برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2022-01-22

نویدنو 02/11/1400         Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • دراین شماره از رخ دادهای قزاقستان بیانیه مشترک احزاب کمونیست وکارگری و فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری، و در ادامه سه نوشتار از رفقا مسعود امیدی ، کامران پورصفر و اسد کشتمند تقدیم خوانندگان می شود.  روشن است که انتشارآن ها به معنای موافقت کامل نویدنو با مفادد وموضع گیری آن ها نیست.

 

 

 

رخ دادهای قزاقستان از منشور داوری ها-5

دراین شماره از رخ دادهای قزاقستان بیانیه مشترک احزاب کمونیست وکارگری و فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری، و در ادامه سه نوشتار ازرفقا مسعود امیدی، کامران پورصفر، و اسد کشتمند تقدیم خوانندگان می شود.  روشن است که انتشارآن ها به معنای موافقت کامل نویدنو با مفادد وموضع گیری آن ها نیست.

***

بیانیه مشترک احزاب کمونیست وکارگری: درباره تجربه ارزشمند اعتصاب‌های بزرگ و نمایش‌های اعتراضی طبقۀ کارگرو مردم قزاقستان

 

1- در آغاز سال 2022، قزاقستان جمهوری شوروی سابق آسیای مرکزی، با بسیج‌های گسترده کارگری و مردمی به لرزه درآمده بود، که سبب آن در تشدید مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پیش روی کارگران به دلیل احیا سرمایه‌داری درکشور، 30سال پس از ضدانقلاب و انحلال اتحادجماهیر شوروی، زمانی که قدرت و ابزارتولید به دستان سرمایه داده شد واکنون انحصارات چندملیتی بخش بزرگی از بخش معدن اقتصاد را در اختیاردارند نهفته است.

2- حزب‌های کمونیست وکارگری امضاء کنندۀ این بیانیۀ مشترک همبستگی خود را با مطالبات عادلانه اقتصادی و سیاسی اعتراض کنندگان، که خواستار افزایش حقوق‌ها و مستمری‌ها، کاهش بهای سوخت، سن بازنشستگی پایین‌تر، لغوعوامل خصوصی سازی، اقدام‌هایی برای حمایت از بیکاران، حقوق آزادی سندیکایی وسیاسی هستند اعلام می کنند. ما به ویژه به کارگران صنعتی قزاقستان غربی ، که قلب این بسیج گسترده مردمی بودند درود ‌می‌فرستیم.

3- نیروهای بورژوازی، در چهارچوب مبارزه قدرتشان برای بازتوزیع کیک اقتصادی و سیاسی خود، برای بهره برداری از بسیج ها در آلما آتا وقزاقستان جنوبی تلاش کردند.

4- دخالت نظامی غیرقابل قبول روسیه، از طریق سازمان پیمان امنیت جمعی تحت هدایت روسیه، برای دفع تلاطم قدرت بورژوازی درشرایط تشدید رقابت امپریالیستی درمنطقه مرکزی آسیای مرکزی مورد استفاده قرارگرفت، که عرصه مبارزۀ قدرتِ شدیدی درمیان انحصارات قدرتمند و کشورهای سرمایه‌داری مانند امریکا است.

5- حضور نیروهای سازمان پیمان امنیت جمعی سرکوب بسیج‌های مردمی از سوی دولت بورژوازی را آسان ترکرد. تحولات نشان دهنده ماهیت طبقاتی اتحادهای فراملی است، که مانند اتحادیه اروپا، ناتو، برپایه سرمایه‌داری شکل گرفته اند و در وحله اول وظیفه محافظت قدرت بورژوازی را درهرکشور و اتحاد سراسری برای ادامه بهره کشی طبقاتی از کارگران را به عهده دارند. وجود و فعالیت این اتحادیه‌ها، همان طور که مورد اخیر قزاقستان حاکی است، ضد مردمی است و باید محکوم شود.

6- احزاب ماتاکید دارند که دررابطه با تلاش‌ نیروهای امپریالیستی، که هدف آن‌ها بهره گیری از این بسیج‌های کارگری برای منافع خودشان وبه بارنشاندن انقلاب‌های رنگی است، این دخالت ها ، نه با لکه دارکردن تمام انواع بسیج مردمی، بلکه با دفاع از مبارزۀ مستقل طبقه کارگر و رد هر درگیری سیاسی- ایدئولوژیکی– سازمانی با هر قدرت منطقه ای یا جهانی می‌تواند باطل شود. جنبش جهانی کمونیستی نه می تواند برای دوستی از داخل جهان امپریالیستی تلاش کند و نه می‌تواند با استفاده ازبهانه تعادل جهانی نیروها مبارزه طبقاتی را به عقب بیندازد. از سوی دیگر، جنبش کمونیستی موظف به حفظ بسیج‌های اجتماعی ازبرنامه‌های دولت‌های بورژوازی و تضادهای داخل بورژوایی است و دراین مورد باید هشیارباشد.

7- رخ دادهای قزاقستان نیاز به حزب کمونیست قوی درهرکشور را، همراه با برنامه انقلابی و ارتباط استوار با طبقه کارگر، قادر به سازمان دهی راهپمایی و بسیج نیروهای کارگری- مردمی علیه سرمایه‌داری و انحصارات را به نحوی که مبارزه مردم موثر و مسیر سوسیالیسم را، که تنها راه حل بدیل برای بربریسم سرمایه داری است برجسه خواهدکرد مورد تاکید قرار می‌دهد.

8- رخ دادهای قزاقستان و دیگر کشورهایی که قدرت بورژوازی بسیج‌های مردمی را با زور سرکوب می‌کند، یک بار دیگر اهمیت عظیم همبسگی انترناسیونالیستی کارگران وبه جابودن شعار" پرولتاریای جهان متحدشوید!" را نشان می دهد.

بیانیه برای امضاهای بیشتربازاست

 

احزاب امضاکننده عضو شبکه همبستگی

1-     حزب کمونیست آلبانی

2-     حزب کاراتریش

3-     حزب کمونیست آذربایجان

4-     تریبون ترقی خواه دموکراتیک-حرین

5-     حزب کمونیست بنگلادش

6-     حزب کمونیست بلژیک

7-     حزب کمونیست برزیل

8-     حزب کمونیست دردانمارک

9-     حزب کمونیست فنلاند

10-حزب کمونیست السالوادور

11- حزب کمونیست یونان

12-حزب کارگران ایرلند

13-حزب کمونیست اردن

14-جنبش سوسیالیستی قزاقستان

15-حزب سوسیالیست لتونی

16-حزب کمونیست نوین هلندی ها

17-حزب کمونیست مکزیک

18-حزب کمونیست نروژ

19-حزب کمونیست پاکستان

20-حزب کمونیست پروگواییان

21-حزب کمونیست فلیپین-(پی کی پ1930)

22-حزب کارگرن کمونیست روسیه

23-حزب کمونیست اتحادشوروی

24-حزب کمونیست کارگران اسپانیا

25-حزب کمونیست سوئد

26-حزب کمونیست ترکیه

27-حزب کمونیست اکرایین

28-اتحادیه کمونیست های اکرایین

29-حزب کمونیست ونزوئلا

احزاب دیگر

30-حزب کمونیست انقلابی فرانسه

31-قطب احیاکمونیستی درفرانسه

32-جبهه کمونیست (ایتالیا)

33-حزب کمونیست آلمان

***

 

بیانیه همبستگی فدراسیون جهانی اتحادیه های کارگری با مردم قزاقستان

فدراسیون جهانی اتحادیه‌های کارگری همبستگی انترناسیونالیستی خود را با طبقه کارگر و مردم قزاقستان اعلام و خشونت دولت و کارفرمایان علیه اعتراض‌هایی که به قیمت جان صدها نفر ازاعتراض کنندگان منجرشده است را محکوم می‌کند.

بدیهی است که منابع غنی تولید ثروت، جایگاه قاطع جغرافی- راهبردی(ژئواستراتژیک) آن، و وجود پایگاه فضایی بایکونوردرآن، علاقه امپریالیست‌ها و کارتل‌های چند ملیتی را بر می‌انگیزد.

ثروت کشور از سوی انحصارات و الیگارش‌هایی که مردم را در فقر و بی چیزی نگه می‌دارند غارت ‌می‌شود. کارگران علیه فقر، بالارفتن هزینه‌های زندگی، و بیکاری به خیابان‌ها آمدند. مشکل واقعی بقا توده های مردم را به اعتراض واداشت. این مشکلات ناشی از سیاست‌های ضد مردمی ‌های قزاقستان واعمال ضد کارگری شرکت‌های چند ملیتی است که با موج عمومی خصوصی‌سازی ها ثروت عظیم کشوررا غارت کردند. ما درکنار کسانی می‌ایستیم که برای رهایی طبقۀ کارگرعلیه بهره کشی سرمایه‌داری مبارزه می‌کنند.

دبیرخانه

***

درهم‌تنیدگی مبارزه‌ی طبقاتی و مسائل حوزه‌ی ژئوپالیتیک در قزاقستان

 مسعود امیدی

۱- شرایط اقتصادی و اجتماعی وخیم امروز قزاقستان محصول ترکیبی از ساختار الیگارشی و ضددموکراتیک حاکمیت و اجرای برنامه‌های نئولیبرالی است که اساسا از سوی نهادهای بین‌المللی مالی و اقتصاد سرمایه‌داری جهانی در قالب دستورکارهای نئولیبرالی و به اصطلاح اصلاح ساختاری به همه‌ی کشورهای بر جای مانده از اتحاد شوروی، توصیه و تحمیل شده‌است. پیامد این برنامه‌ها یعنی اقداماتی چون خصوصی‌سازی‌، کالایی‌سازی خدمات اجتماعی، مالی‌سازی اقتصاد، مقررات‌زدایی، سیاست‌های ریاضتی‌، حذف یارانه‌ها و …. در همه‌جای جهان با تشدید فقر، افزایش فاصله‌ی طبقاتی، تهاجم به دستاوردهای مبارزاتی و قانونی طبقه‌ی کارگر و نیز تخریب انسجام اجتماعی این طبقه‌ همراه‌بوده و زمینه‌های گسترده‌ی نارضایتی و اعتراض کارگران و زحمتکشان و توده‌های وسیع مردم آسیب‌دیده از نئولیبرالیسم را برانگیخته است. بنابراین وضعیت امروز اقتصادی قزاقستان را بیش و پیش از هر چیز باید نشانی دیگر از ورشکستگی و ناکارآمدی برنامه‌های سرمایه‌داری جهانی و نئولیبرالیسم و کشورهای امپریالیستی مروج و مدافع آن در جهان یعنی‌آمریکا و اتحادیه‌ی اروپا دانست. به‌هر‌حال هیچ تردیدی وجود نداشت که براندازان سیستم اتحاد شوروی با دستاوردهای آشکار سوسیالیستی در حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی و …، قادر به ارائه‌ی هیچ جایگزینی جز برنامه‌های نئولیبرالی برای این کشورها نیستند، همانگونه که برای هیچ جای دیگر جهان نیز نبوده‌اند.

۲- با اینکه این ساختار الیگارشیک اساساَ طی دهه‌های پس از فروپاشی با مسیر نئولیبرالی و مقررات‌زدایی و …آن که در مدیریت اقتصادی و اجتماعی کشور دنبال شد، به‌شدت گسترش پیدا‌کرد، اما بی‌شک ریشه‌ی آن را باید در ساختار سیاسی و حاکمیتی شکل‌گرفته در دهه‌های پایانی حیات اتحاد شوروی نیز دنبال‌کرد که اتفاقاَ یکی از زمینه‌ها و دلایل مهم رویداد تلخ و تأسف بار فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ نیز بود. آمیخته‌ی ساختار الیگارشیک ریشه‌دار با برنامه‌ها و اقدامات نئولیبرالی و ضددموکراتیک طی دهه‌های گذشته، بر اساس یک رویکرد تحلیلی مبتنی بر دیالکتیک ماتریالیستی منطقا نه‌تنها نمی‌توانسته منجر به بهبود و گشایشی در حوزه‌های اقتصادی و اجتماعی کشور و تعامل حاکمیت با مردم شود، بلکه بحران مشروعیت حاکمیت و اعتراض طبقه‌ی کارگر و توده‌های وسیع مردم علیه آن نیز امری اجتناب‌ناپذیر و قابل پیش‌بینی بوده‌است

۳- این وضعیت محدود به قزاقستان نیست. تمامی جمهوری‌های به جا مانده از اتحاد شوروی به هر نسبتی که در آن‌ها به تخریب و فاصله‌گرفتن از برنامه‌ها و نهادهای اجتماعی (سوسیالیستی) اقدام شده‌است، با چالش‌های مشابهی مواجه بوده و خواهند بود. دلیلی ندارد که سایر جمهوری‌های سابق عضو اتحاد شوروی که همین آمیخته‌ی الیگارشیک، ضددموکراتیک و نئولیبرالی را دنبال کرده‌اند، چشم‌انداز متفاوتی را درپیش‌رو داشته باشند. یک نمونه‌ی آشکار آن خود روسیه است که به گفته‌ی زوگانف رهبر حزب کمونیست روسیه، باید وضعیت امروز قزاقستان پوتین را به فکر وادارد.

۴- اتفاقاَ وضعیت امروز قزاقستان و سایر جمهوری‌های مشابه به جا مانده از تجزیه‌ی اتحاد شوروی، اهمیت مدیریت ساختار اقتصادی کشور وسیع اتحاد جماهیر شوروی را برای تأمین کار و معیشت، مسکن و خدمات بهداشت و درمان و آموزش رایگان به همه‌ی مردم با تحمل بیشترین هزینه‌های انسانی (بیش از ۲۵ میلیون نفر ) در جنگ ضدفاشیستی و تخریب همه‌ی زیرساخت‌های اقتصادی و صنعتی در شرایط تحمیل هزینه های بسیار از سوی امپریالیسم در دوران جنگ و جنگ سرد را بیش از پیش نشان می‌دهد. و نکته‌ی بسیار مهم اینکه این دستاوردها در مسیری از برنامه‌ریزی و رشد اقتصادی و اجتماعی (سوسیالیستی) صورت‌گرفت که برای نخستین بار تجربه می‌شد و پیش از آن سابقه‌ی مشابهی نداشت و طبیعی بود که با دشواری‌ها و تاریک – روشنی‌ها و خطاها و کاستی‌های زیادی نیز مواجه باشد. اینک تنها سه دهه پس از تلخ‌ترین رویداد قرن بیستم در سال ۱۹۹۱، جهانیان شاهد برآمد نئوفاشیسم به جای جاودانگی لیبرال دموکراسی و فلاکت و ورشکستگی ناشی از اجرای برنامه‌های نئولیبرالی به‌جای رونق اقتصادی و رفاه و آزادی و دموکراسی ادعایی نظریه‌پردازان ضدکمونیست سرمایه‌داری هستند. آن‌ها که شادمان از فروپاشی اتحاد شوروی و دیوار برلین و … جشن و سرور برپا کردند و کوشیدند تا پایان تاریخ و جاودانه شدن لیبرال دموکراسی را از طریق رسانه‌های گسترده و محافل آکادمیک تحت امر خود در گوش و چشم جهانیان فروکنند، همچنان در تلاشند تا به هر شیوه و وسیله‌ای برای توسعه‌ی سیطره‌ی خود بر شرق اروپا و اوراسیا متوسل شوند. با اینکه فوکو یاما نظریه‌پرداز معروف پایان سوسیالیسم و جاودانگی لیبرال دموکراسی ادعایش را پس‌می‌گیرد و مطرح می‌کند که گویا لازم است سوسیالیسم بازگردد، اما همچنان کج اندیشانی را داریم که عادت دارند تا منزه‌طلبانه از سکوی آینده به کارنامه‌ی پیشینیان خرده بگیرند و تمایل چندانی به پذیرفتن کارنامه و دستاوردهای اقتصادی و اجتماعی اتحاد شوروی و این حقایق تاریخی ندارند و می‌کوشند تا آن‌ها را خرد و ناچیز و اساساَ فاقد ارزش جلوه دهند.

۵- احزاب کمونیست خود را مدافع و نماینده‌ی سیاسی طبقه‌ی کارگر می‌دانند‌. بنابراین به صورت طبیعی باید از این طبقه در برابر تهاجم الیگارشی و برنامه‌های ریاضتی و حذف یارانه‌ها و سایر اقدامات نئولیبرالی که از سوی حاکمیت ضد دموکراتیک و الیگارشی به اجرا گذاشته شده‌است، دفاع‌کنند. این امری کاملاَ بدیهی و روشن است و هیچ تردیدی در آن وجود ندارد. به واقع نیز در قزاقستان کمونیست‌ها چنین کرده‌اند که از سوی الیگارشی حاکم، حکم به ممنوعیت فعالیت آن‌ها داده شده‌است.

۶- از سوی دیگر خام‌اندیشی بسیار بزرگی خواهد بود اگر چالش‌های موجود در قزاقستان امروز به اعتراض برحق کارگران و توده های مردم در برابر الیگارشی و پیامدهای برنامه‌های نئولیبرالی محدود شود. بر اساس شواهد فراوان نمی‌توان چشم بر مداخلات برنامه‌ریزی‌شده و بسیار گسترده‌ی غرب در کشورهای به‌جا‌مانده از اتحاد شوروی بست. مجموعه‌ای از تعارضات اجتماعی و سیاسی در بحران قزاقستان عمل می‌کند که تضاد کارگران با سرمایه‌داری الیگارش حاکم و برنامه‌های نئولیبرالی‌، تنها یکی از تضادهای آن است. تعارض‌های قومیتی، ناسیونالیسم ارتجاعی و کمونیسم‌ستیز، بازیگری گروه‌های ارتجاعی به نمایندگی اسلام سیاسی چون داعش، چالش‌های موجود و تاریخی با روسیه به‌عنوان مقتدرترین جمهوری و مرکز اتحاد شوروی سابق و مقتدرترین جمهوری به‌جا‌مانده از اتحاد شوروی با بیش از ۷۵۰۰ کیلومتر مرز با قزاقستان که حضور در قزاقستان و اعمال اراده بر دولت این کشور را به‌شدت برای آمریکا، غرب و ناتو جذاب کرده‌است، همگی این مسائل در فضایی ژئوپالیتیک مطرحند که چشم‌فروبستن بر آن‌ها و تحلیل موضوع، صرفاَ از منظر چالش طبقه‌ی کارگر و توده‌های مردم با الیگارشی‌حاکم، بسیار تقلیل‌گرایانه خواهد‌بود. از این منظر بسیار بدیهی است که تلاش ۷۰ ساله‌ی غرب برای نابودی سرزمین شوراها برای نشستن و تماشاکردن جمهوری‌های باقیمانده پس از فروپاشی نبوده است. همانگونه که شواهد مرتبط با اوکراین، بلاروس و سایر حمهوری‌ها نشان داده است، غرب و ناتو یعنی امپریالیسم جهانی برای بقای خود و حفظ نرخ سود و تسلط خود بر جهان نیاز به حاکمیت بلامنازع بر جمهوری‌های به جای مانده از اتحاد شوروی به‌ویژه منطقه اوراسیا برای بهره‌برداری از منابع مواد خام، نیروی کار ارزان و به ویژه بازار مصرف عظیم آن دارد. ترویج روسو فوبیا و روس‌ستیزی در سیاست خارجی غرب به‌ویژه ایالات متحده آمریکا امری نهادینه شده است و ساده‌اندیشی است اگر تصور شود که پس از براندازی کمونیست‌ها از قدرت سیاسی از بین رفته و غرب تعارضی با سرمایه داری الیگارشی روس (البته با گرایشات ملی) ندارد. و البته با توجه به خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان با رویکرد استراتژیک تمرکز بر شرق آسیا و چین و حدود ۱۸۰۰ کیلومتر مرز مشترک قزاقستان با چین، نیز نمی‌وان به انگیزه‌ی نیرومند و اهداف و برنامه های آمریکا در قزاقستان کم‌توجه بود.

۷- با این وجود به هیچ وجه کمونیست‌ها نمی‌توانند به دلیل این پیچیدگی‌های ژئوپالیتیک، حمایت از اعتراضات برحق کارگران و توده‌های مردم  به جان آمده از شیوه‌ی حکمرانی سرمایه‌داری الیگارش حاکم و برنامه‌های نئولیبرالی در این کشور را مشروط کنند، کما اینکه نکرده‌اند. همانگونه که نمی‌توانند نسبت به حفظ صلح در منطقه، استقلال کشورهای منطقه در برابرسلطه‌جویی امپریالیستی غرب و توسعه‌طلبی ناتو (علی‌رغم تعهد ناتو مبنی بر عدم توسعه در شرق اروپا و نزدیکی مرزهای روسیه در زمان فروپاشی اتحاد شوروی)، اهمیت بازدارنده‌ی پیمان امنیت جمعی بین کشورهای ارمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ازبکستان و روسیه به‌عنوان یک پیمان منطقه‌ای مهم بین کشورهای برجای مانده از اتحاد شوروی در برابر تسلط ناتو بر منطقه، بی‌تفاوت باشند.

 

۸- از این منظر بسیار مهم است که کمونیست‌های این کشور اهداف و برنامه‌ها، استراتژی‌ها و تاکتیک های همه‌ی بازیگران در قزاقستان و گرایش مسلط و جهت‌گیری سیاسی و اجتماعی اعتراضات را مدنظر قراردهند. با اینکه کمونیست‌ها از اعتراضات کارگران و توده های مردم در برابر سرمایه‌داری الیگارش حاکم و برنامه‌های نئولیبرالی حمایت کرده‌اند، اما آشکار است که نیروی هژمون در این اعتراضات نیستند. آن‌ها اگر بخواهند به سرانجام این اعتراضات امیدوار باشند، چاره ای جز این ندارند که با کار و تلاش شبانه‌روزی‌، بابرنامه، حرفه‌ای و فداکارانه‌، همه‌ی نیروی خود را برای افزایش سهم هژمونیک خود در هدایت این اعتراضات به کارگیرند.

۹- کمونیست‌های سایر کشورها نیز بر اساس وظیفه‌ی انترناسیونالیستی خود اساسا از مطالبات منطقی و حق‌طلبانه‌ی کارگران و توده‌های مردم قزاقستان در برابر سرمایه‌داری الیگارش و مدافعان آن‌ها در این کشور حمایت می‌کنند و از سوی دیگر نیز بر اساس ارزش‌های خود و در چارچوب تحلیل‌های ژئوپالیتیک و مسئولانه‌ی مبتنی بر آینده‌پژوهی، از دفاع از صلح، استقلال و امنیت منطقه‌ای و در برابر توسعه‌طلبی امپریالیستی و ناتو، با دقت اقدامات بازیگران منطقه‌ای در داخل و خارج از قزاقستان را مورد ارزیابی قرار داده و نسبت به آن موضع‌گیری می‌کنند

۱۰- واقعیت آن است که امروز قزاقستان میدانی است که سیمای پیچیده و درهم‌تنیده مبارزه‌ی طبقاتی و اجتماعی را در ارتباطی تنگاتنگ با مسائل حوزه‌ی ژئوپالتیک در منطقه‌ی اوراسیا بازتاب می‌دهد. تنها یک رویکرد تحلیلی مبتنی بر دیالکتیک ماتریالیستی، جامع نگر، انقلابی و مدافع طبقه‌ی کارگر، انترناسیونالیست، صلح دوست، ضدامپریالیست، مسئولیت‌پذیر و آگاه به پیچیدگی‌ها و چالش‌های ژئوپالیتیک منطقه و قادر به تحلیل و درک پدیده‌ها در قالب پویایی‌شناسی سیستمی  می‌تواند تصویر درستی از شرایط آن ارائه دهد

نگاه خطی و ساده‌اندیشانه‌ی ایده‌الیستی که قادر به تحلیل تأثیر متقابل و برهم‌کنشی تضادها در قالب پیچیدگی دیالکتیکی در پویش عینی پدیده‌ها نیست، با تقلیل موضوع از یک سو ممکن است با چشم فروبستن بر بازیگران گوناگون و اهداف، استراتژی‌ها، برنامه‌ها و اقدامات آن‌ها، بر حمایت صرف از اعتراضات متمرکز شود و از سوی دیگر می‌تواند با چشم فروبستن بر واقعیت عریان مبارزه‌ی طبقاتی کارگران و توده‌های مردم به جان آمده از شرایط فلاکت‌بار اقتصادی که به صورت دائم رو به وخامت بیشتر می‌گذارد، با تمرکز بر حوزه‌ی ژئوپالیتیک، تنها بر ضرورت مقابله با توسعه‌طلبی غرب و ناتو در اوراسیا و اهداف و برنامه‌های غرب و ناتو در برابر روسیه و چین تاکیدکند.

«دیالکتیک به مثابه‌ی دانش و معرفتی زنده، چندوجهی است (که شمار وجوه آن بی‌وقفه زیاد می‌شود)، با بی‌شمار نحوه‌ی برخورد به واقعیت و نزدیک شدن به آن (با نظام فلسفی‌ای که در هر نحوه‌ی برخورد، [بیش از پیش] به یک کل فرامی‌روید)-… … از دیدگاه ماتریالیسم دیالکتیک، ایده‌آلیسم فلسفی عبارت است از بسط (آماس، بزرگ کردن) یک‌سویه، اغراق‌آمیز و مفرط یکی از مشخصه‌ها، جنبه‌ها و وجوه معرفت به خداگونه‌ای مطلق، جدا از ماده و طبیعت.

[۱] لنین، در باره‌ی مسئله‌ی دیالکتیک نخستین انتشار: در نشریه‌ی بلشویک (Bolshevik)، شماره‌ی ۵-۶، ۱۹۲۵

نقل از اخبارروز

***

گام بااهمیت درعرصه روابط بین المللی!

اسدکشتمند

دراین اواخر یک اردیگر تبعات فروپاشی شوروی درسی سال قبل درفضای بین المللی سنگینی می کند. ازاو کرائین گرفته تا قزاقستان پس لرزه های این فروپاشی هنوزهم وضع جهانی را در التهابی سنگین فرو برده است. طوری که دیدیم  فروپاشی شوروی موجب آن شد تا سرمایه داری لجام گسیخته این سرزمین پهناوررا که یک ششم کره زمین را تشکیل میداد ببلعد؛ ازمیان جهنمی که دراثراین فروپاشی برای مردم این سرزمین ها دهان بازکرده بود، گروه هائی ازستم گران و سود جویانی که قدرت خداداد رابه کمک غرب غارتگر قبضه نموده بودند سربرآوردند که دارائی های مردم راغارت کردند و فقر و فلاکتی را برمردمان این سرزمین ها تحمیل کردندکه برای نسل هائی ازآنها نا آشنا و بیگانه بود. درکنار بغرنجی های اوضاع اوکرائین، امروز قزاقستان یکی دیگر از جمهوریت های بسیار با اهمیت شوروی سابق درمرکزحوادث پرطلاطم قرارگرفته است؛ بعد ازسه دهه اوج نارضایتی وخشم مردم برعلیه الیگارشی مالی فاسد وستمگر و قبضه دارائی های مردم به وسیله انحصارات امپریالیستی غرب در وجود اعتراضات مردم قزاقستان بالا گرفت و وضعی را به وجود آورد که از یک سو باعث نگرانی کشورهای منطقه گردید وازجانب دیگرمحمل یکی از مهم ترین تغییرات ژئوپولیتیکی جهان امروز یعنی پا درمیانی عملی سازمان پیمان امنیت جمعی دراوضاع بغرنج کنونی دنیا شد.

رخ دادهای قزاقستان گرچه با انگیزه مخالفت برحق کارگران ولایه های فرودست اجتماعی با سیاست های ضد مردمی حاکمیت و به ویژه در برابربالا رفتن قیمت های گازمایع آغازشد ولی حوادث روزهای بعدی نشان داد که نیروهای نیابتی غرب منتظرچنین روزی بودند و خواسته ها واعتراضات مردم را بهانه قرارداده ازپشت پرده وارد بازی جهت سرنگونی حاکمیت کنونی قزاقستان شدند. ضمن اینکه سیاست های نادرست و ضد توده ای دستگاه حکومتی قزاقستان درعرصه معیشتی مردم قزاقستان و تسلط الیگارشی فاسد مالی مسلط  براین کشوررا باید محکوم کرد، نباید نا دیده گرفت که غرب و ناتواین اعتراض برحق مردم بلا کشیده  قزاقستان را باسرعت به گروگان گرفتند.

نشر فاکت ها و ویدئوهائی که نشان میدهد چگونه افرادی که بیکار و درفقربسرمی بردند مورد توجه قرارگرفتند وبعد ازدریافت 200 دلارازآدرس های «غیبی» برای آنها بلیط سفر به آلماتا گرفته شد و درآنجا درآپارتمانی جا داده شدند تا به جمع اعتراض کنندگان بپیوندند و یا اینکه چگونه افراد حرفوی ناشناخته ای اتوموبیل افراد معینی را (مانند شهردارآلماتا)به قصد کشتن آنها تعقیب کردند و یا اینکه اعتراض کنندگان محلات مشخصی چون ساختمان شهرداری و یا محل سکونت رئیس جمهور را مورد حمله قراردادند وغیره همه وهمه نشان دهنده این امر است که تحرکات اعتراضی بر حق مردم به وسیله نیروهای «غیبی» چگونه تغییرمسیرداده شده و راه براندازی را در پیش گرفت. درواقع براندازی حاکمیتی که علیرغم فساد و ستمگری آن صاحب مرکز پروازهای فضائی با اهمیت جهانی بایکونور و به دولت فدراسیون روسیه نزدیک بود نمی توانست ازاهداف براندازانه غرب نباشد. حوادث با چنان سرعتی به پیش رفت که درمقایسه با اوضاع مشابه در دیگر نقاط دنیا و درگذشته؛ به طورکلی وماهیتاً غیرمتعارف بود گرچه از لحاظ برنامه ریزی و شدت عمل شباهت هائی با حوادث «میدان» درکیف داشت. شعارهای حق طلبانه ضدیت با بالا رفتن قیمت گازنه تنها به اعتراض های بیشتربلکه با سرعت به تحرکات براندازانه منجرشد که این گمانه زنی را به میان آورد که درپشت سراین تحرکات نیروهائی به آتش بیارمعرکه مبدل شدند که دربحبوحه بحران پیشروی ناتو تا نزدیک ترین مرزهای روسیه یعنی اوکرائین وگرجستان، می خواهند درد سرهای بیشتری برای روس ها درسمت دیگری ازمرزهایشان ایجاد نمایند و با درگیرساختن آنان ازشدت وقوت موضع گیری دفاعی روسیه دربرابرآمریکا و ناتو بکاهند؛ و حتی بخشی ازنیروهای داعشی ازافغانستان (که به کمک امریکائی ها ازسوریه وعراق انتقال داده شده وبرای چنین ماموریت هائی در حال آماده باش قرار داشتند)، به گفته رئیس جمهورقزاقستان دراین حوادث شرکت داشتند. آشوبگران با چنان سرعت ومهارتی ازدرخواست های صنفی به مبارزه براندازی گذرکردند که احتمال سرنگونی دولت قزاقستان را به میان آوردند. اگرچنین میشد این امرمیتوانست مخمصه گیج کننده ای را نه تنهابرای روسیه و چین بلکه برای مجموع آسیای میانه رقم بزند.

سازمان پیمان امنیت جمعی و به ویژه روسیه به درخواست رسمی قزاقستان لبیک گفته و با سرعت عمل نمود.

حوادث خشم آلود قزاقستان و مداخلات ناشیانه غرب و ناتو درجهت ایجاد مزاحمت برای روسیه و آنهم درحیاط خلوت منافع حیاتی آن موجب اقدام سریع سازمان پیمان امنیت جمعی شد که هشدارگیج کننده ای برای امریکائی وناتو و پیام روشنی برای آنها را درقبال داشت و مرزی را درامورمربوط به آسیای میانه در برابرتحرکات ناتو و امریکائی ها تعیین کرد. این اقدام سازمان پیمان امنیت جمعی درحقیقت غسل تعمید این سازمان درعمل بود وآن را تمام وکمال و با ابهت وارد صحنه محاسبات و تعاملات سیاسی جهانی ساخت. این گام نوعی اعلام قطب مخالف ناتو درعرصه نظامی جهانی شد چنانچه همین دوسه روزقبل کوبا خواهان عضویت دراین پیمان شد.

درچنین شرایطی این سوال به طورطبیعی مطرح می شود که گام گذاشتن عملی سازمان پیمان امنیت جمعی درگرماگرم یک معضل دارای ابعاد وعواقب بزرگ منطقه ای نمیتواند یکی ازحوادث تعیین کننده شکل گیری نظمی نوین درسطح جهانی باشد؟ زیرا غیرمحتمل نیست که درپی کوبا کشورهای دیگری که می خواهند آزاد باشند، به این پیمان بپیوندند و راه رهائی از بند نامیمون جهان تک قطبی را رسماً وعلناً برای جهان امروزی رقم بزنند و دراین صورت با درنظرداشت توان نظامی ارکان متشکله آن آیا سازمان پیمان امنیت جمعی ضامن حفظ تعادل و صلح متکی به نیروی نظامی باز دارنده درسراسر جهان نخواهد شد؟ شاید بتوان گفت که دراین صورت جنبش های رهائی بخش ملی احتمالاً تکیه گاه مطمئنی درمبارزه برعلیه تجاوزگری های بی لگام کنونی امپریالیزم را در وجود این پیمان خواهند یافت. گرچه دراین منطقه بسیار با اهمیت برای روسیه هنوزهم کشورهائی مانند ازبکستان، ترکمنستان و آذربایجان که بخش هائی ازشوروی سابق هستند، دراین سازمان عضویت ندارند و حتی کشوری چون آذربایجان مجرائی را برای نفوذ اسرائیل و امریکا و به ویژه ترکیه باز گذاشته است، اما به مشکل بتوان تصورکرد که روسیه به کمک همین پیمان در برابرنفوذ و پیشروی امریکا دراین منطقه نتواند موانع غیرقابل عبورایجاد نماید.

حوادث قزاقستان و پا درمیانی سازمان پیمان امنیت جمعی، مسئله عضویت دراین پیمان را برای کشوری چون آذربایجان که در دام عشوه گری صهیونیزم و با درجه بالاتری در بند پان ترکیزم گیر مانده است، مطرح می سازد. در واقع مشترکات مرئی و نامرئی عدیده ای هر یک ازکشورهای سابق مربوط به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را با مسکو پیوند می دهد. حوادث سال های اخیر و تجربه کشورهای گرجستان و اوکرائین دراوضاع  بغرنج  کنونی جهان نشان داد که هر قدراین کشورها به سراب غرب رو بیاورند، ازاصل خود دور و درنتیجه ضعیف و صدمه پذیرمیشوند. به احتمال بسیارقوی حوادث قزاقستان، رهبران این کشورها مانند «الهام علیف» را قبل ازاینکه راه گرجستان و اوکرائین را درپیش گیرند ودرسراب غرب غرق شوند، به فکری دو باره وا خواهد داشت. آنان شاید به پیوندهای بزرگ و با اهمیت خود با روسیه به طورکامل پشت نکنند و راه نفوذ غرب تاراج گربه خصوص امریکا را دراین منطقه بااهمیت دنیابیش ازحد کنونی نگشایند. یقیناً کشورهای ازبکستان و ترکمنستان هم بعد ازحوادث قزاقستان با وسوسه ودقت بیشتربا حوادث برخورد خواهند داشت(به ویژه ازبکستان که تجربه خونین نفوذ بنیادگراهای اسلامی دراندیجان را بیاد دارد)و شاید ترس ازآینده نامعلوم وازبازگذاشتن درها بروی غرب تاراجگرآنها رابسوی سازمان پیمان امنیت جمعی برای زنده ماندن به مثابه کشورهای مستقل بکشاند.

درصورت ادامه زورگوئی بی حد وحصرامریکا به کمک بازوی رزمی ناتوئی خود و تخطی های بلا انقطاع آن از حقوق وعرف زندگی بین المللی ، پیوستن کشورهائی چون مصر، الجزائر، و نزوئیلا (وشاید چند کشوردیگرامریکای لاتین)، افریقای جنوبی آنگولا وچند کشوردیگرافریقائی وآسیائی به این پیمان نمی تواند دورازتصورباشد. اگرجمهوری خلق چین به این پیمان بپیوندد با اطمینان بیشتر می توان گفت که چنین نیروی باز دارنده نظامی در برابر زورگوئی و پایمال نمودن حقوق خلق ها به وسیله امریکا و ناتو، شانس بیشتری را درجهت برقراری روابط عادلانه تری برجهان خواهد داشت.

هم اکنون آنچه به تلاش امریکا درجهت وارد نمودن اوکرائین وگرجستان در پیمان ناتو و بر خورد روسیه با این معضل برمی گردد، درتصادف اتفاقی با حوادث قزاقستان وضع جهانی را چنان متشنج ساخته و دریک قدمی رود رروئی فاجعه برانگیزهسته ای قرارداده است که راهی برای هیچکس جز تن دردادن به یک راه حل منطقی باقی نمانده است. آنچه امروز برای جهانیان از وضاحت گویائی برخورداراست این است که ناتو به مثابه یک پیمان تجاوزگر وجنگ طلب تا بیخ زنخ روسیه با پر روئی پیش آمده وهنوزهم طلبکاراست. درشرایطی که اگرروسیه سلاح های هایپرسونیک وموشک های دارای موتورهسته ای رانمی داشت،  سلاحی چون زیردریائی های بی سرنشین وموشکهائی که به تنهائی سرزمین هائی به بزرگی کشور فرانسه یا ایالت تکزاس را با یک شلیک نابود می کنند، دراعماق وجود امپریالیست ها ترس مرگ را تداعی نمی کرد می شد به راحتی گفت که امریکا لحظه ای هم درجهت گام گذاشتن برگلوی روسیه به وسیله ناتو تعلل به خرج نمی داد. ولی واقعیت اینست که چنین نیست. تا همین اواخر آمریکا اسپ ناتو را چهارنعل به سوی سرحدات روسیه تازاند و  به هیچ یک ازدغدغه ها ومخالفت های برحق روسیه، آن هم با تکبری فرعونانه وقعی نگذاشت وجهان را تا این حد به لبه پرتگاه سقوط نزدیک ساخت. ولی طوری که پوتین درسال2018 با معرفی سلاح های جدید و بی مانند روسی به غربی هاگفت:«حالا حرف مارا بشنوید!» ناتو وامریکا باید با دقت به حرف ها و پیشنهادات روسیه گوش فرا بدهند زیرا امروزبا تغییردرترکیب سلاح های جدید باز دارندگی،  تعادل استراتیژیک تسلیحاتی طوری عمل می کند که امریکا نه می تواند به اتکای برتری کمی و تکنولوژیک سلاح های متعارف(حتی هسته ای)خود، گوینده حرف اول باشد.

درچنین فضائی سازمان پیمان امنیت جمعی وارد معادله بغرنج معضلات بین المللی میشود و به مثابه برگ برنده روسیه عمل خواهدکرد.

حوادث قزاقستان یک امر را به صراحت تام و تمام نشان داد وآن اینکه ، روسیه درمقیاس دیگری یعنی نه در رو در روئی مستقیم با ناتو و امریکا بلکه دربرابرراه اندازی تجاوزات نیابتی امریکا دراین منطقه نه تنها ازتصمیم و اراده تقابل برخورداراست بلکه توانائی حیرت انگیزبسیج وتحرک نیروهای رزمی خود را هم باقدرت تمام دارامی باشد. درواقع درحوادث قزاقستان، درمدت بسیار کوتاهی نیروهای رزمی سازمان پیمان امنیت جمعی به ویژه نیروهای روسی با تجهیزات و آمادگی حرفوی اعجاب انگیزی عمل نمودند. این وضع ناشی ازتغییراتی است که درارتش روسیه وارد شده است: درواقع دهه دوم قرن حاضرشاهد تغییرات بزرگی درسطح احیا ارتش روسیه بر پایه روحیه دوران شوروی بوده است؛ ازتجربه درد آلود جنگ گرجستان که نیروهای توپخانه ای و راکتی ارتش روسیه، که اهداف را با ضریب غلط 300متری (دراثردست کاری GPSتوسط امریکائی ها) مورد اصابت قرارمی داد، تا نمایش حیرت انگیز برگرداندن کریمیه به سرزمین اصلی درسال2014، تا تبارز قدرت کوبنده درسوریه وتا آمادگی تاحد کمال درحوادث روزهای اخیرقزاقستان، ارتش روسیه راه درازی را طی کرده است وامروز می تواند پایه اصلی سازمان پیمان امنیت جمعی باشد.

70 فروند هواپیمای غول پیکرایلیوشین76، نفرات، تانکها وخود روهای زرهی و دیگر تجهیزات نظامی روسیه را باسرعت و بانظم کامل درنقاط حساس قزاقستان مستقر ساختند. ارتش روسیه دراین حوادث نشان دادکه ازچه توانائی هائی برخورداراست؛ افراد نظامی روسی با سرعت جای افراد غیر نظامی را مثلاً درفرودگاه ها گرفتند و نشان دادند که برای حالات اضطراری ازچه مهارت هائی برخورداراند.

تجهیزات شسته رفته، جدید و بروزشده و وضع مناسب ومجهزسربازان روسی شاید در وحله اول توجه زیادی را به خود جلب نکرده باشد، ولی این امراز اهمیت بارزی برخورداراست و نظم بلند وآمادگی کامل ارتش روسیه را نشان میدهد. حوادث نشان میدهند که با چنین آمادگی هائی روسیه می خواهد در برابرسیاست جنگ و تجاوزگری امریکا و ناتو آلترناتیف سیاسی ونظامی جدیدی را منجمله به کمک سازمان پیمان امنیت جمعی مطرح سازد. شاید این امرنقطه عطفی را درتاریخ معاصرجهان رقم بزند.

آنچه مسلم است این است که وجدان آگاه بشریت درآرزوی نابودی پیمان های نظامی است. زندگی درصلح آروزی هزاران ساله بشریت است اما تا زمانی که طبقات ومنافع متضاد طبقاتی وجود دارد، متاسفانه جنگ وخونریزی هم جز لاینفک زندگی بشری است. حالا که چنین است؛ و امریکا و ناتو بر مقدرات مردمان جهان با بی عدالتی ای عظیم بازی می کنند، وجود نیروی بازدارنده در برابرآن شاید بتواند رنج های مردمان دنیا را کاهش بدهد و ضامن نیرومند پایداری صلح باشد.

بهرحال این آلترناتیف جدید(سازمان پیمان امنیت جمعی) به احتمال قوی نقطه عطف بسیار با اهمیتی را در زندگی امروزی بشریت وشکل گیری نظمی نوین رقم خواهدزد.

 ***

حوادث قزاقستان را چگونه بايد ديد؟

علی(کامران) پورصفر

گفتگوهائی که درباره حوادث قزاقستان صورت گرفته با حواشی معینی همراه است که در نهایت حکایت از دو دیدگاه به‌شدت متضاد با یکدیگر دارند. تضاد‌هائی که در تحلیل نهائی تنها یک جهت از جهات چندگانه آن به واقعیت و حقیقت نزدیک‌تر است و شاید حتی منطبق با آنها بوده باشد.

مارکوس اورلیوس، امپراتور رواقی‌مسلک روم نوشته بود: این تصور که فسادناپذیر باشی، چندان اهمیتی ندارد، مهم این است که اصلاح‌پذیر باشی. تلاشی اتحاد شوروی به مثابه لنگری که نقطه ثقل نیمی از جهان را تشکیل می‌داد، حادثه اجتناب‌پذیری بود که به‌دست تنزه‌طلبان و رویاپرستان و خطاکاران و سوسیال دموکرات‌های آبروباخته و کناسان و مزدوران و خائنان به مرحله غیرقابل اجتناب و برگشت‌ ناپذیر رسید. چنین رفتاری علیه نظمی که هنوز بخش اعظم قابلیت اصلاح و بازسازی‌اش به کار گرفته نشده بود، کودتائی علیه موجود بالفعل اصلاح‌پذیر و موجودیت بالقوه بلوغ یابنده‌ای بود که قابلیت‌های درونی و درون‌زای آن از یک‌سو، و همراهی‌های میلیون‌ها انسان معذب از مظالم دائم‌التزاید امپریالیسم و ارتجاع و دیکتاتوری‌های ریز و درشت تحت‌الحمایه آنها از سوی دیگر، قدرت بی‌کرانی برای ساختمان آینده‌ای درخشان‌تر از تمامی ادوار انقلابی اجتماعی دیگر داشته است. این حقیقت را می‌توان از ابراز ندامت فرانسیس فوکویاما از شکرخواری معروفش درباره پایان تاریخ و دوام و بقای سرمایه‌داری تا ابدیت تشخیص داد.

آری همه اشیاء مادی تا پیش از آن که روندهای اساسی تخریب و انهدام بر آنها مسلط نشده باشند، قادر به بازسازی خود هستند و اگر چنین قابلیتی انکار شود و یا در معرض هجوم انواع ویرانگری‌های عمدی قرار بگیرد ناگزیر به حوادثی منتهی می‌شود که به مراتب زننده‌تر از حوادثی است که شاید در دوران بازسازی آن شيئ پیش آيد. آیا جهان بشری در سی سال گذشته که شوروی از گردونه تاریخ خارج شده، وضعی غیر از این داشت؟

آیا از میان تحولات بی‌شماری که جهان بشری طی این سی سال به خود دیده، سهم ارتجاع و عقب‌گرد، بیشتر از سهم ترقی و پیشرفت نبوده است؟

آیا تلفات انسانی در سی سال گذشته با وجود اینکه مقدورات ترقی بشر و ابزار صیانت انسان از خود نسبت به همین مقدورات و ابزار‌ها در بیست سال پیش از تلاشی شوروی غیرقابل قیاس است، بیشتر از تلفات انسانی نسبت به همان بیست سال پیش از سقوط شوروی نبوده است؟

اگر فروپاشی شوروی، ضرورت تاریخ بود، پس چرا روندها و ضروریات ناظر بر تشکیل اقتدار جهانیِ رقیبِ امپریالیسم -نظیر چین- همچنان برقرار است و قدرتی به مراتب بیشتر از دوران شوروی دارد؟

و چرا پیروزمندان در جنگ سرد با شوروی، عاجزانه از هر نیروئی که پلیدتر و کثیف‌تر از آن وجود ندارد، خواستار همکاری و همراهی با خود در مبارزه مرگ و زندگی علیه چین و روسیه می‌شوند؟

بله، کناسانی همچون نورسلطان نظربایف و بوریس یلتسین و آن ترکمن مخبط که ترهات ذهنی خود را بر الواح زرین به آسمان فرستاد و سایر گورکنان شوروی سابق، همان کاری را با کشور پهناور شوروی انجام دادند که محمدعلی جناح با شبه‌قاره هند. همان‌گونه که او مؤسس کشور پاکستان شد تا کشوری برای حکومت کردن بر آن داشته باشد، کناسانی که شوروی را در خاک کردند، یعنی همانانی که شوروی را بدانجا رسانیدند که دفنش کنند، هرکدام‌شان می‌خواستند کشوری را برای سلطنت جمهوری‌نمای خود داشته باشند.

غرب در این معامله درست همان تصوری را داشت که آن بانوی معروف در داستان مثنوی مولوی. لذت فروپاشی شوروی و پیروزی جهنمی در جنگ سرد، حوزه بینائی محدود امپریالیسم را چنان کاهش داد که حتی تاریخ روسیه و چین و هند و ایران و الجزایر و تاریخ فاشیسم هیتلری و موسولینی را از دیدرس او خارج کرد و نتوانست ببیند که مردم یعنی توده‌های مردم: «خشم‌شان روی با شاهان و مهرشان را روی با ناتوانان و فرودستان است» (اندرزنامه اردشیر بابکان)، و نتوانست ببیند که: «عامه خلق ضعفا را به‌طبع دوست دارند و اقویا را دشمن» (مرزبان‌نامه، باب چهارم).

آمریکا در این معامله، همان شاهان منفور مردم و عامه خلق بود که روسیه را ضعیف می‌خواست تا آرزوی هیتلری را این بار به طرزی دیگر تحقق بخشد. مردم روسیه این را دریافته بودند و به خودی خود دوستدار هر آن وضع و عاملی شدند که می‌توانست موجب اعاده حرمت و اقتدار سابق کشورشان در جهان شود. ستایشی که اکثریت مردم روسیه امروزی نثار استالین می‌کنند، بازتاب همین واقعیت است و اینکه ولادیمیر پوتین اعلام می‌دارد که بنا به درخواست کهنه سربازان جنگ استالینگراد و برای احترام به مبارزانی که برای نابودی فاشیسم جان باختند و بزرگداشت فرمانده آن جنگ دوران‌ساز یعنی شخص استالین، نام شهر ولگاگراد در هفته اول فوریه هر سال به نام استالینگراد نامیده شود، پذیرش اعتبار جایگاه استالین همچون مؤسس عظمت تاریخی برای خلق‌های روسیه و شوروی است. موضوع گفتار این یادداشت البته استالین نیست، هرچند که من برای او – با همه خطاها و اشتباهاتی گاه سنگین که توسط او یا توسط حزب کمونیست و دولت شوروی در زمان او صورت گرفت – در تاریخ بشر جایگاهی والا و ستوده قائلم اما این مبحث و تعلق شخصی از حوزه این مقال خارج است و باید در جای دیگری به بحث و گفتگو گذاشته شود اما به هر حال به قول ملک‌الشعرای بهار:

کاین مَثَل یادگار پیشین است:

هرکه را سر بزرگ، درد بزرگ

باری امپریالیسم غربی که منتظر تکمیل روند عبودیت روسیه در برابر خود بود، با مشاهده عدول تدریجی و رشد یابنده جانشینان بوریس یلتسین، اینان را رویزیونیست نامید و خواستار بازگشت روسیه به همان تعهداتی شد که خوک مزرعه ارول یعنی همان یلتسین بر عهده گرفته بود. اما هر چه که بیداری نسبی ناسیونالیسم اعتدالی روسیه بیشتر شد، بیزاری از تفوق آمریکا بر روسیه نیز افزایش یافت و غرب برای توقف چنین روندی جز جمع‌آوری نیرو در اطراف روسیه برای خود و بسیج مخالفان روسیه در جهان و انتشار بی‌محابای روس‌هراسی و روس‌ستیزی بیمارگونه وحشیانه، چاره دیگری برای خود ندید چرا که روسیه وارث چنگ و دندانی بود که به قول گارباچوف – این یهودای جهان بشری – فقط اگر دست به انتحار اتمی می‌زد، می‌توانست دستکم سه بار تمام کره زمین را به‌طور کامل نابود کند.

چنین نیروی مهیب و مخوفی امکان هرگونه ترک‌تازی و عرض اندام‌های گزافه و تهدیدات جدی را از تمام غرب سلب کرده است. غرب ناگزیر از مقابله با رشد روسیه و متحدان بین‌المللی اوست؛ پس باید به هر ترتیبی به‌جز جنگ‌افروزی عمومی، مانع از پیشرفت آن شود. انواع و اقسام عملیات تروریستی آدم‌کشان چچنی و راه‌اندازی انواع جنبش‌های شبه‌ملی و عملیات گوناگون برای تجزیه مناطق معینی از قلمرو روسیه و ترغیب برخی دولت‌های شوروی سابق به اعلام خصومت و انزجار از شوروی و روسیه و پذیرش دولتک‌های بی‌مرام و مزدورصفت بالتیک در پیمان ناتو و راه‌اندازی انقلاب‌های مخملی در برخی از همین کشورها که هنوز مناسبات‌شان با روسیه خصمانه نشده بود، بخشی از تمهیدات غرب برای محاصره روسیه و بازگردانیدن دولت این کشور به مدار دلخواه امپریالیسم امریکا بوده است.

آنچه که روسیه امروز را برای برخی از دولت‌ها و کشور‌های مستقل جهان اهمیت می‌بخشد، کوشش دولت این کشور به دفع یکجانبه‌گرائی بین‌المللی است. روسیه از این بابت، صادق و صمیمی است، زیرا که حیات و ممات ملت روسیه و دولت ملی این کشور –دولت ملی به معنای تاریخی آن– منوط به زوال یکجانبه‌گرائی بین‌المللی است. روسیه با هر کشوری که در این مسیر تمشیت می‌کند، صادق و صمیمی است. انکار این حقیقت، جز هم‌کلامی با تنها قدرت متجاوز کنونی جهان یعنی آمریکا و نوچه‌هایش چیز دیگری نیست.

اعلامیه مهوع دبیرکل ناتو را خوانده‌ایم: درهای پیمان ناتو به روی همه کشور‌ها علیرغم میل روسیه باز است و ما برای عضویت کشور‌ها در ناتو از روسیه اجازه نمی‌گیریم.

راستی چرا ناتو باید تا این اندازه به مرزهای روسیه نزدیک شود؟ پاسخ این سؤال روشن است: پیش‌دستی در هر جنگی نسبت به روسیه و نابودی فوری همه منابع تهاجمی و تدافعی روسیه و مصونیت متجاوز از انتقام‌جوئی نظامی روسیه. همچنین با تضعیف روسیه، تکلیف ستیزه با چین نیز روشن می‌شود و غلبه نظامی بر آن – اگر بخواهد که پیشتازی اقتصادی خود را همچنان حفظ کند و رقابت با غرب امپریالیستی را ادامه دهد – آسان‌تر خواهد شد. حوادث قزاقستان نیز در همین راستا قرار دارد.

تردیدی نیست که وضع عمومی مردم قزاقستان، بسیار نامساعد و آزارنده است و این بسیار طبیعی می‌نماید . کناسانی همچون نظربایف، حکومت شخص خود و همپالکی‌های نو‌طبقه‌شان را می‌خواستند و جز ستمگری و تعدیات شبه‌قانونی علیه مردم و بی‌اعتنائی به حوائج و خواسته‌هایشان و سرکوبی هر اعتراض حقه و تبعیت از احکام و دستورات بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول و کاربرد کثیف‌ترین نسخه‌های اقتصادی سیاسی نئولیبرالیسم کار دیگری نمی‌کردند. بنا بر این، احتمال بروز هرگونه اعتراضی کاملاً پذیرفتنی بوده و هست. اما انتقال سریع این اعتراضات به تحولاتی شبیه انقلابات مخملی که همه آنها علیه روسیه و مناسبات عادی دولت‌های مفروض با روسیه بود، هیچ نسبتی با انگیزه‌های اعتراضات مردم و مطالبات آنان ندارد. و اتفاقا همین گرایش‌هاست که موجب نگرانی دولت‌هائی نظیر روسیه، بلاروس، ایران و چین است که در نهایت مخالف یکجانبه‌گرائی بین‌المللی هستند.

تغییرات اوکراینی در قزاقستان، محاصره طراحی شده و اندیشیده روسیه توسط نوچه‌های غرب را تکمیل و یا تقویت می‌کند و همین خطر می‌تواند موجب واکنش جدی دولت روسیه در برابر حوادثی شود که هرچند بنیاد‌های اجتماعی درونی دارد، اما حدت‌گیری و جهت‌یابی و پیروزی‌های آن به‌شدت بیرونی و به‌سود بیگانگان ضد روس و ضد چینی است.

غرب در این سه ساله، دوسه بار دیگر هم چنین اعمال رسوائی را مرتکب شده است. اعتراضات بورژوازی استعماری هنگ‌کنگ که با صراحتی غیرمعمول خواستار مداخله آمریکا در هنگ‌کنگ و رهائی این قلمرو از «استعمار» چین کمونیست شده بود؛ یا رئیس‌جمهور تراشی در بلاروس و گزینش برخی از فرومایه‌ترین مزدوران سرمایه بین‌المللی در بلاروس به عنوان رئیس‌جمهوری موقت این کشور بخشی از همین طراحی‌ها بوده است.

عملیات آمریکا در بلاروس و قزاقستان درست شبیه همان عملیات رسوا و کثیفی است که آمریکا در ونزوئلا انجام داد. سوء‌استفاده از بحران غذا و انرژی در ونزوئلا، که خود آمریکا موجب آن است، و حضور گسترده در میان مردم معترض به وضع اجتماعی ـ اقتصادی نامساعد ونزوئلا، که آن نیز دست‌پخت دولت آمریکا و مزدوران منطقه‌اش بود و گزینش مردک خودفروخته‌ای به نام گوایدو به عنوان رئیس جمهور موقت و تأیید حکومت خیالی او توسط اتحادیه اروپا و همه مزدوران دولت آمریکا و خشنودی همه روس‌ستیزان و روس‌هراسان از چنین ریاست جمهوری و چنین تحولی.

اخباری که از قزاقستان آمده چنان عجیب است که حتی غیرقابل باور می‌نماید. برخی از درخواست‌های قطعنامه‌ای که در یکی از میتینگ‌ها اعلام شده عبارت بود از: «آزادی تعدد زوجات» که خواسته همه آدم‌کشان بنیادگرای اسلامی نظیر داعش و طالبان و بوکوحرام است؛ «تغییر خط و زبان رسمی روسی و انتخاب خط لاتین» – شبیه همان خطی که در جمهوری آذربایجان و جمهوری ترکیه معمول است –به جای خط سیریلیک؛ «خروج قزاقستان از کلیه پیمان‌ها با روسیه»، «خروج از اتحادیه اوراسیائی»، «افزایش پیوندها با دولت‌های ترک به‌ویژه با دولت ترکیه» که خود نشان از حضور مخرب پان تورکیسم در حوادث قزاقستان دارد و یکی از بدترین‌هاشان درخواست از غرب و به‌ویژه دولت آمریکا برای مداخله در قزاقستان و اخراج روسیه از این کشور است.

چنین خواسته‌های احمقانه‌ای را فقط دولتمردان آمریکا و مأموران سیا مطالبه می‌کنند. آیا همین درخواست‌ها نشانه دخالت وسیع آمریکا در حوادث قزاقستان نیست؟

منطق سیاست به مردم وطن‌خواه و بشردوست و انقلابی می‌گوید، هنگامی که حدت تضادها منحصر به مواردی خاص و معین شد، شکل و جهات مبارزه اجتماعی علیه تضادها نیز تغییر می‌کند و متناسب با حدت‌ها و شدت‌های پیش آمده، شکل می‌پذیرد. بگذارید تأیید این نظر را از جواهر لعل نهرو، رهبر برجسته حزب کنگره و استقلال هند تقدیم کنم:

تغییر ناگهانی که به علت حمله آلمان به دانمارک و نروژ در وضع جنگ اروپا پیش آمد و کمی بعد، سقوط حیرت‌انگیز فرانسه، در هند تأثیر عمیقی به وجود آورد ... کنگره که در آستانه اعلان نافرمانی عمومی بود، هنگامي که موجودیت انگلستان به مخاطره افتاده بود، نمی‌توانست به چنین نهضتی بپردازد ... رهبران کنگره همه مخالف آن بودند که از موقعیت مخاطره‌آمیزی که برای انگلستان پیش آمده بود، سود بجویند و این نظر خود را علناً اظهار می‌کردند. به این جهت هرگونه صحبت درباره نافرمانی عمومی موقتاً کنار گذاشته شد ... حتی گاندی نیز با پیشنهاد‌های ما برای کمک به مساعی جنگی، مخالفت نکرده بود و در آغاز جنگ به نایب‌السلطنه گفته بود که کنگره فقط می‌تواند کمک اخلاقی خود را برای جنگ تقدیم دارد (نهرو، کشف هند، ص ۷۲۶ – ۷۲۸).

دوستان بزرگوار، آیا نباید به چنین تجارب ارزنده بشری و جهانی اعتماد کرد و نباید از آنان آموخت؟ و اگر کسانی باشند که گمان دارند این تجارب، حیطه محدودی دارند و قابل اتخاذ نیستند ناگزیر باید گفت:

هر که نامخت از گذشت روزگار

هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار

برگرفته از تلگرام دانش و امید

 

 

از این قلم :

 

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست