نویدنو:20/05/1390  

 

 نویدنو  20/05/1390

 

 

 

سوسیالیسم قرن بیست و یکمی- بخش سوم

بحثی هنوز در میانهٔ راه

نوشتهٔ: احمد سپیداری

9

-      تاکتیک های پیشنهادی سام وب

نکاتی چند پیرامون تاکتیک سیاسی از دید لنینی

در مطالعهٔ نقطه نظرات برخی از چپ ها متوجه این مسئله شده ام که معمولا از مفهوم تاکتیک و دامنهٔ گستردهٔ آن در یک استراتژی درک دقیق و یکسانی وجود ندارد. شاید بهترین مثال قابلیت گستردگی تاکتیک های مختلف در مبارزهٔ سیاسی و اجتماعی را بتوان در صحنه جنگ بویژه یک جنگ رهایی بخش دید. یک ارتش انقلابی در تلاش برای بیرون راندن و شکست دشمن و آزادی سرزمینش، تنها به تعرض های عظیم جبهه ای نمی پردازد. گاه تعرض می کند، گاه تعلل می ورزد و گاه به کلی عقب می نشیند. ممکن است تظاهر به حمله در جبهه ای کند و حملهٔ واقعی را در جبههٔ دیگری سازمان دهد. ممکن است به عملیات ایذایی بسنده کند.  به مذاکره می پردازد. آتش بس می دهد. گاه حتی به لباس دشمن در می آید و در جبههٔ او نفوذ می کند. گاه از روبرویی با دشمن پرهیز می کند و گاه در پشت جبههٔ دشمن فرود می آید. ممکن است با بخشی از جبههٔ ائتلافی دشمنش سازش موقت کند و در صفوف دشمنان شکاف بیندازد و ده ها تاکتیک مشابه دیگر که همه می دانیم.

به تاکتیک های ارتش سرخ براستی قهرمان اتحاد شوروی در شکست نیروهای جنایتکار فاشیست نگاهی بیندازیم. رهبری ارتش سرخ با آلمان فاشیستی پیمان صلح بست و پس از حمله برق آسا و عهدشکنانه فاشیست ها با سه میلیون نیرو و پیشرفته ترین تجهیزات به خاک اتحاد شوروی، شاهدیکی از داهیانه ترین و در عین حال حیرت انگیزترین تاکتیک های استالین در جنگ کبیر میهنی بوده ایم: سازماندهی عقب نشینی تاریخی مردم و آتش زدن مزارع، خانه ها و کلیهٔ تاسیساتی  که می توانست به دست آلمان ها بیفتد.

لنین حرکت برای بازگشت به کشورش را در میان تظاهرات خشمگینانهٔ کمونیست هایی آغاز می کند که در شعارهایشان او را به خیانت در همکاری با آلمان ها!؟ متهم می کردند. کسی این واقعیت تاریخی را نفی نمی کند که لنین با توافق قطعی آلمانی های در حال جنگ و قطار ویژه ای که آن ها در اختیارش گذاشته بودند، به شکل مخفیانه به روسیه بازگشت. لنین این کار را بعنوان یک تاکتیک انتخاب کرده بود و می دانست برای سازماندهی یک انقلاب کارگری – انقلاب کبیر اکتبر - به کشورش باز می گردد. همه می دانیم او پس از انقلاب نیز به شکست در مقابل آلمان ها - باز بعنوان یک تاکتیک - تن داد و حتی با تروتسکی به خاطر تعلل در انجام آن تسلیم بدون قید و شرط دردناک برخورد کرد.

آیا کسانی که در هر یک از آن مراحل دست روی اقدامات تاکتیکی لنین و یا استالین گذاشتتند و آن ها را اپورتونیست خواندند، بر حق بودند؟ البته که نه. کمونیست ها همیشه از تاکتیک هایی سود جسته اند که گاه چپ روانه و یا راست تر از مسیر استراتژیک آن ها بوده است. آنچه یک حزب را به اپورتونیسم راست سوق می دهد، نه استفاده از تاکتیک های راست، بلکه پافشاری و استراتژیک کردن آن تاکتیک ها بویژه زمانی است که اهداف اولیه از دستور کار خارج شده اند.

تاکتیک ها در نگاه لنینی بر اساس تنظیم مناسب فاصله از اپورتونیسم راست و اپورتونیسم چپ تدوین می شود. اپورتونیسم در روش لنینی، اصطلاحی ست که بیش از هر چیز بعنوان خط نگه دار چپ و راست میدان پیکار کمونیست ها مورد استفاده قرار گرفته است. معیار بنیادی تشخیص اپورتونیسم ، وفاداری اصولی به منافع طبقاتی پرولتاریا وزحمتکشان است . اپورتونیسم راست این منافع را در پای بورژوازی قربانی می کند واپورتونیسم چپ در چاه ویل ماجرا جویی  وآنارشیسم . انتخاب یک تاکتیک راست یا چپ روانه توسط یک جریان سیاسی آن را «راست» یا «چپ رو» نمی کند، ولی بلافاصله با «خطر» اپورتونیسم راست و یا چپ روبرو می کند که باید به آن بسیار حساس باشد. به عبارت دیگر، یکی همیشه اپورتونیست راست و دیگری چپ خالص انقلابی و سرخ و آتشین نیست. در نگاه لنینی خطر اپورتونیسم چپ همطراز و همسنگ با اپورتونیسم راست است. یعنی اگر همیشه به «راست» مان بسیار بدبین و حساس ایم، اما لزومی برای پاییدن «چپ» مان قائل نیستیم و دیدن رفتارهای چپ روانه، به جای احساس نگرانی، بر سر شور و شوقمان می آورد، باید بدانیم که برخوردمان لنینی نیست.

چپ روها که همیشه و هر روز آمادهٔ روز شورش بزرگ و خیزش «آخرین» مردم اند، در حالی وارد چنین روزی می شوند که تدارکات لازم برای بهره برداری از آن را ندارند. برای راست ها انقلاب همیشه خارج از انتظار و تصوراتشان روی می دهد. یک نیروی انقلابی مارکسیت لنینیست از دوران غیر انقلابی برای تدارک و آمادگی برای کار انقلاب و از دوران انقلابی برای دگرگونی های عمیق سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی سود می برد – و البته انقلاب همیشه و در همه جا با شورش خیابانی مردم شروع نمی شود و تجربه های متعدد نشان از آن دارد که انقلاب می تواند از بالا و از درون دولت سرمایه داری آغاز و بعد از آن به کوچه و خیابان کشیده شود (قیام افسران انقلابی و یا پیروزی نمایندگان نیروهای مترقی در انتخابات مثال هایی از چنین نمونه هایی ست).

تشریح تاکتیک ها و نقد آن ها

با چنین مفاهیمی ست که وارد بررسی تاکتیک های پیشنهادی سام وب و حزب کمونیست آمریکا و نقد ها پیرامون آن می شوم (اغلب این تاکتیک ها دیگر پیشنهادهای سام وب نیست و مدتی ست در حزب کمونیست آمریکا شاهد اجرای آنیم).

تاکتیک سیاسی ای که از مدت ها پیش آغاز و به تدریج گسترش یافته و در جریان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۰۸ و پشتیبانی از باراک اوباما بعنوان کاندید گرایش های پایین دستی و میانهٔ حزب دمکرات تظاهر چشم گیر تری یافته، تشکیل یک ائتلاف وسیع از نیروهای سیاسی در لایه های پایین و میانهٔ جامعه و تشکیل جنبشی برای رویارویی با یورش سازمان یافته به آزادی ها و حقوق اجتماعی مردم طی سال های حاکمیت دست راستی ترین محافل هیئت حاکمهٔ آمریکا بوده است.

نیروهای اجتماعی اصلی در این ائتلاف، همانطور که شاهد هستیم، طبقه ی کارگر، رنگین پوستان، زنان، جوانان و سالمندان اند. و چالش فراگیر روبروی ما انتقال این مجموعه از نیروهای اجتماعی با درجات متفاوتی از اتحاد، ظرفیت سازماندهی، تحرک، روابط درونی ائتلاف، و عمق و استحکام چشم انداز سیاسی، به جنبش اجتماعی است. (در این کار به تجزیه و تحلیل نیروهایی نیاز است که منافع آن ها مشروط به جایگاهشان در ساختار اجتماعی ست). [i]

ائتلافی که او هدف تاکتیک هایش قرار داده چند لایه ای و چند جنبشی ست (جنبش های تک موضوعی مانند مهاجران، حفظ محیط زیست، صلح، زنان، ضد نژاد پرستی، و همچنین دفاع از حقوق دگرباشان جنسی مورد اشاره قرار گرفته است). به همین دلیل او تاکید می کند که: 

یک حزب سوسیالیستی در قرن بیست و یکم – نباید لیبرالها، حامیان سیاست های هویت طلبانه، جنبش های تک موضوعی، رهبران مترقی و میانه رو سازمان های اجتماعی بزرگ، سوسیال دمکرات ها، جوامع غیرانتفاعی، ان جی او ها، متحدان نامطمئن، و "مردم" (طبق نظر برخی، دسته ای بی طبقه که طبقه را پنهان می کند)، سرکوب شدگان نژادی، و جنیستی را به دشمن مبدل کند.

هرکسی که مبارزه در راه برابری نژادی و جنسیتی را کم ارزش بداند ... در بهترین حالت راه رسیدن به پیروزی را با تنگناهایی همراه می کند؛ و در بدترین حالت برای استیلای سیاسی و ایدئولوژیکی عقب مانده ترین بخش طبقهٔ حاکم و حوزه های انتخاباتی آن راه باز می کند. در واقع، برای سه دهه گرایشات نژادپرستانه، زن ستیزانه و تنفر از دگرباشی جنسی در خدمت تقدیم قدرت به راست های افراطی بوده است. [ii]

باید متوجه بود که درکشورهای پیشرفتهٔ صنعتی و بویژه آمریکا تشکل ها و جنبش های بزرگ تک موضوعی وجود دارند و بخش بزرگی از مردم در این نوع سازمان ها متشکل هستند. سام وب بویژه بر جنبش های مهاجران در آمریکا در نوشته اش تاکید ویژه دارد:

مهاجرین فرهنگ، نیروی کار، و سنت مبارزاتی خود را به کشور ما می آورند. کسی نیست که در مبارزات اخیر وارد شده باشد و به نقش کارگران مهاجر در مبارزه برای دمکراسی، حقوق کارگران، آموزش مناسب، توانمندی اجتماعات، میراث فرهنگی، و قوانین مهاجرت انسانی و عادلانه بی اعتنا بماند و به اهمیت آن اذعان نکند. مهاجران دارای روحیه ای مبارز و ضد سرمایه داری اند.

جای تعجب ندارد که جناح راست آن ها را هیولا جلوه دهد. سرکوب مهاجران و انکار حقوق آن ها همراه با نژادپرستی و سایر ایدئولوژی های ارتجاعی با هدف نفاق انداختن در میان جنبش رو به گسترش مردم سازمان داده می شود. یک حزب سوسیالیست قرن بیست و یکمی این مبارزات را ارتقاء خواهدداد و با این تجاوز در سراسر جوامع مهاجرین به مبارزه خواهد پرداخت. [iii]

جنبش مورد نظر سام وب برخلاف آنچه مخالفانش عنوان داشته اند، نه در عالم «توهم» بلکه پدیده ای موجود در حیات سیاسی اخیر آمریکا بوده است. او باز هم برای نشان دادن جنبش مورد نظرش آدرس مشخصی می دهد:

ما مهیج ترین نمایش انتقال این نیروهای اجتماعی به جنبش اجتماعی در انتخابات 2008 را شاهد بودیم.

پیروزی در انتخابات 2008 در دیگری را برای "انفجار آزادی" گشود. اما اکنون جناح راست افراطی – گروه سیاسی ای که اکثریت را در حزب جمهوریخواه دارد و برای ارتجاعی ترین بخش های طبقه ی سرمایه دار فراملیتی تلاش می کند، مانع مبدل کردن این امکان به واقعیت شده است. [iv]

سام وب شکست جناح راست افراطی را برای «ایجاد امکان محیطی مناسب تر برای تشکل کارگران، و ادامه ارتقاء نیروی کار به یک جنبش اجتماعی، بعنوان پیشرو و سخنگوی جنبش گسترده تر مردمی» ضروری می داند. برای این کار، او ضمن توصیه به «مشارکت» مجموعه نیروهای ائتلاف در مبارزهٔ انتخاباتی و کسب سمت های مختلف در سلسله مراتب دولتی و بخش های عمومی، به اهمیت تلفیق مبارزات در بالا و پایین اشاره می کند :

مبارزه در داخل دولت کم اهمیت تر از مبارزه علیه دولت نیست. این دو بطور دیالکتیکی به هم ارتباط دارند، اما در لحظات مختلف، یک طرف دیالکتیک ممکن است بر طرف دیگر اولویت بیابد.

او بحث بسیار جالبی در مورد مسئلهٔ تاریخی مورد بحث در فضای سیاسی آمریکا یعنی تشکیل حزب مستقل سوم نیز دارد و نشان داده چه تحلیل ریز و دقیقی از حزب دمکرات و نیروهای متشکل در آن دارد و دچار توهمی که برخی می گویند نیست و به نظرمی رسد شکل گیری یک حزب مستقل مترقی سیاسی بزرگ با پایگاه وسیع یکی از اهداف مهم تاکتیک های پیشنهادی اش باشد.

دو گرایش متناقض قابل مشاهده است. از یک سوی، میلیون ها نفر برای رای دادن به عنوان فردی مستقل (بدون هواداری از احزاب موجود) ثبت نام می کنند؛ تعداد بیشتری از فرایند سیاسی روی بر می گردانند؛ و همچنین احزاب و تشکل های مستقل غیرمنتظرهٔ جدیدی در سطحی محلی ظاهر می شوند.

از سوی دیگر، نیروها و سازمان های اجتماعی بزرگ طرفدار استقلال سیاسی و همچنین پایگاه ضروری برای یک حزب مستقل سیاسی به کار با حزب دمکرات ادامه می دهند. [v]

اما در این پیچ وتاب:

 آن ها در استقلال از ساختارهای سازمانی آن حزب عمل می کنند. و به نظر می رسد که این عمل ادامه دارد. در واقع، آن ها با افزایش نارضایتی ها تلاش می کنند صدا و قدرت خود را بلندتر و بیشتر کنند.

به عبارتی دیگر، نیروهای اصلی و ضروری برای یک حزب مستقل سیاسی پیش از خروج، احتمالا تمام تلاش خود را برای اصلاح حزب دمکرات، و از جمله غالب شدن در آن به کار خواهند بست. تاکتیک های ما باید این را مد نظر داشته باشد. [vi]

نکتهٔ نهایی اینکه:

 به نظر ما نیز نیروهای مستقل بدون شک شانسی برای غالب شدن در حزب دمکرات ندارند. اما با این وجود اشتباه است در این نقطه برای آن ها حکم صادر کنیم.[vii]

سام وب به درستی تشخیص می دهد که برای تبدیل چنین ائتلاف گسترده، پیچیده و چند لایه  به یک جنبش پیگیر هدفمند به «تعمیق آگاهی های سوسیالیستی، افزایش ظرفیت سیاسی و سازمانی طبقه ی کارگر و متحدانش، و تحرکات پایدار در سطحی بی سابقه» نیاز است و

چنین امری در عین حال به یک رهبری سازمان یافته، انعطاف پذیر، آگاه از نظر راهبردی، متحد، و آزمون پس داده (از احزاب و جنبش ها) تکیه خواهد داشت که برای گسترش متحدان می ستیزد، از کوچک ترین تفاوت بین دشمنانش بهره می گیرد، و مهمتر از همه، برای اتحاد گسترده و پایدار و اقدامات توده ای، مبارزه می کند. [viii]

ما دوباره در سال اخیر و در جریان مبارزات قهرمانانهٔ مردم آمریکا در ویسکانسین در برابر مصوبهٔ ضد مردمی نمایندگان جمهوری خواه که حق چانه زنی اتحادیه های کارکنان بخش عمومی را محدود می کرد و بدین طریق جلوی تقاضای افزایش حقوق آن ها را می گرفت، شاهد عمل کردن دوبارهٔ این ائتلاف بودیم. مجموعه ائتلافی بزرگی از همان تشکل ها و نیروها با تظاهرات صدها هزار نفری، اعتصاب، اشغال ساختمان های دولتیِ، برگزاری جلسات و سخنرانی ها به اعتراض می پردازند و این در حالی ست که  یازده نمایندهٔ حزب دمکرات که جمهوری خواهان و سرمایه داران بزرگ نتوانستند آن ها را بشکنند و رای حتی یکی از آن ها را بخرند، شرکت در جلسات پارلمان را تحریم کرده و برای اینکه مطابق قانون آن ایالت توسط مراجع قانونی به اجبار به پارلمان آورده نشوند، ایالت را ترک می کنند. 

در چنین فضایی است که سام وب توصیه و بر این آموزش لنینی بسیار ارزنده تاکید دوباره می کند که:

یک حزب سوسیالیستی قرن بیست و یکم مواردی را برای نقطهٔ شروع بر می گزیند که توده های مردم (بطور نسبی) آمادهٔ مبارزه برای آن هستند.

در گستره ی هر ائتلاف برای تغییر اجتماعی، تقابل نقطه نظرات اجتناب ناپذیر است. وظیفهٔ چپ بیان خالصانه نظراتش به روشی ست که گسترهٔ وحدت را بعنوان نیاز اولیه ی پیشرفت اجتماعی هرچه بیشتر گسترش دهد و نه اینکه متلاشی کند. [ix]

البته مجموعه این تاکتیک های خلاقانه و عملکرد حزب کمونیست آمریکا بر اساس آن می تواند راست روانه باشد یا نباشد و یا تاکتیک های مناسب تری وجود داشته باشد و تدوین شود که برای حزب کارایی باز هم بیشتری را در رسیدن به هدف سوسیالیستی اش کسب کند. بسیار سخت است که از بیرون بنشینم و نسبت به آن قضاوت کنیم. اما نقدهای دو حزب کمونیست یونان و مکزیک انگار درک درستی از این پدیده های معاصر ندارند.

نقد آن ها متوجه این که تاکتیک برخورد با یک فضای چند جنبشی چه باید باشد، و چرا و چگونه تاکتیک های پیشنهادی گرایش به راست را نشان می دهند نیست، بلکه مخالفت با همکاری با همهٔ اجزای این ائتلاف و جنبش واقعا موجودی است که تاکتیک های حزب کمونیست آمریکا تلاش داشته حزب کمونیست آمریکا را به میان آن ها ببرد و در مقابل یورش نیروهای ارتجاع متشکل و متحد کند.

تکامل مبارزه خلق بدون يک جبهه‌گيری پيگير و قاطع عليه تئوری‌های غيرعلمی اپورتونيستی و بورژوايی ممکن نيست. اين امر به ويژه در شرايط امروزی که نقش سازمان‌های غيردولتی (ان جی او ها) مختلف، که از طريق مالی و راه‌های ديگر به سازمان‌های امپرياليستی وابسته اند، روشن گرديده است، اهميت ويژه‌ای پيدا می‌کند. سوسيال دمکراسی بر سر قدرت، در عمل نشان داد که يکی از ستون‌های اساسی نظم سياسی بورژوايی است. تحت اين شرايط بايد کمونيست‌ها نه تنها کار و مبارزه ايدئولوژيک خود را تعطيل نکنند، بلکه بايد مبارزه خود را عليه اين نيروها تشديد نمايند.

برابر شناختن طبقه کارگر و جنبش آن با بوروکراسی سنديکايی AFL-CIO جزيی از خط سياسی هم‌پيمانی با بخش‌هايی از سرمايه است. (یونان)[x]

آیا رفقای یونانی، در جامعهٔ آمریکا، طبقهٔ کارگر متشکلی بیرون از ساختارهای فوق الذکر یا تشکل های مردمی دیگری سراغ دارند که حزب کمونیست آمریکا به آن ها بی توجه مانده یا آن ها را از صفوف خود رانده باشد تا به دست بوس سرمایه داران برود!؟ - اگر هست آدرس مشخص بدهند، یا حزب کمونیست  را به جای طبقهٔ کارگر نشانده اند.

آیا همین نگاه از تاریخ بازمانده - و تکراری تر از همهٔ تکرارهای محکوم شده - نیست که باعث می شود، با شور و اشتیاقی چپ روانه و برای در هم شکستن دشمنان – که این بار رفقای ما هستند -  مواضع آن ها را به سمت راست تری از بیاناتشان هول بدهیم و بکوبیم و هیچ متوجه نباشیم که داریم دست به تحریفی غیر منصافنه می زنید. برای اثبات این مسئله من ناچارم در اینجا شاهد مثال دیگری هم از مواضع سام وب و نحوهٔ قضاوت این رفقای منتقد بیاورم. سام وب می گوید:

ما نمی توانیم صبرکنیم تا سوسیالیسم برای تغییرات آب و هوایی و تخریب محیط زیست کاری کند. این کارها همین الان باید صورت بگیرند. ما به سوی نقطه ی خطری می رویم که اگر به آنجا برسیم، گشتاوری به فرایند ها بر روی کرهٔ زمین می دهیم که اقدامات انسان یا اصلا بر آن اثر کنترلی ندارد و یا کنترل اندکی خواهد داشت.

مانع اصلی در این میان، امپریالیسم آمریکاست، که راه را برای داشتن سیاره ای صلح آمیز، قابل زندگی، و پایدار می بندد. هردو جناح طبقه ی حاکم، اگرچه با روش های مختلف، مصمم اند برتری آمریکا در سیستم جهانی را حفظ کنند- یکی با زور و دیگری با ترکیبی از دیپلماسی، چندجانبه گرایی، نرم قدرت و نرم نیرو ، که به شکلی آرام تر به پیش برده شده است.

اگرچه تفاوت بین این و آن روش مهم است و نباید از نظر دورداشت، اما اشتیاق شدید به داشتن جایگاه اول در سطح جهانی ، بدون ارتباط به این که پیشبرنده ی سیاست خارجی آمریکا چه کسی و کدام یک از دو حزب اصلی ست، وجود دارد.

به همین دلیل، تنها یک جنبش توده ای و مردمی در داخل و خارج است که امپریالیسم آمریکا را وادار به عقب نشینی راهبردی در هرگوشه ی جهان، از آسیای مرکزی و خاورمیانه گرفته تا پایان دادن به اشغال افغانستان، خروج کامل نظامی از عراق، پایان بخشیدن به درگیری های طولانی مدت بین فلسطین و دولت اسرائیل، لغو تحریم ها علیه ایران وسایر کشورها، خاتمه بخشیدن به محاصره کوبا، کاهش و محو سلاح های هسته ای، برچیدن پایگاه های نظامی در سراسر دنیا و منحل کردن ناتو، و غیره خواهد کرد.

جلب مردم آمریکا به چنین جنبشی با تجدید نظر در نقش آمریکا در جامعه ی جهانی قابل دست یابی ست.

مسئله برای دولت آمریکا این نیست که به سادگی در پوسته ی ملی اش بخزد، بلکه حضور در مسائل جهانی برپایه ی همکاری، صلح، برابری، و منافع دوجانبه است.

این بدان معنی ست که مبارزه برای وحدت بین المللی و صلح، و علیه امپریالیسم کشور خودی، و ایجاد دیدی بدیل از جایگاه آمریکا در جامعه ی جهانی بر دوش آن است.[xi]

(باید توضیح دهم که در زمینه برگشت ناپذیر شدن فرایند گرمایش زمین صدها مقالهٔ ارزنده توسط دانشمندان مترقی در سطح جهان نوشته شده که باز هم تعدادی از آن ها به فارسی ترجمه شده اند. جهان واقعا و به فوریت در خطر نابودی ست. تردید و مورد شک قرار دادن این دریافت های علمی معاصر و نسبت دادن آن ها به سوسیال دمکرات ها، ما را در کنار ارتجاعی ترین نیروهای دست راستی موجود در جهان قرار می دهد.)

حال ببینیم رفقای یونانی با چنین موضعگیری روشن و به صراحت ضد امپریالیستی – آن هم امپریالیسم خودی آمریکا – چه کرده اند: 

پلاتفرم وب به توهم و خيال دامن می‌زند و در جهت تسليم خلق در مقابل دولت ايالات متحده، که يک قدرت جهانی امپرياليستی تعيين کننده است، عمل می‌کند: «مسأله برای دولت آمريکا اين نيست که بخواهد تنها در پوسته ملی خود بخزد، بلکه خود را در سياست جهانی بر پايه همکاری، صلح، برابری و استفاده متقابل ... عرضه دارد.» (یونان)[xii]

انسان واقعا حیرت می کند. هنوز بحث در این زمینه بسیار است. سام وب بحث های بسیار آموزنده ای درباره شیوهٔ برخورد صحیح برای پیش بردن چنین تاکتیک هایی ارائه کرده و به نظر من برخی دیدگاه های او در باره تلفیق مبارزات دمکراتیک و سوسیالیستی، ارتقاء خلاقانه ای به سوسیالیسم علمی در دوران ما می دهد که در نوشته های منتقدین از متن و مضمون اصلی خارج و مصرف کوبیدن او شده است. (من برای بازآفرینی ارزش هایش با اتکا به تحلیل شرایط در یونان، پیشنهادی هم در بخش پایانی مقاله به رفقای یونانی خواهم داد.) برای دست گذاشتن بر چنین رهنمودهای درخشانی، به گزاره های زیر بسنده می کنم:

پایهٔ سیاست های راهبردی ما بر ارزیابی از توازن نیروهای سیاسی و اجتماعی در هر مرحله از مبارزه در طول راه سوسیالیسم قرار دارد. بر این اساس، یک راهبرد و تاکتیک خاص سیاسی بوجود می آید که صف طبقه و نیروهای اجتماعی در حال مبارزه، وظایف طبقاتی و دمکراتیک اصلی در هر لحظه و سازمان دادن ائتلاف های سیاسی مورد نیاز برای هدایت تعادل موجود به سمت و سویی ترقیخواهانه را روشن می سازد.

در حقیقت، تصور چگونگی متحد کردن نیروهای ضرور در هر صحنه ی مبارزه، از جمله مرحله ی سوسیالیستی، بدون درگیر شدن جنبش طبقه ی کارگر و مردم در مبارزات اصلاحی و دمکراتیک (در درجه ی اول و بیشتر از هر چیز حق اشتغال با دستمزدی قابل قبول و سایر حقوق اقتصادی) دشوار است.

من بر این باور پافشاری کرده و می کنم که در هر شرایطی در نهایت همه چیز به طبقه و مبارزه ی طبقاتی وابسته است.

یک حزب سوسیالیستی قرن بیست و یکمی هر امتیاز ممکن از طرف مقابل را مال خود می کند، اما زمانی که تعادل نیروها رسیدن به توافق را دیکته می کند، برروی آن چشم نمی بندد؛ شاید توافق تنها یک سانتیمتر ما را به پیش ببرد، اما معمولا بخش بزرگی از مردم در آن یک سانتیمتر زندگی می کنند.

جنبش های سیاسی اکثریت گرا قابله ی دگرگونی های اصلاحی، رادیکال و اکو- سوسیالیستی اند. اقلیت های مبارز دربرگیرنده ی نیروهای مترقی و چپ تفاوت بزرگی ایجاد می کنند، ولی آن ها نمی توانند و نباید تلاش کنند جانشینی برای طیف گستره ای از توده ی مردم باشند. خواست آنان ممکن است درست باشد و برانگیزاننده، اما تغییر تنها زمانی صورت می گیرد که سخنان برحق با نیروی مادی همراه شود.[xiii]

مسئله تاکتیک ها چه در سند ارائه شده توسط سام وب و چه نقدهای صورت گرفته توسط رفقای یونانی و مکزیکی بیشترین بخش را به خود اختصاص داده است، اما تصور می کنم که طولانی تر کردن این بخش من را از رفتن هر چه سریع تر به سراغ مبحث مهم ایدئولوژی و ساختار سازمانی و سخنان ارزنده ای که رفقای منتقد زده اند باز دارد.

و آخر این که نگرانی این رفقا از این که آمریکا بدون «کمونیست انقلابی» بماند و همه کمونیست ها به دنبال سام وب راه سرمایه داران را در پیش بگیرند، جدا بی مورد است. چپ های بسیاری در آمریکا مبارزه با «هر دو بال» سرمایه داری را متکی بر تزهای پیشنهادی رفقای یونانی و مکزیکی پیگیری کرده و می کنند. باید با تحلیل مشخص از اوضاع مشخص دید آن ها چه سنگی را روی کدام سنگ دیگر قرار داده اند و سنگری در میدان های کارزار طبقاتی ساخته اند؟

10

-      درباره ایدئولوژی دورانساز مارکسیسم لنینیسم

پیشنهاد حذف لنینیسم و  تجدید نظر در ایدئولوژی حزب کمونیست آمریکا در تزهای سام وب واقعا تعجب انگیز است. ممکن است شخصی بنا بر مطالعات و تجربهٔ خود به ضرورت تجدید نظر در نحوهٔ تفکر، مذهب یا ایدئولوژی اش برسد و یا اصلاحاتی را در آن بپذیرد و آن را اعلام کند و یا نکند، اما جای تعجب دارد که بخواهد درست در همان زمان، با یک نقد چند خطی پر از ایرادهای ابتدایی، همهٔ دیگر همراهان و رفقای دیروزش را با خود همراه کند. متاسفانه سام وب از این هم فراتر می رود و با پیشنهاد حذف لنینیسم از ایدئولوژی حزب، حتی روشن نمی کند تکلیف لنینیست ها در حزب چه می شود. آیا چون آن ها هم در نامشان یک «مارکس» مشابه دارند، دارای همین طرز تفکر مشابه سام وب هستند و مسئله حل است؟ این که مضحک به نظر می رسد و می توانست درست برعکس هم مورد استناد قرار گیرد. یا بدین معنی است که برای لنینیست ها تعیین تکلیف می کند که باید به اجبار دست از عقایدشان بردارند تا بتوانند در حزبی که این پیشنهاد را تصویب می کند بمانند!؟ او باید صادقانه اعلام می کرد که از امروز یا دیروز به جای مارکسیست لنینیست، مارکسیست شده است. (مارکسیست های مبارز بسیار ارزنده ای در تاریخ جنبش کمونیستی وجود داشته و دارند و من شخصا با این نظر که همهٔ آن ها را به شیوهٔ رفقای یونانی یا مکزیکی کارگزاران امپریالیسم برای انحراف در مبارزات طبقهٔ کارگر بنامیم مخالفم. این دیدگاه بسیار مخرب، تفرقه افکنانه و محکوم است.) یا مثلا در قدمی فراتر پیشنهاد می داد که بندی به اساسنامه حزب اضافه شود و حضور مارکسیست ها نیز در حزب رسمیت یابد.

البته سام وب دلایل «سادهٔ» دیگری هم می آورد:

«واژه "مارکسیسم- لنینیسم"، باید به نفع واژه ی ساده ی "مارکسیسم" کنار گذاشته شود. چرا که، این واژه انعکاسی منفی در بین عموم آمریکایی ها، حتی بین چپ ها و نیروهای مترقی دارد و بسته به این که مخاطب شما کیست، به نظر یا خارجی یا دگماتیک یا غیردمکراتیک می آید و یا همه ی آن ها با هم.»[xiv]

آیا اینکه نام حزب را به مصلحت چه بنامیم و یا چه ننامیم ربطی به این دارد که ما ایدئولوژی خود را تغییر دهیم؟ مگر ما ایدئولوژی خود را مطابق مدل روز و خواست مخاطبان فرضی تنظیم می کنیم؟

این امری مشهود است که در جوامعی مثل آمریکا تروتسکیسم قوی است و بسیاری از فعالان سیاسی و اجتماعی دارای دیدگاه های چپ میانه و حتی چپ رادیکال در ان جی او ها، سازمان ها، و اتحادیه ها در برابر لنینیسم موضع گیری منفی دارند، اما مجموعه متشکل همین سازمان ها در فوروم اجتماعی جهانی پذیرای شرکت احزاب کمونیست در اجلاس هایشان نیز شده اند.

باید به این نکته نیز توجه داشت که در هیچ یک از این بیست و اندی گزاره پیشنهادی در سند سام وب اشاره ای صریح به جنبش کمونیستی جهانی و نقش آن در مبارزات جهانی نشده است(تنها در یک مورد اشارهٔ ضمنی وجوددارد).

سام وب ضمن بکارگیری گزاره هایی فکر شده مانند:

«مارکسیسم، اگر می خواهد تئوری ای قدرتمند انتقال سوسیالیستی باشد، باید از منظر تاریخی، بوم شناسی، دیالکتیکی درک شود و بطور همه جانبه و مستقل بکار بسته شود- بدون میانبر، ساده سازی یا محدودیت های رسمی. مارکسیسم نمی تواند شالوده ی امتیاز یک حزب یا مکتب و یا سنت باشد.

مارکسیسم هم از نظر تئوری و هم از نظر عملی انقلابی است، اما "تدریجی" و "رفرم" را لغاتی کثیف نمی داند و باور به آن ندارد که هر لحظه ی سیاسی در واقعیت مشخص عملا یا بالقوه رادیکال و انقلابی است. وضعیت گاه پدیده ای تکرار پذیر و سمج است که نیاز به تشریح دارد. تغییرات اجتماعی بر خواست سیاسی متکی نیست (هر دژی را می توان مورد هجوم قرارداد) و از زمانبندی هیچ جدولی تبعیت نمی کند.

درکی است بسیار هوشیارانه از اجتناب ناپذیری (سوسیالیسم)، بلاانقطاع (رادیکال شدن مدام طبقه ی کارگر و تشدید بحران ها) و برگشت ناپذیری ( فرایند انقلابی جهان).»

«این درست است که ما باید از تقلیل همهٔ مسائل به طبقه، جبرباوری اقتصاد، و ساده کردن توضیح فرایند تاریخی دوری گزینیم، اما کنار گذاشتن ماتریالیسم تاریخی و تحلیلگرایی و مقولات مبارزه ی طبقاتی ما را به واقعیت نزدیک تر نمی کند.

در واقع، همزمان با مطرح شدن طبقه ی کارگر به عنوان رهبر جنبش وسیع تری (که اکنون دارد صورت می گیرد)، و مسئلهٔ قدرت بسیار بیش از سابق مطرح می شود، دیدن جنبشی برای بازگشت به مفهوم طبقه و ماتریالیسم تاریخی تعجبی ندارد. لازم به ذکر نیست که گرایش جدیدی به مطالعهٔ نظریات و زندگی نامهٔ سیاسی لنین شکل می گیرد، چرا که نه در این قرن و نه در قرن گذشته هیچکس نمی تواند حجم کار خود را با او در در زمینهٔ مسائل مربوط به طبقه، دمکراسی، متحدان سیاسی، ملیت، قدرت، و انقلاب سوسیالیستی مقایسه کند.

باید اشاره کرد که هر تفکری برای رسیدن به آمریکای سوسیالیستی، بدون در نظر گرفتن طبقهٔ کارگری فعال، متحد، با آگاهی طبقاتی، و از نظر تعداد در اکثریت به عنوان پایه و اساس یک رهبری ائتلافی بزرگ، تنها یک رویای محض است. »[xv]

و حتی این گزاره (برخلاف طرز تفکری که هر چیز در ورای جنبش کمونیستی و لنینیسم را ضد انقلابی می داند):

«یک حزب سوسیالیسم در قرن بیست و یکمی از مارکسیسم بعنوان سنتی گسترده که حتی فراتر از جنبش کمونیستی مطرح است با آغوش باز استقبال می کند، اما همزمان، میراث رادیکال و دمکراتیک آمریکائی و دیدگاه سایر سنت های سیاسی و روشنفکرانه را در خود جذب می کند.»[xvi]

در بحث خود پیرامون لنینیسم با ذکر نکاتی چند، نتایجی را می گیرد که با سطح درک او از دیگر تحلیل های ارائه شده هم خوانی ندارد:

«مارکسیسم- لنینیسم طی دوران استالین که محققین شوروی، تحت رهنمودهای استالین، نوشته های اولیه ی مارکسیست ها را سیستماتیک و ساده کردند- لازم به ذکرنیست که آن را مطابق نیازهای کشور شوروی و حزب درآوردند- شکل رسمی به خود گرفت.»[xvii]

حتی اگر فرض بگیریم که گزارهٔ بالا صحیح باشد، باید پرسید کدام کمونیستی برای فراگیری لنین به نوشته های دیگران پیرامون کارهای او رجوع کرده است؟ مگر غیر از این است که همهٔ ما از طریق نوشته های خود لنین با او آشنا شده و از او فراگرفته ایم. آیا این سنت هنوز هم رایج نیست؟ این که برداشت هایی از کار لنین را به هر دلیل نادرست بخوانیم، آیا بدین معنی ست که لنین را به خاطر آن طرد کنیم؟ مگر خود سام وب هم بر نقش بی مانندش انگشت نمی گذارد و نمی گوید : «نه در این قرن و نه در قرن گذشته هیچکس نمی تواند حجم کار خود را با او در در زمینهٔ مسائل مربوط به طبقه، دمکراسی، متحدان سیاسی، ملیت، قدرت، و انقلاب سوسیالیستی مقایسه کند». [xviii]

نقد لنینیسم و آنچه سام وب «بازگشت به مارکسیسم» خوانده، اگر هم محلی از اعراب داشته باشد که ندارد، کار مطالعاتی عمیق و بررسی ادبیات یک صد ساله ای را می طلبد و باید ظاهرا برای آن کتاب نوشت و نه چند جملهٔ پراکندهٔ اشتباه بی سرانجام. 

لنین بدین خاطر لنین نشد که چنین کشفیات علمی تاریخ سازی در عرصه دانش سیاسی کرد، بلکه از جمله و  بویژه برای آن لنین شد و مارکسیسم را مارکسیسم لنینیسم کرد که بزرگ ترین انقلاب کارگری جهان را به کمک نظریات داهیانه اش راهبری کرد و به پیروزی رساند. لنین برای این لنین شد که توانست یک حزب کمونیست «بسیار بسیار کوچک» را به حزبی بزرگ، قدرتمند و انقلابی تبدیل کند، و به «رویای یک سوسیالیسم» جامه واقعیت بپوشاند. همان سوسیالیسمی که در آن، بزرگ ترین جایگاه و حقوق قابل تصور تاریخ نصیب کارگران و زحمتکشان می شود، که کارگر بودن به یک افتخار بدل می شود.

آیا رفیقمان سام وب این ها را نمی داند؟ نوشته های او به نظر من نشان می دهد که برخلاف دانش سیاسی اش در زمینه ایدئولوژی و فلسفهٔ مارکسیستی کم دانش است و متاسفانه با دانش بسیار ناکافی به اظهار نظر می پردازد و این «بی مسئولیتی» ای را نشان می دهد که از رهبریت یک حزب کمونیست به هیچوجه انتظار آن نمی رود.

رفقای یونانی و مکزیکی البته باز هم در نقد دیدگاه های سام وب به شکل دیگری برخورد کرده اند که ناصحیح است. برای مثال رفقای یونانی تحت عنوان «مارکسيسم ... بدون مارکس» می نویسند:

«وب خصلت طبقاتی دمکراسی بورژوايی را زير سؤال می‌برد. او می‌نويسد: «آنچه که من اکنون به چالش می‌طلبم، اين تصور است که همه چيز بايد تابع طبقه و مبارزه طبقاتی باشد، بی‌تفاوت از آنچه که چه شرايطی حکم‌فرما هستند.»[xix]

در صورتیکه ما در نوشته سام وب از جمله می خوانیم:

«باید اشاره کرد که هر تفکری برای رسیدن به آمریکای سوسیالیستی، بدون در نظر گرفتن طبقهٔ کارگری فعال، متحد، با آگاهی طبقاتی، و از نظر تعداد در اکثریت به عنوان پایه و اساس یک رهبری ائتلافی بزرگ، تنها یک رویای محض است.» [xx]

واقعیت آن است که گزارهٔ انتخاب شده توسط رفقای یونانی از متن واقعی اش جدا شده و برای اثبات یک مدعا مصرف شده است، اما حتی اگر چنین نباشد، ما حق نداریم از یک نثر متناقض، یک وجه را جدا کنیم و بگوییم منظور نویسنده همین یک وجه بوده است. این کار  می تواند به تحریف متن بینجامد.

یا مثلا  رفقای مکزیکی می نویسند:

«اظهار می شود که مارکسیسم – لنینیسم باید رها شود . استدلال ها جدید نیستند.»[xxi]

چرا ما کنار گذاشتن «مارکسیسم – لنینیسم» را جایگزین «لنینیسم» پیشنهادی سام وب می کنیم. کی و کجا سام وب چنین چیزی را گفته است.

چرا ما باید به شعور دیگران احترام نگذاریم و تلاش نکنیم عین سخنان مورد نقد را بیاوریم، نظرات نویسندهٔ متن را به درستی شرح دهیم و سپس آن را نقد کنیم و اگر صلاح دانستیم بکوبیم و از این طریق دانش عموم مخاطبان را برای مبارزهٔ سرنوشت ساز روبرو برای انقلاب و بر پایی یک نظام سوسیالیستی تمام و کمال بالا ببریم. مگر ما در دفاع از مارکسیسم لنینیسم چیزی کم داریم که به این روش ها پناه بیاوریم؟

آیا این ها شیوه هایی نیست که متاسفانه در طول تاریخی نسبتا طولانی شاهد آن بوده ایم و امروز آن را به درستی محکوم می کنیم. اگر این شیوه های غیر اخلاقی در دوران گذشته کارایی داشت به این علت بود که می شد با یورش به ستاد ضد انقلاب تشخیص داده شده، و دستگیری «سران مزدور» از باز انتشار آن سخنان جلوگیری بعمل آورد و همه محکوم بودند آنچه حاکمان دربارهٔ متهمان می گویند را باور کنند. باید متوجه بود این روش ها علاوه بر این که غیر اخلاقی اند، ناکارا هستند. چون امروز حتی یک روشنفکر چپ ساده ای مانند من بدان ها دست می یابد و دربارهٔ آن می نویسد.

استالینیزم مشتی افسانهٔ ساخته و پرداختهٔ دستگاه های تبلیغاتی غرب نیست. مشی ایست که متاسفانه بر رفتار بسیاری از ما هنوز هم سایهٔ دارد. باید آن را عمیقا بشناسیم و از آن فاصله بگیریم.

11

-          درباره استالینیسم

موضعگیری در باره‌ استالینیسم را به هیچ روی نمی توان به مواضعی خلاصه کرد که امپریالیست ها و دستگاه تبلیغاتی آن ها در طی سال های طولانی علیه استالین و نظام سوسیالیستی اتخاذ کرده اند، اگرچه بیشترین حجم تبلیغات در این زمینه را به خود اختصاص داده است.

حداقل در مورد برخورد شدید و غیر قابل قبول به رفقای حزبی درگیر با رهبریت حزب، حجم تهمت ها و افتراها، تعداد شکنجه شدگان، دادگاه های نمایشی و حجم اعدام ها آنقدر زیاد است که نمی توان منکر آن شد و اصل آن ها را توطئه تبلیغاتی رسانه های مدافع سرمایه داری دانست، اگرچه همه به خوبی می دانیم که دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی غرب شیوهٔ خاصی را در افشا و محکوم کردن برخوردهای صورت گرفته داشته است. در این شیوه، واقعیت رویارویی های خونین مورد نظر از متن حوادث سیاسی و فضای بسیار خشن آن سال ها در سرتاسر جهان– بویژه در اثر دخالت ها و دشمنی های جنون آمیز امپریالیست ها در برابر کشور جوان شوراها - جدا می شود، مجموعه اقدامات حزب در ساختن جامعهٔ نوین شوروی و خدمات عظیمی که به زندگی مردم در آن کشور پهناور صورت می گیرد، مکتوم می ماند، حماسهٔ بزرگ دفاع از میهن توسط این حزب و شکست فاشیسم تا بن دندان مسلح جهانی در نبردهایی قهرمانانه تحریف می گردد، و همه چیز به سرکوب خونین مخالفین خلاصه می شود تا دست آویزی آفریده شود برای کوبیدن نه تنها استالینیزم، بلکه خود سوسیالیسم و کمونیسم.

همان طور که رفقای کمونیست مکزیکی و یونانی به درستی توضیح داده اند، سیاست امروز نظام سرمایه داری جهانی جا انداختن این نکته است که کمونیسم و فاشیسم با یکدیگر فرقی نداشته اند تا بتوانند برای ممنوع کردن فعالیت کمونیست ها در اروپا و سراسر جهان توجیه حقوقی بتراشند.

اما انتقاد جدی و عملی از کیش شخصیت و مجموعه سیاست هایی که به اعادهٔ حیثیت از بخشی از قربانیان جنایاتی منجر شد که در طی یک دوره طولانی تاریخی در اتحاد شوروی تحت راهبری ژوزف استالین به وقوع پیوسته، مهر تصویب کنگرهٔ بیستم اتحاد شوروی را  نیز بر پیشانی دارد.  و در این باره، مطالب زیادی نیز توسط چپ های مختلف چه مارکسیست و چه مارکسیست لنینیست نوشته شده است. نقدهای صورت گرفته نسبت به کیش شخصیت و آنچه استالینیزم نامیده شده، بخشی از دستاوردهای دانش مارکسیست لنینیستی کمونیست هاست که برای ساختن سوسیالیسم در آینده پیش رو هنوز هم نیاز به ارتقاء بیشتری دارد و شکست سوسیالیسم مدل اتحاد شوروی نیاز به برخی بازبینی ها در آن را در دستور کار گذاشته است. سئوال تنها این نیست که چرا عده ای از رهبران سوسیالیسم واقعا موجود آن زمان شیوهٔ سرمایه داری - یا آنچه خیانت به سوسیالیسم نامیده می شود – را در پیش گرفتند (رفقای یونانی تلاش زیادی برای پاسخ به این سئوال کرده اند). این سئوال نیز مطرح است که چرا مردمی «متشکل و آگاه» به دفاع از دستاوردهای سوسیالیستی خود بر نخاستند و آن ها را سر جایشان ننشاندند. پاسخ به این سئوال است که نیاز ما را در زمینه توجه به خصائص دمکراتیک تجربهٔ سوسیالیستی برجسته می سازد.

واقعیت های تاریخی سفید سفید یا سیاه سیاه نیستند. اندیشه علمی هم این نیست که واقعیت ها را به سود آنچه می خواهیم صاف و به قول معروف گرد کنیم. ما باید با واقعیت ها همان طور که هست برخورد کنیم و انتقاد و انتقاد از خود لنینی ست که ما را از تکرار اشتباه ها، خطا ها و جلوگیری از وقوع اتفاقات مشابه باز می دارد. کمونیست ها باید با توجه به آزاد شدن تدریجی اسناد آن دوران، تحقیقات میدانی مستقلی از روایت های واقعی ماجرا بعمل آورده و ارائه دهند.

و خلاصه اینکه، ما نمی توانیم و نباید دفاع از دستاوردهای سوسیالیسم در اتحاد شوروی و سایر کشورها را به معنی تایید هر اقدام کوچک و بزرگ در هر دوره ای از این تاریخ بزرگ بگیریم.

نظریات سام وب در مورد استالینیزم در سند مورد بررسی چیست؟

«یک حزب سوسیالیست قرن بیست و یکمی به دستاوردهای عظیم جوامع سوسیالیستی توجه می کند و درس هایی را از آن فرا می گیرد.

ما نه می توانیم همبستگی اتحاد شوروی و سایر کشورهای سوسیالیستی را با کشورهایی که با شبکه ی استعماری و نواستعماری به مبارزه می پرداختند، فراموش کنیم و نه نقش تعیین کننده ی ارتش سرخ در شکست آلمان نازی، و نه نقش اتحاد شوروی در مخالفت با جنگ هسته ای.

با این وجود، یک حزب سوسیالیست قرن بیست و یکمی باید از استالین و طرفدارانش بطور شفافی تبری بجوید، نه برای این که دشمنان سوسیالیسم را خوشحال کند و یا سوسیالیسم را به نقد بکشد، بلکه به میلیون ها نفر آگاهی دهد که اجبار و خشونت در اشتراکی کردن کشاورزی ، پاکسازی و اعدام صدها هزار نفر از کمونیست ها و وطن پرستان، راه اندازی اردوگاه های کار که در آن افراد را زندانی و استثمار می کردند و تعداد نامعلومی از مردم اتحاد شوروی را تا زمان نزدیک به مرگ به آنجا فرستادند، و جابجا کردن تمامی یک گروه از مردم از سرزمین های مادری شان را نمی توان به بهانه ی ضرورت تاریخی یا به نام دفاع از سوسیالیسم، مورد تصدیق قرار داد. آن ها جنایاتی علیه بشریت بودند.

این قساوت ها را اشتباه خواندن، خود یک اشتباه است- جنایت: بله، بدون شک جنایتی وحشتناک، بله، داغ ننگی وحشتناک بر ارزش ها و ایده های سوسیالیسم.» [xxii]

نقد رفقای یونانی و مکزیکی نیز حاوی چنین گزاره هایی ست:

«او هیچ تردیدی درکاربست گفتمانی که نقش استالین راتحریف می کند ندارد ، درست همانند تحریف کنندگان تاریخ که امروز خیال دارند با شبیه سازی نقش اتحاد جماهیر شوروی با نقش نازی آلمان استالین را باز نویسی کنند. تندترین کلمات محکوم کننده او نثار دشمنان طبقه کارگر که ترس اور ترین بربریت را نمایندگی می کنند نیست . نه ، انها نثار پیروان انقلاب و آن کسانی است که از ساختمان سوسیالیسم در قرن بیستم دفاع می کنند.» (مکزیک)[xxiii]

مقاله وب جبهه‌گيری علنی به نفع دشمن طبقاتی و تطابق کامل با ضدکمونيسمی است که در حال حاضر توسط دولت تبليغ می‌گردد. او خواستار «بريدن مشخص از استالين» است و با حمله پر از افترا و تهمت در مورد ساختمان سوسياليسم که اين همه دست‌آورد برای خلق‌های شوروی به دنبال داشت و نقش تعيين کننده در پيروزی ضدفاشيستی خلق‌ها ايفا کرد، ادامه می‌يابد. بنا بر خصلت خود اين مواضع کوشش می‌کنند تا حقيقت، معضلات بغرنج مبارزه طبقاتی در اتحاد جماهير شوروی و مبارزه سخت قدرت طبقه کارگر با طبقه بورژوازی، با کولاک‌ها را مخفی نمايد.

بنا بر خصلت خود اين موضع گيری هر نوع ساده‌سازی افتراآميز مشکلات پيچيده مثل تشديد مبارزه طبقاتی در اتحاد جماهير شوروی را می‌پذيرد. اين مقاله يک گام فراتر رفته و خود را در صف «هاول»، «والسا» و ديگر ضدکمونيست‌های ارتجاعی اتحاديه اروپايی قرار می‌دهد که از «جنايت عليه بشريت» سخن می‌گويند. اين مقاله به گرايش‌هايی ملحق می‌شود، که کوشش می‌کنند احزاب کمونيستی و مدافعين سوسياليسم را مجرم معرفی کنند: «اين‌گونه شقاوت‌ها را اشتباه ناميدن، اشتباه است- بزهکارانه است.» (یونان)[xxiv]

آیا براستی مواضع سام وب ضد کمونیستی و تحریف واقعیت هاست؟ یا ما در مواجهه با قضاوت نهایی او مبنی بر جنایت خواندن آن ها به خشم آمده ایم. ظاهرا هم رفقای یونان و هم رفقای مکزیکی در نوشته های خود به این واقعیات ها حتی در حد وقوع اشتباهات هم برخورد نکرده اند و این دردناک است. بسیار دردناک است. ضربه ای که این نوع مواضع به اصطلاح «چپ» به مبارزات کمونیست ها در این لحظات تاریخی می زند و باعث می شود بخش بزرگی از نیروهای جوان آزادیخواه را به ما بدبین کند، بسیار بیش از حرف های «راست»ی است که سام وب زده است. من نمی توانم باور کنم که چنین مواضعی بر این احزاب حاکم باشد، حتما به علت عصبیت نسبت به مواضع ایدئولوژیک و سازمانی در نوشتهٔ سام وب (که من در بخش بعد به آن خواهم پرداخت)، بی دقتی هایی صورت گرفته است.

12

-      سازماندهی تشکیلاتی حزب و «سانترالیسم دمکراتیک»

ادامه دارد ...

 

 

سوسیالیسم قرن بیست و یکمی – بخش دوم

 

سوسیالیسم قرن بیست و یکمی - بخش اول

 


[ii]  همان -

[iii] همان-

[iv] همان-

[v] همان-

[vi] همان -

[vii] همان

[viii] همان -

[ix] همان -

[x] -http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-577-90-39-900130.htm  و http://www.edalat.org/sys/content/view/5965/47/  

[xi] - منبع شماره 1

[xii] منبع دهم-

[xiii] منبع شماره 1-

[xiv] منبع شماره1-

[xv] منبع شماره 1-

[xvi]  همان-

[xvii] منبع شماره 1-

[xviii] همان -

[xix] -http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-577-90-39-900130.htm  و http://www.edalat.org/sys/content/view/5965/47/  

[xx] منبع شماره 1-

[xxi] -http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-584-90-91-900228.htm

[xxii] منبع شماره 1-

[xxiii] --http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-584-90-91-900228.htm

[xxiv] -http://www.rahman-hatefi.net/navidenou-577-90-39-900130.htm  و http://www.edalat.org/sys/content/view/5965/47/  

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter