برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2020-08-16

نویدنو  26/05/1399           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • دست آوردهای حماسی چین مدرن، شکست دادن گسترده فقر آن، و غرور و رضایت مردم آن ( با سنجش علمی از سوی  نظر سنجی های امریکایی مانند پو Pew) به طور کامل در غرب  ناشناخته هستند یا بد فهمیده می شوند. این به تنهایی تفسیری از وضعیت بد روزنامه نگاری غربی و رها کردن گزارش گری صادقانه است.

     

 

 

هیروشیمای دیگری در راه است ... مگر این که آن را متوقف کنیم

 جان پیلگر- هاتف رحمانی

زمانی که در سال 1967 برای اولین بار به هیرو شیما رفتم، سایه های ناشی از انفجار اتمی هنوز روی سنگ ها وجود داشت. آن سایه در واقع توصیف دقیقی از آرامش یک انسان بود:  پاها از هم جدا، پشت خمیده، یک دست به کمر، انگار که منتظر باز شدن بانک است.

در ساعت هشت و ربع 6 اوت 1945، او و سایه اش در داخل (سنگ) گرانیت سوخته بودند.

من یک ساعت و اندی به سایه زل زدم، بعد به طرف رودخانه ای که هنوز جریان دارد قدم زدم.

من با مردی بنام یوکیو، که الگوی پیراهنی که او در زمان پرتاب بمب اتمی پوشیده بود به سینه اش سنجاق شده بود دیدار کردم.

او نور ناگهانی عظیمی را برفراز شهر توصیف کرد، " یک نور آبی، مانند یک برق کوتاه"، بعد بادی مانند گردباد وزید و باران سیاه بارید. "من روی زمین پرت شدم و متوجه شدم که تنها ساقه های گل من ریخته بود. همه چیز هنوز هم آرام بود، و وقتی که بلند شدم، افراد برهنه ای بودند که چیزی نمی گفتند. برخی از آن ها پوست و مو نداشتند. من مطمئن بودم که مرده ام."

نه سال بعد، من برای دیدن او بازگشتم، و او از لوسمی (سرطان خون) مرده بود. نیویورک تایمز در صفحه اول 13 سپتامبر 1945 خود نوشت " در هیروشیما هیچ رادیو اکتیوی ریخته نشد" یک گمراه سازی کلاسیک نهادینه شده.  به گزارش ویلیام اچ.لورنس "ژنرال فارل، آشکارا انکار کرد که (بمب اتمی) رادیو اکتیو خظرناک و دیرپایی تولید می کند." تنها یک گزارشگر، ویلفرد بروچت استرالیایی، جرات کرده بود بلافاصله پس از بمب اتم  با تمرد از (دستورات) مقامات متفقین، که "خبرهای رسانه ها " را کنترل می کردند  به سفر مخاطره آمیز هیروشیما برود.

بروچت در 5 سپتامبر 1945 در دیلی اکسپرس لندن نوشت: " من این (گزارش) را به عنوان هشداری به جهان می نویسم." او درحالی که با ماشین تحریر بی بی هرمس خود روی آوارنشسته بود، بخش های بیمارستانی انباشته ازافرادی را که بدون هیچ زخمی از آن چه او آن را "طاعون اتمی" نامید می میرند توصیف می کرد.

به همین خاطر، کارت روزنامه نگاری او پس گرفته شد، مورد اتهام قرار گرفت و متهم شد. گواهی او به حقیقت هرگز بخشیده نشد.

بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی اقدام کشتارِ جمعی از پیش اندیشیده ای بود که اسلحه ای ذاتا جنایی را به کار انداخت. آن اقدام با دروغ هایی که سنگ بنای تبلیغات جنگی امریکا در قرن 21  را تشکیل می دهد - ساختن دشمن جدید و هدف گرفتن آن- چین- ، توجیه می شود.

در طی 75 سال پس از هیروشیما، پایدارترین دروغ آن است که بمب اتم برای پایان دادن به جنگ در اقیانوس آرام و نجات جان انسان ها پرتاب شد.

بررسی بمباران راهبردی ایالات متحده (در سال) 1946 به این نتیجه رسید که" حتی بدون حمله بمب های اتمی، برتری هوایی (آمریکا) نسبت به ژاپن می توانست برای اعمال فشار کافی برای تسلیم بی قید و شرط ورفع نیاز به تجاوز کافی باشد." براساس بررسی دقیق تمام فاکت ها، که شهادت رهبران بازمانده  ژاپنی دست اندرکار از آن حمایت می کند، نتیجه نظرسنجی آن است که ... حتی اگر بمب های اتمی پرتاب نشده بود، حتی اگر روسیه (علیه ژاپن) وارد جنگ نشده بود و حتی اگر هیچ دخالتی برنامه ریزی نشده یا مورد بررسی قرار نگرفته بود ژاپن باید تسلیم می شد."

آرشیو ملی واشنگتن مقدمات اسناد صلح ژاپنی در اوایل 1943 را در بر دارد. هیچ یک از آن ها دنبال نشد. تلگرامی که  در 5 ماه می 1945 از سوی سفیر المان در توکیو ارسال واز سوی امریکا قطع شد روشن می سازد که ژاپنی ها ازشکایت برای صلح، از جمله " تسلیم حتی اگر شرایط آن سخت باشد" نا امید بودند. هیچ کاری انجام نشد.

وزیر جنگ امریکا، هنری استیمسون، به رئیس جمهور ترومن گفت، "می ترسید" که نیروی هوایی امریکا ژاپن را چنان "بمباران" کند که اسلحه جدید نتواند "قدرت خود را نشان دهد." استیمسون بعدا پذیرفت که " "هیچ تلاشی انجام نگرفت، و هیچ کس به صورت جدی توجه نکرد که نباید از بمب(اتم) برای دست یابی به تسلیم استفاده کرد."

همکاران سیاست خارجی استیمسون – همان طور که جرج کنان طراح معروف جنگ سرد مطرح کرد، در آن زمان، با توجه به عصر پیش روی پسا جنگ در حال شکل دادن "به شکل خود"[1] بودند - روشن کردند که آن ها مایل بودند که "با بمب(اتمی) به روسیه نهیب بزنند تا آن که ریاکارانه آن را روی کفل خودشان نگهدارند" ژنرال لسلی گروز، مدیر پروژه مانهتن که بمب اتمی را ساخت، شهادت داد: " از جانب من هرگز هیچ توهمی که روسیه دشمن ما است وجود نداشت، و آن که پروژه بر همین اساس هدایت شده بود."  

روز بعد از معدوم شدن هیروشیما، رئیس جمهور هاری ترومن رضایت خود را با "موفقیت قابل توجه آزمایش" ابراز کرد.

"آزمایش" مدت طولانی پس از اتمام جنگ ادامه یافت. بین 1946و1958، امریکا 67 بمب اتمی را در جزایر مارشال در اقیانوس منفجر کرد: معادل بیش از یک هیروشیما در هر روز به مدت 12 سال.

پی آمد های انسانی و محیط زیستی فاجعه بار بودند. من در زمان ساختن مستند جنگ آینده علیه چین، هواپیمای کوچکی را اجاره وبه بیکینی اتول در جزایر مارشال، همان جایی که امریکا اولین بمب هیدروژنی جهان را منفجر کرد پرواز کردم. آن بمب زمین را مسموم می کند. دستگاه رادیو اکتیو شمار من کفش های مرا "نا امن" نشان می داد. درختان پالم به اشکال عجیبی در آمده بودند. هیچ پرنده ای وجود نداشت.

من، از طریق جنگل به یک پناهگاه بتنی  که آن جا در ساعت 6.45 روز اول مارس 1954 ، دگمه انفجار فشرده شده بود راهپیمایی کردم. آفتاب، که طلوع کرده بود، دوباره طلوع کرد و کل جزیره را به یک تالاب پودر تبدیل کرد، و حفره سیاهی باقی گذاشت، که از هوا مانند یک عینک شوم است: یک تهی مرگ بار در یک محل زیبا.

بارش رادیو اکتیو به سرعت و به صورت "غیر منتظره ای" پخش شد. حکایت رسمی ادعا می کند که "مسیر باد به ناگهان تغییر کرد". آن ادعا، همان طور که اسناد از طبقه بندی خارج شده و شهادت قربانی ها آشکار می کند اولین دروغ از دروغ های بسیار بود.

ژنرال کوربو، سنگ شناس که برای پایش سایت گمارده شده بود گفت،" آن ها می دانستند که ریزش رادیو اکتیو چه می تواند انجام دهد. حتی در روز پرتاب، آن ها هنوز فرصت داشتند تا مردم را تخلیه کنند، اما(مردم را) تخلیه نکردند. من تخلیه نشدم... ایالات متحده به تعدادی  موش آزمایشگاهی  نیاز داشت تا تاثیراتی را که رادیو اکتیو می تواند بر جای بگذارد مطالعه کند."

راز جزایر مارشال، مانند هیروشیما آزمایش حساب شده ای روی زندگی تعداد کثیری از افراد بود. این پروژه 4.1 بود ، که به عنوان یک پژوهش علمی روی موش ها آغاز شد و به آزمایشی روی "انسان در معرض رادیو اکتیو اسلحه اتمی " تبدیل شد.

من در 2015 از جزایر مارشال بازدید کردم. مردم آن جا مانند بازماندگان هیروشیما که من در دهه 1960 و 70 با آن ها گفتگو کردم، از رشته ای از سرطان ها، عموما سرطان تیروئید رنج می بردند، هزاران نفر قبل از آن مرده بودند. سقط جنین و مرگ جنین در شکم مادر شایع بود، بچه هایی که زنده مانده بودند اغلب به شکل وحشتناکی تغییر شکل داده بودند.

بر خلاف بیکینی، رونگلاپ اتول درنزدیکی آن در زمان آزمایش بمب هیدروژنی تخلیه نشده بود. آسمان رونگلاپ مستقیما بر اثر باد بیکینی سیاه شد و چیزی که در نگاه اول تگرگ به نظر می رسید بارید.  غذا و آب آلوده شده بودند، و مردم به قربانیان سرطان تبدیل شدند. آن امر همین امروز هم حقیقت دارد.

من با نرجه جوزف دیدار کردم، که عکسی از بچگی خود را در رونگلاپ به من نشان داد. او صورت به طور وحشتناکی سوخته داشت و بیشتر مو های خود را از دست داده بود. او گفت" ما در روز ی که بمب منفجر شد در حال حمام در کنار چاه بودیم. ریزش گرد و غبار سفیدی از آسمان آغاز شد. من  از آن پودر برداشتم. من از آن به عنوان صابون برای شستن مو های خود استفاده کردم. مو های من شروع به ریزش کرد."

لمویو آبون گفت" برخی از ما درد شدیدی داشتیم . دیگران اسهال شده بودند. ما ترسیده بودیم. ما فکر می کردیم که باید پایان دنیا باشد."

فیلم رسمی آرشیو امریکا که من به فیلمم اضافه کردم به ساکنان جزیره به عنوان " وحشییان رام"  اشاره می کند. پس از انفجار، یک مقام انرژی اتمی امریکا در حال مباهات دیده می شود که می گوید رونگلاپ " تاکنون آلوده ترین محل روی زمین است" و اضافه می کند" اندازه گیری سوخت و ساز بدن انسان زمانی که مردم در یک آب و هوای الوده زندگی می کنند جالب خواهد بود . "

دانشمندان امریکایی، از جمله پزشکان، مشاغل  برجسته پژوهش " سوخت و سازبدن انسان" را ایجاد کردند. آن ها، با کت های سفیدشان، درحالی که با دقت به تخته کلیدهایشان نگاه می کنند در فیلم سوسو می زنند. وقتی یک اهل جزیره در سن جوانی مرد، خانواده او یک کارت هم دردی از دانشمندی که او را مطالعه می کرد دریافت کرد.

من از 5 نقطه صفر" هسته ای از سراسر جهان – در ژاپن، جزایر مارشال، نوادا، پولینزیا و مارالینگا در استرالیا- گزارش تهیه کرده ام. حتی بیش از تجربه من به عنوان مفسر جنگ، این امر به من در باره بی رحمی و بی اخلاقی قدرت بزرگ آموخته است: قدرت امپراتوری است، که بدبینی آن دشمن حقیقی بشریت است.

زمانی که من درباره نقطه صفر تاراناکی در مارالینگا در صحرای استرالیا فیلم می ساختم این امر به شدت به ذهنم رسید. در یک دهانه بشقاب مانند یک ستون هرمی بود که روی آن نوشته بود:" یک اسلحه اتمی بریتانیایی آزمایشی در 9 اکتبر 1957 در اینجا منفجر شد." در لبه دهانه این شعار نوشته شده بود:

 هشدار : خطر تابش  

سطح تابش در چند صد متری اطراف این نقطه ممکن است بیشتر از اندازه امن  مورد نظر برای سکونت دائمی باشد

تا جایی که چشم کار می کرد و دور تر از آن، زمین آلوده به اشعه شده بود. پلاتینیوم خام مانند پودر تالک روی زمین پراکنده شده بود: پلاتینیوم برای انسان آن چنان خطرناک است که یک سوم میلی گرم آن به بروز سرطان 50 درصد امکان می دهد.

تنها افرادی که می توانستند علامت را ببینند  بومی های استرالیا بودند، که به آن ها هشدار داده نشده بود. طبق یک برآورد رسمی، اگر آن ها خوش شانس بودند "می توانستند مثل خرگوش ها فرار کنند."

امروز، کارزار بی سابقه تبلیغاتی در حال دواندن همه ما مثل خرگوش هاست. ما قصد نداریم سیل لفاظی روزانه ضد چینی را، که به سرعت سیل لفاظی ضد روسی را پشت سر می گذارد مورد پرسش قرار دهیم. هر چیز چینی بد، غیر دوست داشتنی ، یک تهدید است: ووهان، و... هوواوی. وقتی که دشنام گوی ترین رهبر "ما" چنین می گوید چقدرگیج کننده است.

مرحله کنونی این کارزار نه با ترامپ بلکه با باراک اوباما آغاز شد، که در سال 2011 برای اعلام ساخت بزرگترین نیروی دریایی امریکا در منطقه آسیا – پاسیفیک از زمان جنگ جهانی دوم به استرالیا پرواز کرد. چین ناگهان به یک "تهدید" تبدیل شد. البته، این (ادعا)  یاوه بود. آن چه تهدید کننده بود نگاه روان پریش بدون چالش امریکا به خود به مثابه ثروتمندترین، موفق ترین، و ضروری ترین کشور بود.

آن چه هرگز مورد مناقشه نبود شجاعت در جنگ امریکا به مثابه یک قلدر بود- بیش از 30 عضو سازمان ملل از انواع تحریم ها و دنباله اجرای خون ریزی از طریق بمباران کشورهای بی دفاع، سرنگونی دولت های آن ها، دخالت در انتخابات های آن ها همراه با منابع غارت شده خودشان رنج می برند.

بیانیه اوباما به عنوان "گردش به اسیا" معروف شد. یکی از هواداران اصولی آن هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه بود، که ، همان طور که ویکی لیکس افشا کرد، می خواست اقیانوس آرام را "دریای امریکایی" نامگذاری کند.

 در حالی که کلینتون هرگز جنگ طلبی خود را پنهان نکرد، اوباما، اما  یک استاد بازار یابی بود. رئیس جمهور جدید در سال 2009 گفت " من به روشنی و با اطمینان می گویم که امریکا به تلاش برای صلح و امنیت جهانی بدون سلاح های هسته ای متعهد است."

اوباما سریع تر از هر رئیس جمهوردیگری بعد از پایان جنگ سرد بودجه کلاهک های هسته ای را افزایش داد.  یک اسلحه هسته ای " قابل استفاده" فرآوری شده بود. مدل معروف 61 بی 12،  که طبق گفته ژنرال جیمز کارترایت، معاون پیشین ستاد مشترک، معنی آن " کوچکتر شدن (استفاده از آن را ) امکان پذیر تر می سازد" است.

هدف چین است. امروز، بیش از 400 پایگاه نظامی امریکایی تقریبا چین را با موشک ها، بمب افکن ها، ناوهای جنگی و سلاح های هسته ای احاطه کرده اند. از شمال استرالیا از طریق اقیانوس آرام تا اسیای جنوب شرق، ژاپن و کره و سراسر اوراسیا تا افغانستان تا هند، پایگاه ها، آن طور که یک استراتژیست امریکایی به من گفت " حلقه دار کامل" را تشکیل می دهند.

پژوهشی از سوی شرکت راند  RAND- که از زمان ویتنام، جنگ های امریکا را طراحی کرده است- جنگ با چین را: ممکن از طریق غیر ممکن نام گذاشته است. نویسنده ها به سفارش ارتش امریکا، به گفته رسوای هرمان کاهن رئیس استراتژیست جنگ سرد آن – تفکر کردن به غیر ممکن ها-  متوسل می شوند. کتاب کاهن، در باره جنگ ترمو هسته ای، طرحی را با جزئیات برای جنگ هسته ای " قابل برنده شدن" مطرح می کند.

دیدگاه آخر زمانی کاهن با دیدگاه مایک پمپئو وزیر خارجه ترامپ، که یک بنیاد گرای اوانجلیک است که به "خلسه آخرت" اعتقاد دارد مشترک است. او شاید خطرناک ترین انسان زنده است. او افتخار می کند "من رئیس سی آی ا بودم. ما دروغ گفتیم، ما تقلب کردیم، ما دزدیدیم. همان طور که در تمام دوره های آموزشی آموخته بودیم." وسوسه پمپئو چین است.

پایان بازی افراط گرایی پمپئو به ندرت در رسانه های آنگلو- امریکن مورد بحث قرار می گیرد، که افسانه ها و ساخته ها در باره چین نمایش استانداردآن ها است ، همان طور که (زمانی) دروغ ها در باره عراق (استاندارد) بودند. یک نژادپرستی حقیقی زیر نویس این تبلیغات است. طبقه بندی "زرد" حتی اگرآن ها سفید باشند، چینی ها تنها گروه قومی هستند که با یک "قانون محرومیت" از ورود به ایالات متحده ممنوع شده بودند، چون آن ها چینی بودند. فرهنگ محبوب آن ها را شیطانی، غیر قابل اعتماد، "اب زیرکاه"، فاسد شده، بیمار، و نابخرد اعلام کرد.

یک مجله استرالیایی، بولتن، به ترویج ترس از "خطر زرد" اختصاص یافته بود، انگارکه کل آسیا در معرض سقوط  به دست سفیدها - تنها مستعمره  با نیروی جاذبه- بود.

همان گونه که مارتین پاورز مورخ می نویسد، پذیرش هستی مدرنیسم چین، اخلاق سکولار آن، و " کمک به اندیشه لیبرال چهره اروپایی را تهدید می کند، از این رو لازم است تا نقش چین در بحث روشنگری سرکوب شود... چون قرن ها، تهدید چین به افسانه برتری غربی آن را به هدف آسانی برای وسوسه نژادی  تبدیل ساخته است.

پتر هارتچر منتقد خستگی ناپذیر چین کسانی را که نفوذ چین را در استرالیا گسترش می دهند "خرگوش ها، مگس ها، پشه ها و گنجشک ها" می نامد. هارتچر که با نظر مساعدی از استیو باننون عوام فریب نقل قول می کند دوست دارد "رویاهای" نخبگان کنونی چین را تفسیر کند، به نحوی که به نظر می رسد محرم اسرار(آن ها)است. اینها الهام گرفته از یک ساله ها برای"فرمان بهشت[2]" 2.000 سال پیش هستند. گفتمانی تهوع آور.

برای مبارزه با این "فرمان" دولت استرالیایی اسکات موریسون، که موشک های امریکایی را به ارزش صد ها میلیارد دلاردر اختیار دارد که می تواند به سوی چین پرتاب شود، متعهد یکی از امن ترین کشور ها بر روی زمین شده است، که شریک تجاری عمده آن چین است.

ریاکاری هم از قبل آشکار است. در کشوری که به صورت تاریخی با خشونت نژادی نسبت به آسیایی ها زخمی است، استرالیایی های چینی تبار برای محافظت از پیک های موتوری گروه اجرای قانون تشکیل داده اند. ویدئو های موبایلی یک پیک موتوری را که به صورت او مشت خورده است و یک زوج چینی را که در یک سوپرمارکت  مورد آزار نژادی قرار گرفته اند نشان می دهد. بین آوریل و ژوئن، تقریبا 400 حمله نژادی علیه استرالیایی های آسیایی تبار وجود داشته است.

یک استراتژیست عالی رتبه در چین به من گفت " ما دشمن شما نیستیم، اما اگر شما (درغرب) ما را دشمن بدانید، ما باید بدون تاخیر آماده شویم ." زرادخانه چین در مقایسه بازرادخانه امریکا کوچکتر است، اما، به ویژه در توسعه موشک ها ی دریایی طراحی شده برای نابود کردن ناوگان کشتی ها به سرعت پیشرفت می کند.

گرگوری کولاکی از اتحاد دانشمندان نگران برای اولین بار نوشت " چین در حال بررسی قرار دادن موشک های هسته ای خود در حالت هشدار بالا است به نحوی که موشک ها بلافاصله بعد از هشدار حمله می توانند پرتاب شوند... این می تواند (به معنی) تغییر قابل توجه و خطرناکی در سیاست چین باشد..."

در واشنگتن، من با امیتای اتزیونی، استاد برجسته روابط بین المللی در دانشگاه جرج واشنگتن ملاقات کردم ، او نوشت که " حمله  کور کننده ای علیه چین طراحی شده بود با ضربه هایی که می توانست (از سوی چینی ها) به اشتباه تلاش های سریع برای از کار انداختن سلاح های هسته ای آن درک شود، از این رو آن ها را به وضعیت دشوار و وحشتناک استفاده کن یا ببازمی کشاند (که می تواند) به جنگ هسته ای منجر شود."

در 2019، امریکا بزرگترین مانور نظامی منفرد خود از زمان جنگ سرد را ، بیشتر آن با راز داری بالا، اجرا کرد. ناوگان کشتی های جنگی و بمب افکن های دور برد " یک برنامه  جنگ هوایی – دریایی با چین " را تمرین کردند – ASB- مسدود کردن راه های دریایی در تنگه مالاکا و قطع دسترسی چین به نفت، گاز و دیگر مواد اولیه از خاورمیانه و افریقا.

ترس از چنین محاصره ای است که دیده می شود چین ابتکار کمر بند و جاده خود در طول جاده ابریشم قدیمی به اروپا را توسعه می دهد و با فوریت  فرودگاه های هوایی راهبردی را در صخره ها و جزایر مورد مناقشه در جزایر اسپراتلی می سازد.

در شانگهای، با لیجیا ژانگ روزنامه نگار و رمان نویسنده پکنی، نمونه ای از یک طبقه جدید به تازگی مستقل دیدار کردم. پرفروش ترین کتاب او عنوان مضحک سوسیالیسم کبیر است !را دارد. او در(زمان) انقلاب فرهنگی آشفته و خشن رشد کرده، به امریکا و اروپا سفرو در آن جا زندگی کرده است. او گفت "خیلی از امریکایی ها تصور می کنند که مردم چین در بدبختی، زندگی سرکوب شده بدون هر گونه آزادی زندگی می کنند. (فکر) خطر زرد هرگز آن ها را رها نکرده است... آن ها هیچ تصوری از حدود 500 میلیون و بنا به گفته برخی ها 600 میلیون نفر خارج شده از فقر ندارند."

دست آوردهای حماسی چین مدرن، شکست دادن گسترده فقر آن، و غرور و رضایت مردم آن ( با سنجش علمی از سوی  نظر سنجی های امریکایی مانند پو Pew) به طور کامل در غرب  ناشناخته هستند یا بد فهمیده می شوند. این به تنهایی تفسیری از وضعیت بد روزنامه نگاری غربی و رها کردن گزارش گری صادقانه است.

سمت تاریک سرکوبگر چین و آن چه ما دوست داریم "اقتدارگرایی" بنامیم نماهایی هستند که ما تقریبا به طور انحصاری اجازه دیدن آن را داریم. به خاطر آن که ما با افسانه های پایان ناپذیر شیطان فوق العاده شرور دکتر فو مانچو[3] تغذیه می شویم . و زمان آن رسیده است قبل از آن که برای جلوگیری از هیروشیمای بعدی خیلی دیر شود از خودمان بپرسیم چرا؟

 

کانترپانچ


 

[1] - اشاره به این گفته انجیل است که : بعد خدا گفت،" بگذارید انسان را به سیمای خود، شبیه خود بسازیم، به خاطر آن که ممکن است در دریاها به ماهی ها و در آسمان به پرندگان، بر تمام حیوانات اهلی و وحشی ، و بر تمام مخلوقاتی که روی زمین حرکت می کنند حکومت کنند.   (انجیل – مترجم)

[2] - فرمان بهشت یک آموزش سیاسی و مذهبی چینی است که در چین باستان و امپراتوری چین برای توجیه حاکمیت پادشاه یا امپراتور چین مورد استفاده قرار می گرفت .- مترجم

[3] - دکتر فو مانچو ضد قهرمان خلق شده از سوی ساکس رومر نویسنده انگلیسی بود که در چندین رمان او در نیمه اول  قرن بیستم ایفای نقش می کرد . – مترجم   

 

از این قلم :

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست