برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2021-08-20

نویدنو 29/05/1400         Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • به نظر می رسد که با تغییر سیاست امریکا و آغاز تنش در مناسبات امریکا با روسیه و چین، امریکا سیاست خود را در منطقه تغییر داده که این تغییر سیاست هدفش بالا بردن هزینه های امنیتی و نظامی در درجه اول برای چین و روسیه و حیاط خلوت های آنها بوده و در درجه دوم دامن زدن به تنش‌های هر چه بیشتر در این منطقه‌ و تشدید رقابت های منطقه ای به نفع سیاست امریکا و اسرائیل.

 

 

مردم افغانستان قربانی تغییر سیاست جهانی امریکا

 رضا فانی یزدی

امروز دنیا شاهد سقوط حکومت به اصطلاح دمکراتیک افغانستان بود که با تصرف کابل و فرار رهبران فاسد این حکومت به دست نیروهای طالبان به وقوع پیوست. امارت اسلامی طالبان بار دیگر به کمک امریکا پا به عرصه وجود گذاشت و فصل جدیدی از تنش در منطقه آغاز شد. هزاران زن و مرد و دختر و پسر در این کشور که با آرزوی ساختن افغانستانی دمکراتیک و بدور از جنگ و برادرکشی به میدان مبارزه آمده بودند، به ناگهان و به اجبار غافلگیر شده و در گوشه و کنار کشور پنهان شده و متاسفانه جایی برای رفتن ندارند در انتظار فاجعه ای که در راه است و از ترس مرگ و شکنجه در خانه ها پنهان شده اند.

خبرسقوط شهرهای بزرگ و سقوط کابل بفاصله فقط چند هفته حیرت آور بود و غم انگیز که جامعه جهانی را یا شاید بهتر است بگویم مردم را در جهان در حیرت فرو برد اما انگار مقامات سیاسی در امریکا و در اروپا اصلاً و ابداً حیرت زده نشده و این امر یعنی بازگشت طالبان به قدرت برای آنها پروژه ای از پیش برنامه ریزی شده بود که در انتظارش نشسته بودند.

متاسفانه در سال‌های گذشته از زمانی که مذاکرات با طالبان در قطر آغاز شد کمتر کسی متوجه بود که سمت نهایی این مذاکرات به کدام سو خواهد رفت. بیشتر مردم و حتی بسیاری از سیاستمداران بر این باور خوشبینانه بودند که این گفتگوها در جهت صلح و بازگشت امنیت در افغانستان است که در نتیجه آن گروه طالبان هم راضی شوند که با در اختیار گرفتن بخشی از قدرت به صلحی موقت با حکومت رضایت داده و صلح به کشور بازگردد، اما کسی نمی پنداشت که نتیجه نهایی و هدف این مذاکرات تسلیم تمام و کمال دولت افغانستان و تنها گذاشتن مردم این کشور در مقابل هیولای طالبان و فجایع آینده در این کشور و منطقه بوده است، که اگر غیر از این بود حکومتی به این شکل افتضاح در فاصله کوتاهی نباید که تسلیم می شد.

چند سوال برای من مطرح است. سوال اول این که چگونه حکومت افغانستان و قوای نظامی این حکومت که با کمک امریکا و دیگر کشورهای عضو ناتو و با کمک های میلیاردها دلار در سال‌های گذشته تجهیز شده بود و برای بیشتر از دو دهه تحت تعلیم نیروهای زبده امریکایی و اروپایی قرار داشتند در مقابل طالبان بدون کمترین  مقاومتی تسلیم شدند؟

سوال اینجاست آیا نیروی افغانستان با این همه تجهیزات و تعداد نفرات نمی‌توانست در مقابل طالبان حداقل در شهرهای بزرگی چون هرات، مزارشریف، قندهار و پایتخت این کشور در کابل برای مدتی حتی کوتاه مقاومت کند؟

در چند هفته گذشته شاهدبودیم که این شهرها که هزاران نیروی تعلیم دیده نظامی با پیشرفته ترین تجهیزات نظامی در آن مستقر بود یکی پس از دیگری به فاصله چند ساعت یا چند روز سقوط کرده و نظامیان و مقامات دولتی خود را تسلیم نیروهای طالبان کردند. طالبان نه نیروی  هوایی با هواپیمای بمب افکن پیشرفته داشت نه موشک‌های دور زن و نه  پهبادهای پیشرفته مجهز به موشک  و نه حتی تجهیزات قابل مقایسه با تجهیزات ارتش افغانستان، پس چرا این شهرها یکی پس‌از دیگری سقوط کردند؟

به نظر می رسد امریکا به رهبران دولتی و نظامیان افغانستان توصیه کرده بود که اصلاً مقاومت نکرده و خود را تسلیم کنند و تمام تجهیزات نظامی دست نخورده در اختیار نیروی طالبان و حکومت جدید طالبان قرار گیرد. اما سوال دیگری که فورا به ذهن می رسد اینست که چرا باید ارتش افغانستان با این همه تجهیزات دست نخورده باقی مانده و تمام آن در اختیار طالبان قرار گیرد؟

طالبان قرار است چه نقشی را در منطقه بازی کند و چرا باید طالبان به چنین ارتش و سلاح‌هایی مجهز شود؟
آنها قرار است در بازی منطقه‌ای در کجا و برای که و چه نقشی را ایفا کنند؟

به نظر من با تغییر استراتژی امریکا در مقیاس جهانی و در منطقه ما  نباید ساده انگارانه و با این تصور که جنگ در افغانستان برای آمریکا دیگر ممکن نبود خروج نیروهای امریکایی را و تسلیم دولت افغانستان به طالبان را پذیرفته و یا در صدد توجیه آنچه امروز شاهد آن هستیم برآمد. تجربه مقاومت حکومت ها در دیگر کشورها به ما نشان داده است که هرچقدر نیروی مهاجم قوی هم باشد، باز حکومت ها با توجه به نیروهای نظامی خود و به ویژه داشتن امکانات نظامی از طریق زمین و هوا ظرف چند ساعت و چند روز تسلیم نشده و هیچ کدام از آنها به این شکل مفتضح فروپاشی نکرده و از پا درنیامده اند.

ما این تجربه را در سوریه، در لیبی، در عراق، در لبنان و در خود افغانستان شاهد بوده ایم. دولت افغانستان در دوران حکومت حزب دموکراتیک خلق در این کشور حتی زمانی که شوروی نطامیان خود را از افغانستان خارج کرد، هنوز برای مدت مدیدی توانست در مقابل نیروهای طالبان و القاعده که در آن زمان از حمایت کامل امریکا و همه کشورهای غربی و پاکستان برخوردار بودند مقاومت کند. بنابراین بسیار ساده لوحانه است که تصور کنیم نیروی دفاع نظامی افغانستان امکان مقاومت در مقابل هجوم طالبان را نداشته و برتری نظامی طالبان موجب تسلیم این نیرو شده است.
تسلیم نیروهای نظامی و فرار رهبران کشور به نظر می رسد طرحی از پیش طراحی شده بوده و اصلاً حادثه غیر مترقبه ای نبوده و نباید تصور کرد ارتش و نیروهای نظامی افغانستان و رهبران این کشور غافلگیر شده اند. به نظر من رهبری کشور و نظامیان خود بخشی از پروژه‌ای بوده‌اند که امروز با تصرف کابل به دست نیروهای طالبان در اولین فاز آن به پایان رسید.

اما چرا امریکا چنین سیاستی را در پیش گرفت؟

به نظر می رسد که با تغییر سیاست امریکا و آغاز تنش در مناسبات امریکا با روسیه و چین، امریکا سیاست خود را در منطقه تغییر داده که این تغییر سیاست هدفش بالا بردن هزینه های امنیتی و نظامی در درجه اول برای چین و روسیه و حیاط خلوت های آنها بوده و در درجه دوم دامن زدن به تنش‌های هر چه بیشتر در این منطقه‌ و تشدید رقابت های منطقه ای به نفع سیاست امریکا و اسرائیل.

امریکا در گذشته نیز زمانی که در افغانستان حزب دموکراتیک خلق  با کودتا حکومت را در اختیار گرفت با تجهیز کردن گروههای جهادی به جنگ با شوروی که در آن زمان برای حمایت از حکومت کمونیست ها در افغانستان نیروهای خود را وارد افغانستان کرده بود رفت و موفق شد که با سازماندهی و تجهیز گروه‌های افراطی مسلمان تحت عنوان جهاد با کفار شکست مفتضحانه ای را به نیروهای شوروی تحمیل کرده که بسیاری بر این اعتقادند که شکست شوروی و خروج مفتضحانه آنها از افغانستان یکی از عوامل اصلی فروپاشی نظام سوسیالیستی در اتحاد شوروی بود. برژنیسکی مشاور امنیت ملی امریکا در دوران کارتر که نقش اساسی در سازماندهی گروه های مجاهدین در جنگ با حکومت وقت در افغانستان و بر علیه نیروهای شوروی داشت وقتی در مقابل پرسش خبرنگاران قرار گرفت که  با سازماندهی نیروهای جهادی همچون القاعده که موجب حمله به امریکا در ۱۱ سپتامبر شدند جواب داد که هرگز از سیاست امریکا در تجهیز و سازماندهی این نیروها پشیمان نیست و به خود می بالید که نتیجه آن سیاست سبب سقوط امپراتوری شوروی بود که بزرگترین رقیب و چالش امریکا در آن دوره تاریخی درجهان بود. به نظر می رسد همان تجربه یک بار دیگر در حال شکل گیری است یعنی یک بار دیگر باز زمانی که تنش جدیدی و جنگ سرد جدیدی با روسیه و چین شروع شده امریکایی ها به دنبال تکرار همان تجربه موفق هستند، آنها دوباره تلاش می‌کنند که با ایجاد یک حکومت جهادی و شرور در منطقه به اشکال مختلف در تنش خود با روسیه و چین در سطح جهانی و با کشورهای منطقه چون ایران از این نیروی وحشی جهادی استفاده کرده و به تنش هرچه بیشتر در منطقه دامن زده و امکانات این کشورها را مصروف به جنگ با جهادیون در افغانستان و کشورهای منطقه کنند.

به نظر من مهمترین هدف امریکا از تسلیم افغانستان به طالبان، ایجاد تنش و ناامنی و برهم زدن نظم در بخشی از کشورهای آسیای میانه است، کشورهایی چون تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و قرقیزستان که جایگاه مهمی در پروژه معروف به یک کمربند-یک راه و یا بازسازی جاده ابریشم دارند. این پروژه یکی از بزرگترین پروژه های چین برای توسعه بیشتر و تسلط قدرت اقتصادی و سیاسی چین در این منطقه از جهان است که امریکا آن را  تهدیدی بزرگ برای خود می داند و به نظر می رسد که یکی از راه های مقابله با آن برهم زدن نظم و آرامش در این کشورها بوده و طالبان و تقویت اسلامگرایی افراطی در این کشورها می تواند نقش موثری در این رابطه ایفا نماید. در ارتباط با روسیه نیز این کشورها تا حدودی نقش بیطرفانه داشته و یا به حیاط خلوت روسیه تبدیل شده‌ اند که حضور طالبان و گسترش اسلام گرایی افراطی در این کشورها می تواند امنیت در این کشورها را بر هم زده و در نتیجه تضعیف حیاط خلوت روسیه باشد و حتی موجبات دخالت روسیه در این کشورها را به منظور سرکوب و جلوگیری از افراط گرایی اسلامی  فراهم کند و بار دیگر روسیه را در منجلاب جنگی گرفتار کند که نهایتاً می تواند اقتصاد و سیاست در این کشور را به طرف فروپاشی برده و از این جهت امریکا بار دیگر با کشاندن روسیه به جنگ با افراط گرایی اسلامی به تضعیف بزرگترین رقیب نظامی خود نائل آید.

به نظر من تغییر استراتژیک در سیاست آمریکا برای مقابله با حضور چین به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی جهان در دهه آینده و برای مقابله با روسیه به عنوان بزرگترین قدرت نظامی جهان در حال حاضر یکی از موجبات اصلی بازگرداندن طالبان و تسلیم افغانستان به این نیروی جهنمیست که تماماً در اختیار امریکا بوده و همین امروز شاهد هستیم که رئیس دولت موقت و انتقالی منتخب طالبان فردی است که تحصیلات خود را در دانشکده های نظامی امریکا انجام داده و در پرونده کاری و سیاسی خود افتخار این را داشته است که رئیس شبکه فارسی و پشتو در صدای امریکا بوده و بیش از دو دهه در این موسسه تبلیغاتی وابسته به وزارت امور خارجه آمریکا مشغول بکار بوده است.

افسار طالبان توسط ریسمانهای چندگانه ای در اختیار امریکاست. بسیاری از رهبران طالبان به طور مستقیم در اختیار امریکا هستند و در سالهای گذشته توسط سازمان های امنیتی و اطلاعاتی امریکا تعلیم دیده و کاملاً در نقش مزدور در اختیار امریکایی ها هستند. از طرف دیگر سازمان اطلاعات و امنیت ارتش پاکستان که خود یکی از متحدان امنیتی امریکا در منطقه می باشد کنترل کاملی بر رهبری طالبان داشته و در حقیقت طالبان را به دنیا آورده است، منابع مالی طالبان را کشورهایی چون عربستان سعودی، قطر و امارات متحده و دیگر مرتجعین در این منطقه تامین می کنند، کشورهایی که تمام و کمال در اختیار سیاست رسمی امریکا بوده و بخشی از پروژه استراتژیک سیاست امریکا در جهان و منطقه هستند.
گرچه امریکا و متحدین او طالبان را چنان که گفته شد برای پروژه بزرگ خود که تضعیف چین و روسیه در منطقه می باشد در نظر گرفته‌اند اما با نگاهی به کشورهایی که طالبان را تامین مالی می کنند و به لحاظ ایدئولوژیک برادرخوانده های طالبان در منطقه هستند میتوان به این نتیجه رسید که استقرار طالبان در افغانستان بخشی از پروژه جنگ نیابتی با جمهوری اسلامی ایران نیز می باشد افغانستان در منطقه شرق ایران با داشتن مرزهای طولانی و حضور جمعیت بزرگی از مردم سنی نشین ایران در این مناطق می تواند در آینده نزدیک به یکی از مشکلات بزرگ برای کشور ما مبدل شود که در مطلب جداگانه‌ای به این موضوع خواهم پرداخت.

فاجعه استقرار و بازگشت سریع نظام طالبانی به قدرت که محصول زد و بند قدرت های جهانی بود درس دیگری است برای ما ایرانی ها که نمیتوان به اتکا به نیروهای خارجی و اعتماد به سیاستمداران مزدور و دست نشانده دیگر کشورها به ثبات، امنیت، صلح و دموکراسی و توسعه در کشور دست یافت. این تجربه تلخ بار دیگر به ما یادآوری می کند که برای مبارزه با نظام اسلامی و به منظور دستیابی به دموکراسی و صلح و امنیت و توسعه در کشور باید به جنبش های درونی و مستقل تکیه کرد، به نیروهایی که خارج از حیطه کنترل کشورهای خارجی هستند و سر بزنگاه مردم را برای منافع خود قربانی نمی کنند.

این اولین بار در تاریخ نیست که ملتی با زندگی خود و فرزندانش و ویرانی سرزمین اش بهای بد عهدی قدرت‌های بزرگ جهانی را می پردازد! کردها در سوریه و عراق و ایران بارها در این بازی همه هستی خود را قمار کردند و به آوارگی رفتند.

دولت آمریکا با پشت کردن به کردها در سوریه آنها را به مسلخ مرگ فرستاد و امروز با معامله با طالبان زنان و دختران و همه مردم افعانستان را تنها رها کرده و به دست جلادان طالبان سپرده است.

کاش از تاریخ همین چند دهه اخیر که شاهد زنده و حاضر آن هستیم بیاموزیم.

۱۵ آگوست ۲۰۲۱

رضا فانی یزدی 

 

از این قلم :

 

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست