نویدنو14/03/1392

 

نویدنو14/03/1392 

 

 

«ما را چه شده است»؟!

«پرورش روح تکاپو و قهرمانی»

فرهاد عاصمی

«تاریخ چنان ساخته شده است که برای پیشرفت آن، قهرمانی ضرور است» (احسان طبری)

پرسشی که عنوان نوشتار را تشکیل می دهد، از نوشتار پرمغز صادق شکیب در سایت ”نویدنو“ انتخاب شده است. او در نوشتار کوتاهی در شماره ٧٠٩ این نشریه الکترونیکی به واقعیتی اشاره دارد که زنده یاد احسان طبری نیز بارها به آن پرداخته و پاسخ خود را به پرسشی که شکیب هم مطرح کرده و با پرسش خود به آن پاسخ نیز می دهد، داده است!

شکیب با تصویر «رعب و وحشت»ی که در «اعماق» هستی مردم میهن ما نفوذ کرده است و این پرسش را در ذهن جستجوگرِ مبارزه جوی بر می انگیزد که «به راستی جوانان کشور ما را چه شده [که] اینچنین وحشت زده و مرغوب هستند»؟! چرا ما «از کنار هر مطلبی هر قدر هولناک و هر خبر هر چند دهشتناک، بی تفاوت می گذریم …»؟!

احسان طبری در ”پرورش روحِ تکاپو و قهرمانی“ که پیش گفتاری بر اثر ”یادنامه شهیدان“ به قلم زنده یاد رحیم نامور است، پس از برشمردن و بزرگ داشتن «ایستادگی جانانه و قهرمانانه … مردم ایران در همه زمینه ها … در برابر مهاجمان غاصبِ» خلفای عرب، که «در زیر پرچم خرم دینان، جوانمردان، سرخ علمان و…» عملی شد و همراه است با «نام قهرمانانی مانند بابک، ابومسلم، المقنع، و… [که] بر ناصیه این عصر میدرخشد»، از وضعی در جامعه ایرانی آن دوران روایت می کند که زیر فشار «هجوم غز و سلجوق و مغول و …، و شکست مکرر مبارزات خلق در نبرد با خلفأ و امیران و سلاطین و…» به وجود آمد که در آن «فلسفه یأس و تسلیم و رضا، جای روش نبرد و جهاد را گرفت.»

در چنین شرایط تاریخی بود که «شیوهء رندی و خوشباشی و دم را غنیمت شمردن و سرنوشت آدمی را امری مقّدر دانستن و کوشش وی را بی ثمر خواندن و خوار شمردنِ زندگی این جهان و دل بستن به پندارها، موجب تنزل و پستی روح و ضعف و مرغوبیت آن شد و کار را به جائی کشاند که عبید زاکانی، آن طنزنویس چیره دست و بزرگوار ما در رسالهء ”اخلاق الاشراف“ به کنایه هرچه نیک و والاست، جزء ”مذهب منسوخ“ و هر چه زشت و سفله است، جزء ”مذهب مختار“ خواند.»

طبری سپس با اشاره به «طولانی بودن دوران رکود و حتی سیر قهقرائی تاریخ» و تاثیر «خشونت رژیم های مستبده، رخنه عقاید سخیف» را علت ضایع شدن «اخلاقیات» و حاکم شدن «نوعی پوسیدگی و تجزیه روحی» می داند که با «چاپلوسی و دوروئی و تمجمج و جان دوستیِ غلامانه و تسلیم به زور و استان بوسیِ ستمگران و انتظار برده وار و توقع عمل از دیگران و بی صبری و بی طاقتی و منفی بافی و نداشتن هدف و نداشتن مشی حیاتی و امثال آن را گاه به صفات سایر و رائج مبدل ساخت.»

طبری این «مختصات منفی روحی و اخلاقی» را «یکی از دلایل» اسیـری «در قید استعمار و استبداد»  می داند «که به صورت سنن در جامعهء ما استوار است و بسیارند کسانی که بدون احساس قباحت و شرم و یا درک زیان آن، آن روش ها را به عنوان زیرکی و تدبیر حیاتی به کار می برند. ”دنیا پس از ما، چه دریا، چه سراب“، ”دم را باید غنیمت شمرد“، ”این نیز بگذرد“، ”چو فردا شود، فکر فردا کنیم“، ”از هر طرف باد بیاید، باد می دهیم“، ”ما نوکر خانیم، نه نوکر بادمجان“، ”دستی را که نمی توانی قطع کنی، ببوس“ … این ها مشتی از خروار و نمونه ای از بسیار است که از کودکی تلقین می شود و نوعی زندگی فرومایه و موذیانه و خودپسندانه و خالی از شعر و قهرمانی را در انساج جان ها رخنه می دهد.

و حال آنکه در عصر ما هیچ پیروزی در مقیاس ملی و جهانی بدون داشتن روح سالم و نیرومند و عقل روشن و واقع بین میسر نیست. عصر ما، عصر امید است. … عصر ما، عصر تحقق قهرمانی هاست. عصر قیام ها، عصر پیشوایان انقلابی، عصر اندیشه های مثبت و عصر سازندگی است. در این عصر مردمی پیروز می شوند که قدرت و جسارت هجوم به دژ گذشته و به رسوم کهن دارند، می توانند به استقبال مشکلات بشتابند، صریح و آشکار گو هستند، از تمجمج و مبهم بافی، از چاپلوسی و زبان بازی متنفرند، پرطاقتند، به راه خود ایقان دارند، هدفی در برابر نهاده اند، مشکلات عظیم مبارزه را متحمل می شوند، در نبرد خود پی گیرند، داوطلب میدان اند، منتظر وقایع نمی نشینند، زیر بار زور نمی روند، به جانبازی قهرمانانه تن در می دهند، به مردم تکیه می کنند، به آینده می نگرند.

تاریخ چنان ساخته شده است که برای پیشرفت آن، قهرمانی ضرور است، زیرا همیشه پیروزی امر نو با تلاش های سخت همراه است. نه نیروهای کهن از سیطره و امتیاز خویش آسان دست بر می دارند و نه نظامات نو به آسانی استقرار می یابند. سنت و عادت دشمنان آن هاست. چه بسیار تقلای سخت لازم است، تا حق پیروز شود. …

نیل به آرمان های جلیل آسان نیست. برای این کار خلق قهرمان و قهرمانان خلق لازمند تا کوه های مشکلات را از سر راه بردارند، بیدریع جانبازی کنند، جسور به مواضع دشمن هجوم برند، با سوختن هیمه هستی خود، شعله نبرد و زندگی را برافروزند. سعادت امری ذهنی و انفرادی نیست، امری عینی و اجتماعی است. …

تاریخ عرصه عمل قهرمانان است و قهرمانان پیشگامان خلقند و خلق ها پرورنده قهرمانان. آنکه از بیم عذاب از نبرد گریخت، به عذاب ابد دچار شد. در نبرد، شادی است و افتخار و در تسلیم، اندوه است و ننگ. آنجا که پای مردم، پیکار و قهرمانی در میان است، فلسفه های شک آلود، سفسطه های مبهم، آه های دردآلود، طنز و ریشخندهای موذیانه بخودی خود خورد می شود. …».

بازنویسی این نقل قول شاید برای برخی ها نسبتاً طولانی، برخلاف نظر آن ها، هم شادی آور و هم ضروری است. از جمله در نوشتار ”پیوند میان مبارزه ضد سرمایه داری و ضد برنامه نولیبرال آن“ (اردیبهشت ١٣٩٢ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2042 [1])، به کمک نظر ورنر زپمان، فیلسوف معاصر آلمانی که در کتاب اخیرش با عنوان ”به حاشیه راندن و حاکمیت“، راه هایی را که نظام سرمایه داری به منظور ایجاد هژمونی ایدئولوژی خود در جامعه و القای آن به توده ها بهره می گیرد، برشمرده شده است.

آنجا نشان داده شده است که قناعت در بیان و توضیح موضع انقلابی نیروی نو مبنی بر ضرورت سرنگونی نظام سرمایه داری، گرهگاه موفقیت ارتجاع برای تبدیل نمودن ایدئولوژی خود به ایدئولوژی حاکم در جامعه است.

در این نوشتار نشان داده شده است که در تائید سخنان پیش تر نقل شده از طبری، نبود روحیه مبارزه جویانه، پذیرش وضع حاکم به مثابه وضعی ”الهی“ و گویا ابدی، پیش شرط تسلیم و رضا و تمکین به زور و استبداد توسط مردم زیر فشار است.

اندیشه سوسیال دمکرات در انواع رنگارنگ آن خواستار حفظ شرایط سرمایه داری است. از این روی خود را پایبندی به برنامه ”مهندسی اجتماعی“ اعلام می کند. مردم میهن ما اکنون با نمونه آن، یعنی با ”مهندسی انتخابات“ ریاست جمهوری به مقیاس کافی آشنا شده اند. هدف از تقدیس ”اصلاح طلبی“ با نسخه ”مهندسی اجتماعی“ که از طرف ”مکتب فرانکفورت“ تبلیغ می شود و در سطح دانشگاه های کشورهای سرمایه داری تدریس می گردد، همان طور که در زیر نشان داده خواهد شد، نفی تغییرات انقلابی است. کارل پوپر، فیلسوف ضد مارکسیست اتریشی- انگلیسی برای عمل به نسخه ”مهندسی اجتماعی“ مورد نظر خود، پایبندی به ”قواعد بازی“ را توصیه می کند. واقعیت نبرد طبقاتی از بالا، که این روزها حاکمیت سرمایه داری در ایران در شفاف ترین شکل آن به مورد اجرا می گذارد، سیلی به گوش خوش خیالی برخی ها و هم موجب رسوایی مداحان نظام سرمایه داری است.

 

نتیجه گیری عقلایی از شرایط نبرد طبقاتی از بالا توسط حاکمیت سرمایه داری علیه مردم، همان طور که طبری در سطور پیش برمی شمرد، «ایقان داشتن به راه خود» است به مثابه پیش شرط مبارزه موفقیت آمیز: «… مردمی پیروز می شوند که قدرت و جسارت هجوم به دژ گذشته و رسوم کهن دارند، … به راه خود ایقان دارند، هدفی در برابر نهاده اند، … در نبرد خود پی گیرند، داوطلب میداند، منتظر وقایع نمی نشیند، به جانبازی قهرمانانه تن در می دهند، به مردم تکیه می کنند، به آینده می نگرند»!

این پاسخ های مبارزه جویانه طبری از سال ١٣۴٣، امروز هم پاسخ های روز و برنامه عمل است، تلفیق تئوری و پراتیک است، آن طور که او در ”نوشته های فلسفی و اجتماعی“ (جلد دو، ص ١۵) نشان می دهد.

با احیا و تصویب خط مشی انقلابی حزب توده ایران در ششمین کنگره آن، زمینه نظری چنین برنامه مبارزه جویانه ی توده ی در اختیار ماست. باید با تنظیم برنامه مبارزاتی ی تبلیغی- ترویجی- آموزشی برای نبرد علیه شرایطی آماده شد که صادق شکیب با توجه ی باریک بینانه خود به گفتگوی در قهوه خانه، در نشریه نویدنو پرورانده است.

یکی از وظایف مبرم در این زمینه برای نویدنو که این گزارش را منتشر ساخته است، می تواند بررسی و تنظیم و به مورد اجرا گذاشتن برنامه ی هدفمند و منطبق با نیاز مبارزه علیه ایدئولوژی حاکم بر جامعه ایران باشد. باید نیروهای محدود را در باصرفه ترین وجه هزینه نمود. باید برنامه ای داشت که بتواند نسل دانشمندان متخصصن جدید توده ی را بپروراند. باید به پراکنده نویسی و اتلاف توان و وقت پایان داد. باید یک جنبش خودآموزی را سازمان داد!

باید در جنبش آزادی و ترقی خواهی عدالت طلبانه، آن طور که شکیب طلب می کند، به گذشتن «بی تفاوت» از کنار واقعیت پایان داد. طبری در شعر زندانش با عنوان ”پیمان“ که خطاب «به آنان که رنج می کشند» سروده است، در این زمینه بسیار گفتنی و آموختنی بیان کرده که ارائه آن در اینجا سخن را به دراز می کشاند. به جای آن به نکته ای از تجربه در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو بپردازیم که در ارتباط قرار دارد با پرسش شکیب و نکته ظریفی که طبری در شعر ”پیمان“ بر آن انگشت می گذارد. طبری در یک پاراگراف کوتاه که در درون اندیشه شعر ”پیمان“ تنیده است، بر دیالکتیک ”خرد و کلان“ انگشت می گذارد و با طنین صدای آموزگاری مدبر و دلسوز می گوید:

«بگذار مرا گستاخ بخوانند، بگذار مرا شریر و خام پندار بنامند، من به کارها، از خرد و کلان، بی تفاوت نخواهم گشت، که کلان از خرد می خیزد، وز اندک بی شمار. … به رنج هاتان سوگند، سوگند به خانه های سرد و حقیرتان، سوگند به کودکانِ تان، که به تکه نانی شاد می شوند، سوگند به آرزوهایِ پاکتان، من هرگز بی تفاوت نخواهم زیست.»

نوشتارهای متعددی در ارتباط با انتخابات در برابر قرار دارند.

«ضیا نبوی از زندان کارون اهواز» خواستار شرکت در انتخابات و رای دادن به ”روحانی“ یا ”عارف“ است که او با چندین «اگر» ضروری اعلام می کند. به نظر او، شرکت نکردن در انتخابات «حامل این پیام نیز هست که ما از مکانیزم قانونی و رسمی جابجایی در قدرت ناامید شده ایم و هیچ امکانی برای مشارکت سیاسی نمی یابیم. … باید توجه داشت که صحنه سیاسی کشور هیچ گاه نمی بایست به گونه ای تصویر شود که هیچ امکانی برای دخالت امید بخش در عرصه ی عمومی و مشارکت سیاسی باقی نماند.»

او که خود زندانی در بند حاکمیت سرمایه داری است، بدون تردید با صداقت چنین می پندارد. برای او، «واقعیت عینی حاکمیت سرمایه داری»، زمینه جستجوی راه خروج از بن بست نیست. وحشت او آنست که واقعیت عینی که او بر آن چشم می بندد، «برای جوان ناراضی … خطرناک باشد و توجیهی برای … خشونت تلقی شود.»

فرخ نگهدار، در گفتگو با شبکه آنلاین، ضمن بیان «جلیلی نه!»، خواستار «مشارکت تاکتیکی» در انتخابات است. او امیدوار است که از این طریق از «وخامت بیشتر اوضاع کشور» جلوگیری شود. به سخنی دیگر، او نیز از «واقعیت عینی حاکمیت سرمایه داری بر کشور»، به نتیجه گیری نمی پردازد، بلکه همانند نبوی، خواست و آرزو و امید خود را زمینه و کارپایه نتیجه گیری خود قرار می دهد. (در این سطور بررسی درستی یا نادرستی پیشنهاد «مشارکت تاکتیکی» هدف نیست. در نوشتارهای پیش تر به این نکته اشاره شده بود که باوجود ارزیابی حزب توده ایران از شرایط عینی حاکم بر کشور که دال بر آن است که حاکمیت سرمایه داری نه مایل و نه قادر به عقب نشینی در برابر خواست قانونی مردم برای برخورداری از انتخاب آزاد است و لذا بن بست حاکم بر ایران از طریق انتخابات حل ناشدنی است، چنانچه اصلاح طلبان بر سر نامزدی به توافق رسیدند، باید در روز انتخابات در کنار متحدان قرار گرفت و به نامزد مورد نظر آن ها رای داد.)

”راه توده“ که پس از رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی، دیگر چیزی برای گفتن ندارد و نمی تواند مانند همه سرمقاله های گذشته خود خطاب به «آقای خامنه ای» به او درس اخلاق سیاسی بدهد، بحث جدیدی را با او (شماره ۴٠٩) گشوده است و با بی زبانی می گوید: اگر حذف هاشمی «فصل الخطاب شدن قانون می شود»، پس «آقای خامنه ای ”حکم حکومتی“ خود را زیر سوال برد»ه است!

به سخنی دیگر، ”راه توده“ کلاً نگاهی هم به مساله «واقعیت عینی حاکمیت سرمایه داری بر کشور» نمی اندازد.

”عدالت“ نیز با همین وضع روبروست! اما از آنجا که جسارت نگاه انتقادی به «واقعیت عینی حاکمیت سرمایه داری بر کشور» را ندارد، «مطلب دریافتی» ی را (٨ خرداد) ترتیب می دهد که نظر ”عدالت“ را مبنی بر نادرست اعلام کردن حذف مشایی و تائید حذف هاشمی توجیه کند. ”عدالت“ برای بیان موافقت خود با حذف رفسنجانی، موضع اعتراضی «تقریاً همه دولت ها و رسانه های امپریالیستی، از جمله تلویزیون بی بی سی و اعوان و انصار آن ها در داخل و خارج کشور در رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی» را به شهادت گرفته است که همگی «به سوگ نشسته [اند] و ظاهراً اقدام ”غیردمکراتیک“ شورای نگهبان را تقبیح کرده اند.»

البته مواضع مثبت و واقع بینانه نیز در میان موضعگیری ها وجود دارد. برای نمونه کیانوش راد خواستار پایان دادن به «عقب نشینی» آن «نوع گرایش اصلاح طلبی [است که می خواهد] در هر شرایطی در صحنه باشد». او این موضع را «برای جریان اصلاح طلبی، خطرناک» اعلام می کند.

برای علی ربیعی «مشارکت فقط رای دادن نیست، اعتراض و اعتصاب هم مشارکت است».

باوجود این، نزد مواضع مثبت نیز هنوز اندیشه تحلیگر از «واقعیت عینی حاکمیت سرمایه داری بر کشور» به نتیجه گیری نمی پردازد. این اندیشه به واقعیت عینی نزدیک شده است، اما تنها از طریق تجربه منفی به دست آمده. این گامی بزرگ و تعیین کننده است که باید ادامه یابد. این ادامه یافتن، اما تنها از طریق تجربه می تواند آن چنان بی پایان باشد که در گرداب پراگماتیسم برنیشتینی فرو رود. نظر ”نبوی“ نمونه ای از این امر است.

برای نتیجه گیری قاطع از تجربه به دست آمده، به اندیشه تئوریک و انتزاعی مبتنی بر جامعه شناسی علمی نیاز است. شناخت و درک «واقعیت عینی» حاکم بر هستی جامعه ضروری است. درک این وضع عینی عمده است که نظام حاکم سرمایه داری در ایران با اجرای برنامه نولیبرال امپریالیستی، اقتصاد کشور را به زائده اقتصاد جهانی امپریالیسم تبدیل و اقتصاد ملی ایران را وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی کرده است. این حاکمیت به خاطر ایجاد این وابستگی، سرکوب مردم و پایمال کردن قوانین کشور را عملی می سازد. حاکمیت سرمایه داری می پندارد از این طریق می تواند از نظام سرمایه داری امپریالیستی تضمینی برای هستی خود دریافت کند.

پـس، علت ناتوانی و عدم تمایل حاکمیت سرمایه داری برای عقب نشینی در برابر خواست های قانونی مردم، ریشه در منافع طبقاتی آن دارد. منافعی که نمی تواند از آن به خاطر تز آقای پوپر درباره ”قواعد بازی“، چشم پوشی کند. به عبارت دیگر، شناخت این «واقعیت عینی حاکمیت سرمایه داری بر کشور» و دلایل آن، نکته ای است که باید نقطه آغاز شناخت اندیشه تحلیگرانه از اوضاع کشور ازجمله در ارتباط با انتخابات پیش رو باشد.

آیا نیروی دیگری بجز حزب طبقه کارگر ایران، بجز حزب توده ایران وظیفه مند برای توضیح و روشن کردن این شرایط در ایران وجود دارد؟ آیا نباید همه توده ای ها با یاد شعر ”پیمان“ طبری بگویند: «بگذار مرا گستاخ بخوانند، بگذار مرا شریر و خام پندار بنامند، من به کارها، از خرد و کلان، بی تفاوت نخواهم گشت، که کلان از خرد می خیزد، وز اندک بی شمار. …»؟!

پاسخ قویاً مثبت است. از این روی، داشتن برنامه تبلیغی- ترویجی- آموزشی مبتنی بر جامعه شناسی علمی، به وظیفه روز طبقه کارگر ایران و گردان متشکل و آگاه آن بدل شده است. ضرورت داشتن برنامه ی تنظیم شده توسط هیئت تحریریه نویدنو، با این توضح ها مستدل می شود!

 

مقاله در www.tudeh-iha.com 

آدرس مقاله در سایت

http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2075

 [1] http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2042

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter