همچنین گفت: نکته دیگر این است که فعالان اجتماعی باید از این پدیده
برای یک عمل جمعی استقبال کنند و وارد فضا شوند. آفت این ماجرا این است که
به یک پدیده سیاسی تبدیل شود. این یک مسئله عمیقا فرهنگی است که اتفاقا
دیگرانی که علیه ما هستند تلاش میکنند مدام این پدیده را بزرگ کنند و زشتی
آن را به رخ ما بکشند تا ما نتوانیم به اصل قضیه پی ببریم. اینکه بعضی
رسانههای خارجی مثل بیبیسی راجع به این موضوع صحبت کنند، اتفاقا سیاسی
کردن ماجراست و ما به عنوان متعهدان رسانه باید به سمتی برویم که فضایی را
ایجاد کنیم که خودمان دردهای خود و دردهای فرهنگی خود را درک و فهم کنیم،
تحلیل کنیم و تلاش کنیم آنها را حل کنیم.
او ادامه داد: اینجا به نظرم فعالان اجتماعی و جامعه مدنی سهم بسیار پررنگی
دارند و اتفاقا در این ماجرا باید به کمک دولت بیایند. این نقطهای است که
میتواند فعالان اجتماعی و دولت را در موضعگیری علیه خشونت، به عنوان یک
حرکت پیشگامانه، کمک و یاری کند و پیوند خوبی بین آنها برقرار کند. من
تأکید میکنم دولتی که رئیسش منادی جهان عاری از خشونت است، قطعا چنین چیزی
را برنمیتابد و مایل است آن را حل کند. حال فعالان اجتماعی باید آستین همت
بالا بزنند که یک همگرایی جدی در سطح ملی شکل بگیرد تا این پدیده شوم
فرهنگی ریشهکن شود.
شایعه، اسیدی که بر روح و
روان مردم اصفهان پاشیده می شود
اصفهان - ایرنا- امروز هشت روز از آخرین جنایت اسید پاشی در اصفهان می
گذرد، اما در این هشت روز عده ای در فضای مجازی و محافل مردمی با شایعه
سازی روح و روان مردم این شهر را اسیدپاشی کرده اند.
غروب چهارشنبه 23 مهر آخرین مورد از دو مورد اسید پاشی مطرح در اصفهان رخ
داد و تداوم زندگی زنی پاک از زنان این دیار را با اخلال و رنج جدی همراه
کرد و نشاط را از خانواده ای گرفت.
جنایت چنان هولناک و درد آور است که هر انسانی با هر مسلک و مرامی را به
شدت غمناک و نگران می کند.
بدون تردید این جنایت نابخشودنی است و مقامات قضایی نیز وعده داده اند که
برای عامل یا عاملان آن اشد مجازات را در نظر بگیرند و این خواست افکار
عمومی نیز هست.
عمل وحشیانه اسید پاشی به خودی خود برای نگران کردن جامعه ای کافی است اما
متاسفانه عده ای با غرض و یا از سر ناآگاهی این روزها با شایعه سازی و نشر
شایعات از نظر روانی و روحی با عامل یا عاملان اسید پاشی همراه شده اند و
بر روح و روان کودک و نوجوان و جوان و بزرگسال این شهر اسید می پاشند.
ابزار جدید انتقال اطلاعات روی رایانه و تلفن همراه هم وسیله ای شده است
برای اینکه شایعه سازان روح و روان مردم را بیشتر آزار دهند.
در روزهای گذشته تقریبا هر روز روی شبکه های به اصطلاح اجتماعی با ذکر آدرس
و شرح ماجرا خبر از مورد جدیدی از اسید پاشی داده شده است و حتی از اسید
پاشیدن روی دو پسر نیز خبر دادند تا نگرانی جدیدی برای مردانی که نگران
زنان هستند بیفزایند.
نشر دهندگان این شایعات بی اساس و دروغ گاه به قول معروف قسم حضرت عباس هم
می خورند و خاله و عمه و دوست خود را به عنوان شاهد عینی معرفی می کنند.
شاید اگر چند ماه قبل حادثه اسید پاشی به هر علت اتفاق می افتاد، خبر آن در
سطح عمومی منتشر نمی شد اما بسیار بعید است که این روزها چنین حادثه ای
برای خانواده ای رخ دهد و آن را پنهان کند، زیرا حداقل نفع مطرح کردن حادثه
در سطح عمومی این است که با توجه به فضای ایجاد شده به لحاظ درمانی فرد
حادثه دیده مورد توجه بیشتر قرار می گیرد.
ابزار اطلاع رسانی هم آنچنان سهل الوصول شده که هیچ مقام و دستگاهی قادر
نیست جلو نشر اخبار و عکس این نوع حوادث را بگیرد و بر آن سرپوش گذارد و
کافی است برای نشر خبری اراده وجود داشته باشد تا چند دقیقه بعد سر از آن
سوی عالم هم در بیاورد.
اما در این روزها در مورد هیچیک از شایعاتی که در باره اسید پاشی مطرح شده
جز داستان ساختگی و شنیده شده اولیه، مطلب و یا عکسی منتشر و یا دیده نشده
است و این خود گواه دیگری بر بی اساس بودن این شایعات است.
البته این دلایل را برای این مطرح نمی کنیم که بگوییم احتمال اسید پاشی
دیگر اصلا وجود ندارد چون این عمل وحشیانه از دهها سال قبل در جهان سابقه
دارد و بدون تردید باز هم در سراسر جهان تکرار خواهد شد، منظور این است که
با شایعات و دروغ پراکنی نباید روح و روان مردم را آزار داد.
این شایعات چنان نگرانی ایجاد کرده است که حالا طراحان اصلی آن به خود
اجازه داده اند که مردم را دعوت کنند که در خانه هایشان بنشینند و کار و
درس و زندگی را تعطیل کنند.
شاید در نگاه اول به نظر برسد که طراحان و ناشران شایعات نگران دیگران
هستند اما واقعیت این است که این شایعات و دعوت ها نه تنها کمک به آرامش
جامعه و رفع نگرانی نمی کند که با ایجاد ترس و نگرانی آثار مخرب روحی و
روانی بخصوص بر کودکان می گذارد، آثاری که شاید در آینده منجر به این شود
که فردی چنان شخصیت ضد اجتماعی پیدا کند که خود دست به اقدامی مشابه اسید
پاشی بزند.
از سوی دیگر در حالی که نیروهای انتظامی و امنیتی با تمام توان برای تامین
امنیت مردم تلاش می کنند و حضور علنی آنها در سطح شهر اصفهان بیانگر این
تلاش شبانه روزی است، این شایعات به نوعی چوب لای چرخ فعالیت تامین کنندگان
نظم و امنیت هم می گذارد.
بدون تردید ماموران انتظامی و امنیتی که بدنبال شناسایی و دستگیری عامل یا
عاملان اسید پاشی هستند، این شایعات را حداقل در حد پیگیری صحت آن دنبال می
کنند و برای آن وقت می گذارند و این وقتی است که باید صرف ماموریت اصلی می
شده است.
در این میان در حالی که عده ای در داخل با شایعه سازی موجب رنجش مردم شده
اند، رسانه های بیگانه هم آتش بیار معرکه و دایه مهربانتر از مادر بخصوص
برای زنان ایرانی شده اند.
این دلسوزی فریبکارانه در حالی است که کم نیستند زنان ایرانی که با بمب های
شیمیایی اهدایی گردانندگان پشت صحنه این رسانه ها، همچون مصدومان اسید پاشی
آسیب دیده اند و شماری از آنها شهید شده اند و عده ای هم سالهاست که با رنج
آن دست به گریبانند.
در کشورهای همسایه ما عوامل داعشی مورد حمایت سران کشورهای استکباری صدها
زن را به خاطر داشتن عقیده مخالف خود کشته اند و شمار بسیاری را به بردگی
جنسی گرفته اند و یا در بازارهای برده فروشی فروخته اند اما هرگز این رسانه
ها اینچنین برای این زنان سوگواری نکرده اند.
این رسانه های بیگانه که از هر فرصتی علیه آرمانها و اخلاق ایرانی و اسلامی
مردم ایران استفاده می کنند تلاش دارند که اسید پاشی در ایران را به مخالفت
با بدحجابی و آن هم از سوی نیروهای حزب الهی و بسیجی نسبت دهند.
بسیجیان این سرزمین برای دفاع از ناموس این کشور در مقابل ارتش بین المللی
صدام دهها هزار شهید و معلول داده اند و زخم عمیق بمب های شیمایی که همچون
اسید دردناک است را به جان خریده اند و این نهایت بی انصافی است که چنین
نسبتی به آنها داده شود.
آنها انقدر جوانمرد، شجاع و قدرتمند هستند که هر گاه احساس نیاز حتی برای
برخورد با بدحجابی کنند علنی و با نام و نشان به میدان بیایند و نیاز به
دست زدن به هیچ عمل پنهانی ندارند و این برای دوست و دشمن یقین است.
از سوی دیگر هیچیک از دو مصدوم اسید پاشی در اصفهان را با معیارهای این
روزها نمی توان بدحجاب نامید و این در حالی است که یکی از آنها از خانواده
ای انقلابی است که پدر و برادرش ماهها سابقه حضور در جبهه دارند.
همه اینها را گفتیم تا شما برادر و خواهر شهروند شهر زیبای اصفهان و ایران،
اگر خبری از اسید پاشی و یا موارد مشابه را دریافت کردی که در آن تقاضای
کپی و ارسال برای دیگران هم شده بود برای فشار دادن دکمه ارسال کمی تامل
کنی تا همراه آزار دهندگان روح و روان مردم نشوی.
درس هاي ماجراي اسيدپاشي
خراسان - مورخ شنبه 1393/08/03 شماره
انتشار 18817
نويسنده: محمدسعيد احديان
info@sardabir.com
ماجراي اسيدپاشي اين روزها تبديل شده است به يک مسئله اجتماعي و فرصتي پيش
آمده است که با بررسي فرآيند موضوع تجربه هايي را براي آينده کسب کنيم.
اجازه دهيد ابتدا مروري کوتاه داشته باشيم به مسير فرآيند تبديل موضوع
معمولي يک اسيدپاشي زنجيره اي به يک مسئله اجتماعي:
ابتدا خبرهايي از اسيدپاشي بر روي بانواني در شهر اصفهان منتشر شد با گذشت
زمان هنگامي که اين اسيدپاشي ها در يک ماه به عدد 4 رسيد و شواهد به گونه
اي بود که نشان مي داد عامل هر 4 اسيدپاشي يک نفر بوده است ماجرا از يک خبر
حوادثي معمولي به يک خبر حوادثي جدي تر تبديل شد البته ما تاکنون ماجراهايي
بس مهمتر داشته ايم مانند ماجراي قتل هاي زنجيره اي زنان خياباني در مشهد
که اتفاقا آن زمان هم عده اي مسئله را ناشي از دغدغه هاي ديني دانستند اما
در آن ماجرا پيش از اينکه قاتل آن ها يعني سعيد حنايي دستگير شود موضوع تا
اين حد گسترده نشد. شايد يکي از دلايل گسترده شدن ماجراي اسيدپاشي اين
مسئله بود که همزمان طرح حمايت از آمران معروف به مرحله بررسي در صحن علني
مجلس رسيد و در اين شرايط گمانه زني هايي توسط رسانه هاي خارج از کشور صورت
گرفت مبني بر اينکه عامل يا عاملان اسيدپاشي انگيزه هاي مذهبي براي مبارزه
با بدحجابي داشته اند و به صورت مستقيم يا غير مستقيم اين مسئله را به طرح
حمايت از آمران معروف در مجلس مرتبط کردند. پيرو اين فضاسازي برخي رسانه
هاي داخلي نيز خواسته يا غيرعامدانه و تحت فضاسازي هايي که اين خط خبري را
به سليقه هاي فکري خود نزديک مي ديدند شروع به توليد خبر و گزارش و زدن
تيترهاي هيجاني کردند. کار از آنجا بالا گرفت که مسئولين مياني و برخي
مسئولين ارشد در اولين واکنش ها شروع به تکذيب ارتباط اين اسيدپاشي ها با
انگيزه هاي مذهبي کردند بدون آنکه هنوز اشراف کاملي بر روي پرونده داشته
باشند و اين نوع اطلاع رساني غيردقيق و با نگاهي ارزش داورانه، بهترين
مستمسک شد براي کساني که مي خواستند انگيزه هاي اسيدپاشي را مذهبي تصوير
کنند. البته بعد از گذشت چند روز و ورود مسئولين ارشد قضايي و انتظامي
ادبيات مسئولين تغيير کرد و ضمن اطلاع رساني دقيق و صادقانه، بر برخورد با
عاملان با هر نيت وانگيزه اي تاکيد جدي شد اما ظاهرا اين ماجرا همچنان براي
برخي آورده داشت چرا که دروغ پراکني و شايعه سازي با مستمسک هايي عجيب و
مشکوک از طريق شبکه هاي اجتماعي موبايلي شروع شد از اينکه خبري مربوط به
چند سال قبل را سند قرار دهند تا اينکه مثلا به دروغ تصريح کنند از آشنايان
ما خودشان موردي اسيدپاشي ديده اند و آموزش چگونگي مواجهه با اسيدپاشي را
نشر دهند، "شايعه پراکني وايبري" به گونه اي گسترش پيدا کرد که حتي برخي
بانوان که در شهرهايي هزاران کيلومتر دورتر از اصفهان زندگي مي کردند نيز
دچار تشويش شدند و در حالي که حتي در اصفهان نيز موضوع اسيدپاشي در همان
عدد 4 باقي مانده بودو در ديگر شهرها هم حتي يک مورد اسيدپاشي اتفاق
نيفتاده بود به تعداد اسيدپاشي ها در فضاي وايبري مرتب افزوده مي شد. مسئله
به همين جا ختم نشد و در حالي که براي اولين بار قطار گردشگري بين المللي
معروف به «عقاب طلايي» با
۱۰۰
گردشگر حرفه اي اروپايي روز گذشته وارد ايران شد شبکه جهاني بي بي سي از
اروپاييان خواست براي امنيت خود به ايران سفر نکنند و....
درس هايي که بايد گرفت
هنوز براي ما مشخص نيست انگيزه اين اسيدپاشي ها چه بوده است و آيا شبيه
بسياري قتل هاي زنجيره اي ديگر در ايران و دنيا آيا بازهم اين جنايت ها
تکرار خواهد شد يا نه اما به نظر مي رسد قبل از اين که تب احتمالا کوتاه
مدت چند روزه يا چندهفته اي اسيدپاشي فروبنشيند، مفيد است که درس هايي مهم
از اين ماجرا براي آينده بگيريم.
1.
بسياري از افراد و رسانه هايي که اين روزها بر طبل مقابله جدي با اسيدپاشي
مي کوبند کساني هستند که در ماجراي قصاص اسيدپاشي بر صورت آمنه، با جريان
سازي رسانه اي سنگين اجازه ندادند، اسيدپاش مذکور قصاص شود و نتيجه آن شد
که با فشار مسئولان آمنه از حق خود گذشت و طبيعتا عامل اسيدپاشي بعد از
گذراندن دوران محکوميت خود چندي پيش آزاد شد. از اين عملکرد دوگانه آن ها
تعجب نمي کنم چرا که منافع آن روزشان تخريب حکم الهي قصاص بود و امروز
ايجاد نگراني در جامعه و حتي سياه نمايي از وضعيت امن ترين کشور منطقه را
مفيد احوالات خود مي دانند اما اين اتفاق بهترين درس براي دلسوزان جامعه و
مخصوصا مردم است که در درستي حکم الهي قصاص ذره اي ترديد به خود راه ندهند.
مخالفان آن روز قصاص اسيدپاش آمنه آيا امروز پاسخ گوي اين 4 بانو و ديگر
بانواني که در اقصي نقاط کشور تا کنون قرباني اسيدپاشي شده اند هستند؟ اگر
آن روز عامل اسيدپاش قصاص مي شد حتي اگر احساسات برانگيخته مي شد آيا امروز
کسي به خود جرات اسيدپاشي مي داد؟ همه ما بايد مراقب باشيم در اتفاقاتي
مشابه احساسات زودگذر را کنار گذاشته و محکم بر درستي احکام الهي پافشاري
کنيم حتي اگر همه دنيا عليه ما بسيج شوند.
2.به
نظر مي رسد بزرگترين درسي که بايد مسئولين انتظامي و قضايي بگيرند اين نکته
مهم است که براي آن ها فقط رفتارها است که بايد اهميت داشته باشد نه انگيزه
و نيت هاي افراد. خوشبختانه وقتي کار به مسئولين ارشد رسيد همين نگاه حاکم
بود اما مسئولين محلي و مياني در روزهاي اول به دنبال تکذيب هرگونه ارتباطي
بين اسيدپاشي ها و انگيزه هاي مذهبي بودند گويي اينگونه مي خواستند از امر
به معروف دفاع کنند. سوال ما اين است که اگر فرضا اثبات شود که فرد يا
افرادي با انگيزه هاي مذهبي دست به اين اقدامات شنيع زده اند، مگر اصل
قرآني و ديني امر به معروف و نهي از منکر زيرسوال مي رود؟ به عنوان مثال
آيا اگر داعش اسم خودش را دولت اسلامي گذاشت و شروع به وحشي گري کرد، اسلام
زيرسوال رفته است؟ اکنون فرصت خوبي است که براي همه بدنه اجتماعي دستگاه
قضايي و انتظامي در اقصي نقاط کشور تبيين شود که در هرشرايطي و براي هر
فرد، با هر نيتي فقط و فقط قانون ملاک عمل است.
3.
در شرايط موجود معتقدم قانون فعلي که در مجلس در دفاع از آمران معروف تصويب
شده بايد به تصويب نهايي برسد اما نمي توان از يک واقعيت بسيار تلخ به
سادگي گذشت که متاسفانه بعد از چند دهه که از انقلاب گذشته است ما همچنان
قانون جامعي براي اجراي اصل 8 قانون اساسي که به صورتي بديع و متفاوت به
امر به معروف ونهي از منکر با همه ابعاد آن پرداخته است تصويب نکرده ايم و
اکنون متاثر از يک اتفاق با دستپاچگي براي بخشي از موضوع بسيار مهم و
راهگشاي امر به معروف قانون وضع کرده ايم. کافي است متن اين اصل مترقي و
منحصر به فرد قانون اساسي را مطالعه کنيم تا روشن شود قانون اساسي با تقسيم
کردن امر به معروف به سه دسته مردم نسبت به يکديگر، دولت نسبت به مردم و
مردم نسبت به دولت با چه نگاه جامعي به اين موضوع مهم پرداخته است و ما بعد
از غفلتي 35 ساله در کجا سير مي کنيم.
4.
متاسفم از اينکه اينجا بايد بيشترين نقص و تقصير را به رسانه ها بدهم اين
نقص شامل دو بخش است اولين بخش برمي گردد به اينکه رسانه ها (اکثريت آن ها)
نتوانسته اند به گونه اي عمل کنند که منبع اصلي و محل اعتماد اطلاع رساني
براي مردم باشند. سابقه عملکرد رسانه ها نبايد به گونه اي باشد که در اين
دزدبازار شايعه پراکني بخشي از مردم اطلاعات خود را از منابعي غير رسمي
مانند وايبر و امثال آن بگيرند.
اما بخش تاسف بارتر به رسانه هايي برمي گردد که سليقه هاي فکري خود را به
آرامش مردم ترجيح دادند و خواسته يا ناخواسته، همنوا با رسانه هاي بيگانه
بدون آنکه مستندي داشته باشند به گونه اي عمل کردند که باعث شد امنيت رواني
از بخشي از مردم سلب شود و بهانه اي براي سياه نمايي از ايران دست دشمنان
خارجي داده شود. به عنوان رسانه اي که همواره تلاش کرده است هميشه با مردم
صادق باشد و حداقل يا خبري منتشر نکند يا اگر منتشر مي کند صادقانه باشد ،
تصريح مي کنم که ما رسانه ها اگر بهترين عملکرد را نيز داشته باشيم اما
هنگامي که چند رسانه رسمي بدون هيچ مبنايي با شبهه افکني هاي خود پازل
رسانه هاي ماهواره اي را تکميل کنند، رسانه هاي ديگر با همه سابقه و
اعتمادي که در مخاطب ايجاد کرده اند نخواهند توانست جلوي شايعات و دروغ
پراکني ها را بگيرند چرا که طبيعي است که برخي اينگونه فکر کنند که اين
رسانه ها براساس مصلحت انديشي عمل مي کنند و در نتيجه به سراغ منابع غير
معتبري بروند. به عنوان يک رسانه و براي پاک کردن ساحت رسانه ها و عدم
تکرار اين قبيل اتفاقات از وزارت ارشاد و هيات نظارت بر مطبوعات مي خواهيم
بعد از اينکه آرامش به جامعه برگشت، تمام رسانه هايي که بدون اينکه براي
خبر و گزارش خود شاهدي داشته باشند، بر طبل متشنج کردن فضاي عمومي کوبيدند،
برخوردي جدي صورت گيرد.
5.
براين باورم که اين ماجرا براي مردم نيز بايد درسي بزرگ داشته باشد با گذشت
زمان و مطمئن شدن مردم از واقعيات ضروري مي دانم همه بايد ذهنيات و اقدامات
پيشين خود را مرور کنند. اگر ديدند بي دليل براثر يک ادعاي وايبري نگران
شده اند، با خود عهد ببندند که ديگر ذهن و فکر خود را نبايد قبل از تحقيق
کامل دست هر شخصي حتي نزديکترين آشنايان بدهند و اگر بدون اينکه فکر کنند
پيامي را براي ديگري ارسال کرده اند و عملا در اين فضاسازي شريک و ناخواسته
باعث عدم آرامش ديگران شده اند در گام اول از اين اقدام خود توبه کنند چرا
که اين عمل آن ها مصداق آزار ديگران و حق الناسي بزرگ محسوب شده و در صورت
عدم توبه وبالي بزرگ خواهد بود، در روزي که کوچکترين عمل به تعبيرقرآن حتي
کمتر از خردل به دقت محاسبه خواهد شد. اين افراد در گام دوم بايد براي
اصلاح اقدام کنند و با وسواس و جديت تمام شروع کنند با ارسال پيام هاي درست
و منطقي به اصلاح ذهنيت هايي که در تخريب آن نقش داشته اند. روشن است همه
اين دو اقدام هنگامي صورتي واقعي به خود مي گيرد که اين درس را براي هميشه
به خاطر بسپاريم که اگر ما پيامي را بازنشر دهيم همانند اين است که حرفي را
مي زنيم البته براي جامعه مخاطبي به مراتب بيشتر و بزرگتر. لذا اگر پيامي
به دست ما مي رسد اجازه نداريم قبل از اينکه تمام ابعاد آن را بررسي کنيم،
براي ديگري ارسال کنيم و اينکه ما فقط بازنشردهنده نظرات ديگران هستيم از
بار مسئوليت ما هيچ کم نمي کند
قطعه اسيدپاشي در پازل سياه
کيهان/ محمد صرفي
اين روزها موضوع اسيدپاشيهاي مشکوک اصفهان به خبر داغ محافل - بخصوص در
فضاي مجازي- تبديل شده است. داستاني تاسف برانگيز و غمبار که طي روزهاي
اخير مرزهاي يک حادثه جنايي را درنورديده و اين ماجراي مشکوک ابعاد ديگري
نيز يافته است.
پيش از پرداختن به ابعاد قابل تامل اين ماجرا بايد گفت که بدون شک تمام
هموطنان با هر عقيده و تفکري با 4 قرباني بيگناه اين جنايت فجيع همدردي
داشته و از اين واقعه ابراز انزجار و آن را محکوم کرده و ميکنند. دستان
پليدي که به صورت اين چهار قرباني اسيد پاشيد، تنها چهار چهره و زندگي را
مورد حمله قرار نداد بلکه وجدان عمومي را جريحهدار کرد و از اين باب، جاني
جرمي دوچندان مرتکب شده است.
البته اسيدپاشي جرمي جديدالظهور نيست و هرازگاهي در صفحات حوادث روزنامهها
اخبار تلخ و سياه آن منتشر ميشود اما آنچه مورد اخير را از ساير موارد
متمايز کرده است حواشي و حاشيهسازيهاي عمدي و قابل تامل پس از اين قضيه
است. حاشيهسازيهايي که عامدانه و از روي ناجوانمردي به قربانيان برچسب
بدحجاب زدند، به جاي مرهم بر دردشان زخمي ديگر نشاندند و قرباني پنجمي
آفريدند. در حالي که هيچ خبر و سندي درباره انگيزه و چرايي و چگونگي اين
حادثه سياه وجود نداشت، جرياناتي با اهداف پيدا و پنهان، موضوع اسيدپاشي را
با حجاب پيوند زدند و مدعي شدند اين جنايت با هدف مبارزه با بدحجابي انجام
شده است! اما اين شايعه خطرناک و ناجوانمردانه از کجا کليد خورد و تبديل به
موجي سنگين از شايعات و تهمتها و دروغپردازيها شد؟
بررسيها نشان ميدهد نخستين بار خبرگزاري ايسنا بود که اين خط سياه خبري
را کليد زد. اين خبرگزاري در ساعت 14 و 15 دقيقه روز 24 مهرماه در خبري با
عنوان «جزئيات اسيدپاشيهاي اخير به زنان اصفهاني» نوشت؛ « اين حادثه زماني
اتفاق افتاد که از چندي پيش تاکنون در شبکههاي اجتماعي مطالبي با محتواي
اسيدپاشي به زنان بيحجاب در اصفهان منتشر ميشود اما مشخص نيست که آيا
حادثه شبگذشته ارتباطي با اين مطالب داشته است يا خير؟» ايسنا در ادامه
خبر نيز طي مصاحبه با فرماندار اصفهان، مصر است که قضيه را به حجاب مرتبط
کند. يک ساعت بعد سايت خبرآنلاين همين خبر را بازنشر ميکند اما با اين
تيتر؛ « احتمال اسيدپاشي به زنان بدحجاب وجود دارد»!!
دشمنان دين و دنياي مردم و اين آب و خاک که از هيچ فرصتي براي فتنهانگيزي
و دروغپردازي نميگذرند، همين سرنخ را دستاويز آغاز موجي از حملات و
شايعات ميکنند و البته مانند هميشه بنگاه دروغ پراکني بيبيسي پيشتاز و
سردمدار است. يک روز بعد بيبيسي در گزارش خود مينويسد؛ «در شبکههاي
اجتماعي اين گمان مطرح شده که قرباني اين سوءقصدها، زناني هستند که پوشش
آنها کمتر از چيزي است که مقامهاي حکومتي تاييد ميکنند.خبرگزاري ايسنا
گزارش داده است چهارشنبهشب در يکي از محلات اصفهان که کمتر سنتي است، دو
مهاجم موتورسوار به صورت يک زن جوان اسيد پاشيدهاند.... حکومت ايران
قوانين سختگيرانهاي براي پوشش زنان دارد. در ماههاي اخير محافظهکاران
بر لزوم تشديد فشارها در اين باره بر شهروندان تاکيد کردهاند.»
و ناگهان ظرف چند روز برخي از رسانههاي مدعي اصلاحات پر ميشود از
تحليلها و گزارشهايي پرسوز و گداز درباره اسيدپاشي و فحاشي به مدافعان
حجاب و نيروهاي ارزشي که حالا ديگر رسانههاي غيرفارسيزبان را نيز بايد به
اين ليست بلند و بالا افزود. آنان مانند هميشه سعي دارند فضايي دوقطبي و
ساختگي از جامعه ايران نشان دهند و با دميدن در تنور ساختگي اختلاف، آش خود
را بپزند. در ماجراي اخير نيز ميکوشند جامعه را به دوپاره حامي و نافي
حجاب تقسيم کنند و البته اين بار حاميان حجاب با اسيد به جنگ گروه مقابل
رفتهاند!
از بيبيسي و راديو فردا و سيانيوز و ديگر رسانههاي اجنبي نه گلهاي است
که چرا دروغ ميگويند و نه شکايتي که چرا دشمني ميکنند که عقرب را اقتضاي
طبيعت اين است. گله از آناني است که نان و يارانه بيتالمال را ميخورند و
حليم بيبيسي را هم ميزنند! و آيا اين ماجرا مصداق نشر اکاذيب و تشويش
اذهان عمومي نيست؟ فارغ از آنکه قربانيان ميتوانند به عنوان شاکي خصوصي
پيگير حقوق معنوي خود باشند، آيا شايسته نيست مدعيالعموم به ماجرا ورود
کرده و از دوستان مدعي اخلاق بپرسد؛ ارتباط اسيدپاشي با حجاب را از قوطي
کدام عطاري درآوردند؟
ماجراي اسيدپاشيهاي اخير - فارغ از انگيزه عامل يا عاملان آن- اينک به
سوژهاي براي عقدهگشايي ضدانقلاب عليه جمهوري اسلامي و نيروهاي ارزشي
تبديل شده است و البته مرور تاريخ معاصر در اين زمينه بسيار راهگشاست.
خشونتهاي بيحد و مرز عليه مردم عادي جامعه با انگيزههاي سياسي در پرونده
چه کساني در اين کشور ثبت شده است؟ کدام گروه و جرياني همزمان هم نقش جاني
و هم نقش مدعي را بازي کرده است؟ اگر از حوادث تلخ و فجايع دهه شصت توسط
گروهکهاي برانداز و منافق، سه دهه گذشته است، از ماجراهاي سال 88 و فجايع
آن زمان زيادي نگذشته است.
شايد دشمنان تابلودار مردم و کشور در حوادث اصفهان نقش مستقيمي نداشته
باشند
-که
با دستگيري عوامل حادثه اين فرضيه نيز قابل بررسي است- اما بدون شک آنان به
اين قضيه به عنوان فرصتي مغتنم نگريسته و چگونگي برخورد آنها با ماجراي
مذکور، به روشني مويد اين ادعاست. سالهاست که دشمن پروژههاي مختلفي را با
موضوعيت زنان در دستور کار خود قرار داده که ظاهر همگي حمايت از زنان و
حقوق آنان است. آنان به خوبي بر نقش محوري زنان در مقاطع مختلف تاريخ معاصر
آگاهي دارند و در برنامهاي حسابشده، بلندمدت و چند وجهي به دنبال آن
هستند که اين پايه استحکام و ثبات جامعه و نظام را به تهديدي عليه آن تبديل
کنند. به عنوان نمونه ميتوان به موضوع سياست افزايش جمعيت اشاره کرد که
درخصوص اين موضوع بلافاصله رسانههاي بيگانه دست به کار شده و آن را سياستي
ضد زن عنوان کردند که هدفش خانهنشين کردن زنان و محروم کردن آنان از حقوق
فردي و اجتماعي و به حاشيه راندن نيمي از جامعه است!
کار بر روي مسئله حجاب در پازل طراحي شده توسط دشمن نقطهاي برجسته و
غيرقابل انکار است. تصور غلط دشمن در اين پازل آن است که ميتواند با
بزرگنمايي و درشتخواني اکثريت جامعه را مخالف حجاب قلمداد کند! و سپس از
اين اکثريت فرضي محملي براي نافرمانيهاي مدني بسازد و از اين پتانسيل براي
پيشبرد اهداف کلان امنيتي و سياسي خود بهره جويد. همين چندي پيش بود که يک
عنصر معلومالحال و فراري صفحهاي مجازي با عنوان «آزاديهاي يواشکي» به
راه انداخت و اين صفحه به طرز غيرمعمولي از سوي رسانههاي آمريکايي،
اروپايي و رژيم صهيونيستي معرفي، تبليغ و تمجيد شد و شريل سندبرگ - مدير
اجرايي فيس بوک- اعلام کرد محبوبترين صفحه براي اوست.
بازي سياسي و جناحي با مسئله حجاب و عفاف و تبديل اين ارزش فردي و اجتماعي
به موضوعي براي مناقشه، از خواستههاي دشمن است و آنان که در اين راستا گام
برميدارند، خواسته يا ناخواسته در زمين دشمن حرکت و پازل دشمن را تکميل
ميکنند.
در پايان خالي از لطف نيست يک بار ديگر نگاه بلند و مشفقانه رهبر معظم
انقلاب را درباره نحوه نگاه به بدحجابي مرور کنيم. ايشان دو سال پيش در
چنين روزهايي در جمع علماي استان خراسان شمالي فرمودند؛ «بعضي از همينهايي
که در استقبالِ امروز بودند...خانمهايي بودند که در عرف معمولي به آنها
ميگويند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد ميريزد. حالا چه کار کنيم؟
ردش کنيد؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به اين جبهه است؛ جان،
دلباخته به اين اهداف و آرمانهاست. او يک نقصي دارد. مگر من نقص ندارم؟
نقص او ظاهر است، نقصهاي اين حقير باطن است؛ نميبينند. «گفتا شيخا هر آنچه
گويي هستم / آيا تو چنان که مينمايي هستي؟». ما هم يک نقص داريم، او هم يک
نقص دارد. با اين نگاه و با اين روحيه برخورد کنيد. البته انسان نهي از
منکر هم ميکند؛ نهي از منکر با زبان خوش، نه با ايجاد نفرت.»
بدون شک تير اسيدي دشمن در بازي کثيف جديد به هدف نخواهد نشست و برخورد
فرصتطلبانه و کاسبکارانه آنان با اين ماجرا و زخم آن چهار قرباني بيگناه
نيز در پرونده قطور خباثت آنان ثبت خواهد شد.
قربانیان پنهان
اسیدپاشی
حافظ باجغلی . استاد دانشگاه «ماهیدول» تایلند
انسانها همیشه در طول تاریخ درگیر حادثهها و فاجعهها بودهاند،
آتشسوزی، سیل، توفان، زلزله، آتشفشان، ریزش بهمن و سونامی همیشه انسان را
غافلگیر کرده است اما فاجعههایی نیز به دست خود انسان رخ میدهد؛ فجایعی
که هدف از آن فقط آسیبرسانی یا قتل چند انسان نیست، بلکه هدف اصلی ایجاد
رعبووحشت و ناامنی در سراسر جامعه است. این مجرمان عمدا قربانیان را
بهصورت تصادفی انتخاب میکنند. هرچقدر این انتخاب تصادفیتر باشد، وحشت
بیشتری در جامعه ایجاد میشود چون در این شرایط هرکس میتواند قربانی باشد
و در نتیجه مجرمان بیشتر به هدف خود یعنی ایجاد وحشت و ترس فراگیر و همگانی
میرسند. هر حادثهای که تهدیدکننده جان انسان باشد میتواند به یک اختلال
روانپزشکی به نام «اختلال استرس پس از حادثه» در قربانیان، بازماندگان و
خانواده آنها منجر شود؛ احساس ناامیدی، سرخوردگی، استیصال، افسردگی، سوگ،
اضطراب و کابوسهای شبانه در آنها شایع است. مطالعات نشان میدهند شدت این
اختلال در فاجعههایی که به دست انسان صورت میگیرد بیشتر از بلایای طبیعی
مانند سیل و زلزله است. گاهی این وضعیت مزمن میشود و در تمام طول زندگی با
فرد باقی میماند. گاهی بهدنبال آن مشکلات زناشویی پیش میآید که این عامل
نیز به مزمنشدن این اختلال کمک میکند.
زمانهایی که فاجعهای اجتماعی رخ میدهد، درمانهای روانشناختی با رویکرد
مداخله در بحران، در اولویت نیازهای مردم است. اگر به تاثیرهای پیدا و
پنهان و کوتاهمدت و درازمدت فاجعه شوم اسیدپاشی که این روزها گریبان
هممیهنان اصفهانی را گرفته آگاه باشیم، به صرافت میافتیم که نباید
تلاشمان در مدیریت همهجانبه این بحران کمتر از کمکرسانی به مناطق
زلزلهزده باشد. همانطور که گفته شد تاثیر آسیبرسانی فاجعههای انسانی به
مراتب بیشتر از فاجعههای طبیعی است. قربانیان این اسیدپاشیها فقط چهار یا
10نفر یا تعدادی در این حدود نیست. در ارزیابی خطر در مدیریت بحران
اسیدپاشی نباید فریب تعداد قربانیان گزارششده را بخوریم؛ با یک رویکرد
عمیقتر روانشناختی تعداد قربانیان روانی این فاجعه بسیار بیشتر است. با
نگاه واقعگرایانهتر همه افراد خانواده این قربانیان، همه اصفهانیها و
سایر ایرانیان که فقط این خبر را در روزنامهها خواندهاند به درجاتی
قربانی این فاجعه هستند؛ پزشکان، پرستاران، بهیاران، گزارشگران حوادث و
کارمندان نیروی انتظامی که بهصورت مستقیم با قربانیان و مشکلات آنها از
نزدیک در ارتباط هستند نیز در معرض خطر آسیبهای روانی قرار میگیرند. فقط
تفاوت آنها با قربانیان فیزیکی این است که نمیتوانند دردشان را فریاد کنند
که همین هم آن درد را جانسوزتر میکند. نکته قابل توجه و متاسفانه
فراموششده، نیاز مبرم (و حتی گاهی بیشتر) خانواده قربانیان اسیدپاشی به
مداخلات روانپزشکی است؛ در نظر بگیرید خواهر یک قربانی اسیدپاشی وضعیت
روانی بهتری از خود قربانی ندارد اما از اینکه احساس اضطراب و افسردگی خود
را فریاد بزند احساس گناه میکند زیرا در ظاهر برای او اتفاقی نیفتاده و
نباید هم مشکلی داشته باشد اما او حتی از سالمبودن و زیبایی چهره خودش هم
بهصورت ناخودآگاه در برابر خواهرش احساس شرم و گناه میکند. این افراد
قربانیانی هستند که شاید هیچ شکایتی هم بر لب نیاورند یا اینکه از
شکایتکردن شرم داشته باشند یا خودشان هم ندانند چه اتفاقی برایشان افتاده
است. بهعنوان مثال تجربه کشور ژاپن در حمله تروریستی با گاز «سارین» در
متروی توکیو در سال1995، 12نفر کشته شدند و 900نفر نیاز به درمانهای پزشکی
داشتند، اما بیش از 9هزارنفر دچار مشکلات روانی شدند. معاینه چشم یک نفر از
این قربانیان اسیدپاشیهای اخیر توسط وزیر بهداشت اقدامی بسیار پسندیده و
انساندوستانه است اما بههیچروی کافی نیست. گروه هدف وزیر بهداشت در این
فاجعه باید همه اجتماع باشد. چیزی که در حال حاضر جامعه ما از وزارت بهداشت
انتظار دارد خدمات جامعهنگر در حوزه سلامت روان است. هم مردم عادی و هم
مسوولان مدیریتی به این مداخلات نیاز دارند؛ مسوولان مدیریتی هم باید برای
کنترل بحران با رویکرد روانشناختی و توجه به نیازهای روانی مردم جامعه
آموزش ببینند، بدون مداخلات روانشناختی و بدون بازگرداندن قربانیان مستقیم
و غیرمستقیم به جریان امیدبخش و روبهجلوی زندگی و بدون درمانهای تخصصی
روانپزشکی با رویکرد مداخله در بحران، مجرمان برندهاند و به هدفشان
میرسند. یونگ معتقد است هیچوقت انسانهایی که درگیر بحران شدهاند
بهتنهایی نمیتوانند خودشان را نجات دهند. آنها به حمایتهای عقلانی و
تخصصی نیاز دارند؛ ما زمانی میتوانیم خودمان را جمعوجور کنیم که در
بحرانی گیر نکرده باشیم. تمام تلاش دستاندرکاران سلامت روان باید بر این
باشد که قربانیان را به ازسرگیری زندگی نرمال و برقراری ارتباطهای صمیمی
و اجتماعی تشویق کنند و اگر شاغل بودند خیلی زود به محل کارشان برگردند و
فعالیتهایشان را شروع کنند. باید به آنها کمک کرد واقعیت جدید زندگیشان
را بپذیرند و نگاه روبهجلو داشته باشند. لازم است گروهی از روانپزشکان،
روانشناسان، مددکاران اجتماعی، معلمان و روحانیان برای چگونگی برخورد با
این قربانیان، خانواده آنها و همه افراد درمعرضخطر، بهصورت اورژانسی
آموزش ببینند. «الیزابت کوبلر راس»، از برجستهترین روانشناسان در زمینه
سوگ، معتقد است در هر فاجعه هدیهای پنهانی وجود دارد که زندگی ما را
غنیتر میکند. قربانیان اسیدپاشی اصفهان زنانی هستند که به پختهترشدن
رفتارهای اجتماعی مسوولان و چگونگی پیشگیری و برخورد با فاجعههای دیگر کمک
شایانی کردهاند. امید است هرچه زودتر سلامتی جسمی و روانی خود را
بازیابند. به هر حال باید این واقعیت خوب را پذیرفت که حتی در بحرانیترین
شرایط، زندگی همچنان جریان دارد.
سرچشمه : شرق
مطلب
را به بالاترین بفرستید:
مطلب را به آزادگی بفرستید:
بازگشت به صفحه نخست