نویدنو 24/06/1400              چاپ مطلب

شوخی نیست...!

عامو...قباحت داره!

بچه ته خط

به قول مش قاسم غیاث آبادی سریال مشهور «دائی جان ناپلئون» : والله دروغ چرا... تا قبر آ...آ...آ... ما که خودمون قصه امیرارسلان رومی وُ حسین کرد شبستری وُ فایز دشتستانی، و آن داستان آقای شکسپیر که یک خانمی بنام «دزد نونا» توش هست را تا نیمه هایش خواندیم، در این اوضاع بلبشوی خبری رسانه ها یا به قول فرنگی ها «Medien» مات و متحیرم ماندیم که چی درست است، چی نادرست!.

روزنامه ها، نشریات، رادیو، تلویزیون، و ... همه وهمه  تبدیل شده اند به  ستاد تبلیغاتی خبرگزاری شایعه پرس. هر که هر چه دلش می‌خواهد می‌نویسد و کسی هم نیست که بگوید : اوهوی عامو دروغ نگو... دروغ ننویس... قباحت داره آخه!.

آره بابام جان، به قول حاج آقا ابوالقاسم فردوسی طوسی «چنین است رسم سرای درشت». اگر باورتان نمی‌شود؟ یه نگاه سرانگشتی به این خبرهائی که توی همین یکی دو هفته اخیر مثل نقل و نبات از قول روزنامه اومانیته، ارگان حزب کمونیست فرانسه پخش و پلا می‌کنند بکنید.

این روزها که تب پرداختن به طالبان هم تند شده است، همه به دنبال گرفتن خبری ازطالبان اند. جماعت به هر خبر راست و دروغی متوسل می‌شوند تا از غافله دانایان جهان عقب نیفتند.

توی پاتوق کوچک ما هم که مغازه عیسا کفاش است از این قاعده مستثنی نیست. عصرها که دور هم جمع می شویم ازهر دری سخن می رود و اخبار راست و دروغ خبرگزاری شایعه پرس همه را به وجد می آورد.

حاج  مرتضی یک برگ کپی در دست گرفته و می‌گوید :

« انگار اصالت خبر دیگه مفهومی نداره». 

عیسا می گوید :

 « بازم خلقت تنگه که! چی شده؟»

حاج مرتضا می گوید :

«خبر از هر ننه قمری که می خواد باشد، همین که با نظر من موافق باشه کافیه»

احمد آقا می گوید :

« بابام جان برو سر اصل مطلب مخمونو تلیت نکن».

حاج مرتضا می گوید :

« نگاه کن (پرینت را نشان می دهد) این از آخرین خبرهاست که صاحاب نداره.» من سرک می کشم و نگاهی به پرینت می اندازم و با صدای نسبتا بلندی می‌خوانم :

«افشاگری روزنامه اومانیته : طالبان متعهد شده اند تا پس از تثبیت، نیروی خود را متمرکز بر نا امن کردن ایران، دشمن مشترک طالبان و آمریکا بکنند! ».

بعد می گویم خوب؟. حاج مرتضا برمی‌گردد و مثل اسبی که نعلبندش را نگاه کند بِروُ بر نگاهم می کند و می‌گوید :

« دراومانیته هم چین خبری نیست»

عیسا می‌زند زیر خنده :

« مردحسابی فرانسه دون هم شدی؟»

حاج مرتضا استکان چایش را پر می‌کند و رو به عیسا می‌گوید:

« اخوی ناسلامتی دخترم سه تا زبون بلده ها، بهش گفتم، حسابی گشته و با اطمینان میگه بابا این خبر در اومانیته نیست»

می‌پرسم «حاجی بالاخره فهمیدی که ریشه این خبر از کجاست؟»

حاج مرتضا چشم به دهان ما می‌دوزد که هاج و واج نگاهش می‌کنیم. پوزخند پیروزمندانه ای می‌زند و می‌گوید:

«راستش رو بخوای این خبر رو، باراول روزنامه مستقل در شماره روز هجدهم شهریورخودش، بدون اشاره  به  هیچ منبعی چاپیده، بعد اون  رو به تلگرام خودش فرستاده، خیلی ها هم از آن تلگرام به جاهای دیگر فرستادند، بعد، آن خبر سر از سحام نیوز در آورده و بعد سایت اخبار روزآن را در 21 شهریور خودش به نقل از سحام نیوز منتشرکرده  و بعد تر، سایتی بنام پیک نت در شماره 21 شهریور سال 1400 خودش، بدون اشاره به هیچ منبعی، آن خبر بی ریشهِ یتیم و بی صاحبِ  از بیخ وُ بُن بی پایه را چنین تیتر زده است :

« روزنامه اومانیته نوشت : امریکا شمشیر طالبان را علیه ایران در افغانستان تیز کرد »

 عیسا می گوید

« خوشا به حوصلت بابام جان ... بیکاری ها!»

حاجی بدون توجه به عیسا ادامه میدهد

 « جالبه با این که خواننده های اخبار روز بارها به آنها تذکر دادند که این خبر در اومانیته نیست، اما ظاهرا رفقا گوششان به این حرف ها بدهکار نیست و توجهی به این هشدارها نشد، و خبر همچنان در سایت اخبار روز موجود است. البته بعد هم نوبت به سایت فرقه دموکرات آذربایجان رسید که عین همان خبر اخبار روز را کپی کرده و در تاریخ 11 سپتامبر خود منتشر کرد» و البته به پیک نت کاری نداریم زیرا که آنها همه چیزدانند، نباید چیزی به آنها گفت، سربه سرشان نباید گذاشت،  پیک نت است دیگر..!.»

در اینجا یک لحظه همه ساکت می‌شوند. عیسا می‌گوید

«بابا دمت گرم زدی توخال»

اکثر ما که قبلا از درستی خبر این سایت ها دفاع می‌کردیم  حالا موندیم چی‌بگیم.

حاج مرتضا، استکان کمرباریک چای در دست، پایش را انداخته روی هم، با تبسم و بادی درغبغب می‌گوید : « بابام جان، خیر سرتون، مثلا تو عصر دیجیتال زندگی می‌کنید. حالا گیرم روزنامه «مستقل» چون مستقله یک شکری خورده، در ضمن اون داخل ایرانه و احتمالا اینترنشون قطع بوده.  یک خبری ساختند تا بیکار نمانند. شما که ماشاالله تو ناف اروپائید و روزنامه چاپی اومانیته زیر دستتون، فرصت نکردین یه نگاهی بندازین و ببینین خبر درسته یانه؟ آخه بابام جان چطوری می خواین احترامتون رو حفظ کنید و اعتماد مردم را جلب؟ به خدا صد رحمت به دوره چاپارخانه و چاپاری‌ها. واقعا که ... »