نویدنو:16/09/1391  

 

نویدنو16/09/1391 

 

 

زنده باد «مقابله با انحلال طلبي»!

پاسخ به نقد س.اشنا

فرهاد عاصمی

«به نبرد مي روم و شمشيرم چوبينه است: شمشير واژه ها. در پاسداري انديشه خود، چروكيده ام» (احسان طبري، ”با پچپچه پاييز“)

 

توده اي گرامي، س. آشنا،

نقد شما را نسبت به نوشتار: تاريخ نگاري انقلابي ... «چنبره غوغاگر زنبور بر گَرد گُل مينا، و تقلاي اوباشانه خرمگسي بر جدار شيشه ها» (احسان طبري) (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1889)، كه همزمان با درج آن در نويد نو و بلافاصله در رديف بعد از آن، منتشر شده بود(1)، خواندم. سطور زير، بازتابي است از انعكاس نوشتار شما در ذهن من. شايد كمكي باشد براي درك بهتر مواضع متقابل.

 

١- آنچه كه در نوشتار شما نيافتم، به ويژه توجه به بخش پاياني نوشتار خود بود. در آنجا «تحكيم خط مشي انقلابي حزب توده ايران و تصويب آن در ارگان صلاحيت دار حزبي» به مثابه دستاوردي برجسته شده است كه تعيين كننده مي باشد براي عملكرد هر توده اي در شرايط كنوني و در انجام وظيفه ازجمله «بررسي و پژوهش علمي تاريخ مبارزات حزب توده ايران در زندان هاي جمهوري اسلامي».

بي توجهي به اين بخش از نوشتار، مي بايستي نگرش انتقادي شما را به بيراهه هدايت مي كرد، كه كرد. اين بي توجهي باعث شده است كه شما، به قول زنده ياد طبري، «از روزني تنگ» به نوشتار بنگريد. پيامد منطقي شيوه نگرش بي توجه به همه جوانب پديده، يعني بي توجهي به شيوه نگرش ديالكتيكي به نوشتار، توجه شما را براي شناخت مضمون جانبدارانه آن از نبرد حزب توده ايران به منظور ايجاد كردن هژموني برنامهِ ششمين كنگره حزب، و ازاين طريق همچنين مبارزه با گرايش هاي انحلال طلبانه، منحرف ساخته است. به اين نكته در سطور زير بازمي گردم.

٢- شما محق هستيد، درك عمق انديشه طبري در «نثر موزون شاعرانه» او با عنوان ”با پچپچه هاي پاييز“ دشوار است. امكان درك نادرست و يا كلا درك نكردن مضمون آن وجود دارد. لذا ارزيابي شما مبني بر اينكه استعاره به كار گرفته شده از ”با پچپچه هاي پاييز“ «به نظر نگارنده بي ارتباط با مسايل مطرح شده است»، قابل فهم مي باشد.

نگارنده كه چندين سال است در صدد تنظيم نوشتاري تحت عنوان ”ديالكتيك شعرهاي طبري در زندان“ مي باشد، توانسته است با بُعدهايي از اين دشواري آشنا شود. رفيق زحمتكشي كه با كوشش و كاري شايان تحسين دست به انتشار چاپ جديد «نثر موزون شاعرانه» ”با پچپچه هاي پاييز“ زده است و در آن بسياري از ناروشني هاي چاپي را به بهترين وجه تصحيح نموده و همچنين واژه نامه پرارزشي را به آن افزوده است، با اشاره به اين دشواري هاست كه در ارتباط با معناي واژه ها خاطرنشان مي كند: «اگر چه يك واژه ممكن است معناهاي گوناگوني داشته باشد، سعي شده است آن معنايي ذكر شود كه به موضوع مشخص در متن اصلي نزديك تر بوده است.»

درك «رابطه» ميان مضمون نوشتار ”تاريخ نگاري انقلابي ...“ و استعاره شاعرانه نقل شده از ”با پچپچه هاي پاييز“، يعني درك مضمون نوشتار در رابطه با جفت ديالكتيكي متضاد در استعاره شكوهمند احسان طبري، مي تواند از يك سو كمكي براي شناخت «موضوع مشخص در متن [مضمون استعاره]» باشد و از سوي ديگر، «رابطه» مضمون استعاره شاعرانه را با موضع تاريخ نگاري انقلابي، شفاف و قابل درك كند.

كوشش زير براي نشان دادن اين «رابطه» انجام مي شود.

 

آموزگار چند نسل از توده اي ها، استعاره زيباشناسانه خود: «چنبره غوغاگر زنبور بر گَرد گُل مينا، و تقلاي اوباشانه خرمگسي بر جدار شيشه ها» (”با پچپچه هاي پاييز“ بخش ٤) را براي بيان ديالكتيك جفت متضاد ”سير آگاهانه“ و ”سير خودبخودي“ خلق كرده است: «زرگريِ افسونگر است كه از جسم مرده، زبرجد و الماس مي سازد ... و نقاش، استادي است به سال خوردگي سنگ ها» (همانجا).

او از يك سو ”متانت“ كوشش منسجم، هدفمند و زحمتكشانه زنبور را براي بيان عمل آگاهانه به كمك مي گيرد و آن را با واژه هاي زيباشناسانه «چنبره غوغاگر زنبود» ترسيم مي كند، و از سويي ديگر، جنجال بي برنامه- بي فكر «خرمگسي» را در برابر آن قرار مي دهد و آن را ««تقلاي اوباشانه» مي نامد، تا دو شيوه و اسلوب عملكرد را براي نيروي انقلابي ترسيم كند. «تقلاي اوباشانه خرمگس» نيز مي تواند به طور «تصادفي» با موفقيت روبرو گردد و راهي به بيرون بيابد («”تكرار“، تمرين است» (”با پچپچه هاي پاييز“، بخش ٦)، اما نكته مورد نظر طبري در اين رابطه، برجسته ساختن كوشش آگاهانه است.

طبري اين ديالكتيك را در ارتباط با مبارزه نيروي نو در صفحه ١٤ (و همچنين در ٥٤ به بعد) ”يادداشت ها و نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ توضيح مي دهد. او مي نويسد: «عامل آگاه، رشد مبارزه نو را عليه كهن تسريع مي كند، ... عامل آگاه فقط تا حد معيني مي تواند راه را كوتاه كند، نه بيش [او ديرتر خطرهاي ناشي از ولونتاريسم و ...، را خاطرنشان مي كند]، ولي عامل آگاه حتما بايد راه را بحد اعلي كوتاه كند – اين روح انقلابي تاكتيك نبرد آگاهانه است. ...» (تكيه همه جا از ا ط).

«روح انقلابي نبرد آگاهانه» كه طبري آن را در اين رابطه متاسفانه مورد تاكيد قرار نداده است، ولي ما بايد در ذهن خود چنين كنيم، همان «روح انقلابي» تاريخ نگاري انقلابي است! پايبندي به اسلوب پژوهش ديالكتيكي است. (به آن باز مي گردم)

طبري در همين جا نقش عامل خودبخودي را براي تدارك «زمينه غلبه نو بر كهن» نيز برمي شمرد. در ”به آنكس كه به او مي انديشم“، يكي از «نثرهاي موزون شاعرانه» كه در زندان جمهوري اسلامي سروده است، استعاره زيباشناسانهِ «تحفه تكرار با تن خاك سراپا ايثار» را براي برجسته ساختن عنصر ”خود بخودي“ در جفت متضاد ديالكتيك ”آگاهانه“ و ”خود بخودي“ برجسته كرده و نشان مي دهد كه روند رشد و ترقي خواهي از وحدت ديالكتيكي، و نه نفي مكانيكي يكي از جفت هاي متضاد ”عمل آگاهانه“ و ”سير خودبخودي“ و يا از در برابر هم قرار دادن آن ها تشكيل مي شود.

علاقمندان مي توانند به متن ”يادداشت ها و نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ مراجعه كنند. همچنين مي توانند در اثر ديگر او، ”بنياد آموزش انقلابي“ صفحه ٣٦، مطالعه ديالكتيك ”ضرورت“ و ”تصادف“ را در ارتباط با بحث كنوني و براي درك كليت بحث، دنبال كنند.

 

بدين ترتيب مي توان مدعي شد كه طبري با برجسته كردن تضاد ميان دو شيوه كار پرحوصله آگاهانهِ انقلابي از يك سو و شيوه عصبي و پر سروصداي انقلابيگري كاذب، تائيد اولي و نفي دومي را در ايـن استعاره زيباشناسانه خود به نمايش گذاشته است. (به كار گرفتن متضادها، براي نمونه تلخ و شيرين را او به منظور برجسته ساختن وجه مورد نظر خود، در بسياري از نوشته هاي خود به كار مي گيرد. براي نمونه، استعاره «كوچه هاي بي حصار بيابان» را او در شعر ”بمباران“  -- كه در زندان جمهوري اسلامي سروده است --  براي بيان تضاد دو مفهوم كران مند و بي كران در ديالكتيك ”حقيقت نسبي“ و ”حقيقت مطلق“ خلق كرده است. خلق شاعرانه اي كه مي توان آن را براي درك ديالكتيك ”امكان“ و ”واقعيت“ نيز به كار گرفت.)

 

بهره بردن از استعاره هاي زيباشناسانه نوشتار خود را طبري در «سراينده گويدِ» اثرش ”از ميان ريگ ها و الماس ها“،  مجاز و حتي سودمند مي داند. او در آنجا با اشاره به اين نكته كه «همنوايي واژه ها و شگفتي پندارها»يي كه او در اثرش به كار برده است، «از پالايشگاه پندار و انديشه خود من گذشته است. اين آفرينشي است متمركز و دردناك كه در موفق ترين نمونه هاي خود، به قول فرخي، هر تارِ آن، به رنج از روان جدا شده است. شايد گاه موزاييكي از آن، اگر در چارچوب سخني، نثري، نقل قولي جاي گيرد، بهتر بتواند هماهنگي دروني خود را نشان دهد.»

 

بنا به ارزيابي من، استعاره مورد بحث مي تواند با موفقيت تفاوت آشكار ميان اسلوب كار علمي بررسي موشكافانه و همه جانبه تاريخ مبارزات حزب توده ايران را در ارگان انتخاب شده و مسئوليت دار حزبي، در برابر آنچه كه اكنون در جريان است، نشان دهد. اين ارزيابي از شيوه و اسلوب كار علمي را نمي توان به معناي «ايجاد مغلطه اي براي خارج كردن مسئله آقاي عمويي از بحث هاي كنوني» و يا «دعوتي براي عدم افشاي حركت هاي انحلال طلبي كه عليه حزب توده ايران صورت مي گيرد»، ارزيابي نمود، آن طور كه شما در نگرش انتقادي خود مطرح مي سازيد.

اين ادعاها توسط شما مي توانند حداكثر ”تز“هايي قلمداد شود كه اثبات آن ها را شما هنوز مديون خواننده هستيد. براي اثبات ”تز“ خود، بايستي بتوانيد، اول- اثبات كنيد كه چرا اسلوب كار علمي پژوهش مي تواند گويا موجب تقويت «حركت هاي انحلال طلبي» بشود. دوم- و سوم- و چارم- هايي كه براي جلوگيري از طول كلام از توضيح آن هاچشم مي پوشم.

 

طبري در شعر ”به آنكس كه به او مي انديشم“، در «نثر موزون شاعرانه» ديگري كه در زندان جمهوري اسلامي به منظور بيان خوشبيني تاريخي در ارتباط با هستي انسان، حزب و دورنماي نبرد نيروي نو خلق كرده است، خطاب به توده اي هايي كه بي واسطه بار سنگين نبرد طبقاتي را در بند نيروي كهن بر گوشت و پوست و روح خود احساس مي كنند، استعاره زيباشناسانه «كاكل بلند كوه ها، كه اولين تماشاگر سپيده دمانند، و اولين آشيانه زميني اشعه خورشيد» هستند را به منظور نشان دادن شكوهمندي، عظمت و سترگي خوشبيني تاريخي مبتني بر ديالكتيك ”ضرورت“ و ”اتفاق“ خلق مي كند.

براي نشان دادن شكوهمندي، عظمت، و سترگي بلندا و جايگاه نقش تاريخ نگاري انقلابيِ مبارزات حزب توده ايران در زندان هاي جمهوري اسلامي به كوشش كميسيون انتخاب شده توسط ارگان مسئول حزبي، از استعاره زيباشناسانه «كاكل بلند كوه ها، كه اولين تماشاگر سپيده دمانند، و اولين آشيانه زميني اشعه خورشيد» مي باشند، استفاده شده است. اين استعاره براي بيان ضرورت پايبندي به اسلوب «ماترياليستي- انقلابي تاريخ نگاري» در ارگان حزبي و نشان دادن سرشت انساندوستانه آن، در برابر تاريخ نويسي طبقات سركوبگر به كار گرفته شده است.

تاريخ نويسي طبقات سركوبگر در طول تاريخ، به شرح جنگ و فتوحات آن ها محدود مي گردد. قتل عام مزدكيان، سركوب جنبش اسپارتاكوس، دستگيري، شكنجه و كشتار به دنبال ”كودتاي انتخاباتي“ سال ١٣٨٨ و...، «سركوب فتنه» ناميده مي شود. در برابر اين تاريخ نويسي ارتجاعي است كه سرشت تاريخ نگاري انقلابي، سرشت ماترياليست ديالكتيكي خود را مانند «كاكل بلند كوه ها، كه اولين تماشاگر سپيده دمانند، و اولين آشيانه زميني اشعه خورشيد» مي باشند، نشان مي دهد، هنگامي كه علل اقتصادي- طبقاتي جنگ ها و «سركوب فتنه»ها را برمي شمرد و ترسيم مي كند.

اگر كوشش من با انتخاب اين استعاره زيباشناسانه احسان طبري براي نشان دادن تفاوت ميان اين دو نوع نگرش به تاريخ، آن طور كه نوشته ايد، «بي ارتباط با مسايل مطرح شده است» و لذا موفق نبوده، متاسفم. چنانچه اين كوشش با جريحه دار كردن احساس زيباشناسانه شما همراه شده است، پوزش مي خواهم و طلب مغفرت مي كنم.

٣- اهميت تشكيل كميسيوني توسط ارگان مسئوليت دار حزبي، به اجراي قرار پلنوم نوزدهم كميته مركزي حزب توده ايران نيز باز مي گردد كه به اتفاق آرا به تصويب رسيده است. شما هم كه در نوشتار خود اجراي «پژوهش ها» را مورد تائيد قرار مي دهيد و مي نويسيد: «پژوهش ها به يقين، به عنوان يك وظيفه، بايد صورت گيرد»، قطعا موافق انجام آن توسط يك كميسيون مسئوليت دار حزبي هستيد؟! آغاز كار اين كميسيون را نبايد به آينده نامعلومِ «شرايط و امكانات مناسب و دسترسي به مدارك معتبري كه تنها در اختيار سازمان امنيت كشور است ...» محول نمود كه شما برجسته مي سازيد. ارزيابي و نتيجه گيري درباره اين امر كه كميسيون تا چه حد مي تواند به پرسش ها پاسخي علمي و دقيق پيش از دسترسي به «مدارك معتبر در اختيار سازمان امنيت كشور» بدهد، اولا پس از انجام اين پژوهش ممكن خواهد شد و ثانيا، اعلام آن وظيفه كميسيون است. پيشداوري در اين زمينه، با خطر ذهن گرايي روبروست.

٤- شما اين نكته را مورد پرسش انتقادي قرار مي دهيد كه «بر چه اساسي آقاي عاصمي اين باور را به سايرين تلقين مي كند كه ”حزب توده ايران بخشي از تاريخ حزب را بدور انداخته“ است».

توده اي محترم، نقل قول مستقيم شما از نوشته نگارنده، نادرست مي باشد. در هيچ سطر نوشته من، بيان ”حزب توده ايران بخشي از تاريخ حزب را بدور انداخته“، نگاشته نشده است. اين بيان را شما خلق نموده ايد! چرا اين بي دقتي ضروري بوده است؟

در نوشتار من، بيان، دقيق و متناسب است. آنجا چنين آمده: «يكي از اين روي، كه تاريخ مبارزات حزب ما فرازها و فرودها دارد كه نمي توان بخشي را تاريخ حزب دانست و بخشي را به دور انداخت، انگار مربوط به حزب توده ايران، حتي بيش از آن، مربوط به تاريخ نيروي ”چپ“ ايران نمي باشد.»

همان طور كه براي نگرش بي طرفانه قابل شناخت است، فعل «به دور انداختن» به شيوه و اسلوب عمل- پراتيك بر مي گردد كه نمي تواند مورد تائيد قرار گيرد. در آنجا گفته نشده است ”حزب توده ايران بخشي از تاريخ حزب را بدور انداخته“ است كه شما ادعا مي كنيد و مي خواهيد «اين باور را به سايرين تلقين» كنيد كه گويا گفته من است. اين بي دقتي و بي پروايي در نقل مطلب از چه ريشه اي سيرآب مي شود؟

زنده ياد احسان طبري در ”شمه اي در باره رهبري- سازماندهي و مبارزه اجتماعي“ (يادداشت ها و نوشته هاي فلسفي و اجتماعي، ص ٨١ به بعد) اهميت «فاكتوگرافي دقيق» را برجسته مي كند و مي نويسد: «... اطلاع بايد مبتني بر فاكت هاي دقيق باشد و به خواست ها و گرايش هاي ذهني در جمع آوري فاكت ها و كسب اطلاعات راه داده نشود. ...». شما نه تنها به اين توصيه آموزگار توده اي ها پايبند نبوده ايد، بلكه واقعيت را به سود پندار خود تغيير نيز داده ايد.

او همانجا (صفحه ٢٤)، رابطه كار دقيق علمي و مبارزه طبقاتي را برمي شمرد و از «درآمیختن روش روشن بی‌طرف و عینی در مرحله بررسی واقعیت و روش طرفدار و طبقاتی در مرحله مبارزه اجتماعی، [كه] تنها روش درست است» دفاع مي كند.

يكي ديگر از شيوه هاي تاريخ نويسي طبقاتي طبقات حاكم، ”منزه نويسي“ است! حذف صورت مساله است. اين پديده را مي توان در آثار تاريخي دوران فرعون ها در مصر با تراشيدن و محو كردن صورت افراد مورد غضب قرار گرفته از روي ديوارها همانقدر يافت، كه امروزه هم مي توان يافت. حذف دستاوردهاي بزرگ اجتماعي- فرهنگي از تاريخ كشور آلمان دموكراتيك، اولين كشور آلماني با حاكميت طبقه كارگر، براي نمونه حذف شيرخوارگاه و مهد كودك و كودكستان ها كه بدون استثنا در اختيار همه كودكان قرار داشت از تاريخ اين كشور، يكي از اين اقدامات است. اين در حالي است در آلمان ”متحد“ كنوني بيش از نيمي از كودكان در سن پيش از مدرسه از هيچ امكان برشمرده شده بالا برخوردار نيستند. تعداد اين كودكان در آلمان بيش از ٢٠٠ هزار نفر است. با اجراي اين شيوه تاريخ نويسي طبقاتي، امپرياليسم آلمان مي كوشد با ”منزه“نويسي، دستاوردهاي خلاف منافعش را از تاريخ آلمان دموكراتيك محو كند.

به كارگيري چنين شيوه اي توسط نيروي نو مجاز نيست، زيرا، همان طور كه در نوشتار پيشين نيز ذكر شده است، شناخت علت ها و مكانيسم هاي پيش آمدن اشتباه ها و نادرستي ها، به منظور آموزش از آن ها براي پيروزي مبارزه آينده ضروري است. بيان اين ضرورت را در بند يكم آن، شما در نوشتار خود سهل انگارانه تغيير داديد كه به آن اشاره شد. اكنون به آساني با سكوت از كنار بند دوم در نوشتار نيز مي گذريد! در نوشتار من، ضرورت پايبندي به اسلوب علمي- ديالكتيكي پژوهش تاريخ چنين بيان شده است: «اهميت بررسي و پژوهش انساني [انساندوستانه] و اساسنامه اي تاريخ مبارزات حزب توده ايران در زندان هاي جمهوري اسلامي [توسط كميسيون منتخب ارگان رهبري]، از دو وجه، پراهميت و ضروري است»: «يكي- [كه پيش تر به آن پرداخته شد]. ديگري، كه از اهميت بيش تري برخوردار است، بررسي فرازها و فرودهاست با هدف شناخت ريشه هاي پديد آمدن آن ها. چگونه مي توان ريشه بخشي از اين تاريخ را شناخت و علل وجودي آن را كشف نمود [و آن را براي مبارزه آينده منظور نمود]، بدون آنكه درباره آن به تحقيقي همه جانبه و با پايبندي به موازين انساني و اساسنامه اي دست يازيد؟» همان طور كه قابل شناخت است، «مساله» كماكان مساله اسلوب كار است!

٥- بايد در همين جا سرافرازي خود را درباره نكاتي كه در زير از نوشته شما نقل كرده ام، اعلام كنم. شما مي نويسيد: «در تمامي اسناد و نوشته هاي حزب، با در نظر گرفتن آنچه كه در تاريخ حزب وجود داشته است، تلاش شده است تا با يافتن علل همان ”فرازها و فرودها“، راه را از بيراهه تشخيص داده و حزب را در مسير انقلابي آن به حركت در آورده ... برخوردهاي انتقادي به برخي برداشت ها و موضع گيري ها[ست] كه تمامي آنها را در اسناد حزبي مي توان يافت. ... در نگاهي به اسناد و گزارش هاي حزب توده ايران، به ويژه در دو دهه اخير، مي توان به اين واقعيت رسيد كه حزب تمامي تلاش خود را به كار برده است، تا با محكوم كردن جنايت هاي رژيم ”ولي فقيه“ و ايجاد كارزارهاي بين المللي، از رهبري و اعضا و هواداران در بند و يا شهيد شده خود دفاع كند كه دو كتاب شهداي حزب، بخشي از اين تلاش بي وقفه است. در اين كتاب ها تلاش شده است تا حد امكان و با استناد به واقعيت ها ... شمه اي از چگونگي مبارزات رفقاي حزبي به عنوان بخشي از تاريخ حزب به ثبت برسد.»

آنچه نوشتيد موجب سرافرازي، خوشحالي و خشنودي من است. متشكرم. يكي از اين كتاب ها را در اختيار دارم و مطالعه كرده ام. اثر موفقي است.

شما به طور كامل محق  هستيد، رهبري، كادرها و فعالين حزب توده ايران توانستند باوجود شرايط نامناسب، «راه را از بيراهه تشحيص داده و حزب را در مسير انقلابي آن به حركت در آورند» كه تحكيم خط مشي انقلابي و برنامه نوين تنظيم شده براي طرح در ششمين كنگره حزب گواه آن است و بايستي از همه رفقا، به ويژه رفيق عزيز خاوري، اميدوار و ديگران متشكر بود. من در اين زمينه پيش تر نيز نوشته بودم و بنوبه خود براي اين دستاورد تشكر كرده بودم (متاسفانه هيئت تحريريه نويد نو صلاح ندانست نوشتار را بازانتشار دهد).

٦- باوجود اين نمي توان عمل به قرار پلنوم نوزدهم حزب را گوشزد نكرد و ضرورت عمل به آن را خاطر نشان ننمود.

آيا شايسته نبود كه دفاع از زنده ياد رفيق مريم فيروز نيز در نوشتار سفارش داده شده توسط نشريه ”آرش“ جايي بيابد؟ شيرزني كه با سن ٩٥ سالگي در فيلمي كه گزمه هاي رژيم از او ساختند، از نظريات خود، از حزب و مبارزات آن دفاع نمود. در پاسخ پرسش تحريك آميزي كه آيا «پشيمان نيست»، پاسخ داد: «اگر مي خواستم پشيمان شوم، زير دستبند قپاني، پشيمان مي شدم؟» در نوشتار «رفيق مريم»، پيامت را دريافت كرديم! (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1748) توده اي ستيزي رسانه هاي امپرياليستي و جنبه هايي از ”نبرد طبقاتي از بالا“ نشان داده شد. نويد نو نوشتار پيش گفته من را بازتاب داد. در اين ارتباط بايد ازجمله از شما نيز تشكر كنم.

آيا شايسته نبود كه در مقاله ”تاملي بر تاريخ نويسي رژيم ولايت فقيه و حكومت هاي سركوبگر: شيوه ها و هدف ها“، نامه مردم، ارگان مركزي حزب توده ايران، شماره ٨٩٩، تيرماه ١٣٩١ در دفاع از اين شيرزن توده اي كه به ابديت پيوسته است، اشاره اي به عمل آيد؟ مي توان نظر مريم درباره ”امام“ را در اين فيلم، و يا نظر هر فرد ديگر را مورد انتقاد قرار داد، اما هنگامي كه لااقل مواضع درست و بجاي شخص را نيز طرح نمود. به گفته احسان طبري، «مساله» و نه فرد موضوع بررسي انتقادي مي باشد.

كميسيون تحقيقات و بررسي درباره فعاليت رهبران، كادرها، اعضا و هواداران حزب كه ضرورت تشكيل آن يك صدا توسط اعضاي كميته مركزي و مشاوران آن در پلنوم نوزدهم حزب توده ايران مورد تصويب قرار گرفت، مي توانست و بايستي اكنون هم، با جمع آوري كليه اسناد و نقل شده ها، دسته بندي كردن آن ها، و ...، به عبارت ديگر در پژوهشي علمي، چه بسا به كمك محققاني شايسته، پاسخ به پرسش هاي بسياري را ارايه دهد و مانع خطرات جدي براي حزب و مبارزات آن گردد. اين وظيفه اي خطير تر از آن است كه بايستي توده اي محترمي مانند س. آشنا و يا توده اي هاي ديگري و چه بسا حتي «چپ مستقلي» بخواهد و يا بتواند به تنهايي، اما مسئولانه از عهده آن برآيد.

موضع سطور انتقادي نگارنده در نوشتار ”تاريخ نگاري انقلابي ...“، فراتر از انتقاد به اين يا آن رفيق زحمتكش و يا اين يا آن نوشتار است. توضيح اسلوب و شيوه كار انقلابي هدف است.  اگر شما از اين موضع به نگارش من نگريسته بوديد و نه از «روزن تنگي» كه پيش تر به آن اشاره شد، آنوقت نيرو و توان بيشتري براي عمل به عمده ترين وظيفه روز براي همه ما باقي مي ماند. نكته اي كه در ارتباط با مضمون شماره يك در اين نوشتار قرار دارد و لازم مي دانم به آن به طور مجزا بپردازم.

٧- در آغاز اين نوشتار خاطر نشان كردم: آنچه كه در نوشتار شما نيافتم، توجه به بخش پاياني نوشتار خود بود. در آنجا «تحكيم خط مشي انقلابي حزب توده ايران و تصويب آن در ارگان صلاحيت دار حزبي» به مثابه دستاوردي برجسته شده است كه مي بايستي سراپاي فعاليت خلاقِ تبليغي- ترويجي و آموزشي توده اي ها را در بر گرفته و كليت توان آن ها را به طور منسجم و سازمان داده شده در جهت تحقق بخشيدن به برنامه سوق دهد.

اين در حالي است كه اكنون، با وضعي روبرو هستيم كه وظيفه اصلي، يعني وظيفه عمده روز را بكلي از مد نظر دور نموده است! چند صفحه از امكان نويد نو در روزها و هفته هاي اخير در خدمت توضيح روشنگرانه خط مشي انقلابي حزب و طرح برنامه قرار داشته است؟ عملا صفر!

٨- اين سخن بجايي است كه رفيق محمد علي عمويي به خاطر شرايطي كه بر زندگي روزمره او سنگيني مي كند، قادر به دفاع علني و صريح از خط مشي انقلابي حزب توده ايران نباشد. اما بايستي لااقل شرايطي كه او را مجاز مي دارد ”يادمانده“ نويسي هاي علي خدايي را مورد تائيد قرار دهد، روشن شود! يكي بودن اين شرايط، ريشه تضاد ميان ناتواني و توانايي رفيق عمويي را در دو نكته فوق و از اين طريق ارزش و وزن تاريخي هر كدام را تعيين مي كند.

در نوشتار ”آيا علي خدايي بار ديگر در حال دزدي و حيله گري جديدي است؟“ (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1897) نشان داده شد كه ناتواني ”راه توده“ قلابي علي خدايي و همدستانش براي ”رهبر“ حزب توده ايران شدن، ريشه در فقدان انديشه ماركسيستي- توده اي در نظر و عملكرد آنان دارد. صلابت نظري- سياسي خط مشي انقلابي حزب توده ايران، ريشه در اسلوب علمي- ديالكتيكي، ماترياليست ديالكتيكي تحليل حزب توده ايران و رهبران آن دارد. كسي كه مي خواهد با دزدي از آن، آبرويي براي خود دست و پا كند، بايد از ”جنسي“ ديگر باشد. ”يادمانده نويسي“ و تائيد آن توسط هر كسي، راه به جايي نمي برد! پايبندي به اسلوب ارزيابي علمي حزب توده ايران و نه اين يا آن تاييديه تحت شرايط شناخته شده، شرط موفقيت است!

زنده ياد جوانشير (جواد، فرج الله ميزاني) در يكي از جلسات ”كميته شهرستان ها“ كه من نيز يكي از اعضاي دايمي آن بودم (در آن زمان مسئوليت شاخه حزب را در استان مازندران به عهده داشتم)، در ارتباط با يكتايي جايگاه حزب توده ايران در ميان احزاب كارگري در جهان، از «گنجينه استثناييِ» حزب سخن گفت. او «گنجينه استثنايي» را وجود و حضور رفقاي افسر توده اي ناميد كه ٢٥ سال و بيش تر در بند زندان هاي رژيم ستم شاهي بودند و اكنون «عمود[هاي] استوار» (احسان طبري، ”فرسايش در خزان“، شعر سروده در زندان) صلابت حزب طبقه كارگر ايران، حزب توده ايران را تشكيل مي دهند. گنجينه اي كه اكنون از آن تنها رفيق عزيز علي خاوري و همچنين رفيق عمويي براي حزب باقي مانده اند.

براي درك عمق مضمون و ماهيت سخن جوانشير، بازگو نمودن سخن ديگري ضرورت دارد كه زنده ياد منوچهر بهزادي در دوران مهاجرت سياسي گذشت، بارها در جلسه هاي چند روزه كه هر چند ماه يك بار به طور عمده در ليپزيك/ آلمان دموكراتيك برگزار مي شد، بيان مي كرد. او مي گفت: «حكم نهايي درباره انسان سياسي را مي توان تنها پس از مرگ او صادر نمود!» اكنون بايد اميدوار بود كه نه تنها منتقدان و مدافعال ”عمويي“، بلكه شخص او نيز به مفهوم اين سخن توجه داشته باشد.

٩- اين سخن بجايي است كه افشاگري عليه دشمنان حزب نبايستي لحظه اي قطع گردد. براي نمونه افشاگري توده اي گرامي، مهرداد اخگر كه با بررسي دقيق ”يادمانده هاي“ علي خدايي بسياري از تضادها را از نوشته هاي او بيرون كشيده و ارايه داده است، ازجمله چنين نمونه موفقي مي باشد. بايد چنين بررسي ها را به شيوه نظم يافته و با دقت حقوقي ضروري سازمان داد و نتايج آن ها را به صورت ادعانامه اي عليه خدايي در يك دادگاه حزبي، و اگر نخواست در آن شركت كند، در يك تريبونال علني طرح نمود.

من مي توانم به اشاره مهرداد اخگر كه از قول ”يادمانده هاي“ دروغين خدايي، محل خروج او از كشور را براي سفر به افغانستان مرز فرودگاه مهرآباد نقل مي كند، اضافه كنم كه علي خدايي به من داستان ديگري را براي خروج خود تعريف كرده است. او گفته است كه با زنده يادان سياوش كسرايي و رحيم نامور از مرز شرقي ايران وارد افغانستان شده است. او از سختي هاي ايجاد شده به خاطر ناتواني رحيم نامور و فداكاري هاي خود در حفاظت و حمايت از او در اين سفر، بسيار گفته است.

تنها علي خدايي نيست كه بايد تقلباتش را در يك دادگاه حزبي و يا تريبونال علني به مواخذه كشاند. ع. سهند نيز نمونه اي ديگر از اين افراد است. او كه بنا به گفته خودش به شخص من (در ديداري در شهر محل اقامت من پيش از سفر او به ايران)، با وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي در ارتباط قرار دارد، بايد به اين پرسش و پرسش هاي ديگر پاسخ دهد كه چگونه مجاز است با دست و دل باز اسناد حزبي را در تارنگاشت ”عدالت“ منتشر سازد، از رهبران گذشته حزب در ظاهرامر دفاع كند؟ آيا بر سر انجام اين نكات در ”اطاق فكر (تينك تانك)“ حاكميت سرمايه داري در ايران با او توافقي با او به عمل آمده است يا در كشوري ديگر؟

١٠- توده اي محترم س. آشنا

آيا مبارزه عليه انحلال طلبي، مبارزه با ريشه كمبودهايي نيز نمي باشد كه به برخي از آن ها در ارتباط با نوشتار انتقادي شما اشاره شد؟ آيا مبارزه عليه انحلال طلبي، مبارزه با انديشه فراكسيونيستي نمي باشد كه مي توان در نوشتار شما نشان داد؟ ادعاها و اتهامات بي پايه و اساس شما عليه من، جز ازريشه انديشه فراكسيونيستي سيرآب مي شوند؟

حضور نظر و ارزيابي هاي مختلف در حزب، نه عجيب است و نه مضرّ. وجود چنين وضعي كمكي جدي براي بوجود آمدن شرايط و امكان تعميق بحث ها درباره نكات مختلف و شناخت جوانب متفاوت پديده هاست. خطر فراكسيونيسم، خطر ديگري است. فراكسيونيسم از اين مرحله به خطري جدي براي سرنوشت حزب تبديل مي گردد و نقش انحلال طلبانه اعمال مي كند كه با شيوه هاي غير و حتي ضداساسنامه اي و ضدقانوني، دارندگان نظريات ديگر را حذف مي كند. ما در جنبش كارگري جهاني با شكل وحشتناك سركوب كمونيست هاي صادق در دوران استالين، مائو و ديگران روبرو بوده و آن را خود نيز تجربه كرده ايم.

بديهي است كه بحث ها بايستي در درون ارگان هاي حزبي عملي گردد. اما هنگامي كه فراكسيونيسم مانع بحث دموكراتيك در درون ارگان هاي حزبي مي شود، مسئوليت كشانده شدن اين بحث ها به خارج از چارچوب سازماني، متوجه انديشه فراكسيونيستي است!

بر اين پايه است كه زنده ياد احسان طبري توجه به نكات برشمرده را در ارتباط با تاثير نقش فراكسيونيسم بر سرنوشت حزب در مطالب و نوشته هاي متفاوتي مورد توجه و بررسي قرار داده است. براي نمونه در ”يادداشت ها و نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ و در ارتباط با بررسي ويژگي هاي «فرد انقلابي» و رابطه او با «دوست و دشمن» در ”چهره يك انسان انقلابي“ نكات آموزنده اي بيان مي كند (ص ٣٠ به بعد). من در بحثي با رفيق احمد سپيداري، از جمله در نوشتار ”دیالکتیک انقلاب ملی- دموکراتیک و راه رشد غیرسرمایه داری“ (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1879) نكاتي از نظريات آموزگار مشتركمان را نقل كردم. طبري در آنجا برخورد ذهن گرايانه را در ارتباط با «دوستان و دشمنان» توضيح مي دهد و مورد انتقاد قرار مي دهد. او مي نويسد: «ما در زندگي گاه دوستان و دشمنان خصوصي داريم. ... اين دوستان و دشمنان خصوصي مي توانند با ما در مسائل اجتماعي هم عقيده و در مبارزه انقلابي همپا باشند يا نباشند. ... صحبت ما در اين جا از دوستان و دشمناني است كه با ما در مبارزه هم صفند. ممكن است در برخورد با اين افراد ما دچار ذهن گرائي شويم، يعني در داوري ها و رفتار خود احساسات شخصي را مداخله دهيم: خطاي دوست را نبينيم، به حق دشمن توجه نكنيم. ...». طبري سپس به نتيجه گيري مي نشيند و مي نويسد: «در مبارزه انقلابي، اختلاف و مبارزه اصولي مجاز است ... در مبارزه، حق و ناحق، دوست و دشمن خصوصي مطرح نيست، اصل مسئلهِ مطرح است.» (احسان طبري، ”چهره يك انسان انقلابي“، ص ٣١-٣٠).

بحث درباره شيوه و اسلوب كار- پراتيكِ علمي- انقلابي را نبايد به ”بحث“ عاميانه در سطح يك پلميك خرده بورژوامابانه تقليل داد. برخي اوقات در گذشته در بحث ها گفته مي شد، ”چشم هايت را ببند و يك لحظه تصور كن، چه مي شود اگر اتحاد شوري ديگر وجود نداشته باشد!“. اكنون مي دانيم چه مي شود. امروز هم بايد لحظه اي چشم ها را بست و تصور كرد كه اگر چند «چپ مستقل» وجود داشته باشند كه با حسن نيت به سنگفرش كردن راه جهنم بپردازند و بگويند: ”نام «بزرگان» را نبايد تكرار نمود، انديشه و سخن آنان ديگر به كار نمي آيد، زيرا با «فروپاشي» همه چيز تغيير يافته است؛ بايد جايگزيني براي «اسلوب» كار علمي- انقلابي در سطح «تلاش اوباشانه خرمگس» يافت، و ...“، آنوقت از وظيفه تبليغي- ترويجي و آموزشي ما در برابر خط مشي انقلابي حزب طبقه كارگر و برنامه حزب توده ايران براي تغييرات بنيادي- انقلابي در ايران، چه چيز باقي خواهد ماند؟!

 

توده اي محترم، اميدوارم نكات پيش گفته كمكي باشد براي درك بهتر متقابل در نبرد مشترك براي تحكيم خط مشي انقلابي حزب توده ايران و كوشش مشترك براي ايجاد هژموني انديشه انقلابي نهفته در آن در مبارزه پيش رو.

1- نویدنو-نقدی بر تاریخ نگاری انقلابی ...

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter