نویدنو 12/11/1400
چاپ مطلب
ارژنگ
عکسِ اختصاصی از آرشیو زندهیاد احسان طبری
الا ای صُبحِ آزادی، بهیاد آوَر در آن شادی
کزین شَبهای ناباوَر منات آواز میدادم...
"سایه"
دکتر ملکتاج محمدی که دوستان و رفقایش اورا بیشتر با
نام "ملکه
محمدی"
می شناسند، در 12 مهرماه 1301 شمسی/ 1922 میلادی در خانواده ای زحمتکش
بهدنیا آمد. در خانوادهای زحمتکش و تُهیدست، همان بزرگ ترین چالشِ
جهانی است که سراسرِ زندگی ملکه برای حلّ ِآن به سود زحمتکشان گذشت.
هنوز کاخ دیکتاتوری رضاخان میرپنج از هم فرو نپاشیده بود که ملکۀ
نوجوان، دیپلم خود را گرفت و بلافاصله برای کمک به خانواده، آستینها
را بالا زد و کارکردن را آغاز نمود. تضعیفِ دیکتاتوری و شکاف در
دیوارهای اختناق و خفقان، زمینه را برای آزادیهای محدود در جامعه و
نیز فعالیتِ سیاسی احزاب و سازمانهائی مانند حزب توده ایران و جبهه
ملی ایران و دیگر سازمانهای مترقی فراهم ساخت. ملکۀ جوان هم به حزب
توده ایران پیوست؛ به این کاروانِ همواره رونده و همواره خونینِ
رهروانِ احقاقِ حقوق و آزادی های دمکراتیک. در سال 1323/1944 که
دانشگاه تهران 10 ساله می شد، ملکه نیز به دانشجویان این دانشگاه پیوست
و رشتۀ حقوق را برای ادامۀ تحصیل و احقاقِ حقوقِ زحمتکشان و فرودستان
جامعه برگزید. دکترایش را بعدها، در جمهوری دمکراتیک آلمان در دانشگاهِ
مارکسیسم- لنینیسم، و در رشتۀ اقتصاد به پایان برد. گفته می شود که او
نخستین زنِ ایرانی است که دکترای رشتۀ اقتصاد را به پایان برده است.
رسالۀ خود را هم در موضوع "اصلاحاتِ ارضی" نوشت که هنوز هم از اسنادِ
مهم برای تحلیلِ این رویداد است. او از همان آغاز دست به قلم بُرد و
برای روزنامه ها و نشریاتِ پیشرو، در دفاع از حقوقِ کارگران و دهقانان
و کودکان و زنان مقاله های بسیاری نوشت.
کودتای 28 مرداد 1332، شرایطِ دشوارِ پس ازکودتا و نیاز
به اراده هائی خللناپذیر برای دوامِ مبارزه، او را از نویسندهای
پُرشور و پیکارجو به رزمندهای فداکار و جان برکف تبدیل کرد. ملکه
محمدی در سختترین و دشوارترین دوره مبارزۀ حزب توده ایران علیه
دیکتاتوری شاه، دوشبهدوشِ
"مریم
فیروز"
و تنی چند از یارانِ مبارزش، در تهیۀ امکانات، برای جابجائی و نقل و
انتقال و اختفای کسانی که تحتِ تعقیبِ گزمگانِ فرمانداری نظامی بودند
فعالیت داشت. در همان دوران بود که به عنوان کوپل و محافظِ ویژۀ
"خسرو
روزبه"
برگزیده شد و تا ششسال پس ازکودتای 28 مرداد 1332 که به دستور حزب،
میهنِ عزیز خود را ترک و به مهاجرتی ناخواسته تن داد، لحظهای از تلاش
و انجام وظیفۀ سِتُرگِ خویش دست بر نشست.
با آغاز دوران مهاجرت، بار دیگر بهطور جدّی مبارزۀ
قلمی و عملی خود را از سرگرفت. در همین دوران بود که با
"محمد
پورهرمزان"،
بزرگترین مترجمِ سیاسی ایران آشنا شد، و او را به عنوان شریکِ همۀ
زندگیاش انتخاب کرد، و چنین بود که آن دو تا پایان زندگی رفیق وُ همسر
وُ همدوش یکدیگر باقی ماندند.
ملکه محمدی و همسرش محمد پورهرمزان، در تمام دورانِ
سالهایِ استخوانسوز مهاجرت، از نزدیکترین دوستانِ خانوادگی زندهیاد
"احسان
طبری"
و همسر گرانقدرش
"آذر
بینیاز"
بودند. ملکه محمدی، در عینحال با فرزندانِ احسان و آذر نزدیکترین و
دوستانهترین رابطهها را داشت و خود نیز همواره موردِ احترامِ عمیقِ
احسان طبری و همسرش بود.
وقتی شراره های انقلاب درخشیدن گرفت، شورِ بازگشت به
میهن، تن و جانِ او و همسرش را نیز سوزاند. با پیروزی انقلاب، آن دو
نیزشتابان به میهن بازگشتند. بیهراس از اینکه چه پیش خواهد آمد و یا
چه خواهد شد، بیهیچ مدرکی، بیهیچ شناسنامه و پاسپورتی، وقتی که در
فرودگاه مهرآباد،
"محمود
هرمز"،
وکیل پایه یک داگستری، و انسانِ شرافتمند و دوستِ بزرگ همه انسانهای
نیازمند، به محضِ دیدنِ آن دو از روی چهارپایۀ کوچک خود که درکنار
دیوارنشسته بود برخاست و به سوی آنها رفت و ورقۀ امضاءشدهای را به
عنوان وکالتنامه در اختیار نمایندۀ ادارۀ گذرنامه گذاشت و تائید کرد
که آنها را میشناسد و وکالتِ آن دو را به عهده میگیرد، ملکه و همسرش
پورهرمزان به همدیگر نگاه کردند و به سختی توانستند اشکِ شادیشان را
پنهان کنند و به آرامی به شانههای یکدیگر تکیه بدهند و نفسی به راحتی
بکشند.
آن دو، به محض باز گشت به میهن، بلافاصله نوشتن و ترجمه
را بار دیگر ازسرگرفتند. اما حلّ ِتضادّ ِ انسانِ زحمتکش و فرودستان
و فرادستانِ جامعه به این سادگی ها سرانجام نیافت. انقلابِ مردم به خون
نشست. بارِ دیگر سختیها و رنجها آغاز شد. دیوِ استبداد از فرازِ
آسمانِ ایران گریخته بود، امّا آنکه بر جای دیو نشسته بود، ...
از میهنی به بزرگی ایران، تنها چهاردیواری کوچک و تنگی
با یک پنجرۀ کوچکِ آهنی که اختیارِ باز و بسته کردنش نیز در دست او
نبود، نصیباش شد. نزدیک به دهسال، بی خبر از همسر وُ همکیش
وُهمدوشِ خویش با قامتی افراشته در این چهاردیواریِ اجباری انتظار
کشید تا سرانجام آفتاب و سبزه و خاک و انسان را دوباره دید.
اما همسرش محمد پورهرمزان را که
"پوریک"
می خواند دیگر هرگز ندید. زیرا او در شبی تاریک و ظُلمانی ستاره شده
بود تا رهنوردانی که خسته و نفسبریده از سنگلاخ کوه ها بر می آمدند،
راه را گم نکنند یا نگویند راهی نبود.
70 ساله بود که بی یار و همدم به خانه بازگشت؛ خانه که
نداشت؛ به خانهای که اجاره کرد. موها سپید بود و تن ناتوان، امّا
آرزوها و رویاها، به قولِ فرزانه ای،
"کوهِ
دماوند"...
او این بار نیز آستینِ همّت بالا زد، نام «ملیحه» بر
تنِ ملکه کرد تا خشونتِ روزگار را استتار کند. به ترجمه روی آورد. دست
به ترجمۀ آثاری زد برای نوجوانان و جوانان، که اگر درختها فرو
اُفتادند، نهالها برویند، مبادا که باغ بیدرخت بماند و درخت
بیپرنده.
آثاری که برگزید و ترجمه کرد که همه باغِ آزادی و عدالت
را آبیاری میکردند، همه میگفتند که باید از نهالها مراقبت کرد و
برای آنکه از نهالها مراقبت کنیم، باید که مواظبِ آب و هوای باغ
باشیم. سرانجام خورشیدِ عُمرِ
"مادر
ملکه"
در 4 دی ماه 1398 در میان نهالها گم شد، و شاید، نه، حتما، خودش را در
نهالها تکثیر کرد.
و اینهم کارنامۀ مادر ملکه، آن هم درآن سالهایی که
برای خیلیها سالهای نشستن کنارِ دیوار و شمردنِ روزهای بطالت است و
بازنشستگی...:
1.
رمان سه جلدی خفاش کوچولو، بالِ نقره ای، بالِ آفتابی و
بالِ آتشین.
کنت اوپل. ترجمه ملیحه محمدی. پژواک کیوان. 1389. تهران. 935 صفحه
2.
فرنتسیسکا.
پتر هرتلینگ. ترجمه ملیحه محمدی. پژواک فرزان. 1396.
تهران. چاپ دوم. 121 صفحه
3.
فلیس فلیس.
هانا یوهانس. ترجمه ملیحه محمدی. پژواک فرزان.
1397.تهران. چاپ دوم. 128 صفحه
4.
مردی که میتوانست پرواز کند.
میلودور. ترجمه ملیحه محمدی. پژواک فرزان. 1390. تهران.
5.
آلنده ها.
گونتر وسل. ترجمه ملیحه محمدی. نشر چشمه.1387. تهران
6.
برگشت نیست.
بورلی نایدو. ترجمه ملیحه محمدی. نشر چشمه. 1388. تهران
7.
دزدِ لعنتی.
ورنر رایت. ترجمه ملیحه محمدی. نشر عمران. 1382. تهران.
8.
راسموس و مردِ آواره.
گری بادمر و آسترید لیندگرن. ترجمه ملیحه محمدی. نشر چشمه. چاپ
دوم.1379. تهران
9.
شبح اپرای پاریس.
سوزان کی. ترجمه ملیحه محمدی. نشر چشمه. 1398. چاپ
هشتم. تهران
10.
لاوینیا.
جیو کوندابلی. ترجمه ملیحه محمدی. نشر چشمه. 1396. چاپ
چهارم. تهران
11.
لیدیا.
کاترین پترسون. ترجمه ملیحه محمدی. نشر پیلا. 1380.
تهران
12.داستان
ویلهلم
تل.
یورگ شوبیگر. ترجمه ملیحه محمدی. نشر چشمه 1389. نهران.
13.
آن روی حقیقت.
بورلی نایدو. ترجمه ملیحه محمدی. نشر چشمه. 1383. تهران
14.
ماجراهای پهلوان وانیا.
اوتفرید پرویسلر. ترجمه ملیحه محمدی. نشر چشمه. 1386. تهران
15.
پرسشهای کودکان پیوسته جدیتر میشود.
آرمین کرنتس. ترجمه ملیحه محمدی. نشر آتنا. 1376.
تهران.
نقل از ارژنگ دوماهنامه
ادبی، هنری، و اجتماعی نویدنو شماره 21
برای دریافت فایل کلیک کنید
|