نویدنو 20/10/1399
چاپ مطلب
-
طی دهههای پیشا انقلاب ٥٧ چند حرکت مرکزستیز با خصلت عشیرتی در
بلوچستان دیده شد و از جمله سربرآوردن آخرین مقاومت تیره
"شیرانی"ها در پسا شهریور بیست، که سال ٣٧ - ١٣٣۶ پایان
گرفت. دو دیگر، طغیانهای کم توان از سوی "میر عبدی خان سردار زهی"
و "موسی خان مبارکی" که هیچکدام از نوعی ابراز وجود خانخانی برای
ستاندن باج از مرکز فراتر نرفتند.
ترکمن صحرا طی چهار دهه گذشته تحولات گستردهای پشت سر نهاده است.
این تغییرات، به افزایش سواد عمومی منجر شده و با بارآوردن انبوهی
از دانشگاه دیدهها و افزایش سهم متخصصان ترکمن تبار در ادارات و
مراکز اقتصادی و فرهنگی در این منطقه و بیرون از آن، پدیده چند
فرهنگی و درجه اختلاط اتنیکی در ترکمن صحرا را بالاتر برده است.
گروه کار ملی - قومی حزب چپ ایران (فدائیان خلق(
٣- بلوچستان و "مسئله ملی" در امروز آن
٣.١- هنگام ارائه تصویر از روانشناسی حس تبعیض ملی در بلوچستان، واقع
بینی حکم میکند سخن در باره امروز آن با اشاره به رخدادهایی از تاریخ
نزدیک این خطه آغاز شود. وقایعی که رسوبات تلخ آنها تا به امروز نیز
کمابیش در حافظه بیشترینه بلوچها باقی است.
طی نزدیک به دو سده فاصله زوال سلطنت نادر شاه افشار تا آخرین برخورد
نظامی مرکز از سوی پهلوی، ناحیه بلوچ نشین ایران تحت سرکردگی طایفهای
در وجود سه تیره ایلیاتی "ملک"، "شیرانی" و "بارکزهی" و مرتبط
با حوزه سیاسی "ممالک محروسه" ایران قرار داشت که اواخر قاجاریه در
دوره سعید خان شیرانی، به موقعیت نایب السلطنه نشینی گذر کرد و نوعی از
"استقلال" خانخانی خود داشتهاش را از دست داد. در این گذار، تاثیر
منفی دو واقعه بر ذهن بلوچی ماندگار افتاد. اولی معروف به ارائه "سی سر
بریده بلوچ" - همچون وظیفه هر افسر ایرانی در قبال دربار قجر - بود که
نتیجهاش نام گرفتن هر غریبه در بلوچستان به عنوان "گجر" شد و واقعه
دوم قتل دوست محمد خان بارکزهی در نزدیک به صد سال پیش توسط دولت رضا
شاه بود. استقرار اقتدار مرکزی در بلوچستان اما چیزی از مدرنیزاسیون،
آبادانی و پیشرفت نصیب آن نکرد. سلطه مرکزی در بلوچستان برای اهالی
آنجا بیشتر در بلوچ ستیزی جلوه نمود.
طی دهههای پیشا انقلاب ٥٧ چند حرکت مرکزستیز با خصلت عشیرتی در
بلوچستان دیده شد و از جمله سربرآوردن آخرین مقاومت تیره "شیرانی"ها
در پسا شهریور بیست، که سال ٣٧ - ١٣٣۶ پایان
گرفت. دو دیگر، طغیانهای کم توان از سوی "میر عبدی خان سردار زهی" و
"موسی خان مبارکی" که هیچکدام از نوعی ابراز وجود خانخانی برای ستاندن
باج از مرکز فراتر نرفتند. در یک جمع بست میتوان گفت گرچه ذهنیت
عمومی بلوچ با غیر خود در یگانگی قرار ندارد، اما از سمبل بلوچی فراگیر
و برجسته خاصی هم برخوردار نیست.
٣.٢- بلوچستان طی پنجاه سال رژیم پهلوی تا مقطع انقلاب، به این سه عنصر
در آمیخته با هم شناسا بود: اعمال حاکمیت خشن ژاندارمری، تداوم فقر
جانفرسا و نوعی از تحقیر هویت بومی – ملی آن. چند روند و رخداد سیاسی
رصدپذیر آن نیز عبارت بودهاند از: آ- شکل گیری قسمی از آرامش خاطر در
رژیم شاه نسبت به مرزهای جنوب شرقی کشور ناشی از اعمال کنترل اسلام
آباد هم پیمان "سنتو"یی بر بلوچستان پاکستان که نوعی از سپر سازی
سیاسی برای تهران دربرداشت؛ ب- رشد سرطانی "اقتصاد" مبتنی بر قاچاق
مواد مخدر؛ پ- آغاز بهره برداری رقبای منطقهای شاه از نارضایتیها
نسبت به دولت مرکزی در این منطقه؛ ت- برخلاف آغاز رشد اسلامگرایی سیاسی
چه در سطح ایران و چه در کل منطقه، قرار داشتن روحانیت کم تعداد بلوچ
در وضعیت عموماً انفعالی؛ و ث- سربرآوردن اولین لایه روشنفکری در
بلوچستان و مخصوصاً فارغ التحصیلهای نخستین دانشگاه این خطه در دهه
پنجاه.
٣.٣- پیروزی انقلاب، و آنگاه برآمد جنبشهای ملی در کردستان و ترکمن
صحرا و همزمان با این تحولات درونمرزی، وجود نهضت ملی بلوچ در پاکستان
با برآمدی در حد استقلال طلبی در کشوری تحت سیطره نظامیان عمدتاً
پنجابی و سندی، زمینهساز به حرکت درآمدن روشنفکران ملیگرای بلوچ در
بلوچستان ایران شد. در این حرکت، تعلق خاطر عمومی در دانشجویان کم
تعداد ولی نوپای بلوچی همانا به نحله چپ بود و آرزومندیهای بیشتر
آنان هم رسمیت یابی هویت ملی بلوچی و رفع تبعیض ملی و آغاز توسعه این
منطقه فقر زده و فراموش شده بود. ویژگی حرکت ملی بلوچ پسا انقلاب در دو
واقعیت نهفته بود: یک- وجود جوانانی غالباً مرتبط با جریانهای چپ کشور
و به ویژه فدائیان خلق که به لحاظ دیدگاهی و برنامه بازتاب مترقیترین
برآمد در تاریخ نهضت بلوچی بود؛ و دو- در عین حال، از نظر دانش سیاسی،
کم تجربه و غالباً مستعد افراط گرایی و لغزش به ناسیونالیسم افراطی
بودند.
٣.٤- در شرایط برآمدهای نخستین خیز ملی در بلوچستان بود که جمهوری
اسلامی تازه تاسیس به مقابله سریع با حرکاتی برخاست که درونمایه
ترقیخواهی داشتند. دلیل این مقابله نیز احساس خطر نسبت به سرعت گیری
نهضت ملی بلوچستان پاکستان در دهه هشتاد میلادی برای گذر از سطح
خودمختاری به چیزی فراتر از آن و تاثیرات این نهضت در بلوچستان ایران
بود. برآمدهای ملیگرایانهای که مورد توجه ویژه اتحاد شوروی قرار داشت
و علاقه حکومت چپ تازه پا در افغانستان درگیر با اسلام آباد و رنجور از
خصومتهای جمهوری اسلامی را برانگیخته بود. بدینسان، بازی با کارت بلوچ
همچون ابزاری در زمینه رقابتهای چندین دولت در منطقه سرعت گرفت.
٣.٥- جمهوری اسلامی بخاطر نگاه شیعی دگرستیز و مرکزگرایانه و فاقد
پایگاه مردمی در این منطقه، از همان نخست، نگاه مطلقاً امنیتی به
بلوچستان داشت. اولین امکانی هم که حکومت سرکوبگر دینی در اختیار خود
یافت شیعههای طرفدار نظام ساکن در همین منطقه بود که بکارگیری سپاه و
بسیج سیستان و جنوب خراسان علیه بلوچها را در دستور کار نظامیان و
امنیتیهای برگمارده رژیم قرار میداد. بدینسان جمهوری اسلامی، هم در
ضدیت با روشنفکر بلوچ برآمد کرد و هم کلاً در خصومت با تسنن و نیز
مقابله بیامان با قاچاقچیانی که بیشترشان جز این، ممر معاش دیگری
نداشتند. بلوچستان از همان ابتدا با نگاه "امنیتی" دیده شد و جمهوری
اسلامی در آن با بلوچ ستیزی چهره نمود.
٣.۶-
عمق فاجعه اما در قلع و قمع بسیار خشن جمع نونهال روشنفکران میهن دوست
بلوچ از سوی جمهوری اسلامی بود. روشنفکران اندک شمار جامعهای
عقبمانده، که افکار مترقی و اهداف دمکراتیک و عدالتخواهانه در دل و
سر داشتند. به زبان آمار تا سال ۱۳۴۵و
با ارقامی تقریبی، سطح تحصیل از چنین وضعی خبر میداد: تعداد دارندگان
مدرک دیپلم ۹٠،
دانشجو ١٢ و فارغ التحصیل دانشگاهی هم فقط ٥ نفر! طرفه اینکه از وکلای
همیشه انتصابی بلوچها برای مجلس شورا نیز که توسط خاندان قائناتی
اسدالله علم از میان سران و سرداران طوایف تعیین میشد، تنها یک نفرشان
و آنهم فقط تا سیکل اول به مدرسه رفته بود! فقط بعد تاسیس دانشگاه
زاهدان در نیمه اول دهه ٥٠ بود که تحرکی رخ داد و باعث شد مردم بلوچ در
سال انقلاب ٥٧ از ١٥٠ تحصیل کرده دانشگاهی برخوردار شوند.
در فهم ابعاد سرکوب همین بس که بنا به روایات قابل اتکا، جمهوری
اسلامی طی دهه نخست انقلاب و به ویژه سالهای۶۰ تا ۶۲ نزدیک
به یک صد تن از فرزندان تحصیلکرده بلوچی را با اعدام و یا ترور از بین
برد، بخش بزرگی از باقی ماندگان را نیز یا چند سالی به اسارت گرفت و یا
مجبور به جلای وطن کرد. حکومت با ترور دکتر حسین بُرّ رهبر سیاسی
بزرگترین تشکیلات سیاسی بلوچستان، موسوم به "سازمان دمکراتیک مردم
بلوچستان ایران"، به حیات سازمانی این فراگیرترین نهال سیاسی بلوچی که
توانسته بود روشنفکران چپ و ملی مردمی را حول خود گردآورد، نقطه پایان
گذاشت. بر اثر جنایتی چنین سهمگین، بلوچستان با خلاء روشنفکری جدی
مواجه شد و جمهوری اسلامی با گذراندن ملیگرایان ترقیخواه این خطه از
دم تیغ، علیه نهال نورس تجدد خواهی این منطقه شمشیر کشید.
٣.٧- جمهوری اسلامی که تبلیغ "مستضعف پروری" خود را با انگشت گذاشتن بر
فقر مدهش در "بشاگرد" سیستان و بلوچستان آغاز کرده بود، نه تنها کاری
در این زمینه صورت نداد بلکه با توقف سازه بزرگی که در اواخر دورهی
رژیم گذشته برای ایجاد بندر بزرگ بین المللی در نقطه ساحلی "پیشین"
تدارک دیده شده بود، تاسیسات آن را به جبهه منتقل نمود و توسعه این
منطقه را عقب انداخت.
جمهوری اسلامی طی چهل سال گذشته، جز یک رشته پروژههای نظامی و امنیتی
در این منطقه "ژئو استراتژیک" و از جمله بندر استراتژیک چابهار، طرح
عمرانی توسعه آفرین و فقر زدای چشمگیری در بلوچستان به اجرا نگذاشته
است. سوختن کماکان بلوچستان در فقر و فاقه را باید نخستین مشخصه این
منطقه از کشور دانست. واقعیت بعدی بلوچستان، نظامی و امنیتی شدن آنست
که از یکسو این ناحیه مرزی را مرکز تاخت و تاز "امنیتی" سپاه پاسداران
قرار داده و از سوی دیگر آنجا را بر متن سنی ستیزی ایدئولوژیک، بدل به
محلی مساعد برای اعمال نفوذ گهگاهی رقباء و دشمنان منطقهای جمهوری
اسلامی و به ویژه اشاعه وهابیگری کرده است.
در این رابطه باید بر طرحهای متاخر و کلان جمهوری اسلامی در بلوچستان
و سواحل مکران تاکید کرد که جنبه استراتژیک دارند و بر تولید و گسترش
بنادر نظامی و سوق الجیشی متمرکزند. بنا به این طرحها قرار شده طی سه
دهه از اوایل دهه هشتاد ببعد جمعیت بلوچستان و سواحل دریای عمان گویا
به دو برابر برسد که ناظر بر انتقال و اعزام نیروی انسانی و عمدتاً
نظامیان و خانوادههایشان از دیگر مناطق کشور به این منطقه هست و نتیجه
طبیعی این امر نیز بهم خوردن ترکیب جمعیتی در بلوچستان خواهد بود. بالا
گرفتن حساسیت بلوچها نسبت به این برنامه در حالیست که دستکم تاکنون
بلوچها چیزی از "رونق" ادعایی بر اثر پروژههای بندری و نظامی قسماً
پیاده شده چیزی نصیب نبردهاند و در نتیجه به این نگرانی در میان
ملیگرایان بلوچ دامن زده است که با اجرای این برنامهها اعمال تبعیض
ملی در بلوچستان پایگاه اجتماعی بیشتری خواهد یافت. حسی متناقض زیرا که
از سوی دیگر چشمهای فقرزده در بلوچستان به طرحها و پروژههای کلانی
دوخته شده است که میتواند در این منطقه متصل به اقیانوس هند از طریق
دریای عمان رونق در پی آورد.
٣.٨- نماد سازمانیافته نارضایتی در دو دهه ٧٠ و٨٠ بلوچستان جریاناتی
شدند که از یکسو پایی در امر قاچاق مواد مخدر و نیز ارتباطاتی با برخی
دولتهای عرب سنی رقیب جمهوری اسلامی داشتند و از سوی دیگر بر آن بودند
تا به نمایندگی از هویت بلوچی چهره کنند. مطرحترین و قویترین آنها
"جندالله" بود که بعد چندین شبیخون نظامی و وارد آوردن تلفاتی بر
پاسگاههای مرزی و پایگاههای انتظامی جمهوری اسلامی، سرانجام در شکل
بسیار خشن سرکوب شد و رهبرش "ریگی" با به دام افتادن در آسمان رهسپار
میدان اعدام گردید. حرکت مسلحانه او که بیان از بالاترین حد نفرت نسبت
به مرکز و حکومت شیعی داشت، چه به لحاظ فقد برنامه مردمی و چه خشونت
ورزی که به آن شهره شد، نتوانست پشتیبانی روشنفکران و سیاسیون بلوچ را
پاسخ گیرد، پایه تودهای بیابد و دوام آورد.
۹. ٣-
روشنفکران ملی گرای بلوچ جان بدربرده از کشتار مهیب دهه ۶٠
که از یک طرف سخت تحت تاثیر روحیه انتقام جویی نسبت به جمهوری اسلامی
خونریز و از طرف دیگر شیفته نضج جنبش ملی در بلوچستان پاکستان بودند،
عمدتا رو به ناسیونالیسم تند بلوچی گذاشتند و رادیکالیسم ملی گرایی
بلوچی جایگزین گرایش اولیه ملی – چپ آنها شد. این رویکرد خاص برونمرز،
شکل بروز چندین تشکل به خود گرفت که چون ادامه حیات آن در فقد ارتباط
زنده با جامعه بلوچی گذشت، بخشی از آنها قسماً با امکانات ناشی از
تخاصمات جمهوری اسلامی و دولتهای منطقه گره خوردند. اما بخش دیگرشان
بر خواست بلوچستانی فدرال در ایران و متکی بر مقاومت مدنی پابرجا
ماندهاند.
٣.١٠- نکته قابل تامل در بلوچستان پسا انقلاب بهمن، رشد شتابناک و
گسترده روحانیت بلوچی و تولید وسیع طلاب سنی در این ناحیه است.
بلوچستان در امروز خود شبکه گسترده و متنفذی از وعاظ تا سطح روستاهای
کوچک دارد که افکار عمومی و احساسات بلوچی را زیر سیطره خود گرفته
است. تولید "مولوی" برای بلوچستان چنان ابعادی پیدا کرده که بلوچستان
حالا حتی برای مناطقی از سنی نشین خراسان شمالی هم آخوند صادر میکند!
بر زمینه سنی ستیزی جمهوری اسلامی، سرمایهگذاریهای خارجی که البته
بیشتر از طریق مدارس سنی در پاکستان و عمدتاً بنیادگرا صورت میگیرد،
به بار نشسته و وسعتی خاص به روند واکنشی علیه شیعه سالاری در بلوچستان
داده است.
روحانیت قوام یافته در بلوچستان البته در وجود دو گرایش راهکاری بروز
سیاسی دارد. گرایش نخست را "مولوی عبدالحمید" نرمرفتار نمایندگی
میکند که سعی در تخفیف و تعدیل تضادها دارد و میکوشد در چهرهای
حلیم، هم جمهوری اسلامی را از تندرویها در منطقه بازدارد و هم بلوچها
را به روآوری سوی نرمخویی دعوت کند. این اما در حالی است که حتی او
نیز از تنگناهای برنامه امنیتی جمهوری اسلامی در امان نیست. گرایش دیگر
اما که اتفاقاً بدنه این سیستم رو به گسترش را در تسخیر خود دارد، در
خود بنیادگرایی سنی رو به رشد علیه بنیادگرایی شیعی جمهوری اسلامی را
حمل میکند.
اغراق نیست اگر گفته شود چالش رو به رشد در بلوچستان کنونی، تعارض دینی
آنست با حاکمیت دینی جمهوری اسلامی و "تبعیض ملی" در آن نیز، بیشتر در
تضاد مذهبی منطقه و مرکز است که خود را نشان میدهد. همین هم هست از
یکسو رقم زننده خصلت رهبری محتمل جنبش ملی بلوچستان در چشم انداز و از
سوی دیگر زمینهای برای فعالیت رقبای سنی برونمرز جمهوری اسلامی. فهم
این نکته، هم برای نیروی چپ و دمکرات ایرانی اهمیت دارد و هم بگونه
راهبردی برای نیروی نحیف دمکراسی خواه ملیگرای بلوچ که میکوشد زادگاه
و زیستگاهش را در کادر ایران دمکراتیک دمکراتیزه کند.
٣.١١- مبارزه برای رفع تبعیض ملی در بلوچستان تنها در صورتی میتواند
جنبه ترقیخواهانه و دمکراتیک و عادلانه بیابد که با مبارزه علیه فقر
مزمن در این منطقه، گشودن افق اشتغال زایی سالم، مقابله بنیادی با
بیسوادی و کادرسازی بومی با استفاده از ظرفیتهای ولو که کم جان شکل
گرفته در آن طی نیم قرن اخیر درآمیزد. بلوچستان بیش از هرناحیه از
ایران به سیاست "تبعیض مثبت" و اختصاص بودجه عمرانی و اشتغال زایی،
خدمات اجتماعی و رفاهی نیاز دارد. بلوچستان، فقیرترین منطقه ایران است
و در همانحال مهمترین دروازه مراتباطی ایران چه از راه دریا و چه خشکی
با جهان شرق رو به توسعه. اهمیت حل "مسئله ملی" در بلوچستان میباید با
توجه به موقعیت ژئو پولتیک آن بیشتر فهم و عملی شود. اگر بلوچستان در
جدایی از ایران چشم اندازی جهت پیشرفت ندارد، در ایران دیکتاتوری و
تبعیض بنیاد نیز محکوم به عقبماندگی است بدانگونه که تا همین امروز
هست.
٣.١٢- فهم این نکته اهمیت کلیدی دارد که بلوچستان اکنون در همپیوندی
بیش از همیشه با سراسر کشور قرار دارد و آینده آن فزونتر از هر وقت
دیگری با سرنوشت ایران گرهخورده است. عوامل اتصال بلوچستان با بازار و
اقتصاد امروز کشور قابل مقایسه با هیچ زمان دیگری نیست. پایه انسانی
این گرهخوردگی، نیروی جوان تحصیل کرده در اکنون آنست که از یکسو در
مقایسه با نسلهای پیشین، خود را بیشتر همسرشت با کل ایران میبینند و
از سوی دیگر اما از جایگاه ملیگرایی بلوچی نسبت به انواع تبعیضات،
نداریها و بی چشماندازیها در حق مردمشان معترض وضع موجودند. قدرت و
ضعف پاسخگویی نوع دمکراتیک به رفع تبعیض ملی در این خطه، دقیقاً به فهم
همین دوگانگی در روانشناسی نیروی جوان آنست و چگونگی پیوند یافتن با
آن.
گروه کارملی - قومی حزب چپ ایران (فدائیان خلق)
تاریخ
۱
دی ماه ١٣٩٩ برابر با ٢۱
دسامبر ٢٠٢٠
٤- ترکمن صحرا و موقعیت مطالبه خواهی ملی در اکنون آن
٤.١- ترکمن صحرا در بازه زمانی ٥٨- ١٣٥٧ با آفرینش جنبش "خلق
ترکمن"، بالاترین سطح برآمد سیاسی معاصر خود را تجربه کرد. جنبشی که در
مسیر صد ساله اخیر ترکمنهای ایران، چه از زاویه ملیگرایی و چه ناظر
بر مطالبات دهقانی نقطه عطفی بی بدیل بود. این حرکت بخاطر برخورداری از
خصلت اجتماعی و فراگیر بودن توانست حتی بر سیر و مسیر پسا خود نیز
تاثیری جدی بر جای نهد. این جنبش توفنده اما در شکل سازمانی خود بیش از
یکسال دوام نیاورد و سریعاً به ویژه در وجه مربوط به بروز هویت ملی
ترکمنیاش مورد یورش حکومت اسلامی قرار گرفت و به تندی پس رانده شد.
٤.٢- در پسا فروکش این جنبش فراگیر، ناشی از توازن قوای پدیدآمده میان
طرفین، فضای سیاسی و فرهنگی در "صحرا" به نفع حاکمیت چرخید. ترکمنها
ولی علیرغم تن دادن ناگزیر به سلطه جمهوری اسلامی کوشیدند به نحوی از
انحاء پارهای از دستاوردهای خود را در شکلهای مدنی حفظ کنند. حکومت
نیز مطمئن از تضمین اعمال حاکمیت سرکوبگرایانه خود در آنجا، حدی از
دستاوردهای اجتماعی جنبش "خلق ترکمن" را
پذیرفت. ترکمنها تلخنای بودن خود در محاصره اتنیکی را پذیرفتند و
حکومت متکی بر چیرگی سیاسی و نظامی به دست آمده، مصلحت در این دید که
دایره سرکوبگریها را فقط محدود به فعالین "خلق ترکمن" و "فدائیان
خلق"، جانباختگانی همانند توماج، مختوم، جرجانی و واحدی کند. در آغاز
دهه شصت، حالتی از قهر خاموش میان حکومت و ترکمنها پدید آمد.
٤.٣- ترکمن صحرا طی چهار دهه گذشته تحولات گستردهای پشت سر نهاده
است. این تغییرات، به افزایش سواد عمومی منجر شده و با بارآوردن انبوهی
از دانشگاه دیدهها و افزایش سهم متخصصان ترکمن تبار در ادارات و مراکز
اقتصادی و فرهنگی در این منطقه و بیرون از آن، پدیده چند فرهنگی و درجه
اختلاط اتنیکی در ترکمن صحرا را بالاتر برده است. از نقطه نظر اقتصادی
نیز با درنظر داشت اینکه ترکمن صحرا منطقهای حاصلخیز و برخوردار از
سطح رشد اقتصادی نسبتاً درآمیخته با بازار کشور است، درهم تنیدگی
بیشتری با اقتصاد کشوری از خود نشان میدهد. با اینهمه و علیرغم تقویت
روحیه همجوشی ایرانی در جامعه ترکمن، به هیچ رو نباید از یاد برد که
ترکمنها هم به لحاظ تبار و نژاد، هم زبان و مذهب و رسومات خویش از
خودویژگیهای بالایی برخوردار هستند و تاکید برهویت ملی در آنان ریشه
عمیق دارد.
٤.٤- در پایانه دهه ۶٠
خورشیدی تحول مهمی در آنسوی مرز رخ داد و بر متن فروپاشی اتحاد شوروی،
جمهوری مستقل ترکمنستان تاسیس شد. گرچه ترکمنستان از قبل هم به عنوان
یک جمهوری در ترکیب شوروی موجودیت داشت، اینبار ولی همچون نماد ملی
ترکمنی سر بر آورد. با برانگیخته شدن توجه ترکمنهای غیر تبعه
ترکمنستان به این رویداد، حس ناسیونالیستی در ترکمنهای بیرون از
ترکمنستان و از جمله ترکمنهای ایران تقویت شد و شوق به "بیداری ملی"
باعث توجه بیشتر به فرهنگ و نمادهای ترکمنی در ترکمن صحرا گردید و رشد
علایق فرهنگی را در آن شکل داد. این تحرکات را اما واقعیتهای ژئو
پلتیک محدود میکرد. در یکسو ترکمن صحرایی بود زیر سلطه جمهوری اسلامی
و در سوی دیگر، جمهوری ترکمنستان تحت فرمان "ترکمن باشی".
٤.٥- در میان کشورهای سربرآورده از دل اتحاد شوروی، جمهوری ترکمنستان
اولینشان بود که با جمهوری اسلامی مناسبات حسن همجواری در پیش گرفت.
رفسنجانی رئیس جمهور از نیازوف رئیس جمهور ترکمنستان دعوت به دیدار از
ایران به عمل آورد و او هم سریعاً پاسخ مثبت داد. نزدیکی دیدگاههای دو
طرف در برخورد با نوع تقسیم کف و سطح دریای خزر در برابر دیدگاههای
آذربایجان و کازاخستان نقش زیادی در مناسبات آنان داشت. طی این دیدار،
مراسم مفصلی نیز در سطح دولتین سر مقبره شاعر شهیر ترکمنها یعنی
مختومقلی فراغی برپا شد. این بزرگداشت که البته قبلاً هم سالانه و در
سطح محدود برگزار میگردید، از آن پس به عنوان رسم همه ساله در جمهوری
ترکمنستان، ترکمن صحرا و هر جای دیگری که محل زیست فعالان فرهنگی و
سیاسی ترکمن بود تثبیت شد.
۶.٤-
این موج ناسیونالیستی در ترکمن صحرا اما کمی بعد رو به فروکش گذاشت.
مصالح دولت ترکمنستان مانع از آن بود که حمایت از ترکمنهای ایران تا
آنجا پیش برود که از سوی جمهوری اسلامی متهم به تحریک ملیگرایی در
ترکمن صحرا و صدور ناسیونالیسم ترکمنی شود. لذا جمهوری ترکمنستان در
زمینه مناسبات با ترکمنهای ایران، علاقهای بیش از دعوت از
ترکمنتبارها در هر نقطه از جهان (مخصوصاً ترکیه و شمال عراق- به
مراسم سالانه جشن استقلال ترکمنستان از خود نشان نداد. این واقعیت میان
فعالان ناسیونالیست ترکمن دو نوع بازتاب داشت. پان ترکمنها سرخورده از
این رویکرد آن را مغایر تعهد ناسیونالیستی "ترکمن باشی" در قبال
ترکمنها دانستند و منتقد رفتار مقامات ترکمنستان در این رابطه
شدند؛ واقع بینها اما رها از توهم ناجی خارجی برای ترکمن صحرا، به
موجودیت کشوری ترکمن چونان عامل مثبت برای ترکمنها بسنده کردهاند.
٤.٧- نکته دارای اهمیت برای فردای ترکمن صحرای ایران، نوع نگاه این
جریان دوم از ترکمنهای ملیگرای سکولار ایرانی نسبت به واقعیتهای
رفتاری در جمهوری ترکمنستان است. این جریان که رویکردی ترقیخواهانه و
دمکراتیک با مسئله ملی ترکمن دارد در عین پافشاریاش بر لزوم مبارزه با
جمهوری اسلامی تبعیض بنیاد، نسبت به دیکتاتوری نوع "ایلیاتی" و
"خاندانی" موجود در جمهوری ترکمنستان هم موضع انتقادی دارد. اینان با
انگشت گذاشتن بر نمودهای استبداد فردی در ترکمنستان، نارضایتی خود نسبت
به تحمیلات متعدد آن دولت بر شهروندانش را هم نشان میدهند و برآنند که
مبارزه علیه تبعیض ملی در دمکراسی و آزادیخواهی میوه بدهد. این رویکرد
میراث بجامانده از جنبشی ترقیخواهانه - مشهور به "خلق ترکمن" - است که
کادرهای مجرب و آگاه زیادی در دل خود پرورد.
٤.٨- خواستهای ملی ترکمن صحرا در حال حاضر جنبه چالشگری مستقیم با
حكومت ندارد و خود را بیشتر در وجه فعالیتهای فرهنگی ملیگرایانه و
قسماً نیز در اینجا و آنجا به شکل واکنش نسبت به تبعیض مذهبی نشان
میدهد. آنچه که بیشتر در ترکمن صحرا رواج دارد و به چشم میخورد، نهضت
پاسداری از فولكلور، موسيقى و ادبيات ترکمنی از طریق سربرآوردن
انجمنها و كانونهاي فرهنگى متعدد است. زیر پوست این جامعه، پتانسیل
حس تبعیض فرهنگی و زبانی و انباشت فزاینده هویت ملی ترکمنی را باید دید
که نشانههایی از برآمدهای سیاسی در شرایط مساعد آتی به شمار میآیند.
٩.٤- جمهوری اسلامی و به ویژه پایگاه اجتماعی آن در ترکمن صحرا که غیر
ترکمن هستند و با بدگمانی به ترکمنها مینگرند از برگماری افراد ترکمن
در مصدر امور منطقه به انحاء گوناگون ممانعت به عمل میآورند. آنها با
نشان دادن حساسیت زیاد نسبت به فعالیتهای فرهنگی ترکمنی، به طرق مختلف
سعی در اعمال محدودیت بر آنها دارند. این تبعیض آشکار، موجبات نارضایتی
عمیق روشنفکران و فرهنگیان ترکمن را فراهم آورده است. فرهنگ سازانی که،
علیرغم مواجهه با انواع خط قرمزها و حتی رعایت تحمیلات حکومتی و وزارت
ارشاد، توانسته بودند طی سالهای گذشته با انتشار چند نشریه ادبی به
ترویج فرهنگ و هنر و زبان ترکمنی بپردازند و بخاطر همین خدمات هم در
میان مردم خود محبوبیت بیابند. اخیراً اما فتنه گریهای از دیرباز
حکومتیهای غیر ترکمن در منطقه نتیجه داده و مرکز با برنتابیدن این حد
از فعالیت مطبوعاتی دستور تعطیلی آنها را صادر کرده است. عدم تحمل این
فعالیت فرهنگی علیرغم حتی رعایت مقررات تحمیلی و سانسورهای حکومتی نشان
میدهد که در جمهوری اسلامی تا چه اندازه نگاه خصمانه و حس "غیر خودی" نسبت
به مردم بومی ترکمن صحرا و روشنفکران فرهنگ پرور آن عمل میکند.
٤.١٠- با آنکه ترکمن صحرا از نقطه نظر تعلق مذهبی دین باورانش،
منطقهای است سنی نشین و از این زاویه همانند دیگر مناطق سنی نشین
ایران مورد تبعیض مذهبی، اما روحانیت در آن از نقش چشمگیری در هدایت
افکار عمومی برخوردار نیست. بنیادگرایی سنی چه به دلیل وجود سنت
مبارزاتی چپ سکولار در ترکمن صحرا و چه سکولار بودن کشور ترکمنستان
نمود چندانی میان ترکمنها ندارد. به دیگر سخن، روحانیت ترکمنی فاقد
ثقلی همبسته در خود است و قادر به نفوذ چندانی بر توده ترکمن نیست. در
نهضت ملی – دمکراتیک اول انقلاب هم بخشی از روحانیت آن با نهضت گره
خورد و با جهتگیری مترقی جنبش مردمی همراه شد (آقای ارزانش- ولی بخش
دیگری که از منافع قشری حرکت میکرد و به نحوی مرتبط با رژیم شاه و
غاصبین مراتع و پنبهزارها بود در برابر جنبش قرار گرفت (آخوند آنا
قلیچ-. بیشترین احتمال برای ایفای نقش رهبری در حرکات آتی مردمی در
ترکمن صحرا همچنان با نیروی سکولار دمکرات ترکمن است.
٤.١١- در رابطه با فعالان سیاسی ترکمن در خارج از كشور، مشخصه اصلی
هنوز هم پراکندگی جغرافیایی و سیاسی آنهاست. آنان از وجود بدبینیها و
بی اعتمادیها در میان خود رنج میبرند و با سرخوردگیها و قسماً سم
پراکنیها مواجهند. این عوامل، مانع از برآمد جدی آنها شده و لذا از
موضوع تشکل نسبتاً فراگیر میان آنها سخن چندانی شنیده نمیشود. تحرکات
آنان بيشتر جنبه فعالیت فرهنگى مقطعی مانند برگزاري مراسم نوروز، عيد
قربان و تولد مختومقلي فراغى و... دارد. با اینحال، فعالانی از همین
طیف از راه انتشارات سیاسی مدافع حقوق ملی ترکمنها و به منظور ایجاد
تشکل مخالف با جمهورى اسلامى در تکاپو هستند و تلاشهایی میورزند. این
فعالان با حلقات ضعيف معینی در ارتباط با جریاناتی از اپوزيسيون سراسری
قرار دارند و بخشی از آنها هم جزو ائتلاف "كنگره مليتهای ايران"
هستند.
گروه کار ملی - قومی حزب چپ ایران (فدائیان خلق)
٨ دی ماه ١٣۹۹
برابر با ٢٨ دسامبر ٢٠٢٠
جمع بستی از وضعیت کنونی "مسئله ملی" در ایران - بخش دوم
جمع بستی از وضعیت کنونی «مسئله ملی» در ایران-1
|