نویدنو11/07/1392

نویدنو11/07/1392 

 

 

شعله های پایدار رزم در برابر ستم وسرمایه -8

دفاعیات رفیق خسرو روزبه در دادگاه های نظامی -2

 

متن آخرین دفاع در دادگاه تجدید نظر نظامی

لزوم علنی بودن محاکمه

لزوم حضور هیئت منصفه

نقص پرونده

محاکمه ی شرکاء

مدارک لازم

 

ریاست محترم دادگاه ، دادرسان محترم !

 من اگر بگویم احساس امنیت قضایی نمی کنم سخنی به گزاف نگفته ام. البته قصد من این نسیت که در صحن دادگاه چوب وفلک حاضر کرده اند ولی نقض حقوق قضائی من امنیت قضائیم را متزلزل ساخته وآن اعتمادی را که یک نفر متهم حقا باید به دادگاه داشته باشد از من سلب نموده است. بین واژه  های فرهنگستان بهندرت به لغت های مناسبی بر میخوریم،ولی واژه ی دادگاه تصادفا یکی از لغت های خوب آن است.کلمات "دیوان حرب " و"محکمه" موجب چندش متهم می شود،ولی واژه ی "دادگاه " حس اعتماد و عدالت را در روح  او القا می نماید  و محل وسازمانی را به خاطرش مصور میسازد که در آن طبق موازین عدل  و داد با او رفتار خواهند کرد و بر همان موازین نیز قضاوت خواهند نمود. من از مسئله ی نقض حقوقم در زمینه حق تعیین وکیل و مهلت قانونی مراجعه به پرونده  وتهیه وتدارک دفاع وهمچنین رعایت تشریفات دادرسی  در دادگاه بدوی خاطرات  تلخی دارم که متاسفانه عین آنها تا کنون در این دادگاه نیز تکرار شده است.

به نظر من تشکیل دادگاه در دفتر زندان در اطاقی که از آن خاطرات بسیار تلخی دارم،تاثیرش فقط وفقط سلب اعتماد من از امنیت قضائی است .رعایت سرمونی وتشریفات هر کاری خواه ناخواه در انجام آن کار موثر است. اگر اینهمه سرودها وآهنگ ها وتشریفات خاص کلیسایی را به وجود آورده اند ،تشریفات سعی بین صفا ومروه و امثال آن را در دین اسلام وضع کرده اند،نه به خاطر این است که این تشریفات به خودی خود حائز اهمیت است بلکه فقط به خاطر آن است که روح افراد را به خود ومبانی مذهبی جلب نماید.آنان را یک لحظه از امور روز مره  ی خودازمسائل سود وزیان ،عشق ونفرت ،شفقت  و کینه وامثال آن منفک می سازد وبه عالم دیگر ،عالم مورد علاقه و مورد احترام خود می برد.در دادگاه نیز مسئله از همین قرار است. اگر کرسی ریاست دادگاه بلند تر از تراز کرسی قضات ومنجمله بلندتر از کرسی دادستان دادگاه است ،بدون تردیداین امتیاز (امتیاز یک سر وگردن بلندتر بودن از دیگران) در روح ریاست دادگاه حس برتری و اعتماد به نفس به وجود می آورد و ایجاد چنین حسی به نفع متهم است .متهم احساس می کند،معتقد می شود که ریاست دادگاه مافوق مدعی اوست،تحت نفوذ وسلطه ی او قرار نمی گیرد و حق دفاع و سایر حقوق قانونی متهم را صیانت وضمانت می کند. متاسفانه فقط  به دلیل آنکه دادگاه در دفتر زندان تشکیل شده است وهمه  ی تشریفات و نظائر ش بلا اجرا مانده اند ومن حق دارم آنرا مقدمه ای بر سلب امنیت قضائی خود بدانم.

اگر گفته شود که خسرو روزبه سابقه  ی فرار دارد و به خاطر جلوگیری از فرار به چنین کاری دست زده ایم ،این دلیل به هیچ وجه موجه نیست،زیرا سابقه ی  فرار فقط می تواند دستگاه انتظامی  را به مراقبت بیشتری وا دارد نه به اعمال تضییق بیشتر ،می توانند به جای هفت خوانی که به دور زندان من ترتیب داده  اند ،فی المثل چهارده خوان درست کنند نه اینکه از حق هواخوری من وحتی از رفتن به مستراح هم جلوگیری نمایند. همچنین نمی توانند به نام جلو گیری از فرار یک قفس آهنی درست کنند و من را مثل یک طوطی به سقف اطاق بیاویزند.

مقصود این است که ضرورت احتیاط نمی تواند مانع حضور من در داگاه رسمی و محل عادی آن باشد و بهجای آنکه مرا به دادگاه ببرند دادگاه را نزد من بیاورندو سایر تشریفات آنرا نیز  موقوف الاجرا بگذارند به این دلایل  من تشکیل دادگاه را به این صورت به مثابه اعمال فشارنسبت به خودم تلقی می کنم و احساسی را که باید از شرکت در یک دادگاه قانونی ومتداول داشته باشم ندارم ولی امیدوارمکه از این پس در جریان دادرسی رفتار قانونی  وبی نظرانه ی ریاست دادگاه بتواند اعتماد مرا جلب نماید.متهمی مثل من که جان در کف نهاده و از عقاید و نظرات سیاسی خویش دفاع می نماید و رسما اعلام داشته که به هیچ وجه تقاضای کمک و ارفاقی ندارد  وحتی ارفاق را دور از شان خود می داند  بجز آنکه طبق قانون با او رفتار کنند چه توقع دیگری دارد؟ دادگاه حاضر می خواهد به اتهام من که قیام علیه مشروطیت است رسیدگی کند،موازینی که دادگاه بر مبنای آن به   این اتهام  رسیدگی می نماید و حکم می دهد قانون اساسی و قوانین جزائی و اصول و آئین نامه هایی است که بر اساس قانون اساسی تدوین شده اند،در این صورت اگر قرار باشد محاکمه کنندگان چنین متهمی اصول و ائین نا مه های مورد علاقه واحترام خود را رعایت نکنند پس بین آنان  ومحاکمه شونده چه فرقی وجود دارد؟ به نظر من اگر در دادگاه های دیگر رعایت دقیق همه ی اصول  وقوانین تاثیر مهمی نداشته باشد ،دراین دادگاه اثر پسیکولوژیک عظیمی بجا خواهد گذاشت و به همین دلیل وظایف دادرسان محترم سنگین تر و پر اهمیت تر خواهد بود. در باره ی نقض حقوقم در زمینه ی مهلت تقاضای تجدید نظر ،حق تعیین وکیل و حق خواندن پرونده و تدارک دفاع چون به قدر کافی مکاتبه و مذاکرات حضوری شده و در دادگاه بدوی به تفضیل صحبت کرده ام فقط چند کلمه به طور شفاهی بیان میکنم و به سایر مطالب می پردازم.

2)اصل هفتاد و ششم متمم قانون اساسی می گوید:

"انعقاد کلیه محاکمات علنی است مگر آنکه علنی بودن آن مخل نظم یا منافی عصمت باشد در این صورت لزوم اخفا را محکمه اعلان می نماید"

 به نظر من هیچ یک از شرایط مندرج در اصل هفتاد وششم متمم قانون اساسی در مورد پرونده ی من وجود ندارد ،زیرا اصولا در این پرونده مسئله ی ناموسی ومربوط  به عصمت مطرح نیست و تشکیل علنی دادگاه نیز نظم جامعه را به هم نمی زند .یعنی دادگاه از حیث توجه افکار عمومی نسبت به آن از دادگاه آقای دکتر مصدق مهمتر نیست. همانطور که تشکیل علنی آن دادگاه نظم جامعه را به هم نزد،تشکیل دادگاه من نیزلطمه ای  به نظم جامعه نخواهد زد وتازه شرایط امروز با شرایط آن روز تفاوت بسیار دارد.در حال حاضر نیروهای انتظامی به مراتب مسلط تر بر اوضاع هستند و این خود هر گونه شائبه ی بی نظمی را منتفی می سازد.لذا تشکیل دادگاه در شرایط سری فقط می تواند عنوان فشار جدیدی را برمن داشته باشد وبس.

3)اصل هفتاد ونهم متمم قانون اساسی می گوید:

"در موارد تقصیرات سیاسیه و مطبوعات هیئت منصفین در محاک حاضر خواهد بود"

ماده ی قانون اول هیئت منصفه مصوب 29 اردیبهشت 1310 نیز صراحت داردکه:

" رسیدگی به جرم های سیاسی و مطبوعاتی در دیوان جنایی با حضور هیئت منصفه به عمل خواهد آمد."

در اینکه اتهام من سیاسی است شکی در آن نیست ، زیرا تمام مسائلی که مربوط به احزاب انقلابی و تبلیغ  به نفع رژیم خاص و به زیان رژیم جاری ،برهم زدن اساس حکومت واستقرار حکومت جدید وامثال آن همه از نوع سیاسی هستند. اگر اتهامات منتسب به من اتهام سیاسی نیست پس چیست؟ آیا می توان شرکت در یک حزب سیاسی انقلابی را در ردیف تهیه ی روغن تقلبی دانست؟ آیا می توان مسئله ی برهم زدن اساس حکومت و استقرار حکومت جدید را هم ردیف مخالفت با مراسم دفن اموات فرض کرد؟ هرگز! پس اگر تهیه ی روغن تقلبی  و مخالفت با مراسم دفن اموات اتهامات عادی و غیر سیاسی است با لاجبار و منطقا اتهامات منتسب به من اتهامات سیاسی هستند.لذا اولا دادگاه حاضر برای رسیدگی به آن صلاحیت ندارد و فقط دادگاه جنائی تنها مرجع صلاحیت دار محسوب می شود.ثانیا در هر حال حضور هیئت منصفه ضرورت دارد. به همین جهت از دادرسان محترم تقاضا دارم ضمن صدور یک قرار قانونی عدم صلاحیت دادگاه رااعلام فرمایند.

4) ازجهت نقص پرونده نیز موضوع قابل بحث است. من عضو حزب توده ایران هستم .حزب توده ایران مثل هر حزب دیگر دارای سازمان و سلسله مراتب و انظباط است. هیچ اقدامی بدون جلب موافقت مسئولین بالاتر یا بدون صدور دستور از طرف آنها صورت نمی گیرد. من در وسط واقع شده ام یعنی زیر دستانی و مسئولین بالاتری داشته ام.برای روشن شدن جمیع جهات  اتهامات منتسبه لازم وضروری بوده است با زیر دستانم ومسئولین بالاترم مواجهه داده  شوم. ولی آیا از نظر قانونی مواجهه ندادن ما نشانه  ی نقص پرونده نیست؟

هر وقت من از نقص پرونده صحبت میکنم میگویند ما فقط به اقاریر شما کار داریم ولی غافل از اینکه حکم شماره2481-10/7/1319 دیوان عالی کشور در مورد اقرار گفته است:

"در امر جزائی حقیقت مناط است و اعتراف و غیره مادام که کاشف از حقیت نباشد حجت نیست"

 همچینین احکام شماره 1875-18-8-16 و10476-12/10/16 و936-26/2/19 و2481-21/8/19 دیوان عالی کشور می گویند:

"در امور کیفری دلیلیت اقرار متهم از حیث کاشف بودن آن از واقع است وبدون آنکه در باب اقرار تحقیقاتی به عمل آید و قرائن در تایید آن در نظر گرفته شود نمی توان اقرار متهم را دلیل بر بزهکاری او دانست  چه آنکه اقرار متهم موضوعیت نداشته وممکن است طریق علم و استنباط محکمه در تشخیص تقصیر متهم واقع گردد.

حکم شماره2288-12/10/1316 نیز صراحت دارد که:

"در امور جزائی حجیت اقرار از باب کاشفیت آن از  واقع ونفس الامر است ودادگاه ها مکلف به کشف حقیقت و احراز واقع می باشند..."

بدین ترتیب ملاحظه می فرمایید که نفس اقرار من دلیل بر مجرم بودن من نیست و وقتی این اقاریر می تواند صحیح باشد که در باره ی صحت آنها تحقیق شده باشد وچنین تحقیقی بدون مواجهه امکان پذیر نیست،علی الخصوص اگر به گفته ی بازپرس،مسئولین بالاتر از من همه ی مسئولیت هارا به من نسبت داده باشند. چون ناقص بودن پرونده محرز است اجازه بفرمایید به موجب روش های قضائی شماره 868 و870 و 871 پیوست مجموعه  ی قوانین (چاپ دادرسی ارتش ) که میگوید:

 نقص در بازجوئی موجب نقض حکم است"

"با وجود نقص تحقیقات ،مبادرت بازپرس به صدور قرار تبرئه متهم تخلف است"

" قبل از اجرا تحقیقات از کسانی که شریک در جرم معرفی شده اند وبدون اینکه نسبت به کلیه اتهاماتی که متهم داشته تحقیقاتی شده باشد، صدور قرار نهایی از طرف بازپرس تخلف است"

از دادرسان محترم دادگاه تقاضا می کنم پرونده را برای تکمیل تحقیقات به بازپرس مربوطه احاله نمایند،تاهم به یک پرونده ناقص رسیدگی نشده باشد و هم موجب نقض حکم نگردد.

5)نکته دیگر مسئله ی حضور شرکا و معاونین من در اتهامات منتسبه است

من متهم به ارتکاب جرائمی هستم که هیچ یک از آنها نیز به تنهایی و بدون مداخله ی دیگران صورت نگرفته است. اگر من متهم اصلی هستم باید آنان به عنوان معاونین من در این دادگاه شرکت کنندو اگر دیگران متهم اصلی هستند من باید به عنوان شریک یا معاون آنها در دادگاه آنها شرکت نمایم حال آنکه اکنون من به تنهایی محاکمه می شوم و از حضور دیگران خبری نیست.

ماده 198 قانون مجازات عمومی می گوید :

"شرکا" ومعاونین جرم درمحکمه ای محاکمه می شوند که صلاحیت حکم درباره مجرم اصلی دارد"

قدر مسلم این است که درمورد قتل ها کیفر خواست با وضوح تمام نوشته است که:

"متهم در قتل نفوس معاونت داشته است"

بنابرین معاون بودن  من مورد تایید کیفر خواست است. حالا که چنین است پس چرا به اتهام من به طور جداگانه رسیدگی میشود؟

6) نظر به اینکه ماده ی 198 قانون دادرسی و کیفر ارتش به دادگاه در مورد کشف جرم اختیارات کامل داده است وبه نظر من حضور دکتر یزدی و مهندس علوی و ابو الحسن عباسی و آرسن آونسیان و هوشنگ پور رضوانی وسروژاستپانیان  وهمچنین حاضر کردن پرونده های آنان برای کشف حقیقت مفید است،جدا تقاضا دارم دستور فرمائید این اشخاص وپرونده های آنان را به دادگاه حاضر کنند.

7؟)ماده 200 قانون دادرسی و کیفر ارتش ،رسیدگی ودادرسی را فقط درموارد استثنائی و فوق العاده  اجازه داده است.در حال حاضر نه دولت ایران با کشور دیگری در حال جنگ است،نه در هیچ یک از نقاط ایران جنگ داخلی جریان دارد و نه هیچ مورد  دیگری برای استثنائی  وفوق العاده بودن وجود دارد و بعلاوه نزدیک ده ماه از دستگیری من میگذرد و اگر جریان دادگاه دو سه روز بیشتر طول بکشد آسمان به زمین نخواهد خورد واتفاق فوق العاده ای روی نخواهد داد. لذا از ریاست محترم دادگاه تقاضا دارم برخلاف دادگاه بدوی که فقط در یک جلسه متداوم از ساعت8 تا12.5 به رسیدگی خود ادامه داد،مثل همه دادگاه های دیگر در ساعات اداری به امر رسیدگی بپردازند ،زیرا خستگی فوق العاده قدرت دفاع متهم را سلب میکند ومن با توجه به وضع مزاجی خودم مخصوصا به دلیل آنکه هنوز آسیبی که به عصب سیاتیک پای چپم وارد آمده بهبود نیافته وبدون تکیه بر عصا قادر به ایستادن نیستم ،در تصویب تقاضای خود اصرار می ورزم وتصویب آنرا به عنوان نخستین علامت آزادی دفاع وعادی بودن دادگاه تلقی مینمایم. اینک به انتظار صدور قرار قانونی و عادلانه در مورد عدم صلاحیت دادگاه ونقص پرونده سکوت میکنم.

دفاع از ماهیت اتهامات

عضویت در حزب توده ایران

در بند اول از موارد انطباق اعمال متهم با قانون مندرج در کیفر خواست تحت عنوان"تشکیل دسته وجمعیت وشعبه ی جمعیتی که مرام ورویه اشتراکی وضدیت باسلطنت مشروطه از طرف متهم بوده وخود نیز داخل در آندسته وجمعیت بوده است" به موجب بند اول از ماده  ی اول قانون مجازات مقدمین علیه امنیت واستقلال مملکتی مصوب 22 خرداد 1310 تقاضای مجازات شده است .اگر چه مجازاتی که قانون در این مورد پیش بینی کرده از سه تا ده سال حبس مجرد است  وبا مقایسه با سه فقره تقاضای اعدام ویک فقره تقاضای حبس ابد اهمیت کمتری دارد،ولی از آنجا که عضویت من در حزب توده ایران منشا اساسی سایر اتهامات وارده است با توجه به اصل تسبیب،این مساله اهمیت فوق العاده ای کسب می کند و تشریح دقیق علل وعواملی که موجب عضویت من در حزب توده ایران گردیده کمال شایان توجه است. این نکته محرز است که اگر من وارد حزب توده ایران نمی شدم موضوع اتهامات دیگرم به کلی منتفی بود.منشا هر کاری که کرده ام یا به من نسبت داده شده همانا عضویت در حزب توده ایران و اعتقاد پیدا کردن به اصول انقلابی به خاطر تامین رفاه وسعادت ملت ایران وتسجیل آزادی و استقلال ایران بوده است.

 از آنجایی که یکی از اصول مهم رسیدگی  اصل برائت متهم است یعنی همیشه  باید متهم رامبری از اتهامات منتسبه دانست،مگر در مواقعی که خلافش ثابت شده باشد و از آنجا که ماده ی 44 و45 قانون مجازات های عمومی واصولا روح قضاوت حاکی از منظور داشتن وتوجه کردن به اوضاع و احوال قضیه و بالنتیجه کشف علل و موجبات تخفیف مجازات است و این خود میرساند که قانون ضمن حفظ حقوق عمومی وخصوصی واجتماعی همیشه کفه توجه بهمنافع متهم را سنگین تر مینماید وخواهان مجازات کمتری است و از آنجا که ماده ی202 قانون دادرسی و کیفرارتش موضوع تحقیق بزه و توجه آن را به متهم و انطباق با مواد قانونی را یکی از وظایف الزامی و ضروری دادگاه می داند و توصیه می کند که در این موارد باید دقت های لازم به عمل آید،و همیچنین از آنجا که ماده ی 203 قانون دادرسی ارتش  دادرسها رامکلف می سازد  که قانون وعدالت را مد نظر داشته باشند،از دادرسان محترم تقاضا دارم اجازه فرمایند در دفاع از خود و شکافتن موضوع وتحلیل علل و اوضاع واحوالی که منشا ء همه ی این اتهامات است توضیح کافی بدهم و از حق مندرج در ماده ی194 قانون دادرسی  وکیفر ارتش مبنی بر اینکه : "متهم ... آنچه راکه برای مدافعه  مفید میداند در موقع اظهار بدارد" استفاده کنم و آنچه را که برای مدافعه مفید می دانم تشریح نمایم و اوضاع و احوال خاصی را که در سراسر پرونده  ی من سایه افکنده است و در مسئله ی رسیدگی به اتهامات من تاثیر عمیق و فوق العاده دارد تحلیل کنم و روشن سازم. اگر دادرسان دادگاه مرا نشناسند دست کم خودم که خودم را می شناسم واطمینان دارم که نه دیوانه هستم و نه جانی ام نه خائنم و نه وطن فروشم. بلکه بالعکس راهی را که انتخاب کرده ام با کمال عقل و درایت و فهم ومنطق برگزیده ام. اعتقاد جدی دارم کهکمتر از دیگران به استقلال و آزادی وسربلندی میهن عزیزم پای بند نیستم،صمیمانه معتقدم که راهی را که برگزیده ام سرانجام به سعادت و افتخار ورفاه وآسایش هم میهنان عزیزم منتهی خواهد شد. دادگاه حاضر میدان تصادم و برخورد افکار و عقاید متضادیست که هر یک از صاحبان آنها به اصالت وصحت وخدشه ناپذیر بودن آراء وعقاید خود اطمینان کامل داردوبه همین جهت است که آنچه را کهمتهم عین خدمت میشمارد ،مدعی مطلق  خیانت تصور میکند. در چنین صورتی فقط تحلیل علمی و دقیق مسئله میتواند صحیح را از سقیم باز بشناسد و حق را از باطل تمیز دهد وبهر حالصرف نظر از آنکه محصول قضاوت دادگاه و مجازات قانونی دادرسان محترم هر چه باشد مسئله ی حسن نیت  من در تمام آنچه کرده ام یا به من نسبت داده شده است محرز و روشن است وجای خودش را اشغال می کند. یک وقت مسئله  بر سر این است که مردی به اقتضای خبث باطن یا تصفیه حسابهای خصوصی یا اختلافات مالی یا مسایل عشقی و امثال آن مرتکب عملی می شود و یک وقت دیگر بر اساس یک عقیده ی سیاسی و اجتماعی دست به عمل می زند. در حالت اخیر مسئله بکلی صورت دیگری به خود میگرد ،زیرا خواه آن عقیده درست یا نادرست باشد ،در اصالت حسن نیت او تغییری نمی دهد و تاثیری به جا نمی گذارد. وجود چنین حسن نیتی است که در وصف اوضاع واحوال نقش درجه ی اول و انکار ناپذیری بازی می نماید .لذا من در حیطه ی وظیفه  ی خود می دانم که خودم را به دادگاه بشناسانم و اوضاع و احوال کار را روشن سازم،تا قضات محترم در قضاوت خود با احاطه ی کامل تصمیم بگیرند و رای منقضی صادر نمایند.

من کیستم؟

 پیش از تشریح زندگی خصوصی گذشته ی خودم یک باردیگر تاکید میکنم که غرض من از بیان این مطلب فقط وفقط توضیح اوضاع و احوالی است که مرا به یک مرد انقلابی تبدیل کرده و آتش نمردنی در دلم افروخته است،و الا قصد جلب کوچکترین نظر مساعدی نسبت به خود را ندارم و اینگونه تشبثات را دون شان خودم،دون شان یک انسان مبارز وشرافتمند میدانم. بهقول مرحوم"قهرمان پاک بین"شاعر بلند همت ملایری:

ناگشته سرم به درگهی خم     هرچند که قامتم کمان است

من در خانواده ی متوسطی متولد شده ام ،ولی در شرایط نامساعد مالی پرورش یافته ام.پدر من میراث پدری خود را در حین خدمت به ارتش ، درطی دوران کارمندی دولت برای جبران کسر مخارج خود از دست داد. مرد باسواد وخوش خطی بود و در ارتش به سمت ریاست کارپردازی لشکر انجام وظیفه می کرد و به همین جهت به دریافت لقب" ضیاءلشکر " نائل گردید .بعدا نیز رئیس ژاندارمری محلی ولایات ثلاث ملایر شد و مخصوصا در این دوره زندگی از هستی ساقط گردید ودر آخر عمر با رتبه چهار اداری در وزارت دارائی انجام وظیفه میکرد.مردی عارف مشرب و درستکار بود وبه همین جهت نه تنها از طریق مقامات اداری مثل عده ای از همکاران خود چیزی اندوخته نکرد ،بلکه آنچه را نیز به میراث برده بود از دست داد. در پایان عمر خود فقط یک خانه و باغچه در یکی از دهات ملایر داشت که آن هم در گرو بود وبه علت عدم امکان تادیه  ی وجه الودیعه  به تصرف صاحب پول درآمد.در دورانی که من بزرگ می شدم و بهتحصیل پرداخته بودم وضع مادی پدرم بسیار بد بود ،ولی با وجود تنگدستی مفرط خود کوشش داشت که من به تحصیلات خود ادامه دهم . هنگامی که وارد سیکل اول دبیرستان شدمپدرم در ملایر نبودومن با ماهی 30 ریال که از جمع 220 ریال حقوق خودش برایم می فرستاد زندگی می کردم.کرایه خانه ،مخارج غذا ،نظافت وتحصیل فقط از همین محل تامین می گردید.برای ادامه ی تحصیل در سیکل دوم ناچار به همدان رفتم وپدرم بافداکاری زیاد موفق شد این مبلغ را به 50 ریال در ماه برساند. اگر فرض کنیم ارزش پول از آن تاریخ تاکنون 15 بار تنزل کرده باشد یعنی 10 ریال آن روز ارزش 150 ریال امروز را داشته باشد با توجه به هزینه  ی زندگی می توان شرایط زندگی محصلی را که بخواهد با 75 تومان تمام احتیاجاتش را از کرایه خانه گرفته تا خوراک ونظافت  ولوازم تحصیل تامین نماید مجسم نمود و به وضع آن روز من پی برد. من چون به وضع مادی پدرم ودرجه  ی فداکاری او واقف بودم ، سعی می کردم هر چه ممکن است دوران تحصیل را کوتاهتر کنم ونگذارم بیش از این تحمیل به او بشود.به این جهت شب وروز درس می خواندم وموفق شدم دوران شش ساله دبیرستان را ظرف چهار سال به پایان برسانم .لذا در حالی که همواره شاگرد اول بودم امتحان نهائی شعبه ی علمی دبیرستان را با معدل 55-18گذراندم و به دریافت دیپلم علمی نائل شدم .من مخصوصا بهریاضیات عشق وعلاقه ی وافری داشتم وهمیشه دروس ریاضی سه یا چهار کلاس بالاتر را نزد خود میخواندم ومسائل و مشکلات ریاضی دانش آموزان کلاس های بالاتر را حل می کردم. پروندهای تحصیلی من در دوران متوسطه حتی نشان نمی دهد که یک بار هم در دروس ریاضی نمره ای کمتر از بیست گرفته باشم.بارها اتفاق می افتاد که دبیر از حل مسئله ای عاجز میشد ووقتی من راه حل آن را پیدا می کردم در زیر ورقه می نوشت"صدقنا". از این اوراق هنوز هم ممکن است در پرونده های تحصیلی من موجود باشد .در کلاس پنجم متوسطه که بودم رساله ای را در زمینه حل معادلات درجه چهارم و درجات عالی از طریق تقسیم تسلسل نوشتم و به کمک آنمسایل شیخ بها را که بر معادلات درجه عالی منتهی میگردد حل کردم که از آن جمله می توان مسئله ی ذیل را نام برد:"اقرلزاید بعشره الاجذرلعمود واقرلعمودبه خمسه الاجذرلزایده". بعداهنگامی که در دانشکده  ی فنی دانشگاه تهران  در رشته الکترونیک مکانیک تحصیل می کردم این رساله را تکمیل نموده  وبا اضافه کردن راه حل های گرافیک وتدوین وجداول ویژه نقائص آن را برطرف ساختم ،ولی اکنون نمی دانم در جریان سالهای اخیر به چه سرنوشتی دچار گردیده است.

 نظر به این که شرایط مادی پدرم اجازه نمی داد در شعبه ی ریاضیات دانشکده ی علوم تحصیل کنم،تصمیم گرفتم وارد خدمت ارتش شوم.هیچکس نمی تواند پیش بینی کند که اگر من در رشته ی ریاضی به تحصیلات خود ادامه میدادم اکنون چه سرنوشتی داشتم ،ولی مسلم این است که استعدادی برای پیشرفت در تحصیل ریاضی درمن وجود داشت وناشکفته پژمرده شد وبدون تردید این سرخوردگی ناشی از تضییقات شرایط مادی زندگی نمی توانست در من ایجاد نفرت نکندو نسبت به اصول سرمایه داری که مادر همه بدبختی های کنونی جامعه است بدبین ومتنفر نگردم.

 در طی دوران تحصیل در دانشکده  ی افسری همیشه جزء شاگردان برجسته ی رشته  ی توپخانه بودم. سرلشکر زنگنه که مربی ما بود هر وقت در دروس علمی توپخانه از قبیل بالستیک و قنداق و لوله و مهمات وغیره نمی توانست اشکال یکی از دانشجویان را برطرف سازد به شوخی میگفت: "دکتر جوابش رابده" پس از طیدوران دانشکده افسریطی دو سال در هنگ توپخانه ی ضد هوایی خدمت کردم و چون در مقابل هر موضوعی یک "چرا" میگذاشتم در مطالعه اصول علمی ادوات الکتریکی و اپتیک ضد هوایی توفیق زیادی کسب کردم و رساله ای نیز تحت عنوان "اصول علم ادوات نوری (اپتیک) توپخانه ضد هوائی (دوربین دیدبانی)،سرعت سنج ،مسافت یاب تجسمی ،استروکوپ " تالیف کردم. به طور کلی مجموعه  ی تالیفات و ترجمه های من از حیث کتب تخصصی نظامی و علمی و ادبی وسیاسی و شطرنج مشتمل بر 36 جلد است.

الف- کتب تخصص و علمی

دوره ی ریاضیات عالی تخصصی رشته  ی توپخانه ( جلد اول)

دوره ی  ریاضیات عالی تخصصی رشته ی توپخانه ( جلد دوم)

بالستیک داخلی

بالستیک خارجی

قنداق

نقشه ی  قنداق(جلد مکمل قنداق)

اصول علمی تیر اندازی ادوات سبک علیه هدف های متحرک

دید بانی (اصول علمی)

اتوموبیل

اصول علمی ادوات نوری(اپتیک توپخانه ی ضد هوائی (دوربین دیدبانی)،سرعت سنج ،مسافت یاب تجسمی ،استروسکوپ)

محترقه ها

 تیر ساحلی

رساله ی حل معادلات درجه ی چهارم و درجه ی عالی از طریق تقسیم تسلسل

اصول نظری و علمی حل مسائل ساختن هندسه

ب-کتب ادبی و فلسفی

تاریخ مختصر جنگ جهانی دوم

اصول فلسفه(جلد اول -مقدمه)

رز فرانس

کودک در خانه و مدرسه

دهکده ی لجوج

بازی عشق ومرگ(اثر رومن رولان)

سومیکو دختر هیروشیمیایی

رفقا(کتاب آموزشی کودکان)

خود آموز زبان روسی-ترجمه از فرانسه وتطبیق با خصوصیات زبان فارسی

غنچه های پژمرده

سوسیالیسم علمی سوسیالیسم تخیلی

فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی و اقتصادی و سیاسی

جنگ کره

ج-کتب سیاسی

اطاعت کورکورانه

کشور شوراها چگونه است و چگونه اداره می شود؟

خاندان پهلوی

د- کتب شطرنج

شطرنج

خود آموز شطرنج

شطرنج آرتیستیک

چگونه نباید شطرنج بازی کرد

رساله ی جدید کامل شطرنج (قواعد پایان بازی)

باید اضافه کنم تعداد زیادی جزوه های درسی در زمینه ی استاتیک گرافیک -متمم جبر –آنالیز- هندسه ی تحلیلی –هندسه ی ترسیمی –ژئومتری سینماتیک-مقاومت مصالح-نور هندسی –نور فیزیکی –ترمودینامیک- مکانیک راسیونل –استرونومی  وکوسموگرافی وغیره...ترجمه کرده امکه هنوز به صورت کتاب  در نیامده اند. یک جدول  تیر مکانیک نیز برای تیر های جانبی توپخانه تهیه کردم.

این جدول دارای یک صفحه  ی اصلی و چندین خط کش و نقاله ی متحرک مجهز به ورنیه است.در روی صفحه ی اصلی منحنی های زیادی برای تسهیل کار محاسبه رسم شده است.این منحنی ها قسمتهائی از بیضی هایی هستند که فرمول آنها با دوران محور مختصات بدست آمده است .محاسبه  ی عناصر اصلی این بیضی ها و رسمشان و بعدا عکس برداری وکوچک نمودن آنها مدت زیادی وقت گرفته است. برای تیرها ی زمانی بالا نیز یک سیستم جدول تیر مکانیک تهیه نمودم که از محاسبات طولانی در میدان نبرد بکاهد .برای تمرین تیر سلاح های سبک علیه هدف های متحرک نیز سیستمی مبنی بر ایجاد یک سکوی متحرک حاوی تیرانداز وسلاح ویک هدف ثابت به صورت یک هواپیمای کوچک پیشنهاد کردم.

سکو با سرعت دورانی حساب شدهای به تناسب سرعت ومسافت هواپیما حرکت می کرد و این سیستم وجود ولزوم هواپیماهای هدف کش را به کلی منتفی می ساخت.همچنین  برای هماهنگ ساختن تقسیمات زاویه ای سلاح های مختلف پیاده پیشنهاداتی دادم و اقداماتی هم در کارخانه ی اسلحه سازی صورت گرفت که بعدا به علت فرار و اختفا دنباله اش گرفته نشد ومسکوت ماند.

 شرح مبارزه  ی من بارشوه خواری و فساد که منجر به انتقال یا بهتر بگویم منجر به تبعیدم به اهواز شد به طور مختصر در پرونده های محاکمات سال 1327 منعکس گردیده است و در اینجا از آن میگذرم. بعدا نیز به دانشکده ی افسری انتقال یافتم و تامهر ماه 1324 با سمت مربی و فرماندهی انجام وظیفه می کردم و جمعا قریب دو هزار نفر از افسران ارتش در کلاس های من شرکت داشته اند که اکنون حداقل درجاتشان سروانی و حداکثر درجاتشان سرهنگی است.عده ای از افسران دانشجو نیزکه در کلاس های من شرکت داشته اند به درجه ی سرتیپی ارتقاء یافته اند.خود من نیز اگر چنین طوفانی در زندگیم پدیدارنمی شد حداقل می توانستم مثل همدوره های خود از قبیل سرتیپ اسمعیل اسکوئی و سرتیپ فریدون جم درجه ی سرتیپی داشته باشم.ولی طوفان شدیدی که در سر راه زندگی من پدید آمد،مسیرزندگی و سرنوشتم را عوض کرد واینک نیز به محضر دادگاه سوقم داده است.اجازه بفرمائید مطلب را روشن تر کنم:

من به علت سابقه ی تحصیلی خوبی که داشتم دوستان فراوانی بدست آورده بودم.حتی عده ای از بزرگ زادگان ملایر معاشرت با من را غنیمت می شمردند،از آن جمله برادر و پسران آقای هاشم ملک مدنی نماینده ی ادوار مختلف مجلس شورا که یکی از مالکین بزرگ ملایر محسوب می شود.اصرار داشتند با من معاشرت کنند. من نیز از لحاظ داخلی وضع پر زانتابلی نداشتم ،لذا همیشه از این معاشرت شانه خالی می کردم و گاهی به قدم زدن در خیابانها یا رفتن به کافه اکتفا می نمودم.یکسال هنگامی که درجه  ی ستوان یکی ارتش بر روی دوشم برق می زد،بدون توجه به عاقبت کار برای دیدن عید به خانه  ی ملک مدنی رفتم و آنان نیز به پاس احترامی که برای من قائل بودند با اصرار هر چه تمام تر آدرس خانه  ی من را گرفتند تا باصطلاح از من  بازدید کنند.آن روز ها خانه ی من عبارت از یک اتاق اجاره ای در خیابان شعاع السلطنه نزدیک میدان مجسمه ی باغشاه روبروی خانه ی آقای باقرزاده رئیس یکی از چاپخانه های تهران بود .قسمتی از سطح اتاق با دو سه پتوی رنگارنگ و یک تکه زیلو مفروش بود ویک تختخواب سفری بروجردی آن را تکمیل می کرد.در عوض تاقچه های اتاق از کتب گران قیمت ریاضی و فیزیک به زبان های خارجی انباشته بود،زیرا من عادتا قسمت اعظم حقوقم را به مصرف خرید کتاب می رساندم و جمعا در حدود 3000 جلد کتاب خوب داشتم که روی تخته بندیهای داخل تاقچه ها با نظم خاصی چیده شده بود.

من نقشه ام اینبود که این میهمانان محترم وشریف زاده را به هر ترتیبی شده است دست بهسر کنم ولی ناگهان غافلگیر شدم و دکتر محمود ملک مدنی و برادر زاده هایشان به خانه ام آمدند . وقتی وارد اتاق شدند قیافه  ی همه تغییر کرد،رنگ همه پرید وبهت وحیرت شدیدی به آنها دست داد. فقط یک روانشناس ماهرو کار کشته  می توانست حالت روحی من ویکایک آنها را بررسی کندو از خطوط چهره ها به افکار درونی  وبه انقلابات روحی و تهییجات باطنی ما پی برد. سه نفر با احتیاط تمام روی تختخواب نشستند و مواظب بودند که  از این راه  خسارتی   به من نزنند . بقیه روی لبه ی پنجره هایی که به کوچه باز می شدنشستند و پس از چند دقیقه رفتند.فقط من می توانستم معنی نگاه هایی را که آنان با یکدیگر رد وبدل می کردند عمیقا در یابم. به بعضی از آنها نیز حس رافت و رقت داده بود و من از این حیث بیشتر و عمیقتر اندوه بار و عصبی و خشمگین شده بودم ، زیرا برای من به مراتب تحمل پذیر تر بود که آنان به من به نظر یک نفر تهی دست بنگرند و قیافه ی متفرعنانه ی یک ثروتمند را نسبت به یک تهیدست بگیرند،ولی نسبت به من احساس رقت و رافت نداشته باشند . چنین احساسی برای من کشنده و غیر قابل تحمل بوود.

گرچه گرد آلود فقرم با داز همتم            گر به آب چشمه ی خورشید دامن تر کنم

 آری من ستوان یکم ارتش بودم،استاد دانشکده ی افسری بودم ،تا آنروز بیش از ده جلد کتاب تالیف و تر جمه کرده بودم ،فرماندهان آینده  ی ارتش در کلاس درسم سرا پا گوش می شدند،در باره  ی معقولات وعلوم و فنون بحث می کردم ولی وضع زندگیم چنین بود.مجبور بودم صورت خود را با سیلی سرخ کنم،لباس تمیز بپوشم و در چنان شرایطی بیتوته کنم و سینه به زمین بسایم و باز هم کتب دیگری ترجمه وتالیف کنم و در برابر چنان نگاه های تحقیر آمیز و احیانا رقت باری که تا مغز استخوانم رسوخ می کرد مقاومت نمایم.در همان ایام پدرم به تهران آمد ومن باکوشش فراوان موفق شدم حکم انتقالش را از نواحی جنوب به همدان که نزدیک ملایر است بگیرم . البته من تا حدودی که حقوقم اجازه می دادمبلغی در اختیارش میگذاشتم و یک روز متوجه شدم که از همان مبلغ ناچیز 50ریال ،آری 50ریال ،با پست سفارشی برای زن و فرزندان خردسالش فرستاده است.کسی که باآن علو همت مخارج تحصیل من را فراهم ساخته بود ،کارش به جایی رسیده بود که برای تامین نان خالی زن وسه فرزندش 50 ریال که در آن تاریخ هیچ گونه ارزشی نداشت بفرستد و چون به علو طبعش برمیخورد،این کار را نیز دور از نظر من و بدون مشورت با من کرده بود والا شاید میتوانستم مبلغی بیشتر برایش قرض کنم. فقط کسی که قلبی حساس و احساساتی آتشین داشته باشد می تواند بفهمد تاثیر این واقعه بر اعصاب و روح من چه بود. چند روز بعد پدرم به همدان رفت و به محض رسیدن سکته کرد ونیمه ی چپ بدنش بکلی فلج شد. وقتی هنگام تعلیم مشق های توپ به دانشجویان دانشکده ی افسری تلگراف بیماری او را به من دادند بسیار ناراحت شدم وبلافاصله با اجازه تیمسار یزدان پناه به همدان رفتم و او را به تهران آوردم و برای پرستاری بیشتر او را به خانه ی برادرم بردم. این خانه در یکی از کوچه پس کوچه های بازارچه نائب السلطنه بود و برادرم و زنش فقط یک اتاق مخروبه  ی آنرا در اختیار داشتند.

 

شعله های پایدار رزم در برابر ستم وسرمایه -7

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter