برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2020-08-09

نویدنو19/05/1399           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • آنهایی که واژهٔ لنینیسم را به کار می‌برند، آن را به معنای عمل انقلابی مبتنی بر درک و شناخت نظری قوی در بطن شرایط معیّن موجود به کار می‌برند، امّا هستند کسانی که برای آنها مارکسیسم چیزی صرفاً نظری است. ولی هم مارکس و هم انگلس همیشه بر پیوستگی تئوری و عمل تأکید داشتند. تغییر دادن دنیا هم‌زمان با توضیح و تفسیر آن، دو هدف جدایی‌ناپذیر از یکدیگرند.

     

 

 

 

لنینیسم چیست؟


تفکر لنین مبتنی بر عمل انقلابی در پیوند با شناخت و درک نظری قوی در بطن شرایط معیّن موجود است

در مجموعه مقاله‌های کتابخانهٔ یادبود مارکس تا کنون بیشتر به اهمیت مارکسیسم در ارتباط با تاریخ، فلسفه، اقتصاد، و محیط‌زیست پرداخته‌ایم. امّا اغلب پیش می‌آید که به عبارت ”مارکسیسم-لنینیسم “نیز برمی‌خوریم. ولی بخشِ لنینیسمِ این عبارت چیست؟

گاهی این عبارت را ترکیبی از ”نظریه “(مارکس) و ”عمل انقلابی “(لنین) توضیح می‌دهند. ولی این توضیح بیش از حد ساده شده و نارسا است. درست است که مارکس و انگلس آغازگر تحلیل نظری جامعهٔ طبقاتی- به‌ویژه سرمایه‌داری- و چگونگی حرکت و پویایی آن بودند، ولی آنها عزم تغییر جهان را نیز داشتند و از نزدیک در بطن جنبش‌های سیاسی در اروپای زمان خودشان شرکت داشتند.

ولادیمیر ایلیچ لنین، بنیادگذار حزب کمونیست روسیه و نخستین صدر دولت شوروی، در سال‌های پیش و پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ که خودش در آن نقش چشمگیر و پُراهمیتی داشت، مطالب زیادی در زمینهٔ بسط تحلیل‌های مارکس و انگلس از سرمایه‌داری، و نیز در زمینهٔ تئوری و عمل انقلابی، نوشت. بیایید به بعضی از شناخته‌شده‌ترین نوشته‌های او نگاهی بیندازیم. همهٔ این آثار در بحبوحهٔ مبارزه و در زمینهٔ شرایط معیّن و خاص زمان و مکان خود لنین نوشته شده است. همهٔ آنها ضمن آنکه به فعالیت عملی انقلابی می‌پردازند، تئوری انقلابی را نیز به پیش می‌برند.

شاید شناخته‌شدن‌ترین اثر لنین، اثری که او را در مقام رهبر انقلاب بلشویکی روسیه قرار داد، ”چه باید کرد؟ “باشد. این کتاب که در سال ۱۹۰۲ نوشته شده است، یعنی در زمانی که نیروهای چپ و ترقی‌خواه در روسیهٔ تزاری پراکنده و کم‌روحیه بودند، دقیقاً بر همین سؤال تمرکز می‌کند که گام‌های بعدی چه باید باشد. نقطهٔ آغاز لنین [در پاسخ به این پرسش] ضرورت وجود حزب انقلابی است. او می‌نویسد: ”بدون تئوری انقلابی، جنبش انقلابی وجود نخواهد داشت. “ولی او توجه می‌دهد که تئوری چیزی انتزاعی و تجریدی نیست. تئوری در بطن مبارزه تکوین می‌یابد، و در این فرایند، کارگران خودشان ”روشنفکر “می‌شوند. بدون تئوری [انقلابی]، مبارزات طبقهٔ کارگر به تلاش برای بهبود شرایط [کار و زندگی] و مطالبهٔ اصلاحات در درون نظام سرمایه‌داری محدود می‌شود.

مبارزه تا زمانی که توسط ”سازمانی قدرتمند از انقلابی‌ها “رهبری نشود، نمی‌تواند ”مبارزهٔ طبقاتی “شود. لنین به اتحاد [طبقهٔ کارگر] با دیگر جنبش‌های ضدتزاری، از جمله دهقانان و حتّی سازمان‌های آنارشیست، توجه داشت. او بعدها خواهان یکی کردن خواست‌ها و شعارها (صلح، نان، زمین) و تشکیل سازمان‌های گستردهٔ انتخابی و پاسخگو (شوراها) شد که شالودهٔ موفقیت بلشویک‌ها در سال ۱۹۱۷ بودند.

استدلال اصلی او این بود که تئوری و عمل جدایی‌ناپذیرند و آگاهی صنفی (اتحادیه‌یی) را باید به شناخت انقلابی فرارویاند تا بتوان به سوسیالیسم رسید. همین بُن‌مایه در همهٔ نوشته‌ها و اقدام‌های عملی انقلابی بعدی لنین ادامه یافت. لنین ”امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحلهٔ سرمایه‌داری “را در سال ۱۹۱۶ و در بحبوحهٔ جنگ جهانی اوّل نوشت. این جنگ، جنگی بین کشورهای امپریالیستی بود که تا آن زمان به مرگ میلیون‌ها نفر- چه نیروهای نظامی و چه غیرنظامیان- انجامیده بود. ولی بخش‌های چشمگیری از جنبش‌های چپ و کارگری، و از جمله ”طبقهٔ اشراف کارگری “که غارت امپریالیستی از هر دو ”طرف “به پیدایی و بقای آن کمک کرده بود، از این جنگ حمایت می‌کردند.

بخش‌هایی از این اثر لنین نیاز به رمزگشایی دارد زیرا وی آن را در تبعید نوشته است، و بنابراین شیوهٔ نگارش خاصی را به کار برده است تا بتواند آن را از زیر تیغ سانسور به سلامت بگذارند و در روسیه به چاپ برساند. برای مثال، به‌جای نام بردن از روسیه، از دیگر کشورهای سرمایه‌داری (مثل ژاپن) نام برده است. ولی هدف اصلی این اثر، توضیح دادن ریشه‌های جنگ، به‌ویژه رشد انحصارها و مجتمع‌ها و پشتیبانان مالی آنها- سرمایهٔ مالی- و نشان دادن آن است که عمل امپریالیسم دیگر فقط به صادرات و واردات کالاها (مواد خام و تولید شده) محدود نیست، بلکه اکنون سرمایه‌های رقیب سرگرم تقسیم سرزمین‌های جهان میان خود هستند، و شمار فزاینده‌ای از دولت‌های بدهکار (که بعدها آنها را به نام گمراه‌کنندهٔ ”دنیای در حال توسعه “خواندند) زیر سلطهٔ مراکز بزرگ سرمایه (آنچه امروزه کشورهای گروه ۷ می‌نامند) قرار دارند.

اثر دیگر لنین به نام ”دولت و انقلاب “که نوشتنش در اوت ۱۹۱۷، پس از بازگشت مخفیانهٔ او از تبعید به روسیه، و فقط چند هفته پیش از انقلاب اکتبر به پایان رسید، تحلیل پیش‌گفته [در مورد جنگ و امپریالیسم] را ادامه و بسط می‌دهد. سرشت هر کدام از دولت‌های سرمایه‌داریِ در حال جنگ با یکدیگر تفاوت دارد، ولی در قلب همهٔ آنها، استثمارِ کارگر مزدبگیر در وطن، و به فلاکت و بیچارگی کشاندن ملّت‌های دیگر است. لنین بر تحلیل مارکس و انگلس از دولت- در تحلیل نهایی، نهادی برای اِعمالِ حکومت طبقاتی- و بر آشتی‌ناپذیری منافع طبقاتی تأکید می‌کند. (در جای دیگری او می‌نویسد: برای فردِ لیبرال طبیعی است که از "دموکراسی" به طور کلی صحبت کند؛ ولی یک مارکسیست هرگز فراموش نمی‌کند که بپرسد: [دموکراسی] "برای کدام طبقه؟")

لنین در این اثرش با یادآوری سرکوب بی‌رحمانهٔ‌ کارگران در کمون پاریس ۱۸۷۱، دشوار و شدید بودن مبارزات آتی را پیش‌بینی می‌کند و آن سوسیالیست‌هایی را که معتقد بودند آنهایی [سرمایه‌دارانی] که منافعشان مورد تهدید است به‌آرامی تسلیم و مطیع خواهند شد و سوسیالیسم را خواهند پذیرفت (که خیلی‌هایشان مطیعانه از ادامهٔ شرکت روسیه در جنگ نیز حمایت می‌کردند)، به چالش می‌کشد. لنین بر ضرورتِ داشتن عزم راسخ در اجرای ”دیکتاتوری پرولتاریا»ی مارکس در مرحله‌های نخستین سوسیالیسم تأکید می‌کند و آن را برای دستیابی به هدف نهایی انقلاب، یعنی جامعهٔ‌ بدون طبقه با ویژگی ”به هر کس متناسب با نیازهایش»، لازم می‌داند. لنین می‌گوید که ویژگی مرحلهٔ بینابینی باید دموکراسی واقعی و مشارکتی در عرصهٔ محیط‌کار و زندگی باشد که جایگزین قهر و اجبار می‌شود.

پس از پیروزی انقلاب ۱۹۱۷ و استقرار حکومت شوروی، لنین ”بیماری کودکی "چپ‌گرایی" در کمونیسم “(۱۹۲۰) را نوشت. این اثر نیز بر مرور موضوع‌ها (و افراد) مشخص آن روزها تمرکز دارد و بار دیگر بر تفاوت میان تاکتیک (برنامهٔ عمل کوتاه‌مدّت) و استراتژی (درازمدّت) تأکید می‌کند. در بستر ”سوسیالیسم موجود “نوین پس از جنگ (در حالی که کشور شوراها هنوز مورد تهدید ضدانقلاب و متحدین و جنگ‌های مداخله‌گرایانهٔ ژاپن بود) و در شرایط شکست جنبش‌های سوسیالیستی در دیگر نقاط جهان، لنین بر ضرورت همکاری با دیگر نیروهای ترقی‌خواه در جبهه‌های ائتلافی گستردهٔ مترقی و ضدسرمایه‌داری تأکید دارد.

این اثر لنین فصل جالبی دربارهٔ کمونیسم ”چپ‌گرا “در بریتانیا دارد. در اوایل این فصل به این موضوع پرداخته می‌شود که چگونه ”بزرگ‌ترین موانع در راه پی‌ریزی بی‌درنگ حزب کمونیست واحد، اختلاف بر سر مسئلهٔ شرکت در پارلمان و نیز بر سر مسئلهٔ پیوستن حزب کمونیست جدید به ”حزب کارگر “ قدیمی صنفی‌کار، اپورتونیست و سوسیال شُوینیست است که به طور عمده از اتحادیه‌های صنفی ترکیب شده است. “در این بخش به دیدگاه‌ها و مواضع سیلویا پانکهِرست اشاره می‌شود که بازگو کنندهٔ‌ خشم بسیاری از کمونیست‌ها نسبت به نقش پارلمان و رهبری حزب کارگر در ادامه دادن به جنگ فاجعه‌بار است. او مخالف شرکت در انتخابات پارلمانی و مخالف ویلی گالاکِر بود که چندی بعد نمایندهٔ کمونیست پارلمان بریتانیا شد (که تا امروز دیگر تکرار نشده است). نظر لنین این بود که کمونیست‌های بریتانیایی باید در حزبی واحد متحد شوند، و باید در انتخابات پارلمانی شرکت کنند تا بتوانند پارلمان را با نظام واقعاً دموکراتیک شورایی جایگزین کنند. نیز اینکه پافشاری پانکهِرست بر این امر که ”حزب کمونیست باید آیین خود را منزه نگاه دارد “اشتباه‌آمیز بود، و اینکه حزب کمونیست جدید باید همکاری نزدیکی با حزب کارگر داشته باشد ضمن آنکه ”آزادی کامل در کار تبلیغ، ترویج، و فعالیت سیاسی “خود را حفظ کند.

پس امروزه ”لنینیسم “چیست؟ کار بزرگ لنین، تدوین و تکمیل تئوری و عمل در شرایط بسیار مشخص زمانی پیش و پس از انقلاب اکتبر بود. همان‌طور که جاناتان وایت، پژوهشگر مارکسیست بریتانیایی، می‌گوید، ما با مطالعهٔ رویدادهای آن دوره می‌توانیم درس‌های زیادی بیاموزیم. آنهایی که واژهٔ لنینیسم را به کار می‌برند، آن را به معنای عمل انقلابی مبتنی بر درک و شناخت نظری قوی در بطن شرایط معیّن موجود به کار می‌برند، امّا هستند کسانی که برای آنها مارکسیسم چیزی صرفاً نظری است. ولی هم مارکس و هم انگلس همیشه بر پیوستگی تئوری و عمل تأکید داشتند. تغییر دادن دنیا هم‌زمان با توضیح و تفسیر آن، دو هدف جدایی‌ناپذیر از یکدیگرند. اذعان به ضرورت وجود حزب ”پیشاهنگ “در تئوری و عمل مارکسیستی به صراحت بیان شده است. همان‌طور که در ”مانیفست حزب کمونیست “تصریح شده است، کمونیست‌های متشکل در حزب انقلابی ”قاطع‌ترین بخش حزب‌های کارگری هر کشورند، بخشی که همهٔ حزب‌های کارگری دیگر را به پیشرَوی برمی‌انگیزند “تا از این راه جامعه‌ای را ”برای اکثریت “بسازند که مرحله‌ای کلیدی در گذار به جامعهٔ بدون طبقه است.

(از مجموعه مقاله‌های تحقیقی منتشره توسط کتابخانهٔ یادبود مارکس)

  به نقل از «نامهٔ مردم»، شمارۀ ۱۱۰۹، ۱۳ مرداد ماه ۱۳۹۹

 

از این قلم :

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست