نویدنو04/07/1392

نویدنو04/07/1392 

 

 

شعله های پایدار رزم در برابر ستم وسرمایه -7

دفاعیات رفیق خسرو روزبه در دادگاه های نظامی -1

مقدمه

خسرو روزبه و بازپسین سخنانش

گرانبهاترین ارثیه ای که رفیق شهید خسرو روزبه عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران و قهرمان ملی کشورما ازخود برجای گذاشته،همانا آن سخنان آتشین وپرشوری است که وی در آستانه ی مرگ به دفاع ازحزب خود ومردم ستم دیده ی میهن خویش،در دوران مخوف اختناق وترور،در دادگاه دربسته و فرمایشی نظامی ایراد کرده است.کمیته مرکزی حزب توده ایران بسی شادمان است که این اسناد  پرارج را اکنون دراختیارهمه ی رفقای حزبی،همه ی مردم ایران وسراسر جهان قرارمی دهد . این اسناد بهترازهرتوصیف دیگری می تواند قدرت روحی مردی را که در برابرخطر حتمی مرگ از تابناک ترین آرمانهای انسانی با هیجانی عالی مدافعه می کند نشان دهد.این اسناد بی شک در پرورش والاترین صفات قهرمانی و جانبازی در هم میهنان ما تاثیر ژرفی خواهد داشت و نقش خود را از جهت برانگیختن بهترین شورهای انسان دوستی و میهن پرستی ایفا خواهد نمود.

رفیق روزبه در آخرین دفاع خود در دادگاه تجدید نظر توصیف جامعی از سیر زندگی خویش بدست می دهد وبا دقت تشریح می کند که چگونه محرومیتهای حیات شخصی او ازطرفی  ومشاهده ی مشقات ومصائب تلخ توده های زحمتکش از طرف دیگراورا از درک محدود مضمون زندگی به درک عمیق آن ،از استنباط تنگ مایه ی وظایف بشری به استنباط وسیع و پر دامنه ای رهنمون می شود ،او را از مردی  که ممکن بود در جاده ی خاموش خدمات نظامی  وعلمی گام بردارد به مردی که خواستار طوفانهای عظیم اجتماعی  وتحولات ژرف تاریخی است،مبدل می سازد.وی می گوید:

ضرباتی که بدین گونه در دوران زندگی بر وروح حساس و تاثر پذیر من وارد آمد فکر و روح مرا به کنکاش درباره ی وضع زندگی طبقات محروم واداشت. من دیگر آن خسرو روزبه نبودم که می خواست از طریق تالیف و ترجمه و اکتشاف به جامعه خدمت کند،بلکه به یکباره منقلب شدم. طوفان عظیمی اعصاب و روحم را تحت استیلای خود گرفت.فکر محدود خدمتهای جزئی را به کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم کار را از ریشه واساس اصلاح نمایم تا به بدبختی میلیون ها نفر از هم میهنانم پایان بخشم.

رفیق روزبه در دادگاه نشان می دهد که تعلقش به اندیشه ی علمی سوسیالیم محصول وقوف وی به دردهای جامعه وآرمانهای واقعی آن دردها بوده.روزبه به اعتقاد وپیوند خویش،به اندیشه تابناک سوسیالیسم علمی مباهات می کند واز آن اندک پروایی ندارد که در برابر دژخیمان خویش،در برابر چاکران استعماروارتجاع با استواری تمام شیفتگی خود را نسبت به راه سوسیالیسم اعلام دارد و آنرا مهمترین محرک انگیزه کلیه اعمال حیاتی خویش بشمرد.روزبه در این مورد دادرسان  دادگاه نظامی را مخاطب ساخته می گوید:

اگر عاشق و شیفته سوسیالیسم هستم ، با تمام عقل وشعورومنطق و درایت خود برتری اصول آنرا بر سایر رژیم ها احساس کرده ام و محرک من در هر عملی که انجام داده ام ،آرزوی تحقق این اصول وبالنتیجه ایجاد بنای نوین برای جامعه ی ایران و سرانجام تامین سعادت و رفاه وسر بلندی و آزادی و شرف ملت عزیزم بوده است.

رفیق روزبه ورود به صفوف حزب توده ی ایران را که وی با شوری بی پایان می ستاید ثمره حتمی وضروری منطق حیات و قله ی تکامل فکری خود و لحظه ی انتخاب قطعی و نهایی شاهراه حیات انسانی خویش می داند و در این زمینه این جملات لرزاننده را که از انوار ایمانی بی تزلزل سر شار است بر زبان می راند:

من به اقتضای آتشی که به خاطر خدمت به خلقهای ایران در درون سینه ام شعله میکشد،راه حزب توده ایران را برگزیده ام و باید اذعان کنم که جانم،استخوانم،خونم،گوشتم،پوستم و همه ی تاروپود وجودم این راه را راه مقدسی شناخته است وتمام سلولهای بدن من و تمام ذرات وجودم توده ای است.

رفیق روزبه در قبال اتهامات گوناگونی که به حزب پر فخر ما وارد می سازند وهدف از آن انکار میهن پرستی  عمیق حزب ماست زبان به مدافعه می گشاید  وباگردنی افراخته چنین میگوید:

حزب ما حزب استعمار شکن و مدافع استقلال وتمامیت ارضی خاک کشور است. مقاصد اجتماعی حزب ما همه از منبع بشردوستی واحترام به انسانیت وخدمت به مردم آب می خورد.ما می خواهیم برای همیشه به استعمار انسان از انسان که ما در همه ی مفاسد اجتماعی است خاتمه دهیم.

در آخرین دفاع خود رفیق شهید روزبه به مدافعه از "تشکیلات افسران آزادیخواه ایران – سازمان نظامی  وابسته به حزب توده ایران که خود وی از بنیان گذاران آن بود می پردازد و ماهیت میهن پرستانه ی این سازمان  راتوضیح می دهد. وی از ضرورت اجتماعی وقانونی مداخله ی ارتش درسیاست و شرکت افسران وسربازان در تعیین سرنوشت میهن مدافعه می دکند و دعاوی پوچ هیئت حاکمه را در باره ی اینکه گویا ارتش حق ندارد ونباید در سیاست مداخله داشته باشد درهم می کوبد و به هیچ و پوچ مبدل می سازد وبا استدلال مقنعی نشان می دهد که عملا ارتش را در خدمت بدترین سیاست ها ،یعنی سیاست ضد ملی و خائنانه هیئت حاکمه نگاه داشته اند. رفیق روزبه افسانه نظم و آرامش وامنیت را که هیئت حاکمه آنرا ساتر جنایات و غارتگریهای خود قرارداده وتحت این عنوان از احساسات میهن پرستانه ی افراد ارتش برای متوجه کردن نیروی آنها علیه خلق سو استفاده میکند، برملا می سازد. این بخش از مدافعات رفیق روزبه در واقع زبان حال یک افسر انقلابی است که به عمیقترین نیازهای اجتماعی و روحی اکثریت مطلق ارتش ایران کاملا وقوف دارد و وظیفه خویش میشمرد که صلای حق افسران میهن پرست ایران را در دادگاه جنایت بار کودتا بردارد واز حقوق اجتماعی افراد ارتش  واز آن همه خونهای پاک که در این راه ریخته شده است مدافعه کند. در همین جاست که رفیق روزبه با دلایل روشن  ومستندی عمق میهن پرستی حزب ما را مبرهن می سازد و بی پایگی سخن بهتان گران را که منکر این واقعیت اند مستدل می سازد و در عین حال نشان میدهد که چگونه طبقه ی حاکمه با تسلیم کشور به استعمار طلبان و ارزانی داشتن ارتش ایران به مستشاران آمریکایی اسناد قوی بیگانه پرستی وجاسوسی وخیانت خود را ارائه می دهد.رفیق روزبه در دفاع از حیثیت و غرور ارتش ایران که دستخوش تحقیر  مستشاران امریکایی است چنین می نویسد:

به عنوان یک افسر دانشکده دیده  و مربی دو هزار نفر از افسران ارتش ایران اعلام می کنم که افسران ایران از لحاظ هوش و فراست وقدرت ابتکاروسرعت درک و حسن تشخیص وپایه  ی معلومات به هیچ وجه از هیچ یک از افسران ارتشهای جهان چیزی کم ندارند و اگر شرایط مناسب تحصیل برایشان فراهم گردد وتشویق  به تحصیل شوند می توانند در عداد زبده ترین افسران جهان باشند. با وجود این واقعا متاسف می شدم وقتی می دیدم فلان درجه دار بی سواد امریکایی چندین برابر فلان افسر تحصیل کرده ی ایران از صندوق  ارتش ایران حقوق می گیرد و بعلاوه کرایه  ی خانه وماشین نویس و اتوموبیل وکلفت ونوکر هم در اختیارش می گذارند . ارتش ایران با وجود افسران باسوادو تحصیل کرده  ی زیادی که  دارد بهیچ وجه محتاج به این با صطلاح مستشاران نیست.

 رفیق روزبه از تاریخ حزب توده ایران  وتلاش های مقدسش در راه آزادی خلق و از جنبشهای دموکراتیک آذربایجان و کردستان مدافعه میکند و سفسطه های موذیانه ی دشمنان را یکی پس از دیگری مردود می سازد وآنگاه با خوش بینی انقلابی سخن از آن روزی می گوید که ابرهای سیاه ارتجاع از آسمان نیلگون میهن ما رانده می شوند وخورشید حقیقت وعدالت در آن باشکوه تمام و وارسته از سحابهای تاریک بدرخشد . وی می گوید:

هرگز لکه  ی ابر نمی تواند موجودیت خورشید را نفی کند وپس از لحظه ای پر تو مستقیم خورشید به همه گرمی خواهد بخشید.اگر از لحظه اسم می برم مقصودم لحظه ی تاریخی جوامع بشری است که عمر دراز دارند و چند سال در قبال سن تاریخی آنها در حکم لحظه ای محسوب می شود . جامعه ی ایران روزی را نیز خواهد دید که آزادانه در باره اینگونه مسائل بحث کند ونظرات خود را ابراز دارد. آنروز چندان دور نیست.

رفیق روزبه  در دفاعیات خود طی مباحث مفصل ومستدلی نشان می دهد که چگونه اصول قانون اساسی زیر پا گذارده می شود و چگونه مشروطیتی که بهترین مبارزان آزادی را به قیام علیه آن متهم می سازند افسانه ای بیش نیست واز آن جز نمای بدنمایی باقی نمانده است.روزبه می بیند که سیستم دو حزبی رژیم کودتا قادر نیست مردم را که حزب توده ایران در اندیشه و قضاوتشان تاثیری عمیق باقی گذارده  فریب دهد.وی اطمینان دارد که دروغهای گزاف گویانه شاه خون آشام در قبال واقعیت سرسخت محکوم به رسوا شدن است.رفیق روزبه در این بخش از مدافعات خود از حقوق اجتماعی زنان که نیمی از جامعه ما هستند با شور تمام دفاع می کند ونقش برجسته ی زنان ایران را یادآور میشود.رفیق روزبه مسخره ی انتخاباتی رادر کشور برملا می سازد و ماهیت مجلس هایی را که در آن چاکران دولت را به عنوان نمایندگان منتخب ملت جا می زنند،روشن می سازد.رفیق روزبه نشان می دهد که اصول قانون اساسی درباره مصونیت جانی ومالی افراد چگونه با خشونت پایمال می شود .چگونه رژیم کودتا به مثابه دیو خشمگین تازیانه ی خونین بدست دارد و باآن پیکر رنجور ملت را شب و روز میکوبد. رفیق روزبه می گوید مشروطیت ایران شیری بی یال و دم  واشکمی است وهمچنان  که چنین شیری وجود خارجی ندارد قیام علیه مشروطیت ایران که مضمون اساسی اتهام علیه افراد توده ایست دروغ بیشرمانه ای بیش نیست.

دفاعیه ی رفیق روزبه با توصیف عمیق از وظیفه  ی فرد انقلابی در مقابل خطر مرگ پایان می یابد. رفیق روزبه که بمثابه یک دوستار خلق و سعادتش،شیدای زندگی وزیبایی های آنست،هنگامی که می بیند در چنگال دشمن ددمنش تنها راه گریز وی از مرگ بهتان بستن به حزب خود،خوار کردن عقیده ی خویش ،تملق از شاه سیه دل و جبهه سائی در برابر خصم تبه کار است،آنی تردید در این نمی کند که باید نام حزب وعقیده را سربلند نگاه دارد و با سرفرازی  به آغوش مرگ بشتابد وبدینسان در بارگاه جاوید شهیدان راه حقیقت و عدالت که در تاریخ دیرینه وپر شور میهن ما تعدادشان اندک نیست گام بگذارد.رفیق روزبه اندیشه خود رادر این زمینه به شکل زیرین بیان می دارد:

مردن به هر حال ناگوار است ،بویژه برای کسانی که صاحب عقیده هستند وقلبشان آکنده از امید به آینده ،امید به آینده ی روشن وتابناک است.ولی زنده ماندن به هرقیمت،به هر شرط نیز شایسته انسانها نیست.زیرا هرگز نباید راه هدف رامنتفی سازد.اگر زنده ماندن مشروط به هتک حیثیت،تن دادن به پستی،گذشتن ازآبرو،پانهادن برسرعقاید وآرمانهای سیاسی واجتماعی باشد مرگ صد باربر آن شرف دارد.

رفیق روزبه در سراسر دفاعیه ی خود از اشعار و گفتار آبدار شعرای بزرگوار ایران بویژه حافظ وسعدی وعلی الخصوص سعدی استفاده می کند.این ابیات پرشور که مشوق جانبازی و وفاداری به حقیقت است درمیان جملات شعله وردفاعیه رفیق روزبه عمق معنای خود را بیشتر نشان می دهد.دفاعیه ی رفیق روزبه متضمن یک سلسله اطلاعات جالب در باره زندگی وی ،کیفیت دستگیری وی ،شرایط وحشتناک زندان،وضع محاکماتی اوونیزکیفیت شکنجه وقتل رفقای شهید زاخاریان ، کوچک شوشتری وسالاخانیان است وپرده ازروی جنایات سیاه رژیم کودتا برمیدارد.

ما قرائت و بررسی دفاعیه  ی عالی رفیق روزبه و پخش هر چه وسیعتر آنرا به همه  ی هم میهنان توصیه می کنیم . باید از خسرو روزبه طریقه جانبازی  و وفاداری  به آرمان خویش را آموخت.بگذار چهره ی پر فروغ  وی خلق ما را در پیکار مقدسش الهام بخشد.

شایان ذکر است که رفیق  شهید روزبه در دفاع سنجیده  و پر ارزش خود در برخی مسائل نظری و غیره یک سلسله استنباطات خویش را بیان می دارد  که گر چه قابل بحث است ولی در هر حال حاکی از اندیشه ی صمیمانه ی یک فرد انقلابی است.این مطلب به هیچ وجه منافی آن نیست که دفاع رفیق روزبه را دادخواست مستدل،پرارزش وپر شورخلق،علیه هیئت حاکمه ورژیم منفور وخونین کودتا بشمریم.

 

مقدمه دفاع در دادگاه بدوی

دادرسان محترم!

من اکنون در برابر دادگاهی به پاخاسته ام و تحت محاکمه قرار گرفته ام که قرار است به یکی از مهمترین پرونده های تاریخ قضایی ایران رسیدگی نماید.اگر من پرونده ی  خودم را مهمترین پرونده تاریخ قضائی  ایران میدانم،نه بخاطر اینست که بخواهم برخود ببالم وفخر کنم زیرا آرزوی باطنی من این بوده است که آمال و مقاصد سیاسی و اجتماعی و هدفهای حزبی ام بدون دست زدن به اقدامات فوق العاده جامه عمل بپوشد وحتی در بسیاری از موارد با قوانین مشروطه ایران منافات و تباین پیدا نکند ولی از عمل تا آرزو فاصله بسیار است .زندگی اجتماعی و مبارزه ای که جز لاینفک آن است و همچنین مقاومت طبقات گوناگون در برابر خواستهای طبقات دیگری که منافعشان از هر حیث با یکدیگر تناقض و تضاد دارد،مقاومت طرفداران اصول کهن در برابر استقرار اصول نوین و همچنین تلاش پایان ناپذیر طبقات محروم و گرسنه به خاطر تحصیل وتامین زندگی مرفه و سعادت بخش،الزاما شرایطی به وجود می آورد که برخورد واصطکاک را ولو آن که این برخورد و اصطکاک  محدود و کم دامنه باشد، ناگزیر میسازد. در چنین شرایطی خواه ناخواه اعمالی صورت خواهد گرفت که ممکن است از پشت عینک طرفداران عقاید معین عین  خیانت و جنایت و در زیر ذره بین هواخواهان عقاید مخالف عین خدمت  وافتخار باشد.سراسر پرونده  ی من حاکی از همین معنی و نشانه ی اصطکاک لاینقطع ومداوم عقاید گوناگون است که در مواردی نیز منجر به حوادثی شده است که پرونده ی من براساس آنها تنظیم شده است.من در تاکید این مطلب بجای خود صحبت خواهم کرد واینک دنباله  ی این مطلب را میگیرم که چرا پرونده  ی من مهمترین پرونده قضائی ایران است.

بنظر من اهمیت یک پرونده در درجه اول منوط به ماهیت آن است.به خوبی واضح است که نمی توان پرونده ای را که مثلا در باره تهیه روغن تقلبی یا مخالفت با مراسم دفن اموات تشکیل یافته است با پرونده ای که براساس اتهام تزلزل صمیمیت قوای مسلح نسبت به کشور یا بهم زدن اساس حکومت تاج وتخت یا شرکت در یک سازمان سیاسی انقلابی تهیه گردیده است هم سطح  وهم ارز آن دانست.در درجه  ی دوم،اهمیت یک پرونده بستگی به شدت مجازات های درخواستی دارد.در پرونده  ی من دو بارتقاضای اعدام،یک بار تقاضای حبس ابد با اعمال شاقه و بیش از ده بار تقاضای حبس های تادیبی و مجرد و با کار گردیده است .بنابرین از حیث شدت مجازاتهای درخواستی می توان به جرئت مدعی شد که کمتر متهمی در معرض چنین تهدیدی قرار گرفته است.در درجه ی  سوم باید از کثرت اتهامات وتنوع آنها نام برد. این حقایق نشان می دهد که پرونده ی من یک پرونده ی عادی و  پیش پا افتاده نیست و به همین جهت مسئولیت وجدانی دادرسان محترم در قبال آن فوق العاده عظیم و بزرگ است و ایجاب می نماید که به متهم وکیل مدافع وامکانات کافی برای دفاع و شکافتن مطلب  وتشریع علل وموجباتی که منشا ء این اتهامات هستند داده شود.

 آیا کسی که متهم است علیه قوانین مشروطیت قیام و اقدام کرده،حق ندارد در جریان دادرسی از امتیازاتی که همان قوانین به او داده است ،بهره مند گردد؟ به نظر من چنین متهمی می تواند از این گونه امتیازات استفاده نماید. متهم به موجب هر قانونی که محاکمه می شود می تواند از امتیازات همان قانون نیز بهره مند گردد:من اگر به موجب قوانین برزیل وکوبا وحبشه یا به موجب قوانین یکی از جوامع فرضی کره ی مریخ هم تحت محاکمه قرار می گرفتم،می توانستم از حقوق ومندرجات در آن قوانین که به نفع متهم است استفاده کنم،تا چه برسد به قوانین میهن عزیزم ایران که به موجب آن بازداشت وتحت پیگرد قرار گرفته ام. من این بحث را به این جهت پیش کشیدم که احساس می کنم چنین روحیه ای وجود دارد ووجود چنین روحیه ای بحق دفاع من تاکنون لطمه ی شدیدی زده است.من ولو آنکه مخالف حکومت مشروطه ایران باشم،به موجب همان قوانین مشروطیت که به خاطر آن مرا تا لب پرتگاه  مرگ کشانده شده ام وبه زودی نیزاعدام خواهم شد،حق دفاع دارم واین حق فقط هنگامی تامین خواهد شد که پاسداران مشروطیت،دادرسان محترمی که به قوانین مشروطیت اعتقاد دارند وحامی وپشتیبان آ ن هستند وافسرانی که لباس سربازی به تن کرده اند تا از اساس حکومت دفاع کنند ودر عین حال قاضی دادگاه نیز هستند،اصول مشروطه را طابق النعل بالنعل رعایت کنند وعملا نشان دهند که دارای طرز فکر متهم نیستند والا بین من که متهم به مخالفت با قوانین مشروطه هستم و قضات محترم که مومن به اصول مشروطیت و مدافع آن هستند چه فرقی می توان قائل شد؟ از قدیم گفته اند  احترام امام زاده را متولی نگه می دارد.آیا من نباید انتظار داشته باشم که پاسداران مشروطیت خود طبق قوانین  مشروطه عمل کنند واصول وقوانین مشروطیت را دستور العمل کارخویش و قضاوت خویش قرار دهند؟ البته این انتظار کاملا بجاست. هر کس باید چنین انتظاری داشته باشد،اعم از آنکه موافق یا مخالف قوانین باشد،اعم از آنکه مرتکب عملی  بر خلاف قانون شده باشد یا نشده باشد.ولی حقیقتش را بخواهید آتمسفر دادگاه حاضر این احساس را در من بوجود آورده است که پایمال شدن حقوق قانونی من امری مباح تلقی می گردد.

 اجازه بفرمایید کلیات را کنار بگزارم و موارد منجزی را که این احساس را  به وجود آورده است توضیح دهم و نظر انصاف دادرسان محترم را به آن جلب نمایم.

1.تضییع حق من در مورد تعیین وکلای مدافع

به موجب قانون ،متهم در مرحله بازپرسی که بیم تبانی می رود ممکن است به دستور بازپرس زندانی انفرادی و بدون ملاقات گردد. ولی البته به محض آنکه مرحله بازپرسی پایان یافت و بیم تبانی منتفی گردید به او حق داده می شود که با خویشاوندان خود ملاقات نماید.من اینک بیش از نه ماه است که در شرایط خاصی زندانی انفرادی بدون ملاقات هستم .چند درجه دار به نوبت در اتاق انفرادی من کشیک می دهند. حتی پس از نه ماه اجازه ندارم به مستراح بروم و در این مدت حتی یک دقیقه به من اجازه هوا خوری نداده اند و اشعه آفتاب بر یک سانتی متر مربع از بدن من و برای مدت یک دقیقه نتابیده است. آیا شرایط زندان انفرادی این گونه است؟ آیا زندانی انفرادی حق هواخوری ندارد؟ آیا پس از اتمام تحقیقات و صدور کیفر خواست  ورفع بیم تبانی  بازهم باید از ملاقات خویشانم محروم باشم؟ زندان من در حقیقت شبیه به حجره ای از یکی از حمام های سابق است .فقط یک در دارد که به اطاق دیگری باز می شود ودر آن اتاق نیز به نوبه ی خود به یک دالان سر بسته باز میگردد وبدین ترتیب می توان باجرئت گفت که هنوز قسمتی  از هوای هشتاد سال پیش که هنگام طاق زدن این اطاق در آن محبوس گردیده از سینه ای به سینه دیگر انتقال یافته است ،  با تمام خواص اکتسابی خود وجود دارد و بکرات بافتهای ریه من را آزار داده است.باوجود این من تحملم بسیار است وهمه  ی این شرایط را با بردباری تحمل خواهم کردوبه استناد گفته ی  سعدی :

نباید گر بسوزندت که فریاد از تو برخیزد       اگر خواهی که چون پروانه پیش نور بنشینی

شکایتی ندارم وتقاضا نمی کنم که تغییری در این وضع داده شود. ولی مسئله ی ملاقات با مسئله ی دفاع من بستگی دارد وناچار هستم در تاکید نامه هایی که به دادگاه نوشته ام توضیح بدهم که کمترین زیان ممنوع بودن ملاقات من با خویشانم این است که از 25 نفر وکیل مدافعی که صورت داده بودم حتی یکنفر آنها هم قبول وکالت نکرده است . اگرمن اجازه ملاقات داشتم بدون تردید خویشاوندانم نزد وکلای مورد نظر می رفتند،از آنها خواهش می کردند حتی اگر مطالبه ی حق الوکاله مینمودند تا آنقدر که مقدور بود می پرداختند ولااقل نظر موافق چهار پنج نفررا برای دفاع من جلب مینمودند.

این حقیقت قابل انکار نیست که مراجعه ی مستقیم خویشان من با ارسال یک نامه ی خشک اداری از طرف دژبان پادگان مرکز از زمین تا آسمان فرق دارد وعملاهم می بینیم که نتیجه ی این گونه ابلاغ ها هیچ بوده است و دادگاه مجبور شده وکیل تسخیری انتخاب کند.اگر این مورد را بحساب محدودیت حق دفاع نگذاریم چه اسمی می توان بر آن گذاشت؟ وکیل مدافع همان طوری  که از اسمش پیداست مدافع متهم است،سلاح قانونی دفاع  متهم است وبدین ترتیب در واقع خلع سلاح شده ام وحق دفاعم سلب شده است.

سرکار سرهنگ شاهقلی البته وکیل مبرز و دانشمندی است ولی پیداست که باطنا حاضر به دفاع از من نیست زیرا اگر قلبا قصد دفاع از من را داشت می توانست در برابر تقاضای من مراتب قبولی خود را اعلام داردو حال آنکه ایشان به هر علتی که فرض کنیم نخواسته اند به این تقاضا پاسخ مثبت بدهند وپیداست وکیلی که قلبا حاضر به دفاع نباشدو با رضایت ومیل و رغبت این وظیفه را نپذیرفته باشد هر قدر مبرز و دانشمند  وپر سابقه  و وارد و نطا ق وخوش بیان هم باشد نمی تواند از متهم خود آنطور که باید  وشاید دفاع کند. در نامه ی شماره 15 به من ابلاغ شده است که "وکلای مدافعی که انتخاب ومعرفی نموده بودید یا قبول وکالت ننموده یا در مرکز نبوده اند"همین جمله به نحو بارز و روشنی ثابت می کند که حق تعیین وکیل وحق دفاع از من سلب شده است زیرا دژبان خودش را موظف نمی دانسته  واعتباری هم نداشته که به افراد مورد نظر تلگراف کند یا قاصدی به نزدشان بفرستد و من باین مسئله ایرادی ندارم . ولی آیا برادران من حاضر نبودند با پرداخت چند ریال نظر موافق یا مخالف این اشخاص را به صورت تلگرافی استفسار  کنند؟آیا حاضر نبودند شخصا به شهر های داخلی مملکت مسافرت کنند و آن عده از وکلا را که در ایران هستند برای قبول دفاع من آماده سازند؟ آیا میتوان گفت که حتی سرگرد ابوالقاسم روزبه برادر تنی من هر قدر هم که مخالف عقاید و نظرات من باشد از دفاع من شانه خالی خواهد کرد؟من شکی ندارم که لا اقل او وکالت مرا می پذیرفت واکنون که در دادگاه حضور ندارد مسئله ی سلب حق تعیین وکیل را به خوبی محرز می کند  وبه موجب ماده  ی اول قانون راجع به محاکم جنائی مصوب اول مرداد ماه1309 شمسی که" سلب حق تعیین وکیل از متهم موجب نقض حکم خواهد بود  حکمی که در باره ی من صادر شود از هم اکنون نفض شده محسوب می گردد.

مسئله ی دیگر که آن نیز موجب تحدید حق تعیین وکیل از من شده است موضوع اعطای حداقل مهلت به جای حداکثر مهلت است. با دلائلی که قبلا در خصوص اهمیت این پرونده اقامه کرده ام بخوبی پیداست که اعطای مهلت در فاصله ی پنج روز تا ده روز مندرج در ماده 181 قانون داد رسی  وکیفر ارتش که با قید کلمه ی "میتواند" از حقوق ریاست دادگاه شناخته شده  فقط و فقط باین جهت پیش بینی گردیده است که در مورد پرونده  ی کم اهمیت و پر اهمیت به ترتیب پنج روز  وده روز مهلت داده شود و در مورد پرونده های متوسط نیز حد وسط را بگیرند و حال آنکه با وجود تکرار این مطلب نه تنها  حداقل مهلت به من داده شده ،بلکه به نحو جالبی نیز استدلال میگردید که حتی ریاست دادگاه می تواند هیچگونه مهلتی به متهم ندهد و این موافقت پنج روزه را نیز یک نوع ارفاق قلمداد میکردند و منت زیادی هم ابوابجمع من می نمودند.

حقیقت قضیه این است که اگر حدود و اختیارات ریاست دادگاه از صفر تا ده روز می بود قانون گذار احتیاجی نداشت کلمات "از " و"پنج" را در متن قانون بگنجاند یعنی  به جای جمله "می توانداز پنج روز تا ده روز به او مهلت بدهد فقط کافی بود بنویسد می تواند تا ده روز به او مهلت بدهد "در این صورت تکلیف متهم روشن بود ومی دانست که قانون گذار بجز زمان صفربرای او حداقلی معین نکرده است ودر صورت تمایل ریاست دادگاه ،مجبور است بلا فاصله در زمان صفر یک یا چند وکیل  که وکالتش را کتبا قبول کرده باشند به دادگاه معرفی نماید و خوب پیداست  که چنین امری عملا جزو محالات و فقط امثال دستگاه هدایت تیر توپخانه  ی ضد هوایی و ماشین های محاسبه ی  الکترونیک هستند که می توانند وظایف معینه ی  خود را در زمان صفر انجام دهند. همچنین وقتی قانونگذار حدود اختیارات ریاست دادگاه را بین پنج و ده روز معین کرده است، مفهوم معکوس آن این است که ریاست دادگاه نمی تواند از ده روز به بالا  تا به اضافه ی بی نهایت مهلت دهد وهمچنین نمی تواند از پنج روز کمتر  تا منهای بی نهایت مهلت قائل شود. از جنبه ریاضی قضیه که  بگذریم باید گفت که مفهوم معکوس این اختیار این است که ریاست دادگاه  نمی تواند از ده روز تا پایان عمر متهم به او مهلت دهد و به این ترتیب جریان دادرسی را معوق گذارد و همچنین نمی تواند از صفر روز تا تا چهار روز و 23 ساعت و 59 دقیقه و59 ثانیه مهلت بدهد زیرا در این صورت نیز  متهم  طبق تشخیص قانونگذار وقت کافی برای تعیین وکیل مدافع ندارد و از این محدودیت می توان چنین  نتیجه گرفت  که هم راه ارفاق به متهم ،هم راه سلب حق او بسته شده است. اینک که قضیه کاملا روشن گردید و معلوم شد که ریاست دادگاه فقط  مهلت حداقل را در اختیار من گذاشته است با توجه به اهمیت پرونده خواه از حیث کثرت اتهامات  وخواه از لحاظ شدت مجازات های درخواستی  وبا توجه به عدم آزادی من  برای تلاش به خاطر تعیین وکیل ،عدم موافقت ریاست دادگاه  را با مهلت مناسب ،دلیل سلب  حق تعیین وکیل می دانم وآنرا مباین بی نظری و عدالت ریاست دادگاه می شمارم و لذا این حق را برای خود قائل هستم که به موجب ماده ی اول قانون راجع به محاکم جنائی مصوب اول مرداد ماه 1309 شمسی تقاضای نقض حکمی را که صادر خواهد شد بنمایم.

دادرسان محترم! همان طور که توضیح دادم این دادگاه قوانین مشروطیت را دستور العمل خود قرار داده است و می خواهد به اتهامات کسی رسیدگی نماید که متهم به بر هم زدن اساس مشروطیت است  وبرای آنکه بین محاکمه کنندگان و محاکمه  شونده اختلافی وجود داشته باشد ، رعایت دقیق تمام نکات قانونی الزام آور و ضروری است و اگر دادرسان محترم خودشان به قوانین  مورد استناد خودشان عمل نکنند پر واضح است که آنان نیز اساس مشروطیت وحکومت قانونی را عملا نقض کرده اند.

برای روشن شدن مطلب اجازه بفرمایید یک مورد دیگر از عدم رعایت قانون را توضیح دهم.

2. سلب حق آماده شدن متهم برای دفاع

ماده ی184 قانون دادرسی و کیفر ارتش می گوید:

"رئیس دادگاه با رعایت کفایت از پنج تا ده روز به وکیل مدافع  ومتهم مهلت می دهد که در ظرف آن مدت در دفتر دیوان حرب به پرونده مراجعه و خود را برای دفاع در موقع دادرسی حاضر نمایند"

وجود حروف "و" بین کلمات " وکیل مدافع " و " متهم " و همچنین فعل جمع " حاضر نمایند " جای هیچ گونه ابهامی باقی نمی گذارد که علاوه بر وکیل مدافع ،خود متهم نیز باید در ظرف آن مدت در دفتر دیوان حرب به پرونده مراجعه  وخود را برای دفاع در موقع دادرسی حاضر نماید.  وحال آنکه ریاست  دادگاه در نامه  ی شماره 15 ابلاغ فرموده اند که :

"علیهذا دادگاه طبق ماده 182دادرسی و کیفر ارتش  سرهنگ بازنشسته شاهقلی را که خود شما اورا  انتخاب نموده بودید به سمت وکیل تسخیری تعیین و پرونده از طرف دادگاه در اختیار نامبرده به منظور مطالعه گذارده شد."

 تا اینجا درست،اما حق متهم برای مراجعه به پرونده  وحاضر شدن برای دفاع چه می شود؟ آیا با صراحتی که در این ماده وجود دارد می توان حق متهم را سلب کرد؟من به همین مناسبت طی نامه ای  از ریاست دادگاه تقاضا کردم که :" با رعایت کفایت وقت" مندرج در ماده 184 و با توجه به اهمیت پرونده ولزوم مطالعه و تهیه وتدارک بیشتر برای دفاع ،ده روز به من مهلت داده شود و پرونده نیز طبق قانون در اختیار م گذاشته  شود .ریاست دادگاه شفاها فرمودند که شما پرونده  ی خودتان را حفظ هستید و احتیاجی به مطالعه آن ندارید .آیا هیچ ماده ی قانونی وجود دارد که که نوشته باشد که اگر متهم پرونده  ی خودش را حفظ باشد ،البته آن هم به تشخیص ریاست دادگاه نه خود متهم ،از خواندن پرونده و مراجعه به آن محروم است؟ اگر چنین ماده ی قانونی به من نشان داده شود حاضرم بلا شرط  وبدون حق دفاع بلافاصله تیر باران شوم.من علم دارم که هرگز چنین قانونی وجود نداردو عدم موافقت ریاست دادگاه با حقوق متهم مندرج در ماده 184 قانون دادرسی ارتش درحکم سلب حق  و محدود ساختن حق دفاع من است وپیداست  که باهیچ یک از اصول مشروطیت وجه اشتراکی ندارد. از اینها گذشته واقعا ممکن است متهمی کلیات پرونده خودش را حفظ باشد ولی بهر حال برای یادداشت برداشتن از جملات مورد نظر و یادداشت کردن صفحات پرونده که بعدا باید در هنگام دادرسی به آنها مراجعه و استناد نماید قطعا احتیاج به مطالعه ی  پرونده دارد.  من باب نمونه  جمله ای را از کیفر خواست نقل می کنم .در پایان نقل قسمتی از پاسخهای من و شش سطر پیش از " پنج نوع بزه و انطباق با قوانین مربوطه "عینا چنین نوشته شده:

 آری این خسرو روزبه است که با بی پروائی ناشی از بی شرفی و فقدان وجدان و خلاص بودن از هر گونه خصلت انسانی میگوید" قتل هر کسی را که با مرام ورویه ام مخالف بوده وباشد واجب شمرده و می شمارم " ونتیجه ی کردار این عنصر خطرناک جز این نیست که علاوه بر اینکه نیروهای مسلح کشور را عامل موثر وقوی مخالف مرام و رویه خود می دانسته و محو و اضمحلال آنرا جایز تشخیص می داده اساسا هدف او به هم زدن اساس حکومت بوده تا باصطلاح خود نهضت توده ای را به ثمر رسانده باشد"

من فعلا قصد ندارم در باره لحن این جملات حرفی بزنم زیرا از موضوع منحرف خواهم شد فقط می خواهم بگویم که من با وجود نظر ریاست دادگاه مبنی بر اینکه پرونده ی خود را حفظ هستم و لوح محفوظ هستم و غیره ، به هیچ وجه به خاطر  ندارم که گفته باشم :" قتل هر کس را که با مرام و رویه ام مخالف بوده و باشد واجب شمرده و میشمارم". این جمله که در کیفر خواست از قول من نقل قول شده و مخصوصا داخل گیومه گذاشته شده است بهیچوجه جمله ی من نیست یعنی به خاطر ندارم که هرگز چنین جمله ای را نوشته باشم و بالعکس به دو دلیل نیز می توانم ادعا کنم که جمله ی من نیست.

دلیل اول آن است که کلمه  ی رویه یک کلمه ی فارسی ودر ست نیست و معلوم نیست چه کسی آنرا برای نخستین بار بکار برده است وبعدا متداول گردیده و حتی وارد قوانین هم شده است.لغت صحیحی که به جای آن می توان بکار برد ،واژه زیبای "روش" است که حاصل معنی مصدر از فعل "رفتن" است من عادتا هرگز کلمه ی رویه را بکار نمی برم و اگر تحت تاثیر دیگران اشتباها آنرا بکار ببرم فورا گفته ی خود را تصحیح میکنم.

دلیل دوم موضوع اهمیت جمله است. من هرگز عقیده ندارم ونداشته ام که هر کس با مرام من مخالف بوده و  باشد قتلش را واجب شمرده و می شمارم.من بارها در جلسات بازپرسی این معنی را تاکید کرده ام که ترور سیاسی برخلاف تئوری های مارکسیستی است. تاریخ حزب توده ایران با وضوح نشان می دهد که حزب ما هرگز با ترورسیاسی موافق نبوده و هیچوقت به آن متشبث نشده است.امثال خلیل ملکی و انور خامه ای که از حزب ما انشعاب  کردند ودستجاتی علیه حزب توده ایران به راه انداختند  راست راست در خیابان های تهران گردش می کنند و کوچکترین آسیبی به آنها نرسیده است. این امر نشان می دهد که حزب ما نه تنها ترور سیاسی مخالفان مرامی خود را جایز و درست نمی دارد،بلکه ترور کسانی را که علنا از حزب کنار بروند و فعالیتهای سیاسی و حزبی و تشکیلاتی مخالفی  نیز به وجود آورند جایز نمی شمارد وهرگز نیز مرتکب چنین ترور هایی نشده است. مقصود این است که این جمله با طرزتفکر من جدا ناسازگار است و  با همین دو دلیل میتوانم به جرئت ادعا کنم که این جمله متعلق به من نیست.

حالا ریاست دادگاه و دادرسان محترم تکلیف مرا روشن کنند و بفرمایند وظیفه من در این مورد چیست؟آیا من حق نداشته ام برای اطمینان  کامل از این مساله یک بار دیگر اقاریر و نوشته های خودم را مرور کنم؟ آیا حق نداشته ام موارد مکرری را که به مسئله ی ترورهای سیاسی ومباین بودن آنها با اصول مارکسیستی اشاره کرده ام یادداشت کنم و به عنوان دلیل برای اثبات این ادعا که آن جمله متعلق به من نیست نقل نمایم؟ اگر چنین است پس محق بودن من در مطالعه ی پرونده یکبار دیگر به اثبات می رسدو سلب این حق در حکم سلب حق دفاع یا لااقل  محدود ساختن آن است. از مسئله ی پرونده نیز  که بگذریم اصولا مسئله ی کفایت وقت برای تدارک دفاع که در ماده ی 184 پیش بینی و تسجیل گردیده است، خود اهمیت جداگانه ای دارد. از یک طرف پرونده در اختیار من گذاشته نشده است و از طرف دیگر رونوشت متن کیفر خواست پیش از ظهر روز دوشنبه 18/1/1337  به من تسلیم گردیده  ومجموعا در حدود چهار روز و نیم برای خواندن کیفر خواست و یادداشت نکات لازم و مراجعه به قوانین  جزا و تنظیم استخوان بندی لایحه دفاعی وقت داشته ام و پیداست که چنین فرصت ناچیزی برای دفاع از این همه اتهامات رنگارنگ به هیچ وجه کفایت نمی کند.

 ضمنا یاد آور می شوم که من تا پنج روز پیش از داشتن قلم وکاغذ محروم بوده ام و با وجود آنکه نه ماه است دستگیر شده ام هرگز امکان نداشته ام یک کلمه برای دفاع از خودم یادداشت کنم . از حیث کتاب نیز فقط کلیات سعدی و غزلیات حافظ و شاهنامه فردوسی آن هم در دو سه ماه اخیر در اختیارم گذاشته شده و حتی با داشتن یک جلد مجموعه قوانین جزائی نیز موافقت نگردیده است واینک فقط ده روز است که آنرا در اختیار دارم.بدین ترتیب ملاحظه میفرمائید که یک فرد باسواد که می توانسته از کتب مختلفی برای دفاع از خود استفاده نماید ،اینک مجبور است فقط از حافظه ی خود استمداد کند، وتازه با توجه به این نکته که رشته تحصیلی و تخصص من رشته حقوق نبوده است فورا استنباط می شود که کاوش حافظه نیز نمی تواند به جایی برسد و عتیقه ی هر قسمتی بیرون کشیده می شود.

دادرسان محترم ! تصور میکنم که به قدر کافی روشن گردید که نه تنها حق من درباره  ی تعیین وکیل به شدت محدود  و سلب گردیده ،بلکه حق دفاع من نیز از هر حیث محدود شده است  ومن به هیچ وجه از "مدافعان رژیم مشروطه " که به زودی مرا تسلیم چوبه ی اعدام خواهند کرد،چنین انتظار ی را نداشته وندارم که قضات محترم کوچکترین ارفاقی به من بنمایند زیرا که این گونه ارفاق ها نه در شان دادرسان است ونه در شان من. توقع من این است که در جریان رسیدگی به این پرونده کوچکترین نکات قانونی اعم از آنکه به نفع یا زیان متهم باشد رعایت گردد. فقط در چنین صورتی است که شما می توانید ادعا کنید که به مشروطیت خدمت کرده اید.

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter