برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2020-05-08

نویدنو 19/02/1399           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • نجف که از بندر آمد ، به تبار نخستین روشنفکران توده ای پیوست که بسیاری ازآنها سنگ پایه فرهنگ و ادبیات مدرن ایران را بنا نهادند. بزودی راهش با "خانم فهمیه" یکی شد. بروزگاری که دیگر خسرو روزبه افسانه شده بود، نجف در واقع "باجناق" او بود، فخری دو سویه برای هردو بزرگمرد. " نجف توده ای" تا پای چوبه اعدام هم رفت و چون برگشت همه راهها بسته بود، جز فرهنگ.

     

 

 

 

 

 

 

 

دو ستاره ی تابناک از کهکشان هنرمندا ن و ادیبان توده ای!

 بامداد مهرگان

سرانجامِ دو زندگی سراسر مبا رزه سیاسی- اجتماعی و آفرینش هنری را در جمله ای "پایان" دادند:" نجف هم در کنار همسرش فهمیه برای همیشه آرام گرفت." فهمیه را که زودتر رفت، از معنای زندگیش جدا کردند و "بازیگر" و "گوینده معروف" لقب دادند که البته بود ، اما همه زندگیش نبود.نجف را که دیرتر به معبود زندگی و همراه راه و رسمش پیوست، یا از اندیشه اش گذشتند و برآثار متعدد و درخشان ترجمه هایش بسنده کردند، یا نوشتند که "حکایت توده ای" بودنش را بوقت دیگرمی گذارند و یا چون توده ای ستیز دستپرورده ی بی بی سی به او عنوان"کمی توده ای، کمی لیبرال " دادند.

*

اما فهمیه راستگار و نجف در یابندری تنها دو تن از ستارگان تابناک کهکشان  هنرمندان وادیبان توده ای بودند که در هشت دهه ی اخیر ، بذر هنر و ادبیات مدرن و مترقی را در ایران با خون خودآب دادند و به درخت سترگی تبدیل کردند که اکنون بر سر ایران سایه گسترده است.

هنوز هم بعد از چهاردهه ی سرکوب خونین از هر راه که بروند در چهارراه فرهنگ به حزب توده ایران می رسند. در شعر باید زیر "سایه" غزل ابتهاج نفس تازه کنند. در داستان باید به  اقتدای محمود دولت آبادی بروند. د رموسیقی باید زیر آسمان محمد رضا شجریان خیمه بزنند. در تئاتر باید خاک پای بهزاد فراهانی را ببوسند. در سینما در آستان محمد علی کشاورز بایستند و...

*

فهمیه راستگار روزگار جوانیش به قهرمان بزرگ ملی خسرو روزبه می رسید. خواهرش آفاق خانم کوپل و همسر روزبه بود و در روزهای کودتایی خسرو در خانه فهمیه پناه گرفت تا به دیدار آخر رفت و باز نگشت. و"خانم فهمیه" باقامت افراشته همه جا میراث روزبه را با خود اورد. در مبارزه ی اجتماعی همیشه در صف اول بود. بصراحت لهجه و شهامت و داد خواهی شهرت داشت. تن به سینمای مبتذل نداد و در دوبله ی ایران ستاره درخشانی شد که همه رسمش را می دانستند و برایش احترام ویژه قائل بودند. روزی که پیکر احمد شاملو را از بیمارستان مشایعت می کردند "خانم فهمیه" با آن قامت بلندش و موهایی که از زیر حجاب اجباری می گریخت، در صف اول ایستاده بود. دورتر از او محمد علی عمویی و نجف دریا بندری و دیگررفقا که برخی تازه از زندان جمهوری اسلامی بیرون آمده بودند و یکیشان محمد زهرایی مسئول انتشارات حزب توده ایران که پیشتر هم انتشارات معتبر نیل را مدیریت می کرد و حالا صاحب نشر فاخر"کارنامه" بود.

روز سفرآخر "خانم فهمیه" که رسید بر همه ی هستی اجتماعی او خط بطلان کشیدند و بخیال خودشان هویت توده ای او را لگد مال کردند. کاری که با ایرن، دلکش، لرتا،محمدعلی جعفری، نصرت کریمی ،عزت اله انتظامی و... کرده بودند .

*

نجف که از بندر آمد ، به تبار نخستین روشنفکران توده ای پیوست که بسیاری ازآنها سنگ پایه فرهنگ و ادبیات مدرن ایران را بنا نهادند. بزودی راهش با "خانم فهمیه" یکی شد. بروزگاری که دیگر خسرو روزبه افسانه شده بود، نجف در واقع "باجناق" او بود، فخری دو سویه برای هردو بزرگمرد. " نجف توده ای" تا پای چوبه اعدام هم رفت و چون برگشت همه راهها بسته بود، جز فرهنگ.

 افسران توده ای جان بدر برده سرنوشت داستان نویسی ایران را دیگر کردند. احمد محمود همسایه ها و دهها شاهکار دیگر را نوشت. محمد علی افغانی شوهر آهو خانم را انتشار داد.

 بعدها  فریدون تنکابنی طنز را معنایی دیگر بخشید. و...

در ترجمه محمد قاضی،به آذین، ابراهیم یونسی،کریم کشاورز، امین موید و نجف دریابندری و... درهای جهان را بروی ایران گشودند.

در شعر هوشنگ ابتهاج به آسمان غزل رسید، سیاوش کسرایی حماسه ملی ایران "آرش کمانگیر" را بشعر سرود. و همراهشان اسماعیل شاهرودی، محمد زهری، منوچهر نیستانی، پرویز ناتل خانلری، نصرت رحمانی و...شعر معاصررا به حرف روز جامعه تبدیل کردند.

در روزنامه نویسی رحمان هاتفی در سردبیری کیهان و غلامحسین صالحیار در سردبیری اطلاعات راه انقلابی مردمی را گشودند که توسط ملایان به رژیم جهل و جنون و جنایت تبدیل شد.

*

سفرابدی نجف دریا بندری در پی همسر وهمراهش فهمیه راستگار،و برکشیدن نام حزب از روزنه های ممنوع، بار دیگر به پرسشی تاریخی جواب داد:

- چرا نمی توان حزب توده ایران را کشت؟

حزب توده ایران را نمی توان کشت، چون به بخش بزرگی از فرهنگ ایران تبدیل شده است. ستارگان بیشمار توده ای- که ما فقط نام برخی ازآنها را آوردیم- فرهنگی را بنا کرده اند که ریشه د رخاک وآب ایران و سر درآسمانش دارد.

زنده یاد  رفیق محمد علی جعفری،وقتی بعد از"انقلاب شوم" توانست، نمایشی را بر صحنه تاتر سنگلج ببرد، به جلوی صحنه آمد و فریاد زد:

- تا ریشه در آب است ، امید ثمری هست!

 

 

 

 

از این قلم :

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست