نویدنو 02/12/1398
چاپ مطلب
اسفندگان: عيد زنان
استاد بهمن حمیدی

امروزه ديگر نه خداوندانِ تحقيق،
كه اهل تفنّن نيز جَسته ـ
گُريخته ميدانند كه ايرانيانِ باستان براي هر روزي از سيروز ماه،
نامِ مخصوصي به كار ميبردند و ماههاي دوازدهگانهي
سال نيز با دوازده نام از
همين نامها كه همگي ايزداني و مقدس بودند، ناميده ميشدند و هرگاه نام
روزِ ماه با نام خودِ ماه يكي ميشد،
آن روز را به نام همان روز
و همان ماه جشن ميگرفتند.
نامهاي سيگانهي روزهاي ماه به ترتيب عبارتند از:
1- اُورْمَزد |
2- بهمن |
3- اردیبهشت |
4- شهريور |
5- سپَنْدارْمَذ |
6- خرداد |
7- اَمرداد |
8- دي به آذر |
9- آذر |
10- آبان |
11- خور |
12- ماه |
13- تير |
14- گِوش |
15- دي به مهر |
16- مهر |
17- سروش |
18- رَشْن |
19- فروردين |
20- وَرَهْرام |
21- رام |
22- باد |
23- دي به دين |
24- دين |
25- اَرد |
26- اِشْتاد |
27- آسْمان |
28- زامْياد |
29- مانْتَرَهسْپَنْد |
30- انارام |
|
|
پس براي نمونه، چون روز پنجم هرماه خورشيدي، سپندارْمَذ
نام دارد و نام
دوازدهمين ماه هرسال نيز اسفند يا همان سپندارْمذ است،
انطباق نامها در روز پنجم
اسفند بهانهاي ميشده است
براي
جشني
همگاني كه آن را
اسفندگان ـ يعني جشني
كه به اسفند منسوب است ـ ميناميدهاند. پس ساير جشنها
نيز طبعاً فروردينگان
(= فروردگان)، ارديبهشتگان، خردادگان، اَمردادگان و ... ناميده
ميشدهاند كه
«مهرگان»
آن هنوز مرسوم است و اين نوشته سرِ آن دارد كه در قالب يك پيشنهاد،
«اسفندگان» را نيز با ديگر
جشنهاي بزرگ اجتماعي ـ جهاني يا آييني ـ مليِ اين ماه
گره بزند:
نخست بايد بدانيم اسفندگان چهگونه عيدي بوده است و اين
اسفندارمَذ كه
جشن اسفندگان در نكوداشت ياد و نام اوست، كيست:
«در اوستا سپِنْتَ آرمَئيتي [جليل دوستخواه: آرمَيْتي؛
متن گِلْدْ نِر:
rma’itiā
و نيز
rmato’iā]
، در پهلوي سپَنْدارْمَت، در فارسي سْپَنْدارْمَذ يا
سْپَنْدارْمَد و اِسْپَنْدارْمَد
و اِسْفَنْدارْمَذ و سِفَنْدارْمَز
گوييم. سپِنْت صفت است به معني « نيك» و «بهتر» و
«آرزوشده» و «مقدس»
و بعدها به آرمَئيتي متصل شده است. آرمَيتي به معني
فروتني و فداكاري است و [همان است
كه در آيين كهنتر يعني آيين
ودا آرمَتي خوانده شده است
و در «ريگودا» فرشتهاي است كه گاه نامش به معني زمين آمده است].
سپندارمذ در عالَم معنوي مظهر محبّت و بردباري و تواضعِ
اهورامزدا
است. در جهان جسماني، فرشتهاي است موكَّل زمين؛ به اين مناسبت
او را مؤنث دانسته، دختر اهورامزدا
خواندهاند. سپندارمذ موظف است كه هماره
زمين را خرم و آباد و پاك و بارور
نگه دارد. هركه به كشتوكار پردازد و خاكي
را آباد كند، خشنودي سپندارمذ را
فراهم كرده است. همهي خشنودي و آسايش زمين
سپرده به دست اوست. مانند خودِ
زمين، اين فرشته شكيبا و بردبار است، بهويژه، مظهر وفا و ...
صلح و سازش است. ايزد آبان و ايزد دين و ايزد اَرْد از
همكاران و ياران او شمرده
ميشوند. ديو ناخشنودي و خيرهسري... رقيب و دشمن
بزرگ
اوست. آخرين ماهِ سال و پنجمين
روزِ ماه موسوم است به سپندارمذ... بيدمشك، گُلِ مخصوص سپندارمذ
است».
در توضيحي كه استاد
جليل دوستخواه
بر اوستاي خود در بخش «پيوست»
آورده است، صفات روشنتري براي سپندارمذ منظور شده است: «سپندارمذ...
مركب است از دو جزء « سْپِنْتَ » به معني «وَرجاوند» [= مقدس] و
«آرمَيتي» يا «اَرميتي» كه معني آن را «انديشه» و «فداكاري» و «بردباري» و «سازگاري» و
«فروتني» نوشتهاند و در
پهلوي آن را «خردِ كامل» معني كردهاند. در گاهان [= اوستاي
كهن؛ سرودههاي منسوب به خود زردشت] غالباً جزء دوم نام،
يعني آرمَيتي به تنهايي آمده و يكي
از فروزههاي مزدا اهوره است؛ اما در اوستاي نو [= تمام بخشهاي
اوستا به جز گاهان]، سپندارمذ نام
يكي از اِمشاسْپَندان [= فرشتگانِ والا كه گاه ايزد
هم خوانده شدهاند] است كه درگروه
سهگانهي امشاسپندبانوان
ـ سپندارمذ، خرداد، اَمرداد ـ جاي دارد و از نمادهاي مادر/
خدايي اهورهمزدا به شمار ميآيد... در
گاهان از سْپِنْتَ آرمَيتي چون
پرورشدهندهي آفريدگان ياد ميشود و از طريق
اوست كه مردم بركت مييابند. مزدا
اهوره او را آفريده است تا رمهها را مرغزارهاي
سرسبز ببخشد. در اوستاي نو، او
دارندهي دههزار داروي درمانبخش است و
نام او به ويژه در ونديداد [= يكي از دفترهاي اوستا] غالباً مترادف با
زمين است».
دكتر
دوستخواه در ادامهي
توضيحات خود، به نكاتي از استدراكات
دكتر مهرداد بهار نيز اشارهي گذرايي دارد كه اصل آن نكتهها چنيناند:
«پهلوي:
Spandarmad
، اوستا:
ãrmatay/ãrmaiti
، به معناي «انديشه» و «فداكاري» است
و
سپند به معناي «مقدس» يا «بركتبخشنده»، صفت اوست. او پنجمين امشاسپند
است. در گاهان از او چون
پرورشدهندهي آفريدگان
ياد ميشود (يسنه 46، بند 12)
و مردم از طريق اوست كه تقدس
مييابند (يسنه 51، بند21). او دختر هُرمَزد
است ( يسنه 45، بند 4) و به او متعلق است (يسنه 31، بند
9). در يسنه 47، بند3، سپندمينو وي را ميآفريند تا به رمهها مرغزار دهد. در اوستاي
تازه، او يك هزار [و به تأكيد بيشتر] دههزار داروي درمانبخش
دارد (یشت 1، بند 27) و نام او اغلب مترادفِ نام زمین است (وندیداد:
2، بندهای 10 و18).
دكتر بهار در ادامه ميافزايند: «در وداها
arámati
آمده است كه بعضي آن را با زمين يكي
دانستهاند (F.
I. R. P. 50
).
مولتن بر اين گمان است كه
اين نام در اصل
arã-mãtã
* بوده است، به معناي مادرِ زمين.
ا. چ. گِرِي گمان
ميكند كه در اساطير كهن ايراني، ارمتي، همسر و نه دختر خداي آسمان بوده است
كه برابر آن در وداها
dyãvã Prthvi
است و سپس چون
هُرمَزد خداي بزرگ شده است، اين اسطوره در ادبياتِ بعد از زردشت، به صورت دختر هرمزد در
آمده است».
دكتر بهار در يادداشت
شمارهي 38 همين بخش اشاره
دارند كه زامياد
zamyad
در پهلوي و
zam
در اوستا همان الههي زمين ـ سپندارمذ ـ است.،
سپندارمذ در متنهاي پهلوي اُستومَنديِ [= مردمگونگيِ=
تجسّدِ] روشنتري
دارد. در بُنْدِهِش (ص 37)
آمده است كه هُرمَزد در آفرينش امشاسپندان، نخست
بهمن را آفريد، سپس ارديبهشت را،
سوم شهريور را، چهارم سپندارمذ را، پنجم
و ششم خرداد و اَمرداد را، ... و
چون دشمني ديوان (ص 55) با امشاسپندان
آشكارگي گرفت، اَكومَن بر ضد
بهمن برخاست،
اَنْدَر بر ضد ارديبهشت، ساوول بر ضد شهريور، ناگْهيس
كه نام ديگرش تَرُومَد است بر ضد سپندارمذ، و تَريز
و زَريز بر ضد خرداد و اَمرداد،
... و نيز آمده است (ص 80 و 81) كه چون كار
آفرينش انواع دهگانهي انسان
پايان گرفت و كيومرث كه نخستين آفريدهي روشن
و سپيدچشم انساني است بيمار شد و
بيمارياش چندان پاييد كه تن به مرگ داد و هنگام رفتن تخمههايي
از خود برجاي گذاشت، نَرْيُوسَنْگ ـ كه در واقع برابرِ
حاملان وحي در اديان متأخر است ـ
دو بخش تخمهها را پاسباني كرد و سپندارمذ
بخش سوم را. تخمهها چهلسال
در زمين ماندند تا به فرجام از آنها ريباسي روييد داراي يك تنه و پانزده برگ كه
همانا مَهْلي و مَهْليانه [= مَشي و مَشْيانه = آدم و
حوّا] بودند و ميان هردو كه يكتنه و به هم چسبيده بودند، فرّهِ
اهورايي
برآمد...
و نيز ميخوانيم (ص 88) كه در
ميان انواع مزداآفريدهها، هرگُلي از آنِ امشاسپندي است: ياسمنِ
سپيد از آن بهمن است؛ مَرْزَنْگُوش از آنِ ارديبهشت؛ شاهْاِسْپَرْغَم
از آنِ شهريور؛ پَلَنْگْمُشك از آن سپندارمذ؛ و سوسن و چَمْبَگ
از آنِ خرداد و اَمرداد؛ و...
اين پَلَنْگْمُشك كه گُلِ ويژهي
ايزدبانوسپندارمذ است،
ظاهراً گلي است خوشبو، با
نقشونگاري تداعيگرِ پوست پلنگ كه عربها آن را فَرَنْجْمُشك یا
فَرَنْجْمِشك
ميخوانند و به گفتهي دهخدا [ذيل: فرنجمشك] گونهي بوستاني آن
«قرنفل بُستاني» است. همين گل در
اكثر واژهنامههاي معتبر فارسي «بيدْمُشك» نيز
دانسته شده است كه بيدْتبار است و
دكتر مهرداد بهار آن را خوشبويي از تيرهي
نعناعيان نيز برشمرده است؛ اما
همانندي آن در رنگ و بو و لطافت و جايگاه
اساطيري، با گلي كه در 8
مارس ـ روز جهاني زن ـ ميان زنان و مردان ميهمان توزيع ميشود و ميموزا
(mimosa)
نام دارد، درنگآور است.
مطايبتي است
كه بدانيم ايزدبانوسپندارمذ، چپگرا نيز بوده است؛ زيرا در
بُنْدِهِش (ص109) به تصريح آمده است كه چون هُرمَزد، آفريدگان خود
را در شش گاهِ گاهَنْبار يا گاهانْبار ـ يعني شش مرحله كه روي هم مشتمل است بر
يكسالِ 365 روزه ـ آفريد و
به نگهباني مادي و معنوي آنان نشست، بهمن و ارديبهشت
و شهريور بر راستِ او ايستادند و
سپندارمذ و خرداد و اَمرداد ـ كه هرسه ايزدبانو و مؤنث هستند ـ
بر چپِ او.
در بخش يازدهم
بُندِهِش كه به «بزرگكرداريِ
ايزدان» اختصاص دارد، آمده است كه در خويشكاريِ سپندارمذ، پرورش
آفريدگان و كاملكردنِ هرآن چيزي
است كه آفريدگان
شايستهي آنند؛ و نيز آمده است (ص114) كه زمينْ
خويشِ اوست و او نيكو و
گَلّهاَوبار و كمالْانديش
و رادِ فراخْبين [احتمالاً:
همهسونگر] است: نيكو است، زيرا
قانع است؛ گَلّهاَوبار است، زيرا هر بدي را كه
بر زمين رسد، ببلعد؛ كمالانديش است، زيرا همهي بديها را به خرسندي بپذيرد؛
راد است، زيرا همهي آفريدگان را هستي از اوست.
و اما فرجامِ اين بخش از سخن،
اينكه ايرانيان باستان نيز
درست مانند
چينيهاي باستان كه براي هر اندامي از انسان قایل به «شِن»ی
بودند، ميپنداشتند
كه
هر اندام انساني، متعلق به مينويي
است: جان و همهي روشنيهاي زيرمجموعهاش
به مينوي هوش تعلق دارد و ميگفتند:
1-
همهي بويها [و بوييدنيها] ـ اعم از خوش و ناخوش ـ از آنِ هُرمزد
است؛ 2- گوشت از آنِ بهمن
است؛ 3- رگ و پی متعلق به اردیبهشت است؛ 4 -
استخوان را شهريور پاسباني
ميكند؛ 5- نگهباني از مغز در
خويشكاريِ
سپندارمذ است؛ 6- خون را خرداد ميپايد و 7) پشم و موي را اَمرداد.
گمان من اين است كه تا همينجا، همين مختصر نيز در ظرفِ
اين نوشتار،
اين درنگ را كه «آيا
چنين ايزدبانويي با القاب متنوعش، خويشكاريهاي اساطيرياش و
پاسدارياش از نكويي و والايي و خِردْوَرزي و وَرْجاوَنْدي و فروتني و
فداكاري و زمينپايي
و محبّتگرايي و خرمدوستي و پاكْباوري و بارْوَرْگرايي و آسودهخواهي
و بهبودطلبي و صلحدوستي و پَتْيارهستيزي، شايايِ ستايش و جشن و
نكوداشت نبوده است؟
و اگر پيشينيان ما در پاسداشت نام و
ياد
چنين ايزدبانويي آستين تكريم
بركشيدهاند، نگهبان حريم و حرمتِ انسان و آرمانهاي او نبودهاند؟
ابوريحان بيروني
در آثارالباقيه، ذيل« جشن اسفندارمذماه و ديگر اعياد ماه اسفند»
ميگويد:
«اسفندارمذماه، روز پنجمِ آن روزِ اسفندارمذ است و براي اتفاق دو
نام آن را چنين ناميدهاند و معناي آن عقل و حِلم است و اسفندارمذ
فرشتهي موكَّل به زمين است و نيز
بر زنهاي درستكار و عفيف و
شوهردوست و خيرخواه موكَّل است و در زمان گذشته اين ماه، به ويژه اين
روز عيد زنان بوده و در اين عيد،
مردان به زنان بخشش مينمودند
و هنوز اين رسم در اصفهان و ري و
ديگر بُلْدانِ پَهْلَه [=
شهرهاي شمال غربي ايران] باقي مانده و به فارسي مردگیران
ميگويند و در اين روز افسون
مينويسند و عوام، مويز را با دانهي انار ميكوبند و ميگويند
تِرياقي خواهد شد كه از زيانِ گزیدن كژدمها دفع ميكند و از آغاز
سپيدهدم تا طلوع آفتاب اين رُقْيه
(افسون) را بر كاغذهاي چهارگوش مينويسند
و آن افسون اين است: بسم
اللهالرحمنالرحيم. اسفندارمذماه و
اسفندارمذروز، بستم دَم و رفت
زير و زبر، از همه، جز ستوران،
به نام يزدان و به نام
جم
و فريدون،
بسم الله و حسبيالله وحده و كَفي.
در
اين روز سهتاي از اين
كاغذها را بر سه ديوار خانه
ميچسبانند و ديواري را كه
مقابل با صدرِ خانه است،
خالي ميگذارند و ميگويند
اگر
به ديوار چهارم هم از اين كاغذها
بچسبانيم، هَوامّ [= گزندگان زَهْردار]
و حشرات سرگردان ميشوند و
راهي نمييابند كه از آن خارج شوند...
روز يازدهم روز خور است... و در اين روز بُود كه خداوند آب را آفريد
و روز شانزدهم روز مهر است كه آن را مِسكِ [= مُشكِ] تازه گويند. روز
نوزدهم روز فروردين است كه
آن را نوروزِ اَنهار [= نهرها = رودها] گويند و در آبهاي جاري
عطر و گلاب ريزند».
اصطلاح
مردگيران كه در متن بالا ديده ميشود، به نوعي باب جدل شده است.
واژه عيناً در التفهيم
(ص260) نيز ديده ميشود: « و پنجم روز است از اسفندارمذماه و
پارسيان آن را مردگيران
خوانند. زيراك زنان بر شوهران اقتراحها كردندي و آرزوهاي
خواستندي از مردان».
در يكي از
نسخههاي آثارالباقيه، اين اصطلاح با املاي مژدگيران
ضبط شده است كه از
آن به مُزدگيران يا مژدهگيران تعبير كردهاند. ابوسعيد عبدالحيّ
گرديزي در تاريخ خود موسوم به
تاريخ گَرديزي يا زَيْنُالاخبار همين گزارش را
آورده و كموبيش آن را توضيح نيز كرده است:
«اين روز پنجم اسفندارمذ باشد، و اين هم نام فرشته
است كه بر زمين
موكَّل است و بر زنان پاكيزهي
مستوره؛ و اندر روزگار پيشين، اين عيد خاصّه مَر
زنان را بودي. و اين روز را
مردگيران گفتندي، كه به مرادِ خويش مرد گرفتندي
و اندرين روز
ﮐِﺘْﺒَﮥُالرِّقاع [= نوشتن افسون
بر پارهاي كاغذ]
گويند و تعويذها نويسند از بهر
حشرات و هَوامّ را، و بر درها و ديوارها بربِشَلايَنْد [= بچسباند] تا
مضرّت آن كمتر باشد» (ص527).
فردوسي
نيز در
شاهنامه چهاربار از اسپندارمذ ـ البته با املاي سِفَندارْمَذ ـ
يادكرده كه يكبار
آن قطعاً مشعر بر جايگاه ايزداني اسپندارمذ است و آن در داستان بيژن
و منيژه است، آنگاه كه رستم
به مقرّ كيخسرو درميآيد و در ميان آفرينهايي كه نثار او
ميكند، بر اين آرزو نيز تأكيد دارد كه ايزدْسفندارمذ پاسبان او باشد:
سفندارمذ پاسبانِ تو باد
|
|
خرد، جانِ روشنروانِ تو باد
|
|
|
(شاهنامهی مسکو: 5 - 54
–
771) |
ساير كاربردها تقويمياند و به يكي از روزهاي ماهِ
اسفند اشارت دارند؛ مانند:
همي رفت سوي سياووشكرد
|
|
به ماه سفندارمذْ روزِ اَرْد
|
|
|
(شاهنامهی مسكو: 5 - 385 - 2081) |
يعني
كيخسرو در روز بيستوپنجم
اسفند (= اَرْد) به شهري رفت
كه «سياووشكرد» نام داشت و پدرش ـ سياوش ـ آن را برآورده بود.
و اما آن پيشنهاد كه در آغاز سخن به آن اشاره شد
و از اميدهاي اين
نگارنده است كه شاهد تحقق، يا
دستكم واكاويِ كاربردي ـ اجتماعي آن باشد: روشن شد كه
پنجم اسفند عيد زنان است؛
يازدهم اسفند روز نكوداشت آب است؛
شانزدهم اسفند روز مهر يا روز مُشكِ تازه است؛
نوزدهم اسفند نوروز رودها و نهرها است؛
سرتاسر ماه اسفند به زنان اختصاص دارد؛
8 مارس كه غالباً برابر است با هفدهم اسفند، روز جهاني
زن است؛
هديّهي زنان جهان در 8 مارس گُل ميموزا است؛
گل مخصوص اسپندارمذ،
پلنگمُشك است كه معطر و
پرنقشونگار و پرنياني است و
ميتواند بود كه بيدمشك يا قرنفل
يا هرخوشبويي از تيرهي نعناعيان باشد.
اين دو گلِ اصلي به لحاظ لطافت و عطر
و نزديكيِ رنگِ بوم، به رنگِ زمينهي پلنگ، همانندي دارند و يكي،
ميتواند جايگزين ديگري باشد.
پس
جشنها را و آيينها را به هم گره بزنيم تا ماه اسفند از نو، ماه زنان
و ماه طرح مطالبات [به گفتهي ابوريحان: اقتراحات] اصولي و انساني آنان
شود و جامعه نيز در اين ماه براي شنيدن و پذيرش خواستهها
گوشبهزنگتر باشد.
1. به جز منابع ذكرشده در عين متن، براي
آگاهيهاي دقيقتر و بيشتر مراجعه به منابع زير نيز سودمند
است:
فرهنگ ايران باستان،
بخش نخست، استاد ابراهيم پورداوود.
فرهنگ كوچك زبان پهلوي،
د. ن. مكنزي،
ترجمهي
مهشيد ميرفخرايي.
گزيدههاي زادْسْپَرَم،
دكتر
محمدتقي راشد محصّل.
شايست ناشايست،
دكتر كتايون مزداپور.
زندِ بهمنْيَسْن،
دكتر محمدتقي راشد محصّل.
فرهنگ اساطير،
دكتر محمدجعفر ياحقي.
دانشنامهي مزدَيَسْنا،
دكتر جهانگير اوشيدري.
جشنهاي ايراني،
دكتر پرويز رجبي.
|