نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

2014-04-29

نویدنو  09/02/1393 

 

 

 

داستان‌نویسِ سرزمینِ میوه‌هایِ طلایی و طلایِ سیاه درگذشت

 

در سوگ گابریل کارسیا مارکز ، برنده جایزه نوبل ادبیات، و داستان سرای رنج و امید!
گفته‌اند مارکز نسخة خطیِ کارهایش را پیش از چاپ به فیدل کاسترو می‌داد تا بخواند و نظر دهد
مارکز ”معصومیتی کودکانه و نبوغی کیهانی دارد“  [فیدل کاسترو].

شهروندی کلمبیایی، با چهره و لباسی نیمه شهری – روستایی، که در آن‌ها نشانی از رنج و کار بود، با بغضی در گلو و چشمی اشک‌بار، در تلویزیون می‌‌گفت:
از میراثی که او[مارکز] برای ما به‌جا گذاشت باید تشکر کنیم. او به ما یاد داد که جهانی دیگر ممکن است، و طور دیگری می‌توان به این جهان نگریست... ”
[
به‌نقل از: تلویزیون یورونیوز به زبان فارسی، جمعه ۲۹ فروردین‌ماه]

گابریل گارسیا مارکز، یکی از نام‌آورترین نویسندگان جهان و برنده جایزه ادبی نوبل در سال ۱۹۸۲؛ در ششم ماه مارس ۱۹۲۸ میلادی در دهکده آراکاتا در منطقه سانتاماریای کلمبیا متولد شد. در سال ۱۹۴۱ اولین نوشته هایش در روزنامه‌ای به نام ”خوونتود“ که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود، منتشر کرد. مارکز در دوران تحصیل متوسطه خود در دبیرستان ”زیپاکوئیرا“ با انتشار مجله ای به نام“ لیتراتورا“ (ادبیات) قدرت ادبی خویش را به سایر همکلاسی-هایش بازشناساند، ولی متاسفانه نشریه فوق بعد از یک شماره توقیف شد
در سال ۱۹۴۷ مارکز برای تحصیل در رشته حقوق را به دانشگاه بوگوتا  رفت و در آنجا مسئولیت ضمیمه دانشگاهی مجله هفتگی ”رازون“ را به عهده گرفت و درهمان سال، اولین رومان خود را در ضمیمه ادبی ”ال اسپکتادو“ منتشر کرد.  مارکز در ژانویه سال ۱۹۵۰ مقاله نویس روزنامه ”ال ارالدوی بارانکیا“ شد و نوشتن کتاب ”برگ‌ریزان“ را آغاز کرد. مارکزدر ژانویه سال ۱۹۵۷، نوشتن ”کسی به سرهنگ ها نامه نمی نویسد“ را تمام کرد و در همان سال به جمهوری دموکراتیک آلمان و اتحاد شوروی سفر کرد
مارکز در سال 1967  اثر فنا ناپذیر خود ”صد سال تنهایی“ را منشتر کرد و در سال  ۱۹۷۶، ”پاییز پدرسالار“ را نوشت و در فوریه سال ۱۹۸۱، اولین مجموعه آثار روزنامه نگاری‌اش در بارسلون چاپ شد. درهمان سال در پی تهدید های رژیم پلیسی و خونتای کلمبیا ناچار به ترک کشورش و مهاجرت به مکزیک شد. مارکزدر سال ۱۹۸۲، کتاب ”چشمان آبی رنگ سگ“ را منتشر کرد و در همان سال موفق به اخذ جایزه ادبی نوبل گردید. از آثار مهم دیگر مارکز از جمله می توان به ”عشق سالهای وبا“(۱۹۸۶)، ”ژنرال در هزار توی خویش“ – 1989،“از عشق و شیاطین دیگر“، ۱۹۹۶ ”پرونده یک گروگانگیری“، ۱۹۹۸ و ”برای آزادی“ نام برد.

راستی چه شباهتی میان سرگذشتِ مردمان و سرزمینِ ما با سرگذشتِ مردمان و سرزمینِ آمریکای لاتین هست که داستان‌های نویسندگانِ آن برای کتاب‌خوانان ایرانی چنین دلنشین است؟ آمریکای لاتین سرزمینِ میوه‌هایِ طلایی، سرزمین قهوه و موز و نفت و بیداد و بهره‌کشیِ یونایتد فروت کمپانی و زندان وشکنجه و انحصارهای نفتی وکودتاهایی با هدایت امپریالیسم و تحریم‌های پنجاه‌ساله- در حیاط خلوتی از برای ایالات متحد در جغرافیای آمریکا؛ و ایران ما، سرزمین طلای سیاه و بیداد و بهره‌کشیِ کمپانی‌های نفتی انگلیسی و آمریکایی و کودتا و زندان و شکنجه و مداخله‌ها و تحریم‌ها- با دریاها و اقیانوس‌ها فاصله به‌لحاظِ جغرافیایی. گارسیا مارکز که داستان نویسِ سرسپردة حقیقتِ زندگی زحمتکشان و عشق به مردمان آن سرزمین بود، به حکم همدلی و همبستگیِ ذاتیِ همة زحمتکشان همة سرزمین‌ها، برای مردم ما که آثارش را می‌خواندند و می‌خوانند، آینه‌دارِ رنج‌ها و شادی‌های‌شان توانسته باشد
روزنامه‌های تهران، حتی راست‌گرا و ویژة صنعت و تجارت‌اش، در نشرِ شنبه‌شان [۳۰ فروردین‌ماه]، از درگذشتِ گابریل گارسیا مارکز، در آمریکای لاتین، که به زبان اسپانیایی می‌نوشت، بررسی‌ها و زیست‌نامه‌ها نوشتند. البته پیش از مرگ مارکز نیز دانش‌پژوهانِ ادبی و مترجمان در ایران به بررسیِ کارهای او، که به‌لحاظِ تِم و فُرم غنی‌اند، پرداخته بودند. کتاب‌خوانان و مردم ایران، در پرتو کوشش و آفرینش‌گریِ مترجمان ایرانی که بسیاری از آثار مارکز را به فارسی برگردانده‌اند و در شمارگان ده‌ها هزاری منتشر کرده‌اند، توانسته‌اند از گنجینة ادبی و هنری مارکز بهره‌مند شوند. و این درحالی است که نمی‌توان بدون درد از زخمِ همواره خون‌ریزِ تیغ سانسور که بر پیکر داستان [و دیگر آفرینش‌های ادبی، ترجمه‌ای، و هنری میهن ما] زده است و از آن خون خلاقیت می‌چکد، سخن نگفت. شاید بتوان در این یادآوری که، جان‌باخته‌‌یی چپ [با نام مستعارِ اقدامی] نوشته‌ها و سروده‌هایش را با نام مستعار آمریکای لاتینی منتشر می‌کرد[پیش و پس از انقلاب]، نکته‌یی دریافت
کارِ معضلِ نشر آثار ادبی و وضعیت آفرینش‌گرانِ آن‌ها (نوشته‌ها و ترجمه‌ها) در میهن ما به‌ستودنِ مارکز- که به‌درستی شایستة آن است- پایان نمی‌یابد، چرا که  هنوز و همچنان رمان‌ همسایه‌های احمد محمود، که از سوی کتاب‌خوانان ایران کمتر از کارهای مارکز از آن‌ استقبال نشد، مثنویِ بانگ نی سایه، کارهایی از جمال میرصادقی، و بسیاری آثار شعری و داستانی[نوشته و ترجمه] و پژوهشی و هنری در رشته‌های گوناگون، که از سوی آفرینش‌گرانِ با نام و گمنام ایران آفریده شده‌اند، در سرزمین طلای سیاه اجازة نشر پیدا نمی‌کنند، و در دخمة بویناکِ واپس‌گرایانِ ترسنده از بیانِ آزاد، خاک می‌خورند.  

به نقل از نامه مردم، شماره 945، 1 اردیبهشت ماه 1393

 

 

 

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: