5
برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2020-10-23

نویدنو 02/08/1399           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • من در اساس اعتنائی  به الفاظ زشت و بی پایه این منتقد بی تجربه نسبت به خودم ندارم . الفاظ و عباراتی همچون موذیانه ، جعل مسائل ، دروغگوئی و آسمان ریسمان بافتن وغیره . می دانی چرا ؟  برای اینکه پیوند جهل و غرض ورزی جز وقاحت نمی زاید و بطور معمول تعصبات غیر عقلانی در امور اجتماعی ثانوی نظیر قومیت و ملیت و عشیرت و تبار و نژاد و مذهب  نیازمند چنین پیوندهائی است . 

     

 

 

 

 

نویدنو: آن چه می خوانید پاسخ آقای علی پورصفر(کامران) به برخی یادداشت ها در نقد نوشته ایشان « مناقشه قراباغ؛ ستیزه نژادپرستان با تاریخ مردم » است که جهت اطلاع خوانندگان نوید نو منتشر می شود.

 

خودنمائی در خرقه شبه علم و شبه تاریخ

علی پور صفر(کامران)

سلام خدمت دوست دیرینه دوراز دیار ، مهرداد زنوزی

یادداشت هائی که در پاسخ به مقاله مختصر من در باره مناقشه قراباغ برایم ارسال کردی ، هرچند به هیچ وجه برای من تعجب آور نبود اما درعین حال موجب خشمی شد که  از بیشتر از هر چیز دیگری ناشی از نگرانی هائی است که این دسته از شبه معارف  بر مردم و بویژه  بر کسانی دارد که به دانش و صداقت گویندگان اینگونه اقوال باور دارند و با اعتماد به صلاحیت علمی  گویندگان یادشده ، مطالب ناسفته آنان را در فضای مجازی به اشتراک می گذارند. من در اساس اعتنائی  به الفاظ زشت و بی پایه این منتقد بی تجربه نسبت به خودم ندارم . الفاظ و عباراتی همچون موذیانه ، جعل مسائل ، دروغگوئی و آسمان ریسمان بافتن وغیره . می دانی چرا ؟  برای اینکه پیوند جهل و غرض ورزی جز وقاحت نمی زاید و بطور معمول تعصبات غیر عقلانی در امور اجتماعی ثانوی نظیر قومیت و ملیت و عشیرت و تبار و نژاد و مذهب  نیازمند چنین پیوندهائی است .  فقدان حقیقت  در میان مردمی که دانسته و ندانسته اکاذیب را پیروی می کنند واکنش های معینی به همراه دارد  که محور همه آن ها یک سلسله اظهارات و علائق کلاسیک تکراری نخ نماست از قبیل : جعل مسائل ، نقص اسناد ، رویگردانی از واقعیت ، بی اعتنائی به اسناد دیگر ، و به ویژه اینکه ما اسنادی در دست داریم که نادرستی گزارش های مفروض را به خوبی ثابت می کند و به زودی در اختیار خواهیم گذاشت . بگذریم .

1 – داستان خوجالی ( 25 – 26 فوریه 1992 )در همان سال اول ریاست جمهوری ابوالفضل ایلچی بیگ ( ژوئن 1992 – ژوئن 1993 ) چنان رسوائی به همراه داشت که آن سربازکوچک و بی ارزش آتاتورک ، نتوانست بیشتر از یک سال بر مقام خود باقی بماند و در جریان شورش صورت حسینوف ناگزیر از فرار شد . برای وقوف به خیانت هائی از این دست و از جمله خیانت نظامیان طرفدار جبهه خلق ایلچی بیگ مستقر در آقدام  و جنایت شان نسبت به ترکان مسختی در دو فرسنگی بیرون خوجالی ، به مقالات همایش قره باغ  - 19 آبان 1384 - و بویژه مقاله اقای کاوه بیات رجوع کنید که با صراحت نوشته اند :  :... درگیری های نظامی قره باغ و سقوط سریع مواضع نظامی آذربایجان به دست ارامنه، بر تحولا سیاسی جاری در باکو تاثیر تعیین کننده ای بر جای گذاشت... در پاره ای از مقاطع این رویارویی، تصمیم های سیاسی مبنی بر واگذاری بخش هایی از جبهه برای فراهم آوردن زمینه سقوط رقبای سیاسی نیز بر تحولات نظامی این دوره ( 1990-1993) تاثیر گذاشت. نقل از " همایش قره باغ، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384، ص 23". همچنین کتاب بحران قراباغ نوشته کاوه بیات ، ص 108.دوستان خاطرتان باشد که نازی های هیتلری چه پروپاگاندائی بر سر آدمکشی های خودشان در ماجرای ساختگی حمله آلمانی های ملبس به یونیفورم ارتش لهستان به ایستگاه رادیوئی شهر مرزی کلایویتز در شب اول سپتامبر 1939 به راه انداختند تا ثابت کنند که لهستانی ها نخست به آلمان حمله کرده بودند و همین  مسخره بازی را در هلند نیز تکرار کردند و با بوق و کرنا کوشیدند ثابت کنند که حمله به هلند پاسخی به  تجاوز آن ها بوده است. اساسا راه اندازی پروپاگاندا، نیات و مقاصد مشکوک و نا سالمی دارد و این گونه کثافتکاری ها بارها از جانب امریکا و انگلستان و فرانسه و اسرائیل و آفریقای جنوبی و همپالکی هایشان در تمام دنیا تکرار شده است . همین دولت ترکیه که امروز یکی از آتش بیاران معرکه آدمکشی های  قراباغ است ، ازآغاز جمهوری و دوران آتاتورک تا امروز ، بارها و بارها برای توجیه جنایات خود علیه کردها حوادثی از این قبیل را در نقاط گوناگون کردستان آناتولی بهانه قرارداده و منویات ضد انسانی خودرا پیش برده است . بنا براین پروپاگاندا ، کوششی برای استتار امر دیگری است که در ماجرای خوجالی نیز چنین بوده است . یعنی ارامنه بی عقل در آن تاریکی شب خود را به نزدیکی آقدام رسانیدند و پس از کشتار ترکان مسختی پوست صورت های کشتگان را کندند و اجساد مردگان را مثله کردند که چه بشود ؟. که عمق خصومتشان را نسبت به ترکان نشان دهند ؟ پس چرا همینان را از خوجالی بیرون فرستادند که به نزدیکی های آقدام برسند و در آنجا چنین جنایتی را مرتکب بشوند ؟ آخر این چه سیاستی است که جهان را با نشان دادن تبهکاری هایشان با خود سرشاخ کنند ؟ منتقدان عزیز ، عقلتان چه می گوید ؟ 

2 – منتقد ما در تهمت های خود حرف از جعل مسائل جنگ جهانی اول زده اند اما اشاره ای به جعلیات مفروض  نکرده اند . من علت این تغافل را می دانم . دانش ایشان نسبت به جنگ جهانی اول چنان اندک است که نمی تواند در تشخیص صحیح از سقیم به کار آید و هر اشاره ای می توانست موجب سرافکندگی گوینده شود. چنانکه در موارد دیگر شده است . ایشان همچنین  هیچ مورد از چشمپوشی های آگانه و غرض ورزی ها و ترکیب راست و دروغ ها توسط نویسنده را روشن نکرده اند الا به زعم خود شان، داستان کشتار های مارس 1918 باکو که البته در همین یادداشت بدان خواهم پرداخت .

3 – ایشان ضمن گفتاری نا منظم در باره حوادث خونین میان ارامنه و مسلمانان ارومیه و بطور کلی غرب آذربایجان از جمادی الاول تا ذی حجه 1336 هق / فوریه تا سپتامبر 1918 ، کلامشان را به مطلبی ختم می کنند که خود نشانه بارز قلت دانش ایشان نسبت به جنگ اول و انعکاس آن در ایران است . فرماندهان  لشکر عثمانی که در اوخر ماه صفر 1333 هق وارد تبریز شد احمدمختار بیگ شمخال و ابراهیم فوزی بیگ و حلمی بیگ بودند و نه انور پاشا وزیر جنگ وقت عثمانی . ایشان احتمالا در ضمن مقاله به نام نوری پاشا برادر انورپاشا که فرمانده نظامیان عثمانی در جمهوری آذربایجان بود ، برخورد کردند و چون در پاسخ دادن بی قرار شده بودند همان را مبنای اعتراض به نویسنده مقاله قرار دادند . نکته با اهمیت این قسمت از یادداشت ایشان  ادعائی ایست که در باره خودداری نظامیان عثمانی فاتح تبریز از تعرض به  ارامنه این شهر و دیگر شهر های آذربایجان ابیان داشته اند . من نیازی نمی بینم که نادرستی این پان تورکیسم ضد ملی را با اسناد گوناگون اثبات نمایم پس فقط به گزارش عزیز السلطان سردار محترم – همان ملیجک ثانی - و گزارش های کتاب سبز مشتمل بر نامه ها و تلگراف های نمایندگان دولت ایران در تبریز و ارومیه به دولت ایران از جمله به وزارت امور خارجه و گزارشی از نامه های صادق میرزا معزالدوله حاکم وقت ارومیه و گزارش های ویلهلم لیتن کنسول آلمان در تبریز با نام ماه عسل ایرانی ،اکتفا می کنم .

عزیز السلطان ، خاطرات ، پنجشنبه 20 صفر 1333 ، ص 2802 = ...قشون عثمانی وارد تبریز شد ، اهالی تبریز آز آنها خوب پذیرائی کردند ، ارامنه هرچه بود از شهر خارج شده به طرف روسیه رفتند .

لیتن ، ص 86 = انتشتار اخبار پیشروی های قوای عثمانی  موجب شد که بیشتر روس ها و ارمنی از تبریز فرار کنند .

کتاب سبز ، 13 ربیع الاول 1333 هق ، ص 91 = عملیات عثمانیان در ایام تصرف تبریز علیه اتباع روس و ارامنه ، انتشار خبر شکست نظامیان عثمانی در جنگ صوفیان به تاریخ 13 ربیع الاول ، فرار عثمانیان و کردان همدست آنها از تبریز و نگرانی مردم از بابت عملیات تلافی جویانه ارامنه و نظامیان روسی .

کتاب سبز ، 10 ربیع الثانی 1333 هق ، ص 109 = عملیات نظامیان عثمانی در ارومیه علیه ملل مختلفه که اتباع دولت علیه ایران ( ارامنه و آسوریان ) و برخی نیز مدعی تبعیت دولت امریکا هستند و مصادره اموال و اشیاء و نقدینگی هایشان .

کتاب سبز ، 15 ربیع الثانی 1333 هق ، ص 114 ، همان .

کتاب سبز ، 17 ربیع الثانی 1333 هق ، ص 115 = عملیات نظامیان عثمانی علیه ارامنه و آسوریان دهات اطراف ارومیه و قتل و غارت و بی ناموسی  بی اندازه علیه ارامنه و فرار آنان به شهر و تکرار برخی از همان گونه عملیات در شهر نسبت به آنان .

معزالدوله ، شوال 1333 هق ، ص 1 = درسابق تحبیب و مودت میان دو ملت مسلمان و مسیحی ارومیه بر قرار بود. حال به نزاع مبدل گشته ، علت آن هم عملیات اکراد و اشرار ارومی ( در همدستی با نظامیان عثمانی ) علیه مسیحیان و تصرف اموال وتجاوز به زنان و دخترانشان بود . پس از خروج اکراد از ارومیه ، جلو های نصرانی در مقام تلافی بر آمده به نهب و غارت پرداختند . این فقره مایه عداوت بین مسلمانان و مسیحیان شده است .

 

منتقد ما چنان در ترک پرستی غرق شده اند که میهن دوستی از یادشان رفته است به همین سبب از تجاوزات عثمانی به ایران و نقض بی طرفی کشور ما سخنی نمی گویند و بیشتر می کوشند ثابت کنند که نظامیان عثمانی فقط آمدند و رفتند و به هیچ جا و هیچ کسی آسیبی نرسانیدند و این در حالی است که وزارت خارجه ایران با ارسال تلگرافی برای سفیر ایران در استانبول ،  مورخ 20 صفر 1333 هق ( کتاب سبز ، ص 76 – 77 )  از دولت عثمانی عاجزانه خواسته بود که در این موقعیت خطیر که نظامیان روس در حال تخلیه ایران هستند : ... در عالم اسلامیت چشم آن دارند که اولیاء دولت عثمانی در این موقع ، اتحاد و اسلامیت را تقدیس و آرزوی استقلال طلبانه اولیاءدولت ایران را در نظر داشته باشند و به حفظ بی طرفی ایران بکوشند...قوای دولت عثمانی دست از تجاوز برداشته و از مراغه و هرجا که هستند ، رجعت...و کمک شایان تاریخی به آرامش و خاک دولت هم آئین بفرمایند. مهرداد عزیزمن فقط خلاصه ای از آن استدعای بشدت عاجزانه دولت ایران را از دولت عثمانی نقل کرده ام . استدعائی همین امروز هم اگر انسان منصفی با آن روبرو شود دستخوش تاسفی عمیق و حتی خشم می شود . با این وجود اگر از سنگ صدائی بر آمد ، از دولت مسلمان ترک پرست اتحاد و ترقی عثمانی هم صدائی بر آمد .

4 – نوشته های منتقد ما در برخی موارد از شدت تعجیلی که در پاسخگوئی داشته اند ، چنان مغشوش و فاقد پیوند های املائی و انشائی است که من برای توضیح مطالب  ناگزیرم واضح ترین هاشان را برگزینم . البته همین واضحات خود سرشار از انواع نادرستی هاست . نظیر اشاره ایشان به انور پاشا و ارتش مسلمانان که خود به تنهائی فاقد هر معنائی است و چون بعد ازآن عبارت "ارتش ارمنیان که توسط تزاریسم مسلح شده بود و از آشوریان عراق که توسط انگلیس مسلح شده بودند "  آمده ، معنای عبارت ایشان تا حدودی وضوح می یابد . حال ببینیم که مدعیات ایشان تا چه پایه صحت دارد .

در آغاز جنگ ، دولت عثمانی بالغ بر 60 هزار ارمنی اتباع خود را به ارتش و دولت روسیه قریب 120 هزار ارمنی اتباع خودرا به ارتش احضار کرد  120 و سپس آن را به 180 هزار نفر افزایش داد . در ارتش روسیه - همانند عثمانی - هیچ واحد نظامی اختصاصی ارمنی وجود نداشت . در روسیه سربازان ارمنی به همراه سایرسربازان و بطور عمده همراه با گرجی ها و روس ها میان سپاه های سه گانه قفقاز تقسیم شده بودند . از این گروه سه گانه فقط سپاه یکم در قفقاز حضور داشت و دو سپاه دیگر به جبهه های غربی منتقل شده بودند . همچنین چند گردان از داوطلبان ارمنی نیز به ارتش روسیه در قفقاز پیوسته بودند نظیر گردان تحت فرمان آندرانیک معروف. تا اینجا که خبری از ارتش ارمنیان نیست . شاید مراد ایشان ، فدائیان ارامنه ای باشد که در آن روزهای آغاز جنگ برخی قتل و غارت ها  علیه روستانشینان اطراف خوی و سلماس انجام می دادند اما از آنجا که منتقد ما خبری از این فدائیان ارمنی ندارد ، پس مراد ایشان از ارتش ارمنیان ساخته روسیه تزاری نمی تواند این گروههای موسوم به فدائیان باشند. من البته مقصود ایشان را در می یابم زیرا که این گزاره را با تسلیح آسوریان عراق توسط انگلیس همراه کرده است و این یعنی در سال پایانی جنگ  زیرا که نیمه جنوبی بین النهرین در سال 1917 به تصرف ارتش انگلیس در امد و کوههای آدیابنه که یکی از مراکز آسوریان عراق بود ، در این سال هنوز به تصرف انگلیس در نیامده است . نخستین مولفی که به گروههای مسلح آسوری عراقی تحت امر انگلیس اشاره دارد ، سیسیل ادموندز مامور استعماری انگلیس در عراق است که چند بار در کتاب کردها ، ترک ها ، عرب ها ، ضمن حوادث سال 1919  از این گروههای مسلح آسوری یاد کرده است .. پس این کدام گروه از آسوریان است که انگلیسی ها مسلح شان کرده بودند ؟ آسوریان مسلح مورد نظر ایشان نخست جیلو های اتباع مارشیمون بنیامین هستند که در آستانه جنگ از بیم تعدیات ارتش عثمانی به ولایت ارومیه گریخته بودند و در آغاز جنگ بویژه پس از بازگشت نظامیان روسی به تبریز، گروههائی از آنان توسط روس ها مسلح شدند و همچون داوطلبان با نظامیان روسی همراهی می کردند . درست همانند کردان مامش و پیران و منگور که داوطلبانه به نظامیان عثمانی در تصرف ارومیه و تبریز پیوسته بودند.

حقیقت داستان این است که پس از انقلاب فوریه در روسیه و فروپاشی قدرت تزاری و علی الخصوص بدنبال انقلاب اکتبر ، شیرازه و شالوده ارتش روسیه در ایران متلاشی شد و نظامیان سابق روس به هنگام خروج از آذربایجان ، اغلب تجهیزات شان را یا رها کردند و یا فروختند و یا به آسوری ها و برخی ارامنه ارومیه دادند. همچنین برخی نظامیان روس در منطقه باقی ماندند و در تشکیل قشون مسیحی ارامنه و آسوریان همراه نظامیان صرب و فرانسوی ( اجزای بیمارستان نظامی فرانسه در روستای خسرو آباد سلماس ) شرکت داشتند.تشکیل این قشون از سال 1917 مد نظر متفقین بود زیرا خروج ارتش روسیه از جنگ ، موجب تقویت ارتش عثمانی در جبهه های دیگر می شد و متفقین برای حفظ وضع جنگی در شرق و اشتغال گروه بیشتری از نظامیان عثمانی در این جبهه ، نیازمند ارتش دیگری بودند که علی القاعده نمی توانستند از مسلمانان فراهم نمایند از این رو مشوق ارامنه و بویژه آسوریان شدند تا ارتشی تشکیل دهند و مملکت قدیمی آشور و ارمنستان بزرگ را احیاء کنند. اسوریان نادان حتی سرودی نیز در این ارتباط ساخته بودند که سرپرسی سایکس بخشی از آن را در کتاب تاریخ ایران خود نقل کرده است . در آن حادثه خونین و ننگین علاوه بر همه متفقین ، بیش از همه کنسول گری امریکا و میسیون  پروتستان امریکائی در ارومیه ،  موثرترین عامل در تشکیل قشون مسیحی بود و اگر گفته شود که اینان و بویژه دکتر ویلیام شد رئیس میسیونری پروتستان و کنسول امریکا در ارومیه  و همکارانش  قاتلان  اصلی یکصد تا یکصد و پنجاه هزار ایرانی ترک و کرد و ارمنی و آسوری بودند ، هیچ اغراقی صورت نگرفته است .  انگلستان از میانه سال اول جنگ هیچ مامور سیاسی در آذربایجان نداشت اما امریکا که در اواخر جنگ به متفقین پیوسته بود ، با فراغ خاطر، بسیاری از ماموریت های مورد نظر انگلستان و سپس امریکا را اجراء می کرد . منتقد ما در این باره مخاطبانش را به کتاب تاریخ رضائیه نوشته مرحوم محمد تدین ارجاع می دهد که در ضمن اعتبارنسبی خود، قابل قیاس با کتاب  ارومیه در محاربه عالم سوز نوشته معتمدالوزاره نیست و یا کتاب  تاریخچه ارومیه نوشته رحمت الله توفیق نیست و فقط می تواند در کنار کتاب سرزمین زرتشت نوشته علی دهقان قرار گیرد . همچنین من پیشنهاد می کنم که منتقد عزیزما برای تکمیل مطالعاتشان به کتاب های تاریخ خوی نوشته مرحوم محمدامین ریاحی و تاریخ خوی نوشته مهدی آقاسی و خاطرات نیکیتین کنسول روسیه در ارومیه و ایضا به تاریخ هیجده ساله آذربایجان مرحوم کسروی هم نگاهی بیندازند .در هرحال داستان جنگ ارمنی و مسلمان در ارومیه بسال 1336 هق / 1918 هیچ ربط و نسبتی با روسیه تزاری ندارد و تمام مصائب ناشی از آن باید به پای امریکا و انگلستان و عثمانی نوشته شود.

5 - ایشان در نوشته خود از تشکیل دولت مسیحی توسط روسیه در پشت جبهه عثمانی یاد کرده اند و اصرار دارند که طبق اسناد موجود تمام عملیات روسیه به نفع ارامنه و برای تشکیل دولت ارمنستان بوده است . تاریخ که از چنین مقوله ای خبرندارد و اگر ترتیبات شبه اداری ارامنه وان پس از شکست حاکم عثمانی در جنگ با قوای روسیه و فرار او از منطقه ، مورد نظر ایشان باشد که باید آن را فاجعه در ارزیابی مبارزات مردم دانست . حاکم عثمانی از مارس 1915 کشتار ارامنه وان را آغاز کرده بود اما مقاومت ارمنیان وان قریب یک ماه طول کشید و همزمان شد با حمله نظامیان روسیه به  قوای عثمانی و شگست عثمانیان و فرارشان از وان . تهاجم روسها در نهایت به عقب رانده شد و ارتش عثمانی دوباره به وان بازگشت و از میانه اوریل برنامه تبعید همه ارامنه به صحاری شام آغاز شد . آنچه را که ایشان در این باره گفته اند فقط تکرار ادعاهای نامستند و بی پایه استانفورد شاو در کتاب توهین آمیز تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید است

6 - با نهایت حیرت ایشان در این باره پرسیده اند : که چه شد عثمانی در جنگ جهانی اول ، ارامنه را از شرق ترکیه ( شما ببخشید مراد ایشان ، عثمانی است ) به غرب ترکیه کوچانید. دوستان خاطرشان هست که من به قلت دانش منتقد مان از جنگ جهانی اول اشاره کردم ، در اینجا باید دایره قلت اطلاعات ایشان را توسعه دهم و بگویم که دانش ایشان از تحولات عثمانی نیز چنان قلیل است که در هیچ ارزیابی و تحلیل مختصری به کار نمی آید . ارامنه را تماما به جنوب قلمرو عثمانی یعنی صحرای سوریه و مملکت شام تبعید کرده بودند . این معنی چنان روشن است که نیاز به هیچ مرجع و منبع و کتاب نیست . دولتی که حتی ارامنه غرب عثمانی را جز در شهر ازمیر و آنهم تا سال 1922 تحمل نکرد چگونه می توانسته بیش از یک ملیون نفر را به غرب آناتولی انتقال دهد ؟ محض اطلاع ایشان باید گفت که تبعید شدگان از شرق به غرب ، بطور کلی کردان آناتولی بودند که آتاتورکی های جمهوری ترکیه دهها هزار نفرشان را به دنبال هر حادثه و شورشی  ،  به غرب آناتولی تبعید کرده بودند . بعد از شکست شورش شیخ سعید پیران ( 1925 ) و شکست شورش آرارات ( 1927 – 1931) و شکست شورش درسیم که امروز به تونجلی موسوم است ( 1937).

7 - منتقد ما معترض شده اند که چرا نویسنده مقاله از کوچانیدن ارامنه به شهر ایروان و اخراج مسلمانان ننوشته است . البته اهل تاریخ خوب می دانند که منطقه و شهر ایروان برای ارمنیان حکم مکه  برای مسلمانان را دارد . هیچ سیاحی و جغرافیانویسی نبوده که از گذشته های بالنسبه دور تا امروز به منطقه و محلی که شهر ایروان در آن واقع است ،  برسد و از کثرت ارامنه در شهر و منطقه ایروان نگوید. البته ولایت ایروان در قرون بعد از مغول و بطور معین از قرن 9 هق  تا دوران قاجاریه به واسطه استقرار ترکان سعدلو و تصاحب حکومت منطقه بدست خوانین آنان به ولایت چخورسعد موسوم بود درست شبیه ایالت همدان که از قرن 9 هق به واسطه حکومت علی شکر خان بهارلو ایوائی بر آن منطقه به قلمرو علی شکر شهرت داشت. شهر ایروان در روزگار صفوی شهر ارمنیان بود اما قلعه حکومتی که بیرون شهر قرار داشت ، مسلمان نشین بود . سیاحان معروف اروپائی نظیر فن دریابل و کارری و شاردن نیز در گزارش های خود براین واقعیت تاکید کرده اند . حتی پس از تشکیل خانات ایروان توسط خوانین قجرافشار ایروان،بخش اعظم اهالی خانات همچنان از  ارامنه بودند و همینانند که در جنگ های میان حسن خان سردار ایروانی و قوای پاسکویچ در سال 1243 هق دیوارهای قلعه سردارآباد و همچنین قلعه ایروان را به روی سربازان روسی گشودند و پیروزی روسها را تسهیل کردند و موجب اسارت حسن خان سردار شدند.ایروان در حدود سال های 1300 – 1305 هق / 1882 – 1887م بالغ بر 2750 خانه داشته و یقینا به همین اندازه جمعیت که اغلبشان ارمنی بودند. تا این سال قریب 60 سال از تسلط روسیه بر ایروان می گذشت پس چرا جمعیت آن افزایش نیافته است  ؟ پاسخ آن روشن است . زیرا که بر جمعیت آن از خارج افزوده نشده بود . البته جهانگیر میرزا مترجم کتاب آثارالبلاد و اخبار العباد قزوینی در حاشیه ای که بر مدخل ارزنه الروم افزوده خبر از تصرف این منطقه توسط قوای روسیه در سال های 1245 و انتقال 15 هزار خانوار ارمنی از ارزنه الروم به ایالات ایروان و نخجوان داده است و این تنها خبری است که دراین باره وجود دارد . طرفه اینکه حتی یک خبر نیز درباره اخراج مسلمانان از مناطق ایروان و نخجوان گزارش نشده است . شاید مراد ایشان از کوچانیدن اجباری مسلمانان شهر ایروان ، ممنوعیت ورود آن دسته از خوانین قجرافشار ایروان و خوانین کنگرلو نخجوان است که موافق با دولت ایران بودند و دولت روسیه پس از انعقاد قرارداد ترکمان چای ورود آنان را به قلمرو خود ممنوع کرده بود . به جز این گزارش هیچ خبری در باره اخراج مسلمانان و استقرار ارمنیان به جای آنان در دست نیست . همچنین می دانیم که پس از قرارداد مزبور ، چندصد خانواده ارمنی از ایران به قراباغ مهاجرت کرده بودند که بیشتر آنان دوباره به ایران بازگشتند . بنا براین ادعای منتقد ما پاک بی اساس و بیشتر بازتاب سند تراشی های قومی و منطقه ای و تاریخی و جغرافیائی  پان ترکیست هاست . این گروه عقیدتی چون فاقد ادله معتبر برای ادعاهای خود هستند ، جز تردید در اعتبار مستندات دیگران و اشاره به اخبار غیر واقعی بی مآخذ و تاکید بر اخبار  نامشهور نامعتبر روش دیگری نمی شناسند . این روش بسیار شبیه ادعای ملانصرالدین در باره تعیین نقطه مرکزی زمین است.حالا بیا و ثابت کن .

8 - اشاره ایشان  به تاثیر ویرانگر مجاورت روسیه تزاری با عثمانی بر مناسبات متقابل کردان و ترکان و ارمنیان و روابط میان اتباع کرد و ارمنی عثمانی با این دولت  هر چند در خود اعتباری ندارد اما از آنجا که دولت تزاری نسبت به همه همسایگان خود ، متجاوز و صاحب ادعاهای عدوانی بوده ، می توان این گفته را به این گونه تعبیر کرد که حضور روسیه در جوار عثمانی موجب به هم خوردن موازنه های سابق شد و بسیاری از ارمنیانی که تعلق خاطری به عثمانی نداشتند می توانستند در وجود روسیه یک مدافع خودرا ببینند . درست به همانگونه که بلغار های مخالف عثمانی  پس از آنکه با مداخله و تهدیدات روسیه ، سایه شوم چرکس ها و باشی بوزوک های وحشی از سرشان دور شد و آدمکشی ها و مردم آزاری های محیرالعقول آن وحشیان متوقف گردید. این چنین بود که بلغارها زندگی و حیات خودرا مرهون روسیه دیدند و هنوز نیز تنها ملت بالکانی هستند که بیشترین علائق را نسبت به روسیه دارند . البته روسیه تزاری از هر وسیله ای برای تغییر موازنه به نفع خود و کاستن از قابلیت ها و اقتداردولت های همسایه استفاده می کرد – همانگونه که در ایران چنین می کرد -  و می توانست نقشی موثر در  تحریک احساسات ارمنیان و حتی کردان علیه دولت عثمانی داشته باشد اما این میزان مداخلات به هیچ ترتیبی نمی توانست محرک ستیزه های قومی و مذهبی در اندازه هائی باشد که در عثمانی به راه افتاد . آنچه را که منتقد ما در این باره و با این کیفیت عرضه داشته اند ،  فرافکنی های مرسوم قوم پرستان متعصب است . تاریخ اخیر عثمانی و در حقیقت از نیمه دوم قرن 19 تا انقراض آن دولت حاکی از گرایش روزافزون گروههائی از کردان و ارمنیان و آسوریان به دولت روسیه برای خنثی کردن تجاوزات و تعدیاتی است که نظام عثمانی بر آنان وارد می کرد.این گرایش تنها معطوف به روسیه نبود بلکه ایران و مصر و اروپای مسیحی نیز حلقه هائی از این زنجیره بودند . فخرالدین معنی دوم حاکم  نامدار لبنان 1011 – 1042 هق / 1602 – 1633 م که سرانجام بدستور سلطان ابراهیم عثمانی اعدام شد یکی از عالی ترین نمونه های مخالفت  خودبنیاد علیه دولت عثمانی بود و در عین حال مورد حمایت شاهان نواحی گوناگون ایتالیا نیز قرار داشت و ایضا مبارزات لاینقطع امیر بشیر دوم از خاندان شهابی در لبنان ( 1202 – 1256 هق / 1788–1840علیه عثمانی که تالی فخرالدین دوم بود . طرفه اینکه مخالف دیگر امیر بشیر ، دولت انگلستان بود که در مقام حمایت از دولت عثمانی به جنگ با امیر بشیر رفت و اورا اسیر کرد و به دولت عثمانی تحویل داد . عبدالرحمان بابان حاکم سلیمانیه و شهر زور در سال 1221 هق / 1806 م برای دفع شرارت های عثمانی به دولت ایران متوسل شد. بهلول پاشا یزیدی و امیر پاشا حاکم موش در جنگ های میان روسیه و عثمانی بسال 1243- 1244 هق / 1828 – 1829 م با ارتش روسیه همکاری داشتند. ظهور میر محمد سورانی معروف به میر رواندوز در سال های 1249 – 1253 هق / 1833 - 1837 و شورش امیر بدرخان حاکم موروثی جزیره ابن عمر و امارت بوتان در سال های1259 – 1264 هق / 1843 – 1847 و مخالفت های  شیخ عبدالسلام دوم سرکرده بارزانیان با دولت عثمانی و تمایل او به استفاده از نیروی روسیه علیه عثمانی در سال های پیش از جنگ اول که سرانجام منتهی به اعدام شیخ عبدالسلام شد ، همگی بخشی از واکنش های اتباع کردعثمانی علیه آن دولت بوده است. یکی از ادوار رخشان مبارزات مردم علیه تجاوزات عثمانی در خاورمیانه ، مقاومت چهل ساله زیدیان یمن از سال 1872 تا 1912 علیه استقرار دوباره عثمانیان در این کشور بود که سرانجام با رهبری امام حمیدالدین یحیی بن محمد در سال 1911 موفق به اخراج عثمانیان از میهن خود شدند. درخشان ترین دوره مخالفت با عثمانی  که از نیمه اول قرن 19 آغاز شد ، استقلال دولت محمدعلی پاشا خدیو مصر در برابر عثمانی و جنگ های بنیان کن او علیه عثمانی است . جنگ هائی که اگر مداخله مستقیم نیکلای اول به سود دولت عثمانی و استقرار هزاران نظامی روسی در استانبول و مناطق دیگر نبود واگر واکنش شدید دولت های اروپائی بویژه انگلیس نسبت به توفیقات روسیه در عثمانی و تهدیدات آنها مبنی بر تصرف مناطقی از مصر برای واداشتن او به قطع عملیات جنگی نبود و  یا اگر دخالت نیروی دریائی بخاری ارتش بریتانیا نبود که توانست نیروی دریائی محمدعلی پاشا را در حمایت از دولت عثمانی  در جنگ دریائی یونان نابود کند ، حیات عثمانی در همان سال های خلافت سلطان محمود دوم( 1223 – 1255 هق / 1808 – 1839 ) به پایان می رسید. دولت عثمانی بعد از معاهده خوندگار اسکله سی ( 1249 هق / 1833) به حد تحت الحمایه رولت روسیه تنزل کرده بود و اگر مداخله بقیه اروپا برای کاستن از نفوذ روسیه در عثمانی نبود ، این تحت الحمایگی به مستعمرگی مبدل می شد . موازنه ای که اروپای مسیحی فقط برای جلوگیری از تفوق دولت روسیه بر قرار نمود موجب دوام دولت عثمانی برای یک قرن دیگر شد  . با این ترتیب آیا کسی هست که از منتقد ما بپرسداگرمحرک  ارامنه وبلغار ها ویونانی ها و لبنانی ها و مصری ها ،  روسیه و انگلیس و فرانسه بودند ، محرک  امیر بشیر شهابی که سرانجام توسط ارتش بریتانیا اسیر و زندانی شدوشیخ عبدالسلام دوم  و امام حمید الدین چه کشورها و دولت هائی بوده اند ؟. بسیار تاسف بار است که روشنفکری در این زمانه ، واکنش های طبیعی مردم علیه مظالم دولتی نظیر عثمانی را به پای تحریکات یک قدرت دیگر بنویسدو اگر چنین باشد پس تمامی تهمت ها و افتراهای استعمار و امپریالیسم علیه مبارزات ملی و جنبش های انقلابی و انتساب این مبارزات به تحریکات مخالفان و رقیبان بیرونی ، صحیح بوده است و امثال ما نادانسته از فریب کاری های دشمنان ناآشکار خود استقبال کرده ایم . چه پیوند تلخی میان تلقیات منتقد ما و عقاید برخی مورخان پان ترکیست نظیر جمال گوگچه و اخیرا نیز شخص رجب طیب اردوغان دیده می شود . اینان نیز تصریح کرده اند که رسالت ترکان و مغولان ممانعت از پیشروی های روسیه به طرف قفقاز و آناتولی بوده و هر چه می کشیم از این بابت است . آنچه را که منتقد عزیز ما گفته است ، تکرار نظرات و گزارش های پرشائبه و بی پایه استانفورد شاو در کتاب تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید است. لطفا به صفحات 344 – 353 از جلد دوم این کتاب بنگرید.

9 - ایشان در ادامه فرموده اند که در زمان عثمانی بدون دخالت روسیه ، ارمنی ها در حد وزارت و مجلس وارد ارکان عثمانی می شدند. اینگونه اخبار چنان از واقعیت بیگانه اند که حتی استانفورد شاو که با دریافت پول از دولت ترکیه و با همکاری همسر ترکش ازل کورال شاو ، کتاب بی ارزش خود را نوشته است ، از تصاعد چنین خیالاتی اجتناب کرده  و تنها به این اکتفاء دارد که از اشتغالات ارامنه در صرافی و زرگری و جواهرفروشی و تجارت خارجی و ساختمان سازی و طب و تئاتر بگوید و سپس اشاره کند که پس از استقلال یونان و خروج اتباع ان کشور از سازمان اداری عثمانی ، ارامنه جای آنان را در وزارت خانه های مالی و داخلی و خارجی و اموزش و پرورش و دادگستری و پست و تلگراف و راه اهنو غیره گرفتند . تاریخ عثمانی مطلقا از هرخبری در این باره که ارمنیان با حفظ دیانت و قومیت خود توانستند در عثمانی به وزارت برسند ، خالی است و برای اینکه نادرستی کامل اخبار ایشان را دریابیم تنها یک مراجعه ساده به کتاب " سجل عثمانی "  نوشته محمد ثریا که در میانه سلطنت سلطان عبدالحمید تالیف شده ، کفایت می کند. دیگر اینکه عثمانی تا مشروطیت دوم خود در سال های پیش از جنگ جهانی اول فاقد هرگونه نهادی به نام مجلس بوده است بنابراین هیچ یک از ارامنه عثمانی نمی توانستند تا اوایل قرن بیستم نماینده مجلسی باشند که وجود نداشته است . منتقد ما در اینجا دچار شور قوم پرستی   شده اند و برای عثمانی امتیازات و شئونی می تراشند که مطلقا از طبیعت ان دولت بیگانه بوده است.

10 – منتقد ما اخباری از تاریخ عثمانی بدست داده اند که تنها می تواند نماینده تعلقات قوم پرستانه گوینده باشد. ایشان می فرمایند که جنگ های کریمه بین روسها و ترک های تاتار بیش از سیصد چهارصد سال بر سر تسلط بر خاک اوکرائین کنونی ادامه داشته تا زمان شوروی که اغلب آن ها را به شرق سیبریه روسیه کوچاندند . کشوری که امروزه اوکرائین نام دارد ، روسیه واقعی است و اولین دولت روسیه از خاندان روریک وایکینگ در کیف تاسیس شد و تمامی کینیاز های آینده روسیه بزرگ اعقاب همین خانواده بودند . انحطاط دولت کیف پیش از ورود مغولان به روسیه آغاز گردید و منتهی به جدائی مناطق غربی اوکرائین و سپس تسلط لیتوانیائی ها و بعدها استیلای مشترک لیتوانی و لهستان بر تمام مملکت امروزی اوکرائین شد و این جدائی اوکرائین از روسیه قدیم تا قرن 17 و شورش بزرگ قزاقان اوکرائین به رهبری بوگدان خملنیتسکی در سال های 1648 – 1654 ادامه داشت . در این سال آتامان خملنیتسکی و اتباعش در شهر پرسلاول تبعیت خودرا از دولت روسیه مسکوی اعلام داشتند اما بر اثر مقاومت لهستان و لیتوانی و جنگ هایشان با روسیه مسکوی تا سال 1667 و طبق پیمان آندروسوف فقط بخش شرقی اوکرائین به روسیه پیوست و بقیه اوکرائین به جز گالیسیا که در اختیار اتریش بود و روتنیا که به هنگری تعلق داشت در سال های 1772 – 1795  همراه با لهستان  به روسیه ملحق شد. در این پروسه 600 ساله حضور مستقیم و موثر دولت عثمانی ناچیزتر از آن بوده که بتوان آن را یکی از ارکان جنگ و جدل های حوزه شمالی دریای سیاه دانست زیرا تنها دوره با اهمیت از حضور عثمانی در این دوران طولانی ، جنگ های موسوم به جنگ شمالی ( 1700 – 1721 ) است که بسیاری از دولت های اروپائی در آن شرکت داشتند . نتایج این جنگ ها با فراز و فرود هائی به سود دولت روسیه شد و آن را در عداد دولت های مقتدر اروپائی قرار داد . در جریان همین جنگ هاست که پطر کبیر سرانجام بر شارل دوازدهم پادشاه شجاع و جوان سوئد چیره شد و متحدان اوکرائینی اورا که آتامان مازپا سرکرده شان بود ، در هم شکست  اما مجادلات روسیه و تاتارهای مغول کریمه از قرون 16 و 17 تا پایان قرن 18 به درازا کشید و سرانجام به خروج خانات مغولی گرای خانی کریمه از سیطره عثمانی و تحت الحمایگی روسیه در دوران کاترین دوم براین خانات از سال 1774 و سپس الحاق شبه جزیره کریمه به روسیه در سال 1783 م / 1197 هق  منتهی شد اگر در بعضی کتاب ها از حکومت گرای خانی ها بر قسمتی از جنوب اوکرائین  گفتگو شده است ، تنها از بابت تصرفات آن خانات برقسمت هائی از سواحل دریای سیاه در جنوب اوکرائین است که موسوم به یدیصات بود  جالب توجه این است که بدانیم نخستین حمله نظامی روسیه به کریمه در سال 1736 صورت گرفت بنا بر این جنگ های متقابل سیصد چهارصد ساله  روسیه و تاتارهای کریمه در حقیقت بیشتر از 50 سال طول نکشیده است و در ضمن نباید آن را مستقیما به پای عثمانی هم نوشت . از این که بگذریم ایشان در اشاره به تاتارهای کریمه به گونه ای رفتار کرده اند که یا برخاسته از نا آگاهی شان از تبار و ریشه های مستقیم آنان است و یا اعراض ایشان  از تبار شناسی تاتارهای کریمه است . می دانید انتساب به تاریخ مغولان هیچ لطف و ستایشی ندارد – اشتباه نشود مراد من انتساب به خلق مغول نیست بلکه انتساب به تایخ برساخته خوانین مغول است – و بنظرمی رسد که منتقد ما برای پرهیز از انتساب به تاریخ خوانین مغول ، تغافل ورزیده اند و یا ،چون از تاریخ آنان اطلاعی نداشته اند و به گمان اینکه تاتارها نیز تبار ترکی دارند ، عنوان تاتارهای ترک را به کار برده اند . محض اطلاع  تاتارها یک گروه قبیله ای بزرگ از مغولان بودند و یاسوکای بهادر پدر چنگیز خان بدست همانان کشته شده بود . به هرحال خوانین تاتار های کریمه اعقاب مستقیم طغاتیمور فرزند جوچی پسر چنگیز خان هستند که با عشیرت خود در شبه جزیره کریمه اسکان گرفتند. اینان بخشی از اردوی زرین مغولان روسیه بودند و از حدود سال 760 هق / 1359 م در کریمه مستقر شدند و آلان های ایرانی بندر سفداغ را تحت فرمان گرفتند و سپس  شبه جزیره کریمه متصرف شدند و تا دوسه قرن رقیبان جدی و سرسخت دولت روسیه در حنوب کشور بودند. مغولان به واسطه همین آلان ها ، بخشی از کریمه را  به مرکزیت شهر صوداق ، تات ایلی می نامیدند.یعنی مردم و محل ایرانی . درتمام دوران حاکمیت خانات کریمه خاندان میرزاهای شیرین بیگ، سرکرده سازمان اداری مغولان گرای خانی و یکی از نیروهای معتبر اجتماعی خانات کریمه بشمار می امدند. تاتارهای مغول کریمه که جمعیتی کمتر 200 هزار نفر داشتند پس از تشکیل دولت شوروی صاحب دولت خودمختار خود شدند. با شروع جنگ جهانی دوم و استقرار ارتش نازی در کریمه گروه بزرگی از تاتارها به خدمت نازی ها درآمند وخدمات موثری در جنگ و تعقیب و شناسائی مبارزان ضد فاشیست تقدیم کردند . پس از شکست نازی ها ، این گرو فریب خورده جمع آوری شده و به قزاقستان و اورال تبعید شدند و جمهوری آنان نیز منحل شد. امروزه تقریبا هیج نشانه ای از خلق تاتار در کریمه دیده نمی شود و تنها عناصری معدودی از تاتار ها درکریمه حضور دارند . در کنار این حادثه بسال 1941 و پس از استقرار نازی ها در کریمه یک گروه قومی ترک تاتار به نام  کریمچاگ به سبب دیانت یهودی خود هدف قتل عام قرار گرفتندوبیش از دوهزار و پانصد نفرشان قتل عام شدندو باقی مانده شان به سبب تردید نازی ها در اصالت یهودی شان از اعدام نجات یافتند.

11 – منتقد ما اعلام کرده اند که تروریسم ارامنه علیه دولت و اتباع عثمانی نقش موثری در مجازات ارمنیان داشته است . هر چند که این گزینه پاک نادرست و بی ربط است اما به فرض صحت تنها کسانی باید مجازات شوند که عامل تروریسم بوده اند .امروزه بیش از 250 سال از گفتار ارزنده و عالی موزس مندلسون دانشمند برجسته یهودی آلمانی می گذرد که مجازات مختص عمل است و برای حرف هیچ مجازاتی قابل قبول نیست . به فرض که ارامنه عثمانی در حرف طرفدار جنگجویان خود بودند اما خود که دست به عملی نزده بودند پس چرا بعد از ماجرای بانک عثمانی در سال 1896 قریب 7 هزار نفر از ارامنه استانبول بدست عثمانین قتل عام شدند . اسنادی که منتقد ما بدان ها اشاره می کنند از همان نوعی است که در آوریل 1915 و بعد از قتل عام چند هزار نظامی ارمنی عضو ارتش عثمانی در استانبول توسط دولت اتحاد و ترقی در استانبول به نمایش گذاشته شده بود : در کنار سر های بریده بسیاری از نظامیان ارمنی تعدادی سلاح نیز قرار داده بودند تا نشان دهند که این نظامیان با چنین سلاح هائی قصد کشتار در استانبول داشتند . و این سلاح ها ، اسلحه سازمانی دولتی آن ستمدیدگان بود . اسناد دیگر که تا بخواهید فراوان است اما فقط در حرف درست همانگونه که استانفورد شاو نیز به چنین اسنادی اشاره می کند اما دریغ از یک سند ارائه شده .

12- یکی از حساسیت بر انگیز ترین اخبار مورد نظر منتقد ما ، کشتار ایرانیان همشهری یا کارگران ایران صنعتت نفت بدست قمه کشان ارمنی است . این قطعا حقیقت دارد زیرا که حدود 10 هزار نفر در کشته شدگان ماه مارس فقط از ترکان مسلمان و از جمله برخی همشهریان ایرانی مقیم باکو بودند  اما حقیقت تلخ تر از این   حوادث کثیف ، رفتار سازمان یافته دولت مساواتچی های باکو علیه ارامنه و همشهریان ایرانی باکو و شهرهای دیگر از سپتامبر1918  تا روز ورود ارتش سرخ به باکو و سقوط دولت مساواتچی هادرآوریل1920است.گزارش تکاندهنده رضاعلی دیوان بیگی ازقوچی های بی دین وایمان باکو علیه کودکان ارمنی ، جدا انزجار

اوراست . به نوشته او : تروریست های محله کارگران نفت ( چرنی نوگروذ ) که آنها را قورجی می گفتنداطفال بی گناه ارمنی ا کت بستهردیف به زانو می نشانیدند و شرط می بستندهرکس بتوانبا یک ضربت قمه سر از تن آن فلک زده ها جدا کند ، هزار منات بابریک تومان نازشست ازدیکران بگید . دیوان بیگی در اعتراضبه این جنایات به نوری پاشا مراجعه کرد اما پاسخ آن فرمانده این بود که مسلمانان متعصب باکوانتقام بستگان خورا می گیرند که چند ماه پیس بی رحمانه بدست ارمنی ها کشته شده بودند . دیوان بیگی از واکنش شیعیان باکو گزارش دلگرم کننده ای بدست می دهدو اعلام می داردکه عموم شیعیان باکواز اعمال قوچی های آدمکش ، اظهار تنفر و انزجار می نودنداما رهبران حزب مساواتچی که با تقویت های قشون عثمانی حکومت را بدست کرفته بودند ، با این عذر و بهانه مخالفین سیاسی خودرا هم بوسیله تروریست های مزدور به قتل می رسانیند .

 همو در کنجه شاهد جنایات بدتری از ناحیه مساوات چی ها و نظامیان عثمانی بوده است . وی می نوسد که در گنجه می خواستند مرا به زور و به هراه عده دیگری از همشریان ایرانی آذربایجان به جبهه جنگ آق استفا علیه حکومت کمون باکو اعزام نمایند و فتح الله بیگ خان خوئیسکی ریئس جمهوری بر نشانده ارتش عثمانی بر آذربایجان قفقاز در توضیح این حق کشی به دیوان بیگی اعلام داشته بود که چون در نبرد جمهوری خواهان آذربایجان با اجنبی پرستان باکو ( یعنی کمون بلشویکی باکو ) بسیاری از کارگران ایرانی مقیم باکو طرف دشمنان مارا گرفته اند ما نیز ناچار معارضه به مثل می کنیم . خود همین اعتراف حاکی از همکاری وسیع همشهزیان ایرانی مقیم با کو با کمون این شهر و مصونیتشان از فجایعی بوده که منتقد ما در باره کارگران ایران بر شمرده اند. از قرار معلوم بسیاری از کارگران ایرانی مقیم باکو ، دوستداران کمون باکوو نظام سوسیالیستی بودند و به همین سبب نمی توانستند آسیب چندانی ببینند. این استدلال بخشی از پروپاگاندای شکست خورده پان ترکیست برای جلب همدلی و دلسوزی همشهریان باکو و همچنین بستگان آنان در ایران بوده است . این جعلیات خوشبختانه تا شوروی بر قرار بود ، نفوذی نداشت اما بدنبال استقرار دوباره پان تورکیست ها در آذربایجان ، تمامی دروغگوئی های پیشین از نهانخانه های رسمی و غیر رسیمی بیرن آورده شد تا شاید کار گشا باشند .

منتقد ما در کمال بی مسئولیتی – صفت دیگری را بکار نمی برم که اگر نیز به کار آید کاملا به جا و مناسب خواهد بود –  گناه کشتارها از ارامنه را به پای کردان می نویسدچرا که کردان ، سلطان عثمانی را خلیفه مسلمانان می دانستند و گویا بر اساس همین تعلقات  و برای حمایت از خلیفه خودخوانده عثمانی ، مخالفان او را بدون فرامین دولتی سرکوب و قتل عام می کردند تا مثلا اقتدار خلیفه را حفظ کرده باشند و کیست که نداند،گارد بدنام حمیده که برساخنه سلطان عبدالحمید عثمانی بود ، فقط از کردانی تشکیل می شد که اجازه هر کاری را علیه مسیحیان داشتند . ارامنه که جای خود دارند، گارد حمیدیه تا سال 1911 بیش از 300 نقطه یمن را در جریان جنگ و ستیز با زیدیان طرفدار امام حمیدالدین یخیی ، از هر تنابنده ای خالی کرده بودند . اینان که مسلمان بودند پس چرا با مسلمانان زیدی یمن همانگونه رفتار شد که با ارامنه مسیحی ؟ این استدلال پاک بی پایه و دروغ است و قرائت دیگری از همان شعارهای  زننده "کرد روس ارمنی آذربایجان دشمنی" و یا "فارس روس ارمنی ، آذربایجان دشمنی" است . این قرائت را باید ترجمان دشمنی با مردم کرد دانست  که ویژگی پان تورکیسم آتاتورکی  و اردوغانی است . تکلیف اداری گارد حمیدیه جنایت علیه هرکسی بود  که خلیفه و دولت خلیفه می خواست و جز قتل و غارت مردمی که  با خلیفه و در حقیقت با دولت عثمانی موافقتی نداشتند ، وظیه دیگری برای او تعریف نشده بود. حمیدیه در شرق و کردستان آناتولی و باشی بوزوک های وحشی در غرب و بلغارستان کاری کردند که هرگونه ترمیمی در مناسبات دولت عثمانی و جانشینش جمهوری ترکیه با کردها و بلغار منتفی شود و این دولت مطلقا کمتری احترامی میان بلغار ها و کردها نداشته باشد این جدائی با تمهیدات قانونی حتی در دوران حاکمیت حزب اتحاد و ترقی نیز ادامه یافت . بی اعتقادی حزب اتحاد و ترقی به دموکراسی درعثمانی ، از نحوه برگزاری اولین انتخابات پارلمانی در تاریخ عثمانی بسال 1908  آشکار است. در این سال امپراتوری عثمانی بالغ بر 25میلیون شهر وند داشت که از این تعدد هفت و نیم ملیون نفر ترک و 11 ملیون عرب و بقیه از کردان وارمنیان و اسوریان و بلغار ها و یونانیان اطراف روم ایلی بودند .اما نتیحه انتخابات چه بود ،  245کرسی به ترکان و 60 کرسی به اعراب رسید. کجای این انتخابات ، عادلانه  بود تا عرب ها و یا ارمنی ها و یونانی بخواهند ازآن استقبال کنند .آنچه که در باره عثمانی و پاچوش آن پان ترکیسم گفته شده ، تنها نوک ک.یخ است .  ملاحظات اجتماعی و اخلاقی و سیاسی متعددی در کار است تا از بسط گفتار خودداری شود  که اگر غیر ازاین بود ، می بایستی برای پاسخ دادن به همه افترائات منتقد عزیز ما ، مثنوی هفتادمن کاغذ را تقدیم حضور دوستان می کردم  اما بقول خافط ،

 

پیر دردی کش ما در حق ازرق پوشان           رخصت خبث نداد ارنه حکایت ها بود

 

 با تشکر و احترام، علی پورصفر { کامران )

 

  

 

 

 

از این قلم :

 

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست