برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2022-01-09

نویدنو 19/10/1400         Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • جرم بکتاش آبتین نویسندگی و فیلمسازی در خدمت منافع مردم و بهروزی ایران ما بود و حتی در اتهامات ناروایی که متوجه وی و دو تن دیگر از اعضای کانون نویسندگان ایران کردند، حتی یک مورد اختلاس، جنایت، فساد، جاسوسی و دزدی نبود و او فقط به جرم "اندیشه" در بند شد و چنین بی گناه جان خویش را فدای مردمی کرد که همیشه قلم، شعر و دوربینش در خدمت آنان بود.

 

 

حدیث بکتاش از زبان دیگران

 سیدعلی صالحی، اردشیرزارعی قنواتی، مسعودامیدی و حافظ موسوی

آبتینِ ما

سیدعلی صالحی

 

کرونا،کرونا، جُم‌هوریِ کرونا!

بالاخره تا کی...؟

کی از کشتنِ کلماتِ ما

خسته خواهی شد...؟

الان سا‌ل‌هاست دیگر

رخسارِ کبودِ ما

از تکرار تازیانهٔ تو

نمی‌ترسد.

دست از دهانِ دریا بردار

وگرنه در قیامِ قطره‌ها

غرق خواهی شد...!

از تلگرام شاعر

****

"روز سیاه دیگر برای جامعه نویسندگان و مردم ایران"

اردشیرزارعی قنواتی

در حالی که هیجدهم دی ماه مردم ایران عزادار قربانیان هواپیمای مسافربری بودند که در آسمان تهران توسط موشک های پدافندی نیروی نظامی سرنگون و 176 قربانی بیگناه قربانی این جنایت شدند، یکی از نویسندگان، فیلمسازان و زندانی سیاسی "بکتاش آبتین" هم دقیقا در همین تاریخ بعد از روزها در کما بودن بر تخت بیمارستان جان خود را فدای رهایی، عدالت اجتماعی و تعهد حرفه یی خود کرد. چه آن جنایت دو سال پیش و چه این جنایت امروز هر دو در شرایطی انجام شد که اگر نظام حاکم ذره یی احساس مسئولیت و حتی مدارا می کرد هیچکدام انجام نمی گرفت و این ملت همیشه عزادار در این ماتمکده ایران این چنین در ماتم فرزندان بی گناه خویش نمی سوخت. همان روزهایی که موضوع قتل های سیاسی _ زنجیره یی افشا شد و مردم این سرزمین به عمق جنایت انجام گرفته پی بردند، به قول شاعر بزرگ استاد "گلشیری" بر مزار نویسندگان کشته شده خطاب به نهادهای قاتل ساز، به صراحت گفت "ما پیام شما را شنیدیم" و در این جمله کوتاه در واقع پیام کانون نویسندگان و ملت ایران را در چند کلمه بیان کرد. همه روشنفکران، نویسندگان، روزنامه نگاران، فعالین سیاسی _ اجتماعی_ مدنی و تمامی افراد زیر فشار سرکوب بعد از قتل های سیاسی _ زنجیره یی و موج نفرت و خشم مردمی که نثار قاتلان شده بود، امیدوار بودند که حاکمان و مسئولین در همه حوزه های سیاسی، اطلاعاتی، امنیتی و قضایی نظام جمهوری اسلامی از این جنایت ها و بازتاب آن در جامعه درس گرفته باشند اما متاسفانه تجارب تلخ بعدی اثبات کرد که "نرود میخ آهنین در سنگ" و این حکایت همچنان باقی است.

اهمیت مرگ دردآور یکی از بهترین نویسندگان کشورمان جناب بکتاش آبتین که امروز کالبد در هم شکسته وی بعد از دو هفته بیماری کرونا در زندان اوین که توسط مسئولین قضایی و زندان که می دیدند و می دانستند چه خطری ایشان را تهدید می کند و هیچ بهایی ندادند تا کار از کار بگذرد و امروز بعد از سه روز در کما بودن تسلیم مرگ شد، در همین راستا باید نگریسته و در چارچوب "قتل های عامدانه" طبقه بندی شود. جرم بکتاش آبتین نویسندگی و فیلمسازی در خدمت منافع مردم و بهروزی ایران ما بود و حتی در اتهامات ناروایی که متوجه وی و دو تن دیگر از اعضای کانون نویسندگان ایران کردند، حتی یک مورد اختلاس، جنایت، فساد، جاسوسی و دزدی نبود و او فقط به جرم "اندیشه" در بند شد و چنین بی گناه جان خویش را فدای مردمی کرد که همیشه قلم، شعر و دوربینش در خدمت آنان بود. روزگاری نویسندگان این کشور را "کاردآجین" کردند و امروز در بند و زنجیر "زجرکش" می کنند و هیچ مسئولیتی هم نمی پذیرند. مگر مسئولین پرونده آبتین و مسئولین زندان اوین وضعیت وخیم بکتاش را نمی دیدند، که بدون تردید هم می دیدند و هم کاملا به روند بیماری وی و خطری که جان وی را تهدید می کند هم واقف بودند. بنابراین در اینجا حتی بدور از نگاه سیاسی به مساله، این جنایت متهمین کاملا مشخص و معینی دارد که حتی بر اساس سیستم حقوقی همین رژیم جمهوری اسلامی هم می بایست بر صندلی اتهام در دادگاه قرار گرفته و دادخواهی برای این جنایت روند حقوقی خود را در همین چارچوب حداقل دنبال کند و این کمترین خواست خانواده بکتاش و افکارعمومی ایران است. قبل از اینکه بیش از این دیر شود به نظرم اگر ذره یی عقلانیت و شرافت در بین مسئولین مرتبط با این پرونده باقی مانده باشد، می بایست مرتکبین به این جنایت واضع مورد محاکمه و مجازات قرار گیرند. بدرود بکتاش عزیز که سربلند زندگی کردی و شرافتمند در راه رهایی و عدالت از این جهان ناعادلانه رفتی و همه نویسندگان، روزنامه نگاران، فیلمسازان و...این سرزمین را در سوگ رفتنت به ماتم نشاندی، بدرود

اردشیر زارعی قنواتی ..... 1400/10/18

برگرفته از فیس بوک نویسنده

****

آیا شاعر و هنرمند مدافع آزادی زنده یاد بکتاش آبتین درگذشت؟

مسعود امیدی

چگونه می توان تاخیر در درمان یک بیمار مبتلا به کرونا را که حتی در صورت رسیدگی و درمان فوری نیز نمی توان از نجات قطعیش سخن گفت، "درگذشت" نامید؟

مگر نه این است که بیماری کرونا همچنان به عنوان یک پاندمی خطرناک در همه کشورهای جهان هر روزه قربانی می گیرد، و تنها در صورت اقدام به موقع و مراقبت های پزشکی و درمانی کامل می توان به غلبه بر این بیماری امیدوار بود؟ مگر نه اینکه خطر این بیماری برای بیمارانی که دارای بیماری های زمینه ای هستند، بسیار بیش از بیماران دیگر است؟ مگر نه این است که مسئولیت ارائه خدمات بهداشتی و درمانی زندانیان بر عهده سیستمی است که انسان ها را محکوم به زندان و حبس کرده است؟ مگر نه این است که در ارائه خدمات درمانی و پزشکی به بکتاش آبتین کوتاهی آشکار صورت گرفته است؟

مفهوم "درگذشت" در همه فرهنگ های لغت با واژه هایی چون فوت، مرگ، مردن و ... مترادف است که به نوعی تداعی کننده مرگ طبیعی انسان هاست. در غیر این صورت حتما از قیدهایی چون "در یک حادثه" ، "در نتیجه حمله قلبی ناگهانی"، "در یک درگیری" و ... برای توصیف چرایی مرگ نابهنگام انسان ها استفاده می شود. مگر می شود مرگ ۱۷۶ نفر مسافر هواپیمای خط هوایی اوکراین را درگذشت خواند؟ به همین ترتیب مگر می شود مرگ یک شاعر و هنرمند زندانی دارای بیماری زمینه ای و مبتلا به کرونا و محروم از درمان به موقع و موثر را مرگ و درگذشت نامید؟

حفظ مفاهیم زبانی و معنی درست افعال می طلبد که برای‌ رویداد تلخ از دست دادن زنده یاد آبتین بکتاش نه از واژه "درگذشت" به تنهایی بلکه از عبارتی چون "در نتیجه عدم درمان به موقع و موثر درگذشت"، استفاده شود که در این صورت به درستی مسئولیت سیستم و کسانی را که باید شرایط ارائه و تامین این درمان به موقع و مراقبت را ارائه می کردند، مورد تاکید قرار می دهد .

در چنین شرایطی درست آن است که موضوع در چارچوب مفهومی افعال متعدی که هم نیاز به مفعول و هم فاعل دارند، درک شود و در این صورت شاید باید از عباراتی چون "درگذشتاندن"، "مرداندن" و ... و مترادف های آن ها برای بیان آنچه روی داده است، استفاده شود که برای مردم ایران یادآور مفاهیم آشنایی چون "خودکشیش کردن" و ... است.

در این صورت موضوع وارد ابعاد سیاسی و حقوقی و طرح کیفرخواست برای سیستم، سازمان و افرادی می شود که مسئولیت تامین و ارائه به موقع و موثر این خدمات درمانی بر عهده آن ها بوده است. این یک دو دو تا چهارتاست.

بی تردید بر خلاف تحقیر و اهانت دستبند و پابند و ...، یاد عزیزش گرامی و ماندگار خواهد بود.

نقل از فیسبوک نویسنده

****

بکتاش آبتین، آن گونه که من می‌شناسمش

حافظ موسوی

یادم نیست نخستین بار بکتاش آبتین را کی و کجا دیدم . اما می دانم که پای علیشاه مولوی در میان بود . علیشاه رفیق قدیمی ما بود و خانه اش محل رفت و آمد شاعرانی غالبا جوان ، از هر کجای ایران . من در اطراف علیشاه ودر آن خانه با خیلی ها آشنا شدم که بعضی هاشان هنوز از دوستان منند و با تعداد اندکی از آن ها دوستی مان به رفافت پایدار انجامیده است . بکتاش یکی از آن هاست و از رفیق ترین ها .

به یاد می آورم روزهایی را که علیشاه مولوی برای عمل قلب در بیمارستان بستری بود و بکتاش تمام وقت بالای سر او . بعد هم برای رفع و رجوع کردن تبعات واقعه ، آستین بالا زد و نگذاشت آب در دل رفیقمان تکان بخورد . این را گفتم تا گفته باشم که نخستین ویژگی ِ شخصیت بکتاش آبتین ، همین رفیق بودن است . رفیق ، یعنی کسی که می توانی به او اعتماد کنی ، به او تکیه کنی ، و مطمئن باشی که در روزهای سخت ، شانه از زیر بار مسئولیت خالی نخواهد کرد .

به یاد می آورم چندی بعد ، روزهای پرتلاطم 88 را، که باتوم سرکوبگران بر جمجمۀ بکتاش مو انداخته بود و عواقب آن ، که گاه به تشنج می انجامید ، حسابی نگرانمان کرده بود . اما بکتاش بیدی نبود که از آن بادها بلرزد . بعد ها هم دیدیم هرجا که دفاع از حق و حقیقت ، یا ایستادگی در برابر سرکوب ضرورت می یافت ، بکتاش همیشه در صف اول بود .

من بکتاش را این طور شناختم ؛ ابتدا نه به عنوان یک شاعر ، یک فیلمساز ، یک هنرمند ، بلکه به عنوان انسانی رفیق ، بی باک ، با مرام ، و جوانمرد که این ویژگی ها در جوهر وجود اوست . برای همین است که در کوچه و خیابان هم که راه می رود ، نمی تواند نسبت به دعوای دو نفر که به قصد کشت همدیگر را می زنند بی تفاوت باشد و از مشت و لگد آن ها بی نصیب بماند . یک فقره اش در همین بازداشت اخیرش در زندان اتفاق افتاد . برای سوا کردن دو معتاد ِ همبند که قصد جان هم را کرده بودند ، پادرمیانی کرد و دوتا از انگشت هایش آسیب دید و با دست باند پیچی شده از زندان بیرون آمد .

اما بکتاش ِ شاعر . من دومین مجموعه شعر بکتاش را پیش از آن که با خود ِ او آشنا شوم ، خوانده بودم . مجموعه ای به نام " مژه ها چشم هایم را بخیه کرده اند " . این کتاب را در جریان داوری ِ جایزۀ شعر کارنامه خوانده بودم . آتشی هم خوانده بود و هر دوی ما آن را پسندیده بودیم . بعدها که با خود بکتاش آشنا شدم ، اولین شعری که از او شنیدم ، " فرشته خانم " بود . شعری جسورانه از زبان یک زن که به ناچار تن به تن فروشی داده است . با ریتمی تند و عصبی و قافیه هایی که چکش وار بر سر خواننده یا شنونده فرود می آید : جوراب های دخترم را بخیه می زنم / زنم ! / گاهی عروسکم / گاهی چند روز / پیراهن چرکم که چسبیده ام به تنم ! / عصبانی ام شبیه رگ های گردن مادرم / و می لرزم شبیه هق هق شانه های دخترم ! .... "

بکتاش آبتین را بیشتر به عنوان مستند ساز می شناسند . در ادامه به فیلم های او اشاره خواهم کرد . اما به نظر من او شاعری است که فیلم هم می سازد . ( اگرچه تعداد فیلم هایی که ساخته بیشتر از کتاب هایی است که منتشر کرده است ) از بکتاش تا کنون پنج مجموعه شعر منتشر شده است که چهارمی اش " پتک " بود که هشت سال پیش نشر چشمه منتشر کرد و جایزۀ شعر خبرنگاران به آن تعلق گرفت . حالا هم لابد یکی دو کتاب ِ آمادۀ چاپ دارد ، که امیدوارم امکان انتشارش فراهم شود . من در این نشست ، و در این بیست دقیقه فرصتی که به من داده اند ، قصد تحلیل ، و نقد و بررسی شعرهای بکتاش را ندارم . هدف ، اشاره هایی است به کارنامۀ شعری و هنری این رفیق عزیز و عضو ثابت قدم کانون نویسندگان ایران . اما آن قدر فرصت هست که با استناد به دو کتاب اخیر او ، ( پتک / نشرچشمه / 1390 و در میمون خودم پدربزرگم / انتشارات نگاه / 1392 ) درک و دریافت خودم را از حال و هوای شعرهای بکتاش آبتین با شما در میان بگذارم .

نخست این که شعر بکتاش از آن گونه شعرهایی است که به راحتی با خواننده ارتباط برقرار می کند . زبان شعر او ، در عین سادگی ، شلخته و منفعل نیست . ضرباهنگ وکندی و تندی ریتم در اغلب شعرها با بار عاطفی و معنایی شعر همخوانی دارد . تغزل یکی از درونمایه های پربسامد این دو دفتر و سه دفتر قبلی ِ او است . از شعرهای اولیه هرچه پیش تر می آییم ، از کلیشه های رایج تغزلی فاصله می گیریم و به تجربۀ عینی تغزل که گاه در فرم و بیانی ضد تغزلی ( مثلا در شعر مازوخیست ) نمود می یابد ، و نیز به دریافت های غنایی ِ متناسب با دنیای مدرن نزدیک تر می شویم .

نکتۀ دیگری که می خواهم به آن اشاره کنم این است که اگر دو کتاب اخیر بکتاش را پشت سر ِ هم و بدون وقفه ای طولانی بخوانیم ، خطوط اصلی ِ راوی یی که پشت این شعرها پنهان شده است در ذهن ما مجسم می شود . راوی یی که بی قرار است ، هیچ جا بند نمی شود ، دور و برش شلوغ است ، اما احساس تنهایی می کند ، مدام در خودش خیره می شود ، هویت خویش را به پرسش می گیرد ، از خود قهرمان می سازد ، اما بلافاصله تخریبش می کند ( در میمون خودم ... ص 51 ) و سرانجام ، خود را این گونه تسلا می دهد که : " پرت شده ام / از حافظۀ خودم پرت شده ام / اما مطمئنم در انتهای من کودکی زندگی می کند . ( پتک ، ص 38 ) و این کودک ، به راستی الهام بخش تمام شعرها ، کارهای هنری ، رفتارهای روزمره و سینه سپر کردن های او در کارزارهای اجتماعی است .

بکتاش آبتین شاعری معترض است ، اما تظاهر به اعتراض نمی کند . اعتراض او آن گاه به بیان در می آید که با تجربه ای عینی گره خورده باشد . نمونه اش همان شعر فرشته خانم ، یا شعر " وطن " ، یا شعرهایی چون " سرباز گمنام " و " کلاه آهنی گشاد " که آکنده از حس عمیق همدردی با محرومان ، به حاشیه رانده شدگان و زخم خوردگان جامعه است . خشم نهفته در این شعرها را لعابی از طنز پوشانده است که خود گزنده تر از هر خشمی است . مثلا آنجا که از زبان یکی از قربانیان جنگ ، پردۀ فریب و ریا را می درد و می گوید : " بردار برادر ! / گل ها را از تابوت بردار / من بوی جوراب پاره و / پای کثیفم را می خواهم "

گفتم که بکتاش آبتین را بیشتر به عنوان مستند ساز می شناسند . دلیلش این است که او تا کنون بیش از ده فیلم مستند و پرتره ساخته است که بعضی از آن ها را احتمالا دوستان حاضر در این جمع دیده اند . بکتاش سوژۀ مستندهای خود را از زندگی مردم و از انسان های به حاشیه رانده شده برمی گزیند . "پارک مارک " و " مری زن می خواد " نمونه ای از این نوع مستندهای اوست . بکتاش پرتره هایی هم از زندگی هنرمندان معاصر ساخته است . پرترۀ اخیر او " 13 اکتبر 1937 – لوریس چکنواریان " تحسین منتقدان را برانگیخت و در یکی از جشنواره ها به عنوان بهترین پرتره انتخاب شد و تندیس بهترین فیلم و دیپلم افتخار به آن تعلق گرفت . فیلم های بکتاش در فستیوال های معتبری در هلند ، سوئد ، امریکا ، یونان ، فرانسه و هند شرکت داشته است . مستند " پارک مارک " در جشن خانۀ سینما ، فستیوال تصویر سال ایران و فستیوال سینما حقیقت جوایز متعددی از جمله جایزۀ بهترین کارگردانی ، بهترین فیلم ، بهترین تدوین ، بهترین صداگذاری و تصویر پردازی را دریافت کرد . تعدادی از فیلم های او بیش از صد اکران بین المللی داشته است .

و اما داستان بکتاش و کانون نویسندگان ایران : سال ها پیش ، در دوره ای که دستگاه امنیتی چندین سال مانع برگزاری مجمع عمومی کانون شده بود ، تعداد زیادی از نویسندگان و شاعران ِ جوان ِ مشتاق ِ حضور در کانون ، به ناچار پشت در مانده بودند . بکتاش یکی از آن ها بود . این دوستان ، به حق به آن وضعیت معترض بودند . بکتاش و یکی دو نفر از دوستان معترض از من خواستند برای بیان اعتراض و پیگیری درخواست عضویت شان ، از هیئت دبیران کانون برای آن ها وقت دیدار و گفت و گو بگیرم . من موضوع را با زنده یادان سیمین بهبهانی و علی اشرف درویشیان در میان گذاشتم ، که موافقت کردند و چند روز بعد با بکتاش و چند نفر ِ دیگر از دوستان معترض به منزل خانم بهبهانی رفتیم و آن ها درخواست هایشان را با آن دو عزیز که چشم و چراغ کانون بودند مطرح کردند . اگرچه پذیرش عضویت این دوستان کماکان یکی دو سال به ناچار به تأخیر افتاد ، اما باب رفت و آمد و همکاری گشوده شد . در سال 91 پس از آن که خانم منیژه نجم عرقی ، منشی منتخب کانون به زندان افتاد ، هیئت دبیران وقت ، بکتاش آبتین را به جای او برگزید . از آن به بعد بکتاش همواره در یکی از ارکان یا کمیسیون های کانون حضور داشته است . چهار دوره به عنوان عضو اصلی هیئت دبیران و یک دوره به عنوان بازرس و چندی هم در کمیسیون های کانون .

دوستان حاضر در این نشست اطلاع دارند که بکتاش آبتین به خاطر حضور فعالانه در کانون نویسندگان ایران چه تاوانی پرداخته است . چنان که به خاطر دارید ، در آذر ماه سال 95 ، ماموران امنیتی و نیروی انتظامی با اعمال خشونت از برگزاری مراسم یادبود هجدهمین سالگرد قتل جنایتکارانۀ محمد مختاری و محمدجعفر پوینده جلوگیری و چهار نفر از اعضا و دوستداران کانون را مصدوم و بازداشت کردند . بکتاش یکی از آن ها بود . همچنین به خاطر دارید یورش سرکوبگران به مراسم هفدهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو را در دوم مرداد 96 . در آن یورش نیز سه نفر بازداشت شدند . بکتاش آبتین یکی از آن ها بود . از آن پس نیروهای امنیتی برای بکتاش آبتین حساب ویژه ای باز کردند و به قصد ارعاب او و دیگرانی که برای دفاع از آزادی اندیشه و بیان عزم پیوستن به کانون نویسندگان ایران دارند ، به پرونده سازی برای این عضو شجاع کانون پرداختند . در سال گذشته پس از 24 جلسۀ بازجویی و سند گذاشتن ها و قرار کفالت ، برای او سه ماه کار اجباری در بهزیستی و پنج میلیون جریمۀ نقدی بدل از یک سال حبس بریدند که در نهایت از سه ماه کار اجباری گذشتند . امسال هم چنانکه می دانید برای او و رضا خندان مهابادی و کیوان باژن ، هریک شش سال زندان بریده اند و ما اکنون در اعتراض به همین حکم ظالمانۀ اخیر است که در اینجا جمع شده ایم . این حکم ها آنقدر سنگین ، ظالمانه ، غیرمنطقی ، غیر حقوقی و کین توزانه است که علاوه بر گروه ها مختلفی از مردم ایران ، از شاعر و نویسنده و هنرمند گرفته تا فعالین مدنی و مردم عادی ، تعدادی از شخصیت ها و نهادهای بین المللی ِ مدافع حقوق بشر به آن اعتراض کرده اند . امید ما این است که بر اثر افزایش اعتراضات و فشار بر دستگاه قضایی ، این حکم ها شکسته شود . ما همصدا با روشنفکران و آزادیخواهانی که به دفاع از بکتاش آبتین و دو عضو دیگر کانون برخاسته اند می گوییم : " جای نویسنده زندان نیست . " بکتاش آبتین باید آزاد باشد ، باید از حق آزادی بیان بی هیچ حصر و استثناء برخوردار باشد ، تا با شعرهایش عواطف انسانی ما را در جامعه ای چنین زخم خورده و مضطرب برانگیزد . تا با فیلم هایش آیینه ای برابرمان بگذارد ، پلشتی ها را زیر ضرب بگیرد ، زیبایی را به تصویر کشد و شفقت ِ از یاد رفته را به یادمان بیاورد .

آری ! جای بکتاش زندان نیست . جای هیچ نویسنده ، شاعر و هنرمند ، به خاطر آنچه که می نویسد ، می سراید و می سازد ، زندان نیست .

حافظ موسوی – دوازدهم مهرماه 1398

پارکینگ منزل دکتر فریبرز رئیس دانا

 

از این قلم :

 

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست