نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

2014-05-07

نویدنو  17/02/1393 

 

 

 

نقدی بر گفتمانِ کنونیِ اصلاح طلبان حکومتی: انقلابِ بهمن، جمهوریت، و ”رژیم ولایت فقیه

 

روزنامه شرق، ۳۱ فروردین‌ماه، با چاپ عکسی از رئیس جمهور سابق، محمد خاتمی، و تیتر ”با همه وجود از جمهوریت نظام دفاع می کنیم“،  سخنان او که در نشستِ ماهانه ”بنیاد باران“ ایراد شده است را منتشر کرد. تامل بر سخنان محمد خاتمی ازآن‌روی حائز اهمیت است که نحوة نگرشِ نحلة فکری‌ای که وی آن را نمایندگی می‌کند، بررغم فراز و نشیب‌های سالیان اخیر، با رویکردهای گذشتة آن تفاوت چندانی نکرده و به‌نظر می‌رسد آن رویکردها بر این نحوة نگرش همچنان غالب‌اند.

 

پیش از آنکه وارد مبحث اصلی شویم لازم می‌دانیم به یک ترفند موذیانه رژیم ولایت فقیه اشاره کنیم که متأسفانه گریبان نیروهای سیاسی، حتی اپوزیسیون رژیم، را گرفته است. رژیم ولایت فقیه به ‌طور ِمکرر از کلمة ”نظام“ برای هویت بخشیدن به خود استفاده می‌کند. ما در صورت‌بندی‌های اجتماعی با نظام‌های برده داری، فئودالی، سرمایه داری، و کمونیستی آشنایی داریم. استفاده از کلمة ”نظام“ برای این صورت‌بندی‌های اجتماعی، به‌دلیل مناسبات زیربناییِ متفاوت، توجیه منطقی و علمی دارد. رژیم ولایت فقیه  با استفاده از کلمة ”نظام“ برای حکومت سرکوب‌گر خویش، درصدد القاءِ این فکر است که ماهیت و مناسبات حاکم در این رژیم با دیگر کشورها  متفاوت است، و با این ترفند مصمم است تصویری متفاوت از رژیم نزد دیگران ارائه دهد. رژیم ولایت فقیه هیچ تفاوتی با دیگر رژیم‌های دیکتاتوری ندارد، و در چارچوب نظامی سرمایه‌داری مورد تجزیه و تحلیل می‌باید. بر اساس گزارش روزنامه شرق، محمد خاتمی نیز در سخنرانی‌اش، همچون دیگر مقام‌های حکومتی از کلمة ”نظام“ برای بحث دربارة  آینده دیکتاتوری حاکم استفاده کرده است. به گزارش شرق، محمد خاتمی، با اشاره به اینکه ”اگر خدای نکرده جمهوری اسللامی را از دست دهیم وضعیت خیلی سیاهی خواهیم داشت و باید بدانیم که ما نمی‌توانیم این انقلاب را با آن عظمتش فراموش کنیم“، می‌گوید: ”... بعد از ۳۵ سال از پیروزی انقلاب اسلامی به‌علت تبلیغات وسیع و بی‌امان کسانی که از این انقلاب آسیب دیدند و قدرت‌هایی که احساس کردند این انقلاب به منافع نامشروع آنها آسیب ‌زده، با زشت جلوه‌دادن انقلاب و تلاش برای بد تفسیرکردن آن تعبیرات سویی که بوده و هست و باز هم خواهد بود و نیز در اثر پاره‌ای از کاستی‌ها و نقص‌ها و رویکردهای غلطی که ما دست‌اندرکاران امور داشتیم و نیز به‌خاطر بعضی قرائت‌هایی که با اصل انقلاب و نظام ما سازگاری ندارد، رایج شده است اینها همه سبب شده است که در بعضی افراد – به‌خصوص فرهیختگان جامعه و بالاخص نسل جوان- نوعی تردید و خدای ‌نکرده حتی روی‌گردانی از انقلاب عظیم ملت ایران و از جمهوری اسلامی پیدا شود و گسترش پیدا کند که این خطر بزرگی است که لااقل برای ما که همه حیثیت و هویت خودمان را در این انقلاب دیدیم، به عظمت آن اعتراف داریم و به کار بزرگی که صورت گرفته است اذعان داریم، این وضعیت نگرانی ایجاد می‌کند و در نتیجه جا دارد بیش از گذشته درباره انقلاب و جمهوری اسلامی و جایگاهی که داشته و دارد صحبت کنیم و در واقع روشنگری کنیم و نیز اگر به‌نظر ما می‌آید که مشکلات، انحراف‌ها و کژتابی‌هایی وجود دارد روشنگری یعنی راهنمایی کنیم و راهکار اصلاحی را عرضه بداریم که اصلاحات هم چیزی جز این نیست و من اجازه می‌خواهم مطالبی را به‌اجمال درباره انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و خطراتی که آنها را تهدید می‌کند و عظمتی که داشته، صحبت کنم.“
حزب توده ایران، پیش از این و به‌دفعات، در برخورد با چنین طرز تفکرهایی که به‌طورِعمده از سوی اصلاح طلبان حکومتی، و هم‌اکنون از سوی محمد خاتمی، بیان شده است و می‌شود از زاویه‌های مختلف تحلیل‌های مختلفی را ارائه داده است.  به‌نظر ما ادامه منطقی چنین تفکر و باورهایی  تناقض‌هایی دربر دارد که توجیه‌کنندگان‌شان از پاسخ‌گویی به آن‌ها طفره می‌روند. ما همچون محمد خاتمی معتقدیم که انقلاب شکوهمند بهمن ۵۷ یکی از بزرگ‌ترین و شورانگیزترین و مردمی‌ترین انقلاب‌ها و از رخدادهای بزرگ قرن بیستم در جهان بود. با وجود شکست انقلاب- به‌دلیل عملکرد و سیاست‌های به‌کارگرفته‌شده از سوی خمینی و سرکوب‌گران فعلی- نباید در این نکته شک کرد که رویدادی تابناک و درخشان در تاریخ مبارزات ملت‌ها بوده است. مشکل محمد خاتمی و همفکران ایشان از آنجا ناشی می‌شود که هرگونه حرکت اجتماعی مردم که وضعیتی مشابه را به‌وجود آورد نفی می‌کنند و در حد فاجعه می‌دانند، و به همین دلیل است که با نگرانی می‌گوید اگر ”خدای نکرده جمهوری اسلامی را از دست بدهیم وضعیت سیاهی خواهیم داشت.“ اگر منظور محمد خاتمی از ”وضعیت سیاه“ وضعیتی می‌تواند باشد که در آن حاکمان کنونی امکان سرکوب‌گری‌شان را از دست بدهند، بدون شک با استقبال توده‌های میلیونی روبه‌روخواهد شد. اما اگر نگرانی ایشان در ارتباط با مردم باشد، این سوال پیش می‌آید که وجودِ ”وضعیت سیاه“ را در تمامی سطوح در حال حاضر آیا می‌توان منکر شد؟ در خرداد ۸۸، پس از کودتای انتخاباتی، حضور میلیونی مردم در اعتراض به این اقدام را در سراسر کشور شاهد بودیم. در تهران راه‌پیماییِ جمعیت عظیمی را شاهد بودیم که یاد آور راه‌پیمایی‌های دوران انقلاب بود. اینکه این راه‌پیمایی حرکتی براندازانه بود یا نه موضوع بحث ما نیست، اما اگر تحول‌های آن زمان به نفع مردم به سرانجام می‌رسید بدون شک وضعیت سیاسی ایران و شیوة حکومت‌مداری‌ای  که در طول سی و پنج سال گذشته شاهد آن بوده‌ایم به‌طورِکلی دگرگون می‌شد. سوال اصلی‌ای که از صاحبان این گونه تفکر و از جمله محمد خاتمی باید پرسید این است که: گزینه مورد نظر آنان کدام یک از دو وضعیت یاد‌شده است؟ مشکل نحله فکریِ همسو با محمد خاتمی این است که، فاجعه‌های بی‌شماری که از بدو تاسیس جمهوری اسلامی برضد نیروهای اجتماعی برپا شده است را کم اهمیت، کوچک، و ناچیز قلمداد می‌کنند و نیروهای اجتماعی را با این نظر که در صورت به‌وجود آمدنِ هر تغییری در خارج از دایره حاکمیتِ کنونی آینده‌یی هولناک در انتظار کشور خواهد بود، به انفعال، سکوت، و بی‌عملی ترغیب می‌کنند
محمد خاتمی در ادامه سخنانش در تبیینِ اسلامی بودن این انقلاب، به چند مورد اشاره می‌کند و می‌گوید: ”یکی اینکه اکثر کسانی که انقلاب کردند مسلمان باشند، دوم انگیزه دینی اگر نگوییم، انگیزه منحصر به فرد بلکه از مهم‌ترین انگیزه‌های حرکت مردم باشد یعنی مردم با انگیزة دینی و احساس مسئولیت دینی برای تغییر و تحول به عرصه بیایند.“ محمد خاتمی در این سخنان آشکارا سعی در القای این تفکر دارد که علت اصلی حضور مردم در تظاهرات میلیونی دغدغه‌های دینی و اسلامی بوده است، اما در ادامه سخنان خویش باز هم دچار تناقض می شود و می‌گوید: ”در قرن گذشته هژمونی یا استیلای ذهنی متعلق به جریان چپ بود که در انقلابیون، مسلمانان و روشنفکران و حتی در قانون اساسی آن گفتمان چپ در بخش‌هایی خیلی تاثیر گذاشته است.“ محمد خاتمی از یک طرف انقلاب بهمن را تا حد اقدامی با انگیزة دینی و رفعِ دغدغه‌های دینی مردم تنزل می‌دهد و بلافاصله به موضوع برتری تفکر چپ در برهه وقوع انقلاب که در سطح وسیعی از جامعه و حتی قانون اساسی نفوذ کرده بود اعتراف می‌کند. سخنان محمد خاتمی آنجایی تامل‌برانگیز است که در مذمتِ تفکر چپ می‌گوید: ”یک جریانی وجود داشت که به‌خصوص در کشورهای پیرامونی نظیر کشور ما خودش را تنها طلایه‌دار و صاحب رویکرد انقلابی می‌دانست یعنی می‌گفت تئوری انقلاب نزد من است و آن تئوری انقلاب هم چیزی نبود جز مارکسیسم و جز آن هر چه بود را ارتجاعی، بورژوازی و نظیر اینها می‌دانست. جریان چپ خودش را انحصار‌دار تفکر و عمل انقلابی می‌دانست و معتقد بود جز بر اساس این تئوری عمل انقلابی تحقق نخواهد یافت و هرچه رخ بدهد ارتجاعی و واپس‌گراست. این جریان دم از خلق هم می‌زد؛ با عناوین توده، فدایی خلق، مجاهدین خلق و نظیر اینها آشنایید اما این ”خلق“ کسی نبود جز هسته رهبری که خودشان را نماینده خودخوانده خلق می‌دانستند. در بینش آنها از آزادی‌های اساسی خبری نبود. حرکت خودشان و نظام مطلوب خودشان را دموکراتیک می‌خواندند ولی اصلاً دموکراسی به معنای علمی کلمه در این بینش انقلابی جایی نداشت حتی آشکارا از دیکتاتوری پرولتاریا به‌عنوان مرحله ‌گذار از بورژوازی یا قبل از آن به سوسیالیسم نام می‌بردند.“ و می‌افزاید: ”در عمل نیز ابزار و روشی جز خشونت نمی‌شناختند. شأن انقلابی‌گری این بود که با تهاجم وارد عرصه می‌شود و با زور سعی می‌کند نظر خود را تحمیل کند و دیگران را از صحنه خارج بکند.“
ما معتقدیم که اتفاقاً محمد خاتمی به نکتة بسیار مهمی اشاره کرده است. بحث ما در اینجا به‌هیچ‌وجه دفاع از اندیشه‌های مترقی چپ نیست، چرا که موضوع بحث ما نیست، اما نگاهی دوباره به سخنان بالا و توصیفی که از ”نظامِ مطلوب خودشان[یعنی چپ‌ها]“ ارائه می‌دهد به‌روشنی نشان می‌دهد که وضعیتی که نحله فکریِ همسو با محمد خاتمی با تنفر از آن یاد می کند دقیقاً همان وضعیتی است که ما در رژیم ولایت فقیه شاهد آنیم. مگر رژیم ولایت فقیه همه چیز به‌ جز خود را ارتجاعی نمی‌داند؟ مگر تفکر ولی فقیه خود را انحصاردارِ تفکر و عمل انقلابی نمی‌داند؟ مگر رژیم ولایت فقیه و کارگزارانش حرکت و نظام مطلوب‌شان را دمکراتیک نمی‌خوانند؟ مگر دمکراسی در بینش ولی فقیه جایی دارد؟ آیا رژیم ولایت فقیه ابزاری به‌جز خشونت می‌شناسد؟ این در واقع رژیم ولایت فقیه بوده است که با زور و سرکوب سعی کرده است که نظر خود را تحمیل کند و دیگران را از صحنه خارج کند. نمونه آن هم خود محمد خاتمی است که نه‌تنها از نامزدیِ دوباره‌اش برای ریاست جمهوری مانع شدند، بلکه حتی اجازه خروج از ایران را هم به او نمی‌دهند. اقای خاتمی از یک طرف مباحثی را مطرح می‌کند که از طریق آن‌ها بتواند جریان چپ را منکوب کند، اما در همان حال، به دفاع از حکومتی می‌پردازد که شیوه‌های حکومت‌مداریِ آن بر اساسی بنا نهاده شده است که مورد قبول این طیف فکری نیست. ما با آقای محمد خاتمی هم‌نظر هستیم که تفکر چپ در آن زمان تفکر غالب بود و همچنین اعتقاد داریم این تفکر هنوز هم به ‌رغم فراز و نشیب‌های یکی دو دهه گذشته صاحب نقش اساسی ای در تحولات فکری جامعه  ماست، اما به‌نظر می‌رسد که این امر خوشایند ایشان نباشد. به‌ جا خواهد بود اگر در آینده با روشن کردن بیشتر این بحث مشخص کنند که کدام بخش از تفکر چپ به مذاق این نحله فکری خوش نمی‌آید تا مخاطبان با دید روشن‌تری با موضع گیری‌های آتی این طیف روبه‌رو شوند.  محمد خاتمی در سخنانش از اینکه نسل جوان و فرهیختگان جامعه از انقلاب رویگردان شوند ابراز نگرانی می‌کند و معتقد است این امر از سوی ”قدرت‌هایی که احساس کردند این انقلاب به منافع نامشروع آنها آسیب زده“ دامن زده می‌شود. اگر منظور محمد خاتمی از این قدرت‌ها کشورهای سوسیالیستی‌اند که آن‌ها دیگر وجود ندارند، و اگر منظور کشورهای غربی و آمریکا است، باید اذعان کرد که دست بالا پیدا کردنِ نیروهای اسلامی در مقطع انقلاب و در مرحله‌های نهایی روند انقلاب، بنابر شواهد، حاصلِ توافقِ همین قدرت‌های غربی و آمریکا بود که برپایة نگرانی‌شان از رشد موقعیت نیروهای چپ در رهبری انقلاب، به‌دست آمد. پس از سرکوب‌های خونین دهة شصت، بسط مناسبات علنی و غیرعلنی با این قدرت‌های بزرگ برقرار بوده است و منافع اقتصادی و سیاسی‌شان در طول تمامی این سال‌ها- برخلاف نظر آقای خاتمی- همواره تامین شده است. اما برای اینکه مشخص شود که چه جریانی سعی در تخطئة انقلاب و حرکت‌های میلیونی مردم دارد، ضرورت دارد که ایشان نگاهی به نشریه‌هایی بیندازند که اتفاقاً گردانندگانشان خود را به جریان فکری ایشان نزدیک می‌دانند و بدون ترس و واهمه از دستگیر شدن هر هفته به لجن پراکنی برضد حرکت‌های انقلابی دست می‌یازند. نشریه‌ معلوم‌الحالی همچون مهرنامة محمد قوچانی از آن دست نشریه‌ها بوده است که در مذمتِ حرکت‌های مردمی ید طولایی دارد. نگاهی اجمالی به اعضای کابینة ”تدبیر و امید“-  که ایشان از آن حمایت کرد- باید بیندازند تا متوجه شوند که آنان در اظهارات علنی و غیرعلنی‌شان به تعریف و تمجید از قدرت‌هایی می‌پردازند که محمد خاتمی مردم را از وسوسه‌های آن‌ها برحذر می‌دارد.  محمد خاتمی در قسمتی دیگر از سخنانش دربارة جمهوریت در رژیم ولایت فقیه بحث می‌کند و با اشاره به دیدگاه خمینی در این ارتباط، می‌گوید: ”ایشان جداً به جمهوریت اعتقاد داشت، قبل از آنکه این آقایان بگویند که برای ظاهر‌سازی و گذاشتن در دهان مردم گفتند جمهوری و به آن اعتقاد نداشته‌اند و به امام اهانت کنند و امام را خدای‌نکرده متهم به فریب‌کاری جامعه و تاریخ کنند، قبل از اینها کسانی که پدرخوانده‌های جریان‌های تروریستی ظاهرگرای خشونت‌گرا هستند، می‌گفتند ما کجا در اسلام جمهوری داریم؟ جمهوری بدعت است! امام فرمودند که بدعت نیست و از همان وقت هم با امام بد شدند. اینها حرف تازه‌ای نیست که امروز ما می‌شنویم؛ اما چون جرأت نمی‌کنند بگویند امام اشتباه می‌کرد، می‌گویند امام اصلاً جمهوریت را قبول نداشت! نخیر؛ جمهوریت جدی بود؛ خیلی خیلی جدی بود؛ بدعت نبود. جمهوریت یک اصل بود و بنده عرض می‌کنم ما به‌عنوان کسانی که دلبسته به این انقلاب و اسلام هستیم با همه وجود از جمهوریت نظام دفاع می‌کنیم؛ با همه لوازمی که جمهوریت دارد. ما انقلابی هستیم؛ مهم نیست دیگران ما را چه می‌نامند. انقلابی که ما می‌گوییم و می‌فهمیم منجر به نظام جمهوری اسلامی شد و امروز هم باید از آن دفاع کنیم.“ محمد خاتمی به مدت ۸ سال در مسند ریاست جمهوری بود و چهار سال از این دوران همراهی مجلسی را داشت که اکثریت آن را اصلاح طلبان تشکیل می‌دادند. محمد خاتمی در آن زمان سخنانی را با این مضمون ایراد کرد مبنی بر اینکه نقش وی در مسند ریاست جمهوری همانند یک تدارکاتچی است. حتی اگر این سخنان را بیان نمی‌کرد بر همگان آشکار است که حاصل این هشت سال، صرف‌نظر از عملکرد مثبت یا منفی او، فرآیندی نبود که به تقویت جمهوریت ”نظام“ منجر شود. سوال اصلی این است که: چگونه و با چه ابزارهایی محمد خاتمی این طور مصمم از ”جمهوریت نظام“ می‌خواهد دفاع کند. محمد خاتمی و طیف وسیعی از نیروهای اصلاح طلب از حسن روحانی حمایت کرده‌اند و می‌کنند. عملکرد تاکنونی دولت روحانی ثابت کرده است که بحث ”جمهوریت نظام“ در عمل بی ‌معنی و در چارچوب‌های فعلی غیرقابل اجرا است. به‌علاوه، در بین اعضای کابینه افرادی وجود دارند که پیشینه‌های امنیتی و جنایاتشان بر ضد مردم  بر همگان آشکار است. در واقع امر کابینه حسن روحانی محصول توافق نیروهای سرکوب‌گر حاکم است که حاکمیت واقعی مردم، یعنی جمهوریت واقعی، خط قرمزشان است. خوش‌بینی و تکیه به نیروهایی که کارنامه مشخصی در رویارویی با خواست‌های مردم دارند، برای نیروهای سیاسی معتقد به حاکمیت مردم امری ناخوشایند و مذموم است. بر بستر چنین فرآیندی، چپ‌ستیزی و توهم‌آفرینی به‌قصد گشایش‌های سیاسی در چارچوب ساختارهایی که ولایت فقیه تعیین‌کننده‌اش باشد بدون شک و تردید هیچ دستاوردی برای جنبش مردمی به‌همراه نخواهد داشت. نحله فکری همسو با محمد خاتمی و مشخصاً شخص ایشان در این میان با ارزیابی اشتباه از ماهیت واقعی نیروهای قدرتمند که ابزارهای سرکوب را تمام و کمال در اختیار دارند کمکی به جنبش مردمی نمی‌کند. توانِ جنبش مردمی را با مماشات، چانه زنی در بالا و توهم‌آفرینی بی‌حاصل، به‌تحلیل نبریم.

به نقل از نامه مردم، شماره 946، 15 اردیبهشت ماه 1393

 

 

 

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: