برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2020-12-25

نویدنو 04/10/1399           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • زندگیش خود تاریخ میهن ما بود. پر فراز و نشیب. گاه در اوج و شادی و پیروزی و گاه در تاریکی و تنهایی و درد.  با شادی ها و پیروزی های مردم خنده زیبایش را بی دریغ نثار همراهانش می کرد و با رنج ها و تلخی ها، آن پرده اشک آشنا، در سکوت بر چشمانش می نشست.

 

 

 

یک سال از رفتن رفیق ملکه محمدی گذشت

بهروز مطلب زاده

 

زمان چه پرشتاب می گذرد. وچه زود سپری شد این یک سالِ، سالی بی سرو سربلند ما...

چه روزگار غریبی است. وقتی برمی گردی و ازسرشانه، به گذشته های حتی نه چندان دورمی نگری، باورت نمی شود که یک روز، یک سال، ده سال، صد سال و یا حتی قرن ها، مانند چشم به هم زدنی گذشته اند و«تو» هنوز، درلحظۀ امروزت گرفتاری، بی آنکه از فردایت خبردار بوده باشی.

امروز و دیروز و فردا، ازهم جدائی ناپذیرند. با همند، مکمل همند، این بی آن، و آن بی این،هیچ اند. اجزاء زمانِ زود گذرند. دیروز، آبستن امروز بود و امروز، آبستن فردا ها و درعین حال سوگوار دیروزهای دیر و دورخود.

آنکه دیروزش را فراموش می کند، مانند برگِ فرو افتاده ای است که درگرباد طوفانی دیوانه  سرِ، گیج و تاب می خورد، بی آنکه بداند از کجا آمده است، به کجا می رود و سرانجامش چه خواهد شد.

آنکه گذشته وگذشتگانش را فراموش می کند، مرکز ثقل امروزش را از دست می دهد. پلی که دیروزِ ما را به امروز پیوند می زند، تار و پودش ازسوده استخوان های گذشتگان ماست.

یک سال پیش ازاین، در بعد ازظهر روزی دلگیر، آفتاب غمگین و کم رمقِ آسمانِ میهن، سلانه سلانه می رفت تا خود را به پشت کوه ها برساند و غروب کند که خبر آمد « چراغ عمرسرو سربلند ما، ملکه محمدی نیزخاموش شد». شب شد

قلبی مهربان و عاشق ازطپیدن بازایستاد. آفتاب ازتکاپو بازماند، شب، شولای سیاه وغمآلود خود را

به روی شهر افکند...

امروز یک سال ازآن روزمی گذرد. انگار که دیروز بود. قلم بدست می گیرم تا غم نبودش را، غم دلم را با آنان که او را می شناختند، با آنان که او با جان و دل دوستشان داشت تقسیم کنم که دل نوشته یکی ازآن نازنینان را دریافت می کنم. انگار بارسنگینی از دوشم برداشته می شود. انگار، یار سخن اززبان من گفته است. همان را با هم بخوانیم :

« یک سال از رفتن ملکه محمدی گذشت

 ساعت حدود ۱۲ ظهر چهارشنبه چهارم دی ماه  بود که چشمان زیبابین و زیباجویَش را برای همیشه بر این دنیای هولناک و خشن بست و  دیگر  برنخاست. پایان مسیری طولانی و  دشوار.

زندگیش خود تاریخ میهن ما بود. پر فراز و نشیب. گاه در اوج و شادی و پیروزی و گاه در تاریکی و تنهایی و درد.  با شادی ها و پیروزی های مردم خنده زیبایش را بی دریغ نثار همراهانش می کرد و با رنج ها و تلخی ها، آن پرده اشک آشنا، در سکوت بر چشمانش می نشست. بی شک وزن دردها و رنج ها در زندگیش بسیار  سنگین تر بود. هم چنان که در زندگی مردمش نیز‌.

جایش بسیار خالیست. هرچند زندگی همراهان و آشنایان و نزدیکانش از عطر وجود او سرشار است اما دلمان برای کلام محکم اش، آن راه نمودن های صمیمانه و مسئولانه اش، آن نگاه های پر معنا و سنگینش، آن انگشتان ظریف و زیبا، و آن خنده های زیبا و شوخی های شیرینش تنگ شده است.

ملکه محمدی، زنی مبارز و پیشرو، مستقل و متکی به خود، آزاداندیش و انسان دوست بود و بسیار باورمند به راهی که  برگزیده بود. او نویسنده و تحلیل گری توانا با قلمی روان و شیوا بود.

 بسیار بسیار از او آموختیم و تا همیشه قدردانش خواهیم بود.

 یادش همیشه شور زندگی می آفریند و غبار افسردگی و کاهلی را می زداید.

عزیز ما بود. مادر همه ما بود. خرم نغمه ای بود و ستاره ای در این ظلام. یادش با ماست»

یاد و نامش همیشه گرامی خواهد بود!.

بهروز مطلب زاده 4 دیماه 1399

 

 >

 

از این قلم :

 

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست