برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2022-08-13

نویدنو22/05/1401         Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

سخنوران در سوگ سایه!

  • هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه) استادبی بدیل شعر و غزل معاصر در 19 مرداد1401 درسن 95 سالگی این دنیا را به خود واگذاشت و رفت. رفتن او بسیاری را غمگین ساخت و انگشت تحسر به دهان گزانید. ما در گرامی داشت یاداو بهتردیدیم که از زبان سخنوران از رفتن سایه سخن بگوییم. ضمن هم دردی با خانواده محترم سایه و هم سوگی با دوست داران شعراو و همه فرهنگ دوستان ایران مجموعه زیر را با گرامی داشت یاداو تقدیم خوانندگان می کنیم.

 

****

مرثیه دوست برای ابتهاج

شفیعی کدکنی

مویه در رثای هوشنگ ابتهاج

سیدعلی صالحی

" سایه " ، عزیزِ شعر پارسی از میان ما رفت

رضا مقصدی

تسلیت لطیف پدرام فعال سیاسی و فرهنگی افغانستان به مناسبت درگذشت هوشنگ ابتهاج

شعر ابتهاج آینه روزگار است

علیرضا طبایی

مرثیه دوست برای ابتهاج

شفیعی کدکنی

 

سوگوارانِ تو امروز خموش اند همه

که دهان های وقاحت بخروش اند همه

 

گرخموشانه به سوگِ تونشستند همه

زان که وحشت زدهُ حَشرِ وُحوشند همه

 

آه زین قوم ریایی که درین شهرِ دو روی

روزها شحنه و شب  باده فروشند همه

 

باغ را این تب روحی به کجا بُرد که  باز

قمریان از  همه سو خانه بدوش آمد همه

 

 گر چه شد میکده ها بسته  و یاران امروز

مُهر بر لب زده وز نعره خموش اند همه

 

به وفایِ تو که رندانِ بلا کش فردا

جز به یاد و نام تو ننوش اند همه

مویه در رثای هوشنگ ابتهاج

سیدعلی صالحی

شب‌زنده‌دار بزرگ ما هم چشم‌به‌راه سپيده‌دم، در پرده چيزي گفت و جام زر نگرفت والوداع....!

در جهان باقي، بسياران و طلايه‌داران توفان‌صفتي... چشم‌به‌راه او بودند. به قول قديم؛ خورشيدي در خود او بامداد مي‌شد که موسم تغزل به سايه پناه مي‌برد. ساقي مردم صبور خود بود: هوشنگ ابتهاج!

ايهاالناسِ ، آيا غمگين و نگران نمي‌شويد که آخرين سوار ما را بي‌سايه فرو... فروخت به مکارِ مَستوري به‌نام مرگ!؟

«ايران... اي سراي اميد!» ديگر راحت شدي از دست اين روزگارِ زيان‌زايِ بي‌مرتبت! سخت بود براي تو، اما ايمانت به آزادي، آرامت نمي‌گذاشت، و من بيشترينه از اين بابت دوستت مي‌داشتم، وگرنه مثل حافظ بودن، حق تو بود.

 اميدوارم هرکجايِ بي‌آمدن مي‌روي، همراهِ دو سياوشِ ما (کسرايي و شجريان) به شادي باشد، بي‌اضطراب. شاعر دلواپس واژه‌ها، شاعر دلواپس مردم، شاعر ما، رند عالم‌سوز!

سرانجام محاصره‌ مصلحت‌انديشان را سايه‌به‌سايه از هم گسستي، بي‌هيچ تکيه‌اي بر تقواي فرصت‌طلبان چندکاره!

شب‌زنده‌دار مترصد طلوع، تنهايي‌ات وثيقه‌ آزادي غزل و تکلم بود. براي تنهايي‌ات احترام قائل بودم، براي خلوت اندوهان، براي همه‌ دقايقي که کلمه به امدادت نمي‌رسيد، مگر بي‌صدا گريستن شاعري که بزرگ من بود.

پيرمردمِ پياده، چشم‌هاي پدرانه، چشم‌هاي خندان تو را مي‌بوسم! کلمات برگزيده‌ تو، کفن‌ناپذيرند. وداع، وداع، الوداع اي در حضور حافظ محشران!

" سایه " ، عزیزِ شعر پارسی از میان ما رفت

رضا مقصدی

پنجره را به روی ما

باز کن ای سخنسرا !

تاکه ترا غزل/غزل

آبیِ آب ها کنم.

 

گل که شکفته می شود

نام تو گفته می شود

شعرِ تو از تمام سو

سایه ، به سوسن افکنَد.

 

صحبتِ عاشقانه ات

عاطفه های تازه را

در چمنِ من افکنَد.

 

کیستی؟

با کدام دل؟

شورِ جهان ما شدی !

چیستی ؟

با چه آتشی ؟

شعله ی جانِ ما شدی !

 

با تو غزل، شکفته شد.

عاطفه ی سپیدِ ما

سینه به سینه ، گفته شد.

تسلیت لطیف پدرام فعال سیاسی و فرهنگی افغانستان به مناسبت درگذشت هوشنگ ابتهاج

 

عرض تسلیت برای رضامقصدی عزیز!

 

نشود فاش کسی آن چه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

ه.ا. سایه

 

دیری‌ست، گالیا!

امیرهوشنگ ابتهاج، بعد از این در محضر و حضور ما قصه نمی‌گوید، شعر نمی‌خواند؛ آهنگ شهر دیگر کرد، آهنگ آن جا که چندی پیش دکتر براهنی نشانی‌اش کرد.

سایه، سال‌ها قبل گفته بود: امشب به قصه‌ی دل من گوش می‌کنی/فردا مرا چو قصه فراموش می‌کنی!

 اگر قصه، قصه باشد و قصه گو زبردست و چیره‌دست هردو همچنان باقی می‌مانند.

سایه، از آن معدود سخنورانی است که پیوسته خورشیدوار می‌درخشد و دل و جان مشتاقان زندگی را گرما می‌بخشد.

بعد از "نخستین نغمه ها" اولین شعری که از سایه خواندم شعر انقلابی/سیاسی گالیا بود؛ شعر نسبتآ بلند برای دختر ارمنی در رشت، در شمال ایران،

همنشین عطر و بوی گل و جنگل و تالاب انزلی، بوی خوش برنج و چای و رقص ماهی‌های سپید... شعر زیبا، سیاسی، تکان‌دهنده در پاسداشت عشق برای تولد یک "ایراتو"ی شمالی.

سایه را هرگز از نزدیک ندیدم، اما احوال‌اش را هرازگاه از دوست عزیز شاعر بزرگ همولایتی اش رضا مقصدی می‌پرسیدم؛ و او بود که شعرهایش را برایم می‌خواند و می‌گفت چه خلاصه‌ی دقیق چیده شده‌ای از انسانیت است.

زنده‌یاد دکتر غلام‌حسین یوسفی سایه را صاحب مضامین گیرا و دلکش، تشبیه  و استعاره ها و صور خیال بدیع، زبان روان، موزون، خوش ترکیب و هم‌آهنگ با غزل می‌داند، و با نگاهی به غزل‌های معروف او مثل دوزخ روح، شبیخون، خون‌بها، گریه‌‌ی لیلی، چشمی کنار پنجره‌ی انتظار و ادامه‌ ی شیوه‌ی دلپذیر حافظ‌اش معرفی می‌کند.

در"دیر است گالیا"اعلام موضع اجتماعی سیاسی کرد. با "شبگیر" یکسره وارد میدان مبارزات اجتماعی و سیاسی شد، بی آن که به جریان های معروف چپ دوران خود بپیوندد  و رسمآ اسم بنویسد تا پایان واقعه، یک سوسیالیست و آزادی‌خواه باقی ماند. با "چندبرگ از یلدا" بادبان ها را بلندتر افراشت و در رثای دوستش احسان‌طبری "قصه‌ی خون‌دل" را سرود.

سایه سراینده‌ی این ترانه‌‌ی بسیار معروف نیز است:

در این سرای بی‌کسی، کسی به در نمی زند

به دشت پرملال ما پرنده پر نمی زند

یکی زشب‌گرفتگان چراغ بر نمی‌کند

کسی به کوچه‌سار شب در سحر نمی زند

نشسته‌ام در انتظار این غبار بی سوار

دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند

دل خراب من دگر خرابتر نمی‌شود

که خنجر غمت از این خرابتر نمی زند

گذر گهی‌ست پر ستم که اندرو به غیر غم

یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند

چه چشم پاسخ است ازین دریچه‌های بسته‌ات

برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی‌کند

نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست

اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی‌زند.

در شعر پس از نیمایوشیج، که اسلوب کلاسیک شعر فارسی با هجوم منتقدان روبرو شده بود، سایه، منوچهرنیستانی، محمدعلی بهمنی، سیمین بهبهانی، حسین‌منزوی با قدرت از غزل حمایت کردند.

سیمین و سایه بدون تردید در صف اول قرار داشتند. در اوج سلطه‌ی نیما، شاملو، فروغ، براهنی، رویایی، آتشی، آینده و رحمانی و دیگر بزرگان شعر فارسی، هرگز غزل و غزل این غزل‌سرایان به پستو ها رانده نشد.

 آن چه این فرم را نگه داشت قدرت شاعرانه‌گی این شاعران در شعر و ادب فارسی و نگاه جدید آن‌ها به جهان بود.

 اشعار نو سایه، باز از قدرت زمانی، عاطفه و درون‌مایه ژرف برخوردار بودند. دیر است، گالیا! ضرب‌المثل شده بود، شعری که به سادگی در حافظه می‌ماند و نقش می‌بست.

دیر است گالیا!

در گوش من فسانه‌ی دلداده‌گی مخوان!

دیگر زمن ترانه‌ی شوریدگی مخواه!

 

دیر است گالیا! به ره افتاد کاروان!

عشق من و تو؟...آه

این هم حکایتی‌ست،

اما در این زمانه که درمانده هر کسی

از بهر نان شب

دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست

شاد و شکفته در شب جشن تولدت

تو، بیست شمع خواهی افروخت، تابناک

امشب هزار دختر همسال تو ولی

خوابیده‌اند گرسنه و لخت روی خاک

دیر است گالیا!

 

در پاریس که بودم گاه‌گاه به گورستان معروف "پیرلاشیز" سر می‌زدم. صادق‌هدایت، ایلمازگونی، ژان‌دولافونتن، مولیر، آبلارد، هلوییز، انوره‌دوبالزاک،ژرزبیزه(خالق اپرای مشهور کارمن)، ادیت‌پیاف،فریدریک شوپن و اسکاروایلد و بزرگان زیاد دیگر در این گورستان دفن اند؛

یکی از روزها که بر سر مزار هدایت بودم، یدالله‌رویایی را دیدم، فکر می‌کنم "هفتاد سنگ قبر"اش را تازه از چاپ درآورده بود، درست یادم نیست جز این سخن‌اش:

هر شعر، هر نقاشی، هر رمان تقلایی است برای غلبه بر مرگ، برای رسیدن به جاودانگی. اگر چنین باشد ه‌.الف.سایه از جاودانگان عالم است؛ با شعر ها و ترانه‌هایش و "آدمی" بودن اش!

 

لطیف‌پدرام

شعر ابتهاج آینه روزگار است

علیرضا طبایی

عليرضا طبايي (1324- شيراز)، شاعر، روزنامه‌نگار، غزلسرا و ترانه‌سراي پيشکسوت که سال‌ها سابقه موانست با آثار شعراي بزرگ زمانه خود را داشته، اشعار زنده‌ياد ابتهاج را «آينه‌ روزگار» مي‌خواند؛ آنچنان‌که مي‌توان با نقب‌زدن در دل اين آثار و پيگيري نمادها و استعاره‌ها، به درک محسوسي از تجربه‌هاي زيستي جامعه و مقتضيات سياسي و اجتماعي در دوره‌هاي مختلف رسيد. او همچنين درباره جنبه‌هاي ادبي شعر سايه، معتقد است: «سايه، نشان داد که اگر شاعر حرفي براي گفتن داشته باشد، در هر شکل و قالبي مي‌شود اثري تاثيرگذار آفريد؛ فرقي نمي‌کند؛ غزل يا شعر نيمايي.»

ابتهاج در شعر معاصر پارسي، چه جايگاه و پايگاهي داشت و اين موقعيت را در سايه‌ چه شاخص‌هايي به‌دست آورده بود؟

اميرهوشنگ ابتهاج يا صاحب امضاي «ه. الف. سايه» از چهره‌هايي است که تاثيرگذاري‌شان بر شعر معاصر، خصوصا بر غزل معاصر، تاثيري انکارنشدني است. او توانست با نوآوري و خلاقيت‌هاي ناب خود، هم در شکل و هم در محتواي غزل، تحولات ملموسي را ايجاد کند و آثار تاثيرگذاري را از خود به‌جا بگذارد. شعر ابتهاج، از ابعاد مختلفي قابل بررسي است: نخست، جنبه ادبي آثارش و دوم، زيست شخصي و آميخته با مسائل اجتماعي و سياسي در دوره‌هاي مختلف زندگي‌اش. بايد بگويم او، هم از زمانه‌ خود تاثير پذيرفت و هم با سروده‌هاي خود بر آن تاثير گذاشت. در شعر معاصر، سايه يکي از چهره‌هايي است که خصوصا در چند دهه اخير، نشان داد که مي‌شود در غزل نيز، نوآوري داشت. او همراه چند چهره سرشناس ديگر توانست، ظرفيت‌هاي تازه‌اي از غزل را به نمايش بگذارد و در اين کار موفق باشد. او نشان داد که اگر خلاقيت و نوآوري در نهاد يک شاعر وجود داشته باشد و در انديشه و زبان، حرفي براي گفتن داشته باشد، در هر شکل و قالبي مي‌شود اثري تاثيرگذار آفريد؛ فرقي نمي‌کند غزل باشد يا شعر نيمايي. البته او در نيمايي هم آثار قابل‌توجهي سرود، اما در غزل، به ارزشگذاري و مرزگذاري‌هاي خاصي رسيد و در آن درخشيد.

به‌نظر شما، نسبت شعر ابتهاج با مسائل اجتماعي چطور قابل تبيين است؟

محتواي سروده‌هاي ابتهاج، آينه‌اي در مقابل روزگاري بود که در آن مي‌زيست. غزل‌هاي او، در عين‌حال که حال و هوايي عاشقانه و غنايي داشتند، از شرايط زمانه، غافل نبودند. در آثار «سايه» مي‌توان رگه‌هاي روشني از تعلق و توجه او به مسائل اجتماعي و سياسي را در دوره‌هاي مختلف زندگي‌اش ديد. او هميشه گوشه چشمي به مسائل و رويدادهايي که پيرامونش رخ مي‌داد، داشت. شعر سايه از روزگار و شرايط زمانه، حکايت‌ها دارد. به‌هرحال او در دوره‌‌اي زندگي کرد که سرشار از حوادث و رويدادهاي تاثيرگذار بود و ابتهاج نيز از آنها تاثير مي‌گرفت. از اين منظر، مي‌شود با خواندن غزل‌هاي او، به درک هنرمندانه‌اي از زمانه و مقتصيات آن در دوره‌هاي مختلف رسيد. شعرهاي او، به مخاطبانش يادآوري مي‌کند که چه بر مردم و سرزمينش گذشته و شاعر چه روزگاري را به خود ديده‌ است.

و از اين منظر، شعر سايه را شعري نمادگرا مي‌دانند.

بله. استفاده از استعاره و نمادگرايي، از بارزه‌هاي شعر سايه است. طبيعتا در برخي برهه‌هاي زماني، امکان انتقال صريح مطالب و محتواها وجود نداشت. اهل هنر و شعر، معمولا در چنين شرايطي، سمت نماد و استعاره مي‌روند چون مجال صريح‌گويي ندارند. اتفاقا با بررسي همين استعاره‌ و نمادگرايي‌ها، مي‌توان جنبه‌هاي تاريخي، سياسي و اجتماعي تاريخ معاصر را در آثار شاعر، پيگيري کرد. اين جنبه‌ها، به ما مي‌آموزد که از تجربه گذشتگان بياموزيم و ما را به سوي آينده‌اي روشن‌تر، رهنمون مي‌شود.

به‌عنوان يک ترانه‌سرا، نظرتان درباره تصويري که از ابتهاج در وادي موسيقي به‌جا مانده چيست؟

سايه البته به‌عنوان يک ترانه‌سرا، مطرح نبود و نامش در اين عرصه، پررنگ نيست. اگر بسياري از آثارش توسط اهالي موسيقي، اجرايي موسيقايي مي‌شد، اتفاقي بود که آهنگسازان و خوانندگان رقم مي‌زدند. درواقع، آنها به غزل‌هاي ابتهاج، توجه نشان دادند و تصميم‌گرفتند قطعاتي را با تکيه بر غزل‌هاي او بسازند. سايه، غزل سروده؛ نه ترانه. حال آنکه بخشي از اين غزل‌ها، به زيباترين شکل ممکن، اجراي موسيقايي شده‌اند؛ آثاري که در ذهن و خاطر مردم، ماندگار شد.

فکر مي‌کنيد آيندگان چه رويکردي به کارنامه ادبي هوشنگ ابتهاج خواهند داشت؟

مرگ، جبر روزگار است. کسي مي‌آيد و کسي مي‌رود. آنچه اهميت دارد، اثري است که از هر شخص باقي مي‌ماند. سوال اين است که اثر يک شاعر يا هنرمند در زمانه خود، چقدر پررنگ و محسوس بوده است. بدون‌شک چهره‌هايي همچون ابتهاج، با تکيه بر توانايي، خلاقيت، دغدغه‌مندي و انديشه‌هاي انساني خود، نقش پررنگي در شعر معاصر داشت. به همين خاطر انديشه و هنر او، براي مردم به يادگار مي‌ماند و از آن تاثير مي‌گيرند.

آينده را نمي‌شود پيشگويي کرد. نمي‌شود گفت ذائقه فکري و ادبي آيندگان، چگونه خواهد بود و به چه شعري بيشتر علاقه نشان مي‌دهند. اما تجربه تاريخي ما مي‌گويد، کسي که هنر و انديشه‌اش را صرف روشنگري در زمانه خود کرده، فراموش نمي‌شود. ابتهاج آثارش را به دست زمانه سپرده و به ثبت رسانده است. اينکه پسند آيندگان چه باشد، بحث ديگري است. اميدوارم روح سايه شاد باشد و همواره شاهد تاثيرپذيري آيندگان از آثار اين شاعر بزرگ باشيم.

 

از این قلم :

 

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست