برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2021-12-04

نویدنو 12/09/1400         Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • خیلی ها، علی یزدانی را از نزدیک نمی شناختند و شاید حتی نامش را هم نشنیده بودند. اما به قول قدیمی ها «مشک آن باشد که خود ببوید» بعضی از آدم ها را اصلا لازم نیست که از نزدیک بشناسی. تواضع، نجابت، فروتنی و شوریدگیِ جان اگر در کسی باشد، عطر و بوی آن را می شود از لابلای کلمات شان حس کرد، و شعله هایِ شمعِ فروزانِ عاشقی را، میتوان در پرتو نگاه مهربان آنان دید

 

 

غمی است مرا در دل ...

بهروزمطلب زاده

 

« دانه را

چه راه درازیست تا شکوفه شدن

و چه کوتاه

تا به خاک افتادن

بهار اما

در این شکفتن و افتادن

جاودانه است »*

در این چند روز گذشته، در بسیاری از رسانه های مجازی مانند تلگرام وُ واتس آپ وُ اینستاگرام وُ  فیس بوک و جاهای دیگر، خیلی ها، با درد و رنج، نوشتند و گفتند که «علی یزدانی»، این مردِ رنج و ُکار وُ پیکار هم پر کشید وُ از میان ما رفت.

خیلی ها، علی یزدانی را از نزدیک نمی شناختند و شاید حتی نامش را هم نشنیده بودند. اما به قول قدیمی ها «مشک آن باشد که خود ببوید» بعضی از آدم ها را اصلا لازم نیست که از نزدیک بشناسی. تواضع، نجابت، فروتنی و شوریدگیِ جان اگر در کسی باشد، عطر و بوی آن را می شود از لابلای کلمات شان حس کرد، و شعله هایِ شمعِ فروزانِ عاشقی را، میتوان در پرتو نگاه مهربان آنان دید

این مهم نیست که کلماتِ بر ذهن و زبان جاری گشته چنین آدم هائی را به صورت صوتی بشنویم یا آن را بر روی کاغذ بخوانیم.

هر کلامِ بی پیرایهِ چنین جان های شوریده ای، خود کلیدواژه ای است که، ما را به روح و روانِ لطیف و صیقل خورده  نویسنده راه میبرد، و سفرهِ دلِ آسمانِ صاف و رنگین کمانی او را در برابر چشمان جستجوگر ما می گشاید.

برای خود من، علی یزدانی از همین  آدم هائی بود، که در سطرهای بالا ترسیم شان کردم. راستش من او را از نزدیک نمی شناختم، با او هیچ رابطه ای نداشتم، اما انگار هزار سال بود که با او دوستی و مراوده  داشتم، و در این دوستی و مراوده هزار ساله، هزاران بار سر برشانه هم گذاشته بودیم وُ درد دل کرده بودیم وُ گاهی نیز از شادی یا غم، گریسته بودیم.

من اولین بار، با نام علی یزدانی، از طریق رفیق عزیزم هاتف آشنا شدم. رفیق گرانقدری که هر جا نشانی از عرق جبین و کار و زحمت باشد، کوله بار تجربه و اندیشه اش او را به آن سو میراند.

 خلاصه اش کنم، اردیبهشت ماه سال 1399 بود. ما درحال تنظیم و آماده سازی مطالب ارژنگِ شماره 6  دوره اول، سال اول بودیم. هاتف جان، از سرلطف دو سروده از علی یزدانی را  برایم فرستاد و نظر مرا جویا شد.

من که از شعر و شاعری چندان سررشته ای ندارم، آن دو سروده علی را با اشتیاق خواندم. اینکه آن دو سروده علی اساسا از نظری رعایت قواعد شعری واصول شاعرانه سخن گفتن، صحیح بود یا نه، چیزی نمی توانستم بگویم، اما هر دو سروده را با علاقه به جان نوشیدم.

یکی از این دو شعر که از"ماتم گرفتن عید" وُ "بهار پریده رنگ" سخن می گوید، نام «تلواسه  بهار» را بر پیشانی داشت وآن دیگری، که درتوضیح چرائی حاکمیت سکوت می کوشید، ازجنایت بزرگ حرامیانی سخن به میان می آورد که " چراغ هایمان را دزدیدند" تا بهارمان پریده رنگ تر شود و عیدمان به ماتم بنشیند.

تلواسه ی بهار، از" سُلطۀ سلیطۀ بی چهرۀ عبوسی" سخن می گفت که چون " شحنه ای  تیغ به شریان شهر زد" و "با اختناق فراگیر خود"... بهار را به ماتم نشاند...

این هر دو سروده علی یزدانی در شماره ششم نشریه ارژنگ در اردیبهشت ماه سال 1399 منتشر شد و از آن پس، تا همین یک هفته پیش که دومین سال انتشار ارژنگ را با انتشار بیستمین شماره آن، پشت سر گذاشتیم، هیچ شماره ای از ارژنگ مان نبود که نشانی از علی، چه به صورت شعر و یا داستان در خود نداشته نباشد.

من یقین دارم که از این پس نیز، علیرغم اینکه او دیگر حضور فیزیکی در میان ما نخواهد داشت، با این همه، ما با هر گامی که در راه حقیقت وراستی برداریم، با هرتلاشی که برای برافراشتن پرچم عدالت، آزادی و سربلندی میهن و مردم برداریم، بی هیچ تردیدی، علی یزدانی، سایه یه سایه ما را دنبال خواهد کرد و همواره ما را به برداشتن گام های سنجیده تر و استوارتر در راه مردم و به ویژه کارگران و زحمتکشان میهنمان تشویق خواهد کرد.

ما، همواره یاد نیک این رفیق گرامی، این فرزند کار و زحمت، این شاعر، نویسنده و دوستدار بی ادعای قلم را به یاد خواهیم داشت و از یادش نخواهیم کاست.

آری :

ما در کنار هم  « سکوت سیاه رود را خواهیم شکست ... ما بی دست ­ های گره خورده تن ... مائيم  ... ما بی هم، تركه های شكننده، در دست های قدرت يم ... بگذار در هم تكرار شويم ... تا هيچ آزمند سودا پيشه ای ... شكست­مان را نتواند»

یاد و نامش ماندگار!.

30 نوامبر 2021

* سیاوش کسرائی. «طلوعی با خورشیدهای خاموش» مویه ای بر رحمان هاتفی (حیدر مهرگان) و مرثیه ای برای قلبم در آن سوی مرزها. نقل از کتاب «ستارگان سپیده دم» صفحه 16.

 

از این قلم :

 

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست