نویدنو:22/07/1391  

 

نویدنو26/07/1391 

 

 

آقای سپیداری ونامه سرگشاد(ه) اش

سیاووش  شکیبا

شاه ترکان سخن مدعیان می شنود                  شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد

آقای احمد سپیداری در نوشته ای به نام نامه سرگشاده به آقای عمویی به طرح مطالبی می پردازد که به نظر می رسد واکاوی آن ضروری است .

                                               ***  ***  ***

چندی پیش ودر آستانه انتخابات سال 88 بیانیه ای به امضای گروه متنوعی از فعالین سیاسی ایران به نام بیانیه مطالبه محور در ایران منتشر شد . در میان شخصیت های گوناگون ودارای گرایشات سیاسی متنوعی که آن بیانیه را امضاء کرده بودند نام آقای عمویی نیز دیده می شد . سایت راه توده با شدت هرچه تمامتربر این بیانیه تاخت . در این جا قصد نقد ایراد گیری های راه توده نیست . مشی راه توده نیز به خوبی بر همگان روشن است .این سایت به دفاع تمام قد از شرکت در انتخابات سال 88 پرداخت . ومخالفان شرکت در انتخابات را مورد هجوم قرار داد . تقریبا همزمان با انتشار بیانیه مطالبه محور ؛ آقای عمویی در مصاحبه ای اعلام کرد که آزموده را آزمودن خطا است لذا از رای دادن خود داری می کند . کوتاه زمانی پیش از نوشته آقای سپیداری نیز آقای بابک امیر خسروی در نوشته دیگری به آقای عمویی تاخت که چرا از سیاست رسمی حزب توده ایران در باره با28 مرداد دفاع می کند . وفقط چند روز پیش از نامه آقای سپیداری فرد دیگری به نام آقای کریم کریمی در نوشته دیگری اظهار امیدواری کرده بود که آقای عمویی فرصتی بیابد تا همه نظراتش رابیان کند.

اینک این سووال مطرح می شود چرا این طیف گوناگون از زاویه های کاملا متفاوت ومتضاد به خرده گیری وانتقاد از آقای عمویی می پردازند .چرا از سویی آقای امیر خسروی آقای عمویی را به  تکرار نظرات رهبری حزب توده ایران متهم می کند وآقای سپیداری درست بر عکس ایشان ؛ اورا به عدم فرمانبرداری از حزب متهم کرده وسرانجام هم آقای سپیداری وهم راه توده از شرکت نکردن آقای عمویی در انتخاباتی که هم ایشان وهم راه توده به نتیجه اعلام شده آن معترضند انتقاد می کنند  . چرا داشتن نظر برای آنان آزاد است ولی برای آقای عمویی جرم

آقای سپیداری نامه خود را که می کوشد لحنی احساسی به آن بدهد با این جمله می آغازد که :

"سال هاست تقریبا هر بار سخنی از شما یا نام شما یا به نام شما می شنوم به فکر فرو می روم . صادقانه بگویم هنوز هم هر بار مطلبی از شما می خوانم تصویر شما در قاب تلویزیون جلوی چشمانم می آید . این احساس درست پس از اعلام انحلال حزب توده ایران از صفحه تلویزیونئ توسط شما شکل گرفته است"

به این ترتیب آقای سپیداری که می کوشد تا به گمان خود  با کمک گرفتن از "دستاورد " شکنجه های شکنجه گران در ذهن خواننده نوعی بدبینی نسبت به آقای عمویی بر انگیزد ؛ متوجه نمی شود که قبل از هرچیز چه چهره ناخوشایندی از خود به جا می گذارد .چهره فرد ضعیفی که با وجود ادعاهای بعدی حتی اینک که طشت جلادان نه از بام که از آسمان به زیر افتاده است هنوز از زیر آوار شکست و وحشت ناشی از آن خارج نشده است . این کوشش کم مایه در چند جای دیگر نوشته این نوتوده ای (که البته بر خلاف شیوه خود او باید ورودش را تبریک گفت ) به چشم می خورد آنجا که ایشان می نویسند:

" هنوز چند روزی از اعلام «انحلال» حزب توسط شما در یک کادر تلویزیونی نگذشته بود" و "  از آن روزی که به اصطلاح «انحلال» حزب توده ایران توسط بازجویان جنایتکار رژیم و به زبان شما از قاب پلید تلویزیون جمهوری اسلامی اعلام شد،" و ...

آقای سپیداری طی گفتاری دراز دامن به توده ای ها یاد آور می شوند که انحلال حزب  سیاست ارتجاع است وآنگاه جابجا می کوشند تا اینگونه القا نمایند که آقای عمویی دستکم از زمانی که در زیر شکنجه های قرون وسطایی قرار داشتند تا این زمان در خط انحلال حزب حرکت می کردند .

از نظر ایشان آقای عمویی باید به سان ایشان بیاندیشد وبه سان ایشان سخن بگوید حتی سکوت آقای عمویی هم جرم است . آقای سپیداری برای آقای عمویی حتی زمان انتشار خاطراتش راهم تعیین می کند واو را به خاطر آنچه که از نظر او تاخیر در انتشار این خاطرات است مورد سرزنش قرار می دهد وهیچ توجه ندارد که آقای عمویی بر خلاف ایشان که زندگی در نقطه امنی را برزندگی در ایران ترجیح داده اند در واحد جغرافیایی ایران زندگی می کنند ( البته تعیین محل زندگانی هر فرد به خود او مربوط است ).یعنی جایی که امکان انتشار این خاطرات به هیچ وجه وجود ندارد وچنانچه این خاطرات در خارج از مرزهای ایران هم منتشر شود خطرات عظیمی زندگی ایشان را تهدید خواهد کرد .آیا آقای سپیداری می خواهند با چنین نوشته هایی پوست خربزه به زیر پای آقای عمویی بیندازند؟

با چنین مدعیانی چه می توان گفت ؟ راستی اگر روزی خاطرات مورد نظر ایشان انتشار یافت وموردی از آن مطلوب آقای سپیداری واقع نشد چه باید کرد . مگر نه اینکه به آتش کشیده شدن قیصریه تنها وتنها به بهانه نقل یک نیمه خاطره است ؟ آن هم خاطره ای که درنتیجه یک پرسش نقل شده است . به نظر آقای سپیداری آقای عمویی در مقابل پرسش مطرح شده چه پاسخی باید می داد ؟ آیا آقای عمویی باید در نقل خاطرات خود از آقای سپیداری اجازه کسب کنند وهرچه را که ایشان نپسندید به تیغ سانسور بسپارند ؟ اگر ایشان در مدت زمانی که با رفقا یی چون رفیق جوانشیر در یک سلول بودند وبارها وبارها دانسته های خود را با یکدیگر مرور کرده اند سخنی از موضوعی که سال ها بعد عنوان شده است نشنیده اند حق ندارند در این باب سخن بگویند ؟ آیا آقای سپیداری از نامه ای که سال های پیش و در بهبوهه انشعا بات حزب توسط خانم آذر جوانشیر نوشته شده بود اطلاع دارند وآیا آن نوشته هم مورد تایید ایشان است ؟ هم نوشته آذر خانم وهم مصاحبه آقای عمویی را همگان می توانند در کنار هم قرار دهند ونتیجه لازم را بگیرند . یکی ادعایی کرده است ودیگری گفته است که چیزی در اینمورد نشنیده است .در این میان نقش آقای سپیداری چیست ؟ نتیجه گیری آقای سپیداری هم به خود او مربوط است . همینقدر بگویم که من در نتیجه گیری ایشان شریک نیستم

مگر درنقل خاطرات باید انگیزه دیگری به جز بیان حقیقت را هم مد نظر قرار داد ؟

آیا آقای عمویی باید دروغ می گفت ؟

اگر رخ دادی در گذشته مطابق تحلیل های امروزمان نبود چه باید کرد ؟ آیا باید با شمشیر آخته به جنگ واقعیت دیروز رفته وآن را از صفحه روزگار پاک کنیم ویا تحلیل امروزمان را تغییر دهیم ؟

آیا نبایداین شیوه سخن گفتن را توطئه گرانه نامید ؟ آیا نباید گفت این روش ها با منش های توده ای هیچ سر سازگاری ندارند ؟

اگر نبودآموزه های حزبی که بسیار از آن آموخته ایم مطمئنا به شیوه خود آقای سپیداری با او سخن گفته می شد اما چه می توان کرد که حزب ما در همان زمانی که آقای سپیداری سر درکمند تشکیلات دیگری داشت به ما شکیبایی وخویشتنداری را می آموخت .

این بخش از گفتار را با این سخن گهر بار به پایان می برم که :

 

"بزرگش نخوانند اهل خرد                              که نام بزرگان به زشتی برد.

واما در ادامه سخنان گهربار این تازه رفیق مدعی به گوشه دیگری از این شاه بیت ها توجه کنید :

" آنقدر درس رواداری و تحمل گرفته ام که حتی وقتی شمایی که به ما درس انضباط حزبی می دادید، خودتان یک تنه و خودسرانه برای محافل اطراف تان فعالانه خط و خطوط سیاسی ترسیم و به جای خط مشی حزب تان، گفته های خود را تبلیغ می کردید و به نام «یکی از رهبران سابق حزب» در مقابل مشی توده ای حزب و مبارزات مردم ایستادید و به جای دعوت به شرکت مشروط در انتخابات ۸۸، همگان را در جلسات مختلف به تحریم آن دعوت کردید (اگرچه اکثرا هم نپذیرفتند) و جوانان شرکت کننده در جنبش خونین آزادیخواهی را به حزب توده ایران بدبین می کردید، برای استقلال عمل تان احترام قائل شوم."

آقای سپیداری در هیچ کجای نامه خود توضیح نمی دهند که از کجا به این نتیجه رسیده اند "اکثرا هم نپذیرفتند " مگر ایشان با همه کسانی که مد نظرشان است در این باب سخن  گفته اند ؟ ما هریک با دایره نسبتا کوچکی در تماس هستیم وفقط می توانیم در حیطه همین دایره سخن بگوییم . چنانکه تجربیات این نگارنده کاملا برعکس آن ادعایی است که ایشان ابراز می دارند.

آیا همه ادعا های آقای سپیداری از این دست است ؟

. ایشان که به گفته خودشان حتی یک روز هم در حوزه حزبی ننشسته اند وهرگز آموزش حزبی ندیده اند خود را قهرمان رواداری می یابند و البته تنها وتنها از آن روکه ابراز نظرات یکی از "اعضای سابق رهبری حزب " را تحمل کرده اند به خود مدال قهرمانی می دهند ؛ اما از آن جایی که دیگر روا داریشان به پایان رسیده است دشنه تهمت  به دست گرفته ومی فرمایند

" و جوانان شرکت کننده در جنبش خونین آزادیخواهی را به حزب توده ایران بدبین می کردید"

این است آن درس روا داری که ایشان معلوم نیست از چه کسی ودر کجا آموخته اند!

راستی آیا با چنین دوستانی حزب توده ایران نیازی به دشمنان قسم خورده دارد ؟

وقتی که کسی که هنوز آموزش های لازم را ندیده است به نام توده ای نامه سرگشاده می نویسد وبه بهترین وفداکارترین وپاک ترین حزبی ها (این توهین نه فقط به آقای عمویی بلکه به همه ما دوستداران ایشان است ) که حتی گروه کثیری از غیر توده ای ها  به صداقتشان ایمان دارند چنین تهمت هایی می زند چه نیازی زندان وشکنجه وشکنجه گر

ایشان نشان داده اند که به دلایل پیش گفته نمی توانند مفهوم  سانترالیسم دموکراتیک را درک کنند .لذا لازم است که به ایشان یادآوری شود همان کسانی که شما از آنان این آموزه ها را فرا گرفتید که ( مبارزه در راه سوسیالیسم به سازماندهی نیاز دارد ) یعنی به قول خودتان عمویی ها و حزبشان احتمالا این فرصت را نیافتند که به شما مفهوم پیش گفته را نیز بیاموزانند . لذا اجازه می خواهم تا به عنوان پیش کسوت حزبی شما کار نیمه تمام آنان را دراین مورد به پایان ببرم :

در یک تشکیلات سوسیالیستی افراد برمبنای برنامه  مشخصی گرد هم می آیند چگونگی رفتار آنان با یکدیگر ؛ حقوق ووظایف آنان بوسیله اساسنامه مشخص می شود .در همه اساسنامه های حزب توده ایران اعضا این حق را دارند تا نظریات خود را به ارگان های بالاتر ارائه دهند .ارگان های حزبی بوسیله اعضای حزب تعیین می شوند وپس از تعیین شدن در تصمیماتی که به شکلی کاملا دموکراتیک اتخاذ شده است شرکت می کنند واز آنجایی که این تصمیمات نظر اکثریت اعضا است اجرای آن برای همه  اعضا لازم واجباری می شود

در صورت تخلفی حزبی ؛ ارگان صالحه با حضور خود رفیق تشکیل می شود وبه مساله رسیدگی می کند. حال در شرایطی که رابطه دستکم بخشی از اعضا با رهبری قطع است وامکا ن جاری شدن نظریات این بخش از توده حزبی در زندگی حزب جریان ندارد چگونه می توان از توده ای های داخل کشور که نظریات دیگری دارند خواست که بدون هیچ حقی از تصمیمات مرکزی اطاعت کنند که نه در انتخابش نقشی داشته اند ونه در تصمیم گیری هایش ؟

این البته شرایطی ویژه است که راه حل های ویژه ای را هم می طلبد .

 از آنجایی که حزب توده ایران دارای کوله بار گرانبهایی از تجربه است در این مورد هم نیازی به ابداعا ت کسانی چون آقای سپیداری ندارد

در زمان پیش از انقلاب آنگاه که آقای عمویی ودیگر رفقای افسرش در زندان بودند بنا به پیشنهاد رفقای زندانی قراربر آن گذاشته شد که رفقا در زندان بنا به شرایطی که درآن قرارگرفته اند با تحلیل خودشان از وضع موجود همانگونه که خود صلاح می دانند عمل کنند ورفقای رهبری حزب به گونه ای که لازم است  برای حزب تصمیم گیری نمایند .این شیوه هوشمندانه وخلاقانه رفقا نه تنها مورد باز خواست کسانی چون آقای سپیداری قرار نگرفت بلکه این رفقا پس از آزادی از زندان به بالاترین مدارج حزبی منصوب شدند .

در حوزه های حزبی پس از انقلاب نیز به توده ای ها آموزش داده می شد که در زمان قطع ارتباط هر توده ای باید به مثابه یک حزب عمل نماید .

اگر شرایط مطلوبی برای توده ای ها وجود داشت خود نامه نگاری آقای سپیداری یک تخلف آشکار حزبی بود . چگونه ممکن است که ابراز نظرات شخصی برای آقای سپیداری که امکان تماس با حزب را دارا است مجاز باشد ولی برای آقای عمویی که از این امکان محرومند نباید وجود داشته باشد ؟ آیا آقای سپیداری که اینگونه سنگ اطاعت پذیری از حزب را به سینه می زند ؛ خود برای نوشتن چنین متن موهنی از حزب اجازه گرفته است ؟

چگونه ممکن است یک فرد که خود را توده ای می داند به خود این جرات را بدهد که چنین گوهر هایی را بشکند  به آن جلادان می گوییم :

                   "بشکند دستی که این گوهر شکست "

حال با کسی که در لباس دوست خنجر می کشد چه باید بگوییم .

نه آقای سپیداری در حزب توده ایران بر خلاف سازمانی که شما تجارب سیاسی خود را در آن گذراندید هرگز اعتقادی به شیوه فرمانبری وفرمانبرداری نبوده است واگر به علت شرایط ویژه ای ودر مقاطع خاصی کفه سانترالیسم به ضرر دموکراتیسم سنگینی یافته است هرگاه که شرایط مناسب بوجود آمده کوشیده شده است تا این نقیصه تا حد امکان بر طرف شود .طبیعی است که برطرف کردن یک شبه چنین نقیصه هایی که در زمان های طولانی بوجود می آیند ممکن نیست. اما به جرات می توان گفت که این نقیصه هرگز در حزب توده ایران تئوریزه نشده است وهمه اساسنامه های حزب بر آن پای فشرده اند .

تحمل زجر خواندن نوشته های آقای سپیداری موجب پیدا شدن سووالی سمج در ذهن خواننده  می شود :

چه چیزی موجب می شود تا آقای سپیداری که تاب تحمل جهنم ایران را نیاورد وبه بهشت خویش گریخت اینک لاف در غربت بزند . او با زدن تهمت به بهترین وپاک باز ترین فرزندان حزب ؛ که همه عمر خود را پربار خود را در راه آرمان های شریف خویش گذرانده اند واحترام شخصیت های سیاسی گوناگونی را کسب کرده اند - با شیوه توده ای ستیزها -  به دنبال چه چیزی است.

چرا ایشان آن زمان که این امکان را داشتند سووالات خود را از آقای عمویی نپرسیدند واینک که در فضایی دیگر قرار دارند نا گهان به فکر طرح این سووالات افتاده اند ؟ فرض کنیم که آقای عمویی آنگونه که آقای سپیداری می کوشد وانمود کند دیگر هیچ دلبستگی ای به حزب توده ایران نداشته باشد آیا به عنوان یک شخصیت سیاسی برجسته ویک مبارز کهنسال چپ که مورد اعتماد واحترام گروه کثیر وگسترده ای در ایران است حق حیات سیاسی ندارد؟ آیا با چنین شخصیت هایی باید اینگونه رفتار کرد ؟ آیا با چنین سیاست های فرقه گرایانه ودید تنگ نظرانه می توان جبهه واحد ضد ولایت فقیه وجبهه چپ را سامان داد.؟ آیا این همان سیاست "هرکه با ما نیست بر ماست " نیست وآیا رابطه ای بین نزدیکی کنگره حزب واین گونه سخن گفتن وجود دارد ؟ آیا قصد وغرضی برای تاثیر گذاری معینی بر مصوبات کنگره وجود دارد ؟

چرا ایشان چنین چهره زشتی از توده ای ها به نمایش می گذارند؟

بیایید همه با هم آرزو کنیم که رفقایی چون آقای سپیداری هیچگاه نتوانند در تصمیم گیری های حزب نقشی ایفاء نمایند چرا که آن روز روز فاجعه باری برای حزب ومردم ایران خواهد بود !

در اینجا لازم است که تاکید کنم اینگونه سخن گفتن آقای سپیداری را نه نشانه خیانت ایشان بلکه نتیجه کم حوصله گی وعدم درک درست ایشان از مقوله هایی می دانم که ایشان به شکل کتابی آموخته اند ودر عرصه زندگی حزبی با آن آشنا نشده اند . آری

        "مهلتی بایست که تا خون شیر شد "

آقای سپیداری! اگر سووالات بیشماری برای جوانان تازه از راه رسیده و رهروا نی که هنوز مزه میدان وشکست را تجربه نکرده اند در خواندن مطالب کسانی چون شما مطرح نمی شد ؛ با شما با شکیبایی بیشتری سخن می گفتم. اما اینک ناچارم با بانگی رسا به آنان یادآور شوم که این شیوه سخن گفتن توده ای ها نیست .برای شنیدن شیوه سخن توده ای ها به سلسه گفتارها وبحث های حزب توده ایران با دیگر گروه ها در پیش ازسرکوب ها مراجعه کنید.

مطمئنا نقیصه ای که به این شکل بروزکرده است - یعنی هم ابراز نظرات این جانب به شکلی علنی وهم نامه پراکنی آقای سپیداری -  درروزی که حزب توده ایران بتواند بر مبنای سانترالیسم دموکراتیک بار دیگر هواداران خود را گرد هم آورد بر طرف خواهد شد چرا که همگان فرصت می یابند تا در ارگان معین حزبی خود نظرات خود را بیان نمایند واز آن دفاع کنند ونظر نهایی حزب که برخاسته ازخرد جمعی است برای همه لازم الاجرا خواهد بود . تا آن زمان باید شکیبا بود وامیدوار وبه وجود نظرات متفاوت در میان توده ای ها اذعان کرد وبرای آن احترام قائل بود . این نه نقطه ضعف حزب بلکه نقطه قوت آن است . البته تلاش خردمندانه برای همسو کرده این اختلاف نظرها ی جزئی نه تنها غلط نیست ؛بلکه ضروری است .اما این به معنای ذوب شدن در نظر رفقای بالاتر نیست . هرگونه کوشش برای برخورد با تنوع نظرات به شیوه سرکوب مورد نظر آقای سپیداری جز بیشتر کردن خونریزی نتیجه دیگری را عاید حزب وجنبش نمی کند . بی گمان همه ما  تنها به کمک یکدیگر است که می توانیم بر این مشکل غلبه پیدا کنیم. وقت آن است که رفقایی چون آقای سپیداری نیز این آموزه های توده ای را فرا بگیرند

 با احترامی رفیقانه

 

 

 

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter