نویدنو:30/07/1389                                                                    صفحه قابل چاپ است

1389/7/30:نویدنو

 

 

نویدنو: مطالب زیادی در رابطه با درج مقالات سام وب به دست ما رسیده است. در این مطالب هم ابراز تشکر شده است که ما نیز به نوبه خود دست این عزیزان را می فشاریم وسپاسگذاری می کنیم. اما نظراتی هم دریافت کرده ایم که در نقد دید گاه های آقای سام وب بوده است . ما در همین جا از این دوستان تقاضامی کنیم نقد های خودرا به صورت کتبی ومستدل برای نوید نو ارسال نمایند تا با درج آنها به اطلاع وسیع تری برسد . در ضمن اعلام می کنیم که به زودی متن کامل گزارش سام وب را به صورت جزوه ای در فرمت PDF همراه با نظر تحریریه نوید نو به این گزارش تقدیم خوانندگان گرامی خواهیم کرد .

 دوستان !

در دوران دشوار اما امید بخشی به سر می بریم . همراهی فعالانه ما در بر خورد با دیدگاه های نظری کمونیست های سایر کشورها ، چه در نقد وچه در رمز گشایی از موارد مبهم آن ها ، قطعا می تواند در ارتقا سطح مبارزه تئوریک جنبش کمونیستی کشور ما مددکار ارزشمندی باشد . وقت آن است که کمونیست های ایرانی تاریخ سراسر رزم انقلابی در راستای تئوری انقلابی رااحیا وخون تازه ای به رگ های جنبش جاری سازند.
 

راهی برای خروج از بحران عمق یابنده- بخش آخر

سام وب - برگردان: م. الف

 

گزارش سام وب، صدر حزب کمونیست ایالات متحد آمریکا، به ۲۹مین کنگره ی حزب (۲۱ تا ۲۳ مه ۲۰۱۰)

نیودیل[1] جدید

چالش فوری دولت اوباما احیای اقتصاد است. اما چگونه؟ تحرک اقتصادی در آیندهٔ نزدیک از کجا آغاز می شود؟ چه تغییری در ساختارهای سیاسی و اقتصادی و روابط مالکیت ضروریست؟

بخشی از راه حل این مسئله، بسط مالی هنگفت، یعنی تزریق پول زیادی از طرف دولت فدرال به اقتصاد است، اما این راه حل، پاسخگوی مسئله ی بیکاری فزاینده نیست. 

براساس باور عمومی و نظر اقتصاددانان غالب، شرایط عادی یک اقتصاد سرمایه داری عبارت است از اشتغال تقریباً کامل و میزان سوددهی بالا. شاید این امر در مراحل اولیه ی رشد سرمایه داری صدق می کرد، اما اکنون صادق نیست. در واقع، این مسئله ما را به فکر وا می دارد که ببینیم چشم انداز بلندمدت سرمایه داری در آمریکا و جهان چگونه می تواند باشد.

فروپاشی لیمن برادرز[2] و فروپاشی تقریباً کامل سیستم مالی ناقوس مرگ سرمایه داری را آن طور که ما می‌شناسیم، به صدا در آورد. هیچ کس به‌طور قطع از آینده خبر ندارد، اما اگر اجازه داده شود که این اقتصاد در همین مسیر ادامه یابد، آنگاه می‌توان گفت که آینده برای طبقه ی کارگر تیره و تار خواهد بود.

با توجه به شکنندگی اقتصاد جهانی، بدهی های فراوان تلنبار شده در سراسر دنیا، ازدحام و رقابت بسیار شدید در بازارهای جهانی، ظهور ببرهای آسیا و اکنون کشورهای بی آر آی سی[3]- برزیل، روسیه، هند و به خصوص چین، ورود صدها میلیون نفر به نیروی کار، و مقاومت بسیاری از بخش های طبقه‌ی سرمایه داری در مقابل تغییر اقتصادی ساختاری، به دشواری می توان به نتیجه ی دیگری رسید.

هیچ زنجیری دست و پای ما را نخواهد بست!

 

 

الگوی جدید حاکمیت اقتصادی

آنچه بدان نیاز است، الگوی جدیدی از حاکمیت سیاسی-اقتصادی در سطح دولت و شرکت هاست که در خدمت زحمتکشان، ستم‌دیدگان ملی و نژادی، زنان، جوانان، سالمندان، صاحبان کسب و کارهای کوچک و سایر گروه های اجتماعی باشد.

این الگوی جدید حاکمیت، سوسیالیستی نخواهد بود، اما مشابه «نیو دیل»، تأثیر و نفوذ قابل توجهی بر قدرت، منافع و امتیازات شرکت ها می گذارد؛ ساختارهای دولتی و شبه دولتی مانند «فدرال رزرو» (بانک مرکزی) را دموکراتیزه می کند؛ به شهروندان، کارگران و صاحبان کسب و کارهای کوچک امکان دخالت و اعمال نفوذ در تصمیم گیری های شرکت های بزرگ را می دهد و کسب و کارهای کوچک و متوسط و اشکال جدیدی از مالکیت اجتماعی، مثل تعاونی‌ها را تشویق می کند؛ انرژی، امور مالی و حمل و نقل را به بخش دولتی می سپارد؛ اقتصاد را نظامی زدایی و سبز می کند؛ برابری را گسترش و ژرفش می دهد، و نقش دولت و ملت ما را در مسائل جهانی شکل تازه ای می بخشد.

افزون بر این، نظامی‌گری و نظامی کردن اقتصاد با یک جهان صلح آمیز و اقتصاد مردم گرا همخوان نیست.

با اینکه تروریسم هنوز مسئله‌ای مطرح است، اما گسیل قدرت نظامی آمریکا به خارج و ترساندن مردم آمریکا، راه حل این مسئله نیست؛ حل مسئله‌ی تروریسم مستلزم اقدامات پلیس، مشارکت اطلاعاتی، و جهانی عادلانه تر است.

در هر حال، مبارزات طبقاتی و دموکراتیک بر سر سمتگیری اقتصادی تشدید، و در نهایت در عرصه ی سیاسی حل خواهدشد. این مبارزات و ناهمخوانی بیش از پیش سرمایه داری با آرمان های بشر و آینده ی سیاره ی ما ضرورت نوین برقراری سوسیالیسم را آشکار خواهد کرد، که اکنون اشاره ی کوتاهی به آن خواهم داشت.

دوران تازه ای از مبارزه!

 

سوسیالیسم

ریشه های مادّی سوسیالیسم را باید در ناتوانی سرمایه داری در حل مسائل بشر یافت. هر چه می گذرد، زحمتکشان از روی ضرورت، و با درک اینکه سازمندی و آرایش کنونی جامعه نمی‌تواند نیازهای مادّی و معنوی آنها را تأمین کند، به سوی انتقاد رادیکال‌تری از جامعه کشیده می شوند.

بنابراین، گرایش به سوی سوسیالیسم که در نظر سنجی های عمومی بیان می‌شود، ارتباط نزدیکی با پایان یافتن دورانی دارد که در آن سرمایه داری آمریکا تقریباً با ثبات بود و امنیت اقتصادی قابل قبولی را تأمین می کرد.

اما بحران‌های اقتصادی به تنهایی بستر لازم برای تغییر انقلابی را آماده نمی کنند، هرچند که اهمیت دارند. بستر انقلابی از راه تأثیر مرکّب یک رشته بحران (اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و اخلاقی) در طول زمان آماده می‌شود که روی هم رفته اعتماد مردم نسبت به توانایی سرمایه داری در برآورده کردن نیازهای انسان و حفظ حیات در سیاره ی ما را از بین می برد.

دید ما از سوسیالیسم نیز در حال تکامل است. انگلس در اواخر عمرش نوشت: «به نظر من، آنچه جامعه ی سوسیالیستی نامیده می شود، امر تغییر ناپذیری نیست. این جامعه را هم مانند تمام دیگر شکل‌بندی های اجتماعی، باید جامعه‌ای در حال تغییر و تحول دید.»

ما باید این گفته ی انگلس را با تمام وجود درک کنیم. بینش سوسیالیستی ما باید حسی پویا و به‌روز داشته باشد؛ باید ریشه در شرایط و تجربیات امروزین ما داشته باشد. باید هماهنگ با واقعیت ها، گرایش ها، و حساسیت های جاری باشد. باید منعکس کننده ی ارزش ها، سنّت ها و فرهنگ ما باشد. باید چندملیتی، چند نژادی، و چند زبانی باشد. باید پذیرای مهاجران باشد. اگر «کهنه یا خارجی» احساس شود، مردم آن را رد خواهند کرد.

در قرن بیستم، اتحادشوروی الگوی جهانی سوسیالیسم شد. جهانی شدن این الگو به قیمت کاهش توانایی ما برای تفکر خلاقانه و خارج از چارچوب‌های متداول نسبت به آن تمام شد.

انتقال به سوسیالیسم پایان یک مرحله از مبارزه و  شروع مرحله ای دیگر است که مشخصه ی آن گسترش کیفی و تعمیق امنیت اقتصادی، دموکراسی طبقه ی کارگر و مردم، روابط برابری طلبانه در هرجنبه ای از زندگی، و آزادی بشر هم از منظر جمعی و هم از منظر فردی است.

منظور من از مطرح کردن موضوع در این چارچوب این نیست که آن را جانشین بیان سنتی‌تر سوسیالیسم کنم، که در آن مشخصه‌ی انتقال به سوسیالیسم، انتقال انقلابی قدرت از طبقه ی سرمایه دار به طبقه ی کارگر و جنبش دموکراتیک است. کاری که می خواهم بکنم تصحیح یک جانبه نگری در شیوه‌ی تفکر ماست.

البته انتقال قدرت بین دو طبقه، که به احتمال قوی به صورت یک رشته کشمکش صورت می‌گیرد که طی آن تغییرات کیفی در روابط قدرت به نفع طبقه ی کارگر و متحدانش صورت می گیرد نه به شکل «یک انقلاب بزرگ همراه با سنگربندی»، مطلقاً ضروریست، اما شرط کافی برای انتقال موفقیت آمیز به سوسیالیسم و تحکیم آن نیست.

در واقع، تأکید یک‌جانبه بر امر قدرت طبقه (به عنوان یک ابزار)، به ضرر فرایندها و اهداف اجتماعی (بهبود اقتصادی در زندگی مردم، دموکراسی طبقه ی کارگر و مردمی، برابری نسبی،  و آزادی و همبستگی)، می تواند منجر به انحراف در جوامع سوسیالیستی شود- که شد.

میزان رشد سوسیالیسم بستگی مستقیم به میزان قدرت گرفتن زحمتکشان و مشارکت آنان در همه ی جوانب زندگی دارد. پیشگامی طبقه ی کارگر، حس واقعی تملک دارایی های اجتماعی، و وجود دولتی مشارکتی و دموکراتیک جنبه های بنیادی سوسیالیسم اند.

لنین نوشت: «... نمی توان سوسیالیسم را تنها در اقتصاد خلاصه کرد. برخورداری از یک زیرساخت- تولید سوسیالیستی- برای الغای ستم ملی (در مورد ما، ستم نژادی و ملی) بسیار ضروری است، اما این زیرساخت نیز باید همراه باشد با دولتی سازمان یافته به نحوی دموکراتیک ، ارتشی دموکراتیک، و غیره. با انتقال جامعه از سرمایه داری به سوسیالیسم، پرولتاریا [طبقه ی کارگر] امکان محو ستم ملی را به وجود می آورد؛ اما این احتمال «فقط و فقط» با استقرار دموکراسی کامل در همه ی جوانب به واقعیت می پیوندد.»

به وزنی که لنین به دموکراسی و پیشگامی طبقه ی کارگر می دهد، توجه کنید. آیا ما هم همین دید را داریم؟ بله تا حدودی. اما به نظر من، در مرکز توجه قراردادن دوباره ی پیشگامی طبقه ی کارگر و مردم، دموکراسی، و نیازها در بطن نگرش سوسیالیستی ما، یک اقدام اصلاح کننده ی ضروریست.

هرچند رهبری سیاسی احزاب کمونیست، سوسیالیست و چپ و جنبش های اجتماعی امری ضرور است، اما درک ما از نقش رهبری کننده‌مان، در گذشته تقریباً تبدیل شد به چیزی در حد جایگزین کردن خودمان به جای مشارکت و رهبری گسترده‌ی توده های مردم، و یک فضای عمومی پر تحرک که همین مردم در آن گرد می آیند، به تبادل افکار می پردازند و فعالیت عملی می‌کنند.

مبارزه برای سوسیالیسم ائتلافی گسترده و متنوع، با دیدگاه ها و منافع گوناگون را به حرکت در می آورد. ما در عین حال که برای رهبری طبقه ی کارگر چند ملیتی و چند نژادی در این ائتلاف و تأثیر بارز آن در فرایند سیاسی مبارزه می‌کنیم، این مبارزه را با جستجو برای ائتلاف های گسترده ی استراتژیک و تاکتیکی نیز می‌آمیزیم. گاهی این وظیفه‌ی دوگانه موجب ایجاد تنش می شود، و گاهی اوقات تنش‌هایی بسیار شدید، اما حل و فصل این تنش ها شرط ایجاد تغییرات رادیکال است.

و سر آخر اینکه، اقتصاد سوسیالیستی قرن بیست و یکم باید به رشد پایدار، و نه رشد سریع بی‌حد و مرز، اولویت دهد. تولید سوسیالیستی نمی تواند صرفاً بر درون‌دادها و برون‌دادها تمرکز یابد، و نباید فقط از شاخص های کمّی برای اندازه گیری کارایی و تعیین هزینه های اقتصادی استفاده کند. ایجاد الگوهای جدید تولید (و مصرف) سوسیالیستی امری ضروری است. هر دو الگو باید مبتنی باشند بر استفاده‌ی صرفه‌جویانه از منابع طبیعی و حفاظت از کره ی زمین و سیستم های زیست‌بوم شناختی گوناگون آن. آینده ی موجودات زنده‌ای که بر روی این زمین زندگی می کنند به این امر بستگی خواهد داشت.

 

از مام زمین مراقبت و محافظت کنیم!

 

محیط زیست

اما ما نمی توانیم منتظر سوسیالیسم شویم تا به خطرهای تغییرات آب و هوایی و تخریب محیط زیست رسیدگی کنیم. این کار باید همین حالا صورت بگیرد. ما به سوی نقطه‌ی چرخشی می رویم که اگر به آن برسیم شتاب گرمایش جهانی چنان خواهد شد که اقدامات بازدارنده ی انسان دیگر بر آن تأثیر نخواهد داشت یا تأثیر کمی خواهد داشت.

کره ی زمین اکنون گرم تر از تمام سال‌های پس از پایان آخرین عصر یخ‌بندان در تقریباً ۱۲۰۰۰ سال پیش است، و اگر این روند ادامه پیدا کند، منجر به فاجعه ای برای بشر می شود. هم دولت‌ها و هم ملت‌ها باید هم اکنون دست به اقدام فوری بزنند، وگرنه آینده ی کره خاکی ناروشن خواهد بود. به راحتی می توان گفت که تغییرات شرایط آب و هوایی چالش اصلی نوع بشر در قرن بیست و یکم است.

گرمایش کره ی زمین امر تازه‌ای نیست. در سال ۱۷۵۰، سطح دی اکسید کربن در جوّ زمین- عامل اصلی افزایش دمای جهان- ۲۸۰ مولکول در هر یک میلیون مولکول هوا بود. امروزه این رقم به ۳۸۷ قسمت در میلیون رسیده که به طور عمده ناشی از صنعتی شدن، شهرنشینی و مصرف گرایی است- که همه ی آنها در دامن سرمایه داری پدید آمده و شکل گرفته است.

میزان گازهای گلخانه ای در جوّ زمین از سال ۱۷۵۰ به تدریج افزایش یافت، اما طی چند دهه ی اخیر شاهد افزایش سریع و شدید آن در نتیجه‌ی سرازیر شدن سرسام‌آور گاز کربنیک و سایر گازهای گلخانه ای در جوّ بوده ایم که حاصل «قهر انسان» بوده است، یعنی فعالیت های انسان که «بر تعادل انرژی و دمای کره‌ی زمین» تأثیر دارند، و نه «قهر طبیعت» (آتش فشان ها، تغییر در تابش خورشید، و غیره).

زمانی بود که «اجلاس بین دولتی تغییرات آب و هوایی» (آی پی سی سی)[4] اعتقاد داشت که میزان گاز کربنیک در جوّ زمین حتیٰ اگر تا مرز ۴۵۰ قسمت در میلیون هم برسد (که دمای متوسط جهان را ۲ درجه سلسیوس افزایش می دهد) آسیب مهمی نخواهد رساند. اما تحقیقات جدید نشان می دهد که این نظر بیش از حد خوشبینانه است. افزایش میزان گاز کربنیک تا حد ۳۵۰ قسمت در میلیون در جوّ زمین، ما را وارد محدوده ی خطر می کند. اما همان‌طور که اشاره شد، همین حالا میزان آن به ۳۸۷ رسیده است.

محاسبات قبلی، عوامل بازخوردی تشدید کننده را به حساب نمی‌آوردند. برای مثال، افزایش دمای کره ی زمین موجب ذوب شدن یخ و برف می شود، که به نوبه ی خود موجب کاهش بازتاب نور خورشید و بازگشت آن به فضا، و در عوض جذب آن توسط خشکی و اقیانوس می شود که خود عامل افزایش باز هم بیشتر میانگین دمای زمین است. 

جیمز هانسان[5]، دانشمند آب و هوا شناس، می گوید که بر اساس این دریافت جدید علمی «اذعان فوری به ضرورت کاهش میزان گاز کربنیک در جوّ زمین تا حد۳۵۰ قسمت در میلیون به منظور جلوگیری از وقوع فجایع برای نسل های آتی» امری ضروری است.

اگر ما هم‌چنان به تولید و مصرف به روال دهه های اخیر ادامه دهیم، کره ی زمین به گرم‌ترین حد خود از سه میلیون سال پیش تا کنون خواهد رسید.

مگر این چه اهمیتی دارد؟ لایه‌های بزرگ یخ ذوب خواهند شد و سرانجام سطح دریاها تا ۸۰ فوت (۲۴۰ سانتی‌متر) افزایش خواهد یافت. یخ‌های دشت های منجمد شمالی باز می شود و چندین تن متان در فضا رها خواهد شد. تمام سیستم‌های اکولوژی فرو خواهند پاشید و گونه های زیستی، ناتوان از مهاجرت یا تطبیق سریع با شرایط جدید، منقرض خواهند شد. وقوع توفان های شدید به یک امر عادی تبدیل خواهد شد. بخار آب (یک عامل مهم در بازخورد تغییر آب و هوایی) افزایش خواهد یافت. و خیلی تغییرات دیگر.

از یک نقطه به بعد، دخالت انسان دیگر قادر نخواهد بود این فرآیند را کُند یا متوقف کند. واضح است که تمدن، آن طوری که ما می شناسیم، به طور جدی دچار تغییر خواهد شد.

اگرچه این مسئولیت بر دوش همه ی ملت هاست- چرا که هر ملتی در ایجاد این وضع سهیم است، اما مسئولیت همه یکسان نیست. آلوده کنندگان اصلی جوّ زمین و خاک و آب، کشورهای سرمایه داری عمده هستند.

امروزه چین از نظر قدر مطلق، بیش از هر کشوری کربن وارد جوّ می کند، اما اگر بر اساس معیار سهم سرانه بسنجیم، ایالت متحد آمریکا هنوز مجرم اصلی است.

علاوه بر این، اگر میزان کل انباشت گاز کربنیک را در مدت نزدیک به سه قرن نظر بگیریم (که بیشتر مردم به آن توجه ندارند)، آلوده کنندگان اصلی انگلستان و ایالت متحد آمریکا هستند.

این یافته‌ها ما را به گذار هر چه سریعتر به منابع انرژی جدید و توسعه پایدار فرا می‌خواند. می توان با وضع فوری یک مالیات بر کربن شروع کرد که می تواند آنهایی را که بیشترین میزان تولید کربن را دارند- یعنی شرکت های بزرگ را- جریمه کند. در عین حال می‌توان برای حذف تولید ذغال سنگ و گسترش منابع انرژی بدیل برنامه‌ریزی کرد.

و اصولی تر این که گرمایش جهان و اشکال گوناگون تخریب محیط زیست، دلیل قانع کننده‌ای برای ضرورت مبرم استقرار سوسیالیسم، یعنی جامعه ای ست که برای مردم و طبیعت حق ویژه ای قائل است.

 

نتیجه ‌گیری

در اینجا گزارش من به پایان می رسد. همان‌طور که ملاحظه می‌کنید این گزارش به همه ی سؤال ها پاسخ نمی‌دهد، اما جداً امیدوارم که چارچوبی باشد برای بحث ها و تصمیم‌گیری کنگره‌ی ما.

حالا دیگر توپ در زمین شماست و من مطمئنم که مانند گذشته کار را به پیش می برید.

تردید ندارم که تا روز یکشنبه [پایان کنگره]، نه فقط سرشار از انرژی برای ادامه ی مبارزه بلکه سرشار از خوش بینی خواهیم بود که دنیای دیگری ممکن است.

سخنم را با چند کلمه‌ی آینده‌نگرانه از استودس ترکل[6] فقید، داستان سرای بی نظیر زندگی طبقه ی کارگر به پایان می برم که روحیه ی مردم آمریکا و امکان های موجود در این لحظه از زمان را بازتاب می دهد:

«نشانه‌های بی‌تردیدی از یک افزایش خیره‌کننده در برخواستن صدای تظلم خواهی دیده می‌شود: ناروایی‌های شخصی و درست‌کاری‌های عمومی،... سنت مدت ها دفن شده ی آمریکایی دوباره جان می گیرد. در جامعه و دورانی که در آن تغییراتی حیرت انگیز و چشم اندازهایی باورنکردنی رخ می‌دهد، آخرین اعلان هنوز صادر نشده است.»

 

آری ما می توانیم!

ما پیروز خواهیم شد!

ملت متحد هرگز شکست نمی خورد!

مایلم از اعضای هیأت سیاسی، بسیاری از اعضای کمیته‌ی مرکزی، و بسیاری از شرکت کنندگان در بحث‌های پیش از کنگره برای نظریات و کمک‌های فکری آنها تشکر کنم.

 


 

[1] “New Deal”

[2] Lehman Brothers

[3] BRIC

[4] Intergovernmental Panel on Climate Change (IPCC)

[5] James Hansan

[6]  Louis "Studs" Terkel ، داستان‌سرا، نقال و مجری ترقی‌خواه برنامه‌های رادیویی که برنده ی جایزه ادبی پولیتزر شده است. او در سال ۲۰۰۸ زندگی را بدرود گفت.


سرچشمه : رادیو آوای مهر

راهی برای خروج از بحران عمق یابنده-بخش چهارم

راهی برای خروج از بحران عمق یابنده - بخش دوم .سوم

راهی برای خروج از بحران عمق یابنده -1

 

 

  

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter