نویدنو 02/03/1399
چاپ مطلب
چند
نوشته از ارژنگ 6-3
نگاهی به زندگی اصغر محبوب
امضاء محفوظ
اصغر محبوب
در سال
۱۳۲۵
در کاشان به دنیا آمد. دانشآموختهی دانشکدهی هنرهای دراماتیک تهران
و دانشجوی دکترای فلسفه در دانشگاه دوسلدورف آلمان (۱۹۷۴-۷۵
م.) بود. تا سال
۱۳۵۹
در موسسات آموزش عالی از جمله: انستیتوُ تربیت مربیان امور هنری،
دانشکدهی الهیات و معارف اسلامی، دانشکدهی هنرهای دراماتیک،
دانشکدهی هنرهای تزیینی، دانشکدهی هنرهای زیبا، دانشکدهی هنرهای
تجسمی، مدرسهی عالی تلویزیون و سینما و ... به تدریس در زمینهی پژوهش
جامعهشناسی هنر، شناخت هنر، تاریخ عمومی و ... اشتغال داشته است.
اصغر محبوب
در هفتم اردیبهشت
۱۳۶۲
بازداشت شد. بیش از
۸۰
شبانه روز در راهروی بند بر روی یک پتوی تا شدهی سربازی نگهداری شده و
در این مدت، شبانهروز با چشمبند به سر برده و حق دیدن و گفتگو و
جابهجایی را نداشته است. بارها به هنگام بازجویی یا به بهانههای
گوناگون مورد اهانت و ضرب و شتم و شلاق قرار گرفته است. تا زمان محاکمه
یعنی بیش از
۲
سال پس از بازداشت، هنوز موارد اتهام به وی تبیین نشده بود. در اواخر
اردیبهشت
۱۳۶۴
پس از
۲
سال و اندی بازداشت غیر قانونی، در دادگاهی غیر علنی و بدون حضور هیئت
منصفه و وکیل مدافع و بدون امکان دفاع و تجدید نظر خواهی، توسط قاضی
نیری محاکمه و به اتهام عضویت در حزب توده ایران به
۷
سال حبس از تاریخ دادگاه محکوم شد.
در تمام مدت بازداشت و پس از محاکمه تا زمان اعدام، انواع فشارها و
شکنجهها را بر او روا داشتند، از جمله:
·
زدن شلاق و کابل، آویختن، کندن موی سبیل، ایستاندن به مدت طولانی و ...
·
بروز بیماریهای دستگاه گوارش به دلیل گرسنگی مستمر و غذای نامناسب
·
ابتلا به بیماریهای مجاری ادرار، کلیه، پروستات، بر اثر شلاق و عدم
دسترسی به دستشویی و ...
·
دچار شدن به انواع بیماریهای استخوان و مفاصل و آرتروز به سبب ضرب و
شتم
·
ابتلا به بیماری پوستی «گال» به سبب شرایط غیر بهداشتی، فضای ناکافی و
نابرخورداری از هواخوری، نور آفتاب، ورزش، استحمام با آب گرم و ...
·
حبس به مدت طولانی در سلول انفرادی، تحقیر و توهین و فشار برای اعلام
انزجار از باورهایش و نوشتن توبهنامه
سال
۱۳۶۷
در زندان رجاییشهر، پس از قطع چند ماههی ملاقات، در تاریخی نامعلوم
(اوایل شهریور ماه
۱۳۶۷)
در بیدادگاههای پنهان و ضربتی، در مقابل هیئتی متشکل از قاضی نیری،
رازینی، دادیار ناصریان و ... ایستاد؛ و پس از محاکمهای
چند دقیقهای و با پرسشهای عقیدتی و مذهبی (تفتیش عقاید) ظرف
۲۴
ساعت اصغر محبوب و گروه کثیری از زندانیان همبند ایشان پس از
بیش از
۵
سال اسارت توام با شکنجه به دار آویخته شدند. چند ماه پس از اعدام در
اوایل آذر ماه
۱۳۶۷
در تماسی تلفنی اطلاع داده شد که برای دریافت وسایل شخصی وی به
کمیتهای واقع در خیابان زنجان مراجعه شود. در مراجعه به محل مزبور،
مسئولان مربوطه از بیان علت اعدام و ارائهی وصیتنامه، متن دفاعیات،
اموال شخصی، یادداشتها و نامهها و حلقهی ازدواج خودداری و خانواده
را از برگزاری هرگونه مراسم سوگواری و درج آگهی و ... منع کردند و
تاکنون نیز تاریخ و علت اعدام و محل دفن این عزیز اعلام نشده است. پس
از چند سال، گواهی فوتی مجعول مبنی بر اینکه اصغر محبوب در منزل
و به مرگ طبیعی درگذشته است، به خانواده ارائه کردند.
دیگران دربارهی اصغر محبوب گفتهاند:
·
... اصغر محبوب معصومانه میخواست خودش و دیگران خوب زندگی کنند
... آدمی بود پر از شور زندگی که متاسفانه همین یکی را از او گرفتند
...
·
... اما آنگاه که اصغر محبوب را، همان که موتور سیکلتش را برای
بازرسی حوزههای انتخاباتی امانت گرفتم، که در دانشکدهی هنرهای زیبای
دانشگاه تهران جامعهشناسی هنر درس میداد و هرگز دست به اسلحه نزده
بود، هرگز در «توطئهی براندازی» و جاسوسی برای بیگانه شرکت نکرده بود،
که جز هنرورزیدن و اندیشه ورزیدن گناهی نداشت، در اردیبهشت
۱۳۶۲
همراه با چندصد تن دیگر گرفتند و زندان بردند، اعتراضی از اینان
(نامزدهای ریاست جمهوری) شنیده نشد!
آنگاه که این رفیق نازنین مرا همراه با چند هزار زندانی سیاسی دیگر از
گروههای گوناگون در تابستان سیاه
۱۳۶۷
کشتند، هیچ یک از اینان اعتراضی نکردند!
·
... پس از آن هربار پاسداری میآمد، یک لیست میخواند و عدهای را
(برای اعدام) به سمت حسینیه میبرد ... اصغر محبوب (پس از
خوانده شدن نامش) با غرور و لبخندی که همیشه در ذهنم جاودان است، سرش
را بالا گرفت و ایستاد ...
·
... هنوز شهریور نشده بود که عزیز، مادر نازنین اصغر به
من گفت که زن همسایهشان خواب دیده که اصغر با پسر شهید او با
هم در باغ بزرگی هستند. میگفت یعنی ...
به او گفتم پسر شهید خانم همسایه حتما خواسته خبر خوشی بدهد، حتما
اصغر آزاد میشود، از طرف شهید که خبر بد نمیرسد! ولی ته دلش
میسوخت، انگار چیزی به او الهام شده بود که قرارش را ربوده بود.
عزیز میگفت چرا ملاقات نمیدهند؟ به او گفتم این نوع برخوردها با
زندانیان سیاسی یک نوع تعزیر یا به زبان ما شکنجه است. زمان شاه هم بود
یادت هست ... ؟
شهریور خونین رسید. شهریور ساکها، شهریور لباسهای خونین، ساعتهای
شکسته، کفشهای پاره پاره، خطهای شلاق خونآلود روی زیرپیرهنهای سفید
و همراه با چند خط وصیتنامه، ساکها، ساکها شدهاند تنها پل ارتباطی
بین مادران و بچهها ... آوازهی خاوران در سرتاسر جهان پیچید.
خاوران شد میعادگاه عاشقان. سمبل آزادیخواهان. بنای رفیع آزادی
در برابر دیکتاتورها و جلادان خونآشام ...
·
... تنها میخواهم از انسانی یاد کنم که در ساختن اندیشه و معیار
اندیشیدن من سهم بسزایی داشت ... اصغر محبوب پردهی دانش جهان
را در مقابل من گشود تا فهم را از جهل تمیز دهم و نحوهی بررسی و دیدن
را بیاموزم. به تماشا قناعت نکنم و دید موشکافانه برای فهم حقیقت به
کار گیرم. او ابزار کار را به من هدیه کرد ...
... بعدها بر سر اعتراض سیاوش کسرایی و جبههگیریهای سیاسی،
محبوب نیز به همراه چند استاد دیگر، دانشکدهی هنرهای دراماتیک را
ترک کرد و تمام و کمال به فعالیتهای حزبی پرداخت ...
... شاید با مرگش عاقبت به خیر نشده باشد و من با زنده ماندنم نیز! اما
وجود آدمی در حیات، مگر چه وظیفهای غیر از تاثیرگذاری دارد؟ اصغر
محبوب تاثیرگذار بود.
·
... محبوب عاشق یاددادن و یادگرفتن بود. یادگار آن دوران، کتابی است
تحت عنوان «جامعهشناسی هنر» که خمیرمایهاش، جزوههایی بود که استاد
آریانپور به او و همکلاسیهایش در دانشگاه گفته بود.
... دوران جوانیاش، دورانی پر انرژی و مملو از جنب و جوش بود. به همه
میرسید. حال همه را میپرسید و به همه انرژی میداد.
عاشق تئاتر بود. ... اصغر محبوب از پایهگذاران و موسسین تئاتر
روستا بود و محبوب خود، شدیدا علاقهمند بود به بردن تئاتر به
روستاها.
... بسیاری از دانشآموختگان آن دوران هنوز این استاد جوان را با آن
موتورسیکلت بزرگش به یاد میآوردند.
۳۲
ساله بود که انقلاب بهمن را که انتظارش را میکشید، دید و در نهایت بهت
و حسرت در
۳۷
سالگی بازداشت شد! جرمش این بود که قلبش برای مردمش میتپید. پیشامدهای
حاصله از بازداشت در کمیتهی مشترک، همانهایی است که بر دیگر یاران
تودهایاش رفت و بسیار در این باره گفتهاند.
... زندهیاد محبوب، توانایی شگرفی در خنداندن زندانیان و دادن
انرژی به آنان داشت و یکی از شوخترین زندانیان بود. کلاسهای درس
جامعهشناسی هنر دوباره آغاز شد. اصغر محبوب این بار نه برای
دانشجویان جوان، که برای آموزگاران ما، پیدایش هنر را تشریح میکرد.
... در
۴۲
سالگی، در شهریور
۱۳۶۷،
دوباره دادگاهی شد. داستان این دادگاهها آشکار است. پس از دادگاه، این
جان شیفته چنان غریوی سر داد که هنوز پس از دو دهه طنینش در گوش
همبندیهایش به یادگار نشسته است. محبوب با فریاد اعلام کرد که
«آقایان دادگاه تفتیش عقاید به راه انداختهاند و این انکیزاسیون است».
به همبندیها هشدار داد که «خوشخیال نباشید، گروه شیطانی سه نفره، نه
کمیتهی عفو بلکه هیئت مرگ است!» (بسیاری از) بازماندگان آن روز، هنوز
زندگی خود را مدیون اصغر محبوب میدانند.
... یکی از بالاترین آمار تلفات در گوهردشت مربوط به بند فرعی
۲۰
در روز اول کشتار بود. بیش از
۵۰
درصد از زندانیان این بند در همان روز اول راهی خاوران شدند. از جمله
انوشه طاهری، محمدعلی شهبازی، داوود قریشی،
محمدعلی بهکیش و اصغر محبوب.
·
... یک روز در پی اعتراض اصغر محبوب به توزیع ناعادلانهی مواد
غذایی در زندان، او را برای تنبیه، تا صبح فردا سرپا نگه داشتند.
اصغر با وجود فشار بیخوابی و درد پا و کمر، تمام مدت با مامورانی
که او را میپاییدند به بحث دربارهی فجایع جنگ ایران و عراق پرداخت و
سرانجام چنان نگهبانان را به فکر واداشت که در باورشان نسبت به ادامهی
جنگ تردید کردند ...
·
اصغر محبوب،
شهید اصغر محبوب، شهید دکتر اصغر محبوب، رفیق شهید دکتر
اصغر محبوب ... هر عنوان ارزندهای شایستهی این وجود نازنین
بود. دانشمندی متعهد، رفیقی دلسوز و راهنمایی راستین بود. افتخار داشتم
در دوران تحصیل در دانشکدهی هنرهای دراماتیک و دوران کوتاه سربازیِ
حین تحصیل، در خدمتش باشم. بدنی قابل انعطاف و دستانی قوی داشت.
اعجابانگیزتر، اندیشههای والایش بود! وقتی خبر اعدامش را شنیدم ماتم
برد! چرا باید این اندیشمند توانا اعدام شود؟ هرگز فراموش نمیکنم، هم
او را، هم دل مهربانش را، هم بصیرت و انسانیت ستودنیاش را. دکتر شهید
اصغر محبوب، رفیق متعهد، بینا و بانا، استاد دکتر اصغر محبوب.
·
بنده شاگرد زندهیاد محبوب بودم، چهرهی مهربان، چشمهای خندان
و چابکی سر کلاس درس را خوب به خاطر دارم. به خاطر دارم که بسیاری از
گروههای تندرو، کلاس درس ایشان را رسما تحریم کرده بودند! اما به طور
«غیر مستقیم» بعد از آنکه همه در آمفیتئاتر جا میگرفتند، بعد از چند
لحظه یواش یواش و دانه به دانه میآمدند و همانجا سرپا میایستادند و
شوی اصغر محبوب را تماشا و در دل احیانا تحسین میکردند. یک
لحظه آرام نداشت، راه میرفت از این طرف به آن طرف، نقالی میکرد،
لطیفه میگفت ... اصلا آدم نمیفهمید که دو ساعت درس چه شد و چطور
گذشت. خیلیها که تا آن زمان کتاب دکتر آریانپور را نخوانده
بودند، به سراغ آن رفتند ... افسوس! افسوس! گذشتند آن شتابانگیزکاران
کاروانان.
·
... تمام دانشجوها عاشقش بودند، اگر به ما میگفت تمام خیابان مصدق
(ولیعصر) را سینهخیز برویم، میرفتیم!
·
... چشمهی جوشان مهرش، خانواد، مادر، پدر و بیش از همه کودکان را
سیراب میکرد.
·
... سالها میگذرد و من هنوز
۸
سالهام و هنوز به امید دیدارت شبها در خواب در راهروهای سنگی اوین
میدوم و دلم هی شور میزند که نکند جناب بازرس تکههای روزنامه را در
کفشهایم پیدا کند و مرا از تو دور.
... همینطور که از دیوار به سمت خانه میدوم در ذهنم برای تو مینویسم
که هنوز دستانت مرا از زمین سرد راهروی ملاقات به لبخند گرمت نزدیک
میکند. هنوز نمیفهمم چطور و هنوز اتفاق میافتد. روزی که تو را بردند
و سالهایی که به هول گذشت و همین ... از آن روز هر روز تو را میبرند.
... بارها آرزو کردم از آن روزی که تو را بردند که همهی حجم این اتفاق
شوم یک خواب باشد. آرزویی که هنوز هم میکنم و نوشتنش انگار همهی
گلهایم را پوچ میکند.
... سالهاست که آرزو میکنم که عزیزان هیچ کس را چنان که تو را از ما
ربودند نربایند؛ اما باز ربودند و دوباره دل مادران را، انتظار همسران
را و امید فرزندان را شکستند.
در کتاب «شهیدان حزب تودۀ ایران» درباره اصغر محبوب آمده است:
... موتور، غرش خفیفی میکند و به راه میافتد. باز هم اصغر محبوب
در راه است ...
اصغر
محبوب
یکی از نزدیکترین همکاران رفیق باقرزاده در شعبهی تبلیغات
حزب توده ایران، با شخصیتهای گوناگونی سر و کار دارد: با
روشنفکران، هنرمندان تئاتر، شاعران، موسیقیدانان، معلمان و کارگران.
... او که با گروههای مختلف هنرمندان هوادار حزب یا «اکثریت» در
ارتباط است، دست به ابتکار جالبی میزند، به رهنمود حزب، چهرههای
گوناگونی از نویسندگان، شاعران، بازیگران تئاتر و غیره را گرد هم
میآورد و در آن دورهی معین، همهی فعالیت خود را در تهیه و انتشار یک
سری نوارهای کارگری متمرکز میسازد. در نوارهای کارگری به زبانی ساده و
کاملا ملموس و قابل درک، در قالب تمثیلها، نمایشنامههای کوتاه،
اشعار و آهنگها، مشکلات واقعی کارگران تشریح و پرده از چهرهی خائنان
به انقلاب و منافع طبقهی کارگر برداشته میشود. این نوارها از طریق
تشکلهای کارگری حزب به کارخانهها و مجامع کارگری راه مییابد، دست به
دست میشود و نقش ارزندهای در بالابردن سطح آگاهی کارگران و زحمتکشان
ایفا میکند ... به زودی کار گسترش مییابد و وظیفهی تهیه و انتشار
نوارهای دهقانی نیز از جانب رهبری حزب به رفیق محبوب و همکارانش
محول میشود ...
رفیق اصغر محبوب میگوید: ... «وظیفهی ما در کل جامعه، ادامهی
مبارزات دموکراتیک، اما در میان طبقهی کارگر، مبارزهی پیگیر در راه
تحقق خواستهای کارگران است ... نباید بیکار نشست و دست روی دست گذاشت.
باید حداکثر تلاش را به کار برد. بقای انقلاب و حزب، مستقیما با رشد
آگاهی کارگران و دهقانان و همهی زحمتکشان ارتباط دارد ...»
... رفیق محبوب به شوخ طبعی، فروتنی و سادهپوشی مشهور بود. از
دانش اجتماعی، سیاسی و علمی برخوردار بود، به ویژه در زمینهی
جامعهشناسی هنر شناخت عمیقی داشت. با آنکه او هیچ مدرک رسمی در
زمینهی یاد شده در دست نداشت، اما بسیاری از دستاندرکاران هنر که او
را از نزدیک میشناختند، شناخت عمیقش را تحسین میکردند.
... و او به راستی بیآنکه اسلحهای با خود حمل کند، با دانش و برخورد
انسانیاش آتشی بود در خرمن جهل و استبداد. رفیق اصغر محبوب
نشان داد که بر هنر خوب زندگی کردن و خوب مردن مسلط است. او با نگاهی
هنرمندانه زندگی را بررسی کرد و با روحی انقلابی به قلههای زندگی دست
یافت.
تصویر و متن نامهای که اصغر محبوب برای برادر بزرگش (در واقع برای
حزب توده ایران) از زندان فرستاده است:
"بزرگ برادر گرامیم سلام و دو صد سلام و شادباش به مناسبت چهل و ششمین
سالگرد میلادِ پرشکوهت که همواره در زندگی پرفراز و نشیبم راهبر و
راهنمایم بودهای. بزرگواری، پرکاری، از خودگذشتگی، پیگیری، نوجویی و
نوگستری، پایداری و مردانگی، مردمدوستی و هرآنچه فضیلت است و تو عزیز
همواره مروّج آن بودهای، سرمشقِ زندگیم بوده است. از تو آموختم که
باید صبور و مقاوم بود و امید داشت، پر شور و دلزنده بود و عشق ورزید،
ناملایمات و مرارتها را تحمل کرد و در کار و پیکار و آفرینش از پای
ننشست. زندگیِ افتخارآمیزت پربارتر و با دوام باد. چه هدیهای که تو را
سزد، جز دو کلامی که از دل برخیزد و امید که در نظر آید. میبوسمت"
اصغر محبوب
برای دریافت ارژنگ شماره 6 کلیک کنید
|