5
برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2020-11-02

نویدنو 11/08/1399           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • سالها گذشت؛
    و هنوز رد پاهایت،
    حِیران، جا به جا مانده، در پیچ و تاب ِ
    از آن سویِ سیم های خاردار،
    تا این سوی جاده های هراس،
    بی پروا پر می گشودی،
    نویدی سالهای دور،
    نوید (1) را کجا به یادگار گذاشتی،
    و برای همیشه پر گشودی؟

     

 

 

 

 

 

 نویدنو: سروده ای را که ملاحظه می کنید یکی از رفقای رفیق مظفر از داخل کشور برای ما ارسال کرده است.

به یاد رفیق جعفر علی عباسی (مظفر)که ناباورانه در غربت پر گشود و رفقایش را در اندوهی جانکاه تنها گذاشت .


نویدی سال های دور

الف.آشنا



اردبیل بهانه بود،
شهری نشسته در آرزوهایِ دور من.
دوست داشتم،
برای من،
و شاید برای خیلی هایی مثل ِمن،
سرزمینی بِکر،
با دشت های سبزِ فراخش،
با دستان چاک چاک،
زمین،
نان را به پایِ سفره ها می آورد.


و سبلان که هیچگاه دل از آن نمی کنم؛
بهانه ای برای آمدن،
ماندن،
و دگر بار بهانه ای برای رفتن بود.


می آمدم،
گردنه حِیران را زیر پا می گذاشتم،
از کشاله ی ِبلند ِراه،
راه می گشودم؛
و در مِه گُم می شدم،

از چشمان تیز بینِ سگهای جوینده یِ طعمه در راه،

چه طور باید می گذشتم،
که غروب گرگ و میش می رسیدم؟
و چه گونه باز می گشتم،
که در شب گم می شدم؟


اظطراب دیر آمدن،
جوش می خورد،
سر ریز می کرد در تنم،
که خیس از شرجی خزر بود.
و دل،
از دلم می گریخت

که،
سر قرار می رسم؟


و تو از کُنام،
از لابلای بوته ها،
و درختان کهن سال تبریزی،
بیرون می آمدی،
به سانِ شبحی در تاریکی،
کنارم می نشستی،
غبار راه بر موهای آشفته را می تکاندی؛
و باز خنده بود که بر لبانت می شکفت.


دستانم را می فشردی،
و خنده ی ِهمیشگی از اعماق وجودت،
با بویِ تند سیگار،
می پاشید به صورتم.


این راهِ مارپیچ چه خاطره هایی
در خاطرش،
و در خاطرم،

به یاد دارد؟
که در خیالم پر می کشد.


همیشه حیران بودم،
خیلی ها،
راه گریز از شب را،
در آن سوی سیم های خاردار می دیدند
می رفتند،
و تو آخرین بار که رفتی،
گفتی برنمی گردی،
و من دلم گرفت،
و من در تبسم تو،
و در نگاهت،

اندوهی دیدم
و باز دلم لرزید و گرفت،
دستانمان در هم حلقه شد؛
و یکدیگر را بوسیدیم،
بوی سیگار و تنت در هوا پیچید.


نمی توانم فراموش کنم،
نویدیِ سالهای دور!
از سالهای (نوید)
با زبان دُرگویِ رحمان آمده بودی،  ِ


سالها گذشت؛
و هنوز رد پاهایت،
حِیران، جا به جا مانده، در پیچ و تاب ِ
از آن سویِ سیم های خاردار،
تا این سوی جاده های هراس،
بی پروا پر می گشودی،
نویدی سالهای دور،
نوید (1) را کجا به یادگار گذاشتی،
و برای همیشه پر گشودی؟


اما من هنوز،
ردِ پاهایت را
بر جاده های شهر رج میزنم.

1.نوید ، نام فرزند رفیق مظفر است.


۹ / ۸ / ۱۳۹۹

·        عنوان شعر انتخاب نویدنو است

 

 

 

 

از این قلم :

 

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست