نویدنو 22/12/1398
چاپ مطلب
نویدنو
درگذشت رفیق بخشعلی زاده را به خانواده ، دوستان، رفقا و جامعه پزشکی
کشور تسلیت می گوید
ناگاه غروب یک عاشق !
امروز قبل از طلوع آفتاب سونامی کرونا یار و رفیق دیرین ما دکتر محمد
بخشعلی زاده
رشتی را به کام خود کشاند. دکتر نازنین، مانند پدر خود از دیر باز با
مرام توده ای پیوند برقرار کرد و همواره کنار توده ها ماند و آگاهانه
تا پای جان برای سلامتی و سعادت مردم میهن خود همت گماشت. در نهایت نیز
در مقابل بیماری سهمناک کرونا جهت سلامتی هم شهری های خود سینه را سپر
قرار داد و پروانه وار گرد شمع، جان باخت. با تسلیت به خانواده و همه
دوستان و رفقایش یاد و نامش گرامی باد.
در یادواره ای دوستان و رفقایش نوشته اند:
من مرگ هیچ عزیزی را باور نمی کنم
بی گمان، نه “رفتن” به معنی “پایان” است و نه “ماندن” مترادف “ همیشه”
... اما بعضی “رفتن” ها دل آدمیزاد را می سوزاند؛ آنچنان که دشنه ای
سوزان و آتشین را از جگرگاهِ او گذرانده باشی.
می دانی که عطر “یاد” آن که رفت، همواره در مشام جانت می پیچد، اما دل
بهانه گیرت، او را می جوید و بهانه ی او را می گیرد. بهانه ی او را که
مبارز بود، دلسوز ستمدیدگان بود و با صداقت و پاکی و عشق بی پایانش به
مردم، زندگی خود را وقف تندرستی آنان کرده بود.
سخن از دکتر محمد بخشعلی زاده ی رشتی است. هم او که نام تابناکش در جمع
پیشکسوتان جامعه ی پزشکی رشت و در انجمن های اجتماعی و ادبی آن دیار می
درخشد. هم او که فرزند کار و مردِ عرصه های دشوار بود، از زمان
دانشجویی تا هنگامه ی “ رفتن”...
وچه ناگوار است در مورد چنین انسانی نوشتن.
اکنون دیگر چه کسی در روزهای پایان هفته با کیف طبابت و کوله باری از
دارو به روستاییان محروم سربزند، آنها را معاینه و مداوا کند و داروی
مورد نیازشان را تامین کند؟ حالا چه کسی می تواند جایِ خالی او را پُر
کند و برای بیماران نیازمند، تندرستی به ارمغان ببرد؟ دیگر طنین گرم
صدای مهربان چه کسی از بیماران زحمت کش و بی پناه دلجویی کند و به آنان
امید بهبودی بدهد؟
آه که در این زمانه ی دشوار و این روزگار ادبار، دیدن جای خالیِ چنین
پزشکانی در کنار مردم چقدر دردناک است!
بی تردید، در این وانفسای کمبود پزشک و امکانات پزشکی و دارو، چه بزرگ
مردانی هستند اینان، که همچون دکتر بخشعلی زاده از جانشان مایه می
گذارند و تا آخرین نفس به بیماران نیازمند خدمت می کنند. مردان و زنانی
که نامشان در تاریخ این سرزمین کهن خواهد ماند وسال های سال بعد،
آیندگان خواهند گفت که در این زمانه ی پرنیرنگ، انسان هایی هم بودند که
اسیر آب و رنگ نشدند و زلال و بی ریا ماندند و با پلشتی ها جنگیدند و
جان و شرف خود را بر سر اراده و ایمان خود به مردم گذاشتند.
به “باور” سیاوش کسرایی نازنین؛
« بسیار گل
که
از کف من بُرده است باد
اما
من غمین
گل های یاد کس را پر پر نمی کنم
من مرگ هیچ “ رفیقی” را
باور نمی کنم »
|