برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2022-01-14

نویدنو 24/10/1400         Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • آقای مالجو «ریشههای کوچ رعایای بلازده آذربایجان در سالهای پایانی دهه بیست خورشیدی را» در «مجموعه درهمتنیدهای از عوامل و حوادث و مناسبات و عملکردها» میداند. او در این مورد که این عملکردها آنطور که مخالفان سلطنت در آن زمان مطرح میکردند،عمدی و به منظور انتقام از اهالی آذربایجان بوده است و یا به واسطه فساد و ناکارآمدی در درون نظام بوده است، موضعی نمیگیرد. شاید به این دلیل که ایشان در سرتاسر کتاب میکوشد تا بیطرفی خود را حفظ کند.

 

 

نگاهی به کتاب: «کوچ در پی کار و نان»

 به قلم: دکتر محمد مالجو/سیامک طاهری

فرقه دموکرات آذر بایجان با بازگشت جعفر پیشهوری، که از سوی مردم این شهر به عنوان نماینده به تهران فرستاده شده و در آنجا اعتبارنامهاش در مجلس شورای ملی رد شده بود، به تبریز در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ با انتشار بیانیهای ۱۲ مادهای به زبانهای ترکی و فارسی با رهبری او و همراهی چندین فعال سیاسی آذربایجانی تشکیل شد. اختیارات گستردهتر محلی از لحاظ اداری، تدریس زبان ترکی آذربایجانی در مدارس در کنار زبان فارسی و اصلاحات ارضی و اقتصادی از جمله مهمترین خواستههایی بود که در توضیح اهداف و خواستههای این تشکل جدید سیاسی عنوان شده بود. با حمله ارتش شاهنشاهی در تاریخ 21 آذر 1325 و خروج بیشتر رهبران و اعدام فریدون  ابراهیمی عمر این حکومت خودمختار به سر آمد.

ورود نیروهای ارتش به آذر بایجان با دو پیامد همراه شد: نخست کشتار وسیع در این شهر و کمی بعدتر قحطی و گرسنگی گسترده و بیسابقه در سرتاسر آذربایجان. حکومتگران وقت،علت این فاجعه را در خشکسالی عنوان میکردند و مخالفان شاه در انتقامگیری دربار از مردم آذر بایجان به علت همراهی با فرقه دموکرات آذربایجان.

آقای جمیل حسنلی از اعضای آکادمی ملی علوم آذربایجان، مینویسد: «در اوضاع نابهسامان پس از فروپاشی، هزاران نفر از هواداران فرقه کشته و زندانی شدند و نزدیک به دههزار نفر به آن سوی مرز گریختند. (بی بی سی فارسی) اسناد سفارت آمریکا تعداد کشتهشدگان طرفدار فرقه پس از ورود ارتش به تبریز در 21 آذر 1325 را ۴۲۱ نفر اعلام کردهاند. منابع دولت ایران از ۲۰ نفر اعدام و روزنامههای آن زمان از عددهایی در حدود ۲۰۰ نفر کشته یاد میکنند.و سرانجام ارتشبدحسین فردوست که به هنگام هجوم ارتش به آذربایجان جهت رفع نیازهای مالی ارتش شاه از سوی حکومت مرکزی به تبریز سفر کرده بود، در کتاب خاطرات خود به نام ظهور و سقوط پهلوی از اعدام حدود ۲۰۰۰ الی ۳۰۰۰ نفر در تبریز - بدون هیچگونه محاکمهای و در جلوی خانههای افراد و در سر خیابانها - خبر میدهد.

بیشتر منابعی که به این بخش از تاریخ ایران پرداختهاند متعلق به طرفداران فرقه دموکرات آذربایجان است که بخشی از منابع را با خود به اتحاد جماهیر شوروی بردهاند و یا نوشتههایی هستند که مخالفان فرقه و در درجه نخست عوامل حکومت پهلوی علیه آن نوشتهاند و یا کسانی که آشکارا ضدیتی آشتیناپذیر با اندیشههای چپ دارند.اما تا کنون کتاب و یا تحقیقی در باره نتایج ورود ارتش شاهنشاهی به آذر بایجان به شکل بیطرفانه منتشر نشده است.

کتاب «کوچ در پی کار ونان» (فاعلیت منفعلانه مستمندان آذربایجان از 1327 تا 1329خورشیدی) نوشته دکتر محمد مالجو، نخستین اثر تحقیقی است که درباره وضعیت مردم آذربایجان در سالهای پیش گفته به زبان فارسی منتشر شده است. کتاب در 200 صفحه وبه قیمت 58000 تومان به همت نشر اختران با شمارگان 1000منتشر شده است.

در مقدمه این کتاب به نام «از معضل اجتماعی آذربایجان تا بحران سیاسی تهران» چنین میخوانیم:

«نهم آذر 1328 (یعنی سه سال پس از ورود نیروهای ارتش شاهنشاهی به آذربایجان*) سلیمان شاملو، خبرنگار محلی آسوشیتدپرس،سه فقره تلگراف از تهران به لندن مخابره کرد،ازجمله حاوی خبری درباره آذر بایجان:

بین چهار تا پنج هزار نفر از اهالی آذربایجان برای فرار از تهدید قحطی در شهرستان خود در چند روز اخیر به طرف تهران سرازیر شدهاند. این پناهندگان بدون خوراک و منزل در پیادهروها، در گودالها و در استاسیون (ایستگاه) بزرگ راهآهن منزل گرفتهاند.یکی از منابع دولتی اظهار میدارد که این پناهندگان به طور کلی از دهات نزدیک تبریز، حاکمنشین استان،که تا پایتخت 400 مایل فاصله دارد آمدهاند.وضع اقتصادی بد فعلی یک مرتبه دیگر توجه را به طرف آذربایجان که در سال 1945 مرکز شورش تحت حمایت روسها بر ضد دولت بود معطوف داشته است.» (ص8)

عکسالعمل نخستوزیر وقت آقای محمد ساعد مراغهای تکذیب مطلب بالا در نامه محرمانهای خطاب به رئیس کل دفتر خود مبنی بر احضار و تحقیق از خبرنگار مزبور به وسیله شهربانی بود. اما هنوز چند ماه از این دستور نگذشته بود که: «معضل اجتماعی» برآمده از صفحات شمال غربی کشور در کانون توجه مقامهای ارشد کشور قرار گرفت و به «بحران سیاسی پایتخت تبدیل شد. نقطه عطف در اوایل 1328بود،هنگامی که علیاصغر حکمت وزیر مشاور در کابینه ساعد در مقام -رئیس هیئت بازرسی مأمور آذربایجان پس از سفر به منطقه خطاب به تیمسار سپهبد محمد شاهبختی فرمانده نیروی آذربایجان نوشت: «هرگاه از طرف متصدیان و مسئولین امر نظر دوراندیشی در کار میبود به سهولت میتوانستند پیشبینی نمایند.» روی آوردن مستمندان دهات به شهرها یک امر حتمی و قهری بوده و... میتوانستند نقشه مساعدت را طوری بکشند که قبل از هجوم مستمندان به شهرها هر مساعدتی ضرور بوده ...در خود محل مبذول میگردید.» (ص8)

«نوک پیکان حمله حکمت فقط به سوی شاهبختی نبود. ابوالفتح والاتبار (حشمتالدوله)، استاندار آذربایجان نیز مستقماً آماج تیر تقصیریابیهای حکمت بود.» مطمئناً اگر رعایت پارهای از مصالح نبود، این تقصیریابی به سوی مقامات بالاتر نشانه میرفت. اما والاتبار با اشاره به شایعهای که در میان «محافل سیاسی پایتخت» رواج داشت اشاره کرده و این مصیبت را نتیجه توطئه حاج علی رزمآرا بر ضد رجبعلی منصور نخست وزیر وقت میداند. (ص3) حسن مشرف شفیعی نفیسی، رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه حتی در دهه چهل خورشیدی هنوز با اطمینان از توطئه دم میزند و میگوید: «رزمآرا،به رؤسای ستاد لشگر آذربایجان ... دستور داد،اشخاص گرسنه و بیکار را به تهران کوچ دهند و به آنها بگوید که در تهران نان رایگان و مشاغل با مزد گزاف برای آنها فراهم است.» (همانجا)

به این ترتیب اصل موضوع گرسنگی گسترده مورد تأیید همه مقامات داخلی و خارجی قرار گرفته است و دعوا در میان حکومتگران وقت تنها بر سر چگونگی ورود خیل گرسنگان به پایتخت مطرح بوده است.

«خواه توطئه در میان بوده باشد خواه توهم توطئه، چنین بحرانی در اوج سردرگمی مقامهای مسئول حتی در رسانههای بینالمللی نیز در سطحی بسیار گستردهتر انعکاس یافت. در اواخر فروردین 1329 آژانس تلگرافی اتحاد جماهیر شوروی (تاس) به نقل از روزنامههای ایران اعلام کرد که در حال حاضر در آذربایجان حدود 500 هزار نفر بیکار و حداقل 500 هزار نیمه بیکار هستند که در شهرهای آذربایجان ایران (در تبریز، رضائیه، مراغه، اردبیل، میانه، سراب، اهر، خوی، ماکو) متمرکز شده و از مقامات محلی کار و نان درخواست میکنند.» (ص10)و در ادامه در همانجا: «اگر به این عده بیکار و نیمهبیکار، افراد گدا و روستایی آواره در مناطق روستایی را اضافه کنیم میتوان گفت که در آذربایجان حدود دومیلیون نفر نیازمند به سر میبرند.»

بنا بر آمار (بر مبنای سالنامه آماری کشور در سال 1381) جمعیت ایران در سال 1330 برابر با نفر 16.237.000با رشد جمعیتی 8/2درصد بوده است. (سالنامه پیش گفته ص36) بنا بر این جمعیت ایران در سال 1328 باید کمی بیش از 15.7میلیون نفر بوده باشد. برآورد شهربانی آذربایجان از کل جمعیت استان در سال 1328عبارت بود از -در حدود 600هزار شهرنشین در تمام آذربایجان و قریب دو ونیم میلیون نیز در دهات و قراء و قصبات - (مالجو، ص53) به این ترتیب میزان وحشتناک گرسنگی و فقر در آذربایجان بیشتر مشخص میشود.

«بیشترین حساسیتها به سرریز مشکلات صفحات شمال غربی کشور روی پایتخت بود،اما ابعاد ماجرا فقط به تهران منحصر نمیشد. شهربانی رشت در یکم آبان 1328 گزارش داد که، عده زیادی بیکار از نقاط زنجان و آذربایجان از طریق قزوین به این حدود مسافرت کردهاند و حرکت آنها به این حدود از اواسط شهریور سال جاری شروع و به تدریج به طور دسته جمعی از زن و بچه و پیرمرد،با حال بدبختی و (وضعی که) غالب آنها بیمار و رنگپریده میباشند، با کوچ به این منطقه هجوم آوردهاند. «نویسنده کتاب سپس به نقل از گزارش شهربانی رشت در مورد آنان میافزاید: «در این فصل پاییز و سرمای جوی در گوشهوکنار شهر در نقاط مرطوب و بدون سقف و زیر دیوارها بیتوته [میکنند)] و تدریجاً به مرگ ومیر دچار میشوند» و «تقریباً یک سال که گذشت دامنه کوچ آذربایجانیها به اهواز هم رسید.»

فصل اول کتاب مملو از گزارشهایی از این دست از «کمیسیون امنیت رشت» است: گزارش لشگر 3 تبریز «سرهنگ نصراله خوشنویسان بازرس اعزامی ستاد ارتش به سپهبد احمد امیراحمدی وزیر جنگ»، «نطق پیش از دستور نماینده تبریز در مجلس شورای ملی». ضمناً شهربانی کل کشور در اوایل همان تابستان به نقل از مقامهای کنسولگری انگلستان گزارش داده بود که «از آذربایجان اخبار بسیار وحشتناکی برایشان رسیده که لازم است سریعاً در رفع آن اقدام بشود، وگرنه در آینده نزدیک باید منتظر سروصدای بزرگی از این منطقه شد که شورویها از آن استفاده کامل خواهند برد.» و سر پرست شهربانی آذر بایجان، سرتیپ دانشپور «با زبانی نظامی» نوشته است «ممکن است انقلاب و اغتشاش در آذر بایجان روی دهد». یک سال بعد رزمآرا که دیگر نخستوزیر شده بود،خطاب به «دایره مرموزات» نوشت: عده زیادی از اهل آذربایجان به نام کار کردن به طرف طالش و رشت و پهلوی کوچ مینمایند و این عمل باز همان اشکالات گذشته را فراهم و تولید زحمت خواهد نمود.»

آقای مالجو «ریشههای کوچ رعایای بلازده آذربایجان در سالهای پایانی دهه بیست خورشیدی را» در «مجموعه درهمتنیدهای از عوامل و حوادث و مناسبات و عملکردها» میداند. او در این مورد که این عملکردها آنطور که مخالفان سلطنت در آن زمان مطرح میکردند،عمدی و به منظور انتقام از اهالی آذربایجان بوده است و یا به واسطه فساد و ناکارآمدی در درون نظام بوده است، موضعی نمیگیرد. شاید به این دلیل که ایشان در سرتاسر کتاب میکوشد تا بیطرفی خود را حفظ کند.

در فصل اول کتاب، ایشان بیشتر به گزارشهایی میپردازد که از قول مسئولان در مورد علل قحطی، مانند «کمبود باران»، «بارش برفهای سنگین»، «تگرگ»، «آفت موش»، «سایرآفات»، «بادزدگی» و نیز عواقب آن مانند «در منطقه زنوز و مرند... حتی رعایا نتوانستند یک دهم بذری را که کاشته بودند به دست بیاورند.» (ص24) و «در تمام نقاط آذربایجان هشتاد درصد محصول (دیم) و پنجاه درصد محصول آبی به کلی از بین رفت.»(همانجا)

در ص 27 در گزارش لشکر 3 تبریز میخوانیم: «فعلاً به علت عدم وجود غله و کاه و علف، اهالی دهات اغنام و احشام خود را به قیمتهای خیلی نازلی به فروش میرسانند،کما اینکه در حوالی مرند ارزش یک رأس گاو ماده خوب با گوسالهاش که روزی حدود پنج کیلو شیر میدهد، فعلاً در حدود 500 ریال الی 559 ریال میباشد، در صورتی که سال گذشته همان گاو ماده را به 2500 ریال نیز نمیفروختند» و «نورالدین امامی نماینده خوی و ماکو و سلماس در مجلس شورای ملی در نطق پیش از دستور در بهار 1328 میگوید: «در آذربایجان در حدود سه ونیم میلیون اغنام و احشام تلف شده،مخصوصاً در مغان و سراب و ماکو.»

در صفحات 28 و  29 دکتر مالجو به نکته دیگری نیز اشاره میکند و آن مهاجرت «مالکین اعیان و تجار آذربایجان در زمان حکومت فرقه دموکرات آذربایجان است. بر مبنای یک گزارش بیامضاء مرتبط با وزارت جنگ» بعداز وقایع شهریور1324 کلیه مالکین و اعیان و تجار آذربایجانی از شهر تبریز و نقاط مختلفه این استان ترک اقامت نموده و در شهر تهران اقامت دائم اختیار کردهاند و تا کنون هم مراجعت نکردهاند... کلیه اعیان و مالکین در تمام مدت سال در تهران و نقاط خوش آب و هوا ی اروپا به گردش و تفریح مشغول و فقط در مواقع محصول برای گرفتن عواید مالکانه چند روزی به آبادیهای مربوطه آمده ...سپس مراجعت میکنند.»

نویسنده سپس از قول «رادیو فرقه دموکرات آذربایجان در شوروی در پاییز 1328» که برگرفته از رونوشت قسمتی از گزارش نیروی آذربایجان نامه محرمانه وزارت جنگ به وزارت دارایی است چنین نقل میکند «مالکین آذربایجان سالی یک دفعه به دهات رفته دسترنج زارع را از دست آنها گرفته بیاورند در انبارهای خود احتکار نمایند و پول خود را در بانکهای لندن و نیویورک گذارده یا آنها را به هوا خرج کنند» و سیدحسن تقیزاده نماینده تبریز در مجلس شورای ملی نیز پس از سفر به آذربایجان در نامهای به شاه مینویسد: «جمعی از ملاکین آذربایجان در تهران نشسته و مشغول عیش مصرفانهاند و سالی یکی دو ماه به ولایت رفته بهره حق و ناحق و عوارض تحمیلی با شقاوت جمع کرده به تهران یا پاریس برمیگردند.»(ص28) بازرس اعزامی ستاد ارتش به آذربایجان در پاییز 1328 چنین جابجا شدنی را عامل «ویرانی و بدبختی اهالی آذربایجان» میدانست. هرچند دکتر مالجو از علتیابی بیعملی حکومت و شخص شاه در این مورد سخنی نمیگوید، ولی انبوه مدارک مورد مطالعه و ارائه شده به وسیله ایشان تردیدی باقی نمیگذارد که مسئولان و در درجه نخست شخص شاه از فاجعهای که در جریان بوده است،اطلاع کافی داشته است.

در صفحه 31، نویسنده به نکته حائز اهمیت دیگری اشاره میکند. دولت برای کشت، مقداری بذر تهیه میکند، اما این بذر نه به دست کشاورزان، بلکه به دست مالکین سپرده میشود و در نتیجه «آقایان مالکین که دسته اقلیت را تشکیل میدهند بدون ملاحظه موقعیت و وضع وخیم کشا ورزان از این موقعیت استفاده نموده و بلافاصله پس از تحویل گندم آن را در میدانها جلو چشم مأمورین دولت فروختند.» و از قول وزیر دارایی وقت مینویسد: «مالکین میبینند گندم در شهرها به بهای خوبی فروش میرود و به عوض استفاده گندم برای نگهداری رعیت،جنس خود را به شهر آورده به بهای گزاف میفروشند.»

نویسنده آنگاه نتیجهگیری میگیرد: «پای بزرگ مالکان البته وسط بود، اما نوع نقشآفرینی مباشران بزرگ مالکان را نباید نادیده گرفت، ایضاً گستره گسترده املاک بزرگ مالکان (به نقل از اداره کل کار آذربایجان) را احتیاج به توضیح نیست که اکثر مالکین آذربایجان شرقی در تهران به سر میبرند و املاک آنها به وسیله نمایندگانشان اداره میشود و از طرفی وسعت عملیات آنان اجازه نمیدهد حتی در صورت حضورشان به املاک خود رسیدگی کنند. (ص31) و نرسیدن بذر به دست زارعان فقط ناشی از کمکاری و ضعف عملکرد و فقدان تشکیلات اداره غله ونان آذربایجان نبود... مقامهای مرکزنشین اداره کل در بحبوحه کمبود غله در آذربایجان از مقامهای منطقه متوقع بودند که ارسال غله به مرکز را کماکان ادامه دهند.» و به نقل از نامه وزارت دارایی به اداره غله و نان تهران ادامه میدهد: «مقدار 998 تن مازاد بر مصرف (غله) دارید که هیچ گونه مانعی برای تخصیص وحمل آن به تهران متصور نیست.»

در فصل دوم (ص39) از جمله میخوانیم:واپسین سالهای دهه بیست خورشیدی که در رسید، کارخانهها و کارگاههای تولیدی در شهرهای آذربایجان دچار بحران اقتصادی عمیقی بودند. قسمت اعظم کارگاههای پارچهبافی به ناچار تعطیل شده بود. اداره محلی در سال 1329 برآورد کرد که در کلیه آذربایجان متجاوز از بیست هزار دستگاه پارچهبافی ...بیکار ماندهاند- علت اصلی عبارت بود از واردات پارچههای مشابه خارجی و خصوصاً آمریکایی به آذر بایجان» و به دنبال آن «کارخانجات تولید نخ از سال 27 به این طرف به علت عدم مصرف نخ در پارچهبافی نتوانستند محصول خود را به فروش برسانند تا امروز (تابستان 1329) مقادیر زیادی محصول در انبارهای کارخانجات و شرکتها بر روی هم انباشته شده است و حتی به قیمت کمتر از قیمت تمام کرد نیز خریدار ندارد.» (ص40 به نقل از گزارش بازرس اعزامی ستاد ارتش به آذربایجان)

کوچ گسترده روستائیان آذربایجان به شهرهای این استان، به بحران نان انجامید.نویسنده از قول تقیزاده بنا بر مشاهدات شخصیاش در اوایل سال1327که چندماه بعد در مجلس بازتاب یافت مینویسد: «وضع نان در ارومیه و میانه مغشوش و خود نان کمیاب و بد است.» (ص23)و سپهبد شاهبختی در نامهای محرمانه به رزمآرا نوشت: «موضوع تأمین نان ساکنین آذر بایجان اخیراً وضع نامطلوبی به خود گرفته و روز به روز بر وخامت اوضاع آن افزوده میشود.» (ص24)

فصل سوم کتاب «بختک اختناق در پی سقوط حکومت خودمختار آذر بایجان نام دارد.» در این فصل سخن از خواستهایی فراتر از مسئله نان میرود و به نقل از گزارش شهربانی آذربایجان مینویسد «چشموگوش آنها به کلی باز شده و دیگر، گول تشریفات و مقررات و سایر جریانات معمولی کشور را نمیخورند در دوره (یک ساله *) پیشهوری فوقالعاده افکار مردم را از بدی اوضاع ادارات دولتی و نقص و فرهنگ و بهداری و شهرداری و اجحافات طبقه مالک و سرمایهدار و بدی وضع طبقه کارگر و عدم اصلاحات متوجه کردهاند و حال، به همان علت، دیگر مردم آذر بایجان حاضر و قانع به وضع فعلی نمیباشند و عمل میخواهند و مطالبه میکنند.» (ص58)

نویسنده سپس در همانجا با اشاره به این نکته که، گذر از زمستان 1325 با بیسابقهترین سرکوب خونین کارگزاران حکومت خودمختار و پایگاههای اجتماعیشان به دست کارگزاران حکومت مرکزی مصادف بود، به نقل از روزنامه پراودا برگرفته از گزارش مدیر کل وزارت امور خارجه به احمد قوام نخستوزیر در اوایل شهریور 26 چنین مینویسد: «به طوری که از تبریز و سایر شهرهای آذربایجان ایران اطلاع میدهند، پیوسته بر خودسری ارتجاع تحت ریاست مأمورین اعزامی از تهران افزوده میشود. روزنامههای تبریز همه روزه خبر اعدامهای لاینقطع مظنونین به ارتباط با دموکراتها را درج میکنند، مخصوصاً در شهر سراب از سیزدهم تا هفدهم اوت شانزده نفر به دار آویخته شدند.»

پژوهشگر سختکوش، سپس مینویسد: «اشاره روزنامه پراودا به واقعهای است که شهربانی کل کشور در پایان مردادماه به اطلاع وزارت کشور رسانده بود: «به استناد شهربانی سراب و نامه فرمانداری نظامی آنجا،حکم اعدام 19 نفر زندانی متهم به همکاری با متجاسرین از مقامات و دادگاههای مربوطه صادر و روز بیستم مرداد 1326 شانزده نفر از عده مزبور با تشریفات قانونی در سراب به دار آویخته شدند.» و در ادامه از نوشته پیش گفته روزنامه پراودا چنین نقل میشود که «برای مبارزه با سران دموکراتها مجدداً دستههایی مرکب از غارتگران و عناصر پست تشکیل داده میشود. ضمناً،به دستور همان مأموران اعزامی از تهران، بعضی از ملاها و بازاریها جهت جهاد بر علیه روسها وعظ نموده و در عین حال همان ملاها در گفتارهای خود با افسران آمریکایی وارد از تهران که غالباً بخشهای آذربایجان ایران، مجاور مرزهای شوروی،را مخصوصاً سرکشی مینمایند خیر مقدم میگویند.»

به دنبال آن نویسنده و محقق کوشا با هوشیاری بلافاصله به ترجمه نوشته دیگری از روزنامه آمریکایی هرالد تریبون به وسیله وز یر مختار ایران در واشنگتن که چهار ماه بعد، یعنی در نیمه دی ماه برای وزیر کشور ارسال شده بود میپر دازد: «از آن جایی که دولت ایران از بروز اغتشاش جدیدی در آذربایجان بیمناک میباشد،هزاران اشخاصی را که مظنون به فعالیت کمونیستی میباشند به جنوب ایران تبعید مینماید.عده زیادی همه روزه در تبریز بازداشت گردیده و موقتاً در داخل چهار دیوار باغ حاج فرج نگهداری میشوند تا این که یک دادگاه شش نفری به وضع یکایک رسیدگی نموده و در صورت ثبوت تقصیر،قرار محکومیت مبنی بر توطئه بر علیه حکومت صادر مینماید. از اول سپتامبر تا کنون چهار هزار نفر به این طریق تبعید شدهاند و مقامات شهربانی تخمین میزنند که در ظرف شش هفته آینده ممکن است چهار هزار نفر دیگر نیز به نواحی جنوبی اعزام گردند.» و برای نشان دادن میزان صعوبت روا شده در حق تبعید شدگان، نقل قولی از نامه افسران سابق ارتش (پیوسته به فداییان فرقه) نقل میکند که «فدویان، افسران ارتش، طبق رأی صادره از دادگاه زمان جنگ تبریز فقط محکوم به حبس ابد شدهایم و حال آن که شهربانی تبریز در ماه گذشته بدون توجه به مندرجات رأی محکمه به زندان بندر عباس تبعیدمان نموده» و در ادامه «شکی نیست که ساکن مناطق سردسیر شمالی به علت عدم استعداد طبیعی در نقاط گرمسیری جنوبی آن هم در بدترین محلها و در زندان به زودی از بین خواهد رفت و حقیقتاً این عمل در مورد مابه منزله اعدام است که تاریخ اجرای آن قدری به تأخیر افتاده باشد.»

سرتاسر فصل سوم کتاب مملو از نمونههای بیشمار جنایت و ترور حکومت بر علیه هواداران فرقه دموکرات و اهالی آذر بایجان است.

فصل چهارم «رسیدگی دیوانسالاران به بلازدگان از تهران تا آذر بایجان» نام دارد و در این مورد از احداث فوری یک اردوگاه موقت کار برای بخشی از 20.000مهاجر بیکار در حوالی کرج که در میانشان 15000بومی آذربایجان بود، سخن میرود. در صفحه 79 کتاب با استفاده از اسناد دولتی از قول فرماندار ماکو در آغاز مرداد ماه گزارش میشود که «به تمام کدخدایان این بخش ابلاغ گردید از حرکت این قبیل اشخاص جلوگیری ...نمایند» و در نیمه مردادماه «مالکین تعهد سپردند که...از کدخدایان قراء التزام کتبی اخذ نمایند که مانع حرکت آنان شوند.» فرماندار سراب چند روز بعد: «لازم است از کدخدایان دهات التزام کتبی اخذ نمایندکه از حرکت رعایای دهات برای تهیه کار به شهرها قویاً جلوگیری نمایند. هرکدام از کدخدایان در این مورد سهلانگاری نماید کدخدای متخلف جداً تحت تعقیب قرار گرفته و از کدخدایی منفصل خواهد شد.»

بنا به امریه استاندار خطاب به پاسگاه قراجه، روستایی از عشایر شاهسون در مورد روستائیان گرسنهای که از سدهای بیشمار که برای جلوگیری از کوچشان ایجاد شده بود: «لازم است با مراجعه به قهوهخانه خرمالو و سایر قهوهخانههای عرض راه از قهوهچیها التزام نمایند که اشخاص متکدی را به قهوهخانههای خود راه نداده و به طور کلی چنانچه در جادههای گدا مشاهده شود رئیس پاسگاه مسئول واقع خواهد بود.» درخواست برای ندادن پول به گدایان، جمعآوری آنان از شهرها و عودت دادن آنان به روستاهایشان و ... راه حل حکومت وقت برای حل معضل گرسنگی در آذربایجان بود.

فصل پنجم «در جستجوی لحظه تأسیس از زنجان تا تهران» نام دارد و از اوضاع اسفبار نوانخانهها سخن میگوید. فصل ششم کتاب، «پیوستگیها و گسستگیها از انقلاب مشروطه تا امروز» نام دارد. نویسنده در این فصل به زنگ خطری که کوچ گسترده دهقانان (که در بسیاری از مواقع شبانه برای گریختن از موانعی که ژاندارمری و اربابان ) برای دولت رزمآرا به صدا در آورده بود، میپردازد. دکتر مالجو توجه خواننده را به این نکته جلب میکند که نوع برخورد حاکمیت با مستمندان و ایجاد نوانخانهها با گذشته و با تاریخ پیش و پس از آن دولت همخوانی دارد.چنانچه در زمان رضا شاه نیز به همین شیوه عمل میشد. از جمله است فرمان رضا شاه از زبان وزیر دربار تیمورتاش به رئیس بلدیه تهران (110ص) ونیز در اواخر دوره رضاشاه و چند روز پیش از آغاز جنگ جهانی دوم،در بخشنامه علیاصغر حکمت و پس از جنگ در اوایل حکومت محمدرضا شاه (مهر 1326)از سوی احمد قوام. (ص110) صورت مسئله در برهه دولت رزمآرا عیناً همان صورت مسئلهای بود که از صدر انقلاب مشروطه تا اواخر دهه بیست خورشیدی هنگام صدارت او مطرح میشد.(ص111)

و در ادامه ...نزدیک به نیم قرن بعد در سال 1378 ذیل حاکمیت جمهوری اسلامی نیز مصوبه شورای عالی اداری درباره ساماندهی متکدیان ... همان نوع صورت مسئله را در مواجهه با مستمندان بازتاب میدهد. «سازمان بهزیستی موظف است افراد بیسرپرست، ناتوان و معلول و سالمندان نیازمند را تحویل بگیرد و در اماکن مناسب نگهداری کند.» (ص111) چرا یک مسئله از زمان مشروطه تا کنون به یک صورت باقی مانده است و همه دولتها به یک صورت برای آن چارهاندیشی کرده اند و همه هم در حل آن شکست خوردهاند. چرایی آن را باید به عنوان بخشی از معضلی بزرگتر جستجو کرد.

نکته مهم دیگری که دراین فصل خودنمایی میکند،آن است که شدت فقر و کوچ گسترده مستمندان آنچنان فشاری به حکومت وارد میکند که او را مجبور به اتخاذ تصمیماتی میکند که تا آن زمان انجام نگرفته بود و آن عبارت بود از این که، دولت رزمآرا برای اولین بار مسئله را در چارچوبی ملی مورد بر رسی قرار داد و درخواست کرد علاوه بر یک ریالی که به وسیله دارایی از قند وشکر اخذ میشود، یک ریال دیگر هم به نام عوارض شهر داری به منظور نگهداری بینوایان دریافت گردد.» (ص113 و114)

این فکر که به مشکل مستمندان به عنوان مسئلهای ملی (گرفتن عوارض از قند وشکر) برخورد گردد، نکتهای است که نویسنده بر آن انگشت میگذارد و به عبارتی آن را نتیجه «فاعلیت منفعلانه» بینوایان و محرومان جامعه میداند. چرا که با وجود آن که محرومان جامعه به شکل اعتراضی دست به مقاومت نمیزنند ولی با فرا ر (گاه شبانه و با مشقت بسیار) و گریختن از روستاها و هجوم برای سیر کردن شکم به شهرها حکومت را به تغییر در رفتار خود وامیدارند و این خود نوعی از مبارزه است که بدون برنامهریزی و هدفمندی مشخصی و به شکل خود بهخودی انجام میگیرد.

در فصل هفتم زیر عنوان «فاعلیت منفعلانه مستمندان در آینه نیروی محرکه دیوانسالاران» نویسنده به نتایج رفتار خشن و از بالای حکومتگران برای حل معضل مستمندان میپردازد. به دستورات فرمایشی برای دستگیری گدایان، بسیاری از افراد به ظن گدا بودن دستگیر میشوند و خانوادههایی،نانآور خود را از دست میدهند.نویسنده با ذکر نامههای چندی از مورد تعدی واقعشدگان، عمق فاجعه را نشان میدهد. ضمن آنکه همین استدعاها را هم باید شکلی از مقاومت منفعلانه به حساب آورد.

در فصل هشتم به نام «دستگیری از مستمندان یا دستگیری مستمندان» نیز نمونههایی از دستگیری یک سیگارفروش و حمالها و... ارائه میشود و یکی از دلایل دستگیریها را داشتن لباس مندرس ذکر میکند.

سرانجام در مؤخره کتاب «ترسان از وضعیت بحرانی، گریزان از دگرگونیهای بنیانی» که با این پرسش آغاز میشود «چرا دستگیری از مستمندان در پرشمار نمونهها به دستگیری مستمندان میانجامد»، به استیصال حکومتگران در رسیدگی به وضع مستمندان میپردازد و این استیصال را ناشی از ناتوانی و عجز حاکمان از دست زدن به تغییر بنیادین ارزیابی میکند. همان عجزی که حکومتهای با پایگاههای طبقاتی معین و در نتیجه جهتگیریهای معین قادر به اقدام در راستای منافع تودههای محروم جامعه نیستند.

 

* توضیحات از این نگارنده است.

دانش و امید، شماره ۹، دی ۱۴۰۰

برای دریافت فایل مجله کلیک کنید

 

 

از این قلم :

 

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست