نویدنو205/12/1399
چاپ مطلب
ایدئولوژی: آیا
نیازی
به آن داریم؟
نوشتهی آلبرتو مینگاردی[1]
![](France/ideology-word-cloud-business-concept-57175417.jpg)
ایلیا سامین،
در پاسخ به مرگ ”ایدئولوژی“ به قلم جری تایلور،
نوشتار مهمی نوشت. تایلور
خواهان کنار گذاشتن ایدئولوژیها به دلیل
جنبههای
منفی آشکارشان است: آنها تمایل دارند شما را در چهارچوب مجموعهای از
سیاستها، ایدهها و دیدگاههایی که ممکن است شما را در برابر واقعیت
کور کنند قرار دهند.
سامین بهطور قانعکنندهای استدلال میکند که گاهی ضد ایدئولوژی نیز
یک ایدئولوژی است:
اتکای مطلق بر ایدئولوژیِ به خوبی تعریف نشده از سوی دستهای که خود را
عملگرایان غیرایدئولوژیک تصور میکنند، اغلب در واقع خطرناکتر از
تفکر مرسوم ایدئولوژیک است. یک هوادار خودآگاهِ برخی ایدئولوژیها
حداقل میداند که تعهدات خاصی دارد و بنابراین، بهطور بالقوه میتواند
سوگیریهای (تعصبات) احتمالی مرتبط با آنها را در نظر گیرد (حتی اگر
بسیاری از ایدئولوگهای واقعی در این کار کوتاهی کنند). در مقابل، شخصی
که معتقد است فراتر از ایدئولوژی است چهبسا تعهدات سیاسی خود را فقط
بهمنزلهی حقیقت آشکاری - که شاید نتیجهی ساده ی عقل سلیم باشد- تصور
کند. او حتی نمیتواند تعصب بالقوهی ایدئولوژیکی خود را مهار کند،
زیرا براساس تعریف خودش معتقد است فراتر از چنین مواردی است.
من تا حد زیادی با موضع ایلیا موافقم. پذیرفتن آگاهانهی مجموعهی خاصی
از اندیشهها (آزادیخواهی، محافظهکاری، سوسیالدموکراسی، سوسیالیسم و
غیره) گزینهی خطرناک نیست، بلکه گزینه ی خطرناک تعصب، بدون اینکه علت
آن را کاملا درک کنیم، نسبت به این سو یا آن سوی دیگر است.
ما (یعنی: افرادی مثل من، ایلیا، خوانندگان
EconLog…)
زمان زیادی را صرف بحث در مورد سیاست میکنیم، اما اکثر همنوعان ما
افرادی نسبتاً غیرسیاسی هستند. بسیاری از آنها از هرگونه موضع
”ایدئولوژیک“ قوی دوری میجویند. با این وجود آنها ممکن است در مورد
این یا آن موضوع بسیار مغرضانه عمل کنند، زیرا آنها ایدههایی را
(بهعنوان مثال در مدرسه، یا با خواندن یک رمان، یا در سینما) هضم کرده
اند که در تصور خود”واقعیت“ (فاکت)
انگاشته اند.
برای اینکه آگاهانه وارد یک بحث شوید، حداقل باید بپذیرید طرف دیگری
وجود دارد، روشی دیگر در نگرش به یک موضوع.
من شخصاً همواره بحث سیاسی با افرادی با موضعی آگاهانه و شدیدا متفاوت
با موضع خودم را جالبتر از بحث با افرادی دیده ام که خود را ”عملگرا“
(پراگماتیست) مینامند، و بهطور ناشایسته ای ابتذال های هضم شده را
تکرار می کنند، یا نگرش مداخلهگرایی تمام قد را میپذیرند بی آن که
بدانند این کاری است که میکنند.
البته ایرادی نیز وجود دارد. نوعی دلبستگی عاطفی بین افراد و
ایدههایی که عزیز میدارند ایجاد می شود و همواره رهایی از این
چهارچوب، و پذیرش آن که درک پیشین ما در توصیف این یا آن پدیده ی جهان
ممکن است درست نباشد، دشوار است. این امر بهویژه در مواجهه با
مسئلههای نسبتاً جدیدی صدق میکند که راه حلهایی که برای مسئلههای
مشابه قدیمی ارائه میشدند لزوماً بی درنگ و سریع جواب مسئله نیستند.
اما بعد من ”عملگرایی“ یا قضاوت واقعیت به واقعیت (فاکت به فاکت) را
اساساً غیر بی طرفانه یافتم. این نوعی تلاش غیر ممکن برای بی طرفی است.
من می خواهم شاید چیزی متناقض نما اضافه کنم: اگرچه این تلاش برای بی
طرفی ممکن است دشوار و پر ذغذغه، و حتی برای واژهپردازان حرفهای
مانند خبرنگاران و دانشمندان علوم اجتماعی تمرینی قابل تحسین باشد ، من
اما قطعا آن را برای افراد غیرحرفهای توصیه نمیکنم.
امروز به یک برنامه رادیویی گوش میدادم و یک شنونده، در تماس تلفنی،
منابع خبری خود را در جستوجوی حقیقت شرح میداد: تعداد زیادی از
رسانههای اجتماعی (افرادی با تمایلات مختلف)، بررسی روزانهی اخبار
ایتالیا در وبسایتهای خارجی که قابلاعتمادتر به نظر می آیند،
تفسیرهایی از هر دو طرف. به نظر ستودنی است، اما از یک سو بهنحوی
باورنکردنی پرهزینه است و فرد نمیداند عنوانهای چند خبر بزرگ
میتوانند موضوع چنین تجزیه و تحلیل دقیقی قرار بگیرند: یک خبر در روز؟
دو خبر در روز؟ توجه داشته باشید که ما نه در بارهی یک تحلیلگر سیاسی
حرفهای که هدفهای مشخصی در برنامهی روزانهی مطالعهی خود (تهیهی
گزارش، درک رابطهی بین پدیدهی
X
و پدیدهی
Y…)
دارد، بلکه در بارهی یک خوانندهی فرضا متوسط صحبت میکنیم.
از دیگر سو، بهنظر میرسد که این نگاه مردم را لوح سفید
فرض میکند، بنابراین وقتی اخبار مربوط به یک آییننامهی جدید، مثلاً
از مخابرات شایع می شود، آنها لازم است موضوع را بی مقدمه بررسی کنند.
اما آن ها خودشان داستانی دارند، شناختی از چگونگی کارکردن یا نکردن
مقررات سابق، خاطره ای از کارشناسانی که به درستی برخی رخ داد ها را
پیش بینی کردند ( و از این رو ممکن است بازخوانی آن ها ارزشمند باشد) و
از دیگرانی که نتوانستند پیش بینی کنند و غیره
من همواره مطالعهی روزنامهها را فعالیتی سودمند میدانم، بیش از هر
چیزی به این دلیل که روزنامه شما را مجبور میکند مواردی را که معمولاً
خارج از رادار شما هستند بشناسید و قدر اهمیت آنها را بدانید. اما
توصیه نمیکنم برای ”تصمیم نهایی“ روزنامههای بیشمار گوناگونی را
مطالعه کنید.
در واقع من لزوماً به شما توصیه نمیکنم تصمیم نهایی را بگیرید. تصمیم
نهایی را برای چیزی هایی بگیرید که برای شما مهم است: این که در موارد
زیادی حق با ایلیا است، بهمعنای گذاشتن عینکی است که به شما امکان
میدهد برخی از پدیدههای اجتماعی را در نور معینی ببینید. اگر
میخواهید در مورد مسائلی که دلواپس آن ها هستید تصمیم بگیرید ، با علم
به آن که ایدئولوژیک هستید ایدئولوژیک باشید. اما هنگام طرح موضوعهایی
که برایتان اهمیتی ندارند، آنها را بهدقت و پیوسته دنبال نکنید و
اصلا حکم صادر نکنید. اخبار را ثبت کنید، تلاش کنید آنها را بهخاطر
بسپارید و تجربه بیاندوزید. تبدیل شدن به یک ”متخصص“ واقعی مستلزم تلاش
و مطالعهی بسیار است و مقالات پنج رزنامه در روز، حتی اگراز
دیدگاههای مختلف و کشورهای مختلف باشد، کفایت نمیکند.
منبع
https://www.econlib.org/ideology-do-we-need-it/
|