برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2020-05-23

نویدنو 02/03/1399           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • هنر آفرینی یکی از عالیترین فعالیتهای مغز انسان است که در روند سامان خود از مجموعه ی بطورخارق العاده یپیچیده ی فعالیتهای گوناگون دیگر مغز چون تجربه وعاطفه و احساس و اندیشه ی هنرمند و دانش و فلسفه بهره میگیرد. هنرمندی که از انسان سخن میگوید و برای انسان میآفریند او را بطور جامع شناخته است و برای این شناخت از مجموعه ی عناصر فوق به همراه نتیجه گیری و قضاوت جامع خویش نیزبهره گیری میکند

     

 

 

 

 

چند نوشته از ارژنگ 6-2

 

هنر و زیبائی‌شناسی

شهاب موسوی‌زاده

هنر آفرینی یکی از عالیترین فعالیتهای مغز انسان است که در روند سامان خود از مجموعه ی بطورخارق العاده یپیچیده ی فعالیتهای گوناگون دیگر مغز چون تجربه وعاطفه و احساس و اندیشه ی هنرمند و دانش و فلسفه بهره میگیرد. هنرمندی که از انسان سخن میگوید و برای انسان میآفریند او را بطور جامع شناخته است و برای این شناخت از مجموعه ی عناصر فوق به همراه نتیجه گیری و قضاوت جامع خویش نیزبهره گیری میکند. در این میان دانش استتیک شناخت آن روابطی با هستی است که احساسات و عواطف را برمی انگیزد.

توانمندی ذهنی هنرمند دربیان آرزوها وخواسته ها و اندیشه های خود از یک مجموعه ی ِبسیار غنیِ شناخت بهره می‌گیرد که براساس آن میتواند آنها را بیان کند و این همانست که ازآغاز زندگی انسانی همدم او و بهره پرور زندگی او بوده است. هنری که از آرزوها خواستها و اندیشه ها ی جامع هنرمندان سرشار باشد زندگی را غنی و انسان را توانمند میسازد اما هنری که تنها در شکل  کار رشد یافته و از اندیشه خالیست ازدرک و توان اجتماعی نیز خالیست و نمیتواند بر ذهن و قلب  مردم تأثیری گذارد.

واژه ی  Aesthetik از واژه ی یونانیaesthetikos  بمعنای «آنچه از طریق ذهن دریافت میشود» سرچشمه میگیرد و در کارِ  پایه گیری دانش استِتیک نیز به همین معنا بکار برده شده است. و رابطه ی استتیکی برآن چیزی دلالت میکند که احساس و عاطفه را برمی انگیزد.

 واژه ی زیبائی شناسی در فارسی نمی تواند کارکرد استتیک را آنچنان که در زبانهای اروپائیست تضمین کند. استاد کلنل علینقی وزیری هنرمند و موسیقیدان برجسته و میهن پرست انقلابی ما که نخستین بار استتیک را در زبان فارسی  با ترجمه به زیبائی شناسی وهم به تصریح خود او زیبا شناسی وحتی جمال شناسی  بکار برد درک نادرستی از آن را نیز اشاعه داد که در خود این واژه ها مستتر است و لذا این دانش ارزشمند برای رشد ذهنی مردم و بویژه هنرمندان غیر قابل استفاده و حتی غیر قابل درک باقی ماند. کلنل البته اولین کسی است که استتیک را یکی از اصول کار هنرمند جهان نو میداند و بر آن پا میفشارد و خود نیز براساس آموزشی که در فرانسه و آلمان گرفته بود توانست این اصل را با درک و هشیاری خود بکارگیرد و آثاری را بیافریند که احساسات نوینی را برمی انگیزد. لیکن او آغازگر بود و در ادراک خود متأسفانه در همان آغاز هم باقی ماند و به دلائل گوناگون  نتوانست به روند ضروری تکامل بپیوندد...درک نادرست مفاهیم حسی استتیک، رابطه ی مشخص ذهن هنرمند با جهان بیرون و انعکاس آن در پهنه ی اثر آفریده شده ی هنرمند که بیان تصویری رابطه ی استتیکی او با جهان است او را به رابطه ای گنگ و غیر قابل توضیح کشاند. علیرغم آثار برجسته ای که آفرید از توضیح مستدل آنها بازماند...و اگر بدرک درستی از دانش استتیک رسیده بود انقلاب ضرور می توانست در موسیقی ما انجام بگیرد...

در اینجا بطفره از اصل موضوع اشاره ی لازم میکنم به تمایل میهن پرستانه ی کلنل علینقی وزیری به حفظ واژه ی کلنل پیش از نام خود که محتوی وفاداری انقلابی او به ارتش ایران در جریان انقلاب مشروطه است که نطفه ی حکومت دمکراتیک ایران را در آن نهفته میدانست. پیش از بازنشستگی به سببی قیدنشده در پرونده به او دو درجه ی سرهنگی تقلیل میدهند و اورا بادرجه ی سروانی ازخدمت بازداشته و بازنشسته اعلان می کنند...کلنل با خونسردی آنرا می پذیرد لیکن مایل بود که اورا  کلنل بنامند (درجه ی واقعی او در ارتش) که در واقع میبایستی دراین درجه ی ارتشی بازنشسته میشد لذا من نیز با احترام به تمایل استاد واژه ی کلنل را برای نامیدن ایشان بکار میبرم....

کلنل وزیری با درک روند نظام نوین جامعه ی ایران در انقلاب مشروطه برهبری ، علی ساخلانلی و حیدر افشار وستار قرچه داغی در تهران شرکت فعال داشت و بسان یک ارتشی انقلابی کار میکرد. آنطور که من میدانم اودر مرکز غیبی  نطفه ی رهبری انقلاب در تهران  عضویت داشت و مسئولیت تدارک اسلحه برای عملیات انقلابی و مسلح کردن ارتش انقلاب را بعهده گرفته بود. او در موقعیتی بود که به اسلحه خانه ی ارتش (درپشت میدان توپخانه بنام  قورخانه ی ارتش) در تهران دسترسی داشت و در تدارک اسلحه ی لازم برای پیروزی و حفاظت انقلاب مأموریت ویژه بعهده گرفت و بخوبی از عهده ی آن بر آمد. این درک انقلابی را کلنل درتمام زندگی  بهمراه داشت و با تکیه بر آن چنان آهنگسازی میکرد که در خورد این درک باشد. او پایه‌گذار نوین در موسیقی ملی ماست. او با  شناخت دقیق از موسیقی سنتی ایران در بینش و در کار و با شناخت روند تاریخی و اجتماعی انقلاب ایران همت بدین گمارد که هنر وموسیقی  انقلاب وآینده را سامان دهد و دراین راه شخصا کوتاهی نکرد...

موسیقیدانان ایرانی نه تنها در شناخت این هنرمند بزرگ کلنلِ انقلاب ما کوتاهی کرده اند بلکه برخی از ایشان  حتی به لحنی موهن ازو بسان منحرف کننده ی موسیقی ملی نام برده اند. بنظر می رسد ایشان خود نمیدانند موسیقی ملی چیست وبنام موسیقی ملی هنوز بتکرارسنت مشغولند وهنوز چرخش تند ترِ مضراب در تار را نشان تبحر میدانند...ایشان فراموش کرده اند که کلنل اولین کسیست که با خضوع یک متخصص حرفه ای برجسته با اجازه ی مشخص موسیقیدان شهیر ایران عبدالله فراهانی(1222 ـ 1297 خورشیدی)...ردیف موسیقی ملی مارا از نابودی نجات داد. او دوسال تمام با فروتنی غرورآمیزش  چون پژوهشگری آگاه به کاری که انجام میداد دو زانو در کنار استاد  عبداله فراهانی بر زمین نشست و تمام ردیف سازی اورا  که خود استاد فراهانی در طول زندگی گرد آوری و منظم و ردیف کرده بود ریز به ریز برکاغذ ی که خود برای نت نویسی آماده میکرد به نت  نوشت و مضراب به مضراب طرز نواختن سنتی ردیف موسیقی ملی ما را بحافظه ی خود و به خط نت  سپرد و به شاگردان خود انتقال داد. کار شگفت انگیزاین دو میهن پرست برجسته در قلب طپنده ی موسیقیدانان معاصر چون داریوش طلائی،  حسین علیزاده ومحمدرضا شجریان و هنرمندان دیگر موسیقی ما رشد کرد. لیکن هیچ دستگاه دولتی شایستگی از خود  نشان نداد که این کار برجسته را بشکلی در خورد و با احترام به ثبت برساند. نت نبشته و نبشته های دیگر کلنل  (محتوی یک عمر کار او و عبدالله فراهانی  بعد ها در کتابخانه ی مدرسه ی ملی موسیقی  ایران بتدریج ازبین رفت)...سالها پیش شنیدم که تنها ردیف چهارگاه  از این مجموعه بخط کلنل هنوز در کتابخانه ی آن مدرسه باقی بوده است امروزاما نمیدانم.

آیا امروزه موسیقیدانان ما تکیه ای به اصول موسیقی که در اروپا رشد یافته است ندارند؟ و آنها که ندارند آیا کسانی نیستند که از سیل همه جانبه ی رشد جامعه عقب مانده اند...

 باید آموخت...غرب وشرق و شمال و جنوب...باید از شرق و غرب و شمال و جنوب آموخت تا مرکز، صاحب اصول گردد...باید اصول فنی موسیقی را آموخت و آنهم از کسی که آموزگار بهتریست، بدون تعصب نه با دخالت عصب بلکه با حضورِشعور!.... چرا موسیقی خود را از هارمُنی و از کنتر پوان محروم کنیم....هزارو پانصد سال محروم کردیم بس نیست؟ چرا اصول علمی موسیقی را که در غرب به رشد متعالی رسیده است بکار نبریم...چرا؟...موسیقی همه ی خلقهای ایران نه تنها در خطر است بلکه تاکنون هزاران نغمه ای که هریک دُریّ بوده است از میان رفته ونابود شده است و شاید بهنگام سرودن یا نواختن چون شقایقی فقط یکباردر نزدیکی روئیده است وپس از دمی نابود شده است. چقدر استاد ابوالحسن صبا نغمه ی یکباره در کوشش بی نظیر خود در ثبت سروده های مردم مازندران و گیلان بدست داده است که اگر علم نت نویسی را نمی دانست همینهم که هست نابود میشد.

اصول علمی در هنر ودرآفرینشهای دیگر انسانی به پایداری آن  میافزاید . درک و تحلیل رابطه همه جانبه ی درونی و ذهنی(حسی و عاطفی) انسان  با جهان اساس درک استتیکی اوو موضوع اصلی دانش استتیک است.

استتیک علمیست که دوران چندهزارساله ای را بسان یکی از مقولات فلسفی گذرانده است تا فیلسوف آلمانی باوُمگارتن Baumgarten  پی برد که فلسفه قادر به حل تمام مسائل استتیک نیست که علمیست دارای مبنا بررابطه ی ذهنی و درونی انسان با جهان و پدیده های گوناگون جهان .

استفاده ازواژه ی زیبائی شناسی بجای استتیک سبب شده است که حتی این مقوله ی علمی ارزشمند «رابطه ذهنی انسان با جهان» تاحد یک پرسش ناقص ذهنی "چه چیز زیباست" و یا "زیبائی چیست" ساده و تحقیرشود. طبق این دریافت نادرست "زیبائی" مقوله ی اصلی دانش استتیک و حتی تنها مقوله ی آن شناخته میشود. که در آن صورت کوشش هنرمند برآنست که آفریده ی خود را به نمودن زیبائی اختصاص دهد...

من نخستین باراین واژه ی غنی را از زبان مصطفی اسکوئی هنرپیشه و کارگردان برجسته  و آموزگار زحمتکش فن مدرن هنرپیشگی وکارگردانی ایران شنیدم و سالی بعد کتاب زیبائی شناسی ازنظر ده نویسنده ی شوروی با ترجمه ای از یک مترجم ناشناس پر از نادرستیهای گمراه کننده ی ذهن خواننده منتشر شد که سالها تنها منبع جوانان در برخورد با این علم بود.

در یکی دوسال آغاز انقلاب  هنرمندان در روندهای گوناگون آفرینش هنری درخوشبینی درآینده نگریهای انقلابی از آموزش انقلابی پایه ای در فن و تکنیک هنر در تمام رشته های هنری سخنگوئی وگفت وگو   میکردند و در شوراهای آموزشی بحث بر این بود که از استادان برجسته ی کشورهای انقلابی برای همکاری در آموزش هنرجویان جوان دعوت بعمل آید و اینجا و آنجا برنامه های مشخصی نیز به ثبت در شوراها ی آموزشی رسید و گویا در برخی موارد به مراکز بالای آموزشی نیز ارائه شد....حاکمیت در پاسخ به آن پیشنهادات  به پاکسازی نیروهای آینده نگردر مراکز آموزشی پرداخت و در انقلاب فرهنگی بسیاری از آرمانهای انقلابی برای سا مان فرهنگ عملی ازبین رفت....

پایه ی نظری(تئوریک) در هرآفرینش عملی(پراتیک) از وجوه عالی آفرینش ونیز بویژه آموزش است. قرنهاست که تاریخ در عمل خود به استدلال نظری (تئوریک)مجهز می شود و ازاینرو در حرکت خود از گذشته بسوی آینده دارای برنامه ی مشخص وهم زمینه ی عمل آماده است. در هنر روند تکامل تاریخی با حساسیت بیشترحتی ذره به ذره انجام می پذیرد.آفرینش هنری درانعکاس ویژگیهای تکاملی تاریخ هر جامعه ای بطور زنده وپیگیر حساسیت نشان می دهد. نظریه های نو در پیگرد این حساسیتها روند درک دقیقترآفریده های هنری را سامان میدهد« برهمین اساس مکتب های هنری شکل مشخص بخود میگیرند»و این پایه ی دیالکتیکی . دراین میان به عهده ی هنرمند است که با مسئولیتی آگاهانه به جهان و به حرکت جهان که خودِ وجه کند و احساس خودرا که پایه ی انعکاس تصویرهای ذهنی هنرمند درآثار خویش است بپرورد.

آکادمی، انعکاس ارگانیک مجموعۀ پیشرفت های نظری و عملی کار اجتماعی یک جامعۀ مشخص در یک دورۀ مشخص بر پایۀ آگاهی تاريخي آن جامعه در آموزش نظري(ذهنی) وفنی(تکنیکی ـ مادی) آن کاراست.این روندِ انعکاس دردانش وفن و تولید وهنر و فلسفه متبلور می شود یعنی در تمام فعالیت های ذهنی و عینی ما  که هریک بنوعی در عمل تاریخی ما در تکامل اجتماعی ما عامل موثر است. روشن است كه آكادمي درهر دوره اي منتج زنده اي ازتجربه هاي نوي خود علاوه بر تجربه هاي سودمند پيش از خود است و ازاينرو به معناي كنوني خود داراي پويائيست، انعکاس مشخص اندیشه و عمل تاریخی ماست.

آخرین پیشرفت های هر رشتۀ کار انسانی که دارای عملکرد در نظر و عمل است همیشه ـ آکادمی را دارای قدرت هماهنگی با تکامل جامعه می کند(البته همه ي اين با تأثیر متقابل با گذشته انجام مي گيرد) و به همین دلیل در تأثیر متقابل با جامعه كه بطور سرشتي پوياست دارای روح زنده می شودو به آن نیزروح زنده می بخشد. البته بايد توجه داشت كه سخن از آكادمي علوم و هنرهائی نیست كه زير نظر كليسا ي ارتجاعي و حكومت هاي مستبده ي فئودالي تا قرن نوزدهم اروپا رسما عمل کرده است و حتی بعد و هنوز  با شکل دیگری بر اندیشه ی دانشمندان و هنرمندان و بطور کلی مردم حاکم است وبطور کلی تعیین کننده ی مشی سیاسی و فرهنگی جامعه تا حد نظارت کامل بر آنست.

هنرآفرینی ویژه ی انسان و برمبنای شناخت و تحلیل هستی، عالیترین پوینده ی ذهنی انسان در همه ی گوشه کنارهای هستیست. هنرآفرینی انعکاس تصویری ذهنی در هنرمندیست که با تمام دقت به همه ی سوی هستی نظر می افکند و الزاما در رابطه ی دیالکتیکی استتیکی با آن قرار میگیرد ، عالیترین رابطه ی درونی خودرا با آن برقرار میکند ، آنرا بررسی میکند، به تجزیه و تحلیل میرساند، به نقد آن میپردازد، برداشت های ضروری خویش را با مجموعه ی لازم گنجینه ی تصویری ذهن خویش میامیزد، ازاینرو اثر هنری غنای بیان می  یابد و بشکل یک اثر هنری زندگی اجتماعی  ـ تاریخی خویش را آغاز میکند.

باز بطرفه ای، آمار شگفت انگیزی، از هنر آفرینی انسان را نقل می کنم.در آغاز صده ی بیست و یکم اروپائی وزارت فرهنگ هلند اعلان کرد که نقاشان هلند در صد سال  1800 تا 1900 پنج ملیون پرده ی نقاشی خلق کرده اند. این تنها آماری از آفرینش پرده ی نقاشی در هلند در یک قرن است. در کشور هلند طبیعتا هنرمندان بسیاری در رشته های دیگر هنری فعالند. و در برابر هنرمندان هررشته ی هنری دهها منقد آگاه با ایدئو لژیهای گوناگون به نقد هنر در عین و در ذهن میپردازند. من تصور می کنم تنها این آمار آموزنده ی بسیار چیره ذهن و چیره دستی برای آموزش ما می تواند باشد.....

                                                                                                                  شهاب موسوی زاده

برای دریافت ارژنگ شماره 6 کلیک کنید

 

از این قلم :

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست