رزم مه
جعفرمرزوقی
(برزین آذرمهر)
عصرکارست
و
عصر رستاخیز!
ای به جان آمده
زجا بر خیز!
باسلاح یگانگی بر کف!
لشگر مِه بران به سوی هدف !
این جهان کی شود ،جهان دگر؟
تهی ازهر طفیل و سودا گر؟
فقر جانگیر ، فقرِ پیوسته!
غول سرمایه
دستها بسته!
نان همیشه سواره ،
توده ،همه
دوزنان در پی اش، بسان رمه؟
نیش ازافعیان زر خورده؟!
ازسَمِ سودشان بسا مرده ؟!
کی دهی مژده ، داد،
برگشته!
بر شگرد زمانه سر گشته
راه رفته کجا ؟ نرفته کجا؟
نا شده حل بسی معماها !
نبوَد گر غم دگر خواهی ؟
نبوَد پرتو خود آگاهی؟
وعده ی داد، کی توانی داد؟
نو ز کهنه چسان توانی زاد؟
چالشی گر نه و تلاشی چند!
ریشه شر کجا توانی کند؟
تا سپیده، ره، ار چه دشوارست
هر گره را گره گشا کار ست!
جعفرمرزوقی (برزین آذرمهر)
مطلب
را به بالاترین بفرستید:
مطلب را به آزادگی بفرستید:
بازگشت به صفحه نخست