برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2020-06-06

نویدنو 02/03/1399           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • بیماری هولناک "طاعون" به شهر ناشناخته ای به نام اران[1] که می تواند هرجای جهان باشد؛ هجوم می‌آورد. کاملا" روشن است که این بیماری نمادین است و می تواند سمبل هرگونه وحشت و هراس بشری باشد. خود کامو می گوید:"وحشت چهره های گوناگون دارد و این مسئله کلید درک این نکته است که چرا من هیچ یک از آن ها را نام نبرده ام."

     

 

 

 

 

چند نوشته از ارژنگ 6-1

سیماهای گوناگون وحشتِ بشری

نقد و بررسی طاعون، اثر آلبر کامو، ترجمه رضا سیدحسینی

 خسرو باقری

ارژنگ:  شهر به شکل همیشگی‌اش نیست. کمی ‌از وضع عادی‌ خارج شده، مرگ و میرها شروع شده و بیماری به طرز سریعی شیوع پیدا می‌کند. به زودی شهر قرنطینه می‌شود...؛ صحنه ای آشنا از زمان همه‌گیری جهانی(پاندمی) ویروسِ جدید کرونا در ایران و جهان. در این دوران برخی آثار ادبی و هنری که در آن‌ها یک بیماری همه‌گیر قرن یا دوران معین تاریخی دست‌مایۀ خلق اثر از سوی نویسنده قرار گرفته بود، پرفروش شدند از جمله رمان "طاعون" اثر آلبر کامو که به گزارش سایت "ادیستات"، تیراژ فروش آن در فرانسه و ایتالیا سه برابر شد. مانند کتاب گوژپشت نتردام اثر ویکتور هوگو بعداز حادثۀ آتش سوزی کلیسای 800 ساله نتردام در پاریس.  رمان اگزیستانسیالیستی طاعون که در سال 1947 منتشر و در سال 1957 موفق به دریافت جایزۀ ادبیِ نوبل شد، رمزی بود برای فرانسۀ اشغال شده از طرف آلمان نازی، و رمزی است برای وضعیت بشر به طور کلی برای رهایی از سدّ مشکلات و دشواری‌های مبارزۀ اجتماعی. آلبرکامو؛ نویسنده، روزنامه‌نگار و فیلسوف مشهور قرن بیستم در نامه ای به رولان بارت در باره کتاب خود می نویسد: "در مقایسه با رمانِ بیگانه، طاعون بی گفتگو گذاری است از سرکشیِ انفرادی به جهانِ اجتماعی، اجتماعی که باید در مبارزه‌هایش شرکت کرد...".

در قسمتی از رمان نیز می خوانیم: "... هرگز تیرباران کسی را ندیده اید؟ مسلما نه، معمولا این کار بنا به دعوت صورت می گیرد و حاضران قبلا انتخاب شده اند. نتیجه این‌که، اطلاع شما از این مراسم، محدود به آن چیزی است که در تصویرها و در کتاب ها دیده اید. دستمالی بر روی چشم، چوبه اعدام و چند سرباز در فاصله ای دور، اما نه این طور نیست! می دانید که برعکس، جوخۀ تیرباران در یک متر و نیمی محکوم می ایستد؟ می دانید که اگر محکوم بتواند دو قدم جلو بگذارد، سینه اش به تنفنگ ها می خورد؟ می دانید که تیراندازان از این فاصلۀ کوتاه، تیرشان را در ناحیۀ قلب متمرکز می کنند؟! و همه آنها با گلوله های درشتشان، حفره ای در آنجا باز می کنند، که می توان مشت را در آنجا فرو برد؟ نه شما نمی دانید، چون اینها جزئیاتی است که از آن حرف نمی زنند..."

خسرو باقری؛ نویسنده، پژوهشگر و ناقدِ ادبی، در بررسی و نقدِ خود بر این اثر ادبی ضدّ فاشیستی، ما را با زمینه‌های سیاسی، اجتماعی اپیدمی بیماری طاعون و آثار اجتماعی و روانی آن بر جامعه آشنا می سازد که در ادامه می‌خوانیم. از خسرو باقری در سال ۱۳۹۷ مجموعه‌ای از ۲۱ نقد و بررسی‌ عمدتا از منظر جامعه شناسی اجتماعی و زبان‌شناسی ادبی با عنوان "جانبِ عدالت را نگه‌دار"، به همت نشرِ پژواکِ فرزان به زیورِ چاپ آراسته و منتشر شده‌است که در ارژنگ شماره ۴ به معرفی کتاب پرداختیم

لینک دانلود رایگان کتاب رمان طاعون برای علاقمندان به مطالعه اثر:

https://roman98.com/wp-content/uploads/Tauon.pdf

 

 

 سیماهای گوناگون وحشتِ بشری

نقد و بررسی طاعون، اثر آلبر کامو، ترجمه رضا سیدحسینی

خسرو باقری

طاعون" اثر "آلبر کامو" یکی از آثار ادبی برجسته ی جهان است و با آنکه بیش از نیم سده از انتشار آن می گذرد؛ همچنان اهمیت خود را حفظ کرده است.

 

بیماری هولناک "طاعون" به شهر ناشناخته ای به نام اران[1] که می تواند هرجای جهان باشد؛ هجوم می‌آورد. کاملا" روشن است که این بیماری نمادین است و می تواند سمبل هرگونه وحشت و هراس بشری باشد. خود کامو می گوید:"وحشت چهره های گوناگون دارد و این مسئله کلید درک این نکته است که چرا من هیچ یک از آن ها را نام نبرده ام."1 چون این اثر در دوران هجوم فاشیسم هیتلری به کشور فرانسه نوشته شده؛ بدون تردید یکی از این چهره های وحشت، فاشیسم است . کامو خود افزوده است که: " کوشیده ام که طاعون دارای چند بعد باشد، با وجود این یکی از مسائل آن فاشیسم است. "2 بنابراین طاعون می تواند دیکتاتوری و سرکوب، فاشیسم، اشغال، گرسنگی و دیگر پدیده هایی باشد که جامعه انسانی را با وحشت روبرو می کنند.

اما پرسش نخست این است که کدام جامعه ها یا کدام کشورها از زمینه ی آماده ای برای پذیرش طاعون برخوردارند.کامو در همان نخستین صفحه های این رمان مشخصه های این نوع جامعه ها را روشن می کند: "راه ساده برای آشنایی با یک شهر (جامعه) این است که انسان بداند مردم آن چگونه کار می کنند، چگونه عشق می ورزند و چگونه می میرند."3 نويسنده سپس یک یک این ویژگی ها را بر می شمارد:" مردم شهر اران، زیاد کار می کنند، اما پیوسته برای پولدار شدن. مخصوصا" به تجارت علاقمند ند و به قول خودشان دادو ستد را به همه چیز مقدم می دارند." 4یعنی اقتصاد این جامعه ها مبتنی بر تولید نیست؛ بلکه فقط بر بنیاد داد و ستد یا همان معامله و خرید و فروش استوار است. در اینگونه جامعه ها، انسان ها به کار خود عشق نمی ورزند و از آن برای خدمت به انسان های دیگر استفاده نمی کنند. اگر نظری به بخش اعظم اقتصاد بسیاری از کشورهای جهان که یا زیر حاکمیت نظام سرمایه و یا زائده ی آن نظام هستند بیندازیم؛ به اهمیت این نکته پی می بریم. در پاسخ به ویژگی دوم این نوع جامعه ها، نویسنده اشاره می کند که:" مردان و زنان با آنچه عمل عشق خوانده می شود، همدیگر را به سرعت می بلعند و یا تسلیم انس طولانی دوجانبه ای می شوند. در میان این دو افراط کاری، اغلب حد واسطی وجود ندارد واین هم بی سابقه نیست. در اران مانند جامعه های دیگر، براثر فقدان دقت و تفکر، انسان ناگزیر است ندانسته دوست بدارد."5 اگر از ترجمه ی این جمله ها با رواداری بگذریم؛ منظور این است که در این نوع جامعه ها، انسان ها براساس عادت با هم زندگی می کنند یا آن که دیگری را به شیوه های گوناگون به شکل خود در می آورند و سپس در کمال سخاوت! دوستشان می دارند. مسئله این است که در این نوع جامعه ها از عشق به عنوان پیوند آگاهانه و آزادانه و مبتنی بر عاطفه و احترام و درک متقابل اثری نیست. سومین ویژگی این نوع جامعه ها به چگونه مردن انسان ها ارتباط دارد:" آدم بیمار در آنجا خود را تنها می یابد. انسانی را درنظر بگیرید که در دم مرگ است و در پشت صدها دیوار گیر کرده است که از شدت حرارت ترک می خورند و درهمان لحظه همه مردم شهر در پای تلفن و یا در کافه ها از برات و بارنامه و تنزیل سخن می گویند." 6در این جامعه ها، بیمارستان ها برای درمان انسان ها ساخته نشده اند؛ بلکه، نوعی کسب و کار تجارت اند. هیچکس نمی داند این یا آن عمل جراحی که با هزینه ی وحشتناک به بیمار تحمیل می شود؛ برای بیمار ضرور است یا برای بیمارستان و پزشک. آدم های فقیر هرچند زحمتکش را به این به اصطلاح درمانگاه ها راه نمی دهند و انسان ها براساس ثروتشان – که بطور عمده از معامله و خرید و فروش کالا یا فکر کسب کرده اند- تقسیم بندی و به بیمارستان های عالی یا به کشتارگاه های هولناک گسیل می شوند. هرچند می توان بازهم به ویژگی ها دیگر اشاره کرد؛ اما همین سه ویژگی که در رمان آمده است؛ برای تشریح نظر نویسنده یعنی زمینه های پیدایش طاعون که نماد سیماهای گوناگون وحشت هولناک بشری است – کافی به نظر می رسند. در تحلیل نهایی، این ویژگی های، همبستگی خانواده ی بشری را به تدریج تضعیف می کنند و سپس از هم می گسلند. انسان ها در این جامعه ها دیگر نه همراه و همیار که گرگ یکدیگرند. آنگاه که همبستگی انسان ها فرو پاشید و انسان ها به گرگ یکدیگر تبدیل شدند؛ سیماهای گوناگون وحشت بشری از دیکتاتوری و سرکوب تا اشغال و فاشیسم و گرسنگی سربر می آورند.

طاعون که پای در جامعه ای گذاشت؛ حس همدردی انسان ها رخت بر می بندد7 . زندگی های مشترک طولانی یا شور و عشق های شکوهمند به زودی در مبادله ی پیاپی عباراتی از این قبیل خلاصه می شوند:"حالم خوب است، به یاد توام، قربانت8 . غربت و تنهایی به سراغ آدمیان می آید و مردم آرزو می کنند که ای کاش صدای زنگ در بلند شود یا صدای پای آشنایی در راهروی پله ها بپیچد9 . دیگر هیچکس نمی خندد مگر مست ها و آن ها هم زیادی می خندند10 . درنتیجه حالت های عصبی که رفته رفته به صورت مزمن در می آیند؛ اغلب صحنه های مشاجره روی می دهد11 . مردم عواطف عالی انسانی را از دست می دهند و از احساساتی یکنواخت، کسالت آور و کلیشه ای تبعیت می کنند. با آن که همه دوست دارند که این وضع تمام شود؛ اما همین سخن را هم بدون شور و هیجان و با احساسات تلخ و شور بختانه بیان می کنند12 . طاعون همه قدرت عشق و حتی دوستی را از انسان ها سلب می کند: زیرا عشق کمی به آینده احتیاج دارد، اما برای مردمان طاعون زده آینده ای وجود ندارد. آنان فقط با لحظه ها زنده اند13. در نتیجه این هراس هولناک طولانی، قلب آدم ها، سخت و سنگ می شوند و همه چنان آسوده خیال از میان ناله های مردمان راه می روند یا کنارشان می زنید که انگار این ناله ها و آه های برآمده از رنج بشری، زبان و احساس طبیعی بشری هستند14 . مردم سیماهای غیرقابل اعتماد می یابند15 و سودجویان عرصه را بر همه تنگ می کنند و مواد غذایی ضروری را که در بازار معمولی پیدا نمی شود به قیمت های سرسام آور عرضه می کنند. به این ترتیب خانواده های فقیر در وضع بسیار شاقی قرار می گیرند در حالیکه برای خانواده های ثروتمند همه چیز فراهم است16. روزنامه ها در نتیجه ی کمک های مشروطی که دریافت می کنند؛ همه چیز جامعه را عالی و درخشان جلوه می دهند17 و سرانجام در شرایط اضطرار ناشی از حاکمیت طاعون، مردمی که از اطلاعات فراوان نسبت به مسائل بانکی، صادرات، زراعت و تجارت شراب برخوردارند؛ نسبت به نشانه های این هراس هولناک بشری تقریبا" در ناآگاهی کامل بسر می برند18.

اکنون که طاعون بر جامعه ی نمادین "اران" مسلط شده است؛ نویسنده اثر به ارزیابی شیوه های برخورد شخصیت های رمان – که نماد طبقات، اقشار و گروه های اجتماعی با عقاید گوناگون اند- می پردازد. یکی از مهمترین این شخصیت ها، "پانلوی" کشیش است؛ که تمام تلاش خود را برای توجیه شرایط موجود به کار می بندد:" برادران من، بدبختی به شما روی آورده است، برادران من شما مستحق آن بودید... از همان آغاز تاریخ، بلای خداوندی، سرکشان و کوردلان را دربرابر او به خاک می اندازد. دراین باره بیندیشید و به زانو بیفتید.... هیچ نیروی زمینی و حتی - خوب بدانید – دانش بیهوده بشری قادر نیست شما را از این دستی که او به سویتان پیش آورده است؛ نجات دهد و شما که در خرمنگاه خونین رنج کوبیده شده اید؛ با کاه ها به دور ریخته خواهید شد...بلی ساعت اندیشیدن فرا رسیده است. شما گمان کرده اید برایتان کافی است که تنها یکشنبه ها به زیارت خدا بیائید و بقیه ایامتان را آزاد باشید. شما گمان کرده اید که چند تملق و تعظیم، بی مبالاتی جنایتکارانه شما را جبران خواهد کرد. اما خداوند کم توقع نیست.... وقتی در انتظار آمدن شما به سویش خسته شد؛ طاعون را رها کرد تا به سراغ شما بیاید، همانطور که از بدو تاریخ بشر، به سراغ همه ی شهرهای گناهکار رفته بود19 . کشیش متفرعن که هرگز درد و رنج و بیماری و مرگ را از نزدیک و به صورت ملموس تجربه نکرده است؛ در برابر بیماری و مرگ فرزند "ائون" بازرس، دچار تردید در اندیشه هایش می شود و سرگشته از این که مرگ کودکی بی گناه مجازات کدام گناه است؛ رو به دکتر ریو، سخنان شرمگینانه ای را بر زبان می آورد:" .... می فهمم، این وضع عصیان آور است؛ زیرا از مقیاس های ما تجاوز کرده است. اما شاید لازم باشد آن چیزی را که نمی توانیم بفهمیم؛ دوست بداریم." 20

اما پا سخ دکتر ریو، در برابر این سمت گیری دورویانه و شرمگینانه، سخت و پرشور است:" نه، پدر. من برای عشق مفهوم دیگری قائلم و تا دم مرگ نظامی را که در آن بچه ها شکنجه می بینند؛ طرد می کنم."21 سرانجام کشیش پانلو که تمام حقیقت را در چنگ خود می پنداشت و عمیقا" باور داشت که در برابر این بیماری هولناک آسیب ناپذیر اسـت؛ قربانی طاعون می شود تا دلیلی براین حقیقت باشد که طاعون، در نهایت خود، بر هیچکس دل نخواهد سوزاند. بنابراین همه مردم باید در برابر آن با احساس مسئولیت برخورد کنند.

کتار شخصیت دیگر رمان است که از شرایط طاعون زده شهر، سوء استفاده می کند و با سرکیسه کردن مردم، بر اموال خود می افزاید:" نوئل آن سال به جای آنکه جشن انجیل باشد؛ بیشتر جشن دوزخ بود. دکان های خالی و محروم از روشنایی، شکلات های تقلبی یا جعبه های خالی در ویترین ها، ترامواهای آکنده از چهره های درهم رفته، هیچکدام این ها نوئل های گذشته را به یاد نمی آورد. در این عیدی که سابقا" مردم، ثروتمند یا فقیر، گرد هم می آمدند؛ هیچ امکانی نبود، مگر برای چند خوشی منفرد و شرم آور که پولداران در ته پستوهای کثیف به قیمت گزاف برای خود فراهم می آوردند. کلیساها به جای اینکه مملو از اعمال خیر باشد؛ آکنده از ناله ها بود. در شهر اندوه بار و یخ زده چند کودک، بی خبر از آنچه تهدیدشان می کرد؛ می دویدند. ... دیگر در قلب همه کس برای چیزی جا نبود مگر برای امیدی بسیار قدیمی و بسیار تیره، امیدی که نمی گذارد انسان ها خود را به آغوش مرگ بیندازند و تنها عبارت است از سماجتی برای زیستن "22 . و درست در این شرایط است که "کتار به سهم خودش خوشبخت بود و معاملات کوچک او را ثروتمند می کرد." 23و به همین خاطر هم، هنگامی که در اثر همبستگی انسان ها و پیدا شدن روح مهربانی و شفقت، طاعون هرچند موقت، از شهر رخت بر می بندد؛ کتار دچار اندوه و وحشت می شود. " اما لحظه ای که به نظر می رسید طاعون دور می شود تا به کنامی که بی صدا از آن بیرون آمده بود بازگردد؛ دست کم در شهر کسی بود که این عزیمت او را دچار اندوه و وحشت می کرد و اگر یادداشت های تارو را باور کنیم؛ آن شخص کتار بود.


رامبر، روزنامه نگاری که به صورت تصادفی در آران گرفتار شده است و در انتظار دیدار همسر محبوب خود، تمام سعی خود را می کند تا از شهر طاعون زده بگریزد، دیگر شخصیت نمادین این رمان است. دکتر ریو، با تمام نیرو به او کمک می کند تا از این شهر فرار کند؛ اما درست لحظه ای که همه شرایط برای عبور از شهر و رسیدن به همسر گرامیش آماده است؛ او از مرز طاعون زدگی می گریزد و به جای انتخاب خوشبختی فردی، خوشبختی جمعی را برمی گزیند و به این ترتیب، با ابراز همبستگی خودبا مردم طاعون زده، نه تنها خود از طاعون می گریزد؛ بلکه به نجات شهر از بلای هولناک طاعون نیز یاری می رساند.

رامبر گفت: دکتر من نمی روم، می خواهم با شما بمانم.

.....

زنتان چه می شود؟

رامبر گفت که بازهم فکر کرده است و به آنچه معتقد بوده بازهم معتقد است. اما اگر برود خجالت خواهد کشید و این خجالت مزاحم عشقی خواهد شد که نسبت به همسرش دارد.

ریو اندامش را راست کرد و با صدای محکمی گفت که این بی معنی است و ترجیح خوشبختی خجالت ندارد.

رامبر گفت: بله، اما وقتی که آدم تنها خودش خوشبخت باشد؛ خجالت دارد. 25[1]

شخصیت بسیار مهم دیگر رمان، ژان تاروست که هیکلی سنگین و چهره ای زمخت و چشمان گود رفته با خطی از ابروان پهن دارد. او چند هفته ای است که دراران ساکن شده و غریبه است و در این مدت در یکی از هتل های بزرگ مرکز شهر اقامت دارد و ظاهرا" با درآمدی که دارد؛ درکمال رفاه زندگی می کند. از آغاز بهار او را بیشتر در پلاژها می دیدند که اغلب با لذت بارزی شنا می کرد. مردی خوش خلق و خنده رو بود. معلوم بود که به همه ی خوشی های طبیعی علاقه دارد؛ بی آنکه برده ی آنها باشد و عملا" یگانه عادتی که برای او می شناختند؛ رفت و آمد مدامش با رقاصان و نوازندگان اسپانیایی بود.26 تارو انسان برجسته ای است زیرا از طاعون زده بودن خود نیک آگاه است: من پیش از اینکه این شهر و این اپیدمی را بشناسم دچار طاعون بوده ام. لازم به گفتن نیست که من هم مثل همه ی مردم هستم. اما خیلی ها هستند که این را نمی دانند یا خوش دارند که در همین وضع بمانند و نیز کسانی که می دانند و می خواهند از این وضع بیرون بیایند. من همیشه خواسته ام که بیرون بیایم. 27او از خانواده تهی دستی برنخاسته و پدرش دادستان بوده است. اما همین دادستان بودن پدر، رمز آگاهی اوست از طاعونی که بسیاری بویژه قدرتمندان را دربر گرفته است. " در دادگاه دهان پدرم در جنب و جوش بود، جملات بزرگ لاینقطع مانند افعی هایی از آن بیرون می ریخت. فهمیدم که او مرگ متهم را با نام اجتماع می خواهد و حتی می خواهد که سر او را ببرند. آری حقیقت داشت؛ او فقط می گفت: این سر باید بیفتد. اما در پایان تفاوت چندان زیاد نبود و دادستان هم به حد متهم رسید زیرا سری را که می خواست به دست آورد. با این تفاوت که دادستان خود این کار را انجام نمی داد. و من که به دنبال آن، این ماجرا را تا نتیجه اش تعقیب کردم؛ نسبت به آن بدبخت (متهم) چنان صمیمیت سرگیجه آوری احساس کردم که پدرم هرگز احساس نکرده بود. پدرم می بایست بنابر قاعده در مراسمی شرکت کند که محترمانه آن را آخرین لحظات محکوم می نامند اما در واقع باید آن را شنیع ترین قتل نامید. 28به قول "آندره موروا"، تارو بخشی از کاموست که از بعضی جهات از ریو که بخش دیگری از کاموست؛ جلوتر است. او در مبارزه با طاعون خواستار تشکیل سازمان های بهداشتی داوطلبان – یا سازماندهی مبارزان داوطلب – است و فکر می کند که در این مبارزه باید از انسان های آزاد استفاده کرد و مقامات دولتی را کنار گذاشت. 29اما هدف او از مبارزه، تنها نجات انسان ها نیست، او می خواهد قدیس باشد. آرزوی مبهمی در خود احساس می کند که مانند یک قدیس اما بدون ایمان مذهبی رفتار کند. به همین خاطر است که می باید قربانی طاعون شود، زیرا خواستار قدیس بودن خود همانا طاعون زدگی است. تنها دکتر ریوست که از طاعون بری است و به همین خاطر هم ژان تارو جمله ی جالبی را در باره ی او برزبان می آورد: می دانم، او انسان تر از من است. 30[2]

اما درخشان ترین چهره ی رمان، دکتر ریوست که از همان آغاز هجوم طاعون، شجاعانه و بی باک، خونسرد و مصمم به مبارزه با آن می پردازد. او که برخلاف ژان تارو، از میان مردم عادی برخاسته است از آن احساس برادری خاص مردم فقیر برخوردار است که در عمل به یاری هم می شتابند. عصیان دربرابر طاعون ویژگی برجسته ی دکتر است و این عصیان نه در سخن که در کنش صادقانه و پرشور او تجلی می یابد، آنگاه که روز و شب و بی وقفه به یاری بیماران می شتابد. دکتر ریو، در این مبارزه، همگان را انسان می داند و بدون هیچ تبعیضی به یاری آنان می شتابد. گمان می کنم که من قهرمانی و تقدس را زیاد نمی پسندم، آنچه برایم جالب است انسان بودن است. 31دکتر ریو زمانی که مبارزه برای تقدس و قهرمانی را نفی می کند؛ درواقع فلسفه بافی توجیه گرانه ی کشیش پانلو و شیوه ی مبارزه ی ژان تارو را به چالش می کشد. اما او در عین حال در مبارزه اجتماعی جانبدار هم هست آنگاه که می گوید: " من بیشتر با شکست یافتگان احساس همدردی می کنم."32 و کاملا" روشن است که همدردی با شکست یافتگان نفی مبارزه برای بهبود زندگی همه انسان ها نیست؛ بلکه دقیقا" مکمل آن است. دکتر ریو که در آرزوی محبت بشری است 33 و به گونه ای ژرف باور دارد که " در درون افراد بشر، ستودنی ها بیش از تحقیر کردنی هاست 34 و می گوید که نومید کننده ترین ننگ ها، ننگ آن نادانی است که گمان می کند همه چیز را می داند و در نتیجه به خودش اجازه آدم کشی می دهد. 35و یگانه راه مبارزه با طاعون را شرافتمندی می داند 36و در نهایت در دیالوگی مهم با رامبر سخنان سنجیده ای را بر زبان می آورد :

– ( در این مبارزه) مسئله "قهرمانی" در میان نیست. بلکه شرافت در میان است. این عقیده ای است که ممکن است خنده آور جلوه کند، اما یگانه راه مبارزه با طاعون، شرافت است.

– رامبر با لحنی که ناگهان جدی شده بود گفت: شرافت چیست؟

– من نمی دانم به طور عام شرافت یعنی چه؟ اما در موقعیت من عبارت است از این است که کارم را انجام دهم. 37و کار خود را انجام دادن یعنی مبارزه با طاعون در تمام مظاهر آن. باید در اقتصاد، سیاست، فرهنگ جامعه، بهداشت و ... با طاعون مبارزه کرد. هر آنچه همبستگی انسان ها را مورد هدف قرار دهد؛ و دوستی میان آنها خدشه دار سازد؛ و در میان آن ها تفکیک و تبعیض ایجاد کند- چه به نام نژاد، چه به نام دین و چه به نام باور – طاعون است. پس پیام دکتر ریو و آلبرکامو، مبارزه با تمام چهره های طاعون، در تمام عرضه ها - آن هم نه در سخن بلکه در عمل است. اما آنچه به عنوان ضعف دکتر ریو باید یاد کرد؛ گریز اوست از سازماندهی در مبارزه. او گرچه همه جا و همه وقت در همبستگی انسان ها می کوشد؛ و گرچه توجه به نقش سازماندهی در مبارزه را که ژان تارو مطرح می کند، نفی نمی کند؛ اما خود هرگز در جهت این مهم پیشقدم نمی شود و برای ایجاد آن مبارزه نمی کند. گرچه نمی توان از دشواری مبارزه ی جمعی سخن نگفت، و گرچه نمی توان از تجربه ی دردناک بشری مبنی بر سر بر آوردن قدرتمندان و خودکامگان تازه از میان مظلومان و ستمدیدگاه گذشته به سادگی گذشت (مسئله ای که کامو نسبت به آن حساسیتی فوق العاده دارد) اما بسیار روشن است که بدون مبارزه جمعی آن هم از مسیر سازماندهی، امکان پیروزی بر طاعون و سیماهای گوناگون آن وجود ندارد. پیدا شدن بیماری های گوناگون از جمله بیماری خودکامگی نباید ما را به مبارزه سازماندهی شده، بدبین کند؛ بلکه باید ما را به آن حساس کند. این خود وظیفه ای دشوار و طاقت فرساست که راه های مبارزه با بیماری خودکامگی و خودشیفتگی در مبارزه سازماندهی شده را پیدا و در ریشه کنی آن مبارزه کنیم.

درنهایت پس از مرگ دردناک و عمیقا" تفکرانگیز فرزند خردسال ائون بازرس38 که بیان صریح و تلخ بی عدالتی جامعه طاعون زده است که هیچ توجیهی را برنمی تابد و پیدایش نخستین امیدها و سپس ایمان ها ، به تدریج عفونت در همه جبهه ها عقب نشینی می کند و همبستگی با مبارزه بی وقفه دکتر ریو، خودآگاهی و تلاش ژان تارو، خجالت آور تلقی کردن خوشبختی فردی توسط آلبر، همدلی مهربانانه ی مادر دکتر ریو، حتی مشارکت عملی کشیش پانلو و سرانجام بیان این جمله ی شورانگیز قاضی شرافتمند یعنی ائون:"می خواهم به مبارزه علیه طاعون بپیوندم زیرا از این راه فرصتی خواهم یافت که جدایی پسرکم را کمتر احساس کنم. " 39 ، شکوفا می شود. آری طاعون و وحشت پایان یافته بود و این بازوان که به هم حلقه می شدند؛ در حقیقت می گفتند که طاعون عبارت است از تنهایی و جدایی به مفهوم عمیق کلمه.40 و اگر چیزی هست که می توان پیوسته آرزو کرد و گاهی به دست آورد؛ محبت بشری است. 41

اما نباید از یاد ببریم که پیروزی بر طاعون، همواره در معرض تهدید است. زیرا باسیل طاعون هرگز نمی میرد و از میان نمی رود و می تواند ده ها سال در میان اثاث خانه و ملحفه ها بخوابد، توی اتاق ها، زیر زمین ها، چمدان ها، دستمال ها و کاغذ پاره ها منتظر باشد تا شاید روزی دوباره بازگردد.42 بنابراین وظیفه تمام انسان های بهبود خواه آن است که همواره ویروس طاعون یعنی آنچه را که همبستگی و محبت بشری را تهدید می کند؛ تحت هر نام و عنوان در جامعه و در خود بشناسند و در عمل با آن مبارزه کنند.

طاعون اثر آلبر کامو کتابی انسان دوستانه است که بی عدالتی جهان را نمی پذیرد و براین باور است که در جهانی که تنها ناله و آه قربانیان سکوت آن را درهم می شکند؛ انسان باید در کنار انسان های دیگر قرار گیرد، زیرا دوران های حادی وجود دارد که در آن ها، کناره گرفتن و بیطرف ماندن، خود نوعی انتخاب محسوب می شود. کتاب شهادت نامه ای است برآنچه می باید صورت پذیرد و آنچه بی گمان انسان ها باید در آینده در مبارزه با همه سیماهای هولناک طاعون به انجام رسانند.

سخن درباره ترجمه ی این اثر ضرور و بسیار مهم است. زیرا خواننده ی ایرانی متن آلبر کامو را نمی خواند، بلکه متن از طریق ترجمه ی استاد رضا سید حسینی در برابرش قرار دارد. از چاپ نخست این کتاب در سال 1345 تا چاپ نهم آن در سال 1385 و اکنون که سال 1389 است؛ نزدیک به چهل و پنج سال می گذرد. تحولات بسیار مهمی در دنیای ترجمه رخ داده است که بدون تردید در سال های چاپ نخستین این کتاب در دسترس نبوده است. پس انتقاد ما از این ترجمه،نه تنها نفی کار عظیم و بسیار گرانسنگ استاد نیست؛ بلکه بزرگداشت اوست زیرا بر شانه های استوار و شکوهمند او و دیگر مترجمان پیشگام ماست که نسل جدید مترجمان و منتقدان استوار ایستاده اند.

از آن جا که نگارنده، فرانسه نمی داند، نقد کلی اثر و انطباق آن با متن اصلی را وظیفه منتقدانی می داند که بر زبان اول یعنی زبان فرانسه احاطه دارند. اما از منظر زبان مقصد، یعنی زبان فارسی این اثر از ضعف هایی برخوردار است که می تواند ترجمه مجدد این اثر بسیار مهم را آنهم پس از نزدیک به چهل و پنج سال توجیه کند. به مواردی چند از این مسائل اشاره ای می کنم:

١–جمله های بسیاری در کتاب هست که نمی توان آن ها را فارسی دانست. آیا این مسئله ناشی از تاثیر زبان اول مترجم است یا تاثیر و دخالت زبان فرانسه در ترجمه فارسی اثر، مطلبی است قابل تامل و قابل تحقیق.

.... اما شایسته است این را هم اضافه کنیم که شهر ما بر روی منظره ی بی مانندی پیوند خورده است. 43

.... لحظه ای بعد در ایستگاه راه آهن زنش را در واگون تختخواب دار می نشاند. زنش کوچه را نگاه می کرد و می گفت.44

.... ساعت نوزده و نیم بود.45

.... همه مردم هم عقیده بودند که استراحت زندگی گذسته به یکباره به دست نخواهد آمد....46

.... یک مورد از ده مورد، او شانس داشته است.47

.... هوای مطبوعی است، انگار طاعون هرگز اینجا بالا نیامده 48

.... من نمی خواهم او آلت تجربه های آنها شود. 49

.... ساعت هفت، مادام ریو وارد اتاق شده دکتر به دفتر کارش رفت تا به بیمارستان تلفن کند و عوضی برای خود معین کند. 50

collocation٢ – یکی از مسائل مهم ترجمه رعایت با هم آوایی در زبان مقصد است یعنی واژگانی که در کنار هم می آیند باید میل ترکیبی نسبت به یکدیگر داشته باشند. در مواردی این اصل نقض شده است.

.... آقای ائون که هیکل دراز و سیاهی داشت.... 51

... بعد از ناهار دکتر ریو تلگراف "آسایشگاه" را که ورود زنش را خبر داده بود؛ دوباره می خواند، در این اثنا تلفن زنگ زد. یکی از مشتریان قدیمش که کارمند شهرداری بود؛ می خواست با او صحبت کند. (با هم آیی پزشک با بیمار نه مشتری) 52

... فردای آن، 30 آوریل، نسیم ولرمی در آسمان آبی و مرطوب می وزید...53

... نیکول ، رفتار شما به طور خارق العاده ای نا مطبوع است! 54

.... در میان درختان کوتاه خاک آلود روی نیمکت نشست و عرقی را که از چشمانش جاری بود؛ پاک کرد. 55

... نوشته کوتاهی بود تقریبا" در پنجاه صفحه56

٣– رعایت تمایز زبان گفتار و زبان روایت از ویژگی های یک ترجمه خوب است. استفاده از زبان روایت در زبان گفتار، از سرزندگی، تاثیرگذاری و کنش گری زبان گفتار می کاهد.

... اگر می توانی بخواب، پرستار ساعت یازده خواهد آمد و من شما را به قطار ظهر خواهم رساند. 58

... دیگر بنزین نیست. فردا پیاده خواهیم رفت.57

... می ترسی مادر؟58[3]

کاربرد واژه ی "آری" و "بلی" در نسیاری از موارد در جمله های صفحه های 155، 113، 116، 190 و 154.

٤– عدم ترجمه ی بعضی واژگان و ثبت فرانسوی آن ها در متن اصلی:

(195,187 ) Saint James infirmary

، کتاب مورد علاقه اش بود(379)Chaix ... راهنمای بزرگ مسافرت –

(305) مراعات شود و مقررات به وضع سابق برگرددStatu quoباید –

۵ – کاربرد واژه های کاملا" مهجور در یک متن کاملا" امروزی: لمعان 59 ، سطبر 60 ، تعویذهای سن روش 61 و سرانجام ، آشفتگی در ترجمه:

مترجم در صفحه 243 متن فارسی، فرزند آقای ائون را پسر معرفی می کند. "شب پیش از روزی که کاستل به دیدن ریو بیاید؛ پسر آقای ائون گرفتار بیماری شده بود و ... و "چند خط پایین او را دختر در نظر می گیرد:... وقتی که ریو رسید، پدر و مادر در پای تخت ایستاده بودند. دخترک را دوره کرده بودند. بچه در مرحله کوفتگی بود وبدون ناله ای گذاشت که معاینه اش کند.64 اما در همان صفحات نخستین، مترجم او را پسر خوانده بود: نزدیک در خروجی روی سکوی ایستگاه ریو به آقای ائون بازپرس برخورد که دست پسر کوچکش را در دست گذاشت. 65سرانجام برای خواننده روشن نمی شود که ائون بازپرس است66 یا قاضی.67

                                                                                                    

پانوشت‌ها:


 

[1]- Oran

1- طاعون ،آلبر کامو، ترجمه رضا سید حسینی، انتشارات نیلوفر،چاپ نهم، بهار 1385 صفحات 30 و 31.

2- همان منبع .

3-همان منبع صفحه 38

4-همان منبع صفحه ؟؟.

5- همان منبع صفحه 38.

6- همان منبع صفحه 39.

7- همان منبع صفحه 102.

8- همان منبع صفحه 102.

9- همان منبع صفحه 105.

10-همان منبع صفحه 150.

11-همان منبع صفحه 151

12- همان منبع صفحه 214.

13- همان منبع صفحه 214.

14- همان منبع صفحه 144.

15 همان منبع صفحه 273.

16- همان منبع صفحه 269.

17- همان منبع صفحه 270.

18- همان منبع صفحه 138.

19- همان منبع صفحه 126.

20- همان منبع صفحه 250.

21-همان منبع صفحه 251.

22- همان منبع صفحه 293.

23- همان منبع صفحه 293.

24- همان منبع صفحه 307

25- همان منبع صفحه 240.

26- همان منبع صفحه 57.

27- همان منبع صفحه 278.

28- همان منبع صفحه 281.

28- همان منبع صفحه 156.

29- همان منبع صفحه 238.

30- همان منبع صفحه 288.

31- همان منبع صفحه 287.

32- همان منبع صفحه 333.

33- همان منبع صفحه 341.

34- همان منبع صفحه 164.

35- همان منبع صفحه 197.

36- همان منبع صفحه 197.

37- همان منبع صفحه 249.

38- همان منبع صفحه 292.

39- همان منبع صفحه 331.

40- همان منبع صفحه 333.

41- همان منبع صفحه 341.

42- همان منبع صفحه 39.

43- همان منبع صفحه 43.

44- همان منبع صفحه 189.

45- همان منبع صفحه 301.

46- همان منبع صفحه 190.

47- همان منبع صفحه 277.

48- همان منبع صفحه95.

49- همان منبع صفحه 320.

50- همان منبع صفحه 44.

51- همان منبع صفحه 51.

52- همان منبع صفحه 55.

53- همان منبع صفحه 62.

54- همان منبع صفحه 350.

55- همان منبع صفحه 296.

56- همان منبع صفحه 42.

57- همان منبع صفحه 240.

58- همان منبع صفحه 155.

59- همان منبع صفحه 302، به معنی درخشش.

60- همان منبع صفحه 289.

61- همان منبع صفحه 254، به معنای دعاهایی که بر کاغذ می نویسند و به گردن یا بازو می بندند.

62- همان منبع صفحه 243.

63- همان منبع صفحه 44.

64- همان منبع صفحه 44.

65- همان منبع صفحه


 

 

از این قلم :

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست