مقاله دریافتی
نگاهی
به مواضع پیکنت- راه توده
حامد طاهری
توافقنامة آشتی ایران و عربستان، با میانجیگری چین، گروههایی نظیر
«راه توده» را مشوش کرد، زیرا «پیک نت» و برادر توامانش «راه توده»
مدتها بود حرفی از تشنجزدایی و تشنجکاهی در سیاست خارجی جمهوری
اسلامی ایران نمیزدند و برعکس به طور مداوم در ضرورت نمایش قدرت داد
سخن میدادند و به کلی شیفتگی پیشین خود نسبت به اصلاحطلبان و مواضع
تشنجکاه امثال روحانی را کنار گذاشته بودند. گذشت آن روزهایی که خاتمی
خدا بود و تصویر رفسنجانی با لباس سراپا سفید و بیلکه بر بالای صفحة
اول «راه توده» جلوه میکرد، در حالی که پایش را روی سر قربانیانش نظیر
فاطمه مدرسی تهرانی (فردین) و فرزاد دادگر گذاشته بود و سخنان سعید
حجاریان چون وحی منزل بلافاصله در جای نمایان در صفحات «پیک نت» و
«راه توده» منتشر میشد.
جدیدترین موضعگیری این نشریات نسبت به اصلاحطلبان در اوایل اسفند
1401 روی داد. «پیک نت» در 7 اسفند ماه تحت عنوان «بیاعتنائی عمومی
مردم به کنگره احزاب حکومتی» مطلب تندی علیه کنگرة «حزب مردمسالاری» و
پیام محمد خاتمی به این کنگره نوشت. «پیکنت» در این مطلب «حزب
مردمسالاری» را «حکومتی» خواند و به مسخره کردن پیامهای خاتمی به
کنگرههای «احزاب معروف به اصلاحطلب» پرداخت و آنها را «حرفهای کلی
و همیشگی» و «مقاله نویسیهای روشنفکرانه» خواند و تأکید کرد که این
پیام «حرف تازهای» ندارد.
اینکه «پیک نت»، که همیشه ستایندة اصلاحطلبان (و حتی کسانی نظیر
رفسنجانی و روحانی که اصلاحطلب نبودند) و مبلغ نظریات و مواضع آنها
بود و گرد قدوم آنها را سرمة چشم میکرد به خاتمی حمله میکند و او را
به سخره میگیرد، این تصور را در خواننده ایجاد میکند که «پیک نت» مشی
تازهای در پیش گرفته است، یعنی با مشاهدة جنبش گستردة اعتراضی مردم و
شعارهای آن و برخورد
خصمانة حاکمیت به آن از اصلاح حاکمیت مأیوس شده، از اصلاحطلبان سر
خورده شده و در شیفتگی همیشگیاش به امثال حجاریان و خود خاتمی و
همچنین رفسنجانی و روحانی و هرچه با نام اصلاحطلبی و اعتدالطلبی
معروف است، تجدید نظر و از آنها گذر کرده است، به صورتی که «حزب
مردمسالاری» را «حکومتی» میداند که «مردم» به آن و امثال آن
«بیاعتنا» هستند و حرفهای خاتمی را «حرفهای کلی و همیشگی» و
«مقالهنویسیهای روشنفکرانه» که با «اشارات کلی او دردی درمان
نمیشود».
اما خلاف تصور، علت حملات «پیک نت» به خاتمی و کنگرة حزب مردمسالاری
این نیست که آنها عقبتر از مردم حرکت میکنند، بلکه این است که خاتمی
در پیامش «حرف تازهای مطرح نشده». «حرف تازه» نیز از نظر «پیک نت» آن
است که خاتمی «درباره ضرورت حفظ و گسترش توان نظامی ایران در شرایط
بغرنج خطرخیز جهانی حرف بزند و بنویسد» و از همه مهمتر « دربارة
فعالیت های اتمی ایران که می رود تا به نوعی تبدیل به یک قدرت
بازدارنده طمع حمله نظامی به ایران شود.» از نظر «پیک نت» این
حرفهاست که جدید و مهم است و «اینها، یعنی مهم ترین مسائل روز ایران
و جهان که همگی از نگاه و قلم خاتمی غایب است.»
متوجه شدید؟
«پیک نت» و «راه توده» به درستی بر این واقعیت تأکید میکنند که «جهان
وارد یک مرحله نوین برای چند قطبی شدن شده است». اما اگر بپرسی که
بسیار خوب، نظام چند قطبی برای همة دنیا و از جمله منافع ملی ایران
خیلی خوب است. به نظر شما، ایران، منظور نظام جمهوری اسلامی ایران است،
چه باید بکند؟ این پاسخ را تقریباً مدتهاست در هر شمارة «پیک نت» و
«راه توده» به اشکال مختلف مشاهده میکنید:
ایران نباید منفعل بماند. باید فعالانه در این «تلاش جهانی» برای گذر
از یک نظام یک قطبی به چند قطبی شرکت کند.
چگونه؟
باید هر چه میتواند به روسیه در جنگ با اوکراین، که در واقع جنگ با
ناتو و کلیة نیروهای اهریمنی روی زمین
است و فرجام آن از نظر پیکنت- راهتوده تعیینکنندة تحقق نظام
چندقطبی آتی جهان است، کمک کند و تا میتواند موشک و پهپاد برای آن
ارسال کند و برای آنکه بدون شبهه از امتیازات آتی این کار پرهزینه و
قهرمانانه برخوردار شود، رودربایستی را کنار بگذارد و صریحاً خود را در
این جنگ در کنار روسیه و سینه به سینة کل ناتو و جهان غرب، اعلام کند و
در داخل نیز با تمامی قوا به سمت دستیابی به بمب اتمی حرکت کند:
« آنها که ذوقزده شده بودند{ دربارة احتمال توافق بر سر «برجام»}نه
توجهی به اطراف ایران و منطقه دارند و نه نگاهی به چرخشهای بزرگ
جهانی. کدام عقل سلیمی در چنین شرایطی تن به تسلیم اتمی میدهد؟ آنهم
در شرایطی که تولید اورانیوم در ایران مرز 90 درصد را هم پشت سر گذاشته
است؟»! ( از مطلب «طرح پیشنهادی آمریکا رد شد»، «پیک نت»، 5 آوریل
2023)
تا چه نتیجهای و به چه روشی حاصل بشود؟!
«پیکنت- راه توده» نتایج مورد نظر خود از این مشارکت خطیر و فرایند
دستیابی به این نتایج را به صراحت و بیپرده بیان نمیکنند، اما در
خلال مقالات مختلفی که به وفور منتشر میکنند و اشارات گویا در این
مقالات، میتوان آنچه را که بهظاهر در مغزشان میگذرد ترسیم کرد.
اما قبل از آنکه به بررسی نیت نویسندگان «پیکنت- راهتوده» در
پیشنهادهایشان به جمهوری اسلامی برای اعلام صریح حمایت نظامی و سیاسی
از فدراسیون روسیه در جنگ علیه اوکراین و نیز دستیابی هر چه سریعتر به
بمب اتمی و پافشاری آنها بر این پیشنهادها بپردازیم، بد نیست چند کلمه
دربارة بمب اتمی صحبت کنیم.
پروژه اتمی، رهاییبخش یا ویرانگر؟
آیا بمب اتمی، طبق ادعای «پیکنت- راه توده»، مانع از تهاجم، توطئه و
تجاوز دیگران به کشوری میشود؟ آیا اینکه روسیه بزرگترین زرادخانة
اتمی دنیا را در اختیار دارد مانع از آن شد که آمریکا و ناتو برای درهم
شکستن آن و تکه تکه کردن آن توطئه کنند و آن را به مرحلة اجرا بگذارند؟
به صورتی که هر بار که وضعیت در میدان جنگ به زیان روسیه تغییر میکند
تسلیحات اتمی خود را به رخ ناتو میکشد و برخی از آنها را جابهجا
میکند و به نمایش درمیآورد و هشدار میدهد که شکست او به معنای
استفاده از تسلیحات اتمی علیه دشمنانش است، اما ناتو و آمریکا همچنان
کار خود را میکنند، زیرا همة طرفها میدانند که جنگ اتمی، آنهم با
بمبهای اتمی امروزی، یعنی نابودی همة طرفها و همه میدانند که
تعیینکنندة نتیجة نبرد، توان تسلیحات متعارف و نیروی انسانی و انگیزة
آن و توان اقتصادی است؟ مگر اسرائیل که دهها بمب اتمی در اختیار دارد
بارها و بارها و به طور مداوم مورد حمله و موشکباران قرار نگرفته است
و نمیگیرد؟ پیروزیهای آن بر اعراب نیز نه به خاطر بمبهای اتمیاش و
استفاده از آن، بلکه به خاطر تسلیحات متعارف پیشرفته و نیروی مسلح
کارآزموده و قابلتر آن بوده است.
آیا بمب اتمی مانع از عقبماندگی و محرک توسعه است؟ پاسخ به این پرسش
نیز منفی است. کافی است وضعیت کشورهای در حال توسعة فقیری نظیر
پاکستان و کرة شمالی و هند را در نظر آوریم تا متوجه شویم که دستیابی
به بمب اتمی فینفسه نه فقط موجب توسعه و پیشرفت کشوری نمیشود، بلکه
حتی ممکن است هزینة عظیمی بر دوش مردم آن کشور قرار بدهد و در عمل به
سود دشمنانش تمام شود. طبق برآوردها پروژه اتمی جمهوری اسلامی برای
کشور ما و مردم فقرزده ما قریب به ۲۰۰۰ میلیارد دلار هزینه برداشته
است.
آیا کسی منکر آن است که ابزار تبلیغی «ایرانهراسی» که بر اساس تلاش
ایران در دستیابی به بمباتمی و تنشزایی دائمی سیاست خارجی آن به کار
افتاده است، در حفظ و تقویت جناح هار و جنگطلب اسرائیل و نیز پر کردن
منطقه از جنگافزارهای ساخت کارخانههای اسلحهسازی آمریکا و غرب، و
البته تحریمهای گستردة آمریکا و غرب علیه ایران که به زیان مردم و به
نفع «کاسبان تحریم» تمام شده است، نقش برجستهای داشته است؟
آنچه « بازدارنده طمع حمله نظامی به ایران» میشود از قضا نه بمب
اتمی، که اتفاقاً تدارک آن بهانهای است برای دامن زدن به ایرانهراسی
و تقویت نیروهای جنگطلب و آتشافروز نظیر اسرائیل در منطقه، بلکه
توسعة تجهیزات متعارف از قبیل موشکهای بالیستیک و پهپاد است که
تصادفاً جمهوری اسلامی با بهرهگیری از تجربة جنگ تجاوزکارانة عراق
به خوبی به آن پرداخته و قدرت قابل توجهی در توسعة آنها پیدا کرده
است. سخنرانی وزیر خارجة پیشین ایران، جواد ظریف، در مجمع عمومی سازمان
ملل را فراموش نکردهایم که به تفصیل علت تلاش ایران برای دستیابی به
موشک را توضیح داد. او گفت که در جنگ ایران و عراق و هنگامی که صدام
حسین با موشکهایش شهرهای ایران و از جمله تهران را هدف قرار میداد و
مردم را میکشت، ما به همه جا التماس کردیم که یک موشک به ما بدهید تا
این آدم کمی بترسد و به این راحتی مردم ما را نکشد. هیچکس به ما موشک
نداد. حالا میفهمید که چرا ما برای دفاع از خود به موشک نیاز داریم و
موشک میسازیم؟ حاضران و همة ایرانیهایی که فاجعة تجاوز عراق و
بیپناهی شهرهای ایران را به هنگام جولان هواپیماهای بمبافکن عراقی بر
فراز آنها به یاد دارند برای جواد ظریف دست زدند. استدلال او آنقدر
منطقی و گویا و متقاعدکننده بود که جز این واکنشی برنیانگیخت. به همین
دلیل هم در برجام نتوانستند علیه سیستمهای موشکی ایران حکم اجرایی
بدهند. یکی از بزرگترین و ارزشمندترین اقدامات حکومت ایران طی این
سالها همین توسعة سیستمهای موشکی و البته پهپادها بوده است که گام
بزرگی است در جهت تقویت اطمینان و قدرت دفاعی کشوری به نام ایران که به
رغم تمامی حادثهسازیهای اسرائیل و تلاشهای بینالمللی آتشافروزان
جهانی سر جای خود مانده است. اسحاق بریک، ژنرال بازنشستة ارتش اسرائیل،
همین چند روز پیش این واقعیت را به این شکل تشریح کرد:
« در طول 15 سال اخیر مقامات کشوری و لشکری دربارة تهدید هستهای ایران
زیاد صحبت کردهاند، اما به تهدید تسلیحات متعارفی که در اطراف
اسرائیل توسعه مییابد کاری نداشتهاند، یعنی 250 هزار موشک و پهپاد که
در صورت وقوع جنگ به معنای شلیک روزانه 3000 موشک به مراکز جمعیتی و
راهبردی و غیره است! این مانند یک بمب هستهای است البته بدون پرتاب
بمب هستهای! در سطوح ارشد در این باره صحبت نمیکنند و آمادگی واکنش
به آن را، که دستکمی از بمباران هستهای ندارد، نیز ندارند! در سال
2009 {یعنی در دوران احمدینژاد} تصمیم گرفتیم به رآکتور هستهای ایران
حمله کنیم. برای آماده کردن این حمله 11 میلیارد شِکِل در نیروی هوایی
سرمایهگذاری کردیم. {آنزمان حمله صورت نگرفت} اما {اگر امروز بخواهیم
حمله کنیم} حملة آنها با سلاحهای متعارفی که طی این 15 سال درست
کردهاند صدها برابر شدیدتر از آنموقع خواهد بود. آنها امروز توان
حملة موشکی و راکتی را دارند که میتواند منجر به نابودی زیرساخت و
مراکز حاکمیتی و تلفات سنگین شود و ویرانی مطلقی به وجود آید و ما را
سالها به عقب ببرد. میتوانند روزی چند هزار موشک به ما و پدرجدمان
شلیک کنند!»
اما فکر میکنید تخم لق غنیسازی و سلاح اتمی را چه کسانی در دهان
اینها شکسته است که هم بخش مهمی از ثروت به جا ماندة مردم را (پس از
آنکه دزدان هر چه توانستهاند بردهاند و از کشور خارج کرده و در غرب
سرمایهگذاری کردهاند) بلعیده است و هم عامل اصلی یک تنشزایی مداوم
در روابط ایران با جهان و همسایگان و عامل تحریمها و تهدیدات مداوم
بوده است؟ هنگامی که خود مقامات رسمی از وفور عوامل اسرائیل در اطراف
شخصیتهای مهم جمهوری اسلامی ایران خبر میدهند و حیدر مصلحی، وزیر
سابق اطلاعات، مادر یک تشکیلات قدرتمند مذهبی، نظیر حجتیه، را
امآیسیکس انگلیس میداند، حدس زدن عوامل اصلی اینگونه
حادثهسازیها در کنار قدرتطلبان جاهلی که هنوز در اندیشة فتوحات صدر
اسلام هستند و نیز سودجویانی که از جنگ و مرگ تغذیه میکنند و پروار
میشوند زیاد مشکل نیست:
«در عین حال که امآیسیکس، سیآیای و موساد محور صهیونیستی دارند، هر
کدامشان یک کاری میکنند... دستگاه امآیسیکس پیچیدگی قابل توجهی
دارد و کشف آن دشوار است. زیرا تمامی مکاتب از جمله مذهب شیعه را
سنگین بررسی و روی آن کار کرده است. بعضی از اینها در رابطه با مذهب
ما حتی از حوزة علمیة ما بالاترند زیرا کار پیچیده انجام دادهاند تا
بفهمند چگونه باید در دستگاههای شیعه نفوذ کرد، مثلاً میآید در زمان
طاغوت انجمن حجتیه راه میاندازد که تحت عنوان طرفداری از امام زمان
فعالیت میکند. ببینید چه آدمهایی و با چه ویژگیهایی تربیت کرده است
که برخی از بزرگان ما نتوانستند بفهمند که اینها دستگاه تربیتشدة
انگلیساند.»(حیدر مصلحی صریحاً از رحیم مشاعی، مغز متفکر دولت
احمدینژاد، به عنوان عامل این سرویسها نام میبرد)( حیدر مصلحی)
آیا جنگ نعمت است؟!
اما چرا «پیکنت- راه توده» اصرار دارند که حتماً به هر نحو ایران را
به جنگ روسیه با غرب گره بزنند؟ میگوییم غرب، زیرا به بیان لاورف 50
کشور به اوکراین سلاح و تجهیزات و کمک ارسال میکنند و مقامات وطنفروش
اوکراین متعهد شدهاند که به نیابت از غرب تا آخرین اوکراینی و تا
آخرین بقایای زیرساخت کشور خود با روسیه بجنگند. تلاش امثال «راهتوده»
برای کشاندن ایران به جنگ در شرایطی شدت میگیرد که حتی چین کاملاً
مراقب است خود را رسماً از این جنگ برکنار بداند و هیچ کشوری حاضر
نیست رسماً خود را در این جدال در کنار روسیه اعلام کند (غیر از روسیه
فقط شش کشور به قطعنامه محکومیت روسیه در مجمع عمومی سازمان ملل رأی
مخالف دادند: بلاروس، مالی، نیکاراگوئه، سوریه، کره شمالی و اریتره ) و
به رغم اصرار و تأکید کسانی همچون «پیکنت- راه توده» و همفکرانش در
ایران، جمهوری اسلامی نیز جزو 32 رأی ممتنع بود (غرب توانست 141 کشور
را به دادن رأی موافق به این قطعنامه قانع کند). این امر البته
«پیکنت-راهتوده» را بسیار آزرده کرده است، به صورتی که وقتی آقای
خامنهای در اولین سخنرانی سال 1402 در مشهد اعلام کرد که «ما قاطعانه
اعلام میکنیم که در این جنگ مشارکت نداریم!» به شدت ترش کردند و
نوشتند «همین یک جمله {ءمخرب} همة نکات مثبت مورد اشارة او در این
سخنرانی را تحت تأثیر قرار داد{یعنی از بین برد}!»
ظاهراً چنین به نظر میرسد که «پیکنت-راهتوده» گره زدن سرنوشت ایران
به روسیه، آنهم در این جنگ دهشتناک، را مایة رستگاری کشور ما
میدانند. به نظر آنها گداخته شدن ایران در این کوره به حل کلیة
مشکلات ما منجر خواهد شد و در نهایت حکومتی مردمی بر سر کار خواهد آورد
و ملت را سعادتمند خواهد کرد. از نظر آنها ورود به جنگی که گویا در
سوی دیگرش کلیة نیروهای اهریمنی روی کرة زمین قرار گرفتهاند، همان
فرایندی است که نظام جمهوری اسلامی ایران را تصفیه و تطهیر میکند و
راه را برای نظامی عادلانه باز خواهد کرد و سعادت برای مردم ایران به
ارمغان خواهد آورد.
میگوییم ورود به جنگ، زیرا واضح است که «پیکنت- راه توده» با
پیشنهادهایشان هدفی جز درگیر کردن ایران در جنگ با غرب ندارند: مخالفت
با برجام، تشدید ارسال موشک و پهپاد به روسیه، اعلام رسمی حضور در کنار
روسیه در جنگ با اوکراین (یعنی کل غرب) و دستیابی سریع به بمب اتمی (
به عنوان «بازدارنده طمع حمله نظامی به ایران»!). در این صورت، آیا
دلیلی وجود دارد که غرب، که به رغم گسترش بحران اقتصادی، و سیاسی در
مجموعة خود و گسترش خطر جنگ هستهای، سراسیمه به دامن زدن به جنگ
اوکراین همت گماشته است و نتیجة این جنگ را برای آیندة خود حیاتی
میداند («پیکنت- راه توده» نیز به درستی همین نظر را دارند) در مقابل
یک ایران اتمی و پر از موشک و پهپاد، که مانند سیل به دست روسیه
میرسند و به سوی اوکراین به پرواز درمیآیند، سکوت اختیار کند؟
نماینده ایرلند در پارلمان اروپا در مصاحبهای که اخیراً انجام داد،
نقش اروپا را همچون دم سگی که آمریکا نام دارد دانست و به شدت نگرانی
خود را از اینکه دنبالهروی اروپا از آمریکا در جنگ با اوکراین و
خصومت با چین موجب فروپاشی کامل اقتصاد اروپا شود اعلام کرد. او همچنین
گفت:
«مسئله اینجاست که آمریکا دارد موقعیت مسلط جهانی خود را از دست
میدهد. موقعیت اقتصادی مسلط خود را از دست داده و در حال از دست دادن
موقعیت مسلط سیاسی خود است. آمریکا همچون یک مار در حال احتضار است و
نیش مار در حال احتضار از همیشه کشندهتر و مسمومکنندهتر است.»
آیا آمریکایی که آگاهانه کمر به نابودی کشور پهناور و پرجمعیتی مانند
اوکراین بسته است و با نیمنگاهی به تضعیف آگاهانة همجبههای، و
البته رقیبش اروپا، آن را با خود به ورطة فنا میکشد، برای کشوری مانند
ایران بسیار خطرناک نیست؟ آیا در چنین شرایطی حکومتها و نیروهای فعال
سیاسی نباید با حداکثر هشیاری خود را از افتادن در این دام خطرناک و
دچار شدن به این نیش مرگآور محفوظ بدارند؟ آیا خطر تبدیل شدن به یک
اوکراین دیگر و تبدیل شدن به یک تل ویرانه، که عذاب و دردی خوفناک برای
مردم و لطماتی دهشتناک برای همة زیرساختهای بیرمق و لاغر کشور به
بار خواهد آورد، جدی نیست؟ آیا از این سناریو کسی جز کاسبان جنگ و
تحریم و مرگ سود خواهند برد؟
اما جنگ چگونه میتواند نظام جمهوری اسلامی ایران
را استحاله و آن را از آنچه هست به نظامی مردمی تبدیل کند؟ «پیکنت-
راه توده» نقشة راهی را که در ذهن دارند ترسیم و تشریح نمیکنند، اما
ظاهراً آنچه از اشارات و فحوای نوشتههایشان برمیآید و میخواهند
خوانندگانشان را به آن متقاعد کنند این است که جنگ همچون آتشی که
سیاوش از آن گذر کرد، موجب خواهد شد که سودجویان و عاشقان غرب
(«اولیگارشها» در نسخة روسی!) که وطنی جز پول و اربابی جز غرب ندارند
به صف ناراضیان و خرابکاران بپیوندند و تصفیه شوند و «نیروهای مترقی»
که طرفدار «گرایش به شرق» هستند باقی بمانند و قدرت را به دست بگیرند.
البته «پیکنت- راه توده» نمیگویند که این فرایند، به احتمال بسیار
زیاد، در چنان وضعیتی در کشور ما طی خواهد شد که آن 3000 نقطه از کشور
ما، که اسرائیل اخیراً اعلام کرده که آنها را به همراهی آمریکا
شناسایی و نشانهگیری کرده است، یا آن 1000 نقطه، که به هنگام تهیة
برنامة حمله به ایران در سال 2009 توسط ناوهای هواپیمابر آمریکایی و
اسرائیلیها شناسایی و نشانهگیری شده بودند، مورد حمله قرار گرفته و
از ایران، همچون وضعیت کنونی اوکراین، تقریباً هیچ زیرساختی باقی
نمانده است و مردم ایران، به همراه حاکمان از آب گذشتة طرفدار «گرایش
به شرق»، سعادت خود را روی یک زمین سوخته، آغشته به اجساد مردم و
اورانیوم ضعیفشده جشن خواهند گرفت!
ظاهراً تصوری که «پیکنت- راه توده» از چنین نقشة راهی به علاقهمندان
مطالبشان القا میکنند، از برنامه و روش حزب کمونیست روسیه،
سخنرانیهای زیوگانوف، رهبر حزب کمونیست روسیه، و طرحهایی که فراکسیون
قدرتمند حزب کمونیست در دوما ارائه میدهد الهام گرفته شده است. حزب
کمونیست روسیه که مدعی است در اقناع و ترغیب پوتین در حمله به اوکراین
به منظور خنثی کردن توطئههای غرب و فاشیستهای اوکراینی نقش عمدهای
داشته است، امیدوار است که تداوم این جنگ و ضرورتهای حیاتی ادارة
قدرتمندانة آن به دگرگونی اساسی در نظام سیاسی کشور منجر شود. حزب
کمونیست روسیه پیوسته به خیانت اولیگارشها و وطنفروشی آنها اشاره
دارد، میزان ارزی را که در این شرایط دشوار از کشور خارج میکنند
یادآوری میکند، از همبستگی آنها با غرب و دشمنان روسیه سخن میگوید و
خواستار بریدن دست آنها، مصادرة حسابها و بنگاههای آنها به سود
مردم و ملی کردن صنایع اساسی برای تقویت جبهة جنگ با غرب است. حزب
کمونیست راه پیروزی نهایی و قاطع در این نبرد دشوار با جهان غرب را
اتکای جدی به تودههای زحمتکش، که بار سربازگیری در جبههها را به دوش
دارند، و احیای سوسیالیسم و اتحاد شوروی میداند و مقدمتاً خواستار جدی
تصویب لوایح و قوانینی به سود تودههای اصلی مردم و و مناطق پیوسته به
روسیه و آموزش و بهداشت آنها است.
بیش از یکسال از آغاز جنگی میگذرد که تصور میشد در مدتی کوتاه و به
شیوهای برقآسا به اهداف خود دست پیدا کند. هر چند در حال حاضر در
روسیه از هر چهار رأیدهنده حداقل یک نفر به حزب کمونیست رأی میدهند،
حزب کمونیست روسیه فراکسیون قدرتمندی در دوما دارد و پوتین به طور
مداوم جلسات مشورتی با رهبر حزب کمونیست برگزار میکند، هرچند گفته
میشود که رئیس بانک مرکزی روسیه، که سیاستهای پولی و مالی او به رغم
جنگ و تحریم جهانی غرب به موفقیت درخشان اقتصاد مالی روسیه منجر شده
است ( صندوق بینالمللی پول تورم سال 2023 روسیه را 5 تا 7 درصد برآورد
و اعلام کرده است که از سال 2024 این رقم به کمتر از 4 درصد میرسد)
کمونیست است و دولت روسیه تصمیمات مهمی در ارتباط با دلگرمی تودههای
کارگر گرفته است، به صورتی که «دستمزد واقعی» کارگران روس از سال 2014
تاکنون به میزان 172 درصد افزایش یافته و از 5965 روبل به 16242 روبل
رسیده است و دستمزد سال 2023 بیشتر از تورم، یعنی 7 درصد افزایش پیدا
کرده است، به نظر نمیرسد که حزب کمونیست روسیه چندان به هدف خود نزدیک
شده باشد.
به نظر میرسد که وضعیت کنونی نتیجة ترکیب سه خطای استراتژیک روسیه در
ارتباط با غرب باشد که هزینههای بسیاری به بار آورده است. یکی باور
کردن به وعدة شفاهی رهبران غرب و ناتو دربارة عدم گسترش ناتو و نزدیک
شدن آن به مرزهای روسیه در مقطع فروپاشی اتحاد شوروی، دیگری توافق
مینسک در سال 2014 که، طبق اعتراف یکی پس از دیگری رهبران غربی، دامی
بر سر راه روسیه برای خریدن زمان جهت تجهیز اوکراین برای توطئههای
بعدی و جنگ کنونی بوده است و دیگری آغاز جنگ با اوکراین که رهبران فاسد
و وطنفروشش با میدان دادن به فاشیستها و نژادپرستان به بهای جان و
اموال مردم اوکراین ابزار توطئة غرب با هدف ویران کردن و تکهتکه کردن
روسیه بودهاند. تا به حال در نتیجة این جنگ خانمانبرانداز قریب به
500 هزار اوکراینی و دهها هزار روس کشته و صدها هزار دیگر معلول و
مجروح شده و اوکراین چهل میلیون نفری تقریباً از زیرساخت خالی شده
است. طبق گفتة دوگین، که او را از مشاوران اصلی پوتین میدانند،
«روسیه در این تنازع بقا باید پیروز شود.
در هر حالتی اوکراین از روی نقشه محو خواهد شد، یا در نتیجة یک جنگ
طولانی به کلی ویران خواهد شد یا در صورت تغییر وضعیت جنگ و استفادة
روسیه از سلاح اتمی همراه با باقی بشریت از بین خواهد رفت.»
اما در شرایطی که وزیر خارجة روسیه در تفسیر اوضاع جاری میگوید: « ما
اکنون در دوران جنگ گرم با آمریکا هستیم، زیرا نازیهای اوکراینی با
سلاحهای آمریکایی علیه روسیه میجنگند... در شرایط فعلی امکان هر گونه
واکنشی از سوی آمریکا قابل تصور است زیرا آمریکا برای نجات نقش برتر
خود به هر کاری دست میزند.» «پیکنت- راه توده»، همفکرهای
چپنمایشان، به همراه نیروهایی که از کاهش تشنج در روابط خارجی ایران
زیان میبینند، با تمامی قوا در صدد کشاندن ایران به این ورطة
خطرناکاند.
جایگاه تودههای مردم در تفکر «پیکنت- راه توده»
تودههای مردم از نظر «پیکنت- راه توده» ابزاری
هستند برای چانهزنی و فشار از پایین. آنهم نه برای وادار کردن
بالاییها به پذیرش اهداف و خواستهای مورد نظر مردم، بلکه برای متحقق
کردن اهدافی که «پیکنت- راه توده» برای آنها و کشور تجویز میکنند،
درست نظیر نگرشی که سعید حجاریان و نظایر او به مردم دارند. مثلاً مردم
مجاز نیستند که مخالف شرکت جمهوری اسلامی ایران در جنگ اوکراین و ارسال
سلاح به روسیه باشند، آنها حق ندارند با دستیابی ایران به بمب اتمی
مخالف باشند و حق ندارند به حرکاتی دست بزنند که در فرایندهای آرام و
«گام به گام» مورد نظر «پیکنت- راه توده» اخلال کند. آنها در چنین
صورتی آلت دست دشمنان خارجیاند و باید از «جمع شدن اعتراضات آنها»
حمایت کرد.
هنگامی که در شهریور ماه سال 1401 بار دیگر بغض اعتراض مردم ترکید،
«پیکنت- راه توده» ابتدا شوکه شدند و حتی برای چند روز فعالیت خود را
متوقف کردند. آنگاه که دوباره به فعالیت پرداختند، تمامی تلاش خود را
برای تخفیف، تخطئه و تحقیر جنبش اعتراضی به کار بردند و کوشیدند آن را
به رفتار ناشایست، خشونت و لمپنیزم و تبعیت از تحریکات خارجی متهم
کنند. چرا؟ زیرا از نظر «پیکنت- راه توده» تنها تغییرات و تحولاتی که
از طریق خود حاکمیت جمهوری اسلامی ایران روی میدهند، معقول، مترقی و
عملی هستند. تداوم و رشد جنبش و گسترش سرکوب نیز نتوانست «پیکنت- راه
توده» را به درک جنبش و قرار گرفتن در کنار آن نزدیک و راضی کند و
پیوسته و با بیتابی نوید میدادند که «دیگر تمام شد»، به زودی «جمع
خواهد شد» و توطئهها نقش بر آب خواهد گشت.
طی هفت ماه پس از آغاز اعتراضات تا درهم شکسته شدن موقت آن، محققان و
جامعهشناسان به طور گستردهای جنبههای مختلف این جنبش را بررسی و
تحلیل کردند و از ارزشهای شایان تحسین و مترقی آن و نیز حاکمیتی غرقه
در فساد و ناکارآمدی که توان آن را ندارد در برابر این جنبش جز به زبان
سرکوب و خشونت لگامگسیخته سخن بگوید یاد کردند. آنها از تحولات
بزرگی که این جنبش در مردم و در حاکمیت به وجود آورده و آیندة
نویدبخشی که گسترش و تعمیق آن برای جنبش دمکراتیک کشور به همراه خواهد
آورد سخن گفتند. اما «پیکنت- راه توده» در حالی که نمیتوانند شادمانی
خود را از این شکست پنهان کنند و برای ستایندگان جنبش اعتراضی زبان
درمیآورند که دیدید؟ «حکومت همچنان دارای توان مانور و ماندگاری است»،
این جنبش را چنین ارزیابی میکنند:
«در ماههای گذشته شاهد ماجراجوییها و تشویق به خشونت از خارج» (!)
بودیم.»
«پیکنت- راه توده» همچنین حاصل این جنبش را « تیز کردن تیغ مخالفان
تغییرات در حکومت» میدانند، یعنی عامل تن ندادن حاکمیت به تغییرات را
نیز اعتراضات مردمی میدانند و از معترضین به حکومت میپرسند «به جای
طرح رؤیاها و تخیلات خود بهتر نیست نیرو و امکان خود را صرف حمایت از
تغییرات گام به گام و افشای کارشکنان و مخالفان حکومتی کنیم؟» (همة
نقلقولها از« راه توده»، شماره 875)
واضح است که منظور از «رؤیاها و تخیلات»، همان شعارهای آزادیخواهانه
وعدالتجویانهای است که مردم معترض در اعتراضات خود مطرح کرده بودند.
مهمترین عنصر «تغییرات» مورد نظر «پیکنت- راه توده» نیز،که باید «گام
به گام» باشند، همان است که پیوسته بر آن تأکید دارد: «ما همزمان با
توصیه به پیوستن به جبهة دوم جهانی {شرق} از قدرت نظامی و حتی اتمی
ایران به دور از عافیتطلبیهای سیاسی که متأسفانه در طیف چپ ایران
رخنه دارد حمایت میکنیم.»(«راه توده»، شمارة 870).
«پیکنت- راه توده» که از «تغییرات» حمایت و مداوماً تأکید و توصیه و
آرزو و التماس میکنند که این تغییرات، بنیادی، اساسی و ساختاری به سود
تودههای مردم، علیه فاسدان، و علیه عاشقان غرب و عوامل آن باشد، از
آنجا که برای تودههای مردم نقشی جز عامل فشار از پایین برای چانهزنی
نیروهای مورد نظر خود در بالا قائل نیستند و این تغییرات را فقط از
طریق خود حاکمیت امکانپذیر میدانند، برای ترویج مشی غلطانداز خود به
دستاندازهای نظری دشواری درمیافتند و به تئوریبافیهای مضحکی متوسل
میشوند.
نبرد «که بر که» هنوز ادامه دارد؟!
«پیکنت- راه توده» مدعی است «نبرد که بر که» در جمهوری اسلامی هنوز
پایان نیافته است! این عین تیتر سرمقالة شمارة 871 «راه توده» است:
«نبرد «که بر که» در جمهوری اسلامی 44 ساله شد»! معنای این حرف را
حداقل همة کسانی که با ادبیات حزب تودة ایران آشنا هستند میدانند. این
ادعا به معنای آن است که نه تنها انقلاب بهمن 57 با شکست مواجه نشده
است، بلکه همچنان نیروهای انقلابی، مترقی و قدرتمندی در حاکمیت جمهوری
اسلامی ایران وجود دارند که میتوان برای پیروزی نهایی اهداف انقلاب به
آنها امید بست و از آنها حمایت کرد و باید حمایت کرد! در واقع،
«پیکنت- راه توده» برای پیشبرد نظریاتی که در صفحات پیشین تشریح کردیم
به توسل به چنین ادعاهایی نیاز دارند. اگر تودههای مردم به راه دشمن
میروند و فریب آن را میخورند و اعتراضات آنها باید «جمع شود» زیرا
«موجب تیز شدن تیغ مخالفان تغییرات {تغییراتی بنیادی که هم نجاتبخش و
هم امکانپذیر است} در حکومت» میشود و بخشی تعیینکننده از حاکمیت در
شرف افتادن در مسیر مورد نظر «راه توده» است، بنابراین چرا باید نبرد
«که بر که» را خاتمه یافته دانست و بدان امید نبست؟
اما به کرسی نشاندن چنین نظری کار بسیار دشواری است. به همین دلیل است
که «راه توده» به مغلطه و سفسطه و تردستیهای نظری متوسل میشود تا
ثابت کند در حاکمیت جمهوری اسلامی ایران همچنان یک جناح نیرومند مترقی
و انقلابی (معنای «که بر که») وجود دارد و باید از هر گونه اقدامی که
آن را تضعیف کند خودداری کرد و هر اقدامی را که به طور جدی پایههای آن
را سست کند کار «خارج» و «دشمن» دانست و با تمامی قوا به تقویت آن و
کمک به آن برای غلبه بر جناح دیگر همت گماشت.
«راه توده» به این منظور ابتدا به تعریف عدالت اجتماعی به عنوان «یکی
از آرمانهای انقلاب ایران و برنامة حزب تودة ایران» میپردازد و با
مراجعه به تجربة انقلابهای بزرگ سدة اخیر به این مسئله توجه میدهد
که «مسئلة بزرگی که در برابر این انقلابها قرار داشت در درجة نخست
مسئلة تأمین رشد و پیشرفت اجتماعی بود که اگر محقق میشد در نهایت با
نوعی عدالت اجتماعی همراه میشد.» از انقلاب روسیه یاد میکند که لنین
«الکتریفیکاسیون یا برقی شدن، یعنی ایجاد شرایط پیشرفت اقتصادی، را
مبنای کمونیسم» مینامید و از چین مثال میآورد که «انواع و اقسام
طرحها و برنامهها با همین هدف تحقق رشد و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی
در آن کشور اجرا شد و این کشور همچنان هم بدنبال یافتن راهی برای
پیشرفت اقتصادی و اجتماعی است.»
«راه توده» سپس به تشریح وضعیت پس از انقلاب ایران و مقایسة آن با این
تجربهها میپردازد و با تأسف از این سخن میگوید که
«رویارویی میان هواداران دو شکل مشخص راه رشد و توسعه به صورت رویارویی
دو گروه هواداران عدالت اجتماعی و مخالفان آن درآمد. گویا در حاکمیت و
جامعه ایران دو خط شکل گرفته است: یک گروه و یک جناح طرفدار عدالت
اجتماعی است و یک جناح مخالف آن. در حالیکه اختلاف نه برسر موافقت یا
مخالفت با عدالت اجتماعی، بلکه بر سر دو مفهوم از عدالت اجتماعی، دو
شکل متفاوت سازماندهی اقتصادی و اجتماعی بود.»
«راه توده» مقصر و عامل اصلی این رویارویی نادرست و نامعقول را حزب
تودة ایران (!) میداند که «تنها نیروی سیاسی {بود} که بر اختلافهای
اجتماعی درون نیروهای مذهبی تکیه و آن را بیان میکرد»! در نتیجه، تحت
تبلیغات حزب، «این مسئله{که موضوعی فنی و مربوط به سازماندهی اقتصادی و
اجتماعی است نه طبقاتی و ناشی از تقابل نیروهای طبقاتی متفاوت و
متخاصم!} نتوانست تا سطح یک آگاهی ملی روشن از راههای مختلف رشد و
توسعه اقتصادی به پیش رود و بیشتر به شکل دو خط حمایت از محرومان و
عدالت اجتماعی دربرابر مخالفان آن همچنان باقی ماند.»!
«راه توده» به این نحو درست پا جای پای امثال موسی غنینژاد،
اقتصاددان نئولیبرال طرفدار توصیههای بانک جهانی و صندوق بینالمللی
پول میگذارد که معتقد است هر مصیبتی که جمهوری اسلامی میکشد از
تأثیری است که حزب تودة ایران در همان دو سه سال فعالیتش بر قانون
اساسی و فعالیتهای پس از انقلاب باقی گذاشت و کار را برای انداختن
اقتصاد در مسیر مورد نظر ما سخت کرد و صحنة سیاست را به صحنة درگیری و
تقابل تبدیل کرد!
«راه توده» با این شعبده و پس از آنکه مبارزة طبقاتی را به اختلاف نظر
بر سر توسعه و رشد تبدیل کرد، به گلایه از این مسئله میپردازد که این
روش، یعنی طبقاتی خواندن این اختلاف، «موجب شد که عدالت اجتماعی با جدا
شدن از مفهوم راه رشد به صورت یک امر اخلاقی، انسانی درآید» و موجب
تشدید برخوردها شود «به صورتی که حتی در یک زمان جناح راست و بازاریان
و حتی کسانی در شورای نگهبان مانند آیتالله خزعلی رسماً و علناً دولت
موسوی و شماری از اعضای کابینه او و به طور غیرمستقیم خود آیتالله
خمینی را «کمونیست» نامیدند.» از این سو،
«مخالفان این شکل از توسعه همچون مخالفان عدالت اجتماعی معرفی شدند یا
همچون افرادی قشری، سنتی، زن ستیز، کارگرستیز در نظر گرفته شدند در
حالیکه نه آنها مخالف توسعه بودند و نه اینها مخالف عدالت اجتماعی.
طرفداران عدالت اجتماعی مخالف توسعه نبودند بلکه به شکلی دیگر از توسعه
اعتقاد داشتند و گروه دوم نیز مخالف عدالت اجتماعی یا صرفا قشری و
واپسگرا نبودند.»
با این چشمبندی است که مرزها مخدوش میشود و امثال حبیبالله
عسکراولادی و باهنر و امثال آیتالله خزعلی و احمد توکلی و آنهایی که
« در انتخابات اخیر پشت ابراهیم رئیسی جمع شدهاند» کسانی معرفی
میشوند که
«مخالف عدالت اجتماعی نبودند، به عدالت اجتماعی به شیوه خود معتقد
بودند، طرفدار شیوة توسعة دیگری بودند...آنان کارگرستیز نبودند، به
اقتصادی که به کارگر و نیروی کار درصنایع بزرگ نیاز داشته باشد اعتقاد
نداشتند.»
«تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز دارای چنین محتوایی بود، نه نزاعی
میان موافقان و مخالفان عدالت اجتماعی و حقوق کارگر. وقتی اینان خود را
طرفدار «محرومان» جامعه معرفی میکنند شاید دروغ نگویند و صداقت داشته
باشند...»!
«راه توده» برای اثبات اهمیت توسعه و رشد از اتحاد شوروی و چین مثال
میآورد، اما آگاهانه از این حقیقت میگذرد که اگر در این دو کشور امر
توسعه و رشد سرانجام به محور سیاست و تلاش آنها برای پیشرفت مردم و
مبارزه با سرمایهداری جهانی تبدیل شد، برای آن بود که رهبری این دو
انقلاب با طبقة کارگر و حزب آگاهشان بود، وگرنه چهل و سه سال است که
رهبری انقلاب ایران به دست امثال رفسنجانیها، رئیسیها،
عسکراولادیها، باهنرها و احمد توکلیها افتاده است که امید «راه توده»
به پیروزی آنها در نبرد «که بر که» است و اگر کشور به لحاظ توسعه و
رشد دهها سال به عقب رفته شاهکار همین ذوات است و اگر اینها معجزی از
آن دست که «راه توده» نویدش را برای آینده میدهد، در چنته داشتند، طی
این چهل و چند سال نشان داده بودند و اتفاقاً درست همین افلاس آشکاری
که تفکر و سیاستهای این رهبران کشور را بدان دچار کرده است، نشان
میدهد که «راه توده» نه تنها آدرس اشتباه میدهد، بلکه آگاهانه چنین
میکند.
طرفداران سوسیالیسم در حاکمیت!
«راه توده» شماره 874 گام را فراتر میگذارد و مضحکه را به اوج
میرساند. در اینجا نیز ابتدا مقدمات صحیحی مطرح میشود:
«دستیابی
به سوسیالیسم به دموکراسی نیاز دارد که در جامعه ما هیچگاه به طور
کامل وجود نداشته است. در نتیجه، همیشه خواست سوسیالیسم تابع کوشش
طرفداران سوسیالیسم در اتحاد با دیگر نیروها برای تامین دموکراسی شده
است.»
سپس به درستی به انتقاد از چپهایی میپردازد که میگویند «در یک
انقلاب دموکراتیک یعنی انقلابی که رهبری آن در دست آنها نباشد شرکت یا
از آن پشتیبانی نمیکنند.» «راه توده» این موضعگیری را به درستی
«چپروی» میداند «که عملاً راه دست یابی به دموکراسی به عنوان پیش شرط
کوشش برای سوسیالیسم را مسدود میکند» و سپس میافزاید که
«جامعه ایران در مرحله سوسیالیسم و
انقلاب سوسیالیستی یعنی انقلابی به رهبری حزب کمونیست نیست. اما امکان
یک سمتگیری سوسیالیستی یا رشد غیرسرمایهداری وجود دارد.»
آنگاه معنای «وجود امکان رشد غیرسرمایهداری» در شرایط کنونی جامعة
ما را توضیح میدهد و میگوید که
«امروز با گسترش وحشتناک نابرابریها در جامعه ما و اعتراض نسبت بدان،
مسئله خواست سوسیالیسم و اصلاحات سوسیالیستی بار دیگر با صدای بلند
مطرح گردیده تا جاییکه جناحهایی در حکومت نیز در اندیشه آویزان شدن
به آن هستند»
و میافزاید،
«به نظر میرسد اکنون لازم است از سوسیالیسم هم به معنای اصلاحات و هم
سمتگیری دفاع شود». و در توضیح این اصلاحات میگوید: «این اصلاحات
سوسیالیستی گامهایی است در مسیر یک سمتگیری سوسیالیستی، بدون آنکه
تغییر ماهیت دولت را پیش شرط قرار دهد، یعنی {با پیششرط قرار دادن
تغییر ماهیت دولت} این اصلاحات را عملاً تعلیق به محال کند.»!
توجه میکنید؟
میگوید «امروز» در جامعة ما « امکان یک سمتگیری سوسیالیستی یا رشد
غیرسرمایهداری وجود دارد» و اضافه میکند که «جناحهایی در حکومت نیز
در اندیشة آویزان شدن به آن (یعنی اصلاحات سوسیالیستی و سمتگیری
غیرسرمایهداری) هستند». و برای آنکه دهان کسانی را که ممکن است با
شگفتی بپرسند: آخر اینها و سوسیالیسم؟! ببندد، تأکید میکند که نباید
تغییر ماهیت دولت پیششرط قرار گیرد که در این صورت این اصلاحات را
عملاً تعلیق به محال کرده است!
به نظر شما، آیا این سخنان ادامه، مکمل و مشابه نظریات کسی که معتقد
است «نبرد که بر که» پایان نیافته است، نیست؟ آیا برای «راه توده» خیلی
دشوار است که شماری از نمایندگان این جناح «مترقی و انقلابی» در حکومت
را که به خاطر حضور و مبارزاتشان «که بر که» معنا و مفهوم پیدا کرده
است نام ببرد؟ آیا این افراد همانهایی نیستند که از آنها نام
بردیم؟!
تلاش «راه توده» «اشتباه» نیست و تصادفی هم نیست، بلکه یک زمینهسازی
نظری آگاهانه برای آن است که بگوید «نبرد که برکه» در حاکمیت جمهوری
اسلامی ایران پایان نیافته است و نه تنها باید به پیروزی انقلاب از
درون این حاکمیت امید بست، بلکه باید وجود چنین نبردی را باور و با
تمام قوا از آن حمایت کرد و هر گونه حرکتی را که علیه حاکمیت انجام
گیرد محکوم کرد و توطئة غرب و خارجی دانست و امر به «جمعشدن» آن، به
هر شکل ممکن، داد. هر کس که حرکتی در جهت دستیابی به بمب اتمی، ارسال
موشک و پهپاد به روسیه برای استفاده در جنگ اوکراین، و از آن مهمتر،
تلاش برای اعلامِ رسمی قرار داشتن در کنار روسیه در این جنگ، و نیز
حرکت در جهت تقویت روابط با چین به عمل آورد، خواه معلوم شود این حرکات
همگی ژستی توخالی و بیمحتوا هستند، در همان گروه «مترقی و انقلابی»
مورد نظر «راه توده» در نبرد «که بر که» قرار میگیرند، چه آقای شمخانی
باشند یا رئیسی یا باهنر یا عسکر اولادی و یا « بعضی افراد در سپاه
وکسانی در اطراف رهبر در بیت رهبری» («راه توده» شمارة 864)
این ادعاها آنقدر بیاساس هستند که بیهوده نیست وقتی خود «راه توده»
به حاملان نظریات خود در حاکمیت مینگرد گاه متعجب میشود و خطاب به
حاکمیت میگوید،
«مشکل بزرگ حکومت در این نیز هست که گمان میکند که ارتجاع مذهبی و
نیروهایی که توسط آن میتوانند بسیج شوند بخشی از پایگاه گردش به شرق
هستند.»
که در واقع نه مشکل حکومت، بلکه مشکل خود «پیکنت- راه توده» است
که تصور میکند حکومتی که عواملش بر اساس هزاران سند و مدرک و سابقه و
لاحقه تا مغز استخوان وابسته و دلبستة غرب است، عمدة سرمایههای این
مملکت را به همراه فرزندانشان به غرب فرستادهاند و طی این چهل سال با
سیاستهایی که در پیش گرفتهاند خدمات بزرگی به غرب کردهاند و مجری
سیاستها و توصیههای نهادهای بزرگ مالی غربی نظیر بانک جهانی و صندوق
بینالمللی پول بودهاند، در مقابل غرب و امپریالیسم میایستند و
واقعاً و اساساً «به شرق متمایل خواهند شد».
در واقع عین اتهامی که به مدافعان جنبش اعتراضی مردم میزند که «به
رؤیاها و تخیلات خود تکیه میکنند»، دربارة خود آنها صادق است. اگر
شعارهای «مردم»، «سوسیالیسم»، «چپ»، «افتخار به گذشتة تودهای و ادعای
همچنان تودهای بودن» و نظایر آنها را از لفاظیهای «پیکنت- راه
توده» کنار بگذاریم و به خطمشیهای پیشنهادی مشخص آنها توجه کنیم، به
این اهداف میرسیم:
تلاش برای دستیابی به بمب اتمی، مخالفت با توافقهایی نظیر برجام،
دامن زدن به تنش در روابط با منطقه و دنیا، شرکت در جنگ روسیه علیه
اوکراین و مجموعة ناتو، «انقلابی و مترقی» دانستن جناح قدرتمندی از
حاکمیت، توطئه و دارای منشأ خارجی دانستن جنبشهای اعتراضی مردم، دفاع
از حاکمیت با ادعای وجود یک گرایش نیرومند در آن برای نزدیک شدن به شرق
و دور شدن از غرب...
همة اینها در مجموع به مواضع «جبهة پایداری» بیشتر نزدیک است!
|