رفیق خسرو روزبه
، قهرمان ملی ایران
مجسمه رفیق خسرو روزبه درایتالیا
نوید نو : 56سال ازاعدام رفیق خسرو روزبه عضو کمیته مرکزی حزب توده
ایران به دست جوخه اعدام رژیم سرنگون شده پهلوی می گذرد . یاد ونام خسرو
روزبه هر روز آوازه بیشتری می گیرد وقلب های جدیدی از نسل های متفاوت را به
خویش می کشد . راز ماندگاری او چیزی جز فدای جان در راه رهایی زحمتکشان
ومردم ستمدیده ایران نیست . او هماره الهام بخش گام هایی خواهد بود که با
شوری عاشقانه ودرکی عمیق از رهایی انسان ، برای استواری سوسیالیسم ، تنها
بدیل انسانی جامعه درنده وبهره کش سرمایه داری می رزمند. یادش جاودان وراهش
پر توان تر باد .
نوشته حاضر بر گرفته از کتاب " چهل سا ل در سنگر مبارزه " است ، که در مهر
ماه سال 1360، از سوی انتشارات حزب توده ایران به مناسبت چهلمین سالگرد
بنیاد گذاری حزب توده ایران ، منتشر شد . در همین جا لازم می دانیم از
رفقایی که زحمت بازتایپ این نوشته را عاشقانه پذیرفتند سپاسگذاری کنیم .
تولد : 1294
شهادت : 21 اردیبهشت 1337
رفیق خسرو روزبه ، قهرمان ملی ایران
*من به اقتضای آتشی که به خاطر خدمت به خلق های ایران در درون سینه ام
شعله می کشد ، راه حزب توده ایران را برگزیده ام و باید اذعان کنم که :
جانم ، استخوانم ، خونم ، گوشتم ، پوستم و همه ی تارو پود وجودم این راه را
راه مقدسی شناخته است و تمام سلول های بدن من و تمام ذرات وجودم ، توده
ایست*
این فریاد خروشان قهرمان ملی ایران ، شهید خلق ، رفیق خسرو روزبه است که در
اعماق بیدادگاه های رژیم شاهنشاهی طنین افکند واز همان روزهای تیره ی سال
1337 سرنگونی تخت سلطنت را فریاد کرد.
دومین فرزند خانواده ی ضیاء لشکر در سال 1294 شمسی در ملایر دیده به جهان
گشود . پدرش ابتدا به سمت رئیس کارپردازی لشکر وسپس به سمت رئیس ژاندارمری
ولایات ثلاث ملایر خدمت می کرد . او که مردی شریف و درست کار بود ، میراث
پدری خود را در حین خدمت به ارتش از دست داد و از هستی ساقط شد . در دورانی
که روزبه خردسال ، بزرگ می شد و تحصیل می کرد پدرش وضع نابسامانی داشت ،
اما این امر مانع از آن نبود که با وجود تنگدستی به ادامه ی تحصیل فرزندش
علاقه مند نباشد . روزبه دوره ی اول دبیرستان را در ملایر ودوره ی دوم را
در همدان گذراند . شرایط دشوار تحصیلی اش او را ناگزیر ساخت که دوره ی
تحصیل را هرچه کوتاه تر کند و به این جهت در حالی که همواره شاگرد اول کلاس
بود ، دوره ی شش ساله ی دبیرستان را طی چهار سال به پایان رساند وبه دریافت
دیپلم علمی نائل آمد . استعداد او در ریاضیات درخشان بود . در کلاس پنجم
متوسطه بود که رساله ای در زمینه ی حل معادلات درجه ی چهارم و درجات عالی
از تقسیم تسلسلی نوشت وبعدها هنگامی که در دانشکده ی فنی دانشگاه تهران در
رشته الکترومکانیک تحصیل می کرد، این رساله را تکمیل نمود .
روزبه که شرایط نامساعد مادی اش اجازه نداد بر وفق ذوق و استعداد خود در
رشته ی ریاضیات تحصیل کند ، ناگزیر وارد دانشکده ی افسری شد . طی دوران
تحصیل در دانشکده ی افسری روزبه پیوسته از زمره ی شاگردان برجسته ی رشته ی
توپخانه بود . فرماندهانش اورا* دکتر * خطاب می کردند ودر وجود او شخصیت
برجسته ای برای آینده ی ارتش ایران می دیدند . شاگردان او ، آن ها که با
دیدی میهن دوستانه ، خدمت در ارتش را پذیرفته بودند ، او را به عنوان ا لگو
و نمونه برای خدمت نظامی آینده خود می نگریستند . هنوز مدت زیادی از پایان
تحصیل در دانشکده افسری نگذشته بود که روزبه برای آموزش دانشجویان ، به
خدمت در دانشکده ی افسری فراخوانده شد . او چندین دوره افسر تربیت کرد .
بیش از دویست کنفرانس علمی و نظامی در دانشکده ی کشاورزی و دانشکده ی
دامپزشکی داشت که چاشنی تمام این کنفرانس ها بحث در باره ی مسائل اجتماعی
بود . او در این دوران 16 جلد کتاب نظامی ، فنی و ریاضی برای شاگردان خود
تالیف نمود .
حسن شهرت روزبه از چارچوب دانشکده ی افسری فراتر رفت ودر سایر واحد های
ارتشی اشاعه یافت . او نه تنها مربی دانشجویان بود ، بلکه در مقام مسئول
انتظامات دانشکده ، از مراقبت در تقسیم غذای روزانه ی سربازان گرفته تا
مبارزه با فساد ، قمار ، تریاک ، دزدی و رشوه خواری را وظیفه ی خود می
دانست . این مبارزه ، واکنش فرماندهان فاسد ارتش را علیه او برانگیخت . این
واکنش به صورت توقیف های چند ساعته تا تبعید به اهواز بود . علیرغم این
فشارها عزم روزبه در مبارزه با کژی ها هر روز راسخ تر می گردید :
"
هر وقت با فساد مواجه می شدم ، اراده ام برای مبارزه با آن محکم تر می شد "
( دفاعیه ی روزبه – اردیبهشت سال 1337)
حین خدمت در دانشکده ی افسری بود که روزبه در دانشکده ی فنی دانشگاه تهران
نیز به تحصیل پرداخت .
او در کار گسست پیوندهای خود با ارتش استعمار زده و تحکیم رشته های پیوند
خود با مردم بود . تبعید روزبه به اهواز اورا مرعوب نکرد . چون به وجودش
احتیاج داشتند ، پس از چندی مجددا به دانشکده ی افسری انتقال یافت و تا مهر
سال 1324 در مقام استادی ، به تعلیم دانشجویان پرداخت .
مبارزه ی روزبه در درون دانشکده ی افسری ادامه داشت ، ولی به تدریج دریافته
بود که در میان دریای فساد و ستم نمی توان جزیره ای بهشت ساخت .
روزبه به راه مبارزه انقلابی گام گذارد . سال 1322 عضو حزب توده ایران شد
تا همپا و در کنار مردم مبارزه را در ابعاد وسیع تری ادامه دهد . او از
زمره ی نخستین افسرانی بود که به حزب توده ایران پیوست . روزبه از بنیاد
گذاران " تشکیلات افسران آزادی خواه ایران " شد که بسیاری از اعضاء آن
همکاران و شاگردانش بودند . از آن پس به فعالیت شبانه روزی برای جلب افسران
برای مبارزه ی سیاسی به درون حزب توده ایران پرداخت .
سال 1324 پس از سرکوب قیام افسران خراسان و تهران در گنبد قابوس ، مخالفان
او در ارتش فرصت را برای تصفیه حساب با او مغتنم شمردند . عده ای از افسران
مبارز به فرمان ستاد ارتش به کرمان تبعید شدند . نقشه ی دستگیری روزبه را
در سر داشتند ، اما روزبه در مرخصی یک ماهه بود و نتوانستند دستگیرش کنند .
دشمن در کمین بازگشت او به خدمت بود . روزبه غافلگیر نشد و به جای بازگشت
به خدمت ، مخفی شد .
در این نخستین دوران از زندگی مخفی اش ، سلسله مقالاتی به نام مستعار "
ستخر " ( مرکب از حروف اول : سروان توپخانه خسرو روزبه ) در افشاء مفاسد
سران ارتش و دعوت افسران و درجه داران به مبارزه انتشار داد . کتاب اطاعت
کور کورانه را نیز در همین دوران منتشر کرد . انتشار این کتاب در کشور
بازتاب وسیعی یافت و افکار عمومی را متوجه وجود افسری پیشتاز در درون ارتش
نمود که پذیرای سنت حاکم یعنی اطاعت کورکورانه نیست.
"
همان طور که به فرمان احساسات و به حکم غیرت ومردانگی در مورد دستورات
وتقاضاهای خلاف شرافت ، فرمول اطاعت کورکورانه را زیر پا پا می گذاریم ،
باید به امر وجدان از دستورات و اوامری که به ضرر اکثریت فلک زده ی این
مملکت وبه نفع هیئت حاکمه است سرپیچی نمود ولوله های توپ ومسلسل را به طرف
آن ها و قصرهای باشکوهشان بازگرداند "( صفحه ی 29 کتاب ).
او در این کتاب از احساسات میهن دوستانه ی خود ، از نفرتش نسبت به استعمار
و دارودسته ی ارفع ، دست نشانده ی امپریالیسم انگلیس در ارتش ، واز عشق و
علاقه اش به مردم محروم سخن گفته است .
پس از سرکوب جنبش دموکراتیک خلق های آذربایجان وکردستان و تیرباران عده ای
از افسران میهن دوست ، روزبه برای جمع آوری نیروها ، بالا بردن روحیه ها
وتجدید حیات سازمان ، با پشتکار قابل تحسینی دست به کار شد . 17 فروردین
سال 1326 روزبه بازداشت شد . قرار بود پس از انتقال به آذربایجان در دادگاه
زمان جنگ محاکمه وتیر باران شود . اما روزبه به آنان فرصت نداد . در روز 17
اردیبهشت 1326 ، روز ملاقات عمومی زندانیان دژبان مرکز ، به کمک تنی چند از
همرزمانش از زندان گریخت . دادگاه حکم غیابی صادر کرد و روزبه را به 15 ماه
زندان و اخراج از ارتش محکوم نمود . دومین دوران زندگی مخفی روزبه آغاز شد
. در این دوران تمام نیرویش را مصروف گسترش تشکیلات افسران آزادبخواه ایران
و تالیف وترجمه نمود . فروردین سال 1327 مجددا روزبه دستگیر وبا آن که از
ارتش اخراجش کرده بودند ، به محکمه ی نظامی تسلیم شد . ارتجاع که با سرکوب
وحشیانه ی جنبش دموکراتیک آذربایجان و کردستان ، این بار هارتر و درنده تر
به شکار آزادیخواهان دست زده بود ، قصد نابودی روزبه راداشت . دادستان
نظامی برای او تقاضای اعدام کرد . ولی این همه ذره ای از جسارت و تهور ذاتی
روزبه نکاست ، مغرور و مطمئن ، در برابر دادگاه از اصول عقاید خود ، از
علاقه به مردم ومیهنش دفاع کرد ، با هزاران زبان اعتراض ، مفاسد درون ارتش
ودستگاه دولتی را افشاء نمود وبه اتهامات زشت کیفر خواست پاسخ گفت . در
جریان این دادرسی فرمایشی ، تضییقات بی شمار برای روزبه فراهم کردند ،
دادگاه اجازه نداد دفاعیات خود را به پایان برساند . اما روزبه چنان آوازه
ی نیک وحسن شهرتی داشت که حتی از جانب مخالفان سیاسی خود هم پشتیبانی می شد
. نمایندگان دموکرات مجلس و ارباب مطبوعات به اعمال فشار علیه او به شیوه
های گوناگون اعتراض کردند .
شاه می خواست روزبه را در برابر خود به زانو در آورد ، ولی نه فقط آن زمان
بلکه هرگز در این قصد پلید خود توفیق نیافت . شاه در این آرزو برای ابد
ناکام ماند .
فشار افکار عمومی و وجود دموکراسی نسبی ، نقشه ی او را عقیم گذاشت و دادگاه
جرات نکرد حکم اعدام صادر کند . روزبه را به 15 سال زندان محکوم کردند .
این محکومیت شدید ، اعتراض همگانی را برانگیخت . این محاکمه روزبه را بیش
ازپیش در قلوب و اذهان جای داد .
روزبه قریب سه سال در زندان ماند ودر آذر سال 1329 به همت یاران خود همراه
با عده ای از رهبران حزب از زندان گریخت . سومین دوره ی زندگی مخفی روزبه
آغاز شد .
زندگی مخفی روزبه در این دوران ، با اوج جنبش ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی
مردم همراه بود . محور مرکزی فعالیت روزبه و یارانش در این زمان ، گسترش
سازمان افسران آزادیخواه در درون ارتش بود . روزبه در این راه شب و روز از
هم باز نمی شناخت . و پروا از خطری که تهدیدش می کرد نداشت . علاوه بر این
روزبه در مقام مسئولیت شعبه ی اطلاعات کل حزب توده ایران و شعبه اطلاعات
تشکیلات افسران آزادیخواه ایران در واقع به مثابه چشم و گوش حزب بود . از
فساد ، دزدی ها ، ریخت و پاش ها ، عملیات جاسوسی آمریکا و انگلیس در داخل
ارتش ، اطلاعات دقیق به دست می آورد وبرای بهره برداری در اختیار حزب می
گذارد . در این دوران اعتلاء جنبش ، روزبه در کنار فعالیت به خاطر جلب
افسران به حزب وکسب اطلاعات از مراکز حساس دشمن ، مقاله می نوشت ، ترجمه و
تالیف می کرد ، می آموخت وخود را پر بار می ساخت .
کودتای خائنانه ی 28 مرداد و موج جدید ترور و سرکوب ، روزبه را بار دیگر در
معرض خطر شدید قرار داد . به دنبال یورش ماموران فرمانداری نظامی ، به یکی
از جلسات حزبی ، روزبه همراه دیگران دستگیر شد . روزبه که در بازپرسی های
اولیه خود را مهندس معرفی کرده بود قبل از آنکه شناخته شود ، به دست افسران
هم رزمش از چنگ دشمن فرار داده شد . او دوباره فعالیت حزبی حزبی خود را از
سر گرفت . اما هنوز روزهای دشوارتری در پیش بود . روزهائی که رد تشکیلات
افسران به دشمن نشان داده شد و افسران دلیر و مبارز حزب توده ایران به دام
افتادند . روزبه با تاسف تمام اخبار دردناک دستگیری و شکنجه ی دوستان و هم
رزمان خود را دریافت می کرد و برای حفظ و جابجا کردن آن هائی که هنوز
دستگیر نشده بودند ، در تقلای دائم بود . او پیوسته در تلاش بود تا یک افسر
مخفی را جابجا کند ، وسیله ی خروج دیگری را فراهم سازد ، از خانواده ی بی
سر پرست این یکی خبر گیرد و از سرنوشت آن زندانی مطلع شود . روزبه به چیزی
که نمی اندیشید حفظ جان خود بود. او خود وحال و آینده اش را چنان با زندگی
و سرنوشت حزب و هم رزمانش گره زده بود ، که جدا از آنان روزبه ای وجود
نداشت . اخبار پایداری وکیلی ها ، محقق زاده ها ، مختاری ها ، چنان شاد و
سرمستش می کرد که اندوه ضربات دشمن را از یاد می برد . و ضعف ها و عقب
گردها چنان منقلبش می نمود که قوت تصمیم او را به ماندن در ایران و جبران
ارتداد ها صد چندان می کرد . او معتقد بود که با دادن نمونه های عالی
جانبازی می توان وباید بر شکست روحی چیره شد .
روزبه در ایران ماند . بیش از سی تن از هم رزمانش به فرمان شاه تیرباران و
چندین صد نفر آنان پس از شکنجه های فراوان زندانی و عده ای هم به خارج از
کشور فرستاده شدند . روزبه با عزمی پولادین در کنار یاران اندک خود به
فعالیت حزبی ادامه می داد . در چنین روزهائی ، روزبه ناگزیر هر روز به
لباسی در می آمد تا رد خود را بر دشمن گم کند و با هشیاری کامل مراقب بود
تا باقی مانده ی حزب را از تعرض دشمن در امان دارد . اما در همه حال آنی از
اندیشه ی دفاع مسلحانه در برابر دشمن غافل نبود و در هر لباسی سلاح در جیب
داشت و انگشت بر روی ماشه . یک بار که منزل مسکونی اش به خطر افتاد ، چون
خانه مطمئن دیگری وجود نداشت ، چند شب را تا صبح در پستوی دفتر یک گاراژ
مسافری که یک توده ای دفتر دار آن بود گذراند و سپیده دم به خانه ی دیگری
انتقال یافت که همسایه ی مشکوک آن به سر کار رفته بود . شبی دیگر را در
اطاق دفتر یک کارخانه به سر آورد و هفته ای را در زیر زمین بدون روزن خانه
ای که در هر اطاقش خانواده ای می زیست . و سر انجام دژخیمان به رفیق قهرمان
دست یافتند . آخرین قرار او با علی متقی بود ، خائنی که در خفا زندگی خود
را با تحویل روزبه تاخت زده بود . رفیق روزبه که در آن روزهای پر دلهره ،
متقی را آدمی ترسو وبزدل شناخته بود ، بارها به دوستانش گفته بود که اگر لو
رود ، حتما سر قرار متقی خواهد بود . به رفیقان دیگرش ایمانی بی تزلزل داشت
.
محل قرار در یک سه راهی ، در دل کوچه پس کوچه های جنوب شرقی تهران بود .
همیشه محل قرار را طوری انتخاب می کرد که راه گریز موجود باشد . واین سه
راهی ، از سه سو به خیابان های ری ، مولوی و سیروس گشوده می شد . اما این
پیش گیری ها در آن زمان بی ثمر ماند ، زیرا قرار آن قبلا توسط متقی نزد
دشمن بازگو شده بود و دشمن تمام امکانات خود را برای دستگیری روزبه بسیج
کرده بود .
رفیق روزبه مانند هر هفته ساعت 9وارد کوچه شد . جاسوسان فرمانداری نظامی با
پیراهن و شلوار معمولی خود را لابلای ساکنان محل ، که از فرط گرما از خانه
ها بیرون آمده وجلوی درها ولب جوی آب نشسته بودند ، جازده بودند .
تا اینجا چیزی که نگاه تیزبین روزبه را جلب کند ، وجود نداشت . به سه راهی
رسید و چند دقیقه ای منتظر ماند ، اما از علی متقی خبری نشد . خواست برگردد
که نگاهش با نگاه ترس زده ی عظیم عسگری --- توده ای مرتد --- برخورد کرد .
عظیم عسگری در کنار زمانی – شکنجه گر معروف – به طرف روزبه آمد و دستپاچه
اورا به زمانی نشان داد وخود پا به فرار گذاشت . ناگهان تیری به سوی روزبه
شلیک شد وبا این علامت ده ها لوله ی هفت تیر از اطراف اورا نشانه گرفت .
از سه سو راه را بر او بسته بودند . از هر طرف که خواست بگریزد ، چند
مامور آماده ی شلیک بودند . و عاقبت پس از یک نبرد شدید در یک کوچه ی تنگ
وبن بست ، مجروح و خونین به اسارت دشمن افتاد .
روزبه را ابتدا به بیمارستان و سپس به شکنجه گاه قزل قلعه بردند .
رفیق روزبه 9 ماه تمام زیر شکنجه های روحی وجسمی بود . دراین 9 ماه پولاد
بی خلل مقاومت کرد . ایمان عمیق او ، کوکب هدایتش بود .
دژخیمان به رفیق حتی اجازه ی ملاقات هم نمی دادند . رفیق اعتصاب غذا کرد .
او به ممنوعیت حق ملاقات خود اعتراض داشت . در همان دفتر زندان به محاکمه ی
او نشستند . او با سری افراشته و غروری ستودنی از تعلق خود به حزب توده
ایران سخن گفت :
..... من به عقایدم پای بندم ، نظرات سیاسی ام را مقدس می شمارم . به عهد و
سوگند خود وفادارم و به امضائی که در زیر آنکت حزب توده ایران کرده ام ،
احترام می گذارم و هرگز به خاطر جلب منفعت یا دفع خطر ، پیمان خود را نمی
شکنم .
او پروا نکرد که در برابر دژخیمان خود ، از اعتقاد عمیق خود به سوسیالیسم
علمی دفاع کند :
.... اگر عاشق و شیفته ی سوسیالیسم هستم . با تمام عقل و شعور و منطق و
درایت خود ، برتری اصول آن را بر سایر رژیم ها احساس کرده ام .
او از حقوق پا برهنه ها و قبا کرباسی ها با شوری تمام دفاع کرد . مبارزات
درخشان مردم ایران و به ویژه جنبش دموکراتیک خلق های آذربایجان وکردستان را
ستود و آن ها را " نهضتی میهنی و مترقی و موجب قوام و دوام وبقای آزادی و
استقلال ملی " خواند . حکومت مشروطه ی ایران را شیر بی یال و دم واشکم
نامید ورژیم سلطنتی وبالاخص سلطنت موروثی را مضحک دانست . هیئت حاکمه را بر
صندلی اتهام نشاند که خود با تبدیل حکومت مشروطه سلطنتی به استبداد فردی ،
با تبعیض میان زن و مرد با تشکیل محاکم نظامی ، با پایمال کردن حقوق احزاب
و مطبوعات و لغو مصونیت های اجنماعی و حقوقی افراد مملکت ، قانون اساسی را
زیر پا نهاد ه است .
حکم اعدام او صادر شد . همان گونه که خود پیش بینی کرده بود . شاه که از
سال ها پیش در آرزوی " تقاضای عفو " این سر سخت ترین مخالف خود می سوخت ،
برای آخرین بار آزموده را به سراغ او فرستاد : زندگی به بهای خیانت !!
روزبه تندید و آزموده را دست خالی روانه کرد . او مرگ را بر چنان زندگی
ننگین ترجیح می داد .
شاه تازه فهمید که روزبه را نمی توان خرید . در خواست رسیدگی فرجامی او را
رد کرد و حکم اعدام او را امضاء نمود . او را به زندان حشمتیه انتقال دادند
. دشمن از ترس ، با هزاران چشم و یک جنگل سر نیزه مراقب بود تا مبادا روزبه
رنجور و تیر خورده از چنگش بگریزد . او ضعف خود را در برابر قوت روح ،
استحکام اراده و پایداری این گرد انقلابی ، زیر سایه ی صدها نیزه و تفنگ
پنهان می داشت .
ساعت چهار روز 21 اردیبهشت سال 1337 در زندان به سراغ او رفتند . آماده بود
وصیت نامه ی کوتاهی خطاب به رفقا ، برادران و دوستان خود نوشت . قبلا
گفتنی ها را گفته بود . او را حرکت دادند . به کمک عصا راه می رفت . صدای
گام های مطمئن او در سکوت سپیده ، سرود بی کلام رزم میلیون ها مردمی بود که
او را وجدان انقلابی خویش می دانستند . روزبه در این لحظه مظهر پایداری و
تسلیم ناپذیری یک جنبش در برابر رژیم سرسپرده و جانور خوی شاه بود . نخواست
چشمانش را ببندند: من از مرگ نمی ترسم . چشم در چشم دژخیمان خود : آزموده ،
بختیار ، مبصر ، امجدی ، رجائی دوخت . خائنین خائف نگاه به زیر افکندند .
سرهنگ بازنشسته ، محمد خیبری ، که شاهد مراسم اعدام رفیق بوده ، لحظه ی
تیرباران را چنین توصیف کرده است :
به سربازان جوخه ی اعدام سلام کرد و اظهار داشت : من می دانم شما مقصر
نیستید . شما سربازان به منظور انجام وظیفه و – همان اطاعت کورکورانه – در
اینجا گرد آمده اید ، تا وطن پرستی مثل مرا تیر باران کنید . بر شما خرده
نباید گرفت .... می خواستند چشمانش را ببندند . خسرو روزبه مانع این حرکت
شد و با صدای رسا گفت : جوخه گوش به فرمان من ! سرهنگ جاوید خواست این صدا
را محو کند ، ولی نتوانست ، روزبه با صدای رسا و غیر قابل انتظار فریاد
کشید :
n
مرگ بر شاه خائن !
n
زنده باد حزب توده ایران !
در همین موقع رگبار گلوله به سوی پیکر دلاورش سرازیر شد .
و گلوله هائی که بر سینه ی شهید خلق خسرو روزبه گل داد ، او را جاودانه کرد
و صدایش را در همه ی جهان منتشر ساخت . رفیق خسروروزبه ، به تعبیر روزنامه
ی " ایزوستیا " ، مردی بود که فسانه شد .
----------------------------------------------------------
درود بر خاطره ی روشن شهید خسرو روزبه قهرمان ملی و عضو کمیته مرکزی حزب
توده ایران !
مطلب
را به بالاترین بفرستید:
مطلب را به آزادگی بفرستید:
بازگشت به صفحه نخست