نویدنو 28/11/1392

نویدنو  28/11/1392 

 

دیالکتیک فاجعه در غیبت خانم/آقای واقعیت -5

نامه سوم هاتف رحمانی

27/11/92

رفیق گرامی

قبل از ورود به بحث اجازه می خواهم به چند موضوع جانبی اشاره کنم . چند روز قبل ، پس از حدود سه ماه که  DVD فیلم "گذشته" ساخته آقای اصغرفرهادی را خریده بودم ، فرصتی دست داد تا به تماشای فیلم بنشینم . فیلم بسیار ارزنده ای است . آقای فرهادی در قالب روایتگری هوشمند ، قهرمان های فیلمش را که همه در برزخ رابطه های خرد کننده مادی ومعنوی به سر می برند، قدم به قدم با واقعیت ها آشنا می کند وبه باز کردن گره رابطه های بیرونی ودرونی آدم هایش کمک می کند. این فیلم با استادی نشان می دهد که شناخت واقعیت چقدر می تواند در رهایی انسان  و تعادل رابطه ها موثرباشد .  

در هفته گذشته سخنرانی آقای "آلواروگارسیا لینه را" [1] در همایش کنگره چهارم حزب چپ اروپا را که با برگردان همدلانه رفقای تحریریه نامه مردم ارگان مرکزی حزب توده ایران انتشاریافته بود برای چندمین بار خواندم . این سخنرانی از دو جهت به نظرم بسیار مهم رسید . اول این که مرا یاد بحث های حدود 7-8 سال پیش خودمان انداخت که در محفلی کوچک اما پرباربه همین تحلیل ونگاه به جهان رسیده بودیم و کم وبیش در برخی از نوشته هایمان بازتاب یافت (و بگذریم که چه برخورد های متحجرانه ای را شاهد بودیم) . دوم این که برایم جالب بود که دو گروه در دو نیمکره جهان به اندیشه های همانندی دست یافته اند . به نظر من ریشه این مهم در پرداختن به واقعیت ها ، آنچنان که هست ، از جمله توجه به تحول های جدید جهان ، سرمایه داری ، جهانی سازی ، تعادل نیروها و... در سایه ماتریالیسم تاریخی ودیالکتیک صرف نظر از کلیشه های رایج نهقته است . و همه این ها یعنی درک " واقعیت" در تعیین مسیر حرکت ها ، اتخاذ موضع وچشم انداز آینده نقش بسیار تعیین کننده ای دارد . بگذریم و به اصل موضوع بپردازم .

در نامه آخرت نوشته بودی که "مشکل ... مطلق گرایی است. بسیاری از عزیزان ما توانایی درک پدیده های دوگانه را ندارند. ذهن آن ها پر از یا... یا است. آن ها عقل، علم و خرد را اساسا منطبق بر چنین یا .... یا هایی می دانند. حال آنکه واقعیت ها دوگانگی های حیرت انگیزی را در خود دارند که نادیده گرفتن آن ها ذهن ما را کور می کند." با این فراز از نوشته ات موافقم . اما گمان می کنم پاسخ درخوری نباشد . همان طور که گفتم هدف من نبش قبر ومحکوم کردن این یا آن نیست . همه رفقایی که پایداری کردند یا به دار شکنجه درهم شکستند ، خود ماهستند . اصلا این پرونده همه ما است ، از بزرگ وکوچک . بحث من تعیین جایگاه مقصر بیشتر وکمتر نیست . من تلاش می کنم به یک درک اسلوبی از آن چه گذشته است برسم . چرا؟ برای این که همان مسیر با شدت همچنان از سوی برخی به عنوان هوادار" مشی اصولی" حزب توده ایران ( که به نظر آن ها در سال 1362پایان می گیرد) دنبال می شود ودر حقیقت بهتر است بگویم دستاویزتوجیه " تئوریک" هر نوع پشتک واروو ایراد اتهام به "حزب توده ایران"  قرار می گیرد . به این نوشته دقت کن " نورالدین کیانوری در تعریف سیاست می‌گفت: سیاست عبارتست از پشتیبانی از یک نیرو در برابر دیگری برای برداشتن یک گام به جلو. منظور وی فقط این نبود و این نیست که سیاست درست یا سیاست حزب توده ایران چنین است و چنین باید باشد. منظور محتوای عینی سیاست است، صرفنظر از اینکه یک جریان سیاسی بدان آگاه باشد یا نباشد. هر سیاستی یعنی پشتیبانی از یکی در برابر دیگری و تضعیف دیگری در برابر آن. آن نیروی سیاسی که به این واقعیت و این مضمون عینی سیاست آگاه است این پشتیبانی و یا تضعیف را آگاهانه انجام می‌دهد و آنکس که آگاه نیست به او تحمیل می‌شود و بازیچه قرار می‌گیرد. " ودر ادامه " ندیدن همین واقعیت و همین نکته بود که موجب ‌شد کسانی سیاست دیروز حزب توده ایران در پشتیبانی از انقلاب یا خط رهبری آن را متوجه نشوند، یا دلایل پشتیبانی امروز راه توده از محمد خاتمی یا حسن روحانی را در نیابند." [2] (تاکید از من است )

نویسنده این سطر ها صرف نظر از آن که چه کسی است فقط با دست آویز قرار دادن صورت مسئله سیاست " انتقاد واتحاد" و " که بر که" و تهی کردن آن ها از محتوی و شرایط زمانی وماهیت و تعادل نیروها تلاش می کند سیاست خود را ، که از مقاله بر می آید زیر فشار شدیدی است، " توجیه تئوریک " نماید ویقه خود را از دادن پاسخ سر راست به اعتبار مشی گذشته حزب برهاند. ( وجالب آن که تارنگاشت عدالت هم که خود همین شیوه را در مورد احمدی نژاد به کار می برد به نویسنده سطرهای نقل شده پوزخند می زند .)[3]


 

و اگربخواهم بشمرم نمونه بسیار زیاد است که حوصله ات را حتما سر خواهد برد . فقط می خواهم به یکی از تاثربارترین نمونه ها اشاره کنم . رندی با وقاحت تمام می نویسد " بیش از هشتاد سال است که کمونیست‌ها در اروپا و دیگر کشورهای جهان حاضر نشدند و نمی‌ شوند برای جمع کردن رای، به مردم خود دروغ بگویند و عوامفریبی کنند. آنان، مردم را به خاطر اینکه به کمونیست‌ها رای نمی‌دهند "توده بی‌ مغز" نمی‌ دانند. آنان روی شعور و آگاهی خلق خود حساب می ‌کنند ولو اینکه این روند آگاهی برای رسیدن به نقطه اتحاد و اعتقاد به برنامه کمونیست‌ها دهه‌ها طول کشد.

و آیا موقعیت دردناک زندانیان توده‌ای در زندان جمهوری اسلامی از همین نوع نبود؟ آنان در زندان خلقی بودند که نمی ‌خواستند در برابرش قرار گیرند، نمی‌ خواستند محکومش کنند و آنها نمی‌ خواستند با او متحد شوند. اشتباه نباید کرد. ما فقط در زندان خمینی نبودیم. خمینی، همانطور که امروز شواهد و اسناد نشان داده، شاید از میان حکومتیان جمهوری اسلامی آخرین کسی بود که می خواست توده‌ای‌ها را در زندان ببیند. ولی ما در زندان ذهن مردمی بودیم که بار پنجاه سال تبلیغات شاهنشاهی و ارتجاعی را با خود حمل می‌ کردند و حوادث و چپ نمایی‌های پس از انقلاب آنان را بیش از پیش به نیروهای چپ بدبین کردند. جبهه متحد خلق ما در این شرایط، در آنسوی زندان ها و شکنجه‌ها می ‌توانست تحقق پیدا کند."[4] (تاکید از من است )

به راستی این چه بازار مکاره ای است که به دست مدافعان " مشی اصولی" حزب توده ایران به خورد مردم داده می شود ؟ خود بازجوها وسربازجوهای رژیم جمهوری اسلامی هم تاکنون جرات چنین اتهامی را نداشته اند که مردم و"خلق" رهبران حزب توده ایران را زندانی کردند وکشتند. با توجه به همه این موردها است که باز هم اصرار دارم که " واقعیت " بازشناسی شود و در روشنای شناخت واقعیت این دکان های دونبش وسه نبش افشا شود . از این نظر به نظرم این که می گویی "مشکل از مطلق گرایی است " ، حداقل در این بازه زمانی حلال مشکل نیست .

به مورد دیگری اشاره کنم . در شعار" اتحاد ، مبارزه ، پیروزی" یک بنیان خارائین دیالکتیکی نهفته است که بدون درک درست از آن به لقلقه زبان تبدیل می شود . برای بازشکافت این شعار باید پرسید " اتحاد " با کیان ؟ مبارزه با چه کسانی؟ و پیروزی برچه ؟

بدون توجه عمیق به مشخصه سیاست مارکسیستی که در نامه دوم نوشتم نمی توان پاسخ درخوری به این پرسش ها داد . من نوشتم " آنچه سیاست مارکسیستی را مجزا می کند علمی بودن ، واقع گرا بودن بر اساس تحلیل مشخص از شرایط مشخص و جانب دار بودن آن است"  در باب این پرسش ها هم باید همین نکته ها را رعایت کرد. یعنی باید بر مبنای علمی شرایط مشخص را تحلیل کرد واز منظر منافع توده های زحمتکش وکارگران به تعیین متحدین پرداخت . باید توجه کرد که هر اتحاد پایه های استوار مادی دارد . وصرفا وابسته به ذهنیت افراد ، سازمان ها وتشکل ها نیست . هیچ نیت خیری نمی تواند بدون وجود پایه عینی ومادی اتحاد به اتحادی دست یابد .  بدون رعایت آن پایه های عینی ومادی  هر تلاشی آب در هاون کوفتن است . نمونه مشخص آن تلاش ما برای اتحاد با "خط امام" بود . خط امامی که تمامی قدرت را در اختیار داشت واصلا نه تنها به اتحاد نمی اندیشید بلکه روز به روز برای قبضه قدرت به " انحصار" هر چه بیشتر روی می آورد . این که می نویسد " اینکه گفته شود خمینی اشتباه کرد، حتی اشتباهات بزرگ کرد، همانند مردمی که دنبال و هوادار او بودند یک مسئله است، اینکه گفته شود خمینی و هواداران او قشری و انحصار طلب بودند مسئله‌ای به کلی دیگر. در حالت اول ما یک خلق انقلابی داریم که اشتباه هم می ‌تواند کرده باشد و تجربه اندوزی کرده باشد، در حالت دوم ما با یک انقلاب ارتجاعی و یک توده بی ‌مغز سر و کار داریم. موضع حزب توده ایران نسبت به آیت‌الله خمینی موضع اول است نه دوم. ما بر اشتباهات خمینی سرپوش نمی ‌گذاریم، اما هرگز موضع او را و ماهیت او را با حجتیه و ارتجاع مذهبی مخلوط  نکردیم و نمی‌ کنیم. به همان شکل که بر اشتباهات مردم مان چشم نمی ‌بندیم، اما هرگز آنان را توده بی ‌مغز، توده متوهم و انقلاب آنان را انقلاب ارتجاعی نمی‌ دانیم. گفتن اینکه خمینی قشری و ارتجاعی بود توهین به مردم ما، به روشنفکران ما و توهین به خود ما و شعور میلیون ها مردم ماست که انقلاب کردند. این که سلطنت طلب‌ها به مردم ما و روشنفکران کشور ما چنین توهینی کنند وظیفه‌ شان را انجام می ‌دهند. این که تازه سلطنت طلب شده‌ها هم به خود اینگونه توهین می‌ کنند به خودشان مربوط است ولی ما هرگز به مردم مان و به خودمان چنین توهینی نمی‌ کنیم. ما افتخار می ‌کنیم که به این مردم تعلق داریم و در انقلاب آنان، در کنار آنان، دوشادوش آنان و پیشاپیش آنان مبارزه کرده ایم. افتخار می ‌کنیم که همراه آنان بوده ایم، هم درک آنان بوده‌ایم و همه توان خود را برای پیشبرد انقلاب، برای آنکه بخش هر چه بیشتری از مردم ما از دستاوردهای آن، از آزادی و عدالت بهره‌مند شوند بکار گرفته ایم " [5] (تاکید از من ) این یک فرار به جلو برای بر انگیختن ساده باوران بر علیه منتنقدین حاکمیت کنونی است . یک "توده بی مغز"  تلقی کردن خواننده هاست . خود نویسنده مردم را آنجا که می نویسد" ولی ما در زندان ذهن مردمی بودیم که بار پنجاه سال تبلیغات شاهنشاهی و ارتجاعی را با خود حمل می‌ کردند ، (به عبارت ساده تر یعنی متوهم بودند) عملا خلق را "توده متوهم" می بیند . در هیچ یک از نوشته های توده ای ها کلمه هایی چون " توده بی مغز" یا "متوهم" در مورد مردم به کار برده نشده است . این ابداع برای زیاد کردن پیاز داغ سینه به تنور حاکمیت چسباندن است .نویسنده در همین سطرها درست 180درجه ضد گفته چند سطرپیش خود سخن می گوید که نوشته بود" بیش از هشتاد سال است که کمونیست‌ها در اروپا و دیگر کشورهای جهان حاضر نشدند و نمی‌ شوند برای جمع کردن رای، به مردم خود دروغ بگویند و عوامفریبی کنند."[6] اما خود به راحتی دروغ می گوید وازاین دروغ خود برای بدنام کردن دیگران وتوجیه رفتار خود سود می جوید . در کل نوشته های این هوادار سرسخت روحانی ( بخوان خوانشی ازاجرای سیاست اتحاد وانتقاد)هیچ جانب داری جز جانبداری از مجری های سیاست نئو لیبرالی وجود ندارد . برای او در معادله های پس از انتخابات حضور"توده مغز دار" ( که به نظر او در رای به روحانی تجلی پیدا کرده است ) محلی از اعراب ندارد . به نظر او در خط امام نه ارتجاعی وجود داشته ونه انحصاری . همه وجود خمینی و " خط امام" خیر مطلق بوده است . و امروز هم "خیر مطلق" در تجسم دولت روحانی ظهور کرده است . از این رو دنیا برای او دو شقه است : یا روحانی یا ارتجاع!! ( وارتجاع چیست ؟ وتو چه دانی که ارتجاع چیست ؟)

و یا یکی دیگر از پیروان " مشی اصولی" حزب توده ایران در انتقاد از نوشتاری در نامه مردم در انتهای نوشتار خود ضمن "نصیحت و آموزش " به توده ای ها می نویسد " شکی نیست که حاکمیت با اعمال نظارت استصوابی در مرحله تأیید کاندیداهای انتخاباتی ریاست جمهوری سال ۹۲، با تحمیل کناره‌گیری و پس زدن اصلاح‌طلبان از کاندیداتوری، انتخابات را «مهندسی» کرد. اما این نیز درست است که حسن روحانی کاندیدای مطلوب خامنه‌ای نبود. وی مورد تأیید و حمایت اصلاح‌طلبان و جناح ‌هاشمی‌ بوده است که خود قربانی «مهندسی انتخابات» بودند.

باید توجه داشت که جناح جدید روحانی ـ رفسنجانی ـ اصلاح‌طلبان با تمامی‌ کاستی‌های بسیار جدی‌شان، از جمله رویکرد بسیار خطرناک دولت به اقتصاد و طرفداری علنی از بخش خصوصی و ضدیت با مالکیت عمومی‌ و دولتی ـــ که باید مورد نقد و افشاگری  بی‌امان و بی‌وقفه نیروهای انقلابی و مترقی قرار گیرد ـــ یک سوی مبارزه و تقابل هرچند ناپیگیر و موقتی اما مؤثر و مهم با جناح حاکم را تشکیل می‌دهند.

تشکیل جبهۀ دمکراتیک ضددیکتاتوری رژیم ولایت فقیه نیازمند توجه کامل به تنوع نیروهای مخالف رژیم با پایگاه‌های طبقاتی مختلف و توجه به پیچیدگی‌های و تناقض‌هایی است که در مبارزه ملی و دمکراتیک بروز می‌کنند. غفلت از تنوع نیروهای سیاسی مخالف رژیم ولایت فقیه و عدم توجه به اتخاذ استراتژی و تاکتیک متاسب چنین مبارزه‌ای، می‌تواند هم‌چون گذشته آسیب‌های جدی به مبارزه ملی و دمکراتیک وارد کند؛ عدم توجهی که به‌هیچ‌وجه از نیروهای انقلابی پذیرفته نیست. و این، هشیاری و دقت کامل نیروهای انقلابی و مترقی را در تدوین استراتژی و تاکتیک مبارزه می‌طلبد. " [7]

نویسنده آشکارا تلاش می کند با سریشم " مش اصولی" که در ذهن دارد رابطه ها را به هم چسب کند. مثلا می گوید "مهندسی " شد اما "قربانی مهندسی" پیروز شد . ( به عبارت دیگر مهندسی شکست خورد) یا " جناح جدید " با " رویکرد بسیار خطرناک ... به اقتصاد ... - که باید مورد نقد و افشاگری  بی‌امان و بی‌وقفه نیروهای انقلابی و مترقی قرار گیرد! - یک سوی مبارزه !! و تقابل ! هر چند ناپیگیر و موقتی اما موثر! و مهم ! با جناح حاکم! را تشکیل می دهد. و... ( یعنی باز هم به عبارت ساده تر همان سیاست "که بر که" جاری است و بازهم نیروهای حاکم ومحکوم رو در روی یک دیگر صف بسته اند )

 با دیدن چنین پشتک واروهایی است که آدمی به ناگزیر می گوید "فاعتبروا یا اولالابصار" و به باز شکافت هر چه بیشتر "واقعیت " برای پرهیز از دیالکتیک فاجعه ایمان می آورد .

 سرت را درد آوردم

تا بعد

هاتف


 

2-    راه توده  442     3 بهمن ماه 1392

[4] - راه توده  445     24 بهمن ماه 1392

[5] - منبع سه

[6] - منبع سه

 

دیالکتیک فاجعه در غیبت خانم/آقای واقعیت -4

دیالکتیک فاجعه در غیبت خانم/آقای واقعیت -3

دیالکتیک فاجعه در غیبت خانم/آقای واقعیت -2

دیالکتیک فاجعه در غیبت خانم/آقای واقعیت

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter