برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2020-03-04

نویدنو 14/12/1398           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • سیاست های بده و بستان میان لایه های گوناگون بورژوازی را نباید فراموش کرد. بورژوازی دیوان سالاری و بورژوازی مالی برای پیاده سازی اقتصاد نئولیبرالی به کمک بورژوازی تجاری و نماینده آن ولایت فقیه نیاز داشته اند ولی این کمک رایگان نبوده است. بورژوازی دیوان سالاری و بورژوازی مالی در برابر پذیرش و یاری بورژوازی بازرگانی (تجاری) در پیاده سازی اقتصاد نئولیبرالی می بایست سیاست های برون مرزی ولایت فقیه را به پیش برند.

     

 

 

 

 

 

مطلب دریافتی

سیاست مستقل طبقاتی یا دنباله روی از بورژوازی!

 سیامک

 

پیش گفتار

دشمن طبقاتی توانسته است به "چپ" بپذیراند که آماجی فراتر از برپایی یک سرمایه داری "خوب"، تنها یک پندار بیمارگونه است که جای پایی در زندگی روزانه توده ها ندارد. گویا به جای واژگونی سرمایه داری که کاری نشدنی و یا بی اندازه دشوار است میتوان سرمایه داری "خوبی" بر پا کرد که عدالت اجتماعی را فراهم کند! به سخنی دیگر این همان چیزی است که نئولیبرالیسم می گوید که "هنگامی که جیب سرمایه داران پر می شود پول خردهای ریخته شده بر زمین می تواند گرسنگان را سیر کند ". برخی ها حتا به دشوار خواندن گذار از سرمایه داری بسنده نمی کنند. آنها از بن نیازی برای بر دوش کشیدن سختیها برای برپایی ٬٬جامعه پساسرمایه داری٬٬ نمی بینند، زیرا گویا با برقراری "دمکراسی"، به سوسیالیسم دست خواهیم یافت!

ما کاری با "چپ نو" و آنهایی که خود را سوسیال دمکرات می دانند نداریم.

توده ای ها و همه ی کمونیست های جهان برای بهتر کردن چگونگی زندگی روزمره رنجبران همواره از پینه بندی به تن پوش ژنده سرمایه داری پشتیبانی کردند و همچنان می کنند. ولی در آنجایی که این پینه بندی ها برای سوسیال دموکرات ها یک آماج است، ولی آماج ما پایان دادن همیشگی و ریشه ای به این رنج هاست که تنها با براندازی نظام سرمایه داری شدنی است.

روشن است که ما با سوسیال دمکرات ها جدل ایدیولوژیک می کنیم، ولی دست کم می دانیم که آن ها همان گونه که خود می گویند باوری به نبرد طبقاتی ندارند و تنها می خواهند در اینجا و آن جا از بدبختی مردم کمی بکاهند.

ولی شگفتی در این است که آنهایی که دست کم در سخن های خود باور به نبرد طبقاتی دارند، چیزی از پیروی از خط مستقل طبقه کارگر نشان نمی دهند. حتا آمادگی گفتگو برای روشن سازی دیدگاه خود را ندارند.

"راه توده" گفتگو را از زیربنای اقتصادی جدا می سازد و آن را برخورد برنامه های سیاسی میان روحانی و اصلاح خواهان از یک سوی و راستگرایان و سپاه از سوی دیگر می داند. آنها می گویند که ما برای واژگونی ستمگران راستگرای سپاهی، باید "هوشمندانه" در کنار روحانی و دیگر "آزادی خواهان" بایستیم.

رفیقان "۱۰مهر" و "عدالت" که خوشبختانه با هوش تر هستند، برجستگی واکاوی زیربنای اقتصادی جامعه را می پذیرند ولی گویا تنها روحانی را نماینده و پیاده ساز اقتصاد نئولیبرالی می دانند و به گونه ای سپاه و دستگاه ولایت را نماینده بورژوازی ملی می دانند. آنها می گویند که در جنگ میان این دو ما باید برای نیرومند کردن گردان ضدامپریالیستی و پیکار بر (علیه) اقتصاد نئولیبرالی در کنار سپاه ایستاده باشیم.

بگذارید در زیر پایه های ناتوان این برهان ها را نشان دهیم.

دنباله روی از یک لایه بورژوازی

انتخابات روز جمعه بار دیگر آب پاکی بر سر آنهایی ریخت که هنوز اصلاح سازی دستگاه ستم پیشه ولایت فقیه را شدنی می دانند. بار دیگر ما دیدیم که دستگاه و نهادهای سرمايه داری به رهبری ولایت فقیه راه هر گونه دگرگونی دمكراتيک هر چند کوچک را بسته اند.

ولی گروه های بسیاری از میان آن ها حتا آنهایی که خود را "توده ای" می دانند، همچنان پافشاری دارند که می توان به گونه ای از نبرد با جمهوری اسلامی دوری گزید و با همیاری و همکاری با طبقه ها و گروه های سیاسی درون آن راه رهایی را یافت. این گروه ها گزینش برخی از لایه ها در برابر لایه های دیگر بورژوازی را از بزرگترین و برجسته ترین وظیفه ما می دانند.

این گروه های "توده ای" می خواهند با بزرگ کردن یک رویداد و یا یک سوی یک پدیده پیچیده، درستی سیاست سربزیری و زیرسایه بورژوازی ماندن را به ما نشان دهند. آن ها فراموش می کنند که اگر کنکاش در باره ی داده ها و دریافت ها به خواهد از منطق روزانه به منطق ديالكتيكی فرا رويد باید تک رویدادها را در پیوند با یکدیگر و با پیرامون خود و در زمینه (context) کلیت آن پدیده و در روند تاریخی آن بررسی کرد. بدین گونه دیدن یک روی یک پدیده و یا نمای لحظه ای آن سرشت درونی آن را آشکار نمی کند.

ما می دانیم که لایه های گوناگون بورژوازی می خواهند که پایه های سرمایه داری کنونی پایدار و روند بهره کشی جاودان بماند. اگر حتا سخن از یک اتحاد و هماهنگی گذرا باشد باید همیشه پیش از گزینش این تاکتیک از خود پرسید که آیا آن به سود کوتاه و یا دراز مدت زحمتکشان است؟ آیا دورنما و چشم انداز این تاکتیک کم کردن باری از دوش و کمر خمیده رنجبران است؟ آیا سمتگیری اقتصادی رژیم با پشتیبانی از یک لایه بورژوازی دگرگو ن می شود؟

به گفته رفیق بهزادی “هر اتحادی باید هدفش پیش برد امر انقلاب در لحظه ی معین باشد”. باید از خود پرسید چه هدفهای انقلابی با ایستادن زیر سایه یک لایه بورژوازی پیش برده می شود؟

نداشتن واکاوی (تحليل) سياسی بر پايه واکاوی طبقاتی از نيروها ما را به دام های گوناگون می اندازد که راه به شوره زار دارد.

بگذارید در زیر به بررسی کوتاه چند گروه "توده ای" بپردازیم که در دوری گزینی از رودررویی با جمهوری اسلامی و باور به لایه هایی از بورژوازی در دستگاه فرمانروایی جمهوری اسلامی با هم هم اندیش و هم سو هستند.

"راه توده"

این گونه می نماید که "راه توده" و دوستانش با بزرگ کردن نقش روبنا، پرداختن به ساختار زیربنایی بیمار سرمایه داری را در کشور ما بی ارزش می دانند.

"راه توده" ولایت فقیه را همچون تافته جدا بافته جامعه طبقاتی ارزیابی می کند. انگار روبنای ولایت فقیه و اسلام سیاسی هیچ پیوندی با ساختار اقتصادی و طبقه های انگلی ندارد؟

سرمایه داری در دوران گوناگون و در کشورهای گوناگون بسته به فرهنگ، تاریخ و ساختار جامعه سیمای های گوناگونی به خود می گیرد. سیمایی که نظام سرمایه داری هم اکنون در ایران از خود نشان می دهد، همان سیمای ولایت فقیه ی است که طبقه های انگلی برای پایداری بهره کشی و دزدی های خود شایسته و بایسته یافته اند.

ریخت (شكل) روبنایی جمهوری اسلامی در چهره ولایت فقیه برای نظام سرمایه داری در ایران روبنای برتری است که طبقه های انگلی برای سودورزی و بهره کشی به آن نیاز دارند. روبنای کنونی برایند بده و بستان طبقه های انگلی است. اگر در این جا و آن جا از سوی بورژوازی بوروکراتیک و مالی سخنانی چالش برانگیز بر نهادهای زیر رهبری ولایت فقیه گفته می شود، ولی آن ها می دانند که برنامه های نئولیبرالیستی خود را نمی توانند بدون پشتیبانی رهبری پیاده کنند. و افزون بر این با همه ی این داد و بی دادها همه ی آن ها در سرکوب توده های سرکش و شورشگر با هم آهنگی و همیاری و همکاری می کنند.

در ایران نظام سرمایه داری ای برای بهره کشی به دیکتاتوری ولایت فقیه نیاز دارد. پیکار با دیکتاتوریِ با پیکار با نظام سرمایه داری را نمی توان جدا کرد و یا جدا ساخت. یکه تازی و ستمگری ولايت فقيه تنها برای خشنودی خدا نیست. ولایت فقیه برای نگهداری از دستگاه بهره کشی سرمایه داری به سایه گی خدا در زمین گمارده شده است.

میان لایه های گوناگون بورژوازی ناسازگاری هست که بی گمان ما باید از این شکاف ها به سود ژرفش جنبش سود بجوییم.

سیاست های بده و بستان میان لایه های گوناگون بورژوازی را نباید فراموش کرد. بورژوازی دیوان سالاری و بورژوازی مالی برای پیاده سازی اقتصاد نئولیبرالی به کمک بورژوازی تجاری و نماینده آن ولایت فقیه نیاز داشته اند ولی این کمک رایگان نبوده است. بورژوازی دیوان سالاری و بورژوازی مالی در برابر پذیرش و یاری بورژوازی بازرگانی (تجاری) در پیاده سازی اقتصاد نئولیبرالی می بایست سیاست های برون مرزی ولایت فقیه را به پیش برند. ولی از سوی دیگر این لایه های به پیوند با سرمایه ی جهانی نیاز دارند و با بورژوازی بازرگانی و دستگاه ولایت فقیه در این باره هم رای نیستند.

ولی این ناسازگاری هیچ گاه ستیزه جویانه و آشتی ناپذیر (antagonistic) نبوده است و نخواهد شد. بی گمان بورژوازی بوروکراتیک و مالی می خواهند که تنش و ماجراجویی در سیاست برون مرزی را افسار بزنند. ولی این خواست به آن اندازه بزرگ نیست که این لایه های برای سرنگونی ولایت فقیه بخواهند نظام سرمایه داری را به خطر بیندازند. بنابراین همه لایه های بورژوازی می خواهند ما را با دگرگونی های کوچک روبنایی خشنود سازند. همه ی این تلاش ها برای جلوگیری از ژرفش جنبش و انجام دگرگونی های ریشه ای است.

همان گونه که بارها گفته شده است شاید در آینده نزدیک بورژوازی بوروکراتیک و مالی به این نتیجه برسند که روبنای ولایت فقیهی با نیازهای نوین آن ها در تضاد است و به گونه ای باید از پیوند با آن رهایی یابند. ولی تا زمانی که کسی را بهتر از ولایت فقیه برای نگه داشت منافع طبقاتی خود پیدا نکنند، دست به خودکشی سیاسی نمی زند. بدین گونه اگر کسی در این اندیشه باشد که ما می توانیم با همکاری آن ها ولایت فقیه را سرنگون کنیم غیر طبقاتی و غیر مارکسیستی می اندیشد. بورژوازی بوروکراتیک و مالی برای پیاده کردن خط اقتصاد نئولیبرالی به ولایت فقیه نیاز دارند تا با زور و شمشیر آن سرکشان را به جای خود نشانند.

 

"عدالت" و "۱۰مهر"

"عدالت" و "۱۰مهر" بجای واکاوی سوی اقتصادی جمهوری اسلامی و همکاری و همیاری آن با بورژوازی جهانی در راه وابسته کردن میهن ما، هنوز بر این باورند که درگیری گذرا و موضعی جمهوری اسلامی با دولت امریکا، نبرد ضدامپریالیستی است که نه تنها باید از آن پشتیانی کرد بلکه برای پیروزی این نبرد “ضدامپریالیستی” باید هم اکنون از پیکار برای آزادی و برابری چشم پوشید. 

 رفیق سهند در پاسخی کوتاه در "توده ای ها" بی باوری به نیروی توده ها را تا به آن جا می رساند که سخن از "ضرورت" پذیرش رهبری بورژوازی می کند و می گوید که "مبارزه با امپریالیسم [...] ضرورتاً در لحظه [کنونی] نمیتواند به سرکردگی طبقه کارگر" انجام گیرد. فراموش می شود که امپرياليسم توانست با جهانی سازی اقتصاد هر گونه ایستادگی (مقاومت) در برابر برنامه های بنگاه ها و نهادهای امپریالیستی همچون بانک جهانی و صندوق بین اللملی پول را از بین ببرد. تنها کشورهایی که در آن طبقه کارگر رهبری جامعه را به دست دارد و یا نقش برجسته ای در رهبری جامعه دارد توانسته اند از این جهانی سازی به سود پیشرفت اقتصادی میهن خود سود جویند.

بگذارید زنجیره این گونه برهان ها را در "عدالت" بشکافیم.

"عدالت" در نوشته تازه پیش از انتخابات خود می نویسد که "جریان «حدادِ عارف» به ویژه هنگام حضور در مجلس میتواند در شرایط کنونی راهگشا باشد". در این نوشته بلند و بالا حتا یک واژه در باره ژرفش نبرد طبقاتی در میهن ما به کار برده نمی شود. هیچ سخنی از وظیفه کمونیست ها برای سازماندهی پیکار طبقاتی گفته نمی شود. "عدالت" ناامیدی خود را با واژه های یاس آلود به رگهای مردم ما روان می کنند. "راه گشایی" که "عدالت" می بینید سازماندهی و رهبری اعتصاب های کارگری و تظاهرات دانشجویی نیست بلکه "حضور حدادِ عارف در مجلس" است.

رفیق سهند برای نشان دادن درستی این دریوزگی از ناتوانی طبقه کارگر می گوید. در دانش منطق نویسنده با دادن یک فرضیه (انگاره) از آن یک نتیجه گیری (برداشت) می کند. فرضیه این رفیقان "عدالت" این است: که نمایندگان طبقه کارگر کم توان هستند. و نتیجه این رفیقان این است: که بنابراین آن ها باید رهبری بورژوازی را بپذیرند. ولی چرا وارونه (عکس) این جمله درست نیست. فرضیه نگارنده این است: که نمایندگان سیاسی طبقه کارگر رهبری بورژوازی را پذیرفتند. و نتیجه نگارنده این است: که بنابراین نمایندگان طبقه کارگر کم توان هستند.

گروه "۱۰مهر" نه تنها از نداشتن باور به نیروی توده ها رنج نمی برد، بلکه تا به آن جا پیش رفته است که به توده ها پند می دهد که برای "حفظ استقلال" از پیکار بر (علیه) جمهوری اسلامی دست بشویند.

هشدار "۱۰مهر" به توده ها به آن جا می رسد که حتا روزنامه های خود رژیم تا به آن جا پیش نرفته اند. "۱۰مهر" در تازه ترین نوشته خود آن هم در باره ی انتخابات رک و راست پیکارگران راه ازادی و برابری در کشور را همیاران امپریالیسم می داند و می نویسد "شکل «گذار از جمهوری اسلامی» در شرایط کنونی تنها در چارچوب برنامههای امپریالیسم و دولتهای مرتجع منطقه برای میهن ما قرار میگیرد."

"۱۰مهر" تا آن جا از یک سیاست مستقل دوری گرفته است که حتا رنج پاسخ به یک پرسش بنیانی را به خود نمی دهد. کسی که پایبند به سیاست مستقل طبقاتی است از خود می پرسد اگر ما بپذیریم که "تحریم انتخابات" "در چارچوب برنامههای امپریالیسم" است. پس سیاست طبقاتی حزب طبقه کارگر برای پیکار با جمهوری اسلامی چیست؟ چگونه می توان این سیاست را از "در چارچوب برنامههای امپریالیسم" برون راند؟

چون "۱۰مهر" پاسخی و راهی نشان نمی دهد، به گونه ای به توده ها می گوید که چاره ای جز سازش با جمهوری اسلامی نیست. در پایان نوشته خود "۱۰مهر" سیاست سر بزیری را تا به آنجا پیش می برد که به یک پند نیمه جان به "دستاندرکاران" بسنده میکند و می گوید: "دستاندرکاران جمهوری اسلامی نیز باید این واقعیت را بپذیرند، که در شرایط خطیر کنونی، بدون برخورداری از حمایت تودههای میلیونی مردم، توان هیچگونه مقاومت عملی در برابر فشارهای آمریکا را نخواهند داشت". "۱۰مهر" با این جمله کار و وظیفه طبقاتی خود را پایان یافته می انگارد.

چرا این پیام بران و پیام رسانان "توده ای" به این اندازه بلندای خواستهای شان کوتاه، بالهای پرواز آرمان های شان بریده، رویای آینده شان بی رنگ، باورشان به نیروی توده ها سست، و چشم داشت آنها از جمهوری اسلامی بزرگ و فریبا است.

برخی از آنها همواره به ما می گویند که چاره ای جز سازگاری با نظام سرمایه داری نیست. و برخی دیگر از رفیقان می گویند که این سخن هم اکنون درست است، چون که ما کم توان هستیم. به گمان ان ها پس از سرنگونی رژیم ما پرتوان تر خواهیم شد و در آن هنگام به نبرد با بورژوازی می پردازیم.

هیچ کدام از این رفیقان از خود نمی پرسد که چرا ما خودمان را ناتوان و یا کم توان می دانیم؟

ما پیشاهنگان طبقه کارگری هستیم که جهان بینی مارکسیسم دارد. این جهان بینی رهنمودهای فراوان برای سازماندهی طبقه کارگر برای ما به جا گذاشته است. افزون بر این جنبش جهانی کمونیستی گنجینه ی بزرگی از اندوخته های چگونگی رهبری طبقه کارگر در جنبش ها دارد که ما می توانیم از آن بهره برداری کنیم. ما می دانیم که باید چگونه با کارگران سخن گفت و چگونه خواست های آن ها را دسته بندی کرد و چگونه برای پیکار در راه این خواست آن ها را در کارخانه ها سازماندهی کرد و به میدان نبرد کشاند. ما می دانیم که چگونه پیوند میان دو بال پرنده آزادی و برابری را یعنی میان کارگران و روش اندیشان انقلابی را نیرومند کنیم.

شاید گفته شود که انجام این کارها در شرایطی که دشمن سنگدل است دشوار است. در پاسخ باید گفت که البته که دشوار است ولی شدنی است. تاریخ به ما شدنی های بسیاری نشان داده است که نشان از شدنی شدن کارهای دشوار دارد.

افزون بر این گروه های "توده ای"، "توده ای"های پراکنده بسیاری، از میان آنها رفیق کسرا سخن از بورژوازی ملی آن هم در دستگاه فرمانروایی جمهوری اسلامی می رانند.

پیش از باز کردن در گفتگو باید نگاه کنیم که آیا دریافت ما از برخی از واژه ها و مفهوم ها (concepts) با هم همخوانی دارد.

یکی از این مفهوم ها مفهوم "بورژوازی ملی" است که باید در باره آن سخن فراوان گفت.

بورژوازی ملی

بگذارید نخست نگاهی کوتاه به به چگونگی ریخت گیری این مفهوم در نوشتارهای مارکسیستی بپردازیم.

این مفهوم گویا در سال 1920 در کنگره دوم بین الملل سوم آفریده شد. تا آن زمان انقلاب مردم آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین همچون بخشی از انقلاب جهانی از سوی بیشتر مارکسیست ها دیده نمی شد. اما در آغاز سده بیستم رویدادهایی در ترکیه، ایران، چین و جاوا هلند روشن كرد كه دیگر نمی توان جنبش های رهایی بخش را نادیده گرفت. البته لنین حتا پیش از انقلاب روسیه مفهوم امپریالیسم را آفریده بود.

پس از انقلاب روسیه، مارکسیست ها نیاز به شناسایی نیروهای اجتماعی دیگری داشته اند که در درگیری و نبرد جهانی بر سرمایه داری به همیار و همگام آن ها باشد. لنین در نشست کمینترن در سال 1920 ، از برجستگی انقلاب مردم در کشوری های استعماری سخن گفت. در آنجا لنین گفت که کمونیست ها باید از جنبش های آزادسازی بورژوایی در کشورهای استعماری، آن گاه که آن ها جنبش راستین انقلابی راه می اندازند، و نمایندگان این جنبش ها جلوگیر آموزش و سازماندهی دهقانان از سوی کمونیست ها نمی شوند پشتیبانی کرد.

کنگره چهارم در سال ۱۹۲۲ به کمونیستهای کشورهای استعماری پیشنهاد کرد که برای بسیج همه ی نیروهای انقلابی در یک جبهه متحد ضدامپریالیستی پیشگام شوند. در همین سال هم پیوندی دو واژه "بورژوازی" و "ملی" در "بورژوازی ملی" راه خود را در نوشته های مارکسیستی باز کرد.

در زمان کنگره پنجم در سال 1924 ، مفهوم "بورژوازی ملی" برابر با "بورژوازی بومی" بکار برده شد. ولی پس از آن این دو مفهوم ها برابر هم بکار برده نشده است هر چند که با هم هم پوشانی داشته اند.

مفهوم "بورژوازی ملی" دیگر امروز برابر با بورژوازی بومی در کشورهای مستعمره و یا نیمه مستعمره ها نیست. این مفهوم در باره ی آن بورژوازی بومی بکار برده می شود که فعالیت های اقتصادی دگرگونی دارد و وابسته به امپریالیسم نیست. این بورژوازی برای خواست پیشرفت اقتصادی ملی و پشتیبانی از بازارهای ملی با دیگر لایه های بورژوازی یکسان نبوده است.

از این رو، با بورژوازی تجاری که همزمان با صادر کردن کالا ها درون مرزی واردکننده کالاهای برون مرزی نیز است روی خوشی ندارد. این چشم انداز روشنی بوده است که چنین بورژوازی ملی می تواند متحد پیکار کارگران و دهقانان بر امپریالیسم باشد. بخش بزرگی از بورژوازی ملی یک بورژوازی تولیدی و صنعتی است که خواستار پیشرفت اقتصاد ملی است و برای بهينه سازي فروش کالاهای خود می تواند در برابر ساختار فئودالی درون مرزی و زورگویی امپریالیستی بایستد.

چگونگی برخورد حزب طبقه کارگر با بورژوازی ملی

نمونه هایی فراوانی در هند و چین داشته ایم که این بورژوازی تا اندازه ای در برابر یورش امپریالیسم ایستادگی کرد. افزون بر این می توان آتاتورک در ترکیه، ناصر در مصر و مصدق در ایران را نیز نمیاندگان سیاسی این طبقه دانست.

آن زمان امپریالیسم دشمن طبیعی بورژوازی ملی بود و تنها راه بورژوازی های ملی برای پیشرفت اقتصادی مستقل و رها شده از کنترل خارجی و آغاز انباشت سرمایه برای خود، دوستی با اردوگاه سوسیالیستی بوده است.

اما پرسش هم اکنون ما این است که آیا این درگیری در دنیای امروز ما هم هست و یا اگر هست تا به چه اندازه است؟

در گذشته پیشرفت سرمایه داری در کشورهای مستعمره می توانست بورژوازی ملی را به درگیری گذرا و یا دراز مدت با امپریالیسم بکشاند. آیا هنگام جهانی شدن اقتصاد که زیر فرمانروایی اقتصاد سیاسی امپریالیستی است می توان جامعه ای سرمایه داری "خوب" با پشتیبانی بورژوازی ملی ساخت؟

فراموش نکنیم که با این که بورژوازی ملی با بورژوازی برون مرزی برای دستیابی به بازار درون مرزی دشمن است ولی در بهره کشی از کارگران همکار و همیار بورژوازی جهانی است.

باید یادآوری کرد که سیاست های ضد کارگری نئولیبرالیستی به سود بخش بزرگی از بورژوازی ملی هم است. زمانی که دولت برای باز کردن در اقتصاد برای سرمایه برون مرزی نیروی کار را ارزان می کند. بورژوازی ملی نیز از این ارزان سازی نیروی کار و آسان سازی بیرون کردن کارگران سود می برد.

هم اکنون در بسیاری کشورها هم سویی و همکاری میان امپریالیسم و بورژوازی ملی دیده می شود. برای نمونه تقسیم کار نوینی هم اکنون در پهنه جهانی پدیدار شده است که صنعتی سازی بیشتر در برخی از بخش های کشورهای "جهان سوم " به سود امپریالیسم نیز است. برای نمونه بورژوازی ملی در بنگلادش که به تولید نساجی می پردازد برای زنده ماندن به همکاری و همیاری با شرکت های فراملی پوشاک نیاز دارد و اگر "بخشندگی" این شرکت ها نباشد این بورژوازی نمی تواند با کنش در بازار درون مرزی زنده بماند و همزمان امپریالیسم هم نمی تواند بی کمک بورژوازی ملی در بهره کشی طبقه کارگر به تولید پوشاک ارزان بپردازد.

آن هایی که هوادار پیوند عاشقانه میان نمایندگان بورژوازی ملی و حزب طبقه کارگر هستند باید سرشت دوگانه این طبقه را فراموش نکنند. حتا هواداران همکاری با بورژوازی ملی به هنگام همکاری با بورژوازی در پهنه راستین نبرد برای هم آهنگی پیکار ضدامپریالیستی از سرشت "دوگانه" این طبقه و رویکرد آن به سازش با امپریالیسم زیان های فراوان دیده اند. در بیشتر کشورهای "جهان سومی" بورژوازی ملی به کشتار کمونیست ها پرداخت، هم در چین، هم در مصر و هم در عراق بورژوازی ملی پس از آن که خود را نیرومند دید، به کشتار کمونیست ها دست زد.

هر چند که باید همه ی نیروهای ضدامپریالیستی را در جبهه ی یگانه ای بسیج کرد و از آنها برای پیشبرد این نبرد سود جویید، ولی نباید فراموش کرد که ما همراه با این اتحاد و با نگه داشت خط مستقل سیاسی خود باید به توده ها بگوییم که تنها سوسیالیسم جلوگیر پیشبرد امپریالیسم در کشور ما است. و بورژوازی ملی تنها زمانی می تواند ویژگی های ضدامپریالیستی خود را نگه دارد و به پیشرفت اقتصاد میهن کمک کند که زیر رهبری پرولتاریا باشد.

چرا طبقه کارگر باید برای خشنودی از ویژگی احتمالی ضدامپریالیستی بورژوازی ملی زیر پرچم او بایستد ولی بورژوازی ملی برای ویژگی ثابت شده ضدامپریالیستی طبقه کارگر هژمونی طبقه کارگر را در نبرد نپذیرد.

نقش بورژوازی ملی در پیشرفت خودسالاری اقتصادی در جامعه بسته به هژمونی طبقه کارگر در جنبش دارد. همان گونه که ما در جمهوری خلق چین می بینیم بورژوازی ملی به هنگامی که طبقه کارگر را پرزور یابد برای زنده ماندن به خواست های توده ها تن در می دهد. به زبان دیگر اگر سخن از همکاری با بورژوازی ملی است، برایند پیروزمندانه این همکاری و سود آن برای توده ها با یک طبقه کارگر نیرومند فراهم می شود و نه با دنباله روی از بورژوازی ملی.

آن چه به انقلاب و واژگونی جمهوری اسلامی بر می گردد باید گفت که شورش سرکش توده ها به یک گردان سازمانده نیاز دارد که بتواند همه ی نیروها را به سوی یک هدف یگانه و هماهنگ کند. این کاری نیست که بورژوازی ملی توان و خواست آن را داشته باشد. بورژوازی از خشم بی سوی و آشوب های بی هدف نگران نیست. حزب انقلابی در گرداب دریای شورش خیزابی می سازد که به سوی کشتی فرمانروایی بورژوازی می تازد. ناتوانی حزب انقلابی در انجام اینکار توانایی بورژوازی برای به کژراهه کشاندن جنبش را افزایش می دهد.

در هر انقلابی توده های رنج بر، طبقه پرولتاریا و حزب انقلابی از کنشگران برجسته واژگونی نظام میرنده و پایه گزاری نظام پویای آینده هستند. حزب انقلابی آگاهی خود آموخته توده ها را در برخورد روزانه با بورژوازی، به آگاهی طبقاتی دگرگون می کند که شمشیر نبرد را به دل نظام بهره کشی نشانه می گیرد.

نقش یک حزب کنشگر انقلابی، در نقشه برداری از پهنه نبرد و ساختن پیوندهای ارگانیک میان جنبش های پراکنده و ساختن پیمان های گذرا و پایدار با دیگر نیروها نیز برجسته است.

جایگاه بورژوازی ملی در جمهوری اسلامی

هنگام سخن گفتن از بورژوازی ملی در ذهن توده ای ها به ویژه زمان دکتر مصدق دوباره زنده می شود که در آن دوران در یک زمان کوتاهی حزب توده ی ایران دچار چپ روی شده بود و کارآمدی این طبقه را در نبرد ضدامپریالیستی دست کم گرفته بود. همین اینجا بادآوری شود که در آن زمان اندوخته های جنبش کمونیستی در اتحاد با این طبقه و از برایند خوبی ها و بدی های اینکار بسیار کم بوده است. ( تجربههای منفی می چربیده است. شیفتگی جبهه ملی از نقش امپریالیسم آمریکا که رسول مهربان در کتاب گوشههایی از تاریخ معاصر ایران برمی شمرد، نمونهای از این تجربههای منفی است.)

اما بسیاری امروز می خواهند که با بهره جویی نادرست (سواستفاده) از آن سیاست نادرست الگویی برای سیاست نادرستی دیگر در امروز بسازند. برای نمونه بی هیچ گفتگویی و یا بدون پیش گزاری داده ها و یافته ها به ما می گویند که نه تنها بورژوازی ملی نیرومند در ایران وجود دارد بلکه این بورژوازی در دستگاه فرمانفرمایی جمهوری اسلامی و برنامه ریزی و پیاده سازی سیاست درون و برون مرزی آن نقش برجسته ای دارد. و این سیاست گویا به ویژه در پهنه برون مرزی آن ضدامپریالیستی است و به سود خودسالاری (استقلال) میهن ما است.

باید با کنکاشی داده های گوناگون و سددرسد درست به بررسی این پرداخت که آیا امروز لایه های نابرجسته و کوچک از بورژوازی ملی هستند که بتوان با آن ها در لحظه مشخس و شرایط مشخص برای زمان کوتاهی اتحاد کرد.

ارزیابی این که آیا بورژوازی ملی در دستگاه فرمانروایی یک کشور نقش برجسته ای دارد بسیار آسان است. برای بررسی این نقش باید به واکاوی سیاست اقتصادی یک کشور پرداخت.

همه ی کشورهای صنعتی اروپا و هم امریکا در دوره نخست سنتی سازی جامعه خود برای پشتیبانی از بورژوازی ملی به پیاده سازی سیاست های مرکانتیلیسم (mercantilism) پرداخته بودند. آماج (هدف) این سیاست این است که با افزایش صادرات و دشوار ساختن خرید کالاهای وارداتی تولید درونی بورژوازی صنعتی را افزایش دهند و آن را در برخورد با رقابت برون مرزی نیرومند سازند.

پرفسور هان جون چانگ (han- joon-chang) اقتصاد دان کره ای - انگلیسی می گوید که همه کشورهای نیرومند اقتصادی در آغاز از سیاست بازرگانی بسته (mercantilism) پیروی کرده که در آن از وارد کردن کالاهایی که خود نمی توانستند تولید کنند خودداری می کردند و با چنگ و دندان از تولید درون مرزی پشتیبانی می کردند و در راه ورود هر گونه کالای برون مرزی سنگ می انداختند. نیل رسیدن به مازاد تراز پرداخت در بازرگانی خارجی با جاتنگ کردن (محدود کردن) واردات و پشتیبانی از کالاهای تولیدی درون مرزی برای نیرومند کردن توان هم آوری (رقابت) در برابر کالاهای بیگانه است.

می توان حتا این گونه گفت که سیاست نوین ترامپ نیز بر اندیشه های بنیانی مرکانتیلیسم سوار است هر چند که طبقه های فرمانروای آمریکا برای پیاده کردن پیروزمندانه این سیاست دیگر کشورها را انگیزش می دهند (تشویق می کنند) که سیاست های درهای باز نئولیبرالیسم را پیاده کنند.

روند عینی اقتصادی میهن به سوی دیگری رفته است و گام به راه دیگری گذاشته است.

بسیاری می کوشند که سیاست اقتصادی روحانی را با سیاست اقتصادی کنونی جمهوری خلق چین برابر بدانند. این برابرسازی سراسر دروغ است. درهای اقتصاد ایران بدون هیچ نگهبان و دربانی برای کالاهای باد کرده سرمایه جهانی باز است. رهبران دوراندیش چین با برنامه ریزی هوشیارانه سرمايه گزاران برون مرزی را به كشورش برای سرمايه گذاری در رشته های از پیش گزیده شده راه داد، و بدین گونه نه تنها اقتصاد ملی خود را بر باد نداد بلکه آن را به دومین اقتصاد بزرگ روی زمین دگرگون کرده است.

ولی جمهوری اسلامی چهار نعل به سوی ژرفایش (تعمیق) وابستگی با سرمایه امپریالیستی گام بر می دارد. اقتصاد میهن ما یک اقتصاد انگلی است در زمانی که رشد اقتصاد در چند سال گذشته همیشه روی به پایین داشته است، بازار سهام از رشد انگلی بیش از سددرسدی برخوردار بوده است. روشن است که سرمایه داران مالی میهنی برای انباشته کردن هر چه بیشتر این درآمدهای بادآورده به پیوند به بازار جهانی مالی نیاز دارد.

سیاست درهای باز سیلی از کالاهای برون مرزی را به سوی کشور روان کرده است. سیلی که خانه و کاشانه تولیدکنندگان کوچک و نیمه بزرگ را ویران کرده است و با خود برده است. برای بخش نادار جامعه کالاهایی وارد می شود که تولید کنندگان کشور می توانند آن را به اندازه نیاز و پسندیده تولید کنند. برای فرادستان کالاهایی وارد می شود که از بن زیان آور و بی ارزش است.

دولت روحانی همچون نماینده سیاسی بورژوازی بوروکراتیک و مالی، بورژوازی ملی را با پوزه به زمین زده است. گزارش های اقتصادی خود رژیم نشان می دهد که بیش از ۱۵۰۰۰ یگان (واحد) تولیدی بزرگ و کوچک در این دوره بسته شده است.

روزنامه رسالت روز سهشنبه ۲ مهر ۱۳۹۸ نوشت که "در دولت یازدهم ۵۱۰۰ واحد صنعتی و تولیدی تعطیل شده است و این خبر به معنای آن بود که دولت روحانی در تعطیلی برندهای مشهور ایرانی صاحب رکورد شده است".

به گزارش «خبرنگار ایلنا» محمدرضا بادامچی نماینده در مجلس دهم در هفته پیش گفت: «در ده سال گذشته ۳۰ درصد واحدهای تولیدی ما تعطیل شدند که دلیل اصلی آن هزینههای بالا و بهرهوری پایین بوده است.»

خبرگزاری مخبر در تاریخ ۲۸/۰۲/۱۳۹۸ می نویسد که "بی تدبیری دولت های یازدهم و دوازدهم به قدری زیاد بوده و هست که دیگر نمی توان در کشور نامی از صنعت و تولید بیاوریم. هیچ بنگاه کوچک و متوسط و بزرگی نیست که از این بی تدبیری ضربه مهلک نخورده باشد. تعطیلی یکی پس از دیگری مراکز صنعتی و تولیدی تبدیل به کابوس توسعه صنعت کشور شده است."

به گزارش خبرنگاری نصر تاریخ ۱۴/۰۷/۱۳۹۷ آقاپور عضو کمیسیون اقتصادی مجلس گفت: «به صورت میانگین، بیش از۴۰ درصد صنایع کشور در شهرکهای صنعتی تعطیل شده ولی وضعیت استان ما بهتر است اما در برخی استانها تا ۸۰ درصد به تعطیلی کشیده شده است. »

بنابراین ما می بینیم که بورژوازی ملی که به کار تولیدی صنعتی می پردازد نه تنها در دستگاه فرمانروایی جمهوری اسلامی نقشی ندارد بلکه حتا زندگی این طبقه که تنها و جدا از بافت قدرت است در خطر است و کم کم به گفته خود دست اندرکاران جمهوری اسلامی رو به نابودی می رود.

آن هایی که بر این باور هستند که بورژوازی ملی در دستگاه فرمانروایی جمهوری اسلامی نقش برجسته ای دارد باید پاسخ دهند که خط اقتصادی نئولیبرالیستی که کشنده و دشمن بورژوازی ملی نیز هست از کجا ریشه می گیرد؟

اگر بورژوازی ملی در دستگاه فرمانروایی جمهوری اسلامی نقشی دارد پس چرا با سیاست خانمان براندازی که نه تنها زحمتکشان میهن را بلکه حتا خود بورژوازی ملی را نابود کرده است به نبرد نمی پردازد؟

هر کس هنگامی که این خبرها را می خواند باید از خود بپرسد که سیاست بورژوازی ملی در برابر این بسته شدن بنگاه های تولید چیست؟ ما در کجا و چه هنگامی نوای ایستادگی آن ها را شنیده ایم؟ پرسش پسین این است که اگر بورژوازی ملی به این اندازه ناتوان است که حتا دلیری ایستادن در برابر اقتصاد نئولیبرالی را ندارد پس چرا نمایندگان طبقه کارگر باید به دنبال این طبقه بروند و همه ی تخم های پیکار خود را در سبد این بورژوازی بگذارند؟

بنابراین اگر دولت آقای روحانی و دسته های درون و برون نظام نماینده بورژوازی ملی نیستند پس باید پرسید که خاستگاه طبقاتی آنها چیست؟ آیا آن ها می توانند فرای طبقه های انگلی بورژوازی تجاری و بوروکرات و مالی برنامه های اقتصادی پیاده کنند؟

با اینکه حتا کسانی چون آقای مومنی از سیاست های نئولیبرالی دولت انتقاد می کنند ولی دارویی که برای برون رفت از آن نسخه پیچی می کنند همان سرمایه داری "خوب" است که برای توده های رنجبر و تنگ دست ارمغانی ندارد، چرا که برایند این روند چیزی جز هموار کردن وابستگی به سرمایه های جهانی نیست. هیچ لایه ی بورژوازی نمی تواند امروز بی ان که با سرمایه جهانی پیوند کند زنده بماند. تنها با رهبری طبقه کارگر، بورژوازی ملی می تواند در پیشرفت جامعه و رفاه توده ها نقش برجسته داشته باشد.

پایان سخن

همه ی دردهای توده های رنج بر، در زمین کال سرمایه داری ریشه دارد. باید این ریشه پوسیده را از زمین در آورد و پس از شخم زدن زمین، درخت نوینی کاشت که با نیروی بازوان زحمتکشان پربار و پربرگ و سربلند شود.

هنوز گفتگوهای بسیاری میان تودهای ها بر سر گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم انجام نگرفته است و یا اگر آغاز شده است به پایانی نرسیده است. دسته ها و گروه هایی که خود را "توده ای" می خوانند هنوز می خواهند به جای بدتر نشدن جمهوری اسلامی با جمهوری اسلامی بد بسازند و به گونه ای با آن کنار بیایند. برخی ها هم می خواهند با روبنای جمهوری اسلامی برزمند، ولی چارچوب اقتصادی آن را همچون یک سرمایه داری "خوب" نگه دارند. انگار سرمایه داری بخش جدا نشدنی جامعه است که همواره و برای همیشه فورماسیون پایانی تکامل جامعه انسانی است.

آیا مانند "راه توده" باید امیدوار بود که با کمک بخشی از بورژوازی "لیبرال" می توان دیکتاتوری ولایی را سرنگون کرد و آزادی را به مردم ارمغان داد؟ نشان دادیم که این یک امید پوچ است.

سرمایه گزاری به روی دموکراسی خواهی لایه ای از بورژوازی در دستگاه فرمانروایی جمهوری اسلامی نه نتها ما را از انجام کار خود بدور می دارد بلکه با انجام این کار تاریخ پاک و جایگاه ما میان توده ها هزینه پاک سازی چهره زشت بخشی از رژیم می شود.

آیا مانند "عدالت" و "۱۰مهر" باید امیدوار بود که با کمک بخشی از بورژوازی "ضدامپریالیست" می توان اقتصاد نئولیبرالی را رام کرد و با پند دیکتاتوری ولایی را به آغوش مردم کشاند؟ نشان دادیم که این یک امید پوچ است.

هیچ نشانی حتا گذرا، از ایستادگی در برابر خصوصی سازی گسترده و از بین بردن یارانه ها و آسان کردن بیرون کردن (اخراج) کارگران از هیچ دسته جمهوری اسلامی دیده نمی شود.

آیا مانند برخی ها باید امیدوار بود که با کمک بورژوازی ملی می توان با اقتصاد نئولیبرالی نبرد کرد و دیکتاتوری ولایی را هم سرنگون کرد؟ نشان دادیم که این یک امید پوچ است.

بورژوازی ملی حتا برای زنده نگه داشتن خود با دشواری های فراوانی روبرو است. این بورژوازی نه خواست و نه توان پیکار ضدنئولیبرالی و ضددیکتاتوری دارد.

برخی ها حتا از ما می خواهند که سياست برون مرزی (خارجی) رژيم را با ستمگری آن در درون مرزها درهم نیامیزیم. انگار سیاست برون مرزی شکوفه ای است که سوای درخت ریشه پوسیده جمهوری اسلامی در هوا گل کرده و میوه داده است.

همه ی لایه های بورژوازی انگلی کشور ما با درگیر کردن مردم به جنگ زرگری میان خود می خواهند این گونه وانمود کنند که جنگ آن ها بر سر آزادی و یا بر روی سمت گیری اقتصادی جامعه است. این همه هنگامی گفته می شود که این لایه ها هم آهنگ هم ازادی را سرکوب می کنند و هم راه اقتصادی را بر گزیدند که در آن خون زحمتكشان مکیده می شود.

نمی توان بدون یک سیاست مستقل طبقاتی و داشتن یک برنامه جایگزینی گام به همکاری با هر گونه بورژوازی گذاشت. برجسته ترین اتحادها میان کمونیست ها و نیروهای بورژوازی در دوران جنگ جهانی دوم در اروپا انجام گرفته بود. کمونیست ها در هیچ یک از این کشورها با نیروهای بورژوازی درونی و برونی که در دستگاه دولتی فاشیسم نقش داشته بودند اتحاد نکرده بودند. حتا اتحادهای پیروزمندانه ضد فاشيستی با لایه های بورژوازی در فرانسه و ايتاليا به تندی با بی مهری و برخورد دشمنانه نيروهای بورژوازی (که هرگز مواضع طبقاتی خود را ترک نكرده بودند) روبرو شده بود.

تاریخ کنونی ترکیه هم به روشنی نشان می دهد که هم دموکراسی و هم پیشرفت اقتصادی بدون جابجایی طبقاتی در ساختار اقتصادی جامعه بسیار شکننده و ناپایدار است.

نظام سرمایه داری بر ایران همسو با نظام های سرمایه داری جهان، فراهم کننده سود برای یک مشت انسانهای بهره کش و کاغذباز است. امید بستن به این که برخی از لایه های این نظام بهره کش می توانند ما را از این گردابی که خود آفریدند نجات دهند نه تنها بی خردانه است بلکه خاک بر چشم مردم پاشیدن است.

باید کار را از آن جایی آغاز کرد که خیلی ها از میان آن ها برخی "توده ای ها" آن را فراموش کرده اند. جایگاه طبقاتی ما و پایبندی به طبقه کارگر همیشه ستاره ی راهنما ما در آسمان پهناور نبرد طبقاتی بوده است. راه آسان و میان بری در هیچ جا و با هیچ کس نمی توان یافت. تنها پس از آگاهی از جایگاه طبقاتی خود و با داشتن یک سیاست مستقل طبقاتی می توان دست همکاری به سوی دیگر طبقه ها و نمایندگان سیاسی آن ها دراز کرد بی آن که بخشی از سیاه لشکر آن ها شد.

نداشتن باور به نیروی خود و ایستادن زیر سایه لایه ای از بورژوازی همواره نادرست است حتا اگر نیروی ما کم باشد. و اگر سخن بر اتحاد با برخی از نیروهای هست باید پیش از آن از خود پرسید که این نیروها نماینده چه طبقه و یا طبقه ها هستند؟ چنین ارزیابی روشنی به ما می تواند نشان دهد که آیا این نیروها نماینده بورژوازی ملی و ارزش افزا هستند؟ اگر این چنین باشد هر اتحاد و همکاری باید بر پایه سیاست مستقل طبقاتی ما انجام گیرد و نه با دنباله روی و پیروی از خواستهای بورژوازی!

آن چه که به بورژوازی ملی بر می گردد پرسش های ما شاید بیشتر از پاسخ های ما باشد.

پرسش بنیادی این است که چگونه می توان بورژوازی ملی را شناسایی کرد؟ آیا بر پایه کنش های اقتصادی می توان آن را شناسایی کرد؟ آیا بورژوازی ملی گرا همان بورژوازی ملی است؟ آیا هر بورژوازی بومی بورژوازی ملی است؟ آیا تنها بورژوازی صنعتی درون مرزی بورژوازی ملی است؟ آیا می توان بازرگانان کوچکی که به دادوستد و فروش کالاهای درون مرزی می پردازند را بخشی از بورژوازی ملی دانست؟ آیا می توان آن بخش از شرکت های خدماتی خصوصی (شرکت های بزرگ گوناگون دیجیتالی درون مرزی، زنجیره های رستوران های درون مرزی، شرکت های بزرگ اتوبوس رانی درون مرزی شرکت های بزرگ بارکشی درون مرزی ووو) که در تضاد با شرکت های خدماتی امپریالیستی مانند میکرو سافت، مک دونالد و دیگران هستند را بخشی از بورژوازی ملی دانست؟

باید تا بررسی و پژوهش به روی پرسش های بالا مفهوم بورژوازی ملی را چون یک رهنمای کلان نگه داشت ولی همزمان باید آن را با یک تحلیل مشخص از یک وضعیت مشخص بکار برد.

 

 

از این قلم :

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست