نویدنو
5 /02/1400
چاپ مطلب
سپاس فرزانه کهنسال
سخنی درباره رود
پرخروش
اثر ابراهیم دارابی
خسرو باقری
رمان تاریخی رود پرخروش* اثر ارزشمند و آموزنده استاد
ابراهیم دارابی، آموزگار دانشور، فرهیخته و فروتن میهن ما، در چهار جلد
و نزدیک به 1800 صفحه، تاریخ مبارزات شکوهمند مردمان سرزمین سپیدموی
ماست. این تاریخ از تقریباً سال 1296 شروع میشود و تا سال 1357ادامه
مییابد. رمان در این سیر تقریبا 60 ساله تحولات مهمی را از نظر
میگذراند: از رویدادهای دوران انقلاب مشروطیت، مهاجرت ایرانیان زحمتکش
به منطقه قفقاز و بهویژه باکو، تشکیل فرقه عدالت، جنبش جنگل، مبارزات
حزب کمونیست ایران، جنبش ملی و فرقه دمکرات آذربایجان، جنبش ملی شدن
نفت و فعالیتهای حزب توده ایران و جبهه ملی ایران به رهبری دکتر محمد
مصدق، تا تحولات دهه 1340، مبارزه علیه کاپیتولاسیون، برآمدن جنبشهای
چریکی، بهویژه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و سرانجام انقلاب
ضداستبدادی، ضدامپریالیستی و خلقی 1357.
دانش تاریخ از زندگیها و رنجها و مبارزات، به طور کلی، سخن میگوید
و اگر از منظر علمی، تحلیل و نگاشته شود، بس درسها میآموزد که
میتواند اگر خوانده و آموخته شود، از تکرار تجربهها و رنجها بکاهد؛
اما رمان، بهویژه رمان تاریخی، با انسانها، تکتک انسانها، سرو کار
دارد که در آوردگاههای اجتماعی و سیاسی، کار و پیکار میکنند؛ عشق و
نفرت میورزند؛ طعم تلخ بیکاری، فقر و استبداد را میچشند و زندانها،
تبعیدها، شکنجهگاهها و تیربارانها را با گوشت و پوست و خون خود
تجربه میکنند. خواننده رمان تاریخی، همراه شخصیتهای داستان زندگی
میکند، رنج میبرد، به شوق میآید و در سوگ شخصیتهای رمان تکیده
میشود، اشک میریزد و متاثر میشود.
بنابراین دانش تاریخ چون علم است در درجه نخست بر آگاهی ما میافزاید،
اما رمان تاریخی از آن جا که هنر است، در درجه نخست بر احساسات و عواطف
ما اثر میگذارد. پس رمان تاریخی بین ادبیات و تاریخ جا میگیرد. و اگر
از منظر مردمی نگاشته شود، ما را به انسانی ضد جنگ، ضد ستم، ضد اشکال
گوناگون تبعیض و آزادیخواه تبدیل میکند.
از طرف دیگر رمان تاریخی برای جوانانی که هنوز زمینه لازم را برای
آموختن دانش تاریخ فراهم نیاوردهاند؛ و نیز مردمان زحمتکشی که به خاطر
جبر زمانه، دانش تاریخ را دشوار مییابند، بس لذتبخش و آموزنده است و
میتواند زمینهساز فراگیری علم تاریخ باشد. با این مقدمه است که ارزش
والای اثر استاد ابراهیم دارابی آشکار میشود.
در عین حال باید در نظر داشت که رمان تاریخی به رویدادها و شخصیتهای
تاریخی، با دقت دانش تاریخ متعهد نیست. نویسنده، تمام این حوادث و
شخصیتها را از آن خود میکند، در روان بغرنج خود، ورز میدهد و آن گاه
اثری که ارائه میکند، رمان است نه تاریخ، گرچه پیوندی مستحکم با تاریخ
واقعی دارد. به عنوان نمونه حیدر خان عمواوغلو در دانش تاریخ، در کنگره
فرقه عدالت حضور دارد و پس از دبیر اولی چند ماهه آواتیس میکائیلیان
(احمد سلطانزاده)، به رهبری حزب کمونیست ایران انتخاب میشود و البته
پس از مدت کوتاهی به قتل میرسد، اما در رمان «رود پرخروش»، حیدر خان
پیش از کنگره حزب عدالت به قتل میرسد. نویسنده در مسیر آفرینش، برای
پیش بردن اثر خود، به این تغییر نیاز داشته است و خواننده مشکلی با این
تغییر ندارد.
استاد ابراهیم دارابی، خود این رمان را زیسته است و مادر او، حلمه، و
دائیاش، مسلم، از قهرمانان این رمان تاریخی هستند که با تخیل نویسنده
درهم آمیخته و پرورده شدهاند. ابراهیم متولد 1314 است، اما خانوادهاش
30 سال پیش از 1304 که از باکو به ایران بازگشتند، از تلخی روزگار
زحمتکشان، و جور و جنایت اربابها به باکو مهاجرت کرده بودند. مادربزرگ
و پدربزرگ، آن تجربهها و آموختهها را در اندیشه و عواطف مادر و
دائیاش چکانده بودند تا آنها هم آن را در اندیشه و عواطف ابراهیم
پرورش دهند تا وقتی بزرگ شد، در دانشگاه حکومت یک ساله دولت ملی
آذربایجان و مبارزات دهه 1320آموخته شد و با فرزانگانی چون استاد پرویز
شهریاری همقلم و هماندیشه شد، بنشیند و زندگی مردمانی را بنویسد که
با قطره قطره خون خود تاریخ این سرزمین را زیسته و ساختهاند: کیوانها
و گونشها، غنیها و فاطمهها، مسلمها و حلمهها، آیگونها و
آلیشانها، فریدونها و انوشیروانها، محمد سلمانیها و پرویزها و
آتاکیشیها و...
و دست مریزاد و سپاس «آتا کیشی» که دشواری وظیفه را بر شانههای خویش،
استوار کردید و شرافتمندانه و پاکدامنانه به مقصود رساندید تا مردمان
امروز با غرور سربرافرازند که نه تنها «ما نیز مردمی هستیم»، بلکه
مردمی مبارز، آبدیده و شرافتمندیم که میرویم تا آینده روشن را بر
شانههای خسته اما سترگ امروز بنا کنیم.
* * *
رمان رود پرخروش با ورود کشتی مبارزانی آغاز میشود که یا پیش از
انقلاب مشروطیت، به خاطر فقر و ستمگری و جنایتکاری اربابها، میهن خویش
را ترک کردهاند یا در آن انقلاب بزرگ شرکت کرده، شکست خورده و
گریختهاند. آنها سپس در مکتب دورانساز انقلاب اکتبر و در دامان انسان
ساز حزب اجتماعیون عامیون و فرقه عدالت پرورش یافتهاند و اکنون از
باکو به آستارا برمی گردند تا با پیوستن به سازمانهای حزب عدالت به
یاری مبارزان جنبش جنگل برخیزند. انگیزه مبارزاتی آنان، بهره کشی
بیرحمانه، فقر سیاه و ستمگری هولناک نظام ارباب رعیتی حاکم بر ایران
است که گروه بزرگی از زحمتکشان ایران را از سالها پیش از انقلاب
مشروطیت وادار به مهاجرت از میهن خود کرده است.
آلیشان و همسرش آیگون، دو تن از دهها شخصیت مبارز این رمان، مسافران
این کشتی اند. نویسنده با دقت نظر و هوشیاری، پایگاه طبقاتی و مبارزاتی
این رزمندگان راه بهبودی زندگی انسانها را، برای خواننده روشن میکند.
پیش از مهاجرت، آلیشان تحت تاثیر داییاش، احد خان، به مبارزات ضد
فئودالی پیوسته و شوهر خواهر او، ایلدئر، در کنار ستارخان رزمیده و جان
باخته است. ارباب روستا میخواسته به آیگون که دلباخته آلیشان بوده
است، تعرض کند، اما با شهامت آیگون مجروح میشود. آیگون میگریزد و
ارباب برای انتقام گرفتن از او، پدر او، آئلداش، را به آخور اسب
میبندد و به قتل میرساند و خانههای خانوادههای آیگون و آلیشان را
به آتش میکشد. آیگون، آلیشان و خانوادهاش از جمله خواهرش، توران، و
دو فرزندش، شلاله و آئلدار، به ناچار به باکو میگریزند. پس از انقلاب
اکتبر، آیگون درس میخواند و هر دو تحت تاثیر حزب عدالت به میهن باز
میگردند تا وظیفه خود را در مبارزات علیه نظام ارباب و رعیتی به
سرانجام برسانند.
نویسنده با توصیف شرایط خانوادههای آلیشان و آیگون و نیز خانواده
مسلم، هنرمند و معمار، و خواهرش حلمه، دانش آموخته ادبیات، که خانواده
آنها نیز برای فرار از بهره کشی و خشونت ارباب وادار به مهاجرت
شدهاند؛ به وضوح بر سه نکته تاکید میکند: ستمگری و بهره کشی هولناک
نظام دیرپای ارباب و رعیتی، مقاومتها و مبارزات دهقانی و تاثیر اکتبر
و حزب عدالت در پرورش مبارزان آگاه.
شخصیت دیگر داستان غلام دانشیان است. او در نوجوانی همراه پدرش، یحیی،
به خاطر ستمگری فئودالها سرزمینش را ترک میکند. او در باکو به طبقه
کارگر میپیوندد، حکومت کوتاه مساواتچیهای خود فروخته، کشتار و سپس
پیروزی بلشویکها را تجربه میکند و پس از تحصیل در رشته اقتصاد و
آشنایی با سندیکا و تشکیلات، به ایران باز میگردد تا با متشکل کردن
دهقانان و کارگران در اتحادیههای صنفی و سندیکاها، به ستم و بهره کشی
اربابها پایان داده شود.
اما شخصیت دیگر مهم داستان که خانوادهاش نقش مهمی در مبارزات جنبش
مردم ایران و در این رمان ایفا میکنند، آقا بالا ابراهیمی است. او
بازرگانی میهن دوست است که با باکو داد و ستد دارد. آقا بالا نماینده
بورژوازی ملی ایران است که در انقلاب مشروطیت ایران حضور داشت، اما
استعمارگران انگلیس و روسیه و نظام ملاکی بزرگ، دیرپا و مرتجع و
بورژوازی وابسته به استعمارگران، با به شکست کشاندن انقلاب و برباد
دادن دستاوردهای آن، از رشد مستقل کشور جلوگیری کردند، نظام فئودالی را
تداوم بخشیدند و بورژوازی ملی ایران را به شاخهای نحیف در نظام
سرمایهداری ایران تبدیل کردند. فرزند او غنی که مردی دانش آموخته است،
از منافع طبقاتی پدر فراتر میرود و در راه احقاق حقوق دهقانان و
کارگران و در راه منافع ملی و دمکراتیک مردم ایران به فداکارانهترین
پیکارها دست میزند. سرنوشت حیرت آور و در عین حال قهرمانانه فاطمه و
همسرش غنی و فرزندانش، یعنی فریدون، ایرج، ایراندخت و انوشیروان
ابراهیمی، با بخشی از تاریخ مبارزات پرافتخار میهن ما پیوندی ناگسستنی
دارد.
در حالی که میهن ما ایران در آتش مبارزات که بر که پس از مشروطه و فقر
و قحطی میسوزد؛ استعمار انگلستان، پس از نابودی استعمار روسیه توسط
روسیه شوروی، به کمک خائنان داخلی همچون وثوقالدوله، با تحمیل قرارداد
ننگین 1919(1298)، در پی آن است که هندوستان دیگری را بر کشورهای کاملا
مستعمرهاش بیافزاید. در حالی که مبارزات آزادیبخش از جمله جنبش جنگل و
جنبش خیابانی در گوشه و کنار کشور شعله ور است؛ مبارزان جنبش کارگری هم
در سیمای حزب عدالت میکوشند، کشتی انقلاب بورژوا دمکراتیک مشروطیت را
به ساحل برسانند و آن را به یک انقلاب ملی دمکراتیک ارتقا دهند تا
دهقانان صاحب زمینی شوند که خود کشتهاند و کارگران و زحمتکشان با
تشکیل سندیکاهای خود، از منافع خود دفاع کنند.
حزب عدالت، تداوم دهنده حزب اجتماعیون- عامیون، هم در کشورهای حوزه
قفقاز، بویژه در مناطق نفتی در چهره مبارزانی چون یاشار، واسیلی، که
همسر و دخترش را در سیبری از دست داده است، پوررسول و مسلم فعال است و
هم در ایران بویژه در آذربایجان و گیلان در سیمای مبارزان فداکار، از
جان گذشته و آبدیدهای چون حیدر خان عمواوغلی، جعفر
جوادزاده(پیشهوری)، آراداشس آوانسیان، محمد آخوندزاده (مسئول سازمان
رشت)، کیوان، مبارز برجسته کارگری، گونش، رفیق و همسر دلیر کیوان،
آیگون، ستاره تابناک جنبش و رابط بخش کارگری آستارا به رهبری کیوان و
بخش روشنفکری به رهبری غنی ابراهیمی، محمد مظلومی، رزمنده سپیدموی، عضو
قدیمی حزب اجتماعیون- عامیون و فرقه عدالت، دکتر پیری، پزشک شرافتمند
اردبیل، آتاکیشی، مبارز پیش کسوت و نجات دهنده فراریان، فرید، عضو حزب
عدالت و رابط کیوان مسئول کارگری آستارا و مظلومی از مسئولان اردبیل،
غضنفر، کارگر گمرک و جابجا کننده کتابها و دستگاههای چاپ، پرویز،
راننده کامیون همراه چند برادر مبارزش، سعید، اوکتای، میرایوب، شکیبا،
زمانی، فرضی، دهقان، ساسانی و.... این مبارزان در شرایط بینهایت دشوار
با سازماندهی میکوشند حزب را زنده نگه دارند، به جنبش جنگل یاری
برسانند و مبارزات داخل و خارج از کشور را به یکدیگر پیوند بدهند.
با این وجود، جنبش جنگل در اثر توطئههای استعمار قدرتمند انگلستان،
ناپیگیری میرزا کوچک خان در اصلاحات ارضی به نفع دهقانان و همکاری نیم
بند با عدالتیها و کمونیستها، قتل حیدرخان عمواوغلی، و سرانجام کشته
شدن میرزا کوچک خان جنگلی به دست رضا خان شکست میخورد.(
ص11-9، ص 86؛ ص 108؛ ص 115). این پیروزی و اقدامات دیگر رضا
خان، زمینه به قدرت رسیدن او را در سوم اسفند 1299 فراهم میآورد. سفیر
انگلستان در سخنان مهمی از رضا خان به خاطر اقدامات انجام شده تشکر و
راه پیش رو را برای او روشن میکند: «دیپلماتهای ما پیش از و پس از
حمله به مجاهدین در جنگل با شما گفتگو داشتهاند و از همکاریهای شما
با دنیکن در جنگ داخلی شوروی، شرکت در مبارزه با کمونیستها در جنگل،
سرکوب تجزیه طلبان، قلع و قمع کمونیستها در ملاسرای گیلان، از میان
برداشتن حیدر عمواوغلو، دستگیری و از میان برداشتن میرزا کوچک خان
آگاهند، اما اکنون ما دو چیز میخواهیم: اول، نفت جنوب و دوم، نباید
دیگر در آذربایجان و هیچ کجای ایران ستارخان و خیابانیای پیدا شود.»
(ص232)
آلیشان در هنگام مبارزات جنگل کشته میشود. غنی به نهاوند تبعید
میشود و با فعالیتهای انسان دوستانه به شخصیتی اثرگذار تبدیل میشود.
حزب عدالت پس از برگزاری کنگره و انتخاب نام حزب کمونیست ایران(1299)
بر فعالیت خود میافزاید. جنبشهای دهقانی حتی مسلحانه (در سیمای
شخصیتهای خلقی همچون سومالی قاسم و جمال) و فعالیت کمونیستهایی چون
صاحبقران ( در روستای شاللی که همسرش رفعت مورد هتک حرمت قرار میگیرد
و خودکشی میکند) ادامه مییابد و حتی پس از قتل آنها توسط ژاندارمری
رضا شاهی، جوانان تازهای چون ساوالان جنبش را ادامه میدهند. تمام این
تحولات نشان میدهد که مبارزات آتی دهقانان در سراسر ایران و بویژه در
آذربایجان (1324) بر چه شالودههای عینی
( از جمله درص 394 و 463) و ذهنی
(ص497) قرار داشته است. نویسنده در مقام راوی کل در صفحه 455
مینویسد: «پس از شکست نهضت جنگل، نظام ارباب رعیتی که گمان میرفت
برای همیشه در ایران برچیده شود با روی کار آمدن رضاشاه بار دیگر
برقرار شده بود و مالکین بار دیگر رفتارهای تحقیر آمیز خود را با
روستائیان از سرگرفته بودند...اما در این میان چیزی تغییر کرده بود و
آن آگاهی نسبی دهقانان در سرتاسر ایران بود که با نهیب انقلاب مشروطه و
نهضت جنگل و انقلاب اکتبر روسیه، از خواب دیرین بیدار شده بودند و به
سلاحهایی فکر میکردند که با اتکا به آنها، توانسته بودند در گیلان از
دادن ولیمه به اربابان خودداری کرده و حتی در بعضی روستاها، زمینها را
بین خود تقسیم کنند...در روستاهای آذربایجان این بیداری سابقهای دیرین
داشت: آنها هم دوران مشروطیت، هم قیام خیابانی، هم قیام لاهوتی و هم
نهضت جنگل را از سرگذرانده بودند، و نیز از دهقانان آن سوی مرز آموخته
بودند که دهقان هم میتواند صاحب زمین زیر کشت خود باشد...با وجود این،
رضا خان که خود به مالک عمده زمینهای ایران تبدیل شده بود، به مستوفی
استاندار آذربایجان دستور داده بود تا بر سر این گربه تمثیلی ایران که
بیدار شده بود، بکوبد تا آن را به تسلیم ابدی وادار کند. ملاکان
آذربایجان هم از هیچ ستمی فروگذار نمیکردند؛ گرچه آنها از نفوذ حزب
عدالت که به حزب کمونیست تبدیل شده بود، خبر داشتند و میدانستند که
تشکیلاتی از این حزب در سرتاسر آذربایجان به خصوص در روستاهای اطراف
سراب، دچان، آلان، مهربان، اردلان، جمال و... فعالیت خود را آغاز کرده
است.»
با قدرت گیری فاشیسم آلمان در سال 1933/1312، رضا شاه که همواره تسلط
تحقیر آمیز انگلستان را بر دوشهای خود احساس میکرد، فرصت را برای
چرخیدن به سوی آلمان نازی آماده میبیند: «بهترین کار این است که گوش
به لندن و چشم به برلین داشته باشم.»
(ص236) با پیشروی آلمان در خاک شوروی، محاصره لنینگراد و رسیدن
به دروازههای مسکو، رضا شاه به همکاری گسترده با آلمان دست میزند و
به هشدارهای شوروی مبتنی بر رعایت قرارداد 1921 توجهی نمیکند. اما
جهان دگرگون شده است و حضور اتحاد شوروی هر لحظه موازنه نیروهای درگیر
در جنگ را دگرگون میکند. غنی مبارزسرد و گرم چشیده در تحلیل اوضاع
کشور روبه پسر جوانش فریدون میگوید: «اگر در این جنگ آلمان شکست بخورد
- که به نظر میرسد این شکست قطعی است - رضا خانی در ایران ماندگار
نخواهد بود و ما باید خود را برای چنین روزی آماده کنیم.
(443)
ارتشهای متفقین برای مقابله و جلوگیری از اقدامات دولت فاشیستی آلمان،
در سوم شهریور 1320 وارد ایران میشوند. ورود متفقین به ایران، بهویژه
حضور اتحاد شوروی، پرده اختناق را می درد و جریانهای ضد استبداد همچون
رودهای پرخروش در سراسر ایران بهویژه در آذربایجان به سوی آرمانهای
والا به راه میافتند. (ص500-489)
اکنون که آرزوهای مردم همچون جریان چشمههای جوشان در جای جای
آذربایجان، گیلان، اردبیل، تهران، مشهد و... به حرکت درمیآیند و
رضاشاه وادار به ترک ایران میشود، مجراهای سابق دیگر نمیتوانند این
همه جریان جوشان را، در سرتاسر ایران طوری جاری کنند که هیچ جنبشی هرز
نرود. بنابراین برای غلبه بر چنین معضلی در مهرماه 1320 مبارزانی که از
زندانهای رضا شاهی نجات یافتهاند، همراه بهبود خواهان دیگر، برای
وسعت بخشیدن به این مجراها و مبارزه ضد فاشیستی، بار دیگر فعالیتهای
سازمانی خود را آغاز میکنند. در فروردین سال 1321 همین مبارزان، برای
تحقق خواستههای مردم زحمتکش آذربایجان هم خط مشی منسجمی تنظیم و تدوین
مینمایند که طبقات زحمتکش و ستمدیده مردم آذربایجان به ویژه دهقانان
از آن استقبال میکنند.(ص501)
جلد نخست رمان رود پرخروش که از آستانه نهضت جنگل آغاز میشود، با جنگ
جهانی دوم، سرنگونی رضاشاه و آغاز تحولات سرنوشت ساز دهه 1320 پایان
مییابد. سخن در باره جلدهای دیگر را به آینده میسپاریم.
رمان از منظر ادبی جذاب و گیراست و خواننده علاقمند به تحولات اجتماعی
را ترغیب به مطالعه میکند. رمان به جنبش نوین کارگری تعلق دارد.
میدانیم که پیش از مبارزات سازمان یافته کارگری، یعنی در مبارزات ضد
ارباب و رعیتی به عنوان نمونه، قهرمانان نقش مهم تری از سازمانها ایفا
میکنند و بسیاری از این جنبشها نام و نشان خود را، بیشتر از نام
قهرمانان خود اخذ میکنند. نویسندگان در این رمانها ناچار باید دست به
چهره پردازی و شخصیت پروری قهرمانان و ضد قهرمانان بزنند. اما در رمان
کارگری بیش از آنکه قهرمانان ویژه، مورد توجه باشند، که البته تا حدودی
هستند، این سازمان و برنامه و هدفهای آن است که توصیف میشود.
شخصیتهای داستان که حلقههای پیوند سازمان هستند، در مبارزه فداکارانه
و جمعی برای پیشبرد هدفهای سازمان، شکل میگیرند و پرورده میشوند.
مهمترین وظیفه نویسنده کارگری چهره پردازی از سازمانی است که این
مبارزان را به هم پیوند میدهد و با این پیوند، راه پیشبرد هدفهای
والای انسانی را هموار میکند. در این رمان، غنی بدون فاطمه و بدون
ارتباطش با کیوان معنا ندارد. کیوان بدون گونش و آیگون که ارتباط او را
با غنی و دیگر حلقههای سازمان برقرار میکنند، تشخص پیدا نمیکند و
غضنفر همان قدر در پیوند سازمان مهم است که مسلم. و اگر خواننده در سیر
رمان بیشتر با فعالیتهای مسلم یا غنی یا آیگون و گونش آشنا میشود و
شخصیت پردازی بیش تری از آنان صورت میگیرد در مقایسه با غضنفر یا فرید
یا اوکتای، به خاطر آن است که زاویه دید نویسنده به ناچار آنها را
بیشتر دیده است نه آنکه اهمیت آنها در حلقههای پیوند سازمانی کمتر
باشد. آن چنان که شما چهره و شخصیت مادر خود را بهتر و بیشتر
میتوانید توصیف کنید تا دیگر مادران پیرامون خود را، که احتمالا همان
اندازه با کم و بیش، فداکار و مهربان هستند.
استاد ابراهیم دارابی به خوبی از عهده این کار یعنی آفرینش ادبیات
کارگری با ویژگیهای معین این ژانر، برآمده است. با این وجود باید به
خاطر داشت که فرزانه کهنسال ما در راهی گام گذاشته است که چندان کوبیده
و هموار نیست. هنوز افقهای بسیاری هست که باید برای آفرینش این ژانر
ادبی به سوی آنها گام برداشت، اما استاد راه این افقها را گشوده است.
می توان و باید در جای مناسب در باره مسائلی چون تمایز زبان روایت و
زبان گفتگو، لهجههای اجتماعی و جغرافیایی شخصیتهای داستان و چند و
چون روایتهای تاریخی سخن گفت و سخن خواهیم گفت، اما همه اینها در
مقیاس کوشش سترگ نویسنده برای نور افشانی بر جنبش کارگری در یک برهه 60
ساله و نشان دادن آنکه این جنبش تا چهاندازه آگاهانه، شورمندانه،
فداکارانه و رزم جویانه بوده است، خردی است در مقابل کلان.
انتشار نخست:
دانش و امید، شماره ۵، اردیبهشت ۱۴۰۰
|